Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 3 از 16 نخستنخست 1234513 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 45 , از مجموع 226

موضوع: معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

  1. #31
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    رولد دال
    پاتریسیا نیل و رولد دال
    زمینه فعالیت نویسنده، فیلمنامه نویس تولد ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶
    لاندالف، کاردیف، ویلز مرگ ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰
    باکینگهام شایر همسر یا شریک زندگی پاتریسیا نیل (۱۹۸۳-۱۹۵۳) - فلیسیتی آن کراسلند (۱۹۹۰-۱۹۸۳) کارهای برجسته چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر



    رولد دال (به انگلیسی: Roald Dahl)، (۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ - ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس اهل ویلز بریتانیا و از مشهورترین نویسنده‌های انگلیسی، که والدینش نروژی‌الاصل بودند و اوج شکوفایی او به عنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ۱۹۴۰ بود. مهم ترین آثار او چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر، ماتیلدا و داستان های نامنتظره است. بیشتر آثار او به فیلم در آمده است.

    زندگی و مرگ

    او در ۱۹۱۶ در لانداف گلامورگان به دنیا آمد. در جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان در نایروبی پیوست. مدتی در یونان و سوریه خلبان جنگی بود. در ۱۹۴۲ به واشینگتن رفت و نویسندگی را شروع کرد. اولین داستان هایش را بر اساس تجربه هایش در جنگ در نشریان امریکایی به چاپ رساند. اما خیلی زود به نوشتن برای کودکان گرایش یافت. آثار او اثر زیادی بر نویسندگان انگلیسی زبان پس از او گذاشت. او در سال ۱۹۸۳ برنده ی جایزه ی ویت برد شد و در نوامبر ۱۹۹۰ درگذشت. مجله ی تایمز او را «یکی از پرخواننده ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان نسل ما» نامید و نوشت : «کودکان عاشق داستان های رولد دال هستند و او را نویسنده ی محبوب خود می دانند... داستان های او آثار کلاسیک آینده خواهند بود.»



    آثار


    کتاب‌های کودکان
    شعر کودکان
    • ترانه های آشوبگر (۱۹۸۲)
    • حیوانات کثیف (۱۹۸۳)
    • شوربای ترانه ها (۱۹۸۹)
    داستان‌های بزرگسالان


    رمان‌ها
    مجموعه داستان‌های کوتاه
    • ده داستان آگهی‌ها و پرواز (۱۹۴۹)
    • کسی مثل تو (۱۹۵۳)
    • ببوس ببوس (۱۹۶۰)
    • بیست و نه بوسه از طرف رولد دال (۱۹۶۹)
    • داستان های نامنتظره (۱۹۷۹) (با ترجمه گیتا گرکانی در ایران منتشر شده است).
    • داستان‌های نامنتظره دیگر (۱۹۸۰)
    • بهترین داستان‌های رولد دال (۱۹۷۸)
    • داستان های ارواح (۱۹۸۳)
    • مینی بوس رولد دال (۱۹۸۶)
    • آه، راز شیرین زندگی ام (۱۹۸۹)
    • مجموعه داستان های کوتاه رولد دال (۱۹۹۱)
    غیرداستانی
    • گنج میلدنهال
    • داستان هایی از کودکی برای پسران
    • تنها رفتن
    • سرخک، بیماری خطرناک
    • خاطرات در جیپسی هاوس
    • راهنمای ایمنی راه آهن
    • سال من
    نمایشنامه‌ها
    • عسل ها (۱۹۵۵)
    • ویلی وانکا (۲۰۰۷)
    فیلمنامه‌ها
    • ۳۶ ساعت (۱۹۶۵)
    • فقط دو بار زندگی می‌کنی (۱۹۶۷)
    • چیتی چیتی بنگ بنگ (۱۹۶۸)
    • شبکاو (۱۹۷۱)

  2. #32
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    آگاتا کریستی


    آگاتا مری کلاریسا, لیدی ملووان (به انگلیسی:Agatha Mary Clarissa, Lady Mallowan) (زاده ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ - درگذشته ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶) مشهور به آگاتا کریستی (به انگلیسی: Dame Agatha Christie) نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی بوده است. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز نوشته است، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان های آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم ترین و مبتکر ترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان های جنایی کوشیده اند نیز معرفی و مطرح نمودند.

