Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 11 از 76 نخستنخست ... 9101112132161 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 165 , از مجموع 1128

موضوع: طنز

  1. #151
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    فرهنگ لغات ایرانی- چاپ جدید


    بیه‌ی عمر: قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.

    سریال: فیلمی‌ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد.

    تلفن همراه: وسیله‌ای سه‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است.

    گرانی: کلمه‌یی است زاده‌ی توهم غربیان که در ایران تا کنون مشاهده نشده است!!

    مترو: سونای بخار متحرک

    عذرخواهی: در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می‌شود.

    آثار باستانی: خرابه‌هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفته‌اند.

    خودپرداز: دستگاهی‌ست که همیشه‌ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.

    اداره: محلی که شما بعد از تنش‌ها و جدل‌های منزل در آنجا استراحت می‌کنید.

    مجرم: فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانسته‌اند او را دستگیر کنند.

    تورم: عددی بی‌خود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!!!

    گارانتی: یک اسم زیبا و خوش تلفظ

    تحقیق: کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی

    شب امتحان: حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی‌گری مایلی‌کهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند.

    شناسنامه یا کارت ملی: دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است.

    دانشجو:
    یک عده افراد همیشه معترض

    بزرگراه: نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیت‌ترین فحش‌های باناموسی و بدون آن!

    رئیس:
    فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است

    ایرانسل: خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا

    از پذیرفتن خانم‌های بد حجاب معذوریم: تابلویی که در همه‌جا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیه‌ی مردم

    سطل آشغال: وسیله‌یی‌ست موجود در خیابان‌ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها

    مدرک تحصیلی: کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق می‌کند.

    حراج: اصطلاحی‌ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می‌کنند.

    و غیره (و ...): نشانه‌ای برای باوراندن این مطلب که شما بیش از آنچه تصور می‌کنید، می‌دانید


    really?

  2. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #152
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی ! ...


    تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد.
    يك پيمانكار آمريكايي، يك مكزيكي و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند.

    پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 900 دلار اعلام كرد.
    مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:
    400 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 400 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

    پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 700 دلار اعلام كرد.
    300 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 300 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت مسؤل كاح سفيد رفت
    و در گوشش گفت: قيمت پيشنهادي من 2700 دلار است!!!
    مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا 2700 دلار؟!!!!!
    پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت: آرام باش ...
    ..
    1000 دلار براي تو ...... و 1000 براي من ....... و انجام كار هم با پيمانكار مكزيكي.
    و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد !!!!

  4. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #153
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    آیا همه چی به نفع آقایان است!!!


    اگر مرد زن نگیرد عاقل است ولی اگر زنی شوهر نکند ، «بیخ ریش پدرش مانده» است.
    اگر مرد شب ها تا صبح بیرون از منزل بماند، «مهمانی» بوده است ولی اگر زن بعد از غروب آفتاب به منزل بیاد «ددر» رفته بوده.
    اگر مرد با خشونت صحبت کند «لحن مردانه» دارد و اگر زن با خشونت حرف بزند «بی ادب » است.
    اگر مرد سهل انگار باشد «جوانمرد» است ولی اگر زن بردبار و با گذشت باشد «بی عرضه و شلخته» است.
    اگر مرد ساعت ها با کسی در گوشی صحبت کند «کسب اخبار» است و اگر زنی همان قدر حرف بزند «پرگو» است.
    اگر مرد در حضور دیگران به زنش محبت کند «مهربان و وفادار» است ولی اگر زن اینکار را انجام دهد «بی حیا» است.
    اگر مرد پر خور باشد «خوش اشتها» است ولی اگر زن پر خور باشد «شکمو» است.
    اگر مرد چهل سال داشته باشد «جوان» است و اول چلچلیش ولی اگر زنی سی و پنج سال بیشتر داشته باشد «مسن» است
    اگر مرد خراّج باشد «دست و دل باز است» و اگر زنی خراّج از آب در بیاید «خانه خراب کن» است.
    اگر مرد خسیس باشد «مقتصد و صرفه جو» است و اگر زن بخیل باشد «گدا» است.
    اگر مرد موهایش سفید شده باشد «پخته و موقر» است ولی اگر زن موهایش قدری خاکستری باشد «پیرزن» است.
    اگر مرد کم حرف باشد «متین و سنگین» است ولی اگر زن کم حرف بزند «از خود راضی و اخمو» است.


  6. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #154
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    حرفهاي زن ومرد در مواقع مختلف زندگی ! ...



