تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست ///@\\\ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست ///@\\\ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
really?
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار منست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار ........... که در برابر چشمی و غایب از نظری
دست از طلب ندارم تا کام من برآيد...
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن بر آيد...
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
دلا بی من چه میکردی تو در کوی حبیب من ****الهی خون شوی ای دل!تو هم گشتی رقیب من::#13
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد ---- گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم.
دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
ترا من چشم در راهم...
منـم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلـک همه قـند و شـکر میبارم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم _-_-_ هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مرا با توست چندين آشنايی
دو تنها و دو سرگردان دو بيکس
دد و دامت کمين از پيش و از پس
بيا تا حال يکديگر بدانيم
مراد هم بجوييم ار توانيم
سلسله موي دوست حلقه دام بلاست*هر كه در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
ماجرای من و معشوق مرا پایان پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
مرا دلی است پریشان بدست غم پامال ************ چنانکه هیچ کسش نیست واقف احوال
ملال مصلحتی مینمایم از جانان*************که کس به جد ننماید زجان خویش ملال.
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است-_-_-وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز-_-_-هر که دل بردن او دید و در انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو-_-_-شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود *** وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر *** آری شود ولیک به خون جگر شود
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
http://www.micro-source.ir
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)