ویرایش توسط Huashan : 03-11-2008 در ساعت 01:31 PM
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست /تو گمان مبری مغلوبم ای دوستشرف نفس من اگه شد قفس من / به سكوت تن ندادم حالا میرم بی كفنIPM
الان دیگه مردم به تن پروری و راحت طلبی عادت کردن و انگیزه ندارن
انگیره و علاقه یکی از دلایل اصلی کتاب خوندن
بعد مسئله دیگه قیمت کتابها با درآمد مردم یکی نیست و مردم مشغله زیادی دارن و قت نمیکنن
خود من همین یک ماه پیش بود رفتم کتاب فروشی 3 4 تا کتاب گرفتم شد 49 تومن
خیلی وقته هم نتونستم مجله بگیرم چون ته جیبم تار بسته
هر کس دلایل خودش رو واسه این مشکل گفت من این دلایل طبقه بندی میکنم با اجاز تون بدش هر کدوم راه حل ها مون رو می گیم فکر کنم اینجوری بهتر باشه من اینجا فقط فرضیه های گفته شده رو مطرح می کنم دوستان اگه خواستن نقد هاشون بگن
دلایلی که تا به حال گفته شد :
1- فرضیه اولی که مطرح می شه اینه که با توجه به سرعت بالای دنیای امروز و همچنین وجود ابزار های چند رسانه ای کل فرهنگ جهانی داره به سمت حذف شدن کتاب پیش می ره و همچنین قیمت بالای کتاب دلیل دیگه ای برای حذف اونه
2-نظریه دوم اینه که مردم کتاب نمی خونن چون انگیزه ای ندارن ... ببینین زمانی شما به سمت کتاب خوندن می رید که مثلا یه روحیه ی خاص و یا یه تفکر خاص , خلاصه دنبال یه چیزی باشید , حتی اون چیز می تونه لذت بردن باشه ...
3- نداشتن وقت و زمان هم یکی دیگه از دلایلی که بیان شد
4- حرکت مردم به سمت به دست آوردن منافع اقتصادی و اینکه کتاب نمی تونه در کوتاه مدت نیاز های اقتصادی در بعضی از مواقع نا معقول جامعه رو جواب گو باشه دلیل دیگه ای که باعث دوری جامعه از کتاب شده
5- بعضی ها دوست دارن خودشون همه چیز رو تجربه کنن. واسه همین دنبال تجربیات بقیه نمیرن. نمی دونم خودشون رو گول میزنن یا نه؛ ولی به هر حال، اعتماد نمی کنن.
6- تن پروری و راحت طلبی
7- زنجیره ای از علت هایی که گفته شد به اضافه عادت های بد اجتماعی که همه مسائل جامعه ما رو تحت تاثیر قرار داده سایه سنگین کورش و تکبر احمقانه ای که ما نسبت به گذشته خودمون داریم و هنوز هم خودمون رو مهد تمدن می دونیم هنوز هم فکر می کنیم باهوش ترین و کاملترین و خوش پوش ترین و هزاران ترین دیگر در دنیا هستیم باعث شده تو گذشته زندگی کنیم و نتونیم قبول کنیم که جهان سومی هستیم وبا خودمون فکر می کنیم که چه نیازی به مطالعه داریم جلد کامل زرکوب کلیدر رو می خریم تا به عنوان دکور ازش استفاده کنیم. باید مشکلات فرهنگی - اجتماعی مون رو حل کنیم
به نظر می رسه نسل بعد از ما یعنی نسل چهارم ( این داستان نسل تو ایران هم واسه خودش جالبه ها ) شرایط داره تغییر می ده همین اهمیت ندادن به عرف های جامعه( نیمشه گفت کاملا درست ) و شکستن تابوها چیزی که تو اکثر این نسل هست از این نسل جدید خوشم می آد کار خودشو می کنه و سعی نمی کنه مثل ما خودشو به دیگران ثابت کنه
بچه ها من این چند شماره رو از بحث هایی که کردیم بیرون کشیدم اگه مطلب دیگه ای به ذهنتون رسید یا من از صحبت های شما با شرمندگی جا انداختم بش اضافه کنید
فکر کنم همه دوستان بخش عمدی ای از نکاتی که در اینجا بحث شد رو قبول داشته باشن. شخصا فکر میکنم:
علی رغم اینکه به قول دوستمون، همه چیز داره مدرنیزه میشه، اما همین مدرنیزه شدن هم داره کمک می کنه که کتب کاغذی، به صورت فایل های کامپیوتری در اختیار ما قرار بگیرن؛ که متاسفانه، ما همین نسخه های اینترنتی (فرقی نداره به چه زبانی باشه) رو هم نمی خونیم. بنابراین حتی اگه فرض دوستمون، صحیح باشه، کتاب فقط به صورت کاغذی داره از زندگی ما حذف میشه و بجاش داره نسخه های اینترنتی گسترش پیدا می کنه. یادمون باشه که همین عصر سرعت، عصر اطلاعات هم هست!