    سفره عقد
    زن :عزيزم اميد وارم هميشه عاشق بمانيم وشمع زندگيمان نوراني باشد.
    مرد: عزيزم کي نوبت کيک مي شه؟

    روز زن
    زن : عزيزم مهم نيست هيچ هديه اي برام نخريدي خودت بهترین هدیه ایی.
    مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزي تو عاليه عزيزم (نکته نهفته:شام چي داريم؟)

    روز مرد
    زن :واي عزيزم اصلا قابلتو نداره کاش مي تونستم هديه بهتري بگيرم.
    مرد:حالا اشکال نداره عزيزم سال ديگه جبران مي کني (چه بوي غذايي مي ياد)

    روز بعد از تولد بچه
    زن:واي ماماني بازم گرسنه هستي , (عزيزم شير خشک بچه رو نديدي)
    مرد: با دهان پر(نه عزيزم نديدم , راستي یادم باشه بازم ازاین مارک بخرم،چقدر خوشمزه است)

    چهل سال بعد
    زن :عزيزم شمع زندگيمون داره بي فروغ ميشه ما دیگه پير شديم
    مرد : يعني ديگه کيک نخوريم

    دو ثانيه قبل از مرگ
    زن :عزيزم هميشه دوستت داشتم
    مرد: گشنمه

    وصيت نامه
    زن: کاش مجال بيشتري بود تا درميان عزيزانم مي بودم ومحبتم رانثارشان مي کردم ،تمام زندگي ام را!!
    مرد : شب هفتم قرمه سبزي بديد

    اون دنيا
    زن : خطاب به فرشته ي مسئول : خواهش مي کنم ما را از هم جدانکنيد، نه نه عزيزم، خدايا به خاطر من
    (((وسر انجام موافقت مي شه مرد از جهنم بره بهشت)))
    مرد : خطاب به دربان جهنم : حالا توي بهشت غذا بیشتر چیه، شام چي ميدن ؟؟؟


  8. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #155
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز


    از میان خاطرات من


    عمران صلاحی(دهم اسفند ۱۳۲۵ - ۱۱ مهر ماه ۱۳۸۵) شاعر، نویسنده، مترجم و طنزپرداز بود.
    صلاحي در دهم اسفندماه 1325 در اميريه تهران بدنيا آمد.مادرش متولد سمنان و پدرش از اردبيل بود. تحصيل را در 7 سالگي در دبستان صنيع الدوله(قم) آغاز کرد و پس از آن در سال 1335 در دبستان قلمستان(تهران) وسپس در سال 37 در دبستان شهريار و دبيرستان امير خيزي(تبريز) ادامه داد. نخستين شعر خود را در
    مجله ي اطلاعات کودکان در سال 1340چاپ کرد. با بسیاری از شعرا و هنرمندان حشر و نشر داشت و از حاضرجوابی و طنزپردازی ویژه یی برخورداربود. صرف نظر از شعرها، نوشته ها و ترجمه ها، صلاحی گرد
    آورنده ی نامه های فروغ فرخ زاد به محبوب و شوهرش پرویز شاپور است. این نامه ها باهمکاری کامران فرزند فروغ و پرویز تحت عنوان "اولین تپش های عاشقانه ی قلب ام" منتشر شده است.
    زنده یاد صلاحی در شب 11 مهر 1385 دار فاني را وداع گفت.
    از میان خاطرات عمران صلاحی:

    خودم هستم
    یک روز دو خانم زیبا در خیابان نادری قدم می زدند. نصرت رحمانی که پشت سرشان بود، داد زد: آقای نصرت رحمانی!
    خانم ها برگشتند و او را نگاه کردند.
    نصرت گفت: خودم هستم!

    معین
    یک روز جلو دانشگاه، دکتر رضا براهنی را دیدم.
    گفت: یک نفر آمد زیر گوشم گفت: معین ششصد تومن. خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم. فرهنگ شش جلدی معین، هر جلدش می شد صد تومن. به طرف گفتم می خواهم. با هم وارد پاساژی شدیم. در گوشه ای دور از چشم، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد.

    انبر دست

    با احمد شاملو در انتشارات ابتکار نشسته بودیم که یکی وارد شد و پرسید: انبر دست دارید؟
    شاملو گفت: جلد چندمش را می خواهید؟!

    مقدمه
    احمدرضا ********** می گفت: این روزها کتاب های شعر فروش خوبی ندارد. این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتاب هایم مقدمه بنویسند.

    اشتباه
    در سفر سوئد خیلی ها من و سید علی صالحی را با هم اشتباه می گرفتند. وقتی صالحی شعر می خواند از من تعریف می کردند، وقتی من طنز می خواندم، به او فحش می دادند!

    شعر و داستان
    از محمد علی سپانلو پرسیدند: زمانی داستان هم می نوشتی، چرا دیگر داستان نمی نویسی؟
    گفت: من اگر 15 صفحه شعر بنویسم، می گویند یک شعر بلند نوشته ام، اما اگر 15 صفحه داستان بنویسم، می گویند یک داستان کوتاه نوشته ای!

    ساختار

    شمس لنگرودی می گفت داشتیم برای خودمان شعرمان را می گفتیم که " ساختار گرایی " مد شد. مدت ها زحمت کشیدیم و ساختار گرایی کردیم. این دفعه گفتند در شعر باید " ساختار شکنی " کرد.

