نقاشی هایی که گذاشتین بینهایت زیبا بودند!
خواستم اطلاع بدم که یک مجموعه بی نظیر نقاشی برای دانلود روی اینترنت قرار گرفته اگر پایه بودین ، می تونیم با هم دیگه دانلودش کنیم! :
نقاشی هایی که گذاشتین بینهایت زیبا بودند!
خواستم اطلاع بدم که یک مجموعه بی نظیر نقاشی برای دانلود روی اینترنت قرار گرفته اگر پایه بودین ، می تونیم با هم دیگه دانلودش کنیم! :
فکر بسیار خوبی البته من با dial-up می یام اما بازم اگه بتونم کمکی بکنم خوشحال می شم
وَنسان ویلِم ون گوگ (تلفظ صحیح: وینسنت وان گوخ) (30 مارس 1853-29 ژوئیه 1980) نقاش نامدار زاده هلند بود. نام او در زبان هلندی فینسِنت فان خُخ تلفظ می شود. ونسان تلفظ فرانسوی اسم کوچک اوست و در انگلیسی وینسنت می گویند(Vincent van Gogh).
برخی از نقاشیهای وانگوگ از مشهورترین آثار هنری جهان است. او به عنوان یک پُست امپرسیونیست (پسا-دریافتگرا)شناخته شدهاست. او از کشمکشهای بیماری روانی رنج میبرد و در یک حادثه قسمتی از گوش خود را برید.
وانگوگ عاشق گل آفتابگردان بود و مجموعه گلهای آفتابگردان او از معروفترين نقاشیهايش است كه شامل11 اثر میشود. او میگفت: «زردی آفتابگردان بهترین رنگی است که میتوان پیدا کرد. خیلی شاد است. واقعا شاد است.»
وانگوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری، معلم و واعظ هنری گذراند. او اعتقاد دینی عمیقی داشت و مدتی در انگلستان و نیز در میان کارگران معادن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ غیرروحانی مسیحی فعالیت کرد. پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقا تحت تأثیر نقاشی او و پیام اجتماعی آن قرار گرفت و تصمیم گرفت نقاش شود. برادر جوانترش «تئو» که مغازه تابلو فروشی داشت باعث آشنایی او با نقاشان امپرسیونیست(دریافتگرا) شد.
او کار هنری خود را به عنوان یک هنرمند از سال 1880و در سن 27 سالگی شروع کرد.
وانگوگ در ابتدا از رنگهای تیره و محزون استفاده می کرد تا اینکه در پاریس با دریافتگری(امپرسیونیسم) و نودریافتگری (نئو امپرسیونیسم) آشنا شد و این آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید.
او در 10 سال آخر عمرش حدود 900 نقاشی و 1100 طراحی بر جای گذاشت. برخی از مشهورترین آنها در 2 سال پایانی عمرش کشیده شدهاند. او در 2 ماه پایانی عمرش تنها 90 نقاشی برجای گذاشت.
در سال 1890 به دکتر گاچد روانشناس (Dr.Gachet) که از او پرترهای کشیده است، مراجعه کرد. پیسارو این دکتر را به او معرفی کرد. اولین برداشت ون گوگ از دکتر این بود که دکتر خودش از او بیمارتر است. فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیقتر شد و در جولای 1890 در سن 37 سالگی به سمت کشتزارها قدم زد و گلولهای در سینه خود خالی کرد. او در روز بعد در مهمان سرای Ravoux مرد. برادرش به بالین وی آمد و او آخرین احساسش را اینگونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند.».
----------------------
منبع:ویکی پدیا.
....Shinjiterunde
اینم چند تا از نقاشی های اون که من خیلی دوستشون دارم.
گردش زندانی ها 1888
-گل آفتابگردان 1888
-گندم زار با کلاغ ها 1890
-تراس کافه در شب
-اسم این کار آخر رو نمی دونم:p
بسیار زیا بود منم یه چند تا نقاشی بعدا از ونگوک می زارم
وقتی ونگوگ مرد تابوتش را پر از گلهای آفتابگردان کردند.