    آگاتا کریستی در کتاب رکورد های گینس مقام اول در میان پرفروش ترین نویسندگان کتاب در تمام دوران ها و مقام دوم (بعد از ویلیام شکسپیر)در میان پرفروش ترین نویسندگان در هر زمینه ای را به خود اختصاص داده است. تخمین زده شده است که یک میلیارد از کتابهای او به زبان اصلی (انگلیسی) و یک میلیارد دیگر در ترجمه های گوناگون به ۱۰۳ زبان دنیا به فروش رسیده است . محبوبیت جهانی کریستی به آن درجه است که بطور مثال در کشوری چون فرانسه تعداد کتابهایی که از او تا سال ۲۰۰۳ به فروش رسیده بالغ بر۴۰ میلیون جلد یعنی نزدیک به دوبرابر کتابهای فروش رفته نویسنده بزرگ فرانسوی امیل زولا (۲۲ میلیون جلد) بوده است.

    تله ‌موش (نمایشنامه) که یکی از آثار معروف او است برای اولین بار در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۲ در لندن (تئاتر آمباسادورها) به روی صحنه رفت و از آن تاریخ تا زمان حاضر و در طول بیش از ۵۰ سال همیشه بر روی صحنه بوده است و از این نظر دارای رکورد میباشد. این نمایشنامه تا کنون فقط در لندن بیش از ۲۰٬۰۰ بار به روی صحنه رفته است.

    در سال ۱۹۵۵ آگاتا کریستی اولین نویسنده ای بود که جایزه استاد بزرگ که وِیژه نویسندگان ممتاز داستان‌های جنایی آمریکا بود را دریافت نمود. در همان سال نمایشنامه او بنام شاهد پرونده (به انگلیسی: Witness for the Prosecution) به‌عنوان بهنرین نمایشنامه برندهٔ جایزه ادگار گردید.

    بیشتر کتابها و داستان های کوتاه او، و بعضی ها از آنها برای چندین بار، به فیلم درآمده اند که از آن میان می توان بطور مثال به فیلم های قتل در قطار سریع السیر اورینت ، مرگ در رودخانه نیل و قطار چهار و پنجاه دقیقه از پدینگتون اشاره نمود. بسیاری از نوشته های آگاتا کریستی بطور مکرر برای تهیه برنامه های رادیویی و تلویزیونی نیز مورد استفاده قرار گرفته‌اند. کریستی در سال 1955، نخستین کسی بود که جایزه‌ی استاد اعظم را از مجمع معمایی‌نویسان امریکا دریافت کرد.

    زندگی

    آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر (به انگلیسی: Agatha Mary Clarissa Miller) در شهر ترکی در ناحیه دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر او آمریکایی بود و فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از یک خانواده اشرافی بود. آگاتا بدلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ایالات متحده نیز باشد ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت ننمود. او دارای یک خواهر و یک بردار بود که هردوی آنان از وی مسن تر بودند.

    آگاتا در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی بنام آرچی بالد کریستی ازدواج کرد که ازدواج موفقی نبود و زندگی مشترک آنان بعد از ۱۴ سال عاقبت در سال ۱۹۲۸ با جدا شدن از یکدیگر خاتمه یافت. دختری بنام روزالیند هیکز حاصل این ازدواج بود.

    آگاتا در زمان جنگ اول جهانی در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد، شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتابهای او رخ می دهند به‌وسیله خوراندن سم به مقتولین است که به انجام می رسند.