در مورد کمبود انگیزه هم با دوستان هم عقیده هستم؛ دوست نداریم فکر کنیم؛ می خوایم همین جوری سطحی از همه چیز رد بشیم. تنبل شدیم!!!
به قول یکی از دوستامون که توی امضاش، عبارتی شبیه به این جمله رو نوشته: واسه خیلی از آدما، مردن برای عقیده، راحت تر از زندگی کردن بر اساس عقیده است!
البته کما کان مسائل مالی و پایین بودن تیراژ کتاب ها و بخصوص کمبود وقت رو از عوامل موثر بر این قضیه کتاب نخوندن می دونم. به هر حال هرکس توی زندگیش اولویت هایی داره که ما حق نداریم اونا رو عوض کنیم. بعضی ها علم براشون در اولویته، بعضیا هم ثروت!
همین هری پاتر که این همه اسم در کرد، چقدر مدیون تبلیغات، سرمایه گذاری و تیراژ بالای کتاب هاش بود؟! اونوقت اینجا، ما به گفته آقایون، توی انبار وزارت ارشاد، چند میلیون کتاب داریم! درسته که هر چیزی رو نباید توی جامعه ترویج کرد ولی چند میلیون کتاب دیگه خیلی زیاده!
به عنوان راهکار، خودم فقط می تونم به دیگران پیشنهاد بدم که اینو بخونین خوبه، اون یکی هم خوبه و ...
یا اینکه به مناسبت های مختلف، بهشون کتاب هدیه بدم؛ فقط در همین حد.
اما نقش عمده و موثر رو رسانه ها بازی میکنن، بخصوص سیما (تلویزیون). به جای اینکه بیان مسابقه های تلفنی مسخره تولید کنن، هر روز توی هر شبکه، 15 دقیقه به معرفی یکی از نویسنده های بنام دنیا و معرفی کتاب هاش پرداخته بشه. الان کتابایی که توی تلویزیون معرفی میشن، همگی در راستای تحقق اهداف حکومت هستن. این معرفی کتاب هم بهتره بدون نقد و بررسی باشه، بعدا که یخورده ملت ترغیب شدن و با نویسنده ها و کتاباشون آشنا شدن، میشه به صورت محدود، توی تلویزیون جلسات نقد کتاب هم گذاشت. خلاصه کلام اینکه حکومت ما میتونه با سرمایه گذاری توی تبلیغات کتاب و دادن سوبسید هرچه بیشتر به ناشران، کاری کنه که کتاب ها به شکل گسترده در دسترس همه قرار بگیره: تبلیغات مناسب در جهت ترغیب مردم به کتابخوانی، تیراژ بالا و قیمت پایین.
-------------------------------
اما توی دو مورد که به این قضیه هیچ ارتباطی نداره، با شما مخالف هستم:
اول اینکه ما نسبت به تاریخ و ملیتمون تکبر احمقانه نداریم؛ ما بهش افتخار میکنیم. اگر هم میبینی توی رسانه ها، دم به دم واسه خودمون نوشابه باز میکنیم، تبلیغات رسانه ای هست، خیلی جدی نگیر. همینایی هم که توی رسانه ها میگن ما اینیم و ما اون بودیم و از این حرفا، خودشون هم میدونن داخل مملکت چه وضعیت افتضاحی داریم.
وقتی امریکای 200 ساله میاد واسه خودش اسطوره و تاریخ میسازه، ما چرا نباید به داشته هامون افتخار کنیم. البته منظور شما این نبود؛ منظورت این بود که نباید توی باد این چیزا بخوابیم، که کاملا موافقم باهات.
مطلب دوم هم در مورد تابو شکنی بود که در یک جمله میتونم بگم شکستن بعضی از تابوها نشانه شجاعته؛ شکستن بعضی هاشون، فقط نشانه حماقته!
شخصا فکر میکنم این بیخیالی نسل چهارمی ها که شما در موردشون میگی "نمیخوان خودشون رو به دیگران ثابت کنن"، مشکوک و خطرناکه!
