Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 5 از 17 نخستنخست ... 3456715 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 75 , از مجموع 245

موضوع: معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

  1. #61

    Smile خپل و باغ گلها - 2

    خپل و باغ گلها بخش دوم




    عجيب مثل بي‌خيالی

    از گربه‌ها متنفر بودم. از آن چشم‌هاي بي‌حيا و سبيل‌هاي بي‌ريختشان و از سماجت و پررويي كه داشتند. ولي خپل، تنها گربه‌اي بود كه حاضر بودم بغلش كنم.
    چيزي كه توي خپل من را هيجان زده مي‌كرد، يك جور حس پشت پا زدن به دنيا و همه چي بود. هيچ چيزي را داخل آدم (يا داخل گربه) حساب نمي‌كرد.
    خيلي كم پيش مي‌آمد كه مثل تيتراژ كارتون بايستد روي پاهايش، گوش‌هاي سه گوشش را تيز كند و دست‌هايش را تو هم گره بزند. و آن تن سفيد و پشت سياهش را به رخ بكشد. تا آن‌جايي كه من يادم مي‌آيد هميشه ولو بود. آخرِ موجود علي السويه و بي‌ خيال. روي گل‌ها و علف‌ها دراز مي‌كشيد و لامسب عجب صدايي داشت. مصداق واقعي «بي‌خيال فرش، بيا تو با كفش» بود. هميشه هم به پشت لم مي‌داد روي گل‌ها. از قفسه‌هايش و ماجراهايش چيزي يادم نمانده. مي‌دانم باغ گل‌ها يك كانگورو (كه به نظرم زيادي غول پيكر مي‌آمد) داشت، يك قورباغه كه چشمش عينهو چشم‌هاي خپل بود و يك اژدها و يك خانم حلزون (كه هميشه فكر مي‌كردم زيادي تي‌تيش ماماني است و آرايشش هم خيلي غليظ است). خوف‌ترين قسمت ماجرا هم كه خيلي حال مي‌داد اين بود كه جاي همه‌شان يك نفر حرف مي‌زد! حتي خانم حلزون كلاه به سر البته (اين را بعدها فهميدم).
    «باغ گل‌ها»، يك كارتون، تابستاني بود. جان مي‌داد براي اين‌كه بروي به تقليدشان توي باغچه زير آفتاب دراز بكشي. فضا، شاد و شنگول و گل منگلي بود. ولي هميشه يك چيز مرموزي وجود داشت كه هنوز هم نفهميدم چي است، مثل يك جور رمز و راز. يك چيزي كه ازش سر در نمي‌آوردم. شايد به خاطر موسيقي‌اش بود. مثل رؤيا يا يك همچين چيزي مي‌ماند. واقعا عجيب بود. مثل مورمور شدن بدن يا يك لحظه توي فكر رفتن.) فاطمه عبدلي(


  2. #62

    Smile داستان وحوش

    داستان وحوش


    جيغ
    فرانسوي‌ها اصطلاح خوبي دارند مي‌گويند: «كراي دلا ناتوق». مي‌گويند: فرياد طبيعت. مي‌گويند وظيفة هنر اين است كه فرياد طبيعت را به گوش آدم‌ها برساند. مي‌گويند تابلوي «جيغ» ادوارد مونش (همان كه شبيه كارهاي ون گوك است و يك زني بالاي پل دارد جيغ مي‌كشد) بهترين نمونة اين فرياد است. مي‌گويند طبيعت درد دارد. بايد فريادش زد. فرياد.
    ***
    يك عقاب را از برادرش جدا كرده بودند. يك ميمون را با زنجير بسته بودند. بچه‌هاي يك خرس را كشته بودند. هميشه و همه‌جا آدم‌هاي عوضي‌اي بودند كه فكر مي‌كردند فقط خودشان حق دارند، چون آدم هستند و فقط خودشان مهم هستند. چون بقية طبيعت، حيوان هستند. آن حيوان‌ها، يادم هست، دقيق يادم هست. آن حيوان‌ها از هر آدمي، آدم‌تر بودند.
    ***
    وقتي «داستان وحوش» را مي‌ديدم، هنوز آن اصطلاح فرانسوي را نخوانده بودم. هنوز نمي‌دانستم كه «گونه‌هاي در حال انقراض» يعني چي. هنوز فرق بين آدم و ماشين را نمي‌دانستم. هنوز بچه بودم. اما «به خدا» همان وقت هم صداي صيحة عقاب‌هاي توي كارتون كه مي‌آمد، مي‌فهميدم كه طبيعت درد دارد. طبيعت زخمي است. يكي بايد فرياد بزند. داستان و حوش / Call Of the Wild (1984)
    ) احسان رضايي(

