سفرنامه های Crown Clown

[Crown Clown]

---

Matsuri Japan
Japanese Festival
August 13, 2011

من همينجور غصه ميخورم که چرا تو اين سفر به اندازه کافی وقت نداشتم که برسم همه چيز رو ببينم! مثلاً از فيستيوال ژاپنی ها من فقط به افتتاحيه رسيدم!!! به شدت دلم ميخواست که تا شب بمونم و بقيه اش رو هم ببينم ولی همه منتظر من بودن و بايد ميرفتيم! اين چيزی هست که من تونستم از اين فستيوال ببينم :

اين لينک هم مراسم افتتاحيه يا هر چيزه ديگه اي که اسمش رو ميذارين!!!

برای دیدن این محتوا باید وارد سایت شوید یا ثبت نام   نمایید.
		

[Crown Clown]

الان داشتم email هامو چک ميکردم که چشمم به جمال يک email از طرف Otakuhton افتاد و متن نامه بسی داغ دلمو تازه ::#13 و لينک توش کلی دلم رو سوزوند که آخه چرا از اين اتفاق ها تو ويکتوريا نمييوفته!!!


يعنی واقعاً تو دلم گفتم کوفت شون شه که هالووين شون هم هالووين انيمه اي هست!!! #5 اون وقت ماها آب بازی هم حق نداريم بکنيم!


Anyway, يه نگاهی بکنين ببينين چه برنامه ريزی اي برای خودشون کردن ...

http://halloween.otakuthon.com/

[Crown Clown]

اين عکسا رو تو Face Book گذاشته بودم ولی ديدم حيفه، اين ور هم بذارم بچه هايی که تو FB نيستن هم ببينن!


من اين ترم گذشته، برای زنگ تفريح يه کلاس عکاسی ميرفتم که از قضا به جای اينکه عکاسی حرفه اي ياد بده، بيشتر داشت ياد ميداد که از چی عکس بگيريم!!! کلاسا تو يکی بزرگترين گالری های اينجا برگزار ميشد و استاد مون ، کوئينتون، خودش يکی از عکاس های حرفه اي و به نام اينترنشنال بود!

خلاصه جاتون خالی خيلی خوش گذشت، هفته اي يه بار 6-9 شب ماها دور هم جمع ميشديم و عکس هايی که هفته پيش گرفته بوديم رو بررسی ميکرديم که حالا تو جون يه نمايشگاه هم از عکس هامون اينجا برگزار ميشه.


از همه اينا که بگذريم اين سری عکس ها که شوهر يکی از بچه ها به اسم النا گرفته بود، واقعاً يه چيز جدايی از همه عکس های ديگه بود!!! يادتونه يه زمانی رو صندلی داغ که نشسته بودم صحبت از pet داشتن من کردين و من گفتم آدم تو ويکتوريا احتياج به pet نگه داشتن نداره! چون همه جور حيوونی از تو حياط خونه تون رد ميشه؟! اين مصداق اون حرف اون روزه منه! اين عکسا تو حياط خونه النا گرفته شده :

[Crown Clown]

اينجا (سؤال سوم) قول داده بودم عکسای اوتوبان 101 امريکا رو بذارم. اين اوتوبان از شمال واشنگتون، شروع ميشه، به موازات اقيانوس آرام و ميره به سمت جنوب، تمام ايالت اورگن رو هم رد ميکنه و به ايالت کليفرنيا ميرسه تا جنوبش که در انتها به لس آنجلس، ختم ميشه و ادامش اوتوبان I5 تا سن ديئگو و مرز مکزيک ميره. من مسير سن ديئگو تا سن فرانسيسکو ی اين اوتوبان رو چندين سال پيش رفته بودم که بينهايت زيبا بود، مخصوصاً سمت سنتا باربارا که ساحل های زيبايی که جون ميده برای شنا کردن، داره و کلاً اوقيانوس آرومی رو اون طرف تجربه ميکنين! ولی سمت واشنگتون و اورگن اصلاً نميشه اسمش رو اوقيانس آرام گذاشت! اوقيانوس خروشان اسم خيلی برازنده تری هست! :D مخصوصاً که عکس هايی که من دارم ميذارم مال چله تابستون هستن! که بعضی از جاها ما داشتيم فيريز ميشديم و باد داشت از جا بلند مون ميکرد! خدا به داد الان برسه!