یه نکته جالب در مورد نقاش ها حتی اکثر هنرمندان اینه که بیشترشون از بیماری های روحی رنج می بردند دارم به نظریه دالی فکر میکنم هنر از ضمیر ناخوداگاه پدید می آد نظر شما در این باره چیه ؟
ویرایش توسط kinshin : 04-06-2008 در ساعت 11:24 AM
تابلو زيباي ديگر ونگوگ شب پر ستاره است كه شايد مهمترين تابلوي ونسان وانگوگ به حساب آيد و فوراً به خاطر سبك بي نظيرش معروف شد . اين اثر موضوع شعرها، داستانها و آهنگهايي همچون« ونسان» يا «استري» شده بود. تابلوي شب پر ستاره را نبايد سادهانگارانه ديد زيرا اين تابلو بيانگر احساسات ونسان وانگوگ است و اساساً برگرفته از حقيقتي است كه آن را در نامههايش به تئو دوبار بيان ميكند، زيرا در ارتباط با برادرش اغلب آثار خود را در تمام جزئيات براي او بيان ميكرد اما در مورد شب پر ستاره اين طور نيست و كسي دليلش را نميداند.
تابلوي شب پر ستاره زماني كشيده شد كه رفتارش در هر زمان غير قابل پيشبيني بود و بر خلاف بيشتر آثار وانگوگ «شب پر ستاره» از روي حافظه و ذهن كشيده شده است، اين ميتواند از جهتي توضيح بدهد كه چرا تاثر احساسي اثر خيلي قويتر از بسياري ديگر ازآثارش در همان دوره است. بعضي از افراد اين اثر رابا ديگر آثار سركش مشابه آن مانند« مزرعه گندم با كلاغها» مقايسة اديبانه ميكنند. آيا سبك نامنظم اين اثر ذهن زجر ديده را بازتاب ميكند؟ آيا چيزي بيش تر از آن چه كه از حلقه آسمان شب خشمناك ونسان ميفهميم وجود دارد؟
آنچه كه «شب پر ستاره» را تشكيل ميدهد نه تنها آن را معروفترين اثر بلكه يكي از بحث برانگيزترين آثار در معني و محتوي جلوه ميدهد و ونسان زماني اين اثر را خلق كرد كه همان التهاب مذهبي را در سال 1889 نداشت و داستان جوزف «الدستامت» احتمالاً روي ساخت اين اثر تاثير زيادي گذاشته است.
سبک گروتسک سبکیه که من خیلی ازش خوشم میاد البته بیشتر به خاطر ترسو وحشتیه که در دل این نقاشی ها پنهان,مخصوصا جمله آخر که در رابطه اونها زده شده.
گروتسک در غرب به عنوان یک سبک هنری ، حداقل از ابتدای دورۀ مسیحیت در فرهنگ رومی سابقه دارد . آن هنگام که در یک نقاشی واحد ، انسان ، حیوان و گیاه را به هم درمی آمیختند . در حقیقت گروتسک به عنوان یک اصطالح معتبر و پرمعنا جدیداً مورد پذیرش قرار گرفته است . هرچند کوششهای مهم ولی پراکنده در تعریف گروتسک ، در صدۀ نوزده میلادی صورت گرفت ؛ اما تنها در سال ١٩٥٧ میلادی و با انتشار کتاب « گروتسک در هنر و ادبیات » اثر ولفگانگ کیزر منتقد آلمانی بود که گروتسک مورد بررسی بسیاری از تحلیلهای زیباشناختی و سنجش ناقدان قرار گرفت . بیشترین تلاش در بیان ماهیت گروتسک توسط ولفگانگ کیزر انجام گرفته است . وی در کتابش میگوید : گروتسک تجلی این دنیای پریشان و از خود بیگانه است ، یعنی دیدن دنیای آشنا از چشم اندازی که آن را عجیب مینماید و این عجیب بودن ممکن است آن را مضحک یا ترسناک جلوه دهد و یا هردو کیفیت را به صورت همزمان پدید آورد . گروتسک بازی با پوچیهاست . به این مفهوم که هنرمند گروتسک پرداز درحالی که اضطراب خاطر را در خندۀ ظاهر پنهان میکند ، پوچیهای عمیق هستی را به بازی میگیرد . گروتسک حرکتی است در جهت تسلط بر عناصر پلید و شیطانی دنیا و طرد نمودن آنها .