  3. #63

    Smile دهکده حیوانات

    دهکده حیوانات


    خرس روسي
    بين سري‌هاي کارتوني که تلويزيون پخش مي‌کرد، «دهکدة حيوانات» و «پسر شجاع» شباهت‌هاي زيادي به هم داشتند. ساکنين دهکده در هر دو داستان، حيوان‌هاي مختلفي بودند شبيه انسان. از طرز زندگي‌شان گرفته تا لباس پوشيدن و راه رفتنشان مثل آدم‌حسابي‌ها بود. جدا از فرم قصه‌ها، شخصيت‌هاي دو قصه هم شباهت‌هاي زيادي داشتند. بچه‌ها دو دسته مي‌شدند: خوب‌ها (که خوب بودنشان بي‌نهايت روي اعصاب بود) و بدها (که ما با آن‌ها حال مي‌کرديم!). خودمان‌ايم، مي‌شد از جذابيت غيرقابل انکار تيم خلاف دراگو، گربه (تمام خانوادة گربه زنداني بودند به خاطر خلاف!) و روباه گذشت و مثلا ميشا و ناتاشا و ميلا را که کفر آدم را درمي‌آوردند، دوست داشت؟ يا يک تار موي شيپورچي عزيز و دوست‌داشتني را با صدتا مثل پسر شجاع با آن سارافون يك‌‌‌بندي‌اش که هنوز هم معطل مانده‌ايم كه چرا نمي‌اُفتاد، عوض کرد؟ شباهت‌هاي دو کارتون، باز هم بيشتر از اين حرف‌ها است. هر دو کاراکتر خوبِ نقشِ اصلي، پدرهاي فيلسوف و دنيا ديده‌اي داشتند و جالب است که هر دو هم پيپ مي‌کشيدند. باز هم بگويم؟ دوبلور جفت پدرهاي پسرشجاع و ميشا، پرويز ربيعي بود! عمدة تفاوت دو کارتون، اين بود که منفي بودن بچه‌بدها در «دهکدة حيوانات»، ريشه در خانواده‌هايشان داشت و مثل دار و دستة شيپورچي از بُته به عمل نيامده بودند. پدر دراگو و پدر و مادر روباه به بچه‌هايشان خط‌ مشي مي‌دادند و کل خانوادة گربه که اصلا مهمان هميشگي زندانبان فلک‌زدة دهکده بودند. ماجرا اين‌طور شروع مي‌شود که روزي خانوادة ميشا با قطار به دهکده مي‌آيند. سال‌ها است هيچ‌کس به آن منطقه نيامده و همه از روي کنجکاوي به ايستگاه مي‌آيند. پدر ميشا فکر مي‌کند همه براي خوشامدگويي به آن‌ها آمده‌اند. از مردم آن‌جا خوشش مي‌آيد و تصميم مي‌گيرد در دهکده بماند. کارتون «دهکدة حيوانات» توسط کمپاني نيپون در 26 قسمت (هر قسمت 26 دقيقه) تهيه شده. اما ميشا جور ديگري هم مشهور است. سال 1980 نشان المپيک مسکو بوده و طراحي به نام ويکتور چيژيکف که براي کتاب‌هاي کودکان نقاشي مي‌کرده، طرح اين سمبل ورزشي را داده است. «ميشا خرسه» يکي از اولين نشانه‌هاي ورزشي روسي است که موفق شد روي بسياري از کالاهاي تجاري قرار بگيرد و عامل فروش آن‌ها بشود. )نويد غضنفري(

