Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 2345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 46 تا 60 , از مجموع 75

موضوع: سخنانی قابل تامل و توجه

  1. #46
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    Johann Woltagang Von Goethe
    :
    To think is easy .To act is hard . But the hardest thing in the world is to act in accordance with your
    thinking
    ویرایش توسط Roksana : 12-20-2011 در ساعت 06:04 PM
    vi veri veniversum vivus vici
    به قدرت حقیقت ، من جهان هستی رو فتح میکنم

  2. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #47
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : گذری بر افکار من ، شما و دیگران

    سنگی که طاقت ضربات تیشه را ندارد تندیسی زیبا نخواهد شد ، از زخم تیشه خسته نشو که وجودت شایسته تندیسی زیباست
    زرتشت

  4. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #48
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    به کسی اعتماد کن که بتواند 3چیز در تو را تشخیص دهد
    1- اندوه پنهان شده در لبخندت را
    2- عشق پنهان شده در عصبانیتت را
    3- معنای حقیقی سکوتت را
    ویرایش توسط Roksana : 12-20-2011 در ساعت 06:04 PM

  6. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #49
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    اجازه ندهيد اين اتفاق براي شما تکرار شود




    ترجمه متن زيبا و پر معني فوق را به فارسي هم بخوانيد

    اولش خودمو کشتم تا دبيرستان رو تموم کنم و دانشکده رو شروع کنم،

    بعدش خودمو کشتم تا دانشگاه را تمام کنمو و وارد بازار کار شوم،

    بعد خودمو کشتم تا ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم،

    بعدش خودمو کشتم تا بچه هام به حد مناسبی بزرگ بشن ،

    بعدش مي تونستم به کار برگردم، اما خودمو کشتم تا بازنشسته بشم ،

    اما اکنون که در حال مرگ هستم،

    ناگهان فهميده ام که فراموش کرده بودم زندگي کنم

    لطفا اجازه ندهيد اين اتفاق براي شما هم تکرار شود.

    قدر دادن موقعيت فعلي خود باشيد و از هر روز خود لذت ببريد.

    براي به دست آوردن پول، سلامتي خود را از دست مي دهيم

    سپس براي بازيابي مجدد سلامتي مان پول مان را از دست مي دهيم

    گونه اي زندگي مي کنيم که گويا هرگز نخواهيم مرد

    و گونه اي مي ميريم که گويا هرگز زندگي نکرده ايم.




    really?

  8. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #50
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    life is not a problem to be solved but a gift to be enjoyed
    زندگی مسئله ای برای حل کردن نیست ، بلکه هدیه ای است برای لذت بردن ...

    If you are born poor, its not your mistake. BUT if you die poor, its your mistake
    اگر تو فقیر و بیچاره به دنیا بیای این تقصیر تو نیست ، اما اگر فقیر و بیچاره از دنیا بری این تقصیر تو هست ...

  10. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #51
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    دوست، به قلم سروش صحت

    دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست.
    برادر، خواهر، پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.
    دوستی انتخاب است.
    انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود.
    با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم.
    با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود، درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند.
    از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم،
    و اگر مدتی بعدتر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم.

    با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید
    و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم.

    با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم
    می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم.

    می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است.
    و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم.

    با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوئیم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟
    بگوئیم :حرف نزن فقط بیا.
    و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم

    با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم

    درود به همه دوستان!

    "سروش صحت"

  12. 16 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #52
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    اعراب


    اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال ...آنکه در زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.

    اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
    و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با ... کلمۀ "تن" میشمارند؟
    شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی میشناسید.

    اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه نام کشور عزیزمان میباشد؟

    اعراب به ما آموختند که "شاهنامه آخرش خوش است" و حال آنکه فردوسی در انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.

    حد اقلّ بیائید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار (حقارت پذیری) را کنار بگذاریم.

    بجای "غذا" بگوئیم "خوراک"

    بجای "نفر" بگوئیم "تعداد" و یا "تن"(هرچند عربیست)

    بجای "پارس سگ" بگوئیم "واق زدن سگ"

    بجای " شاهنامه آخرش خوش است " بگوئیم "جوجه را آخر پائیز میشمارند"



  14. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #53
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    نقطه سر خط

    آنها که می‌روند وطن‌فروش نیستند.
    آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده نیستند.
    آن‌هایی که می‌روند، نمی‌روند آن طرف که مشروب بخورند.
    آنهایی که می‌مانند، نمانده‌اند که دینشان را حفظ کنند.
    همه‌ی آنهایی که می‌روند سبز نیستند.
    همه ی آن‌هایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند.
    آن‌هایی که می‌روند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین می‌شوند. یک هفته مانده می‌گریند
    و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود.
    و آن‌هایی که می‌مانند، می مانند تا شاید روزی وطن را جایی برای ماندن کنند

    نقطه سر خط، نشریه دانشجویان دانشگاه شریف

  16. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #54
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    لازم است

    لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه ؟!

    لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و ... بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟!

    لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است ؟

    لازم است گاهی درختی ، گلی را آب بدهی ، حیوانی را نوازش کنی ، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه ؟!


    لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان و بهمان را بی‌خیال شوی ، با خانواده ات دور هم بنشینید ،
    یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه ؟!


    لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج ، تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده ؟!

    لازم است گاهی عیسی باشی ، ایوب باشی ، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه ؟!

    و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری
    و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن بشوم که اکنون هستم . . .
    آيا همين منِ امروزيم را ميخواستم ؟ آیا ارزشش را داشت ...؟
    !

  18. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #55
    همکار بازنشسته فروم Siavash آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    paradise
    نگارشها
    1,841

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    Anime Spoilerمتن پنهان: Alan Watts:
    What do you desire?

    What makes you itch?

    What sort of a situation would you like?

    I do this often in vocational guidance of students… They come to me and say, ‘We’re getting out of college and we haven’t the faintest idea what we want to do.” So I always ask the question, “What would you like to do if money were no object?”

    How would you really enjoy spending your life?

    Well, it’s so amazing as a result of our kind of eduational system crowds of students say well, we’d like to be painters, we’d like to be poets, we’d like to be writers, but as everybody knows you can’t earn any money that way. Or another person says I’d like to live an out of doors life and ride horses.

    When we finally got down to something, which the individual says he really wants to do I will say to him, “You do that… And forget the money. Because, if you say that getting the money is the most important thing, you will spend your life completely wasting your time. You’ll be doing things you don’t like doing in order to go on living, that is to go on doing things you don’t like doing! Which is stupid!”

    Better to have a short life that is full of what you like doing than a long life spent in a miserable way.

    And after all, if you do really like what it is you’re doing, it doesn’t matter what it is, you can eventually become a master of it. And then you’ll be able to get a good fee for whatever it is. So don’t worry too much. Somebody is interested in everything. And anything you can be interested in you can find others interested in.

    But it is absolutely stupid to spend your time doing things you don’t like in order to go on spending your time doing things that you don’t like and to teach your children to follow in the same track! See what we are doing, is we’re bring up children, educating them, to live the same sort of lives we are living. In order that they may justify themselves and find satisfaction in life by bringing up their children, to bring up their children to do the same thing!

    Therefore it is so important to consider this question, “What do I desire?”

  20. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #56
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه



    یک پژوهشگرانسان شناس، در آفریقا، به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد
    او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد

    آن میوه های خوشمزه را برنده می شود

    هنگامی که فرمان دویدن داده شد ، آن بچه ها دستان هم را گرفتند و
    بایکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند.

    وقتی پژوهشگر
    علت این رفتار آن ها را پرسید وگفت درحالی که یک نفراز شما میتوانست به تنهایی همه
    میوه ها را برنده شود،چرا از هم جلو نزدید؟

    آنها گفتند: " اوبونتو" ؛ به این معنا که: "چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی

    که دیگران ناراحت اند"؟


    اوبونتو" در فرهنگ "ژوسا" یعنی : من هستم، چون ما هستیم "

  22. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #57
    همکار بازنشسته فروم Siavash آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    paradise
    نگارشها
    1,841

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    زندگی میکنم...
    حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!
    چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود ؛
    من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد ، حتی زندگی را...


    دکتر چه گوارا

  24. 14 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #58
    همکار بازنشسته فروم Siavash آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    paradise
    نگارشها
    1,841

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    روزی مردی قصد داشت میخی به دیوار بکوبد. چکش نداشت و هر چه گشت نیافت. با خودش گفت از همسایه قرض میگیرم. همینکه قصد رفتن نزد همسایه را کرد به فکرش رسید، خوب اگر نخواهد بدهد چه؟ ضمنا همسایه دیروز هم جواب سلام مرا تند داد و رفت، شاید عجله داشت یا شاید هم عجله یک بهانه بود. او حتما با من مشکل دارد. ولی چه مشکلی؟ من که به او بدی نکرده ام. او چه خیال میکند؟ اگر کسی از من افزاری بخواهد فورا به او میدهم اما او چرا نمیدهد؟ چطور کسی میتواند چنین لطف کوچکی را از دیگران دریغ کند؟ آدم هایی چون این مردک زندگی انسان را مسموم و مکدر میکنند. تازه خیال هم میکند من به او وابسته هستم چون او یک چکش فکسنی دارد و من نه. و فریاد زد، دیگر بس است... و آنگاه مرد با خشم و هیجان به در خانه همسایه هجوم برد، زنگ در را به صدا درآورد و تا همسایه در را باز کرد مرد حتی نگذاشت همسایه سلامی بگوید و فریاد زد: آدم نادان چکش ات را برای خودت نگهدار!