عناصری که در یک اثر گروتسک قابل تشخیص است :
الف) ناهماهنگی :
بارزترین خصیصۀ گروتسک ، عنصر ناهماهنگی است . این ناهماهنگی میتواند از کشمکش ، برخورد ، آمیختگی ناهمگونها یا از تلفیق ناجورها ناشی شده باشد .
ب) خنده آوری و خوفناکی :
همۀ کسانی که در خصوص گروتسک نوشته اند ، آن را با مضحکه و هراس درآمیخته اند . عده ای که گروتسک را نوعی کمدی می دانند ، آن را در ردۀ بورلسک ( نوعی تقلید در ادبیات انگلستان که به منظور سرگرمی و تفریح ، عیبی را با استفاده از کلماتی پرمعنا و سنگین بزرگنمایی میکنند ) و انواع دیگر مضحکۀ عامیانه طبقه بندی کرده اند .دیگرانی که بر کیفیت خوفناک گروتسک تکیه دارند ، آن را مرز دنیای رازها و خارق العاده ها دانسته و به دنیای ماوراءالطبیعه سوق میدهند . متن گروتسک نباید به گونه ای باشد که در سرانجام ، اثری مضحک و تفریحی از کار درآید یا مخاطب بپندارد که با مضحکه روبروست و نفس اثر را که وحشت و نفرت مجسم است جدی نگیرد . البته باید دقت نمود تنها در اثر کشمکش عنصرهای متضاد است که تاثیر ویژۀ گروتسک حاصل میشود .
ج) افراط و اغراق :
گروتسک دارای طبعی افراطی است و عنصر اغراق و زیاده روی از خصایص بارز آن است ، بدین جهت اغلب از روی اشتباه با فانتزی و خیال پردازی همردیف شمرده میشود . دنیای گروتسک با تمام عجایب آفرینی ، همان دنیای آشنای ماست و از خیال پردازی بسیار دور است . دنیای گروتسک حقیقی ، مستقیم و بی پرده است و همین است که آن را قدرتمند میسازد . اگر اثر در دنیایی خیالی و بدون اشاره به دنیای واقعی خلق شود ، دیگر گروتسکی وجود نخواهد داشت .
د) نابهنجاری :
نابهنجاری ، منشاء مضحکه و وحشت و انزجار است . واکنشهای معمول که نسبت به گروتسک نشان داده میشود ( احساس نشاط و انزجار ، خنده و ترس ، جاذبه و دافعۀ همزمان ) ، حاصل مواجهه با نابهنجاری شدید است . شاید بخاطر همین ماهیت نابهنجار گروتسک و نحوۀ عرضۀ مستقیم و افراطی این نابهنجاری است که آن را به عنوان مطلبی عذاب دهنده و نفرت انگیز ، توهین به عفاف و طغیانی علیه حقیقت و هنجار محکوم میکنند .
عملکرد و اهداف گروتسک :
·پرخاشگری و از خود بیگانگی :
تاثیر گروتسک از طریق یک ضربۀ ناگهانی اعمال میشود و به همین دلیل میتوان از آن به عنوان سلاحی برای حمله و پرخاش بهره برد .
·تاثیر روانی :
« تامس کرامر » میگوید که در گروتسک احساس اضطراب ، ناشی از مضحکه ای است که به افراط کشیده شده است . ولی برعکس این گفته ، گروتسک شکست و طرد اضطراب ناشی از جهل و معضلات توضیح ناپذیر ، توسط مضحکه و خنده است . « مایکل ستیگ » با استناد به این تعریف و با توسل به دیدگاه « فروید » در خصوص تابو و بازگشت ترسهای دوران کودکی به تعریفی روانشناختی از گروتسک میرسد : « گروتسک یعنی اداره کردن خارق العاده به وسیلۀ مضحکه » .