  4. #64

    Post



    خسته شدم .... یه سره همه رو با هم گذاشتم . خیلی وقت برد . یه نگاه به ساعت های پست ها بندازین متوجه می شید.
    خوب ..دیگه مزاحمتون نمی شم . لذت ببرید

    من برم لا لا

  5. #65
    ممنون از اینکه هیچکی محل نگذاشت

  6. #66

    Smile رابین هود-1

    رابین هود بخش اول



    كماندار جوان
    The Great Adventures of Robin Hood / Robin Hood no Dai Boken
    محصول 1990 الي 1992
    كارگردان: كويچي ماشيمو
    پخش از: NHK
    وقتي كه كارتون‌هاي مانگو سراغ رابين‌هود انگليسي‌ها مي‌رود

    رابين هود كوچولو
    يك اقتباس 53 قسمتي از همان «رابين هودِ» فوق‌العادة ديزني. فرق اساسي داستان اين نسخه با نسخة ديزني اين بود كه همة دار و دستة رابين‌هود جوان بچه‌هاي كوچولو بودند.

    خلاصه داستان:
    خانة رابين به دستور لُرد آلوين، پادشاه ناتينگهام، سوزانده مي‌شود و پدر و مادرش کشته مي‌شوند. رابين به همراه همة بچه‌هاي فاميل به جنگل شروود پناه مي‌برد تا از آزار و اذيت سربازان آلوين در امان باشند، اما توي جنگل با گروه راهزني به سرکردگي جان کوچولو مواجه مي‌شوند. بعد از آن، رابين و جان کوچولو با هم متحد مي‌شوند و تصميم مي‌گيرند که به ظلم و ستم آلوين پايان دهند. آن‌ها ماريان لنکستر را از دست اسقف هرفورتِ طماع نجات مي‌دهند و به جمع خودشان مي‌آورندش. ماريان بايد ثروت خانوادگي‌اش را از چنگال لرد پس بگيرد و رابين و جان، همة تلاششان را مي کنند تا او به حقش برسد.

  7. #67

    Smile رابین هود-2

    رابین هود بخش دوم

    شخصيتها
    آدم خوب‌ها:

    فایل پیوست 291 فایل پیوست 292
    رابرت هانتينگتون (رابين‌هود): وارث خانوادة اشرافي هانتينگتون. خانة رابين به دستور لُرد آلوين سوزانده مي شود و او مجبور مي شود که با بچه هاي فاميل به جنگل شروود فرار کند و با دار و دستة جان کوچولو روي هم بريزد.
    ماريان لنکلستر: از خانوادة اشرافي لنکلستر که فعلا پيش اُسقف هرفورتِ طماع زندگي مي‌کند. صليب طلايي که هميشه به گردن ماريان آويزان است در واقع نشان خانوادگي لنکلستر است.
    ويلفرد (ويل): دوست رابين که هميشه توي مواقع سخت به کمكش مي‌آيد.
    پدر تاک: يک راهب پير که حوالي جنگل شروود زندگي مي‌کند. او از هيچ کمکي به رابين دريغ نمي‌کند.
    جان کوچولو: رهبر دار و دستة راهزن‌هاي جنگل شروود که از کار کردن بيزارند. توي همان برخورد اولشان با رابين ثابت کردند که اتحادي شکست‌ناپذير دارند.

    آدم بدها:
    فایل پیوست 293 فایل پیوست 294 فایل پیوست 295
    لرد آلوين: پادشاه ناتينگهام که ماليات‌هاي سنگين از مردم بدبخت ناتينگهام مي‌گيرد. به دستور او قصر خانوادة هانتينگتون ويران شد. او ترکيبي از داروغة ناتينگهام و پرنس جان در رابين‌هودِ والت ديزني است.
    اسقف هرفورت: يک اسقف طماع که ماريان را به خاطر ثروت خانوادگي‌اش پيش خودش نگه داشته.