    راهنمای بدبخت بودن
    پاول واتسلاویک

  26. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #59
    Registered User lio_polo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    سايبر
    نگارشها
    342

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    چند تا میمون رو می اندازند توی یک قفس. یک نردبان گوشه قفس است و یک موز بالای نردبان.میمون ها موز را می بینند و یکی شان شروع می کند به بالا رفتن از نردبان.دستش که به موز میرسد،روی سر بقیه آب داغ میریزند،آب را آزمایشگرها میریزند؛ همانهایی که که از بیرون قفس به رفتار میمونها نگاه میکنند. دفعه بعد که موز را بالای نردبان می گذارند،باز یکی بالا میرود وباز بقیه خیس می شوند. بارسوم چهارم ، دیگر کسی از نردبان بالا نمیرود.میمونها تصمیم می گیرند که موز به سوختنشان نمی ارزد و فقط به موز از پایین نگاه می کنند. بعد اتفاق تازه ای می افتد و یکی از میمونها را از قفس خارج می کنند ومیمون تازه ی می آورند .میمون از همه جا بی خبر موز را که میبیند میخواهد از نردبان برود بالا که بقیه می ریزند سرش و می کشندش پایین و آنقدر می زنندش که بفهمد این موز یک موز معمولی نیست. میمون جدید ۲-۳ بار کتک می خورد بدون آنکه چیزی از ماجرای آب داغ بداند. تا آخر حساب کار دستش می آید و به جمع تماشاچی های هراسان می پیوندد. این کار را ادامه میدهند،هی میمون قدیمی از قفس بیرون می برند و به جایش میمون بی خبر از همه جا اضافه می کنند.دوباره موز ودوباره نردبان ودوباره کتک و دوباره جمع یکدست میمونهای حریص هراسان،و بالاخره زمانی میرسد که هیچ کدام از میمونهای قفس هیچوقت خیس نشده اند،هیچ کدام قصه موز و آب را نمی دانند. هیچ کدام نمی دانند که چرا نباید بطرف موز بروند، فقط می دانند که نباید بروند،می دانند که اگر بروند کتک می خورند،از طرف بقیه ی که خودشان هم نمی دانند چرا کتک می زنند یا می خورند. حالا موزی هست وقفسی و میمون هایی که هیچ وقت طرف موز نمی روند،بدون اینکه بفهمند چرا؛!!!!!

  28. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #60
    APTA Member Yu-chhiang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    In den garten pharaos
    نگارشها
    179

    پاسخ : سخنانی قابل تامل و توجه

    [
    Anime Spoilerمتن پنهان: Talkin' World War III:
    Talkin' World War III Blues

    Some time ago a crazy dream came to me
    I dreamt I was walkin' into World War Three
    I went to the doctor the very next day
    To see what kinda words he could say
    He said it was a bad dream
    I wouldn't worry 'bout it none, though
    They were my own dreams and they're only in my head

    I said, "Hold it, Doc, a World War passed through my brain"
    He said, "Nurse, get your pad, this boy's insane"
    He grabbed my arm, I said "Ouch"
    As I landed on the psychiatric couch
    He said, "Tell me about it"

    Well, the whole thing started at 3 o'clock fast
    It was all over by quarter past
    I was down in the sewer with some little lover
    When I peeked out from a manhole cover
    Wondering who turned the lights on

    Well, I got up and walked around
    And up and down the lonesome town
    I stood a-wondering which way to go
    I lit a cigarette on a parking meter
    And walked on down the road
    It was a normal day

    Well, I rung the fallout shelter bell
    And I leaned my head and I gave a yell
    "Give me a string bean, I'm a hungry man"
    A shotgun fired and away I ran
    I don't blame them too much though
    I know I look funny

    Down at the corner by a hot-dog stand
    I seen a man, I said, "Howdy friend
    I guess there's just us two"
    He screamed a bit and away he flew
    Thought I was a Communist

    Well, I spied a girl and before she could leave
    "Let's go and play Adam and Eve."
    I took her by the hand and my heart it was thumpin
    When she said, "Hey man, you crazy or sumpin'
    You see what happened last time they started"

    Well, I seen a Cadillac window uptown
    And there was nobody aroun'
    I got into the driver's seat
    And I drove 42nd Street
    In my Cadillac
    Good car to drive after a war

    Well, I remember seein' some ad
    So I turned on my Conelrad
    But I didn't pay my Con Ed bill
    So the radio didn't work so well
    Turned on my player
    It was Rock-A-Day, Johnny ************'
    "Tell Your Ma, Tell Your Pa
    Our Loves Are Gonna Grow Ooh-wah, Ooh-wah"

    I was feelin' kinda lonesome and blue
    I needed somebody to talk to
    So I called up the operator of time
    Just to hear a voice of some kind
    "When you hear the beep
    It will be three o'clock,"
    She said that for over an hour
    And I hung it up

    Well, the doctor interrupted me just about then
    Sayin, "Hey I've been havin' the same old dreams
    But mine was a little different you see
    I dreamt that the only person left after the war was me
    I didn't see you around"

    Well, now time passed and now it seems
    Everybody's having them dreams
    Everybody sees themselves walkin' around with no one else
    Half of the people can be part right all of the time
    Some of the people can be all right part of the time
    But all the people can't be all right all the time
    I think Abraham Lincoln said that
    "I'll let you be in my dreams if I can be in yours"
    I said that
    ویرایش توسط Yu-chhiang : 03-24-2013 در ساعت 03:19 PM

  30. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