Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 76 نخستنخست 12341252 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 1128

موضوع: طنز

  1. #16
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    خواستگار یعنی...!دوازده تعریف از معنای خواستگار و خواستگاری* در فرهنگ ما:۱- خواستگار عبارت است از پسری بی عرضه که مادری فضول ،شومبول او را به مانند کفش سیندرلا در دست گرفته و به دنبال سوراخ با سایز متناسب خانه به خانه می گرداند. ۲ - خواستگار عبارت است از پسری بدبخت که عاشق می شود،برای رسیدن به عشقش محتاج پول می شود، می گردد که کار پیدا کند،کار پیدا می کند،پول کافی جمع می کند،معشوق دیگر پریده،با آن پول به خواستگاری دختری دیگر می رود! ۳- خواستگار عبارت است از پسری نرینه که به خاطر توان جنسی بالا به جنس مخالف گرایش پیدا می کند، اما به دلیل توان اجتماعی پایین به مادرش رجوع می کند، و مادرش به دلیل توان عقلی پایین تر به جای ....ده برای او دنبال زن می گردد. ۴ - خواستگار عبارت است از پسری دیرفهم که به دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده می روداما نمی فهمد که همین تجربه در آفتاب و مهتاب است که یک عمر احساس رضایت از زندگی را تضمین می کند. ۵ - خواستگار عبارت است از پسری خنگول که نمی فهمد با ده دقیقه صحبت در مراسم خواستگاری و چند ماه نامزد بازی،نسبت به هارمونیک هشتم فرکانس ...ز دختر هم شناخت پیدا نمی کند،چه برسد به رفتار درون رختخوابی. ۶ - خواستگار عبارت است از پسری ناتوان که به جای معاشرت طبیعی با دختران ،نیاز به اجرای الگوریتمهای التقاطی مذهبی، سنتی، صدا سیمایی و حضور یک هشتم کل فامیل و مراجعه به تقویم سعد و نحس و هفت بار استخاره پیدا کرده است. ۷ - خواستگار عبارت است از پسری شاسکول که نمی داند تقاضای ازدواج از دختری که دوست دخترش نیست کاملا معادل تقاضای صکث کردن از یک غریبه در مترو است. حالا هرچند نفر ازاقوامش هم در همان واگن نشسته باشند. ۸ - خواستگار عبارت است از پسری گاگول که هنوز دقیقا نفهمیده مجلس خواستگاری با یک جلسه بیزنیس هیچ فرقی نمی کند .که یک طرف دارد پشتوانه مالی و گردش نقدینگی و مهرینگی دیگری را استعلام می گیرد وآن طرف دیگر دارد از گارانتی و خدمات پس از فروش مطمئن می شود. ۹ - خواستگار عبارت است از پسری خرمغز که تصور می کند جمله بی ریخت: «عروس خوشگلم» که مادرش می گوید هم تضمین سر گرفتن عروسی است و هم سند خوشگلی عروس هم نشانه محبت قلبی عروس و مادرشوهر به همدیگر. ۱۰ - خواستگار عبارت است از پسری شوت که وقتی ازش می پرسی: شما قبلا دوست دختر هم داشتید نمی فهمه هر جوابی بده مهم نیست، شما از همون استفاده می کنید برای رد کردنش. ۱۱ - خواستگار عبارت است از پسری نامرد که هیچ حالیش نیست ممکنه به خواستگاری دوست دختر یکی دیگه اومده باشه .یکی دیگه که هنوز داره دنبال کار می گرده. ۱۲ - خواستگار عبارت است از پسری زمخت و بی ملاحظه که حداقل اگه نمی تونه دعوت به شام و هماهنگ کردن با خدمه رستوران و استخدام ویولونیست و قایم کردن حلقه توی شراب قرمز رو فراهم کنه از یه روش استفاده کنه که رمانتیک تر از ارسال مادر خپل و خاله چاقش باشه. در ادامه..........

  2. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #17
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    تفاوتهای زن و دوست دختر

    زن مثل تلويزيونه
    دوست دختر مثل موبايل

    تو خونه تلويزيون تماشا ميكني
    وقتي ميري بيرون موبايلتو ميبري

    وقتي پول نداشته باشي تلويزيون خونه ات رو ميفروشي
    وقتي پول بدست مياري گوشي موبايل رو عوض ميكني

    بعضي وقتها از تلويزيون لذت ميبري
    اما بيشتر اوقات با موبايل بازي ميكني

    تلويزيون براي تمام عمرت مجانيه
    اما اگه قبض موبايل رو پرداخت نكني ارائه خدمات متوقف ميشه

    تلويزيون بزرگ و گنده است و معمولا كهنه
    اما موبايل خوشگل و باريك و خوشدسته و هميشه ميشه همه جا با خودت ببريش

    معمولا هزينه استفاده از تلويزيون منطقي و قابل قبوله
    اما هزينه استفاده از موبايل زياده و هميشه هم بدهكاري

    تلويزيون كنترل از راه دور داره
    اما موبايل نداره

    و مهمترين نكته اينكه موبايل وسيله ارتباطي دوطرفه است (صحبت كردن و گوش دادن )
    اما فقط بايد به تلويزيون گوش بدي !چه بخواهي چه نخواهي

    و آخرين نكته اينكه تلويزيون ويروس نداره اما موبايل .....


  4. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #18
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    فرهنگ لغت خاله.عمه.دایی.عمو



    - خاله

    معنای لغوی : خواهر مادر

    معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

    نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .

    غذای مورد علاقه : آش کشک.
    ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .

    زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .

    مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .

    چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.

    داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .


    ۲- عمه

    معنای لغوی : خواهر پدر

    معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .

    نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …

    غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .

    ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ).

    زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .

    چهره های معروف : عمه لیلا .

    ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)

    داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .

    ۳ – دایی

    معنای لغوی : برادر مادر

    معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .

    نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .

    غذای مورد علاقه: فسنجون .

    ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .

    زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند .

    چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون .

    ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .

    سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .

    ۴ – عمو

    معنای لغوی : برادر پدر

    معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

    نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .

    غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .

    ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .

    زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .

    مشاغل کاذب : بازی در قصه های ایرانی .

    چهره های معروف : عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ .

    داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است


  6. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #19
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    آموزش آشپزي سامان گلريز در صدا و سيما:


    ماهيتابه تفلون دسيني رو مي گذاريد روي گاز پنج شعله فر دار سينجر که با ضمانت سام الکتريک عرضه ميشه.
    بعد گاز رو با کبريت توکلي روشن کنيد.کمي روغن لادن دوست تو و من رو بريزيد توش.دو تا هم تلاونگ بندازيد داخلش.
    اگر درحين کار خسته شديد از ماساژور شاندرمن استفاده کنيد.همتون رو مي سپرم به خداي بزرگ و بيمه سينا و ايران و دنا



    __________________


  8. 14 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #20
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
    پـَـ نه پـَـ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیادر میره!!!!!

    اهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه ؟
    پـَـ نه پـَـ داریوشه، داره خودشه لوس میکنه بخندیم!!!!

    با کلی عشق و علاقه به یه بنده خدا گفتم I love you
    میگه با منی منم گفتم پـَـ نه پـَـ با پي ام سي ام


    میگم آقا شهید همّت کجاس؟
    میگه بزرگراه شهید همّت؟
    میگم پـَـَــــ نــه می*خواستم خودشو پیدا کنم یه خانواده*ای رو از نگرانی در بیارم!!!


    تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
    میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !!!


    دارم فیلم گریه دار میبینم , گریه میکردم , مامانم اومده می گه فیلمش گریه داره ؟
    پ نه خنده داره من دارم گریه می کنم کارگردانشو ضایع کنم !


    جلو در دستشویی، طرف اومده میگه ع ع ع ببخشید شما توی صف هستین؟ پــــــــــــ نــــــــــه سوسکیم اومدیم نهــــــــار.... :


    رفتم استخر داشتم غرق ميشدم غریق نجات میله رو برداشته اومده لب استخر با لبخند میگه میخاي کمکت کنم؟نه پ با اون میله استريپتیز کن ببینم بلدي


    حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟
    می گه حمومی ؟
    می گم نه پـَـ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوید


    بهش میگم: زود باش دمپاییتو بده تا سوسکه نرفته... میگه:مگه میخوای بکشیش؟... نه پَ میخوام بدم سوسکه پاش کنه !!!


    تصادف کردیم، زنگ زدیم افسر اومده میگه : تصادف شده؟
    میگم : نه پـــــَ ... داریم هشدار برای کبرا 11 رو فیلم برداری میکنیم!!!


    یارو سگ های منو دیده، میگه غذا میخورن؟ نه پـَـَـ فتوسنتز میکنن


    رفتم داروخونه کرم ترک پا بگیرم
    می گه واسه پا میخواین؟؟
    نه پــــَ
    میخوام در جهت از بین بردن ترک های کویر لوت گامی برداشته باشم


    سر جلسه امتحان به کناریم میگم داداش برسونیا
    میگه تقلب؟
    گفتم نــه پـَـَــــ مواد ، یه وقت خمار نشم


    فاميلمون اومده آکواريومم رو ديده ميگه غذاي مخصوص بهشون ميدي؟
    نه پـَـَـ پول تو جيبي ميدم بهشون خودشون ميرن واسه خودشون غذا ميخرن


    زنگ زدیم اتش نشانی،میگه جایی اتیش گرفته؟نه پــــ زنگ زدیم ببینیم امشب خونه این بیایم مهمونی


    از راننده اتوبوس میپرسم چقدر شد؟میگه 225 بهش 300 تومن دادم,میگه یه نفری؟گفتم نه پ کل اتوبوس مهمونه من!


    یارو اومد تعمیرگاه گفت: برای لپ تاپم رَم میخوام ... گفتم: داریم .... گفتش :مطمئنی برای لپ تاپه ؟ .... گفتم : نـَــ پــــَ ... برای PC ـه میخوام بُکُنم تو پاچـــت ...


    تو رستوران، پیشخدمتو صدا کردم میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟ میگم نَ پـَـَــ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی!!!

    یارو دو ساعت داره خودپردازو انگولک میکنه تازه برگشته میگه شمام کار دارین ؟ نَ پـَـَـ وایستادیم اینجا بنیه و پشتکارِ شما رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم

    تو دندانپزشکی دکتر آمپول بی حسی رو خالی کرد تو لثه ام. بعد از یه ربع که بی حس شد میگه:خوب حالا پرش کنم؟! فکر کن من با دهن باز چطوری بهش گفتم نه پــــَ !