    در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برک شایر زندگی می‌کرد برای مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جار و جنجال فراوانی بپا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اطاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا، ادعا کرده بود که در اثر ضربه روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی گردیده بوده است. در مورد اینکه آیا کل این ماجرا یک کار تبلیغاتی بوده است یا خیر، کماکان نظرات ضد و نقیض اند. در آن زمان دید کلی مردم نسبت به ناپدید شدن آگاتا دیدی منفی بود و عده بسیاری بر این باور بودند که آن ترفند تبلیغاتی مبالغ قابل توجهی هزینه روی دست مالیات دهندگان کشور گذاشته است. در سال ۱۹۷۹ این ماجرای ناپدید شدن موضوع فیلمی شد بنام آگاتا که در آن وانسا ردگریو در نقش آگاتا کریستی ظاهر می‌شود.



    اطاق آگاتا کریستی در هتل پرا پالاس استانبول. او کتاب قتل در قطار سریع‌السیر اورینت را در زمان اقامتش در همین اطاق نوشت.


    آگاتا در سال ۱۹۳۰ با یک باستان‌شناس بنام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان‌تر بود ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. جا پای این سفر ها و شهرها و کشورهایی که او از آنها دیدن می‌کرد را می توان در بیشتر داستان‌هایش که وقایع آنها در کشورهای شرقی (خاور میانه) رخ میدهند، مشاهده نمود. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان برای مدتی نسبتاً طولانی دوام بیآورد.

    آگاتا کریستی رمان قتل در قطار سریع السیر شرق را در سال ۱۹۳۴ وقتی در هتل پرا پالاس استانبول سکونت داشت نوشت. استانبول آخرین ایستگاه شرقی قطار سریع السیر اورینت بود که در آن زمان بین غرب و شرق اروپا در تردد بود. اطاقی که آگاتا کریستی در آن می زیست توسط مقامات هتل پرا پالاس به‌عنوان یادبود این نویسنده نامدار در همان حال و هوای زمان اقامت کریستی حفظ و نگهداری شده است.

    آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در سن ۸۵ سالگی و بطور طبیعی درگذشت. او تنها یک فرزند بنام روزالیند هیکز داشت که او نیز در سن ۸۵ سالگی و بتاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۰۴ درگذشت. در حال حاضر تمام حقوق مربوط به نشر و فروش کتابهای کریستی در اختیار و مالکیت نوهٔه او ماتیو پریچارد است.

    آثار

    (ناقص)
    • مرگ ، نقطه ی پایان، مترجم: ايليا حريري، ناشر: انتشارات کاروان
    • راز قطار آبی (1928) The Mystery of the Blue Train))
    • قتل در بین‌النهرین (1936) Murder in Mesopotamia))
    • پنج خوک کوچک (1924) Five Little Pigs))
    • فیل‌ها به یاد می‌آورند (1972) (Elephants Can Remember)
    • پرده [آخرین اثری که هرکول پوارو در آن نقش دارد] (1975) Curtain))
    • جسدی در کتابخانه (1942) The Body in the Library))
    • نمسیس (1971) Nemesis))
    • قتل در قطار سریع‌السیر شرق (Murder on the Orient Express)

  3. #33
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    کانن دویل؛ عکس از کتابی منتشر شده حدود ۱۹۱۵ (میلادی)


    سِر آرتور کانن دویل (به انگلیسی: Sir Arthur Ignatius Conan Doyle) نویسنده و
    پزشک اسکاتلندی است که شهرت خود را مدیون خلق شرلوک هلمز، کارآگاه خصوصی بسیار مشهور، است.


