Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 12 از 76 نخستنخست ... 210111213142262 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 166 تا 180 , از مجموع 1128

موضوع: طنز

  1. #166
    Registered User phpedram آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    نا کجا آباد
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : طنز

    چرا میگن « یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود » بعدش مثلا میگن : یه چوپانی بود هر روز صبح ... ( چوپان دروغ گو )
    بچه ها با داستان خوابشون نمیبرد همون اول کار اینو میشنیدن هنگ میکردن دی
    ویرایش توسط phpedram : 09-27-2011 در ساعت 11:56 PM

  2. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #167
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    اعتراف میکنم



    اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
    تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!

    اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
    دیدم بچه تحویلم نگرفت باباهه خندید
    اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
    مامان گفت نوید کیه؟
    گفتم: پسر آقای ...
    گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

    چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشیت جا گذاشتی!!!!!!!

    چه بودم از خواب که بیدار میشودم چشمام که قی میکرد از مامانم میپرسیدم چرا چشمام صبح که از خواب پا میشم توش آشغاله؟ مامانم که خودش دلیلشو

    نمیدونست بهم میگفت پسرم چون روزا شیطونی میکنی شبا شیطون میاد پی پی میکنه تو چشات منم یک شب تا صبح بیدار موندم تا ببینم شیطون کی میاد

    پی پی کنه تو چشمام.... اسکل بودم

    چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه

    بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم

    اعتراف میکنم یه روز صبح جمعه بابام اومد بالا سرم منو بیدار کنه که برم نون بخرم منم خوابم سنگین بود ۲ بار صدام کرد بیدار نشدم بار سوم با پاش زد تو

    پشتم گفت سیا توله سگ پاشو برو نون بگیر منم فکر کردم داداشم هست گفتم *** خودت پاشو برو بگیر.......و من خیلی خجالت کشیدم

    اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم بود
    همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم از یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! این اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم

    مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی

    نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس 4 5 نفر شلوغو آورد بیرون مثل سگ زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه

    شک نمیکرد بهم !
    وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن مث سگ زدنم !

    در اقدامی شجاعانه اعتراف می کنم که از درس تنظیم خانواده افتادم . اونم فقط به این خاطر که در جواب سوال احمقانه استادم که بهم گفت مگه این کلاس

    جای خوابه ؟ خیلی صمیمی و خرم گفتم : بیخیال استاد . کی تا حالا 8 صبح خانوادش تنظیم شده !!!!!! کلاس رفت رو هوا استادم منو انداخت بیرون تا کم

    نیاورده باشه

    اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده ...ازون روز کار من شده

    بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
    بیشترم به دریچه کولر شک داشتم

    اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد

    گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم

    اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود رفتم خندون تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
    بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون! :دی

    عموم می خواست وام یکی از دوستاشو جور کنه زنگ زد به رییس بانک کلی صحبت کرد باهاش... حرفش که تموم شد اس ام اس داد به رفیقش که دهن

    رییس بانک رو ****** اشتباهی سند کرد واسه رییس بانکه!!!

    یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد مدت ها دیدم و کلی ریش گذاشته بود
    با خنده بهش گفتم : علی این اوسکل بازیا چیه ؟
    گفت پدرم فوت کرده
    گفتم تسلیت میگم

    اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از

    یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده :دی

    اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی

    میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن

    حرف میزنه با امیر دوستش
    و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....

    اون زمان که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضاف اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده جا نمیشه. درش آوردم یکمش رو

    خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه !!!!

    من خودمم اعتراف میکنم 9 سالم که بود این فیلم حنگی هار و که میدیدم فکر میکردم ادما رو واقعا میکشن بعد تا

    صبح گریه میکردم 10 سالم که شد دوستم گفت نه
    اونا رو قبلا کشتن به جنازه هاشون تیر مزنن به همین خاطر از بازیگری متنفر بودم

    really?

  4. 17 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #168
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    احمقانه ترین سوالات کامپیوتری



    شركت بریتیش تله كام یا همان bt لیستی از احمقانه ترین سوالاتی را كه كاربران كامپیوتری یا اینترنتی این شركت ارتباطی از مشاوران آنها پرسیده اند منتشر كرد.


    برخی از این سوالات آنقدر خنده دار است كه حتی خود سوال كنندگان پس از فهمیدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف كرده اند.


    لیست سوالات به شرح زیر است:


    ۱- كاربر: كامپیوتر می گوید هر كلیدی را (any keys) فشار دهید اما من نمی توانم دكمه any را روی كی بوردم

    پیدا كنم.


    ۲- كاربر: من نمی توانم كانال های تلویزیون را با مونیتورم عوض كنم.


    ۳- كاربر: من با یك نفر در اینترنت آشنا شدم می توانید شماره تلفن او را برای من پیدا كنید.


    ۴- كاربر: اینترنت من كار نمی كند؟


    مشاور: مودم را وصل كرده اید ، همه سیم های كامپیوتر را چك كرده اید؟


    كاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است هنوز كامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده ام!


    ۵- كاربر: پسر ۱۴ ساله من برای كامپیوتر رمز گذاشته و حالا من نمی توانم وارد آن شوم.


    مشاور: رمز آن را فراموش كرده؟


    كاربر: نه آن را به من نمی گوید چون با من لج كرده


    ۶- مشاور: لطفا روی my computer (كامپیوتر من) كلیك كنید.


