Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 4 از 7 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 46 تا 60 , از مجموع 91

موضوع: نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

  1. #46
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    دختر سیه مو در امتداد چمنزار به سوی او می آمد.یه یک باره لباسهایش را از تنش کند و با نفرت دور انداخت.آنچه در آن لحظه مایه تعجب او شده بود،ستایش شیوه دور انداختن لباس ها بود.او با فریبندگی و بی اعتنایی کل فرهنگ و کل نظام فکری را به زیر سوال می برد.مثل این بود که ناظر کبیر و حزب و پلیس اندیشه با یک حرکت ظریف بازوی او به هیچ گرفته می شدند.

    جورج اورول/1984
    دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
    گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
    ترا من چشم در راهم...

  2. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #47
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید



    وقتی برای دستگیری یهودیها آمدند
    من ساکت ماندم
    چرا که من یهودی نبودم


    وقتی کمونیستها را دستگیر کردند
    ...چیزی نگفتم
    چرا که کمونیست نبودم


    وقتی که اعضای اتحادیه های کارگری را دستگیر کردند
    من اعتراضی نکردم
    چرا که عضو اتحادیه ی کارگری نبودم


    و وقتی برای دستگیری من آمدند
    دیگر کسی نمانده بود که اعتراضی بکند



    مارتین نیمولر
    __________________

  4. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #48
    کاربر افتخاری فروم Sakura Haruno آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    Baskerville House | عمارت باسکرویل
    نگارشها
    1,727

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    از من می پرسند که چگونه دیوانه شدم.
    چنین روی داد :


    یک روز ، بسیار پیش از آن که خدایان بسیار به دنیا بیایند ،
    از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه ی نقاب هایم را دزدیده اند.



    همان 7 نقابی که خودم ساخته بودم و در 7 زندگی ام بر چهره می گذاشتم.
    پس بی نقاب در کوچه های پر از مردم فریاد زدم : "دزد، دزد، دزدان نابکار".



    مردان و زنان بر من میخندیدند و پاره ای از آنها از ترس من به خانه هایشان پناه بردند.
    هنگامی که به بازار رسیدم ، جوانی که بر سره بامی ایستاده بود فریاد براورد :" این مرد دیوانه است".



    من سر برداشتم که او را ببینم ، خورشید نخستین بار چهره ی برهنه ام را بوسید و من از عشق خورشید
    مشعتل شدم، و دیگر به نقاب هایم نیازی نداشتم . و گویی در حال خلسه فریاد زدم :" رحمت، رحمت بر دزدانی که نقاب های مرا بردند."

    چنین بود که من دیوانه شدم



    دیوانه
    خلیل جبران

    It was like a nightmare and despair for me,
    cause nobody wants to die too fast
    Remember the day we met and you stayed for me cause nobody wants to die too fast
    I can see your
    face, I can hear your voice

  6. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #49
    کاربر افتخاری فروم Sakura Haruno آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    Baskerville House | عمارت باسکرویل
    نگارشها
    1,727

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    هنگامی که تو به آسمان خودت فرا میشوی، من به دوزخ خودم فرو میرم.
    حتی در آن هنگام تو از سوی مغاک بی گذر مرا آواز میدهی "همراه من ، رفیق من"
    ومن در پاسخ تو را آواز میدهم "رفیق من ، همراه من"


    زیرا من نمی خوام تو دوزخ مرا ببینی.
    شراره اش چشمت را میسوزاند و دودش مشامت را می آزارد .
    و من دوزخم را پیش از آن دوست میدارم که بخواهم تو به آن جا بیایی. میخوامدر دوزخ تنها باشم.



    تو به راستی و زیبایی و درسای مهر می ورزی ، و من از برای خاطر تو میگویم که مهر ورزیدن به این ها
    خوب و زیبنده است . ولی در دل خودم به مهر تو میخندم.گرچه نمی خواهم تو خنده ام را ببینی .می خواهم تنها بخندم.



    دوست من ، تو خوب و هوشیار و دانایی، یا نه ، تو عین کمالی . و من هم با تو از روی هوشیاری و دانایی سخن میگویم.
    گرچه من دیوانه ام! ولی دیوانگی ام را میپوشانم. میخوام تنها دیوانه باشم!



    دوست من ، تو دوست من نیستی ، ولی من چگونه این را به تو بفهمانم ؟!
    راه من راه تو نیست .گرچه با هم راه می رویم ، دست در دست




    دیوانه
    خلیل جبران

  8. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #50
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    چای فروش پولش را گرفت و آهی کشید و با چهره ای گرفته گفت:«زندگی ما همین جوریه.مثل تفاله ی جایه که دوباره آب رویش بریزند.»و به راه افتاد.
    خورشید مثل یک نعلبکی پر از چای تازه دم توی سینی آبی آسمان مانده بود تا سرد شود و غروب به لب کوه های مغرب برسد.


    مجموعه داستان های علی اشرف درویشیان

  10. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #51
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    زندگی واقعی ما در آینده خلاصه می‌شود. ما با گوشت و پوست خود در ساختن آن شرکت می‌کنیم ولی هیچکس نمی‌داند چقدر طول می‌کشد تا این آینده فرا برسد. ممکن است هزارسال طول بکشد. در حال حاضر کاری نمی‌شود کرد جز اینکه آگاهی و شعور را ذره ذره افزایش دهیم. ما نمی‌توانیم به صورت جمعی عمل کنیم فقط می‌توانیم دانسته‌هایمان را از فردی به فرد دیگر و از نسلی به نسل دیگر انتقال دهیم. در برابر پلیس افکار جز این راهی نیست.