  10. 13 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #21
    Registered User nasha73 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل سکونت
    در سرزمین جادو
    نگارشها
    241

    پاسخ : طنز

    متن جالب یک کارت عروسی

    آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
    با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

    ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
    لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

    بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
    معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

    تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
    با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید

    البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
    پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

    میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
    پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

    گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
    دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

    موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
    پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

    هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
    هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

    در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
    کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

    گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
    چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

    ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
    دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

    لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
    از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

    البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
    پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

    حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری
    با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

    کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
    با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

    در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
    بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید

    __________________

  12. 12 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #22
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    دوستم میگه چرا انقدر غذات کم شده ؟ میگم : تو رژیمم ... میگه رژیم لاغری ؟! ...پَـــ نَ پـَـــ رژیم صهیونیستی

    معلمم اومده خونمون تمبکمو دیده میگه تمبکه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ ساکسیفونه روش پوست کشیدم گردو خاک نره توش .میگه منظورم اینه که میزنی؟ میگم پَـــ نَ پَــــ اون زورش زیاد تره اون منو میزنه میگه بیخیال درسو شروع کنیم؟ میگم پَــ نَ پَـــ من تنبک میزنم شمام برقص با هم پول در بیاریم. بعدش بابام اومده میگه اِ حاااامد ایشون معلمتونه؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ ایشون دوست دخترمه به خاطره گرونی پول نداره ریشاشو بزنه

    دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی ؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه . میگه مگه خرابه ؟ پَــــ نَ پـَــــ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش

    قرمه سبزی آوردند رو میز می پرسه:قرمه سبزیه؟؟؟؟؟؟؟؟ پَـــــ نَ پــَـــ کوکو سبزیه آبشو زیاد کردن کم نیاد

    زنه رفته دکتر زنان ، دکتر ازش میپرسه بچتون لگد هم می زنه ؟ زنه جواب میده پَــ نَ پَــ، فحش خواهر مادر میده

    تو آرایشگاه کار می کردم ... از مشتری می پرسم برات ماسک بذارم؟
    میگه ماسک برای جوش صورت و اینا ؟!
    پـَــــــــ نَ پَـــــــــ په ماسک اسپایدرمن

    رفتم چشم پزشک
    میگه واسه سرخی چشمتون اومدین ؟
    پـَـــ نَ پـَــــ سرخیش عادیه وسطش سیاه شده

    روی تردمیل میدوم ... اومده می گه می خوای لاغر بشی؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ می خوام ببینم چند اسب ِ بخار قدرت دارم! می تونم پوز ِ یوز پلنگو بزنم یا نه

    به مامانم میگم یه سگِ خوب و نژاد دار پیدا کنیم واسه جفتگیری.. میگه واسه سگمون؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ واسه پسر اشرف خانوم اینا که بچه دار نمیشن

    به پسرخاله ام می گم تب کردم میگه: اِ؟ مریض شدی؟
    می گم پَـــ نَ پَـــ دمای بدنمو بردم بالا ببینم فنش کار میفته یا نه

    رفتم سر قبر بابابزرگم.... یارو اومده پیشم نشسته میگه فوت کردن.؟
    پَـــ نَ پَـــ فردا امتحان ریاضی داره خودشو زده به خواب که نره

    یارو زده روح الله داداشی رو کشته، حالا گرفتنش میگه حالا چی میشه اعدامم میکنن؟؟ میگم پَـــ نَ پَـــ میری مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشی

    برگشتم خونه میگه اومدی؟پَـــــ نَ پَـــــــ این لودینگمه : پلیز ویت 40 درصدش مونده هنوز کامل شه میام تو

    یه روز با جعبه خيلي بزرگ رفتم اداره پُست، گذاشتم رو ترازو جعبه رو كارمنده اومده ميگه مي خواي پُست كنُي؟!!
    گفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم وزنش كنم ببينم اگه اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم

    سر جلسه امتحان به جلوییم می گم برسونیا ... می گه چی؟ تقلّب؟؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ تنفس ِ دهان به دهان

    ساعت 7 صبح داییم به گوشیم زنگ زده برداشتم میگم: بــــــــله!؟
    میگه اِ خواب بودی؟
    پـَـَـ نَ پـَـَــــ سر صبحی صدامو شکل داریوش کردم حال کنی!

    دوستم اومده صاف رفته نشست رو بالشم! میگم:راحتی‌؟ میگه: بلند شم یعنی‌! میگم: پـَـَـ نَ پـَـَـــ بشین قالب باسنت شه یه موقع گم شدی واسه تشخیص هویت ازش استفاده کنیم

    رفتم مغازه دارو سوسك كش خريدم . ميگم بريزم زمين اينو؟يارو ميگه پَـــ نَ پَـــ صبح ظهر شب با يه ليوان آب بده سوسكه بخوره

    really?

  14. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #23
    Registered User lio_polo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    سايبر
    نگارشها
    342

