Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456
نمایش نتایج: از شماره 76 تا 84 , از مجموع 84

موضوع: امثال و حکم

  1. #76
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    مرا به خیر تو امید نیست،شر مرسان

    یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت در قلب زمستان و اورا ثنایی گفت:فرمود تا جامه اش برکنند واز ده به در کردند!مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند،زمین یخ بسته بود.عاجز شد. گفت:«چه بد فعل مردمند!سگ را گشاده اند سنگ را بسته .»امیر دزدان از غرفه بشنید و بخندید وگفت:«ای حکیم از من چیزی بخواه!»گفت:«جامه ی خود می خواهم اگر انعام فرمایی کرم باشد.»
    امیدوار بود آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست،بد مرسان
    سالار دزدان بر حالت وی رحمت آورد و جامه باز فرمود و لباچه پوستینی ودرمی چند بر آن مزید کرد و بدادش وعذر خواست و لطف بسیار کرد.
    • عشق طوفانی و متلاطم است
    دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

  2. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #77
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    هر که نان از عمل خویش خورد، منت حاتم طایی نبرد

    حاتم طایی را گفتند: " از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای؟" گفت:" بلی یک روز چهل شتر قربانی کرده بودم امرای عرب را و بعد به گوشه ای از صحرا به حاجتی رفتم. خارکنی را دیدم پشته فراهم نهاده به او گفتم به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند؟ " گفت:هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد
    من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم.

  4. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #78
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    صابونش به رخت ما خورده است

    رختشوئی ، لباس هر کس را میگرفت ، دیگر پس نمیداد و می گفت : گم شده یا دزد برده . از این جهت هیچکس دوبار به او لباس نمی داد و او مدام در جستجوی مشتری تازه بود . نزد مسافری رفت که مرتبه ای دیگر لباس اورا برای شستن برده بود اما فراموش کرده بود .
    رختشوی گفت : آقا لباستان را بدهید تا صابون بزنم ، مسافر که ناگهان اورا شناخت ، گفت : صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده است .

  6. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #79
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    وقتی بردنیه ،چرا من نبرم

    در روز عاشورا هنگام شلوغی یکی گوشواره ی کودکی را از گوشش می کشید و به حالش می گریست . از گریه اش پرسیدند . گفت: « به خاطر رنج دخترک.»گفتند:« پس چرا گوشوارش را می بری ؟»گفت :«اگر من نبرم دیگری می برد!»

  8. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #80
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    شش ماهه را تکلیف نماز کرده اند

    ترسایی مسلمان شد.محتسب گفت:«تو اکنون چنانی که حالی از مادر زاده شده ای .»بعد از شش ماه اهل محل او را پیش محتسب آوردند که این نو مسلمان نماز نمی گزارد.محتسب گفت :«چرا کاهل نمازی می کنی؟»گفت:«مگر نه وقتی که من مسلمان شدم گفتی که تو این زمان از مادر متولد شده ای ؟»از آن تاریخ شش ماه بیش نگذشته و هرگز آدم شش ماهه را تکلیف نماز نکرده اند.

  10. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #81
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    حالا من معو(میو)

    گربه ای سخت گرسنه در کنار سفره ای بنای معو معو گذاشت،صاحب سفره پاره ای به او انداخته و لقمه ای برای خود برمی داشت.وهنوز مرد لقمه خود را نجوییده گربه سهم خویش را فرو برده فریاد از سر می گرفت. پس ازچند بار تکرار عمل ،مرد برخاست وگربه را به جای خویش نشانیده و خود چهار پا به جای گربه نشسته گفت :«حالا من میو».

  12. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #82
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    طمع از نجاست سگ هم بدتر است

    حاکمی روزی از وزیرش پرسید : چه چیزی است که از همه چیز در دنیا بدتر و نجس تر است ؟
    وزیر در جواب ماند و از حاکم مهلت خواست ، روزی به چوپانی رسید که گوسفندانش را میچرانید ، از او پرسید . چوپان گفت : ای وزیر پیش از اینکه جوابت را بدهم ، مژده ای به تو بدهم ، بدان که پشت این تپه گنجی پیدا کرده ام ، بیا با هم آنرا تصرف کنیم ، در اینجا قصری بسازیم و لشکری جمع کنیم و حاکم را از تخت برداریم ، تو حاکم باش و من وزیر.
    وزیر خوشحال شد و حرف چوپان را پذیرفت و گفت : عجله کن ، گنج کجاست ؟ برویم ، آنرا نشان بده .
    چوپان گفت : شرط دارد ، باید 3 مرتبه زبانت را به نجاست سگ من بزنی تا گنج را به تو نشان دهم . وزیر قبول کرد ، پیش خود گفت : اینجا که کسی نیست ، اول گنج را تصرف میکنم ، بعد چوپان را میکشم ، بعد از انجام کار چوپان رو به وزیر طمعکار کرد و گفت : برگرد برو و جواب سوال را به حاکم بگو : طمع است که از نجاست سگ هم نجس تر است .

  14. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #83
    Registered User sarime64 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    627

    پاسخ : امثال و حکم

    روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد حاكم می برند تا مجازات
    را تعیین کند . حاكم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج
    می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و
    نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم . ملانصرالدین هم قبول می کند و
    ماموران حاکم رهایش می کنند . عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو
    چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟

    ملانصرالدین می فرماید : انشاءالله در این سه سال یا حاكم می میرد یا خرم .

    نکته :

    در یک جامعهء عقب مانده همه مشکلات با مرگ حل میشوند .
    در هر شرایطی از زندگی که باشی. هر چقدر هم که ناجور باشد. هست چیز هایی که بتوانی بابتش از خدا تشکر کنی. مثلا امروز دیالیز نمی شوی.با چشمانت می توانی ببینی.می توانی گریه کنی. می توانی داد بزنی. می شنوی. و هنوز زنده ای و وقت داری و...
    بنگر... تو پر از معجزه ای

  16. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #84
    Registered User Alireza_1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    همه ی ایران سرای من است
    نگارشها
    622

    پاسخ : امثال و حکم

    زورت به خر نمی رسه جل را می کوبی

    خرسواری از راهی می گذشت خرگوشی از جلویش درآمد.خر رم کرد. جل وارو شد. خرسوار به زمین افتاد.مردک شروع کرد به کوبیدن جل.رهگذری به او گفت:«چرا جل را می کوبی؟»مردک خرسوار گفت:«خر از خرگوش ترسید. رم خورد.جل وارو شد. به زمین افتادم.حالا خر از دستم در رفته،از جل قصاص می گیرم.»

  18. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