    زندگینامه

    آرتور کونان دویل، پزشک و نویسنده ی اسکاتلندی، در سال 1859 میلادی، متولد شد. او در دانشگاه ادنبورگ، به تحصیل پرداخت. او نویسنده ی پرکاریست و آثار زیادی دارد. علاوه بر کتاب های شرلوک هلمز، تعداد قابل توجهی رمان تاریخی، کتاب تاریخ، از جمله کتاب مفصلی درباره ی بوئرهای افریقای جنوبی و نیز کتابی درباره ی احضار ارواح (که در اواخر عمر، سخت بدان معتقد شده بود) نوشته است. کتاب های شرلوک هلمز او، که اکنون بیش از خودش شهرت دارند، در ابتدا، با بی مهری مواجه شدند. خوانندگان زیادی حاضر به خریدن چنین کتابی نبودند. تا جایی که او، برای چاپ کتاب "اتود در قرمز لاکی" اش (the study in scarlet) مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستان های مختلف و کم فروش را ، در یک یا چند شماره از خود، با کاغذهای ارزان قیمت، چاپ می کردند. اما پس از آن، رفته رفته بر مشهوریتش افزوده شد و پس از مدت کمی، همان نشریه ی مجله ی مزبور، حاضر به چاپ داستان او، در یک کتاب جداگانه شد و این، نقطه ی آغاز مجموعه های آرتور کونان دویل بود. او در سال 1930 میلادی، چشم از جهان فروبست.

  4. #34
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    چارلز دیکنز
    زمینه فعالیت نویسنده و روزنامه‌نگار تولد ۷ فوریه، ۱۸۱۲
    پورتسموت، انگلستان مرگ ۹ ژوئن، ۱۸۷۰ (در سن ۵۸ سالگی)
    چارلز جان هوفام دیکنز (به انگلیسی: Charles John Huffam Dickens)، (۷ فوریه ۱۸۱۲
    - ۹ ژوئن، ۱۸۷۰)، برجسته‌ترین رمان‌نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی نیرومند بود. در مقام یکی از برترین نویسندگان انگلیسی زبان، از او برای داستان‌سرایی و نثر توانگرش و خلق شخصیت‌های به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمده‌ و در طول زندگی‌اش محبوبیت جهانی بسیاری کسب کرده‌است. از آثارش می‌توان، «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ»، الیور تویست و «داستان دو شهر» را نام برد.

    زندگی

    چارلز دیکنز در منطقه‌ای به نام لندپورت از شهر پورتسموت در بخش همپشایر انگلستان، در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد. پدرش جان دیکنز کارمند سادهٔ دفتر امور مالی نیروی دریایی بود و با وجود حقوق خوبی که دریافت می‌کرد به سبب ولخرجی، همیشه در تهیدستی زندگی می‌کرد. چارلز دو سال بیشتر نداشت که خانوادهٔ او به لندن نقل مکان کرد و او تحصیلات مقدماتی را در آن‌جا گذراند.
    در ۱۸۲۴ چارلز دوازده ساله، هنگامی که پدر به خاطر نپرداختن اقساط وام‌هایش به زندان نامدار «مارشال سی» لندن افتاد، مجبور به ترک تحصیل شد. او ناچار بود در یک کارگاه رنگرزی کفش کار کند و روی بطری‌ها برچسپ بزند. مدتی بعد مادرش را از دست داد و با ۴۰ پوندی که از مادر به ارث برد، بدهی پدر را داد و او را آزاد کرد.
    دیکنز تحصیلات خود را در آکادمی «ولینگتون» و مدرسهٔ «داوسون» ادامه داد و از سال ۱۸۲۷ در دفتر وکالت مشغول به کار شد و تندنویسی را آموخت و به سرعت در کار خود پیشرفت کرد. وی در دههٔ ۳۰ با نشریات اجتماعی مختلفی همکاری می‌کرد که موجب آشنایی بیشتر او با معضلات اجتماعی شد. او نویسندگی را با نوشتن داستان‌های کوتاه در هفته‌نامه‌ها آغاز کرد.
    در سال ۱۸۳۶ با «کاترین هوگارت» سردبیر هفته‌نامهٔ «ایونیگ کرونیکل» ازدواج کرد و از او دارای ده فرزند شد. او از این زندگی مشترک، ناملایمتهای بسیاری دید که در سال ۱۸۵۸ به جدایی منتهی گردید.
    دیکنز در ۹ ژوئن ۱۸۷۰ بر اثر سکته قلبی درگذشت. بنابر وصیتش «مراسم تدفینی کم‌خرج و بسیار معمولی» برایش برگزار کردند.

