ايرانيان كه از ديرترين روزگار به اصول اخلاقي معتقد بوده و بنا به دستور پيامبر باستاني خود از انديشه نيك ، گفتار و كردار نيك پيروي مي كردند و حتي با ملل غير ايراني رفتاري به عدل و انصاف داشتند و دادگري ، آزادمنشي ، مهرباني ، جوانمردي و بخشندگي را بزرگ ترين فضيلت انسان مي شمردند ، بديهي است با زنان هم بر مبناي اين اصول به عدل و انصاف رفتار مي كردند و حقوق و مقام ايشان را چه در ميان افراد خانواده و چه در اجتماع ، آن چنان كه سزاوار شخصيت انساني و فضايل اخلاقي و معنوي خودشان بود گرامي و محترم مي داشتند .
در دورة مادرشاهي زن در ايران نسبت به مرد مقامي برتر داشت . در اين دوره زن امور قبيله را اداره مي كرد و به مقام روحانيت مي رسيد . سلسله انساب خانواده به نام او بود . زيرا زن ناقل خون قبيله به خالص ترين شكل خود دانسته مي شد . در اين دوره زنان در فعاليت كشاورزي و اقتصادي سهم بيشتري داشتند . بدين جهت مردان براي زنان ارزش و مقامي بزرگ قايل بودند و زنان را مظهر نعمت و فراواني مي دانستند . در اين اجتماعات قبيله يي زنان و مردان با حق مساوي رؤساي خود را انتخاب مي كردند و دربارة جنگ يا صلح تصميم مي گرفتند . در اين دوره بود كه زن در فلات ايران به راز حاصلخيزي پي برد و گندم كاشت و درويد و خانه ساخت و كارهاي دستي و صنايع ابتدايي را ايجاد كرد .
بنا به اعتقاد ايرانيان عهد باستان زن و مرد را اهورامزدا آزاد و يكسان و محترم بيافريد . هر دو در يك نطفه تكوين يافته و با هم سر از زمين برداشته و تكامل جسته و يكسان به صورت آدمي درآمده اند و اهورامزدا با آن دو به يك زبان سخن گفته و قانون و دستور يك ساني را براي زندگي شان مقرر داشته و به آنان گفته : « شما پدر و مادر مردمان جهانيد . من شما را پاك و رسا بيافريدم . با پارسايي داد به كار بنديد . نيك انديش ، نيك گفتار و نيك كردار باشيد و نخستين چيز كه آن نخستين زن و مرد انديشيدند اين بود كه هر يك از ما بايد خشنودي و دوستي ديگري را فراهم آوريم .
مطابق اوستا ، مقام زن در دين باستاني ايرانيان برابر مرد بوده و همه جا هم نام اين و هم نام آن در يك رديف ذكر شده ، سن بلوغ براي زن و مرد يك سان مي باشد تا هر دو در اداي فرايض ديني و انجام وظايف اجتماعي در يك مرحله واحد سني احساس مسئوليت كنند . همه جا در اوستا ، زنان و مردان پارسا من باب تقديس با هم ياد شده و در اعمال مذهبي و ادعيه نيز برابر شمرده شده اند . اشوزرتشت ، احترام زن را از واجبات شمرده و توهين به وي را بر خلاف عقل دانسته است .
در آغاز دوران زندگي اجتماعي بشر ، زن نسبت به مرد ، در سراسر روي زمين بطور اعم و در ميان مردمان ايران بطور اخص داراي مقام برتر و احترام فوق العاده يي بوده است و در اين دوره ( از اواخر عصر حجر كه به شش يا هفت هزار سال قبل از ميلاد مي رسد تا عصر مفرغ و برنز و حتي اوايل عصر آهن كه به دوره مادرشاهي معروف مي باشد ) شخصيت زن به خاطر امتيازات اقتصادي و اجتماعي و حتي قضاوت و حكميت در حل و فصل مسايل قومي و فراهم آوردن رفاه و فراواني ، به صورت ربه النوع هاي گوناگون مجسم شده است .
گيرشمن دراين باره مي نويسد : « مردم ايران در ماقبل تاريخ براي توجيه فكر كنجكاو خود در مقابل اين پرسش كه خالق اول انسان چه كسي و چگونه بوده ، زن را كه علاوه بر داشتن اشتراك مساعي با مرد در تمام امور ، داراي امتياز زايندگي است و نخستين زن را كه مادر تمام زندگان است به صورت خدا مجسم مي كنند و تصور خود را از او به وسيله بت متجلي مي سازند . مجسمه هايي كه به فراواني از راه حفريات باستان شناسان از نواحي ماقبل تاريخ به دست آمده و زن را به صورت الهه هاي گوناگون نشان مي دهد گواه اين حقيقت است » .
