Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: کتابخوانی گروهی: خاطره دلبرکان غمگین من

  1. #1
    همکار بازنشسته بخش کتاب و کتابخوانی binke آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    پشت دریاها
    نگارشها
    117

    کتابخوانی گروهی: خاطره دلبرکان غمگین من

    خاطرهٔ دلبرکان غمگین من


    به قلم گابریل گارسیا مارکز



    به پیشنهاد حسام عزیز








    (به اسپانیایی: Memoria de mis putas tristes) آخرین رمان منتشر شده گابریل گارسیا مارکز است. این اثر در سال ۲۰۰۴ منتشر شد.
    کتاب حکایت روزنامه*نگار پیری است که در نودمین سالگرد تولدش تصمیم می*گیرد بکارت دختر روسپی چهارده ساله*ای را زایل کند اما هنگامی که فرد مورد نظر خود را می*یابد متوجه می*شود که دختر روسپی بر اثر مواد مخدری که رئیس روسپی*خانه به او داده است، به خواب رفته و نمی*تواند از خواب برخیزد.

    این اثر برای اولین بار توسط امیرحسین فطانت در خارج از کشور منتشر شد. این کتاب بعدها جهت دریافت اجازه چاپ در ایران تغییر نام داد و با نام «خاطرهٔ دلبرکان غمگین من» منتشر شد.
    این اثر توسط کاوه میرعباسی نیز به فارسی ترجمه ترجمه شده*است و چاپ اول آن در آبان ماه سال ۱۳۸۶ به وسیله انتشارات نیلوفر وارد بازار شد. چاپ اول این کتاب که با حرف و حدیث*های فراوان همراه بود با استقبال خوبی مواجه شد و ۵۵۰۰ نسخه آن در مدت سه هفته به پایان رسید. به*تازگی و در پی درخواست ناشر برای کسب مجوز چاپ دوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این اثر را غیرقابل چاپ عنوان کرد و از صدور مجوز برای این کتاب خودداری کرد.
    این کتاب به دستور صفارهرندی وزیر ارشاد وقت توقیف شد
    تا کنون سه ترجمه از این کتاب صورت گرفته است یکی توسط کاوه میرعباسی با نام «خاطرهٔ دلبرکان غمگین من» ودومی «خاطرات روسپیان غمگین من» توسط کیومرث پارسای که با این که فقط یک ماه پس از چاپ نسخه اسپانیایی، ترجمه و آماده چاپ بود از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی اجازه چاپ نیافت و دیگری توسط امیرحسین فطانت با نام «خاطرات روسپیان سودازدهٔ من» که ترجمهٔ سوم توسط ناشرش در آمریکا به صورت پی*دی*اف به طور رایگان منتشر شده است

    اندکی در مورد نویسنده:




    گابریل گارسیا مارکز
    از ویکی*پدیا، دانشنامهٔ آزاد





    گابریل گارسیا مارکز
    ۶ مارس ۱۹۲۸
    آراکاتاکا، ماگدالنا، کلمبیا
    کلمبیا
    نویسنده و روزنامه*نگار
    گابو
    صد سال تنهایی، عشق سال*های وبا
    مرسدس بارچا ۱۹۵۸ تا کنون
    دو فرزند
    جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۸۲
    صفحه در وب*گاه IMDb











    گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez ) (زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در در دهکدهٔ آرکاتاکا*[۱] درمنطقهٔ سانتامارا*[۲] در کلمبیا) رمان*نویس، روزنامه*نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیکزندگی می*کند.


    « « اگر عمر دوباره می*یافتم، به هر کودکی دو بال می*دادم، اما رهایش می*کردم تا خود پرواز را بیاموزد.» »











    محتویات
    ۱ زندگی
    ۲ آثار
    ۲.۱ رمان*ها
    ۲.۲ داستان*ها و رمان*های کوتاه
    ۲.۳ غیر داستانی
    ۲.۴ مجموعه داستان*های کوتاه
    ۳ دیدگاه مارکز درباره*ی زندگی
    ۴ پانویس
    ۵ منابع
    ۶ پیوند به بیرون










    زندگی
    او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته*هایش را در روزنامه*ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال*اسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی سرگذشت یک غریق را بصورت پاورقی چاپ شد.[۱]در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار ال*اسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه*اش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد. در سال*های بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت.در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان صد سال تنهایی کرد و آن را در سال ۱۹۶۷ به پایان رساند. صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی بزرگ و چشمگیر رسید و به عقیدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار می*رود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است.[۲]در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در بارسلون چاپ کرد و در همان سال به وی پیشنهاد سفارت(کنسولگری؟) کلمبیا در اسپانیا به وی داده شده که وی این پیشنهاد را رد کرد و یک سفر طولانی به مدت ۲ سال را در کشورهای کارائیب آغاز کرد و در طول این مدت کتاب داستان باورنکردنی و غم*انگیز ارندیرای ساده*دل و مادربزرگ سنگدل*اش را نوشت که جایزه رومولوگایه *گوسبهترین رمان را بدست آورد. وی سپس دوباره به اسپانیا برگشت تا روی دیکتاتوری فرانکو از نزدیک مطالعه کند که حاصل این تجربه رمان پاییز پدرسالار بود.[۳]در اوایل دهه ۸۰ به کلمبیا برگشت ولی با تهدید ارتش کلمبیا دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک رفت.او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است، اگرچه تمام آثارش را نمی*توان در این سبک طبقه*بندی کرد.