    كاربر: من فقط كامپیوتر خودم را دارم كامپیوتر شما پیش من نیست.


    ۷- كاربر: ماوس پد من سیم ندارد!


    مشاور: من فكر كنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نیست سیمی داشته باشد.


    كاربر: پس چگونه می تواند ماوس را پیدا كند؟ یعنی بصورت بی سیم کار می کند؟


    در یك مورد دیگر نیز مركز مشاوره مایكروسافت در انگلیس لیستی از سوال های ابلهانه مشتریانش را اینگونه منتشر

    كرده است.


    مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟


    مشتری : یک کامپیوتر سفید…


    *
    مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم


    مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟


    مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده


    مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم…


    مشتری : نه… صبر کن… من هنوز نذاشتمش تو درایو… هنوز روی میزمه.. ببخشید…


    *
    مرکز : روی آیکن my computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.


    مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟


    *
    مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟


    مشتری : سلام…من نمی تونم پرینت کنم.


    مرکز : میشه لطفاً روی start کلیک کنید و…


    مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!


    *
    مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : «نمی تونم

    پرینتر رو پیدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی تونه پیداش

    کنه…
    *
    مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم…


    مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟


    مشتری : نه.
    *
    مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟


    مشتری : یه خرس teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خریده.


    *
    مرکز : و الآن f8 رو بزنین.


    مشتری : کار نمی کنه.


    مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟


    مشتری : من کلید f رو ۸ بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته…


    *
    مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی کنه.


    مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟


    مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.


    مرکز : کیبوردتون رو بردارید و ۱۰ قدم به عقب برید.


    مشتری : باشه.


    مرکز : کیبورد با شما اومد؟


    مشتری : بله


    مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟


    مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه… اون یکی کار می کنه!


    *
    مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ v مثل victor، و عدد ۷ هست.


    مشتری : اون ۷ هم با حروف بزرگه؟
    *


    یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه…


    مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟


    مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.


    مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟


    مشتری : پنج تا ستاره.
    *


    مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟


    مشتری : Netscape


    مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.


    مشتری : اوه، ببخشید… internet explorer


    *
    مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که

    ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!


    *
    مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟


    مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از ۴ ساعت برای شما صبر کردم.


    میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟


    مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟


    مشتری : من داشتم توی word کار می کردم و دکمه help رو کلیک کردم بیش از ۴ ساعت قبل. میشه بگید

    کی بالاخره کمکم می کنید؟


    *
    مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟ مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.


    مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟


    مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟

  6. 17 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #169
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    روش های زهرمار کردن سفر برای دیگران !



    به دل نگیرید چون اگر قصد و نیت شما خوش گذشتن به خودتون و همراهانتون نباشه مسلما راه‌های زهر کردن سفر به دیگران خیلی بیشتر از اینهایی هستند که در زیر خواهید خواند اما به دلیل یکسری محدودیت‌ها تنها برخی از اونها رو حضور شما دوستان گوشزد می کنیم
    :

    - پیش از راه افتادن، حواس اعضای دیگر خانواده را پرت کنید تا آنها فراموش کنند فیوز کنتور خانه را قطع کنند و شیرهای اصلی آب و گاز را ببندند یا درهای خانه را قفل کنند تا وسط مسافرت همسایه‌های نگران به شما زنگ بزنند و بگویند خانه‌تان را آب گرفته یا به خاطر نشت گاز یا اتصالی سیم‌های برق آتش گرفته است یا دزدها خانه تان را جارو کرده‌اند.

    - شب پیش از سفر، راننده را تا صبح به روش‌های گوناگون بیدار نگه دارید مثلا با او دعوا کنید، بحثی مهم را پیش بکشید تا درباره‌اش ساعت‌ها با هم حرف بزنید، دوستان و آشنایان را دعوت کنید و تا پاسی از شب مشغول گفت‌وگو باشید.

    - اگر با اتوبوس سفر می کنید دائما شاگرد راننده را صدا بزنید و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را از او طلب کنید. اگر در اتوبوس فیلمی پخش می‌شود بلندبلند درباره‌اش نظر بدهید، پایان فیلم را زودتر برای بقیه تعریف کنید یا شاگرد راننده را مجبور کنید فیلم را عوض کند.

    - پشت سر راننده هی دست بزنید، بلند بلند آواز بخوانید و از دیگران بخواهید همراهی‌تان کنند.

    - اگر با قطار سفر می کنید از به هم زدن آرامش دیگران با سرکش های بی مورد به کوپه ها غافل نشوید و در راهروها انواع ورزشها خصوصا بارفیکس و دوی ماراتن رو انجام بدید.

    - اگر فرصت داشتید هر از گاهی کشیدن ترمز قطار را فراموش نکنید.

    - در اتوبوس یا هواپیما آنقدر صندلی تان را عقب ببرید که پشت سری‌ها احساس زیرآوار مانده‌ها را تجربه کنند.

    - هر نوع اوراق هویتی مثل شناسنامه، کارت ملی یا کارت‌های مهمی مانند کارت سوخت، کارت اعتباری بانکی و حتی دفترچه‌های بیمه را در خانه جا بگذارید.

    - وقتی از خانه به قصد سفر راه افتادید، بعد از حدود یک ساعت به یاد بیاورید چمدانی مهم را جا گذاشته‌اید و لازم است برگردید.