از آثاري كه طي حفاري هاي شوش پيدا شده و نيز تحقيقاتي كه از روي قراين تاريخي و اسناد و سنگ هاي منقوش و منقور دورة ايلاميان به عمل آمده معلوم گشته كه زن در آن عهد به صورت ربه النوع مجسم و مورد ستايش قرار مي گرفته و از لحاظ اجتماعي هم مقامي ارجمند داشته است . در هزارة سوم و دوم قبل از ميلاد نقش زنان در جامعه كهن ايلام نسبت به مرد برتر بوده و حتي رسيدن به پادشاهي از طريق مادر انتقال مي يافته است . چنان كه در اوستا و شاهنامه هم اشاراتي در اين باره ديده مي شود ، مانند پدیدآمدن منوچهر از دختر همسر ايرج .
در هزار و پانصدسال قبل از ميلاد كه ايلاميان به مرحله تمدن شهرنشيني رسيدند ، باز مقام زن از لحاظ معنوي ، در همان مرتبه ادوار گذشته باقي بود و مجسمه ربه النوع ها مورد ستايش قرار داشت . اين زمان كه دوره سلطنت اونتاشكال و همسر او ناپيراسو بوده ، يكي از درخشان ترين ادوار تاريخ ايلام به شمار مي رود و اين ملكه قدرتي بس عظيم داشته است .
جوامع مادي ، در دوران ماقبل تاريخ همچون قاعده كلي رايج در ميان جوامع ديگر آن دوران ، بر اصل سيستم اقتصاد مادرشاهي مبتني بوده ، اولا ربه النوع هايي به صورت زن تجسم و مورد پرستش قرارداشته ، ثانيا زن در اجتماع داراي شخصيتي برتر و بالاتر از مرد بوده ، سوم آن كه در كليه امور اجتماعي و اقتصادي با مرد مشاركت و همكاري مي كرده واز حق قضاوت وحق انتخاب رئيس قبيله و حقوق كامل برخوردار بوده است .
دياكونوف مي نويسد : « آن دوره يي كه شهرها و دژها با حصارهاي سنگي بوجود آمد و پيشه ها تقسيم شد و مراتب منصب ها معمول گرديد ، پايان دوران ماقبل تاريخ و مرحله انتقال به دوره وحدت زوج با زوجه شناخته شده است . در نتيجه آغاز يك دوره جديد از تحول تاريخي به وجود آمد و به برتري دوره زن بر مرد پايان داد . اين مرحله يي بوده بينابين دوره مادرشاهي و آغاز دوره پدرشاهي كه پس از آن به تدريج معمول مي گردد . از اين پس هم در جوامع مادي مقام خانوادگي و حق مقام اجتماعي زن همچنان محفوظ ماند و فقط تا حدي از حقوق و اختيارات ديرين او كاسته شد .
آثار اين تساوي حقوق زن و مرد را در تمام شئون ، حتي در حق ارث بردن از سلطنت پدر در اواخر دوره شاهنشاهي مادها ، مي توان ملاحظه كرد . در اين دوره زنان هيچ پوشيدگي سر و روي نداشتند و در تمام كارهاي زندگي با مرد همكاري و هم پشتي مي كردند و در مجالس عمومي شركت مي جستند .
در دوره هخامنشي ها ، اگر چه مقام و موقعيت اجتماعي زن به پايه گذشته نمي رسيد و همچنين حقوق و امكانات او در خارج از خانه و اجتماع از بعض جهات با مرد نمي توانست قابل مقايسه باشد ولي آنچه به تحقيق دانسته شده تاحد زيادي انساني و عادلانه بوده بطوري كه زمينه اجتماعي آن تا دوره اشكانيان و آخر دوره ساسانيان و حتي در متن اجتماعي دوره هاي بعد از آن هم باقي ماند .
زنان در دوره هخامنشي ها مانند دوره پيش از ظهور زرتشت با روي گشاده ، همه جا رفت و آمد مي كردندو شهبانو همچون پادشاه تاج بر سر مي نهاده و بر تخت شاهي تكيه مي زده و به طور كلي زنان در امور سياسي مداخله مي كردند .
پلوتارك مي نويسد : « اراده شاه و ملكه در زمان هخامنشي ها در رديف هم بوده و زنان دربار داراي نفوذ فراوان بودند و پادشاهان از ايشان حرف شنوي داشتند » .
مقام زن از نظر كورش بدان پايه محترم و عالي بود كه به پسران خود وصيت كرد كه در انجام هر كار از مادر خود فرمانبرداري كنند . داريوش كبير هميشه از همسر خود كمك هاي مؤثري مي گرفت . چه در آغاز كار و جنگ هاي اول سلطنت ، چه در سال هاي سازندگي ، ملكه آتوسا در همه مسئوليت ها و در همه دشواري هاي زندگي شاهنشاه سهيم بود .