    پاسخ : طنز

    نقل قول نوشته اصلی توسط nasha73 نمایش پست ها
    خواستگار یعنی...!دوازده تعریف از معنای خواستگار و خواستگاری* در فرهنگ ما:۱- خواستگار عبارت است از پسری بی عرضه که مادری فضول ،شومبول او را به مانند کفش سیندرلا در دست گرفته و به دنبال سوراخ با سایز متناسب خانه به خانه می گرداند. ۲ - خواستگار عبارت است از پسری بدبخت که عاشق می شود،برای رسیدن به عشقش محتاج پول می شود، می گردد که کار پیدا کند،کار پیدا می کند،پول کافی جمع می کند،معشوق دیگر پریده،با آن پول به خواستگاری دختری دیگر می رود! ۳- خواستگار عبارت است از پسری نرینه که به خاطر توان جنسی بالا به جنس مخالف گرایش پیدا می کند، اما به دلیل توان اجتماعی پایین به مادرش رجوع می کند، و مادرش به دلیل توان عقلی پایین تر به جای ....ده برای او دنبال زن می گردد. ۴ - خواستگار عبارت است از پسری دیرفهم که به دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده می روداما نمی فهمد که همین تجربه در آفتاب و مهتاب است که یک عمر احساس رضایت از زندگی را تضمین می کند. ۵ - خواستگار عبارت است از پسری خنگول که نمی فهمد با ده دقیقه صحبت در مراسم خواستگاری و چند ماه نامزد بازی،نسبت به هارمونیک هشتم فرکانس ...ز دختر هم شناخت پیدا نمی کند،چه برسد به رفتار درون رختخوابی. ۶ - خواستگار عبارت است از پسری ناتوان که به جای معاشرت طبیعی با دختران ،نیاز به اجرای الگوریتمهای التقاطی مذهبی، سنتی، صدا سیمایی و حضور یک هشتم کل فامیل و مراجعه به تقویم سعد و نحس و هفت بار استخاره پیدا کرده است. ۷ - خواستگار عبارت است از پسری شاسکول که نمی داند تقاضای ازدواج از دختری که دوست دخترش نیست کاملا معادل تقاضای صکث کردن از یک غریبه در مترو است. حالا هرچند نفر ازاقوامش هم در همان واگن نشسته باشند. ۸ - خواستگار عبارت است از پسری گاگول که هنوز دقیقا نفهمیده مجلس خواستگاری با یک جلسه بیزنیس هیچ فرقی نمی کند .که یک طرف دارد پشتوانه مالی و گردش نقدینگی و مهرینگی دیگری را استعلام می گیرد وآن طرف دیگر دارد از گارانتی و خدمات پس از فروش مطمئن می شود. ۹ - خواستگار عبارت است از پسری خرمغز که تصور می کند جمله بی ریخت: «عروس خوشگلم» که مادرش می گوید هم تضمین سر گرفتن عروسی است و هم سند خوشگلی عروس هم نشانه محبت قلبی عروس و مادرشوهر به همدیگر. ۱۰ - خواستگار عبارت است از پسری شوت که وقتی ازش می پرسی: شما قبلا دوست دختر هم داشتید نمی فهمه هر جوابی بده مهم نیست، شما از همون استفاده می کنید برای رد کردنش. ۱۱ - خواستگار عبارت است از پسری نامرد که هیچ حالیش نیست ممکنه به خواستگاری دوست دختر یکی دیگه اومده باشه .یکی دیگه که هنوز داره دنبال کار می گرده. ۱۲ - خواستگار عبارت است از پسری زمخت و بی ملاحظه که حداقل اگه نمی تونه دعوت به شام و هماهنگ کردن با خدمه رستوران و استخدام ویولونیست و قایم کردن حلقه توی شراب قرمز رو فراهم کنه از یه روش استفاده کنه که رمانتیک تر از ارسال مادر خپل و خاله چاقش باشه. در ادامه..........
    با سلام خدمت خواننده گرامی و عرض ادب خدمت دوستان خیلی خوبم. و همچنین جناب nasha73..که این پست طنز رو ارایه دادن....چند وقت پیش mailی با عنوان خواستگاری دریافت کردم...خوندم و خیلی دلم ریش شد...!!!! گفتم الانم که تو انجمن مجددا ذکر شد یه مختصر نظری بدم...راستش خیلی ناراحت شدم...چکار کنم دست خودم نیست.....البته خدای نکرده قصد جسارت به هیچ کس ندارم...خصوصا جناب nasha73.. که زحمت تهیه پست رو کشیدن...مطالب مشارالیها متن یه mail که دست به دست میچرخه...تازه...متن اصلی چیزای زیاد دیگه ای هم داشت که جناب nasha73 با ادب و متانت تحسین برانگیزشون اوناروسانسور فرمودن..اما خواستگاری...
    خواستگاری یعنی احترام به همسر آینده و اینکه دارای خانواده هستی و اصالت داری...
    خواستگاری یعنی پاس داشت زحمات والدین پسر و اینکه من هم متعلق به خانواده هستم..
    خواستگاری یعنی اینکه قصد پذیرش یک عمر مسوولیت رو دارم...
    خواستگاری یعنی از تجارب والدینم که دلسوزم هستند به بهترین شکل استفاده میکنم تا خانواده مستحکم تری داشته باشم...
    خواستگاری یعنی منو رو از سر راه پیدا نکردی و همسر چند هفته شما نیستم...
    خواستگاری یعنی ارجحیت عقل و منطق دلسوز بر احساس ...
    خواستگاری یعنی همسر آینده رو بی رگ و ریشه نمیدونن و از خانواده اش تقاضای رکن زندگی میکنن...
    در خواستگاری والدین مشاورند و تصمیم گیرنده فرزندان...
    در خواستگاری همه چیز رو نمیشه تشخیص داد اما اصول کلی قابل شناسایین...
    خواستگاری یعنی من مرتاض نیستم اما هوسباز هم نیستم...
    خواستگاری به معنی ازدواج اجباری نیست و حرف آخر رو پسر و دختر میزنن...
    خواستگاري يعني مادر عزيزم اگه چاق و خپل هم که باشي بازهم شريفي و شرافت رو بمن آموختي..
    خواستگاري يعني مادرم تو زيبايي هات رو از جسمت نميگيري و قشنگي چون قلبت قشنگه...
    خواستگاري يعني مادر عزيزم حالا که من ميخوام همسر بشم اميد وارم مثل شما عشق ورزي کنم و مثل شما مادر بينظيري باشم...خپل بودن مهم نيست همه يه روزي از پا ميفتن...مهمه ادب و انسانيت که تو مکتب شما آموختم...
    در فرهنگ ایرانی ببینیم زندگی پدر و مادرامون عمدتا مستحکم تر بوده که پایبند اصول بودن...یا اونایی که پیشنهاد گرفتن و زیر شراب حلقه پیدا کردن ....!!؟؟
    بدون اینکه خدای نکرده بخوام به عقیده احدی از عزیزانم توهین کنم باید عرض کنم جامعه ایرانی صرفا در برخی از مناطق تهران خلاصه نمیشن...بسیاری از مردم ایران تقیدات مذهبی و شرعی و قومی داشتن...و دارن....خانواده های محترم و گرم و دوست داشتنی هستن...لذا نه دختراشون و نه پسراشون چارچوبی جز ازدواج رو به رسمیت نمیشناسن...و این رو روابط طبیعی میدونن...بنظر نگارنده در فرهنگ ایرانی....تاکید میکنم در فرهنگ اصیل ایرانی... پسری که خواستگاری میکنه و با رعایت احترام خانواده پا پیش میذاره قابل اعتمادتر از مردیه که خواستگاری رو زاید و عقب مونده تعریف میکنه...
    خلاصه کلام...بنظر نگارنده......صرف خواستگاری هرجند کافی نیست اما قطعا لازمه....
    ویرایش توسط lio_polo : 07-30-2011 در ساعت 09:19 AM

  16. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #24
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز



  18. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #25
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : طنز

    يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازي ازش جلو زد! خيلي شاكي ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه. يك مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه متور گازيه غيييييژ ازش جلو زد! ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه. همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه، موتور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!! طرف كم مياره، راهنما ميزنه كنار به موتوريه هم علامت ميده بزنه كنار. خلاصه دوتايي واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايي! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازي كل مارو خوابوندي؟! موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه واستادي... آخه ... كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت.

    نتیجه اخلاقی اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به یک مدیر گیر کرده.
    دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
    گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
    ترا من چشم در راهم...

  20. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #26
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    به رفیقم میگم گوشیمو جا گذاشتم خونه گوشیتو چند لحظه بده، میگه میخوای زنگ بزنی؟!
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم كلیپ خانوادگی جدید چی داری تو گوشیت !

    عكس برادرزاده هامو نشون دوستم دادم با مامانشون. برگشته میگه ااِاا داداشت زنم داره؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینارو تو قرعه كشی بانك برنده شده ...

    بعد مشخص شدن 3 تا از نمره ها و قطعی شدن مشروطی با رفیقمون رفتیم پارک یه بادی به کلمون بخوره، دختره اومده نشسته جلومون هِی چشمُ و ابرو میاد. رفیقم میگه داره آمار میده؟!
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ دلقک بازی در میاره مارو از این وَضع خارج کنه!

    شب ساعت 11 اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟
    میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!!

    تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
    میگیم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !

    یه گوسفند خریده بودیم بسته بودیمش به درخت که قربونیش کنیم دختر خالم اومده میگه آخــــــی میخوان این طفلی رو بکشن؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ کار بد کرده بستیمش به درخت درس عبرتی باشه واسه بقیه ی گوسفندا

    تو خیابون کفتر رو سر دوستم طرح زد! بعد دست میکشه سرش میگه ااااااااه کفتر بود ؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ پری دریایی بود بوس فرستاد!

    عروسی خواهرم ماموره اومده دم خونمون میگه عروسیه؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ ختنه سرون بابامه جشن گرفتیم

    به یارو میگم قالپاق ریو دارین؟ می پرسه ماشینت ریو هست ؟!؟
    گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لامبورگینیِه قالپاق ریو میندازم یه وقت ریا نشه!!!

    به دوستم میگم : وقتشه که دیگه برات آستین بالا بزنیم، میگه یعنی زن بگیرین ؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ وضو بگیریم نماز جماعت بخونیم

    با رفیقم رفتیم پیک نیک ... بهش چاقو دادم در کنسروو باز کنه. میگه: با چاقو بازش کنم؟!
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ راست کلیک کن روش اوپن ویت بزن با مدیا پلیر بازش کن

    ماشینو تو روزنامه تبلیغ کردم. میگه میخوای بفروشیش؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم

    سوار ماشین بودیم یه موتور با سرعت دویست تا از کنارمون عبور کرده، رفیقم داشت با موبایلش ور میرفت ندیدش، میگه:موتور بود؟
    گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگ میگ بود؟!

    رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان. مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟
    میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ خیال کردی اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم؟!

    تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟
    گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه

    رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا

    رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!

    زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه پلیس 110 میخوام. بقیش هم آدامس بدین!

    لامپ اتاقم سوخته، بابام اومده میگه میخوای عوضش کنی؟؟؟
    پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام بهش پماد سوختگی بمالم خوب شه

  22. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #27
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    از يك استاد سخنور دعوت بعمل آمد كه درجمع مديران ارشد يك سازمان ايراد سخن نمايد.
    محور سخنرانى درخصوص مسائل انگيزشى و چگونگى ارتقاء سطح روحيه كاركنان دورميزد.
    استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتى كه توجه حضار كاملا" به گفته هايش جلب شده بود،

    چنين گفت: "آرى دوستان، من بهترين سالهاى زندگى را درآغوش زنى گذراندم كه
    همسرم نبود".

    ناگهان سكوت شوك برانگيزى جمع حضار را فرا گرفت!
    استاد وقتى تعجب آنان را ديد، پس از كمى مكث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود".
    حاضران شروع به خنديدن كردند و استاد سخنان خود را
    ادامه داد...
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    تقريبا" يك هفته از آن قضيه سپرى گشت تا اينكه يكى از مديران ارشدهمان سازمان
    به همراه همسرش به يك ميهمانى نيمه رسمى دعوت شد.
    آن مدير از جمله افراد پركار و تلاشگر سازمان بود كه هميشه خدا سرش شلوغ بود.
    او خواست كه خودى نشان داده و در جمع دوستان و آشنايان با بازگو كردن همان لطيفه،
    محفل را بيشتر گرم كند. لذا با صداى بلند گفت:

    "آرى، من بهترين سالهاى زندگى خود را درآغوش زنى گذرانده ام كه همسرم نبود!".
    همانطورى كه انتظارميرفت سكوت توام با شك همه را فرا گرفت
    و طبيعتا" همسرش نيز دراوج خشم و حسادت بسر ميبرد.

    مدير كه وقت را مناسب ميديد،‌ خواست لطيفه را ادامه دهد، اما از بد
    حادثه، چيزى به خاطرش نيامد

    وهرچه زمان گذشت، سوءظن ميهمانان نسبت به او بيشتر شد، تا اينكه بناچار گفت:
    "راستش دوستان، هرچى فكر ميكنم، نميتونم بخاطر بيارم آن خانم كى بود!".

    نتيجه اخلاقى:
    Don't copy; if you can't paste

  24. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #28
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    اصولا دخترهای این زمونه هفت - هشت نوع داداش دارند. هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری می‌خوان.
    داداش شماره یک: بچه پولدار
    ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
    داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
    خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
    داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
    هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داداش جون حالشو می‌گیره.
    دادش شماره چهار: از نوع هنری
    خوراک رفتن باهم به سینما، تئاتر و موزه و محافل نقد فیلم. بلیط جشنواره فجرشون تضمینیه. موهای این مدل داداش ترجیحا بلنده. به اضافه ریش‌هایی مدل‌دار!
    داداش شماره پنج: خوش تیپ
    خوراک اینه که ببره با خودش به دوستاش پز بده بگه: نگاه کنین، چه داداش جیگری دارم! داداش من خیلی خوش تیپه!
    داداش شماره شش: بچه معروف
    هر هفته پنج‌شنبه‌ها یه پارتی دعوتت می کنه. رقصشم خوبه. همه مدله بلده برقصه!
    داداش شماره هفت: متخصص کامپیوتر
    هر وقت کامپیوترت خراب شد و گند زدی به سر تا پای سخت‌افزار و نرم‌افزار و هرچی‌افزار داداش جونت میاد برات درست می‌کنه!
    داداش شماره هشت: بچه مثبت
    بچه مودبیه، وقتی میری باهاش بیرون لپ‌هاش سرخ میشه. خوراک اینه ببری به مامانت نشون بدی، بگی مامان جون این دوست پسره منه! مامانت عاشق این جور پسراست



    در یک نظر سنجی از مردم دنیا سوالی پرسیده شد و نتیجه جالبی به دست آمد.
    سوال : نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟
    و کسی جوابی نداد ، چون ...

    در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟

    در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟

    در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟

    در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟

    در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه؟؟؟؟

  26. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #29
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    رفتم سوپر مارکت میگم یه نوشابه بزرگ بده ... میگه یعنی خانواده باشه ؟!
    پَ نه پَ مجردم بود اشکالی نداره ... فقط محجوب باشه ... اهل نماز و روزه

    دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه ...
    میگه مگه خرابه ؟
    پَ نه پَ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش

    ماشن رو پارک کردم شمارمو گذاشتم زیر برف پاک کن ...
    زنگ زده میگه پراید مال شماست؟
    پَ نه پَ بی ام و بقلی مال منه ! شماره مو گذاشتم رو پرایده ریا نشه

    رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده ... اومدم حسابشو برسی!
    دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟!
    پَ نه پَ گفتم دکتری ... یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه

    رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
    می گه می خوای غذا درست کنی؟
    پَ نه پَ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره

    قرص پشه گرفتم ... داداشم میگه باید بزارم تو دستگاه؟
    پَ نه پَ صبح، ظهر، شب با یه لوان آب بده به پشه‌ها سر یک ماه حالشون خوب میشه !

    زنگ زدم اورژانس میگم تصادف شده ... یارو میپرسه کسی هم صدمه دیده؟
    پَ نه پَ فقط زنگ زدم بگم همه سالمند که از نگرانی درتون بیارم !

    داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود ...
    دختره میگه گربس؟!
    پَ نه پَ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده

    تو خیابون مارو دست تو دست باهم دیده ... از این مدلها که مثلاً مُچمونو گرفته ...
    با یه لحنی میپرسه دوست دخترتونه ؟
    پَ نه پَ مامان بزرگمه ... پیش پاتون از اتوشویی گرفتمش

    به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
    میگه کی ؟ پلیس ؟
    پَ نه پَ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی !

    رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناری‌های نر و مادتون کدومان ؟
    میگه میخوای بخری ؟
    پَ نه پَ مامور منکراتم اومدم ببینم قفسشون یه وقت مختلط نباشه

    مانتوش ۱۵ سانت بالای باسن مبارکشه، آرايششم که شبيه جن و پری شده ... حالا بماند که موهاش قرمزه !
    ميگه به نظرت برم بيرون گشت ارشادم بهم گير ميده ؟!
    پَ نه پَ ميبرنت صدا و سيما تو برنامه‌ی زلال احکام به سوالات شرعی مردم پاسخ بدی

    به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
    پَ نه پَ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....