اين مسافرت رو ما امسال بعد از بار دومی که من زانوم رو شيکوندم رفتيم که يه کم حال و هوای من عوض شه و واقعاً هم شد! خيلی جالبه يکی از ارزون ترين مسافرت هايی بود که ما تا به حال رفتيم ولی از همه هم بيشتر خوش گذشت! کلاً road trip يه مزه ديگه اي داره! اين لينک مسير مسافرت ما رو نشون ميده (يه کم صبر کنين، طول ميکشه تا لود شه! حتی با اينترنت super fast من!) :

حالا من اگه برسم، از بقيه جاهايی که تو اين مسافرت ديدم هم عکس ميذارم ولی فعلاً اين سری رو ببينين:

Lake Crescent


Rialto Beach


Ruby Beach


Ocean Shores


Haystack Rock, Cannon Beach




Cape Lookout State Park



Heceta Head Lighthouse




Yaquina Head Outstanding Natural Area








اسم اينجا يادم نيست! :p



Nye Beach

[Crown Clown]

امروز اينجا نمايشگاه اسباب بازی بود، البته اسباب بازی های قديمی که به درد کسايی که کلکشن جمع ميکنن ميخوره!

همينجور که ميبينين پر comic books, بازی های قديمی (بازی های آتاری رو ميبينين؟؟؟!!! من موندم کی هنوز کنسول هاشو داره که بخواد بازيشو بخره؟!!!)، ... بود.

و راستی راستی من يه ربع داشتم دنبال جای پارک ميگشتم، تازه صبح زود هم رفته بوديم ... بچه، نوجوون، جوون، ميآنسال، پير، همه جور گروه سنی اي به چشم ميخورد و جای راه رفتن هم نبود! من اصلاً فکر نميکردم با يه همچين صحنه اي تو يه شهر کوچيک مثل ويکتوريا برخورد کنم! نتيجه گيريش اينه که اين مردم خيلی دل به نشاطن! يکشنبه صبح زود بلند شدن اومدن خرد اسباب بازی!!! منم بخاطر دوستم که عاشق کميک books رفتم و فکر ميکردم ما مسن ترين آدم های اون گروهيم که خوب ديدم خيال باطلی بود ...

[Shaparak]

چه بهشتی بوده برای کمیک بازها و اکشن فیگور دوستها!:دی
چه هیولاهای دوست داشتنی ای :دی اگر لولو بود حتما یکیشون رو می خرید!



ها من از این ویترین خوشم اومد: :->



چه عکس های خوبی هم شده. همه رو جز به جز بررسی کردم:دی دستت درد نکنه P-:

پ.ن: حالا چیزی هم خرید؟

[Crown Clown]

اوه آره ... کلاً همه کلسيون باز ها اومده بودن، کسايی که ميخواستن اولين نفر وارد شن بايد 3 برابر وروديه ميدادن 7 صبح ميرفتن! Craig هم من بدبخت بيچاره رو که تازه 5 و نيم صبح خوابيده بودم، 8 صبح کشونده بود اونجا!!!


کرگ کلی comic books خريد ولی من نه! اگه figure action های انيمه بود، ميخردم ولی متاسفانه از انيمه زياد خبری نبود! اينجا جنگ ستارگان و bat من و سوپر من حرف اول رو ميزنن!!!!


عکس ها همه با مبايله! همينجوری گرفتم ...

[Shaparak]

این خیلی جالبه که هنوز هیرو و آنتی هیرو اینقدر برای مردم جذابیت داره. و جنگ ستارگان! اوووه! عشق هرگز نمی میرد انگار:دی
من خودم چندان اوکی نیستم باهاشون. برای همین خیلی هم کمیک بوک دوست ندارم. از هرژه پامون رو فراتر نگذاشتیم ما:دی چطور آدمهایی هستن اونهایی که اینقدر مجذوب این قصه هان:دی

بعد یه چیز دیگه. اجناس گرون تر بودن احیانا؟

[Crown Clown]

این خیلی جالبه که هنوز هیرو و آنتی هیرو اینقدر برای مردم جذابیت داره. و جنگ ستارگان! اوووه! عشق هرگز نمی میرد انگار:دی
من خودم چندان اوکی نیستم باهاشون. برای همین خیلی هم کمیک بوک دوست ندارم. از هرژه پامون رو فراتر نگذاشتیم ما:دی چطور آدمهایی هستن اونهایی که اینقدر مجذوب این قصه هان:دی

يعنی بايد بيای و ببينی!!! کرگ تو خونه اش يه اطاق داره که اسمشو گذاشته نمايشگاه جنگ ستارگان!!!! فرض کن وقتی فيلم اولش در اومده ايشون 7 سالش بوده! از اون زمان تا الان! تابلو، مجسمه، figure action, کتاب، کميک، ...