    - اگر خدای ناخواسته تصادف کردید در حالی که بقیه سعی می‌کنند آرامش‌شان را حفظ کنند یا غش کنید یا هوار بزنید یا با راننده دعوا کنید و او را مقصر بدانید تا بیشتر مضطربش کنید. اگر خودتان راننده هستید، همین برخورد را با دیگران داشته باشید.

    - همیشه نفوس بد بزنید، مثلا وقت راه افتادن بگویید “من می‌دانم تصادف می‌کنیم” یا “یه حسی بهم می‌گه سفرمون خراب می‌شه” یا “فکر کنم این آخرین سفرمونه” و… پس از آن، هر وقت اتفاق ناخوشایندی می‌افتد عالمانه سرتکان بدهید که “مننننننن می‌دوووووونستم.”

    - در جاده برای هیجان بیشتر با خودروهای دیگر کورس بگذارید و تا آنجا که می‌توانید بوق بزنید.

    - اگر با اتوبوس سفر می‌کنید صبر کنید تا راننده در مکانی برای غذا توقف کند. در این شرایط ناگهان ناپدید شوید و مسافران را تا ساعت‌ها داخل اتوبوس منتظر خودتان نگه دارید.

    - وسایل غیرضروری را بار کنید و با خود بیاورید، اما مسوولیت حملش را به عهده بقیه بگذارید. این لوازم می‌توانند لباس‌های مهمانی، کتاب‌هایی که سالی یک بار هم به آنها نگاه نمی‌کنید، جاروبرقی، آبمیوه‌گیری و سشوار و اتو باشند.

    - طوری از امکانات محل اقامت‌تان استفاده کنید که انگار دیگر قرار نیست به آنجا برگردید یا دیگران در آن ساکن شوند.

    - هرگز با اعضای خانواده رو راست نباشید؛ مثلا اگر نظرتان را درباره اقامت در محلی می‌پرسند آنجا را تایید کنید و وقتی ساکن شدند، شروع به غر زدن کنید.

    - لزومی ندارد لوازم شخصی‌تان را با خود به سفر ببرید. از مسواک و خمیر دندان و دمپایی تا شانه و لباس‌های گرم همه در ساک دیگران یافت می‌شوند و می‌توانید از آنها استفاده کنید. در مجموع منظورمان این است که لوازم دیگران را لوازم خود بدانید.

    - یا کم حرف باشید و پاسخ هیچ‌کس را ندهید یا مثل رادیویی باشید که دکمه خاموشی ندارد آنقدر صحبت کنید که گوشه‌های دهان‌تان کف کند و آسایش همراهان را مختل کنید. این روش در اتوبوس فوق‌العاده کارساز است.

    - از غذا، از هوا، از سر و وضع دیگران، از روزگار، از مردم و خلاصه از همه چیز ایراد بگیرید.

    - با خانواده‌هایی که در دیگر اتاق‌های هتل، متل یا ویلاهای اطراف هستند، به بهانه‌های مختلف درگیر شوید. نگران هستید بهانه پیدا نکنید؟! اصلا جای نگرانی نیست. همیشه بهانه‌ای برای گلاویز شدن یا به قول جوان‌ها یقه‌گیری پیدا می‌شود.

    - اگر گروهی سفر می‌کنید بچه‌های کوچک فامیل را بترسانید. مجبورشان کنید بی‌سر وصدا و دست به سینه، گوشه‌ای بنشینند. اگر از شما سوالی کردند نشنیده بگیرید و خلاصه به آنها بفهمانید که دوست‌شان ندارید.

    - عکس‌ها را خراب کنید. در عکس انداختن همیشه پاها را به سرها ترجیح بدهید.

    - تابع برنامه‌ها نباشید، اگر دیگران می‌خواهند در محل اقامت بمانند شما اصرار کنید بیرون بروند و اگر می‌خواهند بیرون بروند بگویید مایلید در خانه بمانید.

    - در فعالیت‌های گروهی شریک نشوید. اگر دیگران علاقه‌مند هستند بازی گروهی انجام بدهند یا به شکل گروهی خرید کنند، ظرف‌ها را بشویند یا غذا را حاضر کنند، خودتان را از جمع جدا کنید.

    - در تقسیم مسوولیت‌ها ثابت کنید عرضه هیچ‌کاری را ندارید تا کسی جرات نکند وظیفه‌ای را به شما بسپرد. با این روش هم کاملا بیکار می‌شوید و هم بار مسوولیت‌های دیگران را سنگین‌تر می‌کنید.

    - جوراب‌هایتان را نشویید و مسواک زدن را ترک کنید. در بیانی کلی‌تر می‌شود گفت رعایت بهداشت در سفر هیچ ضرورتی ندارد و هر چه کثیف‌تر باشید، بهتر و بیشتر می‌توانید مسافرت را به‌کام بقیه زهر کنید.

    - تا جایی که می‌توانید سیگار بکشید تا همراهان تان بفهمند هوای پاک معنایی ندارد!

    - اگر دارویی خاص و نایاب مصرف می‌کنید آن را جا بگذارید تا وقت همسفران با دنبال دارو گشتن در داروخانه‌های شهر مقصد بگذرد.

    - رفتارتان باید دقیقا برخلاف جمع باشد. وقتی آنها شاد هستند، سگرمه‌هایتان را به هیچ وجه از هم نگشایید. وقتی غمگین هستند از ته دل بخندید و دست بیندازیدشان.

