یکی از نقاط قوت داستان ، که منتقیدین بارها اشاره کردند ، شخصیت پردازی ان است !
شخصيتپردازي
از محاسن اثر ميتوان از شخصيتپردازي قهرمان رمان نام برد. حميد رزمندهاي است كه مشكلش بحثهاي كلامي نيست.
«مشكل من بحثهاي كلامي و منطقي درباره برخورد با معلوليت و نداشتن يك عضو از بدن نبود، كه بشود با چهار استدلال منطقي يا غيرمنطقي طرف را قانع كرد.»
او حتي در مقابل مشكلات كم ميآورد و درميماند. («كلافه شده بودم. ضعف و ناتواني خود را به رخم ميكشيد.» ص 33) و سپس دچار شك و ترديد ميشود. «از دست دادن دستهايم مرا نسبت به شكل مطلق و دائمي همه چيزهايي كه در اطرافم وجود داشت دچار شك و ترديد كرد.» (ص 37) و گاه فكر خودكشي به مغزش راه پيدا ميكند و در قبال رضا كه ميگويد: «حميد براي خدا به جبهه رفت، براي همين هيچوقت مأيوس و نااميد نميشود» (ص 59)
احساس سرگشتگي و سرگرداني ميكند (ص 59) تا جايي كه ميخواهد خود را از بالاي پل به پايين بيندازد. او بهتدريج و با گذشت زمان خود را بازمييابد. سفيد نشان دادن شخصيت اصلي و بيان دغدغههاي ذهني و كشمكش دروني او از محاسن اثر است كه اين امر تنها با كمك ديدگاه من راوي كه محملي براي بيان احساسات دروني است امكانپذير ميباشد.
رجعت به گذشته (فلاشبك) (بسیار مهم است در امره داستان نویسی و نقد داستان)
در رمان نقشبندان من راوي از زمان گذشته و گذشتههاي دور روايت ميكند. در بازگشت به گذشته اطلاعات و دروننگريهايي را كه در وضعيت حال داستان وجود ندارد، در اختيار خواننده قرار ميگيرد تا انگيزه و روابط بين شخصيتها مشخص شود. بهعبارتديگر فلاشبك نوعي پيوستگي بين گذشته و حال داستان برقرار ميكند. براي بازگشت به گذشته ابتدا بايد خواننده را براي سير در زمان آماده كرد؛ كه اين عمل به كمك پل تداعي امكانپذير ميباشد. در واقع نويسنده با كمك پل تداعي خلائي زماني را پر ميكند. درحاليكه در رمان نقشبندان نويسنده از پلهاي تداعي استفاده نكرده و اين امر باعث گرديده خواننده خلأ زماني را حس ميكند.
«از پارك بيرون رفتم. حيف آن دستهاي هنرمند نبود.»
«مواظب ضامن مينها باش، حساس شده!... با سيمچين سيم را قطع ميكنم. روحي ميگويد...» (ص 61) «حبيب دست زد؛ توپ زوزهكشان در زمين حريف خوابيد... دوباره دستي برايش تكان دادم.» (برگشت به گذشته بدون پل تداعي) «حبيب گفت: چيزي لازم نداريد؟ تا سه روز از آذوقه خبري نيستها!... صداي انفجار بلند شد» (ص 74 و 76)
لئوناردو بيشاب در كتاب درسهايي دربارة داستاننويسي ميگويد: «در بازگشت به گذشته زمان تغيير ميكند. ورود به زمان گذشته به هنگام استفاده از بازگشت به گذشته و برگشتن به زمان حال داستان زياد مشكل نيست.» (ص 373)
آنچه كه در فالشبكها داراي اهميت است لحظة برگشت به گذشته و همچنين زمان افعال روايت است. در برگشت به گذشته معمولاً زمان روايت يك گام به عقب برگشت داده ميشود، مثلاً اگر روايت در حال بازگو ميشود، هنگام برگشت بايد به ماضي تغيير يابد. نكتة ديگر زمان برگشت است كه قاعدتاً راوي بايد در حال سكون و آرامش باشد. يعني برگشت به گذشته نبايد همراه كنش يا تنش و غيرايستايي صورت گيرد.
در رمان نقشبندان نكات متذكرشده رعايت نشده. راوي به هنگام فلاشبك روايت را با افعال حال ادامه ميدهد. مثلاً در صفحة 61 راوي ميگويد: «از پارك بيرون رفتم.» سپس در انديشه به گذشته ميرود درحاليكه زمان افعالش حال است. «چاشني مين را درميآوردم و كنار ميگذارم.» اين عمل در صفحة 74 نيز تكرار شده و جالب آن است كه راوي وقتي به گذشته نقب ميزند كه در حال تماشاي مسابقة واليبال است در بين تماشاي مسابقة واليبال است در بين تماشاچيهايي كه كف ميزنند، در شلوغي و هياهو وقتي كه خود دست تكان ميدهد و از جا بلند ميشود «توپ در زمين حريف خوابيد. يكي دو نفر از تماشاچيان كف زدند...» (ص 73)
لئوناردو بيشاب در صفحة 102 كتاب درسهايي دبارة داستاننويسي ميگويد: «در ابتداي رمان نبايد از بازگشت به گذشته استفاده نمود.»
در فصل يازده كتاب راوي بدون آنكه زمينهچيني لازم را فراهم آورد يكباره از گذشتههاي دور ميگويد. شروع فصل با گذشته آغاز ميگردد در حالي كه ميدانيم براي هرروايتي ابتدا بايد حالي داشت تا به گذشت رجعت يافت. به خصوص كه در اين گذشته نيز افعال روايتشده زمان حال را به خود اختصاص دادهاند كه اين امر باعث سرگشتگي زماني در ذهن خواننده ميگردد.
«كز ميكنم بغل ديوار ايستگاه راهآهن... دستگيره واگن را ميگيرم و ميپرم روي پلهاش.» (ص 127)
تنها فلاش بك درست اين رمان در صفحة 87 صورت گرفته است. راوي با نگاه به عكس به گذشته ميرود و باز با نگاه به آن به حال بر ميگردد. نويسنده در اين قسمت از پل تداعي تصويري كمك ميگيرد.
«به عكسي كه بالاي تخت روي ديوار بود نگاه كردم؛ چهرهاش آشنا بود. يوسف فرمانده گروه تخريب بود.»
و باز با همان نگاه به ادامه روايت ميپردازد.
«نميتوانم نگاهم را از يوسف بگيرم. فرمانده گروه تخريب بود.»
اما زمان روايت گرچه در رفت و برگشت گذشته است ولي در نقل روايت باز افعال حال استفاده شده است كه اين عمل به روند داستان لطمه ميزند.
به اميد كارهاي بهتر از داريوش عابدي و خسته نباشيد به او.
علاقه مندی ها (Bookmarks)