    گيلبرت: جنگجوي خطرناک و باوفايي که زيرنظر لُرد آلوين کار مي‌کند. اولين بار توي قسمت سوم ديده شد، همان موقع که خانة هانتينگتون داشت آتش مي‌گرفت و او با رابين جنگ مي‌کرد. او يک زخم روي چشمش دارد که هميشه زير موهاي بلندش پنهان مي‌شود. يک بار که براي نجات ماريان به جنگل شروود مي‌رود اتفاقي عجيبي برايش مي‌افتد و تصور مي‌شود که نيروهاي طبيعيِ جنگل، او را کشته‌اند، اما بعدا (در قسمت‌هاي بعدي) معلوم مي‌شود که زنده است. گيلبرت، بعدا دشمن شاه ريچارد (شاه کشور) مي شود و تصميم مي‌گيرد که ديگر براي لُرد آلوين کار نکند
    سيلو: خواهر گيلبرت. بعد از مرگ فرضي گيلبرت، لُرد آلوين به‌اش مي‌گويد که مرگ برادرش تقصير رابين بوده. سيلو، نقشه‌اي مي‌کشد تا به همراه گروه «رز سياه» انتقام برادرش را بگيرد، در حالي که مرگ گيلبرت هيچ ربطي به رابين ندارد.


    .

  8. #68
    کاربر افتخاری فروم smiley آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    نگارشها
    479
    نقل قول نوشته اصلی توسط masih نمایش پست ها
    ممنون از اینکه هیچکی محل نگذاشت
    خسته نباشي مرد كمك خواستي بگو

  9. #69

    Thumbs down

    نقل قول نوشته اصلی توسط Smiley نمایش پست ها
    خسته نباشي مرد كمك خواستي بگو
    چاکرتیم مرد :p

  10. #70
    jini
    Guest
    مسيح-سان دستتون درد نكنه خيلي عالي بود
    خسته نباشيد

  11. #71

    Smile میتوکومان

    میتوکومان

    سياستمدار محبوب


    حالا هر سال اول تابستان كه مي‌شود، شهر كوچك ميتو پر مي‌شود از آدم‌هايي كه از سرتاسر ‍ژاپن به آن‌جا مي‌آيند تا چهرة خودشان را شبيه به ميتوكومان يا دستيارهاي او، تسوكة شمشيرزن و «كايكو»ي‌ پهلوان بكنند. اسم شهر ميتو، با حاكم معروفش در تاريخ ژاپن ماندگار شده.
    توكوگاوا ميتسوكوني، معروف به ميتوكومان، در نيمة دوم قرن هفدهم (1661 تا 1691) در ميتو حكومت مي‌كرد. او يكي از مشهورترين چهره‌هاي تاريخ ژاپن در عصر اِدو يا دورة شوگون‌ها است. دوراني كه هر شهر يا بخش ژاپن توسط يك حكومت تقريبا خودمختار اداره مي‌شد و حاكم يا شوگون بزرگ، براي كنترل كشور، بازرساني را به سرتاسر مملكت مي‌فرستاد. ميتوكومان، در عين حال كه خودش يكي از اين حاكمان محلي بود، اما به خاطر اعتماد شوگون بزرگ به او، گاهي كار بازرسي و سركشي را هم انجام مي‌داد. ميتوكومان (كه ما به اشتباه به آن «ميتي‌كومان» مي‌گوييم) در ژاپن نمونه‌اي از يك حاكم يا سياستمدار محبوب به حساب مي‌آيد. آن‌طور كه در تاريخ آمده، ميتوكومان مردي خوش‌مشرب و اهل شوخي بوده. عاشق حل معما بود. پزشكي هم مي‌كرد و در غذاشناسي رقيب نداشت. نوشته‌اند مي‌توانست با چشم بسته، 800 نوع شربت را از هم تشخيص بدهد. در عوض از فنون رزمي و امور جنگ بي‌اطلاع بود و براي همين مسائل را با هوش فراوانش حل مي‌كرد. او فقط دو دستيار داشت و ساده‌ترين كار براي مردم، ديدن حاكم‌شان بود.
    مي‌بينيد كه كاراكتر اين آدم، حسابي جان مي‌دهد براي قصه تعريف كردن و افسانه ساختن و البته فيلم و سريال ساختن. تا حالا از زندگي اين حاكم عجيب، يك سريال تلويزيوني بلند ساخته شده و يك كارتون. كاري كه كمپاني كناك (كه «پسر شجاع» و «مسافر كوچولو» را هم ساخته) براي هرچه بامزه‌تر شدن ماجراها و قصه‌هاي آقاي كومان كرده بود، اضافه كردن كاراكتر سيكارو و سگ‌اش زمبه به ماجرا بود كه به نظر من اين يكي اصلا جواب نداده بود (احسان رضايي). آخر خود قضيه به اندازة كافي جذاب هست كه ديگر نيازي به اين بامزه‌بازي‌ها نداشته باشد.
    ميتي كومان MITOKOMON (1981)