از الانم شمارش معکوس زده برای 2 سال ديگه که قراره فيلم جديدش دربياد! نصف مکالمات هم به جنگ ستارگان ختم ميشه! فکر کنم منم الان در حد يه متخصص اطلاعات دارم در موردش ...


کلکسيون کميک books ها هم تو يه اتاق ديگس ... خودت حدسش رو بزن ديگه ... اين مجذوبيت حدی نداره خلاصه ...

بعد یه چیز دیگه. اجناس گرون تر بودن احیانا؟

نه، نسبت به مغازه ها ارزون تر بود. مخصوصاً که هر کسی ميتونه يه ميز اجاره کنه و کلکسيون خودش رو بذاره برای فروش! يعنی همه مغازه داره نبودن. بعضی ها هم کسايی بودن که برای تبادل و ... اومده بودن ...


ولی اين هم قابل ذکر هست که من عمرا حاضر نبودم يه همچين پول هايی برای اين جور چيزا بدم! چون هر چی قديمی تر ميشن قيمت ها نجومی بالا ميره! يه طرف آکشن داشت برگزار ميشد ... يعنی قيمت به 1000 دلار اينطور ها ميرسيد!


ولی به نظر ميرسيد که قيمت ها برای کسايی که اين کاره هستن خوب بود! چون کرگ خيلی کميک خريد!!! و کلاً از اون آدم هايی نيست که بيخود پول خرج کنه ...

[divan]

هی مثل همیشه خودداری میکنم و نمیخوام وارد صحبت بشم که نمیشه. =___=


راستش من به شخصه اگر وارد همچین نمایشگاهی بشم، اول از همه یکراست میرم طرف غرفه های مربوط به استار وارز. و چقدر فان هم میشه اونجا داشت. و میشه در مورد اختلالاتی که در نیرو هست بحث کرد. و حتی شاید یه لایت سیبر زیبا هم نصیبمون بشه. و کلی فان دیگه که دوستانی که اهل جنگ ستارگان نیستن ازشون بی خبرن. :-"


- از طرف ستاد حمایت از جنگ ستارگان ، May the Force be with you



پ.ن : یه تشکر هم بکنم از هیمه ساما به خاطر این تاپیک رنگارنگ و جالب.

[Khashayar]

آآآه قلبم جریحه دار شد عجب نمایشگاهی برپا شده بوده. عشقِ کامیک بوکم من یکی، بتمن جانِ بابا اکس-من... خوش به حالتون، خوش به حالِ آقا کریگ عزیز. لذتی که ایشون بُرده رو من درک میکنم. کامیک بوک ها رو تا نخونین و غرقشون نشین، حس و حالِ یه طرفدار پر و پا قرصشو خوب نمیفهمین. منکه 90 % کامیک بوک ها رو الکترونیکی خوندم، وضعم خرابه و خیلی دوستشون دارم. وای به حال اینکه به صورت کاغذی دستم برسن... همونجا سکته رو زدم :دی

قضیه ی این طرفداران Star Wars خیلی وخیمه، فک کنم هیچ فن فیکشنی در حد اینا نباشه. یه جنگ و کل کل عظیم هم با Star Trek ـی ها دارن که تمومی نداره. من که دوسش دارم، کلاً هرگونه داستان های اینجوری و دارای طرفداران زیاد رو دوست دارم

[Yu-chhiang]

چه تکنی کالری! نفسم گرفت!البته یه همچین نمایشگاهی جا داشت که خیلی پر زرق و برق تر می بود. حتی فقط چرخ زدن توی این همه چیزای رنگی لذتبخشه.ولی هشت صبح همیشه ظلمه!

همينجور که ميبينين پر comic books, بازی های قديمی (بازی های آتاری رو ميبينين؟؟؟!!! من موندم کی هنوز کنسول هاشو داره که بخواد بازيشو بخره؟!!!)، ... بود.

من دارم. از آتاری تا نین تن دو هر کنسولی جهان خودشو داره.