ویرایش توسط Werwolf : 03-14-2008 در ساعت 09:35 PM
"ترجیح میدهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مُردم بفهمم نیست، تا اینکه طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست."
چهارنفربودند.اسمشان هم این بود: همه کسی ویک کسی وهرکسی وهیچ کس كار مهمي در پيش داشتند و همهكس مطمئن بود كه يككسي اين كار را به انجام ميرساند. هركسي ميتوانست اين كار را بكند، اما هيچكس اين كار را نكرد. يك كسي عصباني شد، چرا كه اين كار، كار همهكس بود، اما هيچكس متوجه نبود كه همهكس اين كار را نميكند. سرانجام داستان اينطوري تمام شد كه هركسي يككسي را سرزنش كرد كه چرا هيچكس كاري را نكرد كه همهكس ميتوانست انجام بدهد.
حالا اینم شده قضیه ما که اصرار داریم یکی کاری بکند که هیچ کس نمیکند اما هرکسی میتواند به شرط آنکه همه کس کمک کند.حالا شاید بعضی ها بگند دلتون خوشه تواین شلوغی وهیاهو وبیکاری وگرانی وکتب الکترونیکی و کامپیوتر کسی براش حالی نمیمونه که بیاد کتاب بخره ...
اگر بخواهيم حاصل تاريخ و تمدن را در چند تا نمود خلاصه كنيم اگر شاخ وبرگهاشم بزنیم اگر از زرق وبرقشم کم کنیم میبینیم درهمین دنیای پیشرفته فوق سریع کل کشفیات واختراعات بشرازکامپیوتر و ماهواره وموشک وتلفن همراه وچیزهای عجیب و غریبی که گاهی آدم اسمشون و نمیتونه درست تلفظ کنه ودرمجموع کل دستاوردهای بشر چه کشف و چه اختراع ومیتونیم در پنج چیز خلاصه کنیم : آتش (انرژی ) وخط وقصه واهرم وچرخ
از نظر من همش همینه کل تاریخ بشر.و دراین میان خط وقصه که کتاب وتلویزیون واینترنت وماهواره واختراعاتی که هنوز نیامده واسطه های آن است همه فقط دو رسالت دارن انتقال اطلاعات وسرگرم کردن.رسالتی که با تمام تکنیک های فوق پیشرفته هنوز کتاب طلایه دار اون هست .
من تمام صحبتهای دوستان وخوندم وببخشید که پا برهنه بین صحبتهاتون اومدم .به نظر من تا وقتی که درک نکنیم که کتاب خوندن یک نیازه نمیتونیم براش به دنبال انگیزه ای بگردیم وقتی که الان هزار ویک علت برای عدم کتاب خوندن وجود داره پس دیگه صحبت از نیاز وانگیزه منتفی میشه .اما یک نکته برای من خیلی جالبه دنیای اطلاعات و کامپیوتر واینترنت فقط درایران نیست درتمام دنیاست وحتی قبل ازاینکه اینجا اینقدر مورد توجه قرار بگیره ملت های دیگه بهش رسیده بودن وداشتن ازش استفاده میکردن با این حال که کشور فرانسه خودش یکی از طلایه داران بزرگ علوم هست چرا اونها دلایل مارو برای نخواندن کتاب ندارن ؟؟؟؟جالبه ما بیشتر از فرانسه کتاب چاپ میکنم اما حتی کمتر از مردم آنگولا کتاب میخونیم.در فرانسه با 55 میلیون نفر جمعیت هرروز 350 هزار جلد کتاب به فروشه میرسه اما درکشور ما هر نفر درهر 1892 روز فقط یک کتاب میخره .چرا؟؟ اگه گرانی اونجام هست اگه کمبود وقت اونجام هست اگه اینترنت وفیلم وکامپیوتره اونجام هست پس این دلیل درستی ومنطقی نیست که ما بتونیم چیزهای دیگه و جایگزین کتاب کنیم .
روانشناسان و ساير كساني كه حرف آنها در مردم مؤثر است و به تأثير آرامشبخش مطالعه معتقد هستند، بايد اين مهم را به مردم منتقل کنیم كه آرامش و لذتي كه از مطالعه يك اثر خوب به آدمي دست ميدهد، در بسياري از مواقع، مثل زمانهاي قبل از خواب، با هيچ پديده هنري همچون فيلم ديدن يا امثال آن قابل مقايسه نيست..