    فایل پیوست 323 فایل پیوست 324
    فایل پیوست 325 فایل پیوست 327

  12. #72

    Smile برتا

    برتا

    ماشيندوستداشتني


    کلماجراتوييککارخانةتوليديجمعوجورميگذشتوکارکنانش،شخصيتهايداستانبودند. ماشينمکانيکيبزرگوهوشمندوسبزرنگکارخانه،برتا،نقشاصليودرواقعهمهکارةکارخانةاسپاتيزوودبود؛يکروبوتِتاحدوديشبيهبهانسانکهبرنامهريزيميشدتاهرچيزيتوليدکند. مثلاتدترنر،اپراتورِبرتاکههميشهروپوشسفيديميپوشيد،قطعهعکسيراازيکطرفماشينواردميکردوبرتابهطوراتوماتيکآنهاراتبديلبهپازلميکرد. پازلهاروينقالهايکهحکمدهانبرتاراداشت،بيرونميآمدندتارُي،دستيارِنهچندانباهوشِتِد،اگريادشميماندبرشانداردوبرايبستهبنديبهنِلوفلوتحويلبدهد. «برتا»،شخصيتهايزياديداشتمثلآقاياسپرات،طراحبرتا،کههميشهسرشتوينقشههايمهندسياشبودوتريسي،دختريکهدستياراسپراتبودوتامروبوت (T.O.M) راطراحيکردياآقايدانکنِسرکارگرکهسبيلپرپشتيداشتودائمبههمهتأکيدميکرد: «همةکارهابايدخوبانجامبشهوپنجيد (نکتةجالبداستان) پسرکسبزةهنديتباريکهمسؤول «ليفتراک» وحملونقلکالاهابود. سري «برتا»،توسطاريکچارلز،نويسندةتلويزيوني،درسيزدهقسمتنوشتهشدوايوروودآنرابراي Woodland Animations ساختوازاولآوريل 1985 ازکانالبيبيسي 1 پخششد. رُيکينير،نريتورکارتونبودوهمراهشيلاواکربهجايشخصيتهايمختلفحرفميزدند. «برتا»،تيتراژبامزهايداشت،اساميعواملسازندةکارتونروينقاطمختلفبدنةبرتاظاهرميشدندودستآخررويبستهبندينهاييکالانامکارگردانميآمد. ماکهآنموقعاينچيزهاحاليماننميشد! بعدازموفقيتکارتون،کتابداستانهايمصور «برتا» بهقلماريکچارلزوبانقاشيهاياستيواوگارد،درسال 1986 چاپشدوبسيارهمخريدارداشت(نوید غضنفری)
    ویرایش توسط lucky15000 : 02-18-2008 در ساعت 08:45 AM

  13. #73
    banned AliMH آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    انيمه انيميشن مانگا
    نگارشها
    496

    فوتباليست ها

    كارتونى كه زيدان و دل‌پيرو به خاطرش فوتباليست شده‌اند!
    «فوتبالیست‌ها» یک شباهت مهم با دربی بزرگ پایتخت یا سریال نرگس داشت. گرچه تقریبا همه ادعا می‌کردیم که «چقدر کارتون مزخرفی است» و «پر از خالی‌بندی است» و «رسیدن یک سانتر ساده از کنار خط طولی به محوطة شش قدم دو قسمت طول می‌کشد» و از این دست غرهایی که در مورد آن دو تای دیگر هم می‌زنیم، اما باز نمی‌شد از تماشایش صرف‌نظر کرد و جمعه بعدازظهر بعد از خوردن ناهار، دیدنش از اوجب واجبات بود.