    داستان سرود کریسمس


    آثار دیکنز

    دیکنز آثار بسیاری به صورت رمان و داستان‌های کوتاه دارد. او بیشتر داستان‌های معروفش مانند الیور تویست را به صورت داستان‌های سریالی در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها منتشر می‌کرد که بعدها به صورت کتاب جمع‌آوری شدند.
    رمان‌های برجسته دیکنز:

  5. #35
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    لیدی براونینگ دافنه (۱۳ مه، ۱۹۳۰ در لندن - ۱۹ آوریل، ۱۹۸۹) او بیشتر به اسم دافنه دوموریه در عالم ادبیات شناخته شده‌است.او یکی از معروف‌ترین رمان نویس‌های بریتانیائیست .او به خاطر نوشتن داستان کوتاه پرندگان و همچنین رمان ربکا معروف شد.که هر دوی این داستان‌ها بعدها توسط آلفرد هیچکاک به تصویر کشیده شد.

  6. #36
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    جورج اورول


    اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نام مستعار جورج اورول (به انگلیسی: George Orwell) (زادهٔ ۱۹۰۳ - درگذشتهٔ ۱۹۵۰) نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی بود.جرج ارول 47 ساله بود كه درسال 1950 بدليل بيمارى سل وجراحات ناشى از جنگ درگذشت.
    بیشتر شهرت او مرهون دو رمان مزرعه حیوانات یا قلعه حیوانات (به انگلیسی: Animal Farm) و نیز رمان هزار و نهصد و هشتاد و چهار است. نوشته‌های اورول که در نقد مدل حکومت کمونیستی و مدل‌های مشابه انقلاب توده‌ای می‌باشند برای خوانندگان عام تهیه شده و تأثیر گذار می‌باشند. فیلم ۱۹۸۴ بر مبنای رمان جرج اورول ساخته شده‌است.



    آثار


  7. #37
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    پرش به: ناوبری, جستجو

    یوهان ولفگانگ فون گوته


    یوهان ولفگانگ فون گوته (متولد: ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت؛ درگذشت: ۲۲ مارس
    در وایمارشاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رومانتیسیسم به شمار می‌رود.

    زندگی

    پدر گوته، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) همراه با خانواده‌اش در یک خانه بزرگ در فرانکفورت زندگی می‌کرد، که آن زمان قسمتی از امپراتوری مقدس روم بود. مادر گوته نیز کاترینا الیزابت گوته (تِکستور سابق) از خانواده‌های سرشناس فرانکفورتی بود.
    یوهان ولفگانگ در کنار پدرش و معلم خصوصی‌اش بسیاری از معلومات را، از جمله زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری فرا گرفت.
    او بین سالهای ۱۷۶۵-۱۷۶۸ در لایپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت و در آنجا به اشعار کریستین فورشتگوت گلرت علاقه پیدا کرد. پس از سال ۱۷۶۸، گوته به زادگاه‌اش بازگشت و مدتی نیز در دارمشتات بود.
    گوته پس از اینکه تعدادی از آثار بزرگش را به اتمام رسانید، سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت و در آنجا بین سالهای ۱۷۷۶-۱۷۸۶ (یعنی حدود ۱۰ سال) وزیر حکومت شد. سپس او تا سال ۱۷۸۸ به ایتالیا رفت و در آنجا به تحصیل هنر و مجسمه‌سازی باستانی پرداخت.او خود را از جمله با کارهای میکل آنژ و رافائل مشغول کرد.
    سال ۱۷۸۸، گوته به وایمار بازگشت و تقریباً باقی عمرش را در آنجا گذرانید، هرچند که زندگی او در آنجا با جنگ‌های ناپلئونی رو‌به‌رو شد. گوته در وایمار به تحصیل زبانهای فارسی و عربی و همچنین قرآن پرداخت و شیفته اشعار حافظ شد.
    پس از مرگ همسر گوته کریستیان سال ۱۸۱۶، خود او نیز پس از ۶ سال بر اثر عفونت ریوی در شهر وایمار درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. گفته می‌شود آخرین کلمه شاعر قبل از مرگش، نور بیشتر (آلمانی: Mehr Licht) بود.