ببینید! خواندن برای لذت بردن یک عادت است و برای ایجاد این عادت یک مهارت لازم است و اگر این مهارت کسب نشه کتابها همانقدر برای ما غریبهاند که انگار به زبان چینی نوشته شدهاند. در این میان هنگامی که یک سوال و مسالهی اجتماعی مطرح است وضعیت نیاز به مطالعه خودبهخود به وجود میآید مثل سالهای 57و58 که مسایل اجتماعی و سیاسی زیادی در کشور مطرح بود تیراژ برخی کتابها را به 500 هزار هم رساند.مثلا برای من خیلی جالب بود همین کتاب خداحافظ گری کوپر وقتی برای اولین بار درایران به چاپ رسید حتی بیشتر از خود آمریکا به فروش رفت وکلی هوادارپروپا قرص پیدا کرد..
از خیلی ها وقتی میپرسی چرا کتاب نمیخونن جواب بهت میدن چون نمیدونن چی باید بخونن یا بهت میگن به اندازه کافی تو مدرسه ودانشگاه مطالعات اجباری داریم وقتی برای مطالعه متفرقه نمیمونه ترجیح میدم به جای مطالعه برم کافی شاپ یا با کامپیوتر کارکنم وهزارتا یای دیگه...
همه اینایی که گفتم اصلا منظورم این نبود که چرا کتاب نمیخوانیم هدف اصلیم این بود که بگم واقعا چرا باید کتاب خوند؟؟؟؟؟؟؟
هرگاه به اوج قدرت رسیدی ، به حباب فکر کن ... !
خوب مسئله كتاب خوني شد، من يه مسئله اول بپرسم، قراره سر كتاب هاي رمان و داستاي و تاريخي باشه يا هر گونه مطالعه اي جزو كتار خوني حساب ميشه؟
شايد من هر 2 هفته اي يه كتاب انگليسي مربوط به كارم ميخونم، و سر همين فروم بيش از 10 تا كتاب خوندم و شايد 100 ها مقاله رو مرور كردم و الان به جايي رسيدم كه ميتونم تو زمينه سايت و طراحي بهينه سايت براي هر كاري ادعا بزنم.
يا تو زمينه رشته و كارم، زياد كتاب ميخونم، مثلا من براي يه درس رشته ام اكثر كتاب هاي مربوطه رو حداقل ميخونم.
من به شخصه هيچ گونه علاقه اي به خوندن كتاب رمان و داستاني ندارم، چرا كه عقيده دارم خودم بايد به نتيجه برسم و نتايج ديگران رو به هيچ وجه قبول ندارم (شايد به خاطر روحيه خودپرستي شديد من باشه) و به شدت به همه چيز به ديد منطقي نگاه مي كنم.
مثلا پدر من كلي كتاب رمان و تاريخي و فلسفي و ... داره كه از مجموع كتاب خونه هاي من و داداشم هم بيشتره ولي راستش اصلا نميتونم برم بخونم، از نادرشاه گرفته و تاريخ اديان و ...
اين موضوع كه كمبود خواننده كتاب به نظر من در چند بخش ميشه تقسيم كرد:
1: انگيزه
2: سيستم آموزشي اجباري ما
3: هزينه هاي جاري و كتب (البته بيشتر بهونه هست، خود من حداقل ماهي 50 هزار تومن خرج كتاب ميكنم)
بايد يه موضوعي رو براتون باز كنم از خيانت هاي انگليس در كشور ما و از ما بدتر هند، شايد ندونيد كه دانش آموزان هندي هنوز دارند جدول سينوسي و كسينوسي و ... حفظ مي كنند و از شون سوال كني مثلا sin 7 چند ميشه حفظند اصلا، اين يكي از خيانت هاي بزرگ انگليس در كشورهاي استعماري خودش بود، نابود كردن سيستم آموزشي اون كشور و بردن مردم به دنياي دين/خيالات
كشور مام يكي از همين قربانيان اين موضوع هست، ولي بازم ما اينقدر مردم با فرهنگي بوديم كه زبان خودمونو از دست نداديم، مثلا همين همسايه مون تركيه زبان نوشتاري خودشوتو از دست دادند و به زبان خرچنگ قورباقه مينوسند كه فقطم تو كشور خودشون مرسومه.
اين موضوع اساسي تر از كتاب هست، موضوع رانندگي هم ميتونيم بحث كنيم يا هر موضوع ديگه اي، اين مسئله فرهنگ سازي هست، فرهنگي كه در طول 300 سال سعي بر نابوديش بوده با 30 سال برنميگرده و بايد خيلي خيلي كار كرد.