    البته خیلی هم گناهی نداشتیم. فوتبالیست‌ها به جز ژاپن در لااقل 15 کشور جهان پخش شده بود. تازه فوتبالیست‌های ‌خیلی مهمی در دنیا هم ادعا کرده‌اند که علاقه‌شان به فوتبال و انتخاب‌شان به عنوان یک حرفه را مدیون این کارتون هستند.
    باور نمی‌کنید؟ می‌پرسید مثلا کی؟ حالا اگر هیده‌توشی ناکاتا و یوشی‌کاتسو کاواگوچی را به‌خاطر ژاپنی‌ بودنشان بی‌خیال شویم، دیگر از الکس دل پیرو و زین‌الدین زیدان (بله. درست خواندید. زیدان بزرگ هم به خاطر سوباسا اوزارا عاشق فوتبال شده است!) نمی‌شود گذشت. نه؟
    دو سری از کارتون فوتبالیست‌ها در ایران پخش شد. سری اول، اسم اصلی‌اش «گانباره کیکا-زو» بود که ترجمه‌اش می‌شود همان فوتبالیست‌ها.

    با هنرنمایی کاکرو دایچی به عنوان کاپیتان و ماسارو دروازه‌بان تیم شاهین که رقیب اصلی‌شان یوسوجی دروازه‌بان شکست‌ناپذیر تیم عقاب بود. اصل و اساس این سریال که در سال‌های 87-1986 در 26 قسمت در ژاپن ساخته و پخش شد، کمیک استریپ‌هایی بود که نوری‌اکی ناگایی در مجلة شونن ساندی می‌کشید و این‌قدر کارش گرفت که در سال 87 جایزة شوگاکوکان را برد. (این اسم‌های ژاپنی به هیچ دردتان نمی‌خورد. دیگر هم چیزی ازشان نمی‌آوریم. فقط خواستیم بدانید که همین‌طور الکی حرف نمی‌زنیم.)
    سری اول خیلی فراز و نشیب نداشت. بیشترش به تمرین و آموزش یا به قول فرنگی‌ها «ترینینگ» می‌گذشت و مسابقه و رقابت و هیجان زیادی درش نبود.
    اما سری دوم که با صدای خسرو شایگان و عبارت «فوتبالیست‌ها...قسمت صد و بیست و n ام» جاودانه شد، اسم اصلی‌اش «کاپیتان سوباسا» بود و البته در ژاپن قبل از سری اول ایرانی‌اش پخش شد.
    اگر بگوییم کاپیتان سوباسا دنیا را تکان داد، خیلی بیراه نگفته‌ایم. چرا که از سال 1981 تا به حال، 13 سری مختلف از کمیک‌استریپ‌های این داستان در مجلات گوناگون چاپ شده و می‌شود.
    سریال تلویزیونی، 4 فیلم و نزدیک به بیست بازی کامپیوتری هم براساس آن به بازار عرضه شده. از آمریکا و اسپانیا و برزیل بگیر تا فرانسه و تایلند و آفریقای جنوبی، این کارتون را با اسم‌های مختلف پخش کرده‌اند. جالب‌ترین اسمش هم توی کشورهای عربی بود: «کاپیتان ماجد». شاید به پاس کاپیتان ماجد عبدالله که با صد و خرده‌ای بازی ملی، رکورددار جهان است. شکر خدا که ما ایرانی‌ها آن زمان این‌قدرها هم قدرشناس دایی نبوديم!
    کار به جایی رسید که؛ توجه به نقش این کارتون در ترویج فرهنگ فوتبال و فوتبالیست‌گری(!) در بین جوانان چشم بادامی، فدراسیون فوتبال ژاپن تصمیم به حمایت و کمک در تهیه و پخش سری‌های بعدی این کارتون گرفت.
    دقیقا معلوم نیست که چند قسمت از فوتبالیست‌ها در ایران پخش شد. البته سری اول کاپیتان سوباسا در ژاپن 128 اپیزود بود، اما قسمت‌های پخش شدة در ايران، قطعا بیش از این تعداد بوده که نشان می‌دهد مسؤولان صدا و سیمای وطنی احتمالا چند قسمت از سری‌های بعدی کاپیتان سوباسا را هم ضمیمة پخش خود کرده‌اند.