    - شما نباید همراه با دیگران بخندید بلکه باید به دیگران بخندید. خانواده‌های دیگر را مسخره کنید. از نقاط ضعف آنها و بخصوص سر و وضع‌شان برای خندیدن بهره بگیرید.

    - خودخواه باشید. در سفر فقط باید به شما خوش بگذرد. مهم نیست دیگران چه شرایطی داشته باشند. بهترین جا در خودرو و محل اقامت‌تان و بهترین جزء غذا حق شماست.

    - جای چمدان‌تان کجاست؟ روی تخت دیگران.

    - لجباز باشید. با همه چیز مخالفت کنید. اصلا لازم نیست به پیشنهادهای دیگران گوش کنید حتی می‌توانید پیش از شنیدن‌شان مخالفت‌تان را اعلام کنید.

    - سفر بهترین فرصت برای انتقامجویی است. در مدت مسافرت، همه دلخوری‌های گذشته با همسفران را در ذهنتان مرور کنید و بعد خرده حساب‌ها را تصفیه کنید؛ مثلا شریک زندگی‌تان را یاد آخرین باری که با هم حرفتان شد بیندازید و به این ترتیب بحث و جدل‌ها را از نو آغاز کنید.

    - ناخن خشکی، ویژگی تضمین‌شده‌ای برای خراب کردن سفر است. فکر کنید جیب ندارید. هرگز دست در جیب‌تان نکنید. اگر اعضای خانواده از شما پولی خواستند بگویید کارت اعتباری‌تان را جا گذاشته‌اید یا پول‌هایتان را گم کرده‌اید.

    سفرتون بخیر و شادی و دست حق نگهدارتون

  8. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #170
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    آموزش خودکشی برای کسانی که از دنیا سیر شدن

    اصولا واژه خودکشی به معنی خود کشتنه.

    یعنی در این عمل فرد اونقدر خودشو می‌کشه که میمیره و این خود کشتن به علت وارد آمدن مصایب و رنج‌های فراوان یا بالعکس صورت می‌گیره.

    به نظر من خودکشی کار چندان جذابی نیست ولی بسیار هیجان انگیزه و به یه بار امتحانش می‌ارزه. من خودم چند بار امتحانش كردم و با اینکه چند بارش هم مردم ولی همچین بگی نگی بدم نیومد.

    برخلاف نظر خیلیها که می‌گن خودکشی خیلی راحت و سهله باید بگم نخییییییییر...! اونجوریام نیست. هر کاری قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودکشی هم جدا از این مطلب نیست


    اول از همه اون کسایی که می خوان خودکشی کنن رو دسته‌بندی می‌كنیم

    کسی که در عشقش شکست خورده
    کسی که ور شکست شده
    کسی که قاط زده (مثه من)
    کسی که از زندگی خیر ندیده
    کسی که بدجوری روش فشار اومده
    کسی که کنجکاوه زودتر جهنمو ببینه
    و خلاصه هر کسی که یه جورایی به آخر خط رسیده



    افراد بالا، به هرحال مستقیم به جهنم می‌رن، ولی خدا همشون رو رحمت کنه

    شما جزو كدامیك از دسته‌های بالا هستید؟

    اگه هستید ادامه مطلب رو بخونید و گرنه یه دسته جدید برای خودتون ببازید و بعد بقیه شو بخونید...



    حالا فرض می‌کنیم: طرف تنها میاد توی یه اتاق و در رو قفل می‌كنه و عزمشو برای خودکش جزم می‌كنه. به دور برش نگاه می‌كنه و این وسایل رو می‌بینه!

    طناب
    سیخ کباب
    کبریت آغشته به بنزین
    قرض دیاز پام
    آمپول هوای تهران
    دندون مصنوعی حاج خانمشون
    لوله گاز
    پاکت نایلون
    چاقوی میوه بری
    نخ کاموایی
    سوزن لحاف دوزی
    تیغ ریش تراشی مصرف شده
    مرگ موش

    خب... برای شروع بد نیست

    ولی نظرتون رو به یه موضوع مهم ولی پیش پا افتاده، جلب می‌كنم:

    «تصویر و قیافه و دیسیپلین شما بعد از مردن خیلی مهمه»

    فرض کنید درب اتاق شما رو می‌شکنن و شما رو در حالتی پیدا می‌کنن که از یه طناب از سقف آویزونید و دارید مثل پاندول ساعت تاب می‌خورید و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ آقای پتیول از دهنتون آویزونه و صورتتون سیاه و ورم کرده و احتمالا در اثر فعل و انفعالات شیمیایی شلوارتون هم خیسه


    نه...! خودتون جای تماشاگرا باشین، حالتون بهم نمی‌خوره؟ احساس انزجار بهتون دست نمی‌ده؟

    قیافه شما بعد از خودکشی باید از همیشه معصومانه تر... از همیشه زیباتر و از همیشه دوست داشتنی‌تر باشه تا دل همه حسابی بسوزه
    با این حساب، دور حلق آویز کردن... خودسوزی... و خفه‌گی با گاز رو خط بگیرید

    یه بنده خدایی از دوستان، خیلی جالب خودکشی کرده که در نوع خودش یه ابتکاره.

    ایشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو کرد توی سوراخای دماغش و با انگشتای دیگرش هم دهنشو محکم گرفت و اونقدر خودشو خفه کرد تا مرد. فقط بدی کارش این بود که هیچکس بعد از مرگش انگشتای شصتشو از توی دماغش بیرون نکشید... چون به هر حال کار کثیفیه. حالا خودتون قضاوت کنید. این خودکشی ترحم کسی رو بر می انگیزه؟

    یا اونایی که روی سرشون نایلون می‌کشن و دور گردنشون روی نایلون رو با طناب می‌بندن و یا اونایی که خودشون رو جلوی ماشین میندازن و له می‌شن... اینا همشون دیوونه‌ان!

    خودکشی ایده‌آل خودکشی است که بدون درد، بدون عوارض جانبی، بدون تاثیرات بد و منفی روی صورت و اندام، بدون صدا، بدون کثافتکاری و باشه !

    ژاپونی‌ها یه جور خودکشی جالب رو ابداع کردن به این صورت که یه سوزن جوالدوز رو برداشته و از روی سینه فرو می‌کنن توی قلبشون. البته این کار یه کم درد داره. یه جورایی حس می کنید که توی سینه تون آب جوش داره قل می‌زنه. ولی حداقل، عوارض ظاهری نداره. ولی بدیش اینه که حتما می‌میرید در صورتی که خودکشی وقتی خوبه که شما نمیرید

    اول خوب فکراتونو بکنین بعد خودتونو بکشید

    یه موضوع مهم توی خودکشی، پشیمونی دیرهنگامه.

    هشتاد و نه درصد کسایی که خودشون رو می‌کشن، وسط یا آخر کار پشیمون می‌شن و این در حالیه که هیچ راهی برای برگشت نیست. یه یارویی برای خودکشی یه تیکه پارچه رو گلوله می‌کنه و فرو می‌کنه توی حلقش و با ته گوشکوب میده بره پایین ولی همون لحظه پشیمون می‌شه و این درحالیه که داره خفه می‌شه... یارو می‌دوه بیرون و از شدت عجله از روی پله‌های آپارتمان پرت می‌شه پایین و می‌میره... و جالب اینکه مرگش به علت ضربه مغزی اعلام شد نه خفگی

    نکته مهم دیگه اینه که مدت خود کشی نباید زیاد طولانی باشه

    مثلا فرض کنید در نوع رگ زدن خیلی طول می‌کشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگی خون روی زمین و لباساتون رو هم در نظر بگیرید
    یا استفاده از گاز شهری امکان داره باعث بشه نه تنها خودتون بمیرید بلکه خونه و بقیه رو هم بفرستید روی هوا


    پس عاقلانه تر رفتار کنید

    تا حالا به چند نتیجه مهم رسیدیم كه سعی كنید در خودكشی حتما این نكات را مدنظر قرار دهید.

    زمان خودکشی رو درست انتخاب کنید. (بهترین موقع بعد از ظهر ساعت شش)

    مبادا بعد از خودکشی از ریخت و قیافه بیفتید

    بهترین لباستونو تنتون کنید

    حتما یه یادداشت بذارید و علت خودکشی رو شرح بدید و انگشت هم بزنید

    خواهشا زیاد کثیف کاری نکنید

    موقع خودکشی لبخند بزنید تا لبخند روی لبتون باقی بمونه

    لطفا چشاتونو باز نذارید چون خیلی وحشتناکه

    یه بسته دستمال کاغذی حتما روی میزتون باشه

    اتاقتونو قبل از خودکشی مرتب کنید. (پلیسا ببینن خوب نیست)

    رد انگشتتونو همه جا بمالید تا بفهمن خودتون، خودتونو کشتید

    یه جوری خودکشی کنید که دوباره بشه زنده تون کرد

    دلیلتون برای خودکشی قانع کننده باشه

    برای مسایل عشقی خودکشی کردن کار الاغاست... بلانسبت شما

    قبل از خودکشی حتما یه فال حافظ بگیرید

    قبل از خودکشی استفاده از ادکلن و دئودرانت و زدن مسواک یادتون نره

    بهتره بعد از مرگ... مثلا مرگ... در حالت دراز کش باشی

    اگه توی دستتون یه گل سرخ باشه صحنه خیلی رمانتیکتر و رویایی‌تر به نظر میاد و اشک آور تره

    در اتاق رو حتما قفل کنید که جریان هیجان انگیزتر باشه

    قبل از خودکشی حتما گریه کنید . صورتتون اشک آلود باشه

    خودتونو برای رفتن به جهنم رفتن آماده کنید





    حالا جدید ترین و راحت ترین روشهای خودکشی

    برای جنس نرینه
    «استفاده از جوراب»
    تخت خواب رو آماده کنید
    تمام تن و سرتونو ببرید زیر پتو
    خیلی آروم نوک انگشتاتونو از زیر پتو بیرون بیارید و جوراباتونو ببرید زیر پتو
    هیچ راه نفوذی برای هوا نذارید
    یک ساعت بعد... شما مردید
    خدا رحمتتون کنه


    برای جنس مادینه
    « سوء استفاده از موش»
    تخت خواب رو مرتب کنید
    برید زیر پتو
    اتاق حتما کاملا تاریک و ساکت باشه
    حالا چشماتونو ببندید و فرض کنید یه موش خوشگل داره روی تنتون راه میره
    خواهش می‌کنم جیغ نزنید و بدون سر و صدا از وحشت زیاد بمیرید
    مرسی
    توی جهنم می‌بینمتون


    یه جور خودکشی که بیشتر بین شکمو‌ها رواج داره استفاده از خوراکی برای مردنه. این نوع خودکشی خیلی حال داره چون حداقل گشنه نمیمیری! و خوبی مهم ترش اینه که به سر منزل مقصود هم نمی‌رسی و معمولا زنده می‌مونی. نمونه‌اش اینكه: یه بنده خدایی که با سی‌تا قرص دیازپام خودکشی کرد و دور و بری‌ها به هوای اینکه مرده خاکش كردند و یارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز کرد ودید: ای دل غافل... همه جا سیاهه و یه موش هم داره انگشت پاشو می‌جوه. زنده بگوری خداییش وحشتناکه


  10. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #171
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    به یک همکار خانم ترجیحا هلو نیازمندیم !


    Anime Spoilerمتن پنهان: 21:

    البته ، منظور نرم افزار حسابداری هلو هست !



  12. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #172
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    شغل ها

    حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


    بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


    مشاور :
    کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


    سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.


    اقتصاددان : کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.


    روزنامه نگار : کسی است که 50% از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و 50% بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.


    ریاضیدان : مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست.


    هنرمند مدرن : کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.


    فیلسوف : کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.


    استاد : کسی است که کاری ندارد ولی حداقل می داند چرا.


    روانشناس : کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.


    معلم مدرسه :
    کسی است که عادت کرده فکر کند که بچه ها را دوست دارد.


    جامعه شناس : کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند ، او به مردم نگاه می کند.


    برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.

  14. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #173
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    واقعا تقصیر کیست که دختران ازدواج نمیکنند


    تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروس خوان می روم و صلاة ظهر می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم!

    تقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود!

    تقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید!

    تقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟!

    تقصیر پسر عموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند!

    تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند!

    تقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته!

    تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند!

    تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد از من خواستگاری کند!

    تقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد!

    تقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند!

    تقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند!

    تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری، پسرها را مجبور به ازدواج اجباری نمی کند!

    تقصیر عراق است که کلی از پسرهای آماده ازدواج ما را به کشتن داد!

    تقصیر انگلیس است، این که اصلا گفتن ندارد. همه می دانند که همیشه و همه جا کار، کار انگلیس است!

    تقصیر سازمان ملل است که روی سردرش نوشته شده "بنی آدم اعضای یکدیگرند" اما مشخص نکرده که مثلا من بنی عضو کی هستم؟!

    تقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گمشده ام به هم برسیم!

    تقصیر قمر است که روز به دنیا آمدن من در عقرب بوده!!!

  16. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #174
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    ستاد مبازه با فتنه پ نه پ


    رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه
    )گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(

    به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
    )ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(

    به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم

    رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت

    رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی
    گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی
    گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی
    گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی
    گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری

    ميخوام مسواك بزنم
    مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟
    ميگم بله مامان جون..
    ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟
    ميگم بله مامان جان..
    ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی
    منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون

    بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین
    )ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)

    رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟ گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد. يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
    ]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر[

    تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟میگم نون باشه بقیش مهم نیس

    به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟
    تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزنم
    من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم

    ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟
    میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه
    (ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ )

    نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟
    بچه هه به اذن خداوند میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم
    (واحد نفوذی پ نه پ)

    رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید
    فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟
    گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید
    )ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگ‌سازی به جای حاضر جوابی(

    رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)

    تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل
    (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)

  18. 18 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #175
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود!


    اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچ گاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون به جای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زیر می گذراند:

    - کجا داری می ری؟
    - با کی داری می ری؟
    - واسه چی می ری؟
    - چه طوری می ری؟
    - کشف؟
    - برای کشف چی می ری؟
    - چرا فقط تو می ری؟
    .
    .
    - تا تو برگردی من چی کار کنم؟!
    - می تونم منم باهات بیام؟
    - راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟
    - بده لیستو ببینم!
    - حالا کِی برمی گردی؟
    - واسم چی میاری؟
    .
    .
    - تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ این طور نیست؟
    - جواب منو بده!
    - منظورت از این نقشه چیه؟
    - نکنه می خوای با کسی در بری؟
    - چه طور ازت خبر داشته باشم؟
    - چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟
    - راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!
    .
    .
    - من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟
    - مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟
    - تو همیشه این جوری رفتار می کنی!
    - خودتو واسه خود شیرینی می اندازی جلو!
    - من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده؟
    - چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟
    .
    .
    - اصلا من می خوام باهات بیام!
    - فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!
    - واسه چی؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!
    - آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!
    - خفه خون بگیر! تو به عنوان داماد وظیفته!
    .
    .
    - راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟


  20. 15 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #176
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    مثلث بحران


    مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
    رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به
    سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
    پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای
    اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می
    کنید؟»
    پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم
    بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان
    سردی در پیشه؟»
    پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
    رییس: «از کجا می دونید؟»
    پاسخ: « چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن »

  22. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #177
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    شما اگر جای این دختر بودید چه میکردید؟


    یکی از دوستان که مدت زیادی نیست که به سمت استادی یکی از دانشگاههای تهران خودمون نائل اومده نقل میکرد که … :

    سر یکی از کلاس هام توی دانشگاه ، یه دختری بود که دو ، سه جلسه اول ،ده دقیقه مونده بود کلاس تموم بشه ، زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت : استاد ! خسته نباشید !!!

    البته منم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و عین خیالم نبود !

    یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش !

    به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم : خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!

    همه کلاس منفجر شدن از خنده ،

    نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!

    هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!
    .
    .
    .

    .

    نتیجه اخلاقی : حواستون جمع استادای جوون دانشگاه باشه !

  24. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #178
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    پـَـَـ نَ پـَـَـــ

    صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

    به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
    میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
    پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه

    به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
    میگه کی ؟ پلیس ؟
    پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی


    رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناری‌های نر و مادتون کدومان ؟
    میگه میخوای بخری ؟
    پَـــ نَ پَـــ مامور منکراتم اومدم ببینم قفسشون یه وقت مختلط نباشه

    با دوستم رفتیم بام تهران ... یه یارو تو بانجی جامپینگ داشت بالا پایین میرفت ...
    دوستم میگه اگه این کش پاره بشه می خوره زمین داغون می شه؟
    پَـــ نَ پَـــ می خوره زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ...


    توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر

    تی شرت « دی اند جی » پوشیدم ...داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟ میگم
    پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »


    رفتم سوپری میگم نوشابه دارید یارو میگه نوشابه مشکی گفتم پـــ ... عصبانی شد گفت برو گمشو بیرون ....میگم آقا میخواستم بگم پنیرم میخوام یارو کلی معذرت خواهی کرده میگه پنیر کیلویی میخوای ؟گفتم پـَـَـ نَ پـَـَـــ متری میخوام!!!

    دارم میرم تو دانشگاه یارو دم در جلومو گرفته میگه آقا شما دانشجوی همین دانشگاهید؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ دانشجوی دانشگاه آکسفوردم، درس تفسیر قرآن رو اینجا واحد میهمان گرفتم !

    بابام از اداره زنگ زده خونه بعداز کلی احوال پرسی میگه حامد خودتی؟ میگم: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره 1،برای اطلاع از موجودی حساب شماره 2....گفت زهر مار و قطع کرد .دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق منم پای پَــــ نَ پَـــــ بودم گفت اگه یه بار دیگه بگی پَــــ نَ پَـــــ دیگه تو این خونه نمیخوابی....گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا؟گفت پَـــ نَ پَــــ خونه رو عوض میکن

    خونه همسایمون آتیش گرفته به پسرش میگم زود باش برو زنگ بزن بیان، میگه آتش نشانی ؟میگم پَـــ نَ پَـــــ زنگ بزن حضرت ابراهیم بیاد بره تو آتیش خونتون گلستان بشه!!!

    دختره داره فیلم میبینه دوستش میگه:من عاشقه رادانم.دوستش میگه:کی؟بهرام؟
    دختره میگه: پ نه پ سردار

    دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینیم مامان بزرگم میگه بینیت خون اومده؟ پـَـــ نــه پـَـــ دیدم از دماغم داره هوا میاد. گفتم حتما پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه

    با دوستم نشستیم عکسای عروسیه اون یکی دوستمو نگاه میکنیم ...
    میگه سارا شوهرش کچله؟!
    پَ نه پَ مو داره فقط فرقشو گشاد باز کرده

    بردم داداشم رو رسوندم کلاس،برگشتم ...
    مامانم میگه رسوندیش؟
    پَ نه پَ انداختمش تو چاه اینم پیرهنشه ...

    میخوام برم خونه چشام قرمزه ... به رفیقم میگم چشام قرمزه؟
    میگه آره میخوای همینجوری بری ؟
    پَ نه پَ وایمیسم تا سبز شه بعد حرکت میکنم ...

    با دختره رفتیم بیرون تـُـف کردم تو جوب، چپ چپ نگام میکنه !!
    گفتــم کارم زشـت بود؟
    گفت پَ نه پَ حال کردم باهاش ! جوب بعــدی پهن‌تره، ......توش !!!

    برای بار اول رفتم مرکز اهدای خون ... پرستار می گه میخواین خون بدین؟
    گفتم پَ نه پَ پشه‌ایم اومدیم مهمونی !
    بعد نیم ساعت نوبتم شده میگه کارت ملی؟
    میگم مگه کارت می خواد؟!
    میگه : پَ نه پَ میتونی آزادم بزنی ... لیتری ۷۰۰ !

    تو ماشین نشسته بودیم چند تا تگرگ خورد به شیشه ... دوستم پرسید تگرگه؟!
    پَ نه پَ ابابـــیلن ! ... رزمایش گذاشتن سلاح های جدیدشون تست کنن !

    آب قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد.
    میگه اینا ماله زنگ لوله هاست؟
    پَ نه پَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته

    لیزر انداختن تو صورت رحمتی، خیابانی میگه قطعا اون شخص تو استادیومه !
    پَ نه پَ تو خونشون نشسته میندازه رو صفحه تلویزیون از اینجا ما میبینیم

    دیروز سوار تاکسی شدم؛ یه آقایی پیشم نشسته بود!
    میرفت که بخوابه و کج میشد سمت من!!
    صداش زدم؛ میگه : اذیت میشید؟
    گفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ صدات زدم که بگم سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره.....