این خیلی عزیزه:

پ.ن:خوبی جنگ ستارگان اینه که یه تیکه ی کوچیک از یه جغرافیای فانتزیه. یکی می گفت اگه قسمت های جدید جنگ ستارگان رو فن ها می ساختن از کارای جورج لوکاس بهتر می شد!جنگ ستارگان فقط یه چندگانه ی ساده نیست.ارزون ترین و یوزر فرندلی ترین موتور فانتزیه!

[Crown Clown]

بهار در ويکتوريا

هوا امسال تو ويکتوريا، عجيب و غريب بود! درخت ها و گلها واقعاً تا اواسط آذر برگ و گل داشتن و فکر کنم خواب زمستانی شون به 2 ماه هم نکشيد که از اول اسفند همه جا رنگی شد دوباره به اول فروردين که رسيديم، اکثر درخت ها ديگه همه شکوفه هاشون داشت ميريخت! اين اتفاق هميشه توی ارديبهشت يا خرداد مييوفته و امسال همه چيز 2 ماه زودتر اتفاق افتاده! فکر کنم تأثيرات global warming باشه!!!


خلاصه ... ويکتوريا در اين يک ماه گذشته بسيار بسيار زيبا شده بود و اين انيمه های ژاپنی رو که ميبينم که همينجور توشون cherry blossom نشون ميدن، منو به اين فکر اينداخت که منم يه چند تا عکس از ويکتوريا بذارم که ژاپنی ها فکر نکنن فقط خودشون يه همچين منظره اي دارن!!! (نميدونم اگه يه مسابقه بدن، کدوم برنده ميشن؟ جزيره ويکتوريا يا جزيره ژاپن؟! کدوم زيباتره؟)



هيچ کدوم از اين عکس ها ما من نيست، عکس ها معلق به عکاس معروف ويکتوريا Doug Clement هست:

و اين هم کوچه و خيابون های ويکتوريا در بهار:

اين از شکوفه های ويکتوريا، اينم چند تا عکس از خود ويکتوريا:

اينم چند تا عکس از کاخ معروف Hatley که فيلم هايی مثل X-men و سريال هايی مثل Witches of East End و Arrow و ... توش فيلم برداری شده. ليست کاملش رو تو اين لينک ميتونين ببينين. خيلی جالبه که هيچ کس نميدونه اين کاخ تو ويکتورياست ...


حالا من اگه وقت کنم روز کامل عکس های داخل کاخ و عکس های باغ هاش و دور و حواليش رو براتون ميذارم .

صحنه هايی از سريال Arrow در داخل کاخ هيتلی:

[Shaparak]

Ow خیلی قشنگه! چقدر شکوفه! شرق دور رو از رو برده رسما لول
پ.ن: چه خیابون های پهن ِ سبز ِ دلنشینی. :X

منم از این باغ ها میخوام بشینم توش کتاب بخونم! *Sigh*
:پی

[Crown Clown]

Ow خیلی قشنگه! چقدر شکوفه! شرق دور رو از رو برده رسما لول

تاييد ميشه! هيچ جايی به زيبايی ويکتوريا نيست! بيخود بهش نميگن جزيره گل ...

پ.ن: چه خیابون های پهن ِ سبز ِ دلنشینی. :X
منم از این باغ ها میخوام بشینم توش کتاب بخونم! *Sigh*
:پی

يه حالت روستايی-شهری يه قشنگی داره! نه روستاست، نه شهر! بزرگتر و پر جمعيت تر از اونيه که بشه بهش گفت روستا، ولی از طرفی اون حال و هوای روستايی خودشو حفظ کرده! احساس نميکنی وسط يه شهر صنعتی يه بی آب و علفی! اولاً که جزيره ست از هر وری بری، ميوفتی تو آب! اونجايی هم يه کم خشکی داره، 100 تا درياچه دور و برش هست!!! دوم اينکه همه خونه ها ويلايی هستن با زمين های بزرگ! خونه های چسبيده به هم کم ميبينی! خلاصه يه آرامش خاصی داره که مثلاً ونکوور نداره!




هر وقت ميرم يه جای قشنگيش جاتو خالی ميکنم ... من خودم اون اوايل که اومده بودم اينجا، زياد سوار دوچرخم ميشدم و ميرفتم پارک ميشستم کتاب ميخوندم ،،، ولی مدت هاست که اين کار رو نکردم! الان که گفتی هوس کردم برم ...