دختر سیه مو در امتداد چمنزار به سوی او می آمد.یه یک باره لباسهایش را از تنش کند و با نفرت دور انداخت.آنچه در آن لحظه مایه تعجب او شده بود،ستایش شیوه دور انداختن لباس ها بود.او با فریبندگی و بی اعتنایی کل فرهنگ و کل نظام فکری را به زیر سوال می برد.مثل این بود که ناظر کبیر و حزب و پلیس اندیشه با یک حرکت ظریف بازوی او به هیچ گرفته می شدند.
جورج اورول/1984
علاقه مندی ها (Bookmarks)