آتوسا با به كار انداختن نفوذ خود در ميان نجبا و اركان دولت شاهنشاهي ايران و جلب همكاري و رأي كساني نظير « ارته سوراس » سردار مادي و « هزاربد » صدراعظم داريوش توانست پسر خود خشايارشا را به تخت سلطنت برساند .
در اين دوره هفتاد درصد زنان در كارهاي توليدي و كارگري دوش به دوش مردان فعاليت مي كردند و مزدي تقريبا به اندازه هر يك از آنان دريافت مي داشتند . در امور لشگركشي و در صحنه هاي پيكار ظاهر مي شدند و با دشمن مي جنگيدند . در انتخاب وليعهد دخيل بوده و نقش تعيين كننده داشتند . مرد نمي توانست اراده خود را به او تحميل كند .
مقام و حقوق زن در دوره اشكانيان به پايه دوره مادي ها و هخامنشي ها نمي رسد . آنچه مورخين دربارة محدوديت زن در دوره اشكانيان نوشته اند ، غالبا درباره طبقات عالي جوامع آن عهد مي تواند باشد و اين هم از نظر عزت و ارزشي بوده كه زنان داشته اند ولي اين قاعده در ميان طبقات پائين كه پيوسته در بند رفع حوايج عادي زندگي بوده اند نمي تواند صادق باشد . زيرا مردم عادي در آن دوره همچنان در شرايطي بودند كه امكان نداشت در موقع آن محدوديت هاي طبقات بالا قرار بگيرند . از اين روي در طبقات پائين كه فارغ از جريان كلي مقتضيات طبقات بالا زندگي مي كردند هيچ علتي وجود نداشته كه سبب بروز تغييري در مناسبات زنان با مردان نسبت به عهد هخامنشيان گردد تا زنان مردم عادي را كه نيمي از نفوس مملكت را تشكيل مي دادند و با فعاليت هاي توليدي و اقتصادي خود اساس زندگي و پايه هاي قدرت اشراف و طبقات حاكمه را تشكيل مي دادند به زيان خود گرفتار قيد و بندهاي خودپرستانه اشرافي سازند .
در اين دوره هم ربه النوع هايي به صورت زن مورد ستايش قرار داشتند . به خصوص آناهيتا كه ربه النوعي عظيم الشأن و مورد توجه عموم بوده و اين خود همچنان دليل بر احترام و مقام عمومي بانوان دوره اشكانيان مي تواند باشد .
در اين عصر پادشاه در امور مملكت نظريات ملكه را تأمين مي كرده و كسي حق توهين به زن را نداشته و بعض امور مهم مملكتي به زن ها ارجاع مي شده است . برجسته ترين نمونه از تشريك مساعي زن با مرد را در اين دوره در زمان سلطنت فرهاد چهارم و فرهاد پنجم كه دوره ملكه موزا بوده مي توان دانست . ملكه موزا حداكثر قدرت خود را در اداره امور مملكت اعمال مي كرد و در زمان فرهاد پنجم كليه امور كشور را در دست خود گرفته بود . فرهاد پنجم مقام اين بانو را تا درجه اولوهيت بالا برد و با او به تخت سلطنت نشست و صورت او را مانند زمان پدرش بر روي سكه نقش زد .
در زمان ساسانيان هم نقش آناهيتا را در كنار نقش اهورامزدا ، براي فرخندگي در مجالس تاجگذاري شاهان بر روي نقش سنگ هاي طاق بستان و نقش رستم مي بينيم كه اين خود اعتبار سنت ديرينه احترام به زن را در وجود اين ربه النوع متجلي مي سازد ، بخصوص كه ساسانيان از بركت خدمت در معبد آناهيتا به شاهنشاهي رسيدند . در اين دوره نيز زنان در مجالس با مردان شركت مي جستند كسي خودسرانه نمي توانسته زن خود را تنبيه كند . به اصل و نسب فرزند از طرف مادر اهميت مي دادند .
زن در دين ماني مطابق اوضاع زمان برابر مرد شمرده مي شده و در رديــف پيشوايان ديني در مي آمده است .
چهره زن را در اين دوره بر روي سكه نقش مي زدند . دختر را آنقدر عزيز و گرامي مي داشتند كه او را به غير ايراني نمي دادند . زن به مقام نيابت سلطنت مي رسيد و همچنين منشاء تحولاتي در كشور مي گرديد و در جنگ شركت مي جست و مي توانست همچون « كرديه » خواهر بهرام چوبينه سپاه سالاري ارتش را در كف با كفايت خود بگيرد . حتي زناني مانند « ديناك » ، «پوراندخت » و « آذرميدخت » به مقام پادشاهي نايل شدند و هر يك مدتي بر ايران سلطنت كردند.