·تنش و گشایش ناپذیری :
گروتسک در یک زمان هم آزادی بخش است و هم تنش زا . برای مثال عنصر کمیک دو حالت همزمان را پیش می آورد : خنده ای از ته دل و خنده ای که مفید یا دفاعی است .
گروتسک میتواند بی هدف حاصل شده و در ساختن آن هیچ قصد و عمدی نباشد . هنرمندان بزرگ هم ممکن است گاهی از روی اشتباه به گروتسک رسیده باشند ولی تعداد نویسندگانی که دوست داشته اند به دلیل گروتسک خلق شده در آثارشان مشهور شوند اندک است . برای نمونه میتوان « فردریک کمپنز » شاعر آلمانی را نام برد که به گروتسک پرداخته است .
سخن آخر اینکه عمیقترین معنای گروتسک را شاید بتوان چنین گفت : هر تراژدی به طریقی خنده آور و کمیک است و تمام کمدی ها به طریقی تراژیک و غمبار هستند .
منبع
grotesque
با توجه به اینکه یه مدت اینجا نبودم گفتم یه چیزی بزارم که جبران این غیبت بشه ( می شه؟) البته اگه یه کم پراکندگی میبینید به خاطر اینه که من این مطالب رو از چندین سایت گرفتم و ادیت کردم
کوبیسم cubism :
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت.
جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت
(1914-1907) با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد.
کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد
در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.
در دومین مرحله (1912-1910) که آن را "کوبیسم تحلیلی" می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان "کوبیسم ترکیبی" آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.
کوبیسم بر جنبشهای انتزاعگرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
(حتی می توان این سبک را در عکاسی جدیدی هم دنبال کرد در ادامه چند نمونه از این نوع هنر در عکاسی می آورم):
عکاسی کوبیستی:
در عکاسی کوبیستی از نوعی کلاژ بهره می گیرند، درهم ریختن فضای واقعی توسط چسباندن عکسهای مختلف از زوایای مختلف صورت( در پرتره کوبیستی) و چیدمان تصویری با استفاده از عناصر غیر همگون برای رسیدن به مفاهیم کوبیستی. همچون دیگر سبک های عکاسی نوعی ساختار شکنی تصویری با کم و زیاد کردن عناصر اصلی تصویر با اسلوب و ساختار کوبیسم در نقاشی، می توان گفت فضای پرسپکتیوی یا فضایی که از یک نقطه دید واحد نمایان شده است
پیکاسو
در 25 ماه اکتبر سال 1881، پابلو روييزپيکاسو، فرزند دون خوزه روييز پيکاسو و ماريا پيکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانيا به دنيا مي آيد.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ي هنرهاي زيبا، طراحي تدريس مي کرده. پابلو پيکاسو که هر دم تغيير روش در کارش داشته است، در ناکجااباد هنر سير مي کرده و همه ي کوشش هايي را که براي طبقه بندي کارش در مقالات مفهومي يا در برگه دان هاي مورخان هنر به کار مي رفته، به مبارزه مي طلبيد. وي در سراسر دهه هاي پربار گذشته، آثاري آفريده که از نظر شيوه بيان و شگرد کار، يکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکي که به گمان هنر مندان آن زمان دير زماني پيش از اين در گذشته پيکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر مي آوردند و وي همين عناصر را با ديگر عناصر در مي آميخته تا دستاوردهايي نو و پر شگفت پديد آورد.
در وجود اين اسپانيايي کوتاه قد با آن چشمان سياه و خيره، نه يک نقاش و صد نقاش و هر يکي نوآورتر و پر خيال تر از ديگري نهان شده بوده است.
پيکاسو با ايستادگي بر آزادي هنر و حفظ استقلال استوار خود مي خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خواري هاي بيشمار که کشيده بودند، انتقام بگيرد. وي کاشف دلاور و دم دمي مزاج، شيفته تجربه گري و سر انجام، هنرمندي بود که به نيروي دروني پوياي خود برانگيخته مي شده. در نزد نسل هنرمندان، آثار پيکاسو حکم دارو تلقي مي شده، که همچون محرک نيرومند و شگرفي در وجود تاثير مي گذاشته و حتي توجه بي اعتنايان را بر مي انگيخته. پيکاسو با نيروي حياتي بي باکانه اي سنت هايي را که در واقع، جز مشتي از تعليمات محافظت شده ي دانشکده هنر نبود، در هم ريخته. وي در دوران کودکي خويش، بسيار خودراي و چه بسا در خيلي از منابع به عنوان فردي کله شق نام برده شده. به جاي آن که به درس توجه کند، به ساعت خيره مي شده و حرکت آهسته ي عقربه ها او را افسون مي کرده است. او براي رقابت با پدرش، از سنين پايين، طراحي هايي را آغاز کرد که از نظر ترسيم خطوط و قدرت خارق العاده ي ديد و تخيل، در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پيکاسو چنان شگفت آور بوده که بنا به گفته ي خود او پدرش که از هنر فرزند متحير شده بود، قلم و تخته و رنگ خود را به او سپرده و اعلام کرده که ديگر هيچ گاه نقاشي نخواهد کرد. نخستين تصويرش که وي را به همگان شناساند. تصوير علم و نيکوکاري بود که پزشک راهبه اي را در کنار تخت يک بيمار عليل نشان مي داد. اين تصوير باعث شد که در سال 1897، وي در نمايشگاه هنرهاي زيباي مادريد، نشان شايستگي دريافت کند: مسئله اي باعث شد تا خانواده اش، وي را به آکادمي سلطنتي سن فرناندو در مادريد بسپارند، اما چيزي نگذشت که از آکادمي و آموزش هاي خشک آن خسته و به پرسه زدن در خيابانها مشغول شده. البته، گاهي نيز به موزه پرادو مي رفت و در آنجا، به شدت تحت تاثير هنر قرار مي گرفت. وي اجباري دروني به نقاشي کردن در خود حس مي کرده، اما نمي خواست صرفا از حالت هاي کليشه اي مدل رونگاري کند. اين احساس به پيوستنش به گروه نقاشان و نويسندگان شورشي آن زمان انجاميد که در صدر شکستن سنت ها بودند.
جواني او در روزگاري گذشت که تجارت آزاد جاي خود را به سرمايه داري انحصاري مي داد و تاثير آن بر هنر و هنر مندان با تاثير دوره هاي آرام و عادي تفاوت داشته است و هنرمندان را بر آن مي داشت تا واکنشهاي خود را نسبت به اوضاع و احوال مادي و ايدئولوژي پيرامون خود مورد ستايش قرار دهند: هنگامه اي که در آن، کهنه و نو در ستيزه خشونت باري درگير مي شوند.
پيکاسو در فوريه سال 1900، نخستين نمايشگاه خود را شامل طرح و رسم هاي دوستانش، برپا و در اکتبر همان سال، به همراه يکي از دوستانش براي نخستين بار به پاريس سفر کرده و در آنجا، از طريق لگا، سزان، وان گوگ و......با آخرين پيشرفتهاي صنايع هنري آشنا شده. از آثاري که در نتيجه ي اين سفر خلق کرده بود، رقاصه غمگين و آسياب گالت را مي توان نام برد. دو سال پس از اين سفر، يعني در سال 1901، پيکاسو به همراه يکي از دوستانش نشريه اي به نام نشريه هنر جوان را منتشر مي کند. اين سال را آغاز دوره ي آبي زندگاني پيکاسو نام گذاري کرده اند. دوراني که شيوه کار وي تغيير کرد و آبي رنگ حاکم بر آثارش شده بود. در اين دوره فقيران و ناتوانان موضوعات نقاشي او را تشکيل مي دادند. البته ، خود وي به اندازه ي تهيدستان پرده هاي نقاشي اش فقير و بي چيز بوده. در ماه آوريل سال 1904، پيکاسو براي هميشه بارسلون را ترک و در پاريس اقامت مي گزيند. در پاييز همان سال با فرناندو اوليويه آشنا مي شود و تا 1911 با او زندگي مي کند. در اين دوران رنگ صورتي بر نقاشي هاي وي حاکم مي شود و اين دوره از زندگي او را دوران صورتي ناميدند. موضوع نقاشي هايش نيز تغيير کرده و به سراغ دلقک ها، آکروبات ها و مقلدان مي رفته. پس از خلق تابلو دوشيزگان آوين يون، پيکاسومتوجه عناصر اصلي قرار دادي در طرح مضامين شد و اين نقطه ي آغاز سبک کوبيسم بود. پيکاسو با الهام از کارهاي سزان، طبيعت بي جان را به تصوير کشيده و در تابلوهايش متوجه اشکال هندسي شده. در سال 1909 بوده که وي نخستين منظره کوبيسم را خلق کرده. تابلو سر يک زن نمونه اي از اين دوران بوده است.
