Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 1 از 6 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 15 , از مجموع 84

موضوع: امثال و حکم

  1. #1
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    امثال و حکم

    خوب اول از همه به همه ی دوستان سلام عرض میکنم.

    حقیقتش من خودم خیلی از ادبیات و داستان های ادبی (خصوصا نثر) خوشم میاد ولی به خاطر تنبلیه مفرط زیاد دنبال این مسائل نمیرم.

    حالا تصمیم گرفتم یه تاپیک ایجاد کنم تا یک سری از امثال و حکم ها رو توش جمع آوری کنیم .از دوستان علاقه مند هم درخواست میکنم که اگه مطلبی داشتن در این تاپیک قرار بدن به این خاطر که در هر یک از این داستان ها، مطالب و درون مایه های زیادی هست ،و به تبع دوستان میتونن خیلی از این داستان ها استفاده کنند و براشون مفید باشه.

    در ضمن بهتر میدونم یه نقل قول از دوست خوبمون ساریمه خانوم (sarime64) بیارم که توضیحات خیلی خوبی در مورد مثل و تعاریف آن آورده:

    نقل قول نوشته اصلی توسط sarime64
    تعریف مثل

    مثل سخن کوتاه و حکیمانه ی پیشینیان است که برای ما به ارمغان نهاده شده است و تصویر روشنی از تجربه و اندیشه ی گذشتگان را در قالب پند و اندرز و حکمت در عباراتی کوتاه یا شعری نغز، در دسترس مردم قرار می دهد و جای توضیح بیشتر را می گیرد و جایگاه ویژه ای در زبان و ادبیات هر کشوری دارد و هر ضرب المثل نشانگر طرز تفکر، روحیه و خصوصیات اخلاقی و عقیدتی افراد آن جامعه محسوب می گردد.
    الف: بنا بر فرهنگ ناظم الاطبا «مثل وصف حال و حکایت افسانه و داستان واقعی و قصه ی مشهور شده است که برای ایضاح مطلب آوردند.»
    ب: بنا بر فرهنگ معین «مثل 1. مانند،نظیر 2. داستان، قصه، حکایت، افسانه 3. داستانی (واقعی یا افسانه ای)» که در میان مردم شهرت یافته است و آن را برای ایضاح مطلب و مقصود خود به نثر یا نظم حکایت کنند.
    پ: شادروان استاد بهنیار در مقالات خود چنین نوشته است:
    «مثل کلمه ای است عربی از ماده ی مثول بر وزن عقول به معنی شبیه بودن چیزی به چیز دیگر یا به معنی راست ایستاده و بر پای بودن. این کلمه در عربی به چند معنی آمده است». «مانند و شبیه، برهان و دلیل ، مطلق سخن و حدیث، پند و عبرت».
    مثل حکمتی است برای مردم و وظیفه ی مردم نیز حفظ و نگهداری و نقل مثلهاست به گونه ای که در گفتار از آن بهره گیرند و در کردار بدان عمل نمایند.

    پیدایش مثلها :

    از قدیم الایام ضرب المثل وجود داشته و این ضرب المثل ها را کسی خلق نکرده است و در هیچ جای دنیا کسی را به این منظور که خالق ضرب المثل باشد نمی توان یافت.
    معلوم نیست و نمی توان تعیین نمود هر یک از این گونه مثل ها از کجا سرچشمه گرفته و از کدام ملت است.
    ضرب المثل پدیده ای است که ضرورت و نیازهای مردم آن را خلق کرده است و از سالهای قبل تاکنون سینه به سینه گشته و به ما رسیده است و هر قوم یا ملتی به زبانی مناسب با اوضاع و احوال خود آن را بیان کرده است.
    ضرب المثل ساخته و پرداخته ی یک یا چند روز نبوده و سالیان دراز طول کشیده تا یک ضرب المثل بوجود آمده است.

    اقسام مثلها:

    1. مثلهای تمثیلی یا تشبیهی:
    بسیاری از مثلها نتیجه ی داستان یا سرگذشت و یا حادثه ای ریشه دار است. خواه حقیقی، خواه افسانه ای
    مانند: حکیم باشی را دراز کنید.