    فهم شعر
    دکتر رضا براهنی می گفت: در زمان شاه ما می خواستیم طوری شعر بگوییم که مردم بفهمند، اما ساواک نفهمد. کار بر عکس می شد، یعنی مردم نمی فهمیدند و ساواک می فهمید!

    استاد
    مفتون امینی می گفت: روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم. بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد. من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم. به اولین قهوه خانه که رسیدیم، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید. معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست.

    ایدز
    در کافه‌ای جوانی شاعر به آقای شکرچیان گفت: چرا این طور که من شعر می گویم، شعر نمی گویید؟
    شکرچیان گفت: اگر آدمی تا پنجاه سالگی ایدز نگیرد، دیگر نمی گیرد!

    ترکیب
    یک نفر برای صرفه جویی در کلمات، نام سه نویسنده را این طوری با هم ترکیب کرده بود:
    جلال آل احمد محمود دولت آبادی!
    خواننده: مرده شور ترکیبت را ببرد!

    بیماری
    خسرو شاهانی در خانه بستری بود. آخرین روزهای عمرش به دیدن اش رفتم. خیلی خوشحال شد و گفت:
    بیماری من چون سبب پرسش او شد
    می میرم از این غم که چرا بهترم امروز!

    جا
    یک شب در یک مهمانی کنار محمد قاضی نشسته بودم. گلاب به رویتان، قاضی بلند شد که به دستشویی برود و از من خواست که مواظب صندلی او باشم. در محفل از شلوغی جای سوزن انداختن نبود.
    همین که قاضی رفت، مهمان تازه واردی آمد و روی صندلی او نشست. من هم رویم نشد چیزی بگویم.
    قاضی وقتی برگشت و دید صندلی اش را اشغال کرده اند، به من گفت:
    بهر ..شیدن ز جا برخاستم
    آمدم دیدم به جایم ..یده اند!

    کجا؟
    یک شب در انجمن ادبی صائب، استاد عباس فرات به من گفت: کجا داری می روی؟
    گفتم: استاد، من همین جا ایستاده ام و جایی نمی روم.
    استاد اشاره ای به قد بلند من کرد و گفت: داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری؟

  10. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #156
    Registered User سهیل480 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    gilan
    نگارشها
    1,766

    پاسخ : طنز

    کلاغ عاشق


    یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

    رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ



    پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

    نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید


    یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

    وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ



    قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

    توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد



    روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

    گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!


    نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

    پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

    منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

    واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

    کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

    برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

    یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

    وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

    داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

    فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



    باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

    آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

    دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

    خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

    رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

    شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

    اخمای قناریه، .......دوباره رفتش تو هم!


    کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

    موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

    فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

    کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

    نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

    ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

    گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

    کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

    روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز


    نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

    یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

    کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

    وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری


    خجالت نمی‌کشی؟.... واسه گوشتای شیکم!؟

    دوست دارم شوهر من ، .....باشه پیمناست دست کم!

    دیگه از فردا کلاغ ،.... حسابی رفت تو رژیم

    می‌کردش بدنسازی، .....بارفیکس و دمبل و سیم

    بعدش هم می‌رفت تو پارک ،..... می‌دویید راهای دور

    آره این کلاغ ما ،‌.....خیلی خیلی بود صبور


    واسه ریختن عرق ، .....می‌کردش طناب‌بازی

    ولی از روند کار ، ....نبودش خیلی راضی

    پا شدی رفتش به شهر ،.... دنبال دکتر خوب

    دو هفته بستری شد ، .....که بشه یه تیکه چوب

    قرصای جور و واجور ، ....رژیمای رنگارنگ

    تمرینهای ورزشی ، ....لباسای کیپ تنگ

    آخرش اومد رو فرم ، .....هیکل و وزن کلاغ

    با هزار تا آرزو ، .....اومدش به سمت باغ


    وقتی از دور میومد ، .....شنیدش صدای ساز

    تنبک و تنبور و دف ، ....شادی و رقص و آواز

    دل زاغه هری ریخت !........ نکنه قناریه؟

    شایدم عروسی ......... بازای شکاریه!!


    دیدش ای وای قناری، .....پوشیده رخت عروس

    یعنی دامادش کیه؟ .....طاووسه یا که خروس؟

    هی کی هست لابد تو تیپ ، ....حرف اولو می‌زنه!

    توی هیکل و صورت ،‌ ....صد برابر منه

    کلاغه رفتشو دید ،..... شوهر قناری رو

    شوکه شد ، نمی‌دونست، ....چیز اصل کاری رو!

    می‌دونین مشکل کار ،.... از همون اول چی بود؟

    کلاغه دوچرخه داشت ،‌.....صاحب بی ام و نبود



    آدم ها عوض می شوند ولی،
    فراموش می کنند این را به هم بگویند!