    آثار


    مهم‌ترین آثار گوته عبارت هستند از:

  8. #38
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    گونتر گراس
    گونتر گراس
    زمینه فعالیت داستان نویس تولد ۱۶ اکتبر ۱۸۹۷
    دانتزینگ، لانگفور، منطقه آزاد دانتزینگ ملیت آلمانی کارهای برجسته طبل حلبی، قرن من، موش و گربه


    گونتر ویلهلم گراس، نویسنده، مجسمه‌ساز و نقاش آلمانی که زادروز وی ۱۶ اکتبر ۱۹۲۷ (میلادی) می‌باشد. او عضو برجسته گروه ۴۷ و از نویسندگان بزرگ و معروف آلمان است.

    زندگی گونتر گراس

    او در سال ۱۹۲۷ در دانسیگ (اکنون گدانسک در لهستان)، از پدری پروتستان و مادری کاتولیک، زاده شد. او تحت تأثیر تربیت کاتولیکی مادر، به خدمت در کلیسا و همکاری با نوجوانان خادم، در مراسم نمازگذاری شرکت نمود. در سن پانزده‌سالگی برای گریز از محیط تنگ و فقیرانه خانوادگی، خدمت در ارتش هیتلری را با رغبت پذیرفت و در سن هفده‌سالگی به لشکر دهم توپخانه اس‌اس - فروندبرگ، فرا خوانده شد.
    گونتر گراس پس از مجروح شدن در تاریخ ۲۰ آوریل ۱۹۴۵ (میلادی)، در تاریخ ۸ مه ۱۹۴۵ (میلادی) در مارین‌باد دستگیر و به‌اسارت نیروهای آمریکائی در آمد و تا ۲۴ آوریل ۱۹۴۶ (میلادی) در بازداشتگاه به‌سر برد. گراس در بازجوئی‌های مقدماتی افسران آمریکائی، به‌عضویت خود در گروه بازوی مسلح اس‌اس اعتراف می‌نماید ولی تا سال ۲۰۰۶، افکار عمومی را از آن آگاه نمی‌کند. گونتر گراس در سال ۱۹۴۷/۱۹۴۸ در دوسلدورف یک‌دوره کارآموزی را در کارگاه سنگ‌تراشی به‌پایان می‌رساند و سپس در آکادمی هنر دوسلدورف تا پایان سال ۱۹۵۲ به تحصیل در رشته پیکرتراشی و قلم‌سیاه پرداخته و در سال‌های ۱۹۵۳/۱۹۵۶ در دانشکده هنرهای تجسمی در برلین ادامه تحصیل می‌دهد. پس از اتمام تحصیلات به‌پاریس رفته و تا سال ۱۹۵۹ در آن‌جا اقامت می‌گزیند.
    در سال ۱۹۶۰ مجددأ به برلن بازگشته و تا سال ۱۹۷۲ سکونت کرد. گونتر گراس در سال‌های ۱۹۷۲/۱۹۸۷ در یکی از شهرهای کوچک در استان شلزویگ هولشتاین زندگی کرد. او در سال ۱۹۵۴ بایک دانشجوی سوئیسی ازدواج کرد که این پیوندِ زناشوئی تا سال ۱۹۷۸ دوام داشته و ثمره آن پنج فرزند می‌باشد. گونتر گراس در سال ