در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
تا خار غم عشقت پیچیده در دامن...
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها...
آب را گل نکنیم :
در فرودست انگار ، کفتری می خورد آب .
یا که در بیشۀ دور ، سیره ای پر می شوید .
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد .
آب را گل نکنیم :
شاید این آب روان ، می رود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود ،
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دو برابر شده است .
چه گوارا این آب !
چه زلال این رود !
مردم بالا دست ، چه صفایی دارند !
چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شیرافشان باد !
من ندیدم دهشان ،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست .
ماهتاب آنجا ، می کند روشن پهنای کلام .
بیگمان در ده بالا دست ، چینه ها کوتاه است .
مردمش می دانند ، که شقایق چه گلی است .
بی گمان آن جا آبی ، آبی است .
غنچه ای می شکفد ، اهل ده باخبرند .
چه دهی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود ، آب را می فهمند .
گل نکردندش ، ما نیز
آب را گل نکنیم .
پ.ن : کلی گشتم ت پیدا کردم ... البته غمگین بود. بهتر شد وقتی دیدم باید آ نوشت ...
All good work is done the way ants do things, little by little
پیام من این است که
نباید ناله کرد ،نباید غمگین بود
بلکه باید استوار بود ، بلکه باید عاشق بود
بلکه باید غم را از درون و از دل برون کرد
و در مقابل سختی ها ، رنج ها و ظلم ها ایستاد
مردان خدا پرده پندار دریدند....
یعنی هکمه جا غیر خدا هیچ ندیدند...
در میان درخت های شکفته
دختری با لباس چیت رنگارنگ می دود;
دختری کوچک و پابرهنه.
و اگر با دقت نگا کنی
به زودی معجزه ایی روی خواهد داد،
خواهی دید که دختر ایستاده است و
درخت ها می دوند
.......................... با لباس های چیت رنگارنگ.
هوانس گریگوریان، مترجم واهه آرمن
گر چه دوري مي کنم بي صبر و آرامم هنوز
مي نمايم اينچنين وحشي ولي رامم هنوز
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر...
چون ز چونی دم زند آنکس که شد بی چون خویش....
شب ز اسرار على آگاه است
دل شب محرم سرالله است
توانگرا دل درویش خود به دست آور....
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند....
دوران جهان بي مي و ساقي هيچ است
بيزمزمـه نــــاي عــــــــراقي هيـچ است
هر چنــــد در احــــــوال جــهان مي نگرم
حاصل، همه عشرت است و باقي هيچ است
خيام
متن پنهان: حیف بود این یکی نخونین:متن پنهان: حیف بود این یکی نخونین:
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد...
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت...
تواضع ز گردن فرازان نکــوست
گدا گر تواضع کند خوی اوست
تو رسوايي مني
و مرا توان پنهان کردنت نيست
مثل زخمي خونريز
تو خون مني
چگونه پنهانت کنم ؟
چون دريايي خروشان
تو موج مني
چگونه پنهانت کنم ؟
بسان اسبي سرکش
تو شيههي مني
چگونه پنهانت کنم ؟
چون تپشي هراسان در قلبم
چگونه پنهانت کنم
و نميرم ؟
قاسم حداد شاعر بحريني
مترجم : آرش افشار
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس...
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند..
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است
فروغ فرخزاد
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)