    وقتي دندون هاي کسي رو ديدي مطمئن نباش که داره مي خنده، شايد بخواد گاز بگيره!


  12. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #157
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    یاد اون روزها بخیر ! ...

    ياد اون روزها بخير.
    وقتى من بچه بودم، مادرم يک تومن به من مى‌داد و مرا به فروشگاه مى‌فرستاد.
    من با ٣ کيلو سيب‌زمينى، دو بسته نان، سه پاکت شير، يک کيلو پنير، يک بسته چاى و دوازده تا تخم‌مرغ به خانه برمى‌گشتم.

    اما الان ديگه از اين خبرها نيست.
    همه جا توى فروشگاه‌ها دوربين گذاشته‌اند !!!

  14. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #158
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    معنی واقعی شعر
    مــا در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ! ...



    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .



  16. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #159
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    گفتگوهای زیر از کتابی به نام Disorder in the American Courts نقل شده‌اند. این‌ها نمونه‌هایی از محاوره‌هایی است که واقعاً در دادگاه‌های آمریکا رخ داده و بعد توسط گزارش‌گران نقل شده‌اند


    ATTORNEY: Are you ******ually active?
    WITNESS: No, I just lie there.


    وکیل مدافع: آیا شما فعالیت ج ن س ی دارید؟
    شاهد: نه، من فقط آن‌جا دراز می‌کشم.
    ________________________________________
    ATTORNEY: This myasthenia gravis, does it affect your memory at all?
    WITNESS: Yes.
    ATTORNEY: And in what ways does it affect your memory?
    WITNESS: I forget.
    ATTORNEY: You forget? Can you give us an example of something you forgot


    وکیل مدافع: این داروی myasthenia gravis، آیا اصلاً اثری بر حافظهٔ شما دارد؟
    شاهد: بله.
    وکیل مدافع: و به چه اَشکالی بر حافظه‌تان اثر می‌گذارد؟
    شاهد: (چیزها را)فراموش می‌کنم.
    وکیل مدافع: فراموش می‌کنید؟ می‌توانید نمونه‌ای از چیزی را که فراموش کرده‌اید برای ما بگویید؟
    ________________________________________
    این یکی را باید به انگلیسی بخوانید. voodoo به معنی جادوگری است:
    ATTORNEY: Do you know if your daughter has ever been involved in voodoo?
    WITNESS: We both do.
    ATTORNEY: Voodoo?
    WITNESS: We do.
    ATTORNEY: You do?
    WITNESS: Yes, voodoo.
    ________________________________________

    ATTORNEY: Now doctor, isn’t it true that when a person dies in his sleep, he doesn’t know about it until the next morning?
    WITNESS: Did you actually pass the bar exam


    وکیل مدافع: خوب دکتر، آیا این صحت ندارد که وقتی شخصی در خواب می‌میرد، تا صبح روز بعد متوجّه این مسأله نمی شود؟
    شاهد: شما واقعاً در امتحان وکالت قبول شده‌اید؟
    ________________________________________
    ATTORNEY: The youngest son, the twenty-year-old, how old is he?
    WITNESS: He’s twenty, much like your IQ.


    وکیل مدافع: جوان‌ترین فرزند، همان که بیست و یک ساله است، او چند سال دارد؟
    شاهد: بیست. مثل آی-کیوی تو.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Were you present when your picture was taken?
    WITNESS: Are you shitting me?


    ________________________________________
    ATTORNEY: So the date of conception (of the baby) was August 8th?
    WITNESS: Yes.
    ATTORNEY: And what were you doing at that time?
    WITNESS: getting laid


    وکیل مدافع: پس روز لقاح جنین هشتم آگوست بود؟
    شاهد: بله.
    وکیل مدافع: و آن موقع شما داشتید چه کار می‌کردید؟
    شاهد: دراز کشیده بودم.
    ________________________________________
    ATTORNEY: She had three children, right?
    WITNESS: Yes.
    ATTORNEY: How many were boys?
    WITNESS: None.
    ATTORNEY: Were there any girls?
    WITNESS: Your Honor, I think I need a different attorney. Can I get a new attorney


    وکیل مدافع: او سه فرزند داشت، درست است؟
    شاهد: بله.
    وکیل مدافع: چند تای آن‌ها پسر بودند؟
    شاهد: هیچی.
    وکیل مدافع: هیچ کدام دختر بودند؟
    شاهد: عالی‌جناب، فکر کنم یک وکیل مدافع دیگر لازم دارم. می‌توانم یک وکیل دیگر بگیرم؟
    ________________________________________
    ATTORNEY: How was your first marriage terminated?
    WITNESS: By death.
    ATTORNEY: And by whose death was it terminated?
    WITNESS: Take a guess.