در سال 1918، پيکاسو با الگا کولکوا، يکي از اعضاي گروه باله در آن زمان ازدواج مي کند. او دختر يک ژنرال روسي بوده و مراسم ازدواج آنها به رغم اعتقادات نه چندان محکم پيکاسو، در کليسا انجام مي شود. نتيجه اين ازدواج پسري به نام پائلو بود که در سال 1921، به دنيا آمده. در اين دوران پيکاسو به خلق نقاشي هاي مجسمه اي مشغول شده که شديدا تحت تاثير مکتب کلاسيک بوده است. ازدواج پيکاسو با الگا، در سال 1935 به جدايي منجر مي شود و از معشوقه او ماري ترز والتر دختري به نام مايا به دنيا مي آيد.
بي قيدي زناشوئي پيکاسو مدتي طولاني در آن زمان به افسانه تبديل مشود. به غير از متعددي که پشت سر گذاشته بوده، هفت زن براي مدت ناپايداري در زندگي او نقش رسمي بانوي الهام بخش او را به عهده داشته اند، که او همه آنها را فريفته، عذاب داده و تحقير کرده است. علت اين جدايي هاي مکرر را برخي از مولفين بي گمان تربيت پيکاسو توسط زن ها، يعني مادرش، عمه هايش و خواهرهايش دانسته اند که پيکاسو هر جند هم قدر اين زن ها را مي دانسته اما به همان اندازه از تسلط آنها به وي گريزان بوده. سر انجام در سال 1961، با ژاکلين روک ازدواج کرده. ژاکلين تنها زن ماندگار در زندگي او بوده که تا زمان مرگ پيکاسو همراهش بوده است.
پيکاسو در 8 آوريل 1973، در اوج دلباختگي اش به ژاکلين درگذشت و ژاکلين روک نيز، که پس از پيکاسو شديدا از نظر روحي دگرکون شده بود. در سال 1986، با شليک گلوله خودکشي کرد. البته، از نظر عام او چيزي را از دست نداده: چرا که اين عمل ضروري، تنها وسيله خلاص شدن از بار سنگين بيست سال جنون هوس آلود بوده. ديويد دون کان که سال ها بهترين لحظه هاي آن ها را عکاسي کرده بود مرگ ژاکلين را چنين تفسير کرد: اين گلوله نبوده که او را از پاي درآورده، بلکه خاطره پيکاسو او را کشت.
تعدادی از نقاشی های پیکاسو :
دختری در لباس خواب (به اسپانیایی: Jeune femme en chemise) از آثار نقاش اسپانیاییپابلو پیکاسو (۱۸۸۱ - ۱۹۷۳ میلادی) است که وی آن را در سال ۱۹۰۵ میلادی و در پاریس خلق کرد.
با پایان دوره آبی (۱۹۰۱ - ۱۹۰۴ میلادی) در طبقه بندی کارهای پیکاسو، دوره سرخ (۱۹۰۴ - ۱۹۰۶ میلادی) جایگزین آن می شود، دوره ای که دیگر خبری از فضای افسرده و سردِ آبیئیسمی آثار وی نیست.
این اثر اولین کار پیکاسو در طبقه بندی دوره سرخ است، بنابراین قرار گرفتن پیکر دخترک در فضایی به یکباره آبی شده در پس زمینه که سعی در یادآوری، تلقین و به نوعی تکرار فضای دوره گذشته را دارد، کاملا منطقی به نظر می رسد.