منم نظر بدم؟!
دلیل اصلی اینکه ایرانی ها کتاب نمی خونن رو بچه ها گفتن: وقت نداریم!
دلیل اینکه اروپایی ها و آمریکایی ها زیاد کتاب می خونن: وقت دارن!
اونا در هر هفته ساعات کار مشخصی دارن که خیلی کمتر از ساعات کار ایرانی هاست ، الان ما ایرانی ها در مرحله ای از پیشرفت هستیم که اونا ده ها سال پیش بودن! در بعضی کشورها هم الان به یه مرحله خاصی در کتاب خوانی رسیدن که مردم دارن به جای کتاب های شونصد صفحه ای ، کتاب ها یا داستان های چند صفحه ای یا حتی چند صد کلمه ای رو می خونن و کتاب های رمان کلاسیک دیگه منسوخ شده!!
البته در آینده دور یا نزدیک شاید آدما آنقدر پیشرفت کنن که دیگه نیازی به کار کردن نداشته باشن اونوخت بر می گردن سراغ همین رمان های کت و کلفت!
شاید راه حل کتاب خون کردن ایرانی ها هم اینه که ما مرحله خوندن کتاب های کلفت کلاسیک رو رد کنیم بره پی کارش! و مستقیم بریم سراغ مینی کتاب ها و مینی داستان ها!
سلام من فقط خواستم بگم منم عاشق کتاب خوندنم و به نظرم اصلا کار بیهوده ای نیست و تازه کتاب خوندن مثل نفس کشیدن مهمه:D چون باعث رشد فکر و ایجاد ایده های جدید میشه:) منم وقتم خیلی محدوده ولی هر زمانی گیر بیارم سعی میکنم کتاب بخونم ادعایی ندارم که کتابای عالی رو خوندم ولی تا انجایی که بتونم کتابای خوبو میخونم اگه بهم معرفیم کنید خوشحال میشم.:p
راستی به نظر من دیدن فیلم قوه تخیل رو می بلعه و همیشه کتابا از فیلمایی که از روشون ساخته شده بهترند
یادمه یه جایی یه جمله شنیدم که میگفت: "کتاب مثل عینک میمونه؛ کمک میکنه بهتر و واضح تر بتونیم ببینیم."
با این تعریف، فکر کنم تعداد انسان های عاقلی که میتونن ادعا کنن بدون نیاز به نظر دیگران قادر هستن به شکل دقیق و موشکافانه ای به زندگی نگاه کنن، زیاد نباشه! طرف باید خیلی پر باشه که همچین ادعایی کنه. ما کتابای دیگران رو میخونیم، تا زودتر به نتیجه برسیم. بله، قبول دارم، این ما هستیم که باید به نتیجه برسیم، ولی شاید یه نفر زودتر به اون حقیقتی که ما دنبالش بودیم رسیده باشه، و ما بتونیم با استفاده از گفته های اون، ره 100 ساله رو، یک شبه بریم. دیگه نوع کتاب، بستگی به هدفت داره؛ شما میخوای سایت راه بندازی، میری کتاب میخونی تا بفهمی بقیه چی کار کردن، راه درستش چیه؟ اصلا چه جوری باید شروع کرد؟
امثال من هم کتاب میخونن (به دوستان توهین نشه که خودم رو کتابخون حساب کردم) واسه اینکه خودشون رو اصلاح کنن. به جرات میتونم بگم این تنها هدفیه که من به خاطرش کتاب میخونم؛ می خوام بدونم چطور میشه انسان بود؟ راه درستش چیه؟ از کجا باید شروع کرد؟
معتقدم (من رو چه به این حرفا؟!) فقط یه حقیقت و یه راه واسه رسیدن به این حقیقت وجود داره؛ واسه همین هر کتابی که بیاد دستم رو نمی خونم، چون یا دارن حرف هایی میزنن که به کار من نمیاد و من رو به هدفم نمیرسونه، یا اینکه دارن مطلبی رو که قبلا یکی دیگه گفته، تکرار می کنن.
به همین دلیل بجز یک نفر، هرگز دوره آثار کسی رو مطالعه نکردم. چون مگه یه نفر، چندتا کتاب خوب میتونه داشته باشه، که تکراری هم نباشه و بتونه به من کمک کنه؟!
به همین دلیل، هرگز نمیتونم مثل Aram غرش طوفان و سه تفنگدار و امثال اینا رو بخونم. هیچوقت نمی تونم همه کتابای بورخس، مارکز، تولستوی و داستایوسکی و... بخونم. وقتی دارن شان تموم شد، با خودم گفتم که چی؟! از معدود کتابایی بود که از خوندنش به شدت متاسف شدم.