كريستن سن درباره اين دوره مي نويسد : « رفتار مردان نسبت به زنان به قدري از روي احترام و مبادي بر آداب بوده كه انسان را به جاي چنان دوران دور به ياد رفتار نزاكت آميز قرن هيجدهم مي اندازد . دوشيزگان نه تنها با وظايف خانوادگي آشنا مي شدند ، بلكه اصول اخلاقي و قوانين مذهبي اوستا را نيز فرا مي گرفتند . آنان چه در زندگي خصوصي خانوادگي و چه در اجتماع از آزادي عمل برخوردار بودند » .
دربارة حقوق و مقام زن در دوره ساسانيان در كتاب ماتيكان هزارداستان آمده كه زن در اين دوره از احترام و مقامي بس ارجمند برخوردار و تقريبا با مرد برابر بوده چنان كه به امور قضاوت مي پرداخته و بزرگترين حقوق دان ها را در مباحثه مجاب مي كرده است .
در اين دوره پدر خانواده نمي توانسته دختر خود را بدون رضاي او مجبور به ازدواج كند . دختر مي توانسته بدون اجازه پدر و حتي بر خلاف ميل او شوهر كند. پدر هم ناگزير بوده اگر دختر درآمدي نداشته هزينه او را بپردازد . سهم زن و دختر از دارائي خانواده مصون از تعرض بوده زن حق اعتراض داشت و مي توانست در محكمه حاضر شود و از اتهام يا دعوي عليه خود دفاع كند . زن مي توانست در محكمه قول رئيس خانواده يا شوهر را نپذيرد . زن مي توانست معامله كند . زن حق مالكيت داشت و مي توانست دارائي خود را اداره كند . زن مي توانست از روي قانون از طرف شوهر خود داخل محاكمات شود و به نام شوهر امور شخصي را اداره كند . زن حتي مي توانست در برخي مواقع به جاي موبدان مراسم ديني به جاي آورد .
ايرانيان باستان براي ازدواج اهميتي فوق العاده قايل بودند . چه اعتقاد داشتند كه جامعه بر خانواده و خانواده بر ازدواج بنيان مي يابد و چنانچه اساس زندگي زناشوئي برقرارداد و اصول شرعي محكم و استواري مبتني باشد در نتيجه روابط صحيح و خردمندانه يي در خانواده به وجود مي آيد و پدر و مادر در تربيت فرزند موفق و كامياب مي گردند و افراد سالم و با ارزشي تحويل جامعه خواهند داد . از اين جهات بوده كه ازدواج در دين باستاني ايرانيان امري مقدس و فوق العاده مهم شمرده مي شده است .
مطابق دين زرتشت ، پيوند زناشويي نه تنها در جسم ، بلكه در روان زن و شوهر هم بسته مي شود . زن و شوهر در طول زندگي بستگي جدائي ناپذيري نسبت به هم دارند وهم پس از درگذشت در دنياي ديگر ، مرد فقط در چند مورد مي توانسته زن خود را طلاق دهد . در صورتي كه مرتكب زنا مي شد ، به جادوگري مي پرداخت يا نازا بود .
با تحقيقات و مطالعاتي كه توسط دانشمندان ديرين شناس در آثار زندگي و مناسبات اجتماعي و وضع حقوقي مردم يكايك كشورهاي دوره باستان به عمل آمده ، معلوم شده كه اصول زندگي اجتماعي ايرانيان از لحاظ دادگري و احترام به حيثيت انسان ، پايه يي چنان ارجمند داشته كه سرمشق ديگر ملل جهان قرار گرفته است .
احترام به شخصيت زن كه از خصايص آزادمنشي و فضايل اخلاقي و شرافت انساني ناشي مي شود ، از ديرباز در ميان مردم اين مرز و بوم متداول بوده است . همانطور كه به پدر و برادر و پسر خود احترام مي گذاشتند و حقوق آنان را رعايت مي كردند ، براي مادر و خواهر و دختر خود نيز ارج و حقوق قايل بودند .
زمينه اجتماعي شاهنامه فردوسي ، دربارة حقوق و مقام زن براساس واقعيات تاريخ و تمدن و فرهنگ ملت ايران بنيان يافته و نمايشگر رابطه انساني ميان زن و مرد در دوره باستان است . بي سبب نيست كه در شاهنامه آن همه دربارة دادگري و مردمي سخن رفته و اين دادگري بي گمان همان خصيصه يي بوده كه بطور يكسان بر مرد و زن اشتمال داشته است .
علاقه مندی ها (Bookmarks)