حسرت دوري ياران نخورم
چون تو اي ماه نشيني به برم
حسرت دوري ياران نخورم
چون تو اي ماه نشيني به برم
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست*هر كه در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
Alice, ali_sh, AZOG, Dr_of_Love, kiki_nik, lio_polo, Madman, rick, Roksana, Sh_shlove6, Sir MammAli, مایکی
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
روزهایی که من نخواهم بود زندگی لطف دیگری دارد
دلم ازعشق عاشقت بودن کارهای مهم تری دارد
بادبادك رفت بالا
قرقره از غصه لاغر شد
بادبادك جان !چه مي بيني از آن بالا؟
در ميان جاده ها ، آيا غباري هست ؟
بر فراز تخت سنگ ، آيا نشان از نعل اسب تك سواري هست؟
بادبادك جان! ببين آيا بهاري هست؟
بادبادك جان !ببين آيا جاي پايي، سبز خواهد شد؟
بر سر سفره، بغض سنگيني برايم لقمه مي گيرد
بادبادك جان! ببين پيك اميد آيا، روي دوشش كوله باري هست؟
من دلم با خويش مي گويد
كه آري هست
من دلم با خويش مي گويد
كه آري هست
ویرایش توسط lio_polo : 05-09-2013 در ساعت 12:27 PM
چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم/که صد خورشید اتشبرده از خاکستر سردم
به بادم دادی و شادی،بیا ای شب تماشا کن/که دشت اسمان،دریای اتش گشته از گردم
شرار انگیز و طوفانی ،هوایی در من افتاده/که همچون حلقه ی اتش در این گرداب میگردم(اگه من بودم به جای گرداب میگفتم مرداب اونم با یه دید طعنه امیز به معنی دو کلمه سازنده این کلمه حالا من که هوشنگ ابتحاج نیستم پس هیچی دی)
به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست/چه طوفان میکند این موج خون در جان پردردم
در ان شب های طوفانی که عالم زیر و رو میشد/نهانی شبچراغ عشق در سایه پروردم
پ.ن:البته من چند تا از بیتارو حذف کردم و تا حالا شعری ندیدم اینجوری درون منو تصویر کنه دی
ویرایش توسط pucira_mja : 05-09-2013 در ساعت 02:44 PM
آرام ؟آرام بـرای چـه بایـد گـرفت ؟ وقتـی بمیریـم ، خـود به خـود آرام می گـیریم !
پیـش از آنکـه بمیریـم کـه نبایـد بمیریـم !
می خور كه بزیر گل بسی خواهی خفت،
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛
زنهار بكس مگو تو این راز نهفت:
هر لاله كه پژمرد، نخواهد بشكفت.
از: عمر خیام
stand up for something even if it means standing
alone
از حشمت، اهل جهل به كيوان رسيده اند / جز آه اهل فضل به كيوان نمی رسد
تا صدهزار خار نمی رويد از زمين / از گلبنی گلی به گلستان نمی رسد
...
دلا تا کی درین کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاکبازی؟
(جامی)
---
(کاخ مجازی، مجاز از این اینترنت اعتیاد آوره در اینجا)
عمری است که ما گم شدگان گرم سراغیم
شاید کسی از ما خبری داشته باشد
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است
بوی جوی مولیان آید همی ......... یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او .......... زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست ........... خنگ ما را تا میان آید همی
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوس مفت
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشه ی نیک و بدست
بعد که مردم ، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند
زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مرد
(ایرج میرزا)
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید...
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید....
همه چی عالیه ..... کم چقدر بدبختم ))))))))))
No one important to me in this life unsuccessful
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران***کز ناله خیزد روز وداع یاران
هر کاو شراب فرقت روزی چشیده باشد***داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم***تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت***گریان چو در قیامت،چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد***از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت***اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران
سعدی به روزگاران،مهری نشسته بر دل***بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران
چندت کنم حکایت،شرح این قدر کفایت***باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران
واقعا این شعر از سعدی زیباست و دلنشین
رسیدن به آرامش حقیقی در زندگی شدنی است
فقط کافیست لمسش کنی
مانند گلبرگ های گل لطیف است
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور....
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور.....
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)