    1984 / جرج اورول‬

  12. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #52
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    اگر ثروت مال همه می شد دیگر مایه برتری از بین می رفت.می شد تصور نمود در حالی که همه از نظر ثروت و آسایش با هم برابرند،قدرت در دست طبقه ممتاز قرار گیرد.ولی در عمل چنین حکومتی پایدار نمی ماند،زیرا اگر همه جامعه به نسبت مساوی از امنیت و آسایش برخوردار می گردیدند گروه کثیری از مردم که در اثر فقر استعمار شده بودند با سواد می شدند و اندیشیدن را یاد می گرفتند.دیر یا زود متوجه می شدند که اقلیت حاکم نقشی ندارند و آنها را از سر راهشان بر می داشتند.در دراز مدت یک جامعه طبقاتی فقط با تکیه بر فقر و نادانی تداوم می یابد.

    جورج اورول/1984

  14. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #53
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    گئورگ نوشت: "بچه های مدرسه نمی توانند حتی در مورد چیزی که به آن می بالند جمله ای بدون ذکر "مجبور بودن" ، مانند من مجبورم، تو مجبوری، ما مجبوریم، بیان کنند. آنها می گویند «مادرم مجبور بود کفش جدیدی برای من بخرد» و این عین حقیقت است. خودم هم همین کار را می کنم. مثلا من مجبورم هر شب از خودم بپرسم که آیا فردایی خواهد بود؟"

    "سرزمین گوجه های سبز" - هرتا مولر

  16. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #54
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    انتظار عذاب اور است. فراموش کردن هم عذاب اور است، اما اینکه ندانی کدامیک را باید انجام دهی،بدترین عذاب هاست

    کتاب "در کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم" اثر "پائولو کوئلیو"
    vi veri veniversum vivus vici
    به قدرت حقیقت ، من جهان هستی رو فتح میکنم

  18. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #55
    **** مدیر ارشد ****
    Shaparak
    Shaparak آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل سکونت
    هر کجا که دلم خوش باشه ;-)
    نگارشها
    4,120
    Blog Entries
    128
    Shaparak's: آهنگ گوش می دم

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    از توضیح دادن بعضی چیزها بیزارم.
    من میگویم؛ یا می فهمند یا نمی فهمند.
    من یک مفسر نیستم...


    عقاید یک دلقک
    هاینریش بل




  20. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #56

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    نه، من هرگز نمی نالم!
    قرنها نالیدن بس است
    می خواهم فریاد کنم
    اگر نتوانستم سکوت می کنم

    خاموش مردن، بهتر از نالیدن است!

    دکتر علی شریعتی
    دفترهای سبز

  22. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #57
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    شعر قبوله ؟


    ساز او باران، سرودش باد
    جامه اش شولای عریانی ست.

    ور جز اینش جامه ای باید،
    بافته بس شعله زر تار پودش باد

    گو بروید، یا نروید، هر چه در هر جا که خواهد

    یا نمی خواهد

    شعر زیبای باغ من م امید مهدی اخوان ثالث

    really?

  24. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #58
    مدیر بازنشسته بخش انيميشن paulina آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2008
    محل سکونت
    پهلوی ننه تریسا~
    نگارشها
    446

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    "اتاقی بود با گذشته ای قوی ، اما بدون هیچ آینده ای.اتاقی با خاطراتی نم کشیده و رو به زوال. "

    شاهین مالتی ~ آنتونی هوروویتس


    Alright!I think you sufficiently embarrassed me in public enough for one day.

    I'm gonna go drawn my shame in apple juice

    `*:;,.★ ~☆・:.,;*

    "When everything fails, depend on Adair."~Creus Sun




  26. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #59
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    سپس باز ادامه داد تا از پیشگویی و اطمینان زمان و نوع مرگ خود مطلع شد ولی احتیاجی نداشت به اخرین سطر برسد زیرا این را فهمیده بود که دیگر هیچگاه پا از ان اتاق بیرون نخواهد گذاشت، پیشگویی شده بود که شهر اینه ها درست در همان لحظه ای که ائورلیانو بابیونی کشف رمز مکاتیب (ملکیادوس) را به پایان رساند با طوفان نوح از روی کره ی زمین و خاطره ی بشر محو خواهد شد و انچه در نوشته جات امده است تکراری نخواهد بود زیرا نسل های محکوم به صد سال تنهایی فرصت دوباره ای بر روی این کره خاکی نخواهند داشت

    صدسال تنهایی گابریل گارسیا مارکز

  28. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #60
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    Red face پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    من هنوز لج می کنم،هنوز اعتراض می کنم،هنوز فریاد می کشم،هنوز می لرزم و به لکنت دچار می شوم،هنوز زیر بار نمی روم،هنوز باج نمی دهم و نمی گیرم،هنوز اعتقاد نمی خرم و نمی فروشم،تسلیم نمی شوم،فساد نمی کنم،در یک کار نمی مانم،عادت سر به سنگ کوبیدن را ترک نمی کنم،با اراذل کنار نمی آیم،با دزد ها دست نمی دهم،با خائنان و خبر چینان سلام و علیک نمی کنم،و هنوز،هنوز،هنوز های های گریه می کنم،به خدا درست مثل نوجوان ها،مثل بچه ها،و مثل عاشق ها...

    نادر ابراهیمی.پیشگفتار ابوالمشاغل

  30. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


صفحه 4 از 7 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