در خیابان های شب
دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمانت
گستره ی شب را ربوده است.
"نزار قبانی"
______________________
رفتنت آن قدر ها که فکر می کنی فاجعه نیست
من مثل بید های مجنون
ایستاده می میرم
"نزار قبانی"
______________________
حضورت کافی است
تا مکان جایش را از دست بدهد
آمدنت کافی است
تا زمان گذرش را فراموش کند
در عشق،مقدر است بر تو
که همواره
راه بروی بر روی لبه ی تیغ
و تنها بمانی چون صدف
و غمناک چون درختان بید
جنگلی سبز می شوم
صبحگاهان
آنگاه که صدای آبی ات
صبح بخیر می گوید به من
از آن سوی تلفن
"نزار قبانی"
علاقه مندی ها (Bookmarks)