    2. مثلهای منثور:
    آن است که با وزنی از اوزان شعری تطبیق نکند و بیشتر امثال فارسی از این نوع می باشند
    مانند: بیدی نیست که با این بادها بلرزد

    3. مثلهای منظوم:
    کتابهایی در زبان فارسی وجود دارد که در آن مقدار زیادی از مثلهای ادبی و عامیانه به صورت یک عبارت و گاهی یک قسمت از نثر یا یک بیت شعر جمع آوری شده است.
    مانند : چو کردی با کلوخ انداز پیکار، سر خود را به نادانی شکستی

    نقش مثلها در شناسایی اقوام :

    از مطالعه و بررسی دقیق هر قوم به خوبی می توان از طرز زندگی اجتماعی و میزان تمدن و تربیت آن جامعه آگاه شد و به نیک و بد رسوم و عادات آن ملت پی برد.
    سالیان دراز طول کشیده تا این مثلها به وجود آمده است و این بوجود آمدن بجز رد و بدل کلمات وو تجزیه، چیز دیگری نبوده است.
    همچنین این کلمات پس از پدید آمدن بیان مردم آن سرزمین، جا افتاده و رواج پیدا کرده است و عامه ی مردم به مرور زمان پذیرای آن شده اند و ضمن سخنان خود به عنوان شاهد و تأیید گفته از آن «مثل» استفاده نموده اند و مثلهای ایرانی نیز یکی از این سخنان و کلمات شیرین ملل جهان به شمار می رود.
    بنا به گفته ی مرحوم استاد بهمنیار:
    «هر قومی که امثالش بیشتر باشد ذوق و فکر ادبی او کاملتر خواهد بود و از شماره ی امثال هر زبان می توان به درجه و میزان وسعت آن زبان پی برد».

    نقش مثلها در حفظ الفاظ و واژه های فارسی:

    به گفته ی شادروان استاد بهمنیار:
    «امثال فارسی در زنده ساختن لغات و کنایات و اصطلاحات فارسی، عاملی قوی و در انجام این خدمت، پیرو شعر و دیگر انواع سخن ادبی است.»
    یکی از فواید مثلها آن است که جمله ها کوتاه و مختصر و زیباست؛ بیشتر مردم در گفتگو های خود بارها آنها را شنیده اند؛ بی درنگ بر دل می نشینند و باعث می شوند که گفتگوهای طولانی، کوتاه شود.
    اگر کسی مثلی را درست و در جای خود بکار ببرد، گفتارش شیرین تر و حرفش اثر بخش تر می گردد.
    مثلها عقل را زیاد و هوش را تقویت و سخن را شیرین و دیده را بینا و نظر را صائب و یاد دارنده اش را عزیز و بزرگ و صدرنشین می سازد.

    پس رواست که این فرهنگ را پاس بداریم و در حفظ آن کوشا باشیم .

    ویرایش توسط Alireza_1 : 03-31-2012 در ساعت 12:31 AM
    • عشق طوفانی و متلاطم است
    دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

  2. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #2
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    ميان همه ي پيغمبر ها جرجيس را پيدا کردن
    - روباهي خروسي را ربود، خروس در دهان روباه گفت: حال که از خوردن من چشم نمي پوشي نام يک نبي يا ولي را بر زبان بياور تا مگر به حرمت آن ،رنج و سختي جان کندن براي من کمتر شود.
    و قصد خروس آن بود که روباه با گفتن کلمه اي دهانش را باز کند و او فرار کند.
    روباه دندان هايش را بر هم فشرد و گفت: جرجيس!!!!!!

  4. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #3
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بز بسته ي ملا نصر الدين بودن

    _ ملا نصرالدين دو بز داشت. روزي يکي از آن دو فرار کرد و ملا هر چه کرد نتوانست او را به خانه برگرداند. مأيوس و خشمگين و خسته به خانه برگشت، چوبدستي را برداشت و افتاد به جان بز ديگر که کنار حياط بسته بود، و حالا نزن کي بزن. زن ملا پيش دويد که : اي بي رحم خدا نشناس! آن يکي فرار کرده تو اين بدبخت بي زبان را مي زني؟
    ملا گفت: تو چه ميداني؟ اين حرامزاده اگه بسته نبود، زود تر از آن يکي مي گريخت!

    ----- اين مثل وقتي به کار مي رود که شخصي در عين بي گناهي مورد تنبيه يا دشنام قرار بگيرد.

  6. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #4
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهلول و عطيه خليفه:

    روزي هارون الرشيد مبلغي به بهلول داد كه آن را در ميان فقرا و نيازمندان تقسيم نمايد بهلول وجه را گرفت و بعد از لحظه اي به خود خليفه رد كرد. هارون از علت آن سوال نمود. بهلول جواب داد كه من هر چه فكر كردم از خود خليفه محتاج تر و فقير تر كسي نيست. اين بود كه من وجه را به خود خليفه رد كردم . چون مي بينم مامورين و گماشتگان تو در دكان ها ايستاده و به ضرب تازيانه ماليات و باج و خراج از مردم مي گيرند و در خزانه تو مي ريزند و از اين جهت ديدم كه احتياج تو از همه بيشتر است لذا وجه را به شما بر گرداندم.

