Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 4567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 76 تا 90 , از مجموع 91

موضوع: نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

  1. #76
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    در زندگی پاک و یکنواخت دوشیزگان زمان دلنشینی می آید که خورشید اشعه خود را بر دل و جانشان فرو می ریزد،گل برایشان افکاری باز می گوید و ضربان قلب نیروی گرم حیات را به مغز می برد و فکر را به هوسی مبهم تبدیل می کند.آن روز،روز سودای پاک و روز خوشی ها و شادی های شیرین است!وقتی که دید طفل به کار افتاد،لبخندی بر لبانش نقش می بندد و وقتی که دختری عشق را در آغوش طبیعت دید،همچنان که در کودکی لبخند می زد،لبخند می زند.اگر روشنایی نخستین عشق زندگی باشد،عشق را نمی توان روشنایی دل نام داد؟

    اوژنی گرانده/انوره دو بالزاک
    دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
    گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
    ترا من چشم در راهم...

  2. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #77
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    حکومت نظامی

    طاعون: ... هدف نهایی این است که با کشتن اقلیتی که صحیحا و با دقت انتخاب شده، اکثریت را به غلامی و بندگی در آورد، امروز دیگر همین روش به مورد اجرا گذاشته می شود، به همین علت بعد از این که تعداد مردان به اندازه لازم کشته یا خورد و سرافکنده شدند، ما همه ی مردم دیگر را به زانو در آوردیم و بنده ی حلقه به گوش خویش ساختیم. هیچ نوع زیبایی، هیچ نوع بزرگی و برازندگی در برابر ما نمی تواند مقاومت... کند. ما بر همه چیز و بر همه کس پیروز می شویم.
    .
    خانم منشی: ما بر همه چیز پیروز می شویم، جز بر شرف و غرور.
    .
    طاعون: شرف و غرور هم روزی در زیر پنجه ما عاجز می شود (...)
    .
    خانم منشی: من از شما سالخورده تر و باتجربه ترم و می دانم که عشق آنها نیز لجوج و سخت است.
    .
    .
    حکومت نظامی / آلبر کامو

  4. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #78
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    Red face پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    ژاک فراموش کرده اید که روی صحنه هستیم.روی صحنه که نمی توانیم اسب داشته باشیم!
    ارباب منظورت این است که به خاطر یک نمایشنامه مزخرف باید پیاده راه بروم؟آن اربابی که ما را ابداع کرد در نظر داشت که ما اسب داشته باشیم!
    ژاک این خطر را هنگامی که توسط ارباب های بسیار ابداع می شویم می پذیریم.
    ارباب می دانی،اغلب از خودم پرسیده ام آیا ما ابداع های خوبی هستیم یا نه؟
    ژاک به وسیله چه کسی؟آن کسی که آن بالا بالاهاست؟
    ارباب آن بالا بالا ها نوشته بودندکه یک کسی این جا این پایین سرگذشتمان را خواهد نوشت و من اصلا نمی توانم از خودم نپرسم که آیا او کارش را خوب انجام داده یا نه؟آیا دستکم با استعداد بوده؟
    ژاک اگر با استعداد نبود که نمی نوشت.
    ارباب (از ته دل می خندد) این نشان می دهد که تو واقعا نوکری و بس.آیا فکر می کنی هر کس که می نویسد با استعداد است؟