    رمان ها
    ۱۹۶۲-ساعات شوم (به اسپانیایی: La mala hora)
    ۱۹۶۷-صد سال تنهایی، (به اسپانیایی: Cien años de soledad) ترجمه بهمن فرزانه، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۳. همچنین توسط کیومرث پارسای، نشر؟، سال؟
    ۱۹۷۵-پاییز پدرسالار، (به اسپانیایی: El otoño del patriarca) ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
    ۱۹۸۵-عشق سال*های وبا، (به اسپانیایی: El amor en los tiempos del cólera)، ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
    ۱۹۸۹-ژنرال در هزارتوی خود، (به اسپانیایی: El general en su laberinto) ترجمه هوشنگ اسدی، چاپ میهن (کتاب مهناز)، چاپ دوم:۱۳۷۰
    ۲۰۰۴-خاطرات روسپیان غمگین من، (به اسپانیایی: Memoria de mis putas tristes)، کاوه میرعباسی، ۱۳۸۶. (این کتاب پس از انتشار در ایران توقیف شد )

    داستان ها و رمان های کوتاه
    ۱۹۵۵-طوفان برگ
    ۱۹۶۱-کسی به سرهنگ نامه نمی*نویسد، احمد گلشیری
    ۱۹۶۲-تشییع جنازه مادربزرگ، احمد گلشیری
    ۱۹۷۲-داستان باورنکردنی و غم*انگیزارندیرا و مادربزرگ سنگدل*اش
    ۱۹۸۱-وقایع*نگاری یک قتل از پیش اعلام شده
    ۱۹۹۲-زائران غریب (مجموعه داستان کوتاه، همچنین با عنوان قدیس)
    ۱۹۹۴-از عشق و شیاطین دیگر
    غیر داستانی
    ۱۹۷۰-زیباترین غریق جهان. ترجمه رضا قیصریه، کتاب*های روزگار ما، تابستان ۱۳۵۹
    ۱۹۸۲-بوی خوش گواوا
    ۱۹۸۶-سفر پنهانی میگل لیتین به شیلی
    ۱۹۹۶-گزارش یک آدم*ربایی، ترجمه جاهد جهانشاهی، نشر آگه، ۱۳۷۶
    ۲۰۰۲-زیستن برای بازگفتن، انتشارات کاروان
    مجموعه داستان های کوتاه

    در ایران چندین مجموعه داستان کوتاه از مارکز به چاپ رسیده که بیشتر آن*ها از کتاب*های مختلف وی جمع*آوری شده*اند و نسخه مشابهی در کتاب*های اصلی نویسنده ندارند.
    ۱۳۷۳-پرندگان مرده، احمد گلشیری، انتشارات نگاه
    ۱۳۸۱-روزی همچون روزهای دیگر، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
    ۱۳۸۱-زنی که هرروز راس ساعت ۶ صبح می آمد، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
    ۱۳۸۱-قدیس، قهرمان نوری، انتشارات آریابان
    ۱۳۸۵-بهترین داستان*های کوتاه گابریل گارسیا مارکز، احمد گلشیری، انتشارات ​نگاه
    دیدگاه مارکز در مورد زندگی


    «
    « در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم.
    در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند. در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن. در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد. در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند. در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب. در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد. در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است. در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود. در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست..»













    دوستان با توجه به نظر سنجی و ارای شما کتاب خاطره دلبرکان غمگین من نوشته گابریل گارسیا مارکز جهت کتابخوانی گروهی انتخاب گردید
    شما یک ماه فرصت دارید کتاب را بخوانید و نظراتتان را با دیگر اعضا در هر مرحله که خواستید در میان بگذارید و به بحث و برسی در مورد کتاب بپردازید
    لطفا در صورتی که پستتان حاوی اسپویلر می باشد از قبل هشدار شوید
    کتابخوانی خوبی برایتان ارزومندم
    بینکی


    لینک نسخه فارسی:

    لینک
    لینک
    لینک کتاب بدون سانسور


    لینک نسخه انگلیسی:

    لینک
    لینک پی دی اف
    لینک لیدی بهاره

  2. 19 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #2
    گرافیست تیم Urash
    Graphic
    pucira_mja آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    1,810

    پاسخ : کتابخوانی گروهی: خاطره دلبرکان غمگین من

    پخیده بچه های اونورو با این کتاب منحرف وکردی حالا ویوردیش اینور دی
    (به صفه 40 رسیدم ولی 125 صفه بیده این پخیده دی)
    آرام ؟آرام بـرای چـه بایـد گـرفت ؟ وقتـی بمیریـم ، خـود به خـود آرام می گـیریم !
    پیـش از آنکـه بمیریـم کـه نبایـد بمیریـم !

  4. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #3
    Registered User suigetsu آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    کافــــــه
    نگارشها
    285

    پاسخ : کتابخوانی گروهی: خاطره دلبرکان غمگین من

    perv

    باز من دوجین شی و یوری و یائویی میخونم اما شما....


    ای perv ا بی ادب
    ...When people see good, They expect good

  6. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