نشنو از نی ، نی حصیری بی نواستبشنو از دل ، دل حریم کبریاستنی بسوزد خاک و خاکستر شوددل بسوزد خانه ی دلبر شود
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواستبشنو از دل ، دل حریم کبریاستنی بسوزد خاک و خاکستر شوددل بسوزد خانه ی دلبر شود
Thank you for everything
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
.
.
.
.
بعضی آدمــــــــا رو باید حرفــــاشونو قاب گرفت,بس كه حرفاشــــون "عكــــــــــــــــــس" از آب در میاد!!!!!!
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه
یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت
افسانه ی زندگی چنین است عزیز
در سایه ی کوه باید از دشت گذشت
بمیرید ، بمیرید ، در این عشق بمیرید........................ درین عشق چو مردید همه روح پذیرید .
بمیرید ، بمیرید وزین مرگ مترسید .......................... کزین خاک برایید ، سماوات بگیرید.
دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
ترا من چشم در راهم...
گاه سکوت معجزه می کند
بودن همیشه در فریاد نیست
فقط کافیست خوب گوش دهیم
این سکوت،خود از جنس فریاد است.
http://www.micro-source.ir
ای قشنگ تر از پریا تنها تو کوچه نریا
بچه های محل دزدند عشق منو می دزدند عشق منو می دزدند
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست*هر كه در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
آنقدر خوبی كه در چشمان تو گم میشوم
كاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت
در گریز از خلوت شبهایِ بیپایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .
حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی آیی نداشت
عشق اگر دیروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها دیروز، فردایی نداشت
بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس كه زیبا بود زیبایی نداشت
حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی آیی نداشت
عشق اگر دیروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها دیروز، فردایی نداشت
بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس كه زیبا بود زیبایی نداشت
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه __________من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم ____________هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه
می توانی بنویسی
سلام
مرا ببخش
نشانی جزیره ی سرگردان شما را
در آبهای شور این اواخر
از دست داده ام
و ادامه دهی که: به هر حال
میان هر بطری به گل نشسته
نشان گنجی نیست
اصلا فراموش کن عزیزترینم
که روی مدار چند دقیقه مانده به امید
حجمی شناور است
كاش بودي تا دلم تنها نبود
تا اسير غصه ي فردا نبود
كاش بودي تا فقط باور كني
بي تو هرگز زندگي زيبا نبود
تو گاهی در خیال من
به شکل موج دریایی
کویری،کوه و صحرایی
گلی خوشرنگ و زیبایی
کنار چشمه ها گاهی
تو را در آب میبینم
اگر در خواب هم باشم
تو را در خواب میبینم
تو پنهان می شوی گاهی
میان چشم آهوها
تورا احساس باید کرد
میان رنگ ها بو ها
ای جان رفیق
روزهاست که از هیچ بیراهه ایی نه رفته ایم
و چه بد!
از آن سو، سال هاست
که از هیچ بیراهه، دوبار نه گذشته ایم
و چه خوب
راستی چرا نه نویسم ( تا فراموش نه شود )
که زود ترین غروب ها، گم شدن در جنگل بود
و سیاه ترین شب ها
فروماندن در برف
دانستیم و چه دیر
که شماتت دیگران، بدهکار ندامت ما نیست
و مرداب و سراب ها ( در یک بازی بزرگ )
همیشه با هم ندار بوده اند ...
مفتون امینی
All good work is done the way ants do things, little by little
پیام من این است که
نباید ناله کرد ،نباید غمگین بود
بلکه باید استوار بود ، بلکه باید عاشق بود
بلکه باید غم را از درون و از دل برون کرد
و در مقابل سختی ها ، رنج ها و ظلم ها ایستاد
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)