همونی که اون جمله اول پست رو از قولش نوشتم، میگفت "وقتی ما با یه اثر هنری مواجه میشیم و لذت میبریم، نشون دهنده اینه که اونم به یه چیز لذت بخش رسیده و با منعکس کردن اون در اثرش، ما رو هم با خودش سهیم کرده". میگفت "وقتی کتابی رو میخونی و اعصابت خراب میشه یا دپرس میشی و یا احساس ناخوشایندی بهت دست میده، بدون (بدان، آگاه باش) که اون بابا هم هشتش در گروی نهش بوده".
خیلی از گفتنی ها رو هم نویسنده های دوران کهن گفتن؛ واسه همین بیشتر دانته و میلتون و سوفوکلس و اینا رو دوست دارم. یا مثلا از خودمون، سعدی، مولانا و امثالهم. (اگرچه هنوز خیلی از مطالبی که شعرای ایرانی قرن های گذشته گفتن، واسه من ثقیله.) بنابراین فکر میکنم (شاید هم اشتباه باشه) که نویسنده های جدید، حرف های زیادی واسه گفتن ندارن. بعضیاشون راجع به مطالب عصر جدید حرف میزنن که واسه من بی معنیه.
یکی از دوستان توی بخش نقد کتاب همین سایت، گفته بود "دیدین توی فلان کتاب، فلان نویسنده چقدر خوب اعدام رو تقبیح کرده بود"؛ من با خودم گفتم خوب حالا تقبیح کرده بود یا نکرده بود، به من چه؟! به چه درد من میخوره؟
شاید واسه Aram صرف خوندن کتاب، لذت بخش باشه، ولی در مورد من، اگه کتاب خوندن، کمکم نکنه که بهتر بشم و به هدفی که دارم نزدیک بشم، اصلا لذت بخش نخواهد بود. اصلا هم دوست ندارم مطالعه برام بشه یه عادت؛ چون عادت، انسان رو بی توجه میکنه. اگه عادت کنی به مطالعه، همین طور سرسری و بی توجه میخونی و میری، بدون اینکه اثری روت گذاشته باشه.
کلا درک این جمله برام مشکله:از Aram عذر میخوام که راجع به نحوه مطالعه کردنش نظر دادم و بعدش هم نحوه مطالعه خودم رو با ایشون مقایسه کردم.خواندن برای لذت بردن یک عادت است و برای ایجاد این عادت یک مهارت لازم است.
اینا خیلی وقت بود که توی دلم مونده بود، باید به یکی میگفتم. ببخشید دیگه ...
ویرایش توسط Werwolf : 03-14-2008 در ساعت 10:17 PM
من با اين نظر موافقم كه انسان بايد در راستاي هدف خودش حركت بكنه، و بازم با اين حرف موافقم، بسياري از كتابها و انسانها هنوز بحث هاي كلي رو مطرح ميكنند، به نظر شخصي من ديگه دوران بحث هاي كلي تموم شده(حداقل من شايد اين دوران بحث هاي كلي و تفهيم مفاهيم كلي رو به نظر خودم گذروندم) و به جايي رسيده انسان كه بايد خودش به نتيجه برسه، بله ميشه با مطالعه كتاب ره 100 ساله رو يه روزه رفت ولي چه كتابي؟ كتابي كه بحث هاي كلي رو كه به نتيجه رسيدي رو مطرح ميكنند؟ شايد بگيم براي يادآوري خوبه، ولي كسي كه فراموش بكنه هزار بار هم بخونه بازم يادش ميره.
بحث منحرف داره ميشه.:p
ميتونيم دسته بندي كلي داشته باشيم؛
1: دوستاني كه عاشق مطالعه هستند. آدم هاي بسيار جالبي هستند به نظر من و به شخصه به داشتن اين جور دوستان افتخار مي كنم و هميشه از حرف زدن با اين قبيل افراد لذت فراواني ميبرم، چرا كه اين قبيل افراد اكثرا بيدريق نتايج مطالعه شونو ميگند و خيلي چيزا ميشه ازشون ياد گرفت. منم هميشه سعي كردم براي اين دوستان تا جايي كه ميتونم مفيد باشم ولي خوب بيشتر اوقات يه طرفه بوده و لطف دوستان بيشتر بوده. ولي متاسفانه الان يكي دو نفر بيشتر از اين دوستان برام باقي نمونده و همه يا دور شدند يا مشكلات و درگيري هاي زندگي مانند خانواده و پول دروردن، سعادت ديدنشونو نداريم ديگه.