با این که دوره آبی در بین دیگر دوره های طبقه بندی آثار پیکاسو (به غیر از کوبیسم) از محبوبیت خاصی برخوردار است اما بی شک، این دوره سرخ بود که پیکاسو را به جایگاه واقعیش در دنیای هنر رساند و اولین شاهکار پیکاسو، خانواده سالتیمبنکز (به انگلیسی: Family of Saltimbanques) در این دوره و تقریبا همزمان با این اثر خلق شد.
دختری در لباس خواب هم اکنون در گالری Tate Modern در لندن نگهداری می شود.
گرنیکا (یا به عبارت صحیح تر، گوئِرنیکا) (به اسپانیایی: Guernica) نام اثری است از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو (۱۸۸۱ - ۱۹۷۳) که بمباران شهر گرنیکا در شمال این کشور توسط بمبافکنهای آلماننازی در ۲۶ آوریل۱۹۳۷ و در خلال جنگهای داخلی اسپانیا را به تصویر کشیدهاست.
این اثر در ابعادی عظیم (تقریباً ۳٫۵ در ۷٫۵ متر) ترسیم شده که در همان سال در فرانسه (در دوران تبعید پیکاسو) به نمایش عموم در آمد. مولفههای اصلی این اثر (بعد از اغتشاش و سردرگمی چشمگیری که در اولین نگاه به بیننده دست میدهد) میتواند مرگ، خشونت، بیرحمی، زجر و درماندگی باشد که با استفاده از قالبی سیاه و سفید و به سبک عکسهای خبری در جراید کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
در مقام تفسیر کاراکترهای موجود در این اثر، خودِ نقاش گفتهاست :«... اگر شما معانی مشخص به مولفههای نقاشیهای من بدهید، ممکن است کاملاً به حقیقت نزدیک شده باشید اما به هیچ عنوان به نیت من در جانبخشی به این مولفهها پینبردهاید. هر حدس، گمان و استنتاجی که شما میزنید بخشی از حالتی است که من هم تجربه کردهام اما به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی. من نقاشی میکنم برای خودِ نقاشی. من اشیا را برای چیزی که هستند، میکشم...»
زن گریان
در این اثر، احساسات غم و اندوه شدید زن پریشان، ماهرانه با استفاده از رنگهای تند و ضربه رنگهای دقیق منعکس شده است و توجه بیننده را بی درنگ به محیط آبی سرد و سفید پیرامون دهان و دندان های زن معطوف می سازد. چشمان و پیشانی در محل خود قرار نگرفته اند، مثل این که از غم و اندوه شکسته شده اند. این فیگور تکرار نقاشی بیاد ماندنی و تاریخی پیکاسو به نام گوئرنیکا است که در همان سال کشیده - پرتره هایی از زنان و کودکان که در جنگ داخلی اسپانیا قتل عام شدند. اثری که در این جا به نمایش در آمده یکی از پر معناترین نمونه ها از سری آثاری است که پیکاسو به آن ها عنوان " زنان گریان " را داده است. با توجه به چهره بریده بریده و غیر عادی زن، اثر بیانگر گسترش عقاید کوبیسم است. پیکاسو، که همراه جرج براک از نوآوران کوبیسم بود، آثار بزرگی به وجود آورد که در مدت طولانی توجه بسیاری را جلب کرد
در پست بعدی یه سری از نقاشی های ژرژ براک می زارم
ویرایش توسط kinshin : 04-22-2008 در ساعت 11:31 AM
بچه ها خیلی دوست داشتم کارهایی قشنگ رو که از بچگی دوست داشتم براتون بزارم اما هرچی گشتم نتونستم گیرشون بیارم,درسته که گیر نیووردمشون اما معرفی که می تونم بکنم:D
نقاشی های هفت گناه کبیر اگه اشتباه نکنم مال پیتر بروگل پدر,خیلی دوست داشتم بزرگشون رو داشته باشم,اولین بار تو کتاب عجایب هفت گانه جهان دیدمشون فقط 10 دقیقه بدون پلک زدن نگاشون کردم,بعد نمی دونم چرا گریم گرفت:p
خلاصه فکر نمی کنم تو نت بشه گیرشون آورد,ولی به نظر من جزء شاهکار ها هستن دیدنشون رو از دست ندین;)
این دفعه یکی از بزرگترین نقاشان ایران استاد عباس کاتوزیان رو معرفی می کنم.این یه مقدار نقاشی رو هم به زور گیر آوردم
عباس کاتوزیان از نقاشان بنام معاصر است.