    وکیل مدافع: ازدواج اوّل شما چگونه خاتمه پیدا کرد؟
    شاهد: با مرگ.
    وکیل مدافع: و با مرگ چه کسی؟
    شاهد: حدس بزن.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Can you describe the individual?
    WITNESS: He was about medium height and had a beard.
    ATTORNEY: Was this a male or a female?
    WITNESS: Unless the Circus was in town I’m going with male.


    وکیل مدافع: می‌توانید آن شخص را توصیف کنید؟
    شاهد: قدش متوسط بود و ریش داشت.
    وکیل مدافع: مرد بود یا زن؟
    شاهد: اگر آن موقع سیرکی در شهر نبوده، به نظرم مرد بوده.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Is your appearance here this morning pursuant to a deposition notice which I sent to your attorney?
    WITNESS: No, this is how I dress when I go to work.


    وکیل مدافع: آیا حضور شما امروز صبح در این‌جا در پی آگهی استشهادیه‌ای است که برای وکیل مدافع‌تان فرستادم؟
    شاهد: نه، من وقتی می‌خواهم بروم سر کار این جوری لباس می‌پوشم.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Doctor, how many of your autopsies have you performed on dead people?
    WITNESS: All of them. The live ones put up too much of a fight.
    ATTORNEY: ALL your responses MUST be oral, OK? What school did you go to?
    WITNESS: Oral.


    وکیل مدافع: دکتر، چند تا از کالبدشکافی‌های‌تان را بر روی آدم‌های مرده انجام داده‌اید؟
    شاهد: همه‌شان را. با زنده‌ها زیادی باید کلنجار رفت.
    وکیل مدافع: تمام پاسخ‌های شما باید شفاهی باشد، خوب؟ شما به کدام مدرسه رفته‌اید؟
    شاهد: شفاهی.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Do you recall the time that you examined the body?
    WITNESS: The autopsy started around 8:30 p.m.
    ATTORNEY: And Mr. Denton was dead at the time?
    WITNESS: If not, he was by the time I finished.


    وکیل مدافع:آیا زمانی را که به بررسی جسد پرداختید به یاد دارید؟
    شاهد: کالبدشکافی حدود ساعت ۸:۳۰ شب آغاز شد.
    وکیل مدافع: و آقای دنتون در آن موقع مرده‌بود؟
    شاهد: اگر هم نه، وقتی کارم را تمام کردم حتماً مرده بود.
    ________________________________________
    ATTORNEY: Are you qualified to give a urine sample?
    WITNESS: Are you qualified to ask that question


    وکیل مدافع: شما صلاحیت دادن نمونهٔ ادرار را دارید؟
    شاهد: شما صلاحیت پرسیدن این سؤال را دارید؟
    ________________________________________
    ATTORNEY: Doctor, before you performed the autopsy, did you check for a pulse?
    WITNESS: No.
    ATTORNEY: Did you check for blood pressure?
    WITNESS: No.
    ATTORNEY: Did you check for breathing?
    WITNESS: No.
    ATTORNEY: So, then it is possible that the patient was alive when you began the autopsy?
    WITNESS: No.
    ATTORNEY: How can you be so sure, Doctor?
    WITNESS: Because his brain was sitting on my desk in a jar.
    ATTORNEY: I see, but could the patient have still been alive, nevertheless?
    WITNESS: Yes, it is possible that he could have been alive and practicing law


    وکیل مدافع: دکتر، پیش از انجام دادن کالبدشکافی، آیا وجود علائم حیاتی را چک کردید؟
    شاهد: نه.
    وکیل مدافع: آیا فشار خون را چک کردید؟
    شاهد: نه.
    وکیل مدافع: چک کردید که آیا تنفس دارد یا نه؟
    شاهد: نه.
    وکیل مدافع: پس، ممکن است که وقتی کالبدشکافی را شروع کردید مصدوم زنده بوده‌باشد؟
    شاهد: نه.
    وکیل مدافع: چه طور می‌توانید این قدر مطمئن باشید دکتر؟
    شاهد: چون مغزش در یک شیشه روی میزم بود.
    وکیل مدافع: متوجهم، با این حال آیا ممکن است که مصدوم هنوز زنده بوده باشد؟
    شاهد: بله، شاید هنوز زنده بوده و کار حقوقی می‌کرده

  18. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #160
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    برای منبسط شدن خاطر

    اعصاب چیست ؟ چیزیست که هیچکس ندارد وهمه توقع دارند تو حتما داشته باشي

    آیا می‌دانستید که انسانها به جز کودکِ درون یک عدد خر درون هم دارند ! که گاهی زمام امور را به دست می‌گیرد !

    آیا میدانید بعضی وقتها وجدان مانع ارتکاب گناه نمی شه، فقط گناه رو کوفت آدم می کنه!

    معلم: 10 تاسيب داريم من 9 تاشو ميخورم ، چند تا سيب ميمونه؟ بچه: همون يكي روهم بردار بخور بدبخت سيب نخورده !

    هرکس که نداند و نداند که نداند/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند هرکس که نداند و نخواهد که بداند/ حیف است چنین جانوری زنده بماند !

    والدین گرامی اینقدر نگین "وقتی ما سن شما بودیم این جورخوب بودیم، اون جورخوب بودیم
    " مادر بزرگ ها دهن لق تر از چیزین که فکر می کنین !

    آيا ميدانيد ... قلقلك دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخى با اسلحه در حالت رگبار است..!

    بــــچه پـــررو کیست ؟ موجودی بسیار محترم که حجم حرفهایش از دوبرابر مساحت دهانش نیز بیشتر است!



    روزی که کنترلم رو از دست دادم

    اینکه آدم هر لحظه کنترلشو تو دست داشته باشه خیلی اهمیت داره

    وقتی کنترلتو از دست بدی، چنان دچار سردرگمی می شه که خدا میدونه

    و انگار دیگه هیچ کار دیگه ای ازت بر نمیاد،

    تو این شرایط ممکنه کاری بکنی که دیگه قابل جبران نباشه،

    یه خاطره از یه دختر پسر ایرانی براتون میگم شاید کمک خوبی برای هممون باشه تا به مشکل اونا دچار نشیم

    موضوع: روزی که کنترلم رو از دست دادم



    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    Anime Spoilerمتن پنهان: 21:



  20. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #161
    Registered User سهیل480 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    gilan
    نگارشها
    1,766

    پاسخ : طنز

    یک فیلم عاشقی به سه روایت هندی، ایرانی و هالیوودی

    Anime Spoilerمتن پنهان: 480:

    يك فيلم عاشقي به روايت ايراني اسلامي:

    خانواده پسر به خواستگاري ميرن و چون هردو خانواده فاكتور ايمان براشون مهمه به راحتي به توافق میرسند

    .بعد يه حياط رو نشون ميده كه چراغوني شده و يه عده آدم بيكار توش نشستن و دارن سيب ميخورن (چون ميخواستن فيلم كم خرج دربياد ميوه ديگه اي دركار نيست!)و وقتي داماد مياد تازه ميفهمين كه مثلا مراسم عروسيه!
    صبح كه ميشه براي اينكه بدآموزي نداشته باشه عروس از يك اتاق مياد بيرون و داماد هم از يك اتاق ديگه،

    خلاصه يه روز تازه عروس يهو حالش بهم ميخوره و همه ميفهمن كه حامله شده و باز اين سوال پيش مياد "اينا كه شبا كنار هم نمي خوابيدن پس احتمالا يا كار امداد غيبي بوده يا كار كارگردان"

    و زندگي به خوبي و خوشي ادامه پيدا ميكنه البته با كلي پيام اخلاقي

    فيلم عاشقي به روايت هاليودي:

    فيلم از توي اتاق خواب و زير پتوي دو معشوقه شروع ميشه، صحنه بطوري رمانتيك و خفنه كه شما خشكتون ميزنه و با خودتون ميگين كه چرا رفيقتون بهتون نگفته بود فيلمش صحنه داره كه با فرياد مامان از جا ميپرين و بر خلاف ميل باطني مجبور ميشين اين صحنه رو رد كنين،

    خلاصه دختره كه خيلي شوهرشُ دوست داره ميره بقالي سر محله كه بقال محله ازش خوشش مياد و بلههههههه بازم مجبور ميشين براي اينكه صداي مامان در نياد صحنه رو رد كنين و مامان هم داره قر ميزنه كه اينا اون دنيا چه جوري ميخوان جواب خدارو بدن؟

    بازهم خلاصه خانم براي اينكه شوهرشُ غافلگير كنه سفارش ميده تا براي شوهرش پيتزاي مورد علاقشُ بيارن كه از يارو پيتزايي هم خوشش مياد و دوباره بلهههههه و شما هم موظفين كه اين صحنه هارو تند تند رد كنين،

    خلاصه از اول تا آخر فيلم اين خانوم مشغول كاراي بد بد كردن با اين و اونه بطوريكه فقط با خواجه حافظ شيرازي كاراي بي ادبي نميكنه.

    تا اینکه در يكي از همين صحنه هاي مبتذل شوهر سر ميرسه و زن گريه ميكنه و ناراحت ميشه و از شوهرش معذرت خواهي ميكنه و شوهر هم كه آدم فهميده اي هست با متانت از اينكه سر زده وارد شده معذرت ميخواد و ميگه"عزيزم چون عشق من و تو يك عشق واقعيه ميدونم از اين كار منظور بدي نداشتي و من هنوز دوست دارم"

    و در آخر فيلم با پيام اخلاقيه سيب زميني بودن و عشق واقعي تموم ميشه.