  8. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #5
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهلول و وزير :

    روزي وزير خليفه به تمسخر بهلول را گفت : خليفه تو را حاكم به سك و خروس و خوك نموده است . بهلول جواب داد پس از اين ساعت قدم از فرمان من بيرون منه، كه رعيت مني. همراهان وزير همه به خنده افتادند و وزير از جواب بهلول منفعل و خجل گرديد.

  10. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #6
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهلول و سوداگر:

    روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد . اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه. سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه ، نفعي برده . ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟ تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي ، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.

  12. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #7
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    من هم زنم پایم را شکسته!

    واعظی بر منبر از شرارت زنان می گفت. پس اثبات سخن را از حاضران خواست که هر که از زن خود ناراضی است بر پا خیزد.
    همه برخاستند جز یکی که نشسته ماند.
    واعظ گفت: گویا تو از زن خویش خرسندی.
    مرد گفت: من هم زنم پایم را شکسته است!

  14. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #8
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بلکه خانه دو در داشته باشد

    _ روزي ملا نصرالدين براي پرسيدن تعدادي سوال شرعي به مسجد رفته بود. در هنگام بازگشت، چنان که مرسوم است، به گروهي طلاب که آنجا بودند از سر تعارف گفت: بفرماييد نان و پنيري در خدمتتان صرف کنيم.
    طلاب هم بي درنگ پذيرفته و با او به راه افتادند.
    چون به خانه رسيدند، ملا آنان را با عذر خواهي بسيار در کوچه گذاشت، به درون رفت و به همسر خود گفت: مي تواني براي چند تن مهمان کبابي چيزي آماده کني؟
    زن حيرت زده گفت: مردک! ما خود هفته هاست که جز نان خشکيده نخورده ايم. مهمان آوردن و کباب طلبيدنت چه صيغه اي است؟ نکند ديوانه شده اي يا گمان کرده اي من گنجي پيدا کرده ام؟
    ملا گفت: دعوا راه مينداز. برو بگو ملا خانه نيست، روز ديگري بياييد.
    زن چنان کرد.
    طلاب گفتند: اين ديگر چه شوخي بي جايي است؟ حال آنکه ما همراه او بوديم و در برابر چشمان ما به خانه در آمد.
    زن گفت: همين که گفتم. شوهرم خانه نيست.
    طلاب گفتند: چگونه ممکن است در خانه نباشد؟ هم اکنون در برابر چشمان ما به درون رفت...
    و اين بحث چندان طولاني شد که ملا طاقتش تمام شد. سر از دريچه بيرون کرد و گفت: آخر شعور هم براي اولاد آدم چيز خوبي است. يک لحظه به خاطرتان نگذشت که بلکه اين خانه دري هم به کوچه ي پشتي داشته باشد؟

  16. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #9
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    «آب براي من ندارد، نان كه براي تو دارد!!»

    در تاريخ آورده‌اند كه: وقتي حاج ميرزا آقاسي وزير محمد شاه قاجار به حفر قناتي امر داده بود. روزي كه به بازديد چاه‌ها رفت، مقني اظهار داشت كه كندن قنات در اينجا بي‌حاصل است، چه اينكه اين زمين آب ندارد. حاج ميرزا آقاسي در جوابش گفت:
    «آب براي من ندارد، نان كه براي تو دارد!!»

  18. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #10
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    نه آتش زیرش کن ، نه جارو تو سرش بزن

    این ضرب المثل را امیرقلی امینی به نقل از عبدالرحمن فرامرزی در مجموعه ی داستان های امثال خود آورده است:
    مردی از دهکده ی گراش( نزدیک لار) به شهر آمده بود. در بازار از دکه ی باروت سازی گذشت که شوره
    می پخت. هردم آتش زیر دیگ را تیز می کرد و چون دیگ به کف می نشست، با جاروبی که در دست داشت، بر کف ها
    می کوفت تا فرو نشیند. یک چند در کار او نگریست و چون دید او خود با تیز کردن آتش، سبب کف کردن دیگ می شود، به نصیحت گفت: برادر! نه آتش زیرش کن، نه جارو توسرش بزن!

  20. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #11
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    اجل که رسید ، گو به هندوستان باش!

    در روزگار سلیمان پیغمبر، روزی مردی در بازار، مرگ را دید که در او به تندی نظر می کند. وحشتزده به بارگاه سلیمان پناه برد و از او خواست تا باد را بفرماید که او را برداشته و در دورترین نقطه ی خاک بر زمین بگذارد تا از مرگ در امان بماند.
    سلیمان که او را بدان گونه هراسان یافت، باد را فرمود چنان کند که دلخواه آن مرد است.
    باد آن مرد را برداشت و برد و در سرزمین هند بر زمین نشاند.
    همان دم مرگ که به انتظار او ایستاده بود، پیش آمد و گفت: ای مرد! برای مردن آماده باش!
    مرد که اکنون هراسش به حیرت مبدل شده بود، پرسید: چه شد که دیروز، هنگامی که مرا دیدی و آنگونه تند در من نظر کردی، جان مرا نگرفتی؟
    مرگ گفت: ساعت مرگ تو امروز بود و من می دانستم که به فرمان حق می بایست جان تو را در این لحظه و در این نقطه بستانم. اما دیروز که تو را دیدم، حیرت کردم که تو در آنجایی، و ندانستم چگونه می باید روز دیگر تو را در این سوی جهان بیابم و بی جان کنم! آن نگاه که در تو کردم از سر حیرت بود!