    بسته سیگارمو گرفته که از توش سیگار برداره ... میگه اِ اِ اِ همین یه نخه ؟
    پَ نه پَ این یه دونه چشم گذاشته، بقیه رفتن قایم شدن !

    چهل کیلو بار دستمه میگم کمرم شکست بیا بگیر ...
    میگه بار رو؟!
    پَ نه پَ ننه بزرگ منو غم بی کَسیش کمرمو شکسته

    بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین ...
    تازه میپرسه خورد به دستت؟
    پَ نه پَ یاد گل خدادا عزیزی به استرالیا افتادم، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلی بود عجب گلی !

    زنگ زدم ۱۱۰ میگم اقا دزد اومده اینجا ...
    میگه چیزی هم برده؟!
    پَ نه پَ یه سری خورده ریز واسمون اورده ... گفتم زنگ بزنم ببینم اگه اونجاس گوشی رو بدید ازش تشکر کنم !

    رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم ... یارو میگه جای امن میخواهی ؟
    پَ نه پَ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن !

    زنگ زدم به کسی که میاد برای نظافت خونه، بهش میگم کی میتونی بیای خونه ما؟
    میگه واسه نظافت و اینا ؟!
    پَ نه پَ یه بطری جک دنیل گرفتم میخوام تا صبح بشینیم دور هم حال کنیم باهات

    نفس نفس زنون خودم رو رسوندم به اتوبوس ...
    راننده میگه می خوای سوار شی؟!
    پَ نه پَ اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم

  28. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #30
    مدیر بخش مترجمان slimshady21 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    هرجا
    نگارشها
    1,629

    پاسخ : طنز

    چلچراغ در آخرین شماره پیش از توقیفش كه هنوز روی گیشه های روزنامه فروشی اش است، در مطلبی تحت عنوان "ایران خانم در آسانسور"، طنزی راجع به اسفندیار رحیم مشایی نوشته بود كه جالب توجه بود؛ ذكر این نكته ضروری است كه در خبر توقیف چلچراغ آمده بود، این نشریه به خاطر انتشار برخی مطالب غیر‌اخلاقی در قالب داستان و طنز، 2 بار تذكر كتبی دریافت كرده بود كه به دلیل تكرار این تخلفات، توقیف شد.



    من تنها آسانسورچی دنیا هستم كه قصه‌ی بالا و پایین‌رفتن‌هام رو براتون تعریف می‌كنم


    طبقه‌ همكف

    در باز شد و یك خانم برازنده‌ای وارد آسانسور شد.

    گفت: «من ایرانم»

    گفتم: «ماشالله... ماشالله... چشمم كف پات. چه خانوم. چه برازنده. با این كه سرت شبیه گربه‌س، ولی چشم‌هات چه سگی داره.»


    گفت: «ای آقا. جوونی‌هام رو ندیده بودی. یه بر و رویی داشتم بیا و ببین. از خاور و باختر میومدن تماشام... اصلا یه وضعی بود... یه شالی داشتم ابریشم، از این سر تا اون سر.»


    گفتم: «همین جاده ابریشم؟»


    گفت: «آره. این شال من بود. بعدا باد بردش. بعدش این تیمور گور به گوری اومد با اسب روش تاخت و از بین بردش...»


    گفتم: «یعنی شالت رو برد؟ یعنی كشف حجاب كردی اون موقع؟»


    گفت: «اون كه بعدا بود. من می‌خواستم روم رو بپوشونم، منتها یه شاهی از فرنگ برگشته بود، هوایی شده بود، می‌گفت كسی خودش رو نپوشونه. به زور می‌خواست من سرلختی شم.»


    گفتم: «آخی.»

    گفت: «ولی بعد [...] گفتند ما [...] باید [...].»


    گفتم: «آخی. چقدر بالا پایین شدی.»


    گفت: «آره.»



    طبقه پانزدهم

    گفتم: «راستی حرف بالا و پایینت شد. الان اوضاع بالات چطوره؟ خزر مزرت خوبه؟»


    گفت: «ای آقا... دست روی دلم نذار. مینیاتور دیدی؟»

    گفتم: «آره.»


    گفت: «دیدی این دخترهای برازنده، یه كوزه لعابی روی سرشون نگه می‌دارن؟»


    گفتم: «آره.»


    گفت: «من هم جوونی‌هام این‌طوری بودم. یه كوزه روی سرم بود این هوا. هر كی اومد زد و با سنگ شكستش و یه تیكه‌ش رو برد. خدا بگم این روس‌ها رو چی‌كارشون نكنه، هی میان الكی وعده و وعید می‌دند و یه دستی به سر و گوش آدم می‌كشند و هر دفعه یه تیكه وجود آدم رو آب می‌كنند... ووووی... همین الان هم مور مورم شد، فكر كنم دوباره یه قرارداد دیگه امضا كردند!»


    گفتم: «آره فكر كنم. توی این آخری سهم ما از خزر شد هفت، هشت درصد.»


    گفت: «هفت، هشت درصد یعنی چقدر؟»

    گفتم: «یعنی قد یه پیاله آب.»


    گفت: «آخی. یعنی همه‌ش همین؟»


    گفتم: «من آخرین سفر استانی كه رفتم شمال، فقط دیدم این‌قدری واسه‌م مونده كه بشه پاچه‌ها رو زد بالا و رفت توی آب.»