    يك فيلم عاشقي به روايت هندي:

    دوتا پسر سر يك دختر دارن دعوا ميكنند و هم ديگرو رو جر ميدن كه يك دختر پاك و نجيب (كه معلوم نيست چرا با اين پاكي به دوتا پسر پا داده)داره گريه ميكنه و ميگه تورخدا بس كنين كه يكي از پسر متوجه خال توي دماغ اون يكي پسره ميشه و داد ميزنه"دادش"

    اونم خال توي دماغ او يكي رو ميبينه و با چشمي گريان داداششو بقل ميكنه و ميگه "باورم نميشه بعد از اين همه سال پيدات كردم.

    در اين زمان يك پير زن كور وارد صحنه ميشه و ميفته زمين و سرش به سنگي ميخوره و بيناييشو بدست مياره و يهو داد ميزنه:بچه هاي گلم، توي اين نقطه حساسه كه دو پسر و دختره همه ميگن "مامان!" و همگي ميفهمن كه خواهر برادرن....

    اين فيلم اين پيام اخلاقي رو به ما ميده كه دعوا كردن سر دختر خوب نيست و از اين جور حرفا.




  22. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #162
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    چگونه دیوانه جلوه کنیم قسمت ۱


    از رفتگر محله عیدی بگیرید.

    گربه تون رو مدام از پشت بام به پایین پرت کنید تا پرواز کردن یاد بگیره.

    سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.

    جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید.

    با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !

    به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ !

    به عنوان آخرین نفر در صندوق رأی حضور پیدا کنید و یک کبریت افروخته داخلش بیندازید.

    نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرید !

    روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، ابومسلم را تشویق کنید !

    هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی .

    پیراهن را روی کت بپوشید.

    دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره.

    ماست را با چنگال بخورید.

    با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید !

    زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه.

    سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه.

    برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید.

    سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه.

    جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید.

    شب سال نو موهایتان را بفروشید و برای نامزدتان بند ساعت بخرید.

    ریشتان را آتش بزنید تا کوتاه شود.

    داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید “پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم”

    دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید.

    جهت اعتراض به استادی که شما رو انداخته کتابشو آتیش بزنید.

  24. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #163
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    چگونه دیوانه جلوه کنیم ، قسمت ۲


    توی رستوران های کلاس ته بشقابتون رو لیس بزنید .

    توی عروسی کراوات مهمونها رو با قیچی ببرید و در برید

    ۱۰۰ تا قرص ویتامین c بخورید و بگید خود کشی کردم

    روی پیشونیتون خالکوبی کنید : جای مهر
    وقتی رئیستون حرف با مزه ای زد بزنید پس کله اش و بلند بلند بخندید

    دست بکنید توی دماغتون و بمالید به شیشه تلویزیون

    به نوزادهای فامیل یه تیکه جوجه کباب تپل بدید

    محض شوخی سیگار رو روی دست رفیقتون خاموش کنید

    تو خیابون داد بزنید : هی خره ! بعد هر کی برگشت بهش بگید مگه به خودت شک داری

    وقتی توی فضایی فقط دو نفر هستید خودتون رو راحت کنید و جهت رد گم کردن به اطراف نگاه کنید

    دست کوری که می خواد از خیابون رد بشه رو بگیرید و ببرید وسط اتوبان ولش کنید

    تو مترو محکم بزنید پس گردن بغلیتون و بعد که برگشت بلند بزنید زیر خنده

    با دیدن یه خانم حامله بهش گیر بدید که یک دقیقه بچه اش رو دربیاره تا ببینیدش

    با دیدن دخترهای خوشگل مدام عق بزنید

    کمربندتون رو به عنوان دم پشتتون وصل کنید و برید تو جامعه بچرخید

    از قصد تصادف کنید

    تو یه برج بیست طبقه تو آسانسور بمونید و هی برید طبقه ۲۰ و برگردید پایین

    اگه پلیس مدارک ماشین رو خواست تحویلش بدید و بپرید برید سوار ماشینش بشید و در برید

    موقع قرار با دوست دخترتون پیاز بخورید و هی برید تو صورتش بگید : امروز چقدر ماه شدی

    از پیف پاف به جای عطر استفاده کنید

    تو آفتابه توالت عمومی جوهر نمک بریزید

    با فرچه توالت خونه تون مسواک بزنید…=))

  26. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #164
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    چگونه دیوانه جلوه کنیم قسمت ۳