  22. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #12
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهلول و دزد:

    گويند روزي بهلول كفش نو پوشيده بود داخل مسجدي شد تا نماز بگذارد در آن محل مردي را ديد كه به كفش هاي او نگاه مي كند فهميد كه طمع به كفش او دارد ناچار با كفش به نماز ايستاد آن دزد گفت با كفش نماز نباشد. بهلول گفت ، اگر نماز نباشد كفش باشد!

  24. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #13
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهشت فروختن بهلول:

    روزي بهلول نزديك رودخانه لب جويي نشسته بود و چون بي كار بود مانند بچه ها با گل ها چند باغچه كوچك ساخته بود در اين هنگام زبيده زن هارون الرشيد از آن محل عبور مي نمود چون به نزديك بهلول رسيد سوال نمود بهلول چه مي كني؟ بهلول جواب داد بهشت مي سازم زن هارون گفت از اين بهشت ها كه ساخته اي مي فروشي ؟ بهلول گفت مي فروشم . زبيده گفت چند دينار؟ بهلول گفت صد دينار . چون زن هارون مي خواست از اين راه كمكي به بهلول نموده باشد فوري به خادم خود گفت صد دينار به بهلول بده . خادم پول را به بهلول رد نمود . بهلول گفت قباله نمي خواهد؟ زبيده گفت بنويس و بيار . اين به گفت و به راه خود رفت . بهلول پول ها را بين فقرا تقسيم نمود .از آن طرف زبيده همان شب خواب ديد كه باغ بسيار عالي كه مانند آن در بيداري نديده بود و تمام عمارات و قصور آن با جواهرات هفت رنگ و با طرزي بسيار اعلا زينت يافته و جوي هاي آب روان با گل و رياحين و درخت هاي بسيار قشنگ با خدمه و كنيز هاي ماه رو و همه آماده به خدمت او عرضه نمودند و قباله تنظيم شده به آب طلا به او دادند و گفتند اين همان بهشت است كه از بهلول خريدي. زبيده چون از خواب بيدار شد خوشحال شد و خواب را به هارون گفت. فرداي آن روز هارون عقب بهلول فرستاد چون بهلول آمد به او گفت از تو مي خواهم اين صد دينار را از من بگيري و يكي از همان بهشت ها كه به زبيده فروختي به من هم به فروشي . بهلول قهقه زد و گفت زبيده ناديده خريد تو شنيدي و مي خواهي بخري ولي افسوس كه به تو نخواهم فروخت.

  26. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #14
    Registered User sarime64 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    627

    پاسخ : امثال و حکم

    از آسیا که بیرون میری تو را با سنگ و پاره سنگ چکار؟

    در کاری که به سود و زیانت نباشد،چرا دخالت می کنی

    گویند: شخصی مشتری آسیابانی بود و گندم های خود را برای آرد کردن به آسیاب او می برد. یک روز با آسیابان نزاعش شد و با رنجش از آسیاب بیرون رفت و گفت: دیگر به آسیاب تو پا نخواهم گذاشت. اما چند قدمی دور نشده بود که روی خود را برگردانید و به آسیابان گفت: سنگ یک من تو شکسته، یا اصلاحش کن یا عوضش کن. آسیابان گفت: تو که از آسیاب می روی و به قول خودت دیگر اینجا نمی ایی به سنگ یک من چکار داری؟!!
    در هر شرایطی از زندگی که باشی. هر چقدر هم که ناجور باشد. هست چیز هایی که بتوانی بابتش از خدا تشکر کنی. مثلا امروز دیالیز نمی شوی.با چشمانت می توانی ببینی.می توانی گریه کنی. می توانی داد بزنی. می شنوی. و هنوز زنده ای و وقت داری و...
    بنگر... تو پر از معجزه ای

  28. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #15
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    بهلول و دزد:

    گويند روزي بهلول كفش نو پوشيده بود داخل مسجدي شد تا نماز بگذارد در آن محل مردي را ديد كه به كفش هاي او نگاه مي كند فهميد كه طمع به كفش او دارد ناچار با كفش به نماز ايستاد آن دزد گفت با كفش نماز نباشد. بهلول گفت ، اگر نماز نباشد كفش باشد!

  30. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


صفحه 1 از 6 123 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