    گفت: «جدی می‌گی؟»

    گفتم: «یكی از بچه‌ها همین‌طوری رفت جلو. زانوهاش رفت زیر آب. بعد تا كمر رفت زیر آب. همین كه آب رسید به نافش، یكی از ناوهای روسیه اومد و گفت: «ایست! شما وارد حریم آب‌های ما شدید!»

    به جون ایران خانوم، این قدر خجالت كشیدم...»


    گفت: «یعنی فقط تا نافش؟»

    گفتم: «تازه اون ناو روسیه به این رفیق‌مون كه آب تا نافش بود، گفت یه وجب هم بالاتر از مرز آبی اومدید. باید یه وجب برید پایین‌تر.»



    طبقه سی‌ام

    حرف‌هامون گل انداخته بود با ایران خانوم.

    پرسیدم: «راستی قضیه چی‌یه؟ چند وقت پیش [...] یه آقایی گفت ایران، ایرانی نیست.»

    گفت: «جدی؟ شاید شوخی كرده.»

    گفتم: «نه بابا. اون یارو گفت ایران هیچی‌ش نمونده. یعنی هیچ هنر و فرهنگ و تمدنی از ایران نمونده. هر چی مونده همه‌ش از اون‌ها مونده... [...] ...»


    ایران خانوم چشم‌هاش از تعجب گرد شده بود. گفت: «خب از اون‌ها چی مونده یعنی؟»

    گفتم: «راستش ما كه تنها هنری كه از اون‌ها دیدیم همه‌ش نانسی عجرم بوده!»


    ایران خانوم همچین ناز شروع كردن به لبخند زدن. بعد گفت: «آخی... آخی... چقدر خندوندی من رو.

    اسم این آقاهه چی بود كه این حرف‌ها رو زده؟»

    گفتم: «اسمش رو نبر! اسمش رو نبر! اصلا اون رو ول كن بذار یه جوك دیگه بگم بخندیم. یه آقاهه چند وقت پیش...»

    گفت: «اسم این یكی رو می‌تونی بگی؟»

    گفتم: «نه! چی كار به اسمش داری؟ خلاصه یه آقاهه چند وقت پیش یه آقاهه برای تو بزرگداشت گرفت، بعد یه سرباز هخامنشی آورد، منتها سر سرباز هخامنشی یه كلاه نمدی گذاشت، اون هم چه نمدی...»

    گفت: «كلاه نمدی سر سرباز هخامنشی؟ خیلی بامزه بود... بعدش چی شد؟»

    یك دفعه برق رفت.


    طبقه‌ صدم

    نفهمیدم چطور شد كه برق رفت و حرف‌مان نصفه نیمه ماند.

    برق‌ها كه آمد ایران خانوم گفت: «داشتی می‌گفتی. بعدش چی شد؟»

    گفتم: «اون رو ول كن! لابد مصلحتی بوده كه برق رفته. [...] ولی بذار یه چیز دیگه تعریف كنم برات... یه روز یه آقایی گفت پرچم تو رو می‌شه پرستید...»


    گفت: «جدی می‌گی؟ واااای مردم از خنده. چه آدم‌های فانی دارید شما. چقدر خجسته‌اند...»


    گفتم: «بله... من فقط خجسته‌هاش رو برات می‌گم، گجسته‌هاش رو تعریف كنم كه خون گریه می‌كنی... بگذریم...»
    گفت: «حالا اسم این آقاهه كه گفته پرچم من رو می‌شه پرستید، چی بود؟»


    گفتم: «نمی‌تونم بگم.»


    گفت: «چرا اسم هیشكی رو نمی‌تونی بگی؟»


    گفتم: «ما توی یه دوره‌ی خاصی به سر می‌بریم كه اسم‌ها رو نمی‌شه برد. فقط باید شكل‌شون رو كشید.»

    گفت: «می‌فهمم. ولی این یارو اسمش مشایی نیست؟»


    طبقه‌ هزارم

    كلی خاطره‌ی بامزه ایران خانوم از مشایی تعریف كرد. ولی قول گرفت من به كسی نگویم. اصلا اخلاق رسانه‌ای و آسانسوری هم اجازه نمی‌دهد من حرف‌هاش را منتشر كنم.


    طبقه‌ صدهزارم

    ایران خانوم قبل از این كه پیاده بشود و برود، گفت: «[...].»

    گفتم: «جدی؟ شما هم باید [...]؟»

    گفت: «آره. چون توی منطقه [...] و عوامل زیادی نفوذ كرده‌اند.»


    گفتم: «جدی؟ داری سیاسی حرف می‌زنی؟»

    گفت: «سیاسی چی‌یه بابا؟ من دارم درباره‌ی منطقه حرف می‌زنم، این‌ور روسیه، اون‌ور آمریكا و انگلیس، اون پایین هم كه شیخ‌نشین‌ها... از هر طرف ممكنه میكروب‌ها سلامتی و امنیتم رو به خطر بندازند...»

    گفتم: «آهان! از این لحاظ می‌گی! یه لحظه ترس برم داشت، گفتم داری رفتار پرخطر از خودت نشون می‌دی.»


    خلاصه ایران‌خانوم پیاده شد و رفت.


    من ماندم تنهای تنها. دكمه‌ی طبقه‌ی همكف را زدم و آمدم پایین. بعد شروع كردم زمزمه كردن: «دور گردووووووون گر دو رووووزی بر ممممممراد ما نرررررررفت دااااائما یكساااااااااااااان نماند حاااااال دوران غغغغغغغم مخور»

  30. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