    ژاک و اربابش :میلان کوندرا

  6. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #79

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    در میخانه ای خارج از شهر استراحت کردم و قدری براندی و آب نوشیدم و بار دیگر وارد خیابان شدم ،از کوچه های سرازیر و سربالا و پیچاپیچ ، از خیابان ها و از میدان ایستگاه مثل باد و برق گذشتم . فکر رفتن به جائی مرا به ایستگاه کشاند . نگاهی دقیق به ساعات حرکت قطارها روی دیوارها انداختم ، قدری شراب خوردم و سعی کردم حواسم را جمع کنم ، بعد شبحی که من وحشتش را داشتم به من نزدیکتر شد تا اینکه درست و حسابی آنرا دیدم . این وحشت بازگشت به حانه بود ، بر جای ایستادم و با نا امیدی خویش رودررو شدم . گیریم که ساعت ها خیابان را زیرپاگذاشتم ، به هرحال امکان فرار از آن لحظه کذایی نبود . دیر یا زود باید خود را به خانه می رساندم ، پشت میز جلو کتاب هایم و یا روی کاناپه ای که عکس های اریکا بالای آن بود می نشستم . دیر یا زود لحظه ای خواهد رسید که تیغ صورت تراشی را بردارم و گلوی خویش را ببرم . تصویر آن صحنه با وضوح و روشنی تمام در پیش چشمم و در مقابل قلبی که وحشیانه می تپید به پا خاست . من وحشت همه ی وحشت ها یعنی مرگ را حس می کردم . بله ، به طرز وحشتناکی از مرگ می ترسیدم ، اگرچه راه مفر دیگری نداشتم و اگرچه بیزاری ، عذاب و ناامیدی تهدیدم می کردند که مرا در کام خود فرو خواهند برد ، و با اینکه زندگی دیگر نه چیزی برای اغوای من داشت و نه خوشی و لذت و امیدی به همراه ، با این وجود با وحشت وصف ناپذیری از آن کار و آن زخم کاری ای که در گوشت بدن محکوم به مرگم دهان باز خواهد کرد به خود می لرزیدم .

    گرگ بیابان/هرمان هسه

  8. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #80
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    بخش های زیبایی از کتاب شازده کوچولو

    نویسنده آنتوان دو سنت اگزوپری

    ترجمه احمد شاملو

    آدم‌بزرگ‌ها، خودشان به‌تنهایی چیزی نمی‌فهمند، ولی این برای بچه‌ها ملال‌آور است که مرتب به توضیح دیگران گوش دهند.

    مجبور شدم خودم را تا حد او پایین بیاورم تا بفهمم چه می گوید.

    اگه آدم گذاشت اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه

    روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.

    «فقط بچه‌ها می‌دانند که در جستجوی چه هستند.»

    آدم‌های سیاره شما، پنج‌هزار گل را در باغچه‌ای می‌کارند اما گلی را که می‌خواهند، آن میان پیدا نمی‌کنند.

  10. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #81
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    "هرگاه در گوشه ایی از زمین خونی به نا حق ریخته می شود،همه ی مردم جهان دستهاشان بدان آلوده است"

    کتاب سارتر Les Mains Sales (برگرفته از سخن داستایوسکی)
    • عشق طوفانی و متلاطم است
    دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

  12. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #82
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم،باز درماندم:

    خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است؛دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد (ص) است؛دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است؛دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم که فاطمه مادر حسنین است؛دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم که فاطمه مادر زینب است؛باز دیدم که فاطمه نیست.

    نه ،اینها همه هست و این فاطمه نیست.

    فاطمه، فاطمه است.::#13

    کتاب زن(فاطمه ، فاطمه است) ؛ دکتر علی شریعتی

  14. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #83

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 8758004 نمایش پست ها
    "هرگاه در گوشه ایی از زمین خونی به نا حق ریخته می شود،همه ی مردم جهان دستهاشان بدان آلوده است"

    کتاب سارتر Les Mains Sales (برگرفته از سخن داستایوسکی)
    .
    .
    .
    .

  16. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #84
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    برای شنیدن سکوت باید سر و صدا کرد

    روح مثل زخمی است که همیشه خونریزی می کند و جز با مرگ التیام نمی یابد.