    عشقتان را با کش به خود ببندید تا هر وقت فرار کرد دوباره برگردد

    وقتی با کسی مشغول صحبت هستید آدامستان را در آورده و به دماقش بچسبانید

    روی زمین صاف مدام زمین بخورید

    از نرده پله های محل کارتان سر بخورید

    یک ماه مسواک نزنید تا دهانتان بوی سگ مرده بدهد

    به جای جوراب دستکش پایتان کنید و صندل لا انگشتی بپوشید

    روی زیر شلواری راه راه کمربند ببندید


    به خودتان لاستیکی ببندید

    شبها هنگام خواب پستانک مک بزنید

    هر کسی که توی خیابان دولا شد روی پشتش بپرید و هی هی کنید

    علف بخورید

    چای را توی نعلبکی ریخته و دراز بکشید و آنرا هورت بکشید

    توی گرمای تابستان پالتو بپوشید و از سرما بلرزید

    از پشت شیشه ماشین برای همه بیخود و بی جهت شکلک در بیاورید

    توی مراسم ختم بپرید وسط و برقصید

    پوست موز را بخورید و تویش را دور بیاندازید

    توی جلسات مهم آدامستان را باد کرده و بترکانید

    در جشن تولدهای کودکان فامیل دوره بیافتید و هر چه بادکنک می بینید بترکانید

    خلطتان را بالا کشیده و قورت دهید

    نان بربری را لای نان باگت گذاشته و با لذت گاز بزنید

    روی قرمه سبزی سس قرمز بریزید و پنیر رنده کنید

    برای پرنده ها به جای دانه خرده سنگ بپاشید و به ریششان بخندید

    توی تنگ ماهی الکل بریزید تا ماهی ها بیخیال گربه شوند

  28. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #165
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز


    چـــــــرا آخــــه چــــــرا ؟! ...


    1. چرا تو خونه 40 متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟

    2. چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع ها به هم رحم نمیکنن؟

    3. چرا تو شهروند چشم میدوزن به سبد همدیگه؟

    4. چرا از تو ماشین پوست پرتغال می ریزن بیرون؟

    5. چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟

    6. چرا وقتی می رن شلوار بخرن مغازه های کفش فروشی رو هم نگاه می کنن؟

    7. چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن نه اخلاقش؟

    8. چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟

    9. چرا همه دوست دارن از این کشور برن؟

    10. چرا اونهایی که رفتن می خوان برگردن؟

    11. چرا روز پدر همه لباس زیر کادو می خرند؟

    12. چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟

    13. چرا زنها نمیتونن ماشین پارک کنن؟

    14. چرا تو مهمونی اگه موز بخورن بی کلاسیه ولی سیب و پرتغال نه؟

    15. چرا هر رابطه ای یا باید مخفی باشه یا به ازدواج ختم بشه؟

    16. چرا اگه دوستمون ماشین و خونه بخره ما چشمامون در میاد؟

    17. چرا سه تار سه تا تار نداره؟

    18. چرا اکثر ماشینها تو ایران یا سفیدن یا سیاه یا نقره ای؟

    19. چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟

    20. چرا ترکها نمیتونن با هم فارسی صحبت کنن؟

    21. چرا زنها وقتی ابرو بر می دارن روحیشون بهتر میشه؟(چه ربطی داره ابرو با روحیه؟)

    22. چرا زنها وقتی رژلب می زنن گردنشون رو به سمت آینه دراز می کنن؟

    23. چرا داماد باید برقصه ؟

    24. چرا موقع پخش صحبتهای رئیس جمهور زیرنویس تبلیغاتی نمی ذارن؟

    25. چرا مردم تو تاکسی راجع به سیاست صحبت میکنن؟

    26. چرا وقتی یه چیزی خوبه میخایم صاحبش بشیم؟

    27. چرا وقتی خانومها به تقاطع می رسن بجای ترمز رو گاز فشار میارن؟

    28. چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگتر از قسمت زنانه است؟

    29. چرا تو اتوبان دست انداز میذارن؟

    30. چرا پشت کامیونها شعر می نویسن ؟

    31. چرا سر عقد عروس دفعه سوم میگه بله؟

    32. چرا با اینکه همه فضولند از فضولی بدشون میاد؟

    33. چرا مردها ترجیح میدن گم شن اما آدرس نپرسن؟

    34. چرا با پیتزا دوغ نمیخورن؟

    35. چرا زنها سالوادور و فارسی 1 رو از شوهراشون بیشتر میبینند؟

    36. چرا انقدر حواست پرت شده که نفهمیدی از شماره 32 بلافاصله پریدم شماره 35؟

    37. چرا انقدر ساده ای که الان رفتی دوباره بالا شماره 32 تا 35 رو دیدی؟ چرا به چشماتم شک داری ها ؟! چرا ؟!

    38. چرا آخه ؟!!




    ســــوالات بـی جـــــواب !!!! ...

    چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

    - چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

    - چرا اگر به کسی بگید که در فضا ۴ میلیارد ستاره وجود داره باورش میشه ولی اگر بهش بگید رنگ دیوار خیسه خودش با دست امتحان می کنه تا مطمئن بشه؟

    - چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

    - چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

    - اگر این حرف درست باشه که ما به دنیا می آییم که به دیگران کمک کنیم پس دیگران برای چی به دنیا میان؟

    - آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

    - چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

    - اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

    - تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟

  30. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