وی در سال1322 در تهران متولد شد و پنج شنبه 22 فروردین 1387 در تهران در گذشت. وی تحصیلات خود را از دبیرستان کمال الملک آغاز کرد و بعدها مدتی نیز بعنوان نایب رییس این دبیرستان فعالیت کرد. از جمله اساتید او استاد حسین و استاد اولیا بودهاند.
موضوعات نقاشی وی عمدتا پیرامون زرتشت، شهریار, اعتیادو جنگ ایران و عراق بود. آثار او در نمایشگاهها و موزههای داخلی و موزههای اروپایی در معرض دید قرار دارد.
به گزارش روابط عمومی فرهنگسرای نیاوران «استاد عباس کاتوزیان» در سال 1302 در تهران متولد شد و چنانکه خود می گوید «تا آنجا که یاد دارم نقاشی کردم و نقاش بودم. همیشه در تار و پود طراحی تلاش کردم و غرق در رنگ ها بوده ام»
وی که هنرجوی هنرستان کمال الملک بود و بعدها در سال 1322 نایب رییس این هنرستان نیز شد، تنها نقاش ایرانی ست که در سال 1352 آثارش در کنار آثار استاد کمال الملک در مجلس شورای ملی به معرض تماشا قرار گرفت.
وی 5 نمایشگاه در آمریکا، دو نمایشگاه در پاریس، یک نمایشگاه در لندن، 27 نمایشگاه انفرادی در تهران و 9 نمایشگاه در آبادان برپا کرده است. برخی از آثار این استاد نقاش در موزههای آستان قدس رضوی، موزه بوداپست، موزه سلطنتی اروپا و ... به یادگار مانده است.
آخرین نمایشگاه وی به سال 1378 برمیگردد که در همین فرهنگسرای نیاوران برپا شده بود. خود استاد می گویـد: «آنقدر نقاشی کرده ام که شمار دقیقشان را به خــاطر ندارم در دوره ای سیزده چهارده ساله از زندگیام آنقـــدر انرژی برای کارکردن داشــتهام که روزی یک تابلو میساختم (میکشیدم) شاید بیش از 600 اثر خلق کردهام که حداقل یک چهارم آنها بدن انسان بوده است.»
عباس کاتوزیان که در زمینه نقاشی رئال و فیگوراتیو شهره است در این نمایشگاه آثاری را عرضه می کند که حکایت از عدم پایبندی وی به سبک های متداول نقاشی ست. او خود میگوید: «قائل به سبک خاصی نیستم. این سوژه و انگیزه نقاشی ست که شکل اثر را تعیین می کند.»
تنوع موضوعی تابلوهایی که عباس کاتوزیان با خود به فرهنگسرای نیاوران خواهد آورد بسیار چشمگیر است. علاوه بر پرتره ها که شمارشان بیش از دیگر آثار است و در آن میان آنها حضرت موسی (ع)، زرتشت، شهریار و ... دیده میشوند آثار بدیع و تأثیرگذاری عرضه میشود که از همدردی استاد نقاش با اقشار ضعیف جامعه حکایـت می کند. اعتیاد، فقر و ... دستمایه خلق آثاری شده اند که کمتر از سوی وی در نمایشگاهها عرضه شده است.
بابا یکمم از نگارگری ایرانی بگید
سلام به همه دوستان.
من دنبال چندتا تابلوی آبستره معروف میگردم با موضوع تضاد انسان و مدرنیته.
اگر دوستان اسم 5-6 تا تابلو رو بگن تا من بتونم از اینترنت، دانلودشون کنم، ممنون میشم.
واقعا از تصاویر ممنونننننننننننننننن
اما کاشکی زودتر میزاشتین
اما مرسی
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)