2: دوستاني كه براي هدفشون به طور مقطعي كتبي رو در اون زمينه مطالعه مي كنند.شايد بشه گفت من جزو اين دسته آدم ها هستم. مشكل اصلي اين آدم ها اينه كه از همه چي مطالعه مي كنند و بسته به توانايي هاشون و خصايصي كه دارند ميتونند در اون زمينه متوسط تا نيمه قوي بشند، ولي هيچ گاه در اون زمينه قوي نميشند چرا كه فقط به طور دوره اي هستند و كارشون تموم بشه مسير ديگه اي رو طي ميكنند و دنبال تجربيات جديدي ميرند.
3: دوستاني كه اصلا مطالعه نمي كنند.
ولي مطالعه كردن واقعا به خانواده و محيطي كه شخص بزرگ ميشه هست، و اجباري نميشه كسي رو اهل مطالعه كرد.
به نظر من به جاي اينكه بحث بر سر چرا مطالعه كم هست ببريم به اين طرف كه چرا فرهنگ مطالعه در خانواده ها كم هست.
ویرایش توسط AliMH : 03-15-2008 در ساعت 12:25 AM
جديدا پديده خواندن بيشتر براي web بكار ميره تا كتاب.... !!!
من هم با علی موافقم چون کتابی می خونه که به هدفش کمک کنه هم با آرام چون کتابی هم می خونم که به تفریحم. قبلا هم گفتم دیدن انیمه هم پیش زمینه می خواد کتاب هم همینطور. یعنی اگه لذتی نبری شاید فیلم رو ترجیح بدی. شاید اینطور هم بتونم بگم اون اولی برای نتایج زمینی خوبه دومی برای نتایج روحی :). و خب بشر به هردو نیازداره کمی بالا کمی پایین. به مسیح عزیز هم بگم چرا ناراحتی هرکسی تو چیزی علایقی داره و برای خودش تو اون زمینه خیلی جلو هست اگه من بگم منم به آواتار خوشگلت حسودیم می شه چی می گی ;) چون آواتارت به من می گه طرف هم طراح خوبیه هم سلیقه خوب داره هم وب رو خوب شخم می زنه ای بسا خودش رو هم خوب بشناسه.
دقیقا با حرفت موافقم ...
و همچنین با این حرفت ..."کتاب مثل عینک میمونه؛ کمک میکنه بهتر و واضح تر بتونیم ببینیم."
دوست من نظرات قشنگی داری ... اهل تعارف نیستم ... جدی می گم , لابلای نوشته هات , حرف های عمیقی می زنی هر چند که بعضی جاها هم باهات هم عقیده نیستم , ازت خوشم اومده ;)( بعضی جاها فکر می کنم به دلیل تقیدت به بعضی مسائل , خوب نگاه نکردین , برادرانه گفتم ... کمی بحث می کنیم فقط همینامثال من هم کتاب میخونن (به دوستان توهین نشه که خودم رو کتابخون حساب کردم) واسه اینکه خودشون رو اصلاح کنن. به جرات میتونم بگم این تنها هدفیه که من به خاطرش کتاب میخونم؛ می خوام بدونم چطور میشه انسان بود؟ راه درستش چیه؟ از کجا باید شروع کرد؟
معتقدم (من رو چه به این حرفا؟!) فقط یه حقیقت و یه راه واسه رسیدن به این حقیقت وجود داره؛ واسه همین هر کتابی که بیاد دستم رو نمی خونم، چون یا دارن حرف هایی میزنن که به کار من نمیاد و من رو به هدفم نمیرسونه، یا اینکه دارن مطلبی رو که قبلا یکی دیگه گفته، تکرار می کنن.
من عقیده ی شما رو نقد نمی کنم , در کنار حرف شما نظر خودم رو هم می خوام بگم ... به نظر من حقیقت معنایی هست که همه ی انسانها به قسمتی از اون رسیدن یا می رسن , هر نویسنده ای چه کوچیک چه بزرگ هم به همین شکل ...