    داداشم امروز رفت مدرسه وقتی برگشت از اونجایی که امسال اولین سالیه که نمیرم مدرسه خیلی مشتاقانه ازش پرسیدم امروز بهتون درس دادن؟گفت ‍پـَـَـ نــه پـَـَــــ نشستن نگاهمون کردن ببینن توی این 3 ماه قیافمون تغییر کرده یا نه..
    داداشم: :-l
    من: :|

    داشتیم دربی رو نگاه میکردیم استقلال گل زد/کلی جیغ ودست و اینا زدیم. مامانم اومده میگه چی شد؟ گل زد؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه کبوتر رفته وسط چمنا سرو صدا کردیم بره اونور بازیکنا لهش نکنن.....

    مشغول رانندگی تو جاده ام! از فاصله ی دور پلیس واسم دست تکون میده، ماشینو میزنم کنار میگم جناب سروان با من کاری داشتین؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم باهات بای بای میکردم! میگم اِ پس شما هم اهل فیسبوکو... D: راستی میخواین واسم جریمه بنویسین؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ کاغذ آوردم ازت امضا بگیرم، فدات شم...

    گوشیم زنگ زده رو ویبره بود خواهرم میگه رو ویبره اس؟
    میگم پـَـــ نــه پـَـــ تازگیا میخواد زنگ بزنه، زوور میزنه نمیتونه..!

    یارو اومده میگه جا گرفتی؟؟ میگم بله.!!
    میگه میاد ؟؟ میگم آره.! یارو رفت.
    ... ... خلاصه عموم رسید و منو دید که ایستادم تو جا پارک..
    ... ... ... میپرسه جا گرفتی واسم؟ گفتم بله عمو. رفتیم ونشستیم..
    نیم ساعت بعدش با پسر عموم رفتیم کوه تا اون لحظه خیلی خودمو کنترل کرده بودم
    نفس نفس زنان رسیده بودیم تا وسطاش. پرسید : خسته شدی؟؟ و من از اونجا هولش دادم پایین ودو تا پا با یه دستش شکست..!!
    .
    .
    .
    نتیجه : هرگز پـَـَـ نــه پـَـَــــ رو تو خودتون نریزید!!!!

    رفیقم گوشیمو گرفته زنگ زده به دوست دخترش داره نیم ساعت صحبت میکنه منو نگاه میکنه میگه قبض موبایلت زیاد میاد قطع کنم ؟ پـــَ نه پــَـــ یه خورده دیگه ادامه بده داریم ردشو میزنیم، ادامه بده ...

    رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
    می گه می خوای غذا درست کنی؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره!!

    رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر یارو گفت : راحت باشه؟ پ نَ پ خار داشته باشه..

    اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟
    پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته

    يه دوست آلماني دارم اومده بود ايران، نصفه شب قلبش درد گرفت برديمش بيمارستان، پرستاره ميگه سكته كرده؟میگم پـَـــ نَ پـَـــ ديديم خوابه يواشكي آورديمش ختنه ش كنيم...

  26. 14 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #179
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    کدوم دوره زیباتره؟

    به نظر شما کدوم دوره زیباتر شعر گفتند؟
    حافظ: تـنـم از واسـطـه دوری دلبــر بـگداخـت. جـانم از آتــش مـهـر رخ جـانـانـه بسوخت
    فروغ : ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده
    سهراب: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست
    ...ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه
    بچه ژیگولای امروزی: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت
    خدا از این به بعد رو به خیر کنه

  28. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #180
    Registered User سهیل480 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    gilan
    نگارشها
    1,766

    پاسخ : طنز

    چگونه بايد يك خبر ناگوار را اطلاع داد؟

    داستان زير را آرت بو خوالد طنز نويس پر آوازه آمريكايي در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند:
    مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سركشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد:

    -جرج از خانه چه خبر؟
    -خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد.

    -سگ بيچاره پس او مرد. چه چيز باعث مرگ او شد؟
    -پرخوري قربان!

    -پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد كه تا اين اندازه دوست داشت؟
    -گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد.

    -اين همه گوشت اسب از كجا آورديد؟
    -همه اسب هاي پدرتان مردند قربان!

    -چه گفتي؟ همه آنها مردند؟
    - بله قربان. همه آنها از كار زيادي مردند.

    -براي چه اين قدر كار كردند؟
    -براي اينكه آب بياورند قربان!

    -گفتي آب آب براي چه؟
    -براي اينكه آتش را خاموش كنند قربان!

    -كدام آتش را؟
    -آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاكستر شد.

    -پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود؟
    -فكر مي كنم كه شعله شمع باعث اين كار شد. قربان!

    -گفتي شمع؟ كدام شمع؟
    -شمع هايي كه براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!

    -مادرم هم مرد؟
    -بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان.!

    -كدام حادثه؟
    -حادثه مرگ پدرتان قربان!

    -پدرم هم مرد؟
    -بله قربان. مرد بيچاره همين كه آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت.

    -كدام خبر را؟
    -خبر هاي بدي قربان. بانك شما ورشكست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالابيش از يك سنت تو اين دنيا ارزش نداريد.
    من جسارت كردم قربان خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
    وقتي دندون هاي کسي رو ديدي مطمئن نباش که داره مي خنده، شايد بخواد گاز بگيره!


  30. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