    البته مثل خیلی دیگر از کارتون‌ها، آخر این یکی را هم کسی نمی‌داند و یادش نیست چه اتفاقی افتاد که سریال تمام شد. جز قلب ناراحت جو می‌زوگی و دولت مستعجل تارو می‌ساکی و حماقت‌های ای‌شی زاکی و رشادت‌های واکی بایاشی و بازوهای ستبر کاکرو یوگا و جوان جویای نامی به اسم تاکی‌شی و البته واکاشی‌زومای بزرگ که از فنون کاراته (رشتة قبلی‌اش) در فوتبال استفاده می‌کرد و موهایش آدم را یاد پدر لی‌لی‌بیت، برادر نل یا علی‌بابا می‌انداخت، چیزی در خاطره‌ها نمانده است.
    هیچ‌وقت دریبل دوطرفه، ضربة چیپ یا صحنة نمایشی دیگری در کل این سریال دیده نشد و همیشه سوباسا بود که توپ را مثل یویویی که به پایش چسبیده باشد جلو می‌برد، شش هفت تا از بازیکنان حریف را به تنهایی و سه چهار تا را با پاس‌های آب‌دوغ خیاری دریبل می‌کرد و سرانجام شوتی می‌زد که با اجرای کلی عملیات ژانگولر و خوردن به تیرهای عمودی و افقی و خارج شدن از جو کرة زمین و حرکت بر مسیر دایره‌ای، وارد دروازه می‌شد (یا نمی‌شد).
    به شخصه فقط یک قسمت از فوتبالیست‌ها را عمیقا دوست داشتم. وقتی کاکرو یوگا (عشق من در این سریال) بعد از یک دعوای جانانه به‌خاطر لج‌بازی و بازیکن‌سالاری با مربی جدی و منضبط و با دیسیپلین‌اش، اردو را ترک می‌کرد و به همراه مربی سنتی و قدیمی‌اش که شدیدا شبیه سیب‌زمینی‌فروش‌ها بود، راهی جزیرة اوکی‌ناوا می‌شد و بعد از نزدیک به یک ماه ریاضت‌کشی و تمرینات سخت و طاقت‌فرسا، شامل عبور دادن توپ با شوت‌های سهمگین از درون موج‌های 15 متری اقیانوس، همچون رهروان بودایی تحت تعلیمات جوشو روشن می‌شد و می‌آموخت که: «شجاع باش، و محکم، و سربه زير.»

    منبع: سايت همشهري

  14. #74
    banned AliMH آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    انيمه انيميشن مانگا
    نگارشها
    496
    تأثير فوتباليست‌ها در ايران!
    1) سال‌ها بعد، هنگامي كه «علي عليزاده» در بازي‌هاي پرسپوليس، آن اوت‌دستي‌هاي عجيب و غريبش را پرتاب مي‌كرد، بعدازظهرهاي دوردستي را به ياد مي‌آورد كه پاي تلويزيون مي‌نشست و با شش‌دانگ حواس، كارتون فوتباليست‌ها را مي‌ديد.
    عليزاده كاري نداشت كه اين كارتون به سفارش فدراسيون فوتبال ژاپن و براي تقويت روحية فوتبالي ژاپني‌‌ها ساخته شده است؛ كارتون را مي‌ديد به عشق سوباسا و ماسارو و كارو و برو بچه‌هاي كمي خشن‌تر مثل واكا شي‌زوما و كاكرو و از خدايش بود در سطح آن‌ها بازي كند. اما در ميان اين همه ستاره، يك بازيكن بي‌ستاره هم بود كه عليزاده، كوچك‌ترين حركاتش را مثل مدير خريد يك باشگاه، زيرنظر داشت: كاشيرو.
    و كاشيرو چيزي نبود جز اوت دستي‌هايش:

    دورخيز مي‌كرد و با تمام قدرت، چنان اوت‌دستي‌هاي كارسازي پرتاب مي‌كرد كه تنها يك ضربة كوچك به آن، باعث مي‌شد توپ توي دروازه قرار بگيرد.
    2) فصل پيش ليگ، پرسپوليس اوضاع درست و درماني نداشت، اما پديده‌اي چون عليزاده داشت. (اين لفظ پديده را گزارشگر بازي پرسپوليس-بايرن‌مونيخ به كار برد).
    و عليزاده چيزي نبود جز اوت‌دستي‌هايش: دورخيز مي‌كرد و ...
    حالا اوضاع برعكس شده بود: ما شده بوديم عليزادة سال‌هاي كودكي. مي‌نشستيم پاي تلويزيون و منتظر بوديم كه عليزادة سال‌هاي بزرگي، يكي ديگر از آن اوت‌دستي‌هاي معروفش را پرتاب كند و با آن پرتاب‌ها، موقعيت‌هاي گل فراهم كند.
    3)‌چيزي كه در مورد كارتون‌ها مي‌تواند خيلي خوشحال‌كننده و ماية اميدواري باشد اين است كه بعضي وقت‌ها، بعضي جزئيات دوست‌داشتني آن‌ها به حقيقت بپيوندد. كسي به ما نگفته علي عليزاده، «فوتباليست‌ها» را مي‌ديده و عاشق شخصيت «كاشيرو» بوده، اما ما دوست داريم اين‌طوري خيال كنيم.

    خيلي چيزهاي كارتون «فوتباليست‌ها» بود كه بعدها به حقيقت پيوست: در كارتون، ژاپني‌ها در حسرت يك مربي برزيلي بودند (همان عموي برزيلي سوباسا!) كه بعدها صاحبش شدند (زيكو)؛ يك سبك فوتبال بسته مبتني بر پاس‌كاري‌هاي كوتاه وجود داشت به اسم «قفس پرنده» كه بعدها در تيمي مثل يونان يورو 2004 ديديم و يك پرتاب‌كنندة رؤيايي اوت‌دستي كه آن هم تعبير شد. هيچ چيز زيباتر و در اوج‌تر از اين نيست كه اين كارتون‌ها و خيال‌ها به واقعيت تبديل شوند.

    منبع: سايت همشهري

  15. #75
    Sephiroth
    Guest
    نقل قول نوشته اصلی توسط AliMH نمایش پست ها
    همیشه سوباسا بود که توپ را مثل یویویی که به پایش چسبیده باشد جلو می‌برد، شش هفت تا از بازیکنان حریف را به تنهایی و سه چهار تا را با پاس‌های آب‌دوغ خیاری دریبل می‌کرد و سرانجام شوتی می‌زد که با اجرای کلی عملیات ژانگولر و خوردن به تیرهای عمودی و افقی و خارج شدن از جو کرة زمین و حرکت بر مسیر دایره‌ای، وارد دروازه می‌شد (یا نمی‌شد).
    منبع: سايت همشهري
    اولش منبع همشهری رو ندیدم گفتم چقدر حرفه ای نوشتی :D ولی به شخصه ( با اینکه خیلی علاقه داشتم به انیمش ) بنظرم بهتر بود کمتر سوبا رو بزرگ می کردند . چون مثلا" کاکرو هم در سطح سوبا بود ولی مثل سوبا کارای بزرگ نمی کرد یا میزوگی که از سوبا هم بهتر بود . در مورد اشنایدر هم ( اگه یادتون باشه ) بی انصافی کردند باید حداقل یه دست ژاپن رو می برد .
    دستت درد نکنه خیلی جالب بود .

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