چندین ساله که به واژه هایی مثل حقیقت , رستگاری , انسانیت و هدف فکر می کنم و نتیجه این بوده که اینها معانی ای هستن که هرگز نمی شه به طور واضح و کامل توصیفشون کرد و در جهتشون گام برداشت , هر شخصی در هر مرحله ای که هست تصویر به نسبت کاملتری از گذشته نسبت به این معانی پیدا می کنه , چه بسا مجبور می شه که تعاریف قبلی رو هم تغییر بده و یا حتی روش حرکتش رو ... به همین دلیل من نمی تونم از جمله ی " آیا به دردم می خورده یا نه ؟ " استفاده کنم ... به نظر من هر چیزی ( بی ارزش ترین چیز رو در ذهن بیارین ! ) در عالم معنی داره و می شه ازش تجربه کسب کرد , و از نظر من انسانها به اندازه ی تجربیاتشون و وسعت فکر و نظرشون ارزش دارن ... مثلا
من به شخصه کتاب می خونم که دایره ی فهم و تحلیلم نسبت به مسائل زیاد بشه ( فکر می کنم نهایت این مسیر می تونه حقیقت باشه ) ... من برای فکر کردن و تجربه ی حرف های جدید محدودیتی نه برای خودم و نه برای فکرم قائل ... همه جا گفتم , در زمان فکر کردن و نتیجه گیری , کاملا مجرد از هر تقیدی سعی می کنم این کار رو بکنم ( ملی , مذهبی , سیاسی و غیره ... ) البته در عمل همه ی این موارد رو در نظر می گیرم ... منظور رو می گیرین ؟ ... ولی ظاهرا شما از قید استفاده می کنید , منظورم خوبی یا بدی نظرات من و شما نیست , فقط خواستم در کنار روش شما روش خودم رو هم در کتاب خوبی بگم ... برای تنوع :D"دیدین توی فلان کتاب، فلان نویسنده چقدر خوب اعدام رو تقبیح کرده بود"؛ من با خودم گفتم خوب حالا تقبیح کرده بود یا نکرده بود، به من چه؟! به چه درد من میخوره؟
ناراحت می شم اگه بد برداشت کنین ;)
به نظرم بهتره که بریم سر حرف علی ...
کتاب خون کیه ؟
آیا کسی که کتاب های درسی و کاری می خونه هم در دایره ی کتابخونی هست ؟ ...
, و چرا باید کتاب خوند ؟ ... آیا برای تقویت افکاری که داریم باید کتاب بخونیم ؟ ... یعنی می خونیم که نظراتی رو که داریم تایید بکنه ؟ ... چر مرزهایی رو باید در کتاب خونی در نظر گرفت ... اصلا نیاز داریم که مرزی قائل بشیم ؟. ...
1 _زیاد اهل عمل نیستیم در واقع بیشتر ماها فقط دوست داریم کتاب بخونیم نه عمل کنیم
2_زیاد توی کتاب از تکنیک جذب استفاده نمیشه درواقع یکسری نکات هست که رعایت انها باعث میشه خواننده حالا حالا ها از خواندن خسته نشه
3_کم حصله بودن ما دوست داریم با یه صفحه مطالعه به عمق مطلب برسیم
4_کمبود کتاب خوب وشیوا در واقع بیشتر کتاب موجود ترجمه هستند وهنگام خواندن خیلی چیزها مبهم وتناقض دار به نظر میاند که باعث زدگی میشه(مخصوصا کتابای تخصصی)
5 _امروزه انقدر ابزار وامکانات رفاحی هست که دیگه مجالی برای مطالعه نمی گذاره
6_توی ایران به چیزی اهمیت می دند که توش درامد باشه وچون کتاب به نظر درامد زا بنظر نمیاد ارزش وقت گذاشتن نداره(در واقع باسه کتاب خوندن چیزی بهت نمیدند)
7 _مسئله گرونی کتابه که اگه واقعا کسی بخواد مطالعه داشته ومشکلش گرانی کتاب باشه می تونه با هزینه کم عضو کتابخانه بشه با صدها هزار کتاب (که البته بعیده)
8_اشخاصی ام که در حال تحصیل هستند به نظرشون خواندن همین کتابای درسی خودش هنره چه برسه به غیر درسی
9_معمولا ما برای شروع یه کار نیاز به پشتوانه داریم بنابراین تا وقتی که شخصی مارا به سمت مطالعه نکشه ماهم هیچ تلاشی برای رسیدن به اون نمیکنیم
10 _عدم نیاز به مطالعه به صورتی که تا زمانی مطالعه عامل رغابت کاری تحصیلی بین افراد نشه نمی شه خوشبین بود مطالعه رواج پیداکنه
این موارد درمورد اکثریت مورد تاییده نه همه از جمله اعضای بهشت انیمه( خدا کنه)
از همین الان شروع کنید
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)