    زشتی کاری جز پیشرفت نمی تواند بکند. همیشه غافلگیرمان می کند. همان اندازه که فریبنده نمی نماید، اغواگر است. به همان اندازه که وقت خاموشی اش می بازد، وقت خوش مشربی اش خوب عمل می کند: جسورانه تر، چابک تر، عاشق تر، متملقانه تر، مست تر و در یک کلمه موثرتر عمل می کند. زشتی ها معشوق های دلپذیری هستند. همیشه در عشق پیروزند.
    زیبایی لعنتی است که جز کاهلی و رخوت به بار نمی آورد و زشتی ، برکتی که باعث استثنائات می شود و می تواند سرنوشت یک زندگی را شکوهمندانه رقم بزند.


    نویسنده : اریک امانوئل اشمیت

    کتاب : زمانی که یک اثر هنری بودم

  18. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #85
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    آلیس به یک دوراهی رسید و یک گربه را روی درخت دید

    به گربه گفت: «از کدام مسیر باید بروم؟»

    گربه پرسید: «به کجا می خواهی بروی؟»

    آلیس پاسخ داد: «نمی دانم»

    گربه گفت: «پس مهم نیست که از کدام راه بروی»



    (آلیس در سرزمین عجایب)

    really?

  20. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #86

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    درود

    از کتاب:
    ژاندارک – دوشیزه اورلئان
    جرج برنارد شاو


    - شارل هفتم -پادشاه فرانسه- خطاب به ژاندارک:
    من نمی خواهم هیچکدام از این چیزهای قشنگی که افکارتان از آن انباشته شده است باشم. من می خواهم درست آنچه باشم که هستم.


    *********
    - این درست است که معجزه ها واقعیت انکار ناپذیرند. فقط اشکال در این است که این روزها اتفاق نمی افتند.

    *****


    (در قسمتی از کتاب هنگامی که شاه فرانسه می گوید حاظر است ژاندارک را به حضور خود بپذیرد، به شرطی که بتواند او را از میان دیگر اشخاص تشخیص دهد... سر اسقف-ارچ بیشاپ- برای "لرد ترموی" می گوید شناختن شارل پادشاه فرانسه برای ژاندارک کار مشکلی نخواهد بود زیرا پادشاه بدلباس ترین آدم قصر است و آوازه ی بدلباسی اش در همه منطقه پیچیده شده است!...و ادامه بحثشان بر سر معجزه...):

    ارچ: معجزه واقعه ای هست که ایمان تازه ای در افراد بوجود آورد. این است واقعیت و هدف معجزات. معجزه ها ممکن است برای ناظرین آن بسیار شگفت آور جلوه کنند، در صورتیکه برای اجرا کنندگانش بی اندازه ساده بنظر میرسند. این مهم نیست: اگر معجزات بتوانند ایمان محکمی در قلوب افراد برانگیزند بی تردید صادقانه هستند.
    ترموی: حتی اگر آمیخته به نیرنگ و فریب باشند! آیا نظرتان این است؟
    ارچ: نیرنگ و فریب؟ یک واقعه ایکه بتواند چنین ایمانی بوجود آورد دیگر فریبی محسوب نمیشود بلکه معجزه ای است.
    امثال مذهبی و اخلاقی را نمی توان دروغ نامید، فقط به این خاطر که حوادثی در آنها توصیف شده که هرگز کسی انتظار آنها را ندارد که اتفاق افتاده باشند. در معجزات نیز فریبی نهان نیست زیرا اغلب، نمیگویم همیشه؛ بعنوان تدابیر پاک و بی شائبه ای برای محکم ساختن ایمان مردم بوسیله روحانیون بظهور می رسد.
    وقتیکه این دختر(ژاندارک)، دوفین را در میان کلیه ی درباریان بازشناسد، برای من معجزه ای بشمار نخواهد آمد، زیرا من میدانم که او چگونه از عهده اینکار برآمده است و بر ایمانم چیزی افزوده نخواهد شد. ولی برای دیگران چطور، اگر آنها قدرت فوق طبیعی را احساس کنند، تمام گناهانشان را در برابر جلال و شکوه خداوندی فراموش کنند بی تردید چنین اقدامی معجزه و ناشی از اراده ی خداوند محسوب می گردد. و شما می بینید که خود دختر بیش از دیگران منقلب و تحت تأثیر اقدام خود قرار می گیرد. بطوریکه حقیقت امر حتی بر خودش مشتبه میگردد. شاید شما نیز این احساس را بکنید.
    ترموی: خوب، من آرزو داشتم آنقدر باهوش باشم که خدا پرستی تان را از تظاهرات حیله گرانتان تشخیص دهم.
    و آیا جز رفتن... چاره ای دگر بود؟

  22. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #87

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    -...انسان بالاخره به همه چیز عادت می کند.


    -...آنچه که اهمیت دارد، امکان فرار است، جهشی به خارج از این آئین نامه ظالمانه ، فرار دیوانه واری که تمام شانسهای امیدواری را ارزانی دارد.


    -انسان همیشه درباره آنچه که نمی شناسد غلو می کند و من برعکس می بایست ساده بودن قضایا را تصدیق کنم...
    همه مردم می دانند که زندگی به زحمتش نمی ارزد. حقیقتاً من منکر نبودم که در سی سالگی مردن یا در هفتاد سالگی مردن، چندان اهمیت ندارد.چون، طبیعتاً در هر دو صورت مردان و زنان دیگر زندگیشان را خواهند کرد. و این در طول هزاران سال ادامه خواهد داشت.به طور کلی هیچ چیز روشن تر از این نیست.


    - در واقع فکری نیست که بالاخره انسان به آن عادت نکند.

    بیگانه
    آلبر کامو


    ------------

    «نمی دانم چه کسی هستم. امشب در کدام ذهن زمینی وجود دارم؟ در کلبه ای آفریقایی؟ یک آدمِ گوشه گیر و عزلت نشین است که داستانهایم را می خواند؟ آیا او شمعی تنها در بورانِ زمان و علم است؟ آیا اوست؟ یا پسری است که مرا در یک اتاق زیرِشیروانی متروک پیدا کرده است؟
    آه ه ه ه! من دیشب خودم را شمعی در حال خاموشی حس کردم. تا اینکه ناگهان پُر از نیرو شدم و از جا پریدم. نورِ تازه ای داشتم! انگار کودکی که از گرد و غبار عطسه اش گرفته در یک اتاق زیر شیروانیِ کم نور در زیر زمین، رونوشتی پوسیده و نخ نما از من پیدا کرده باشد!»

    The Exiled تبعدی ها(
    "ری برادبری"



  24. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #88
    همکار بازنشسته فروم Siavash آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    paradise
    نگارشها
    1,841

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    "اما در این مرحله دیگر موضوعی نو آغاز میگردد، موضوع دگرگونی تدریجی انسان، داستان تحول تدریجی او، موضوع گذشتن از جهانی به جهان دیگر، موضوع آشنایی باحقیقتی نو که تا به حال بکلی ناشناخته مانده بود. اینها میتواند زمینه داستان جدیدی باشد، اما داستان کنونی ما دیگر به پایان رسیده است."



    ;-)

  26. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #89
    مدير بخش Pandora Hearts همکار بخش سریال های آسیایی APTA Fire Team Sh_shlove6 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    محل سکونت
    جايي در ناكجا آباد
    نگارشها
    4,448

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    مایکل گفت: (( می بینی,روزی که هاول فراموش کنه انقدر به سرو وضعش برسه اون روز از نظر من واقعا عاشق شده.))

    قلعه متحرک

  28. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #90
    APTA Member Yu-chhiang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    In den garten pharaos
    نگارشها
    179

    پاسخ : نوشته هایی تکرار ناشدنی از کتابهایی که خوانده اید

    "سی پره ی چرخ در محور شریکند
    حرکت از تهی آغاز می شود
    از رس آوندی ساز
    از تهی ست سرشاری..."

    لائو تسه

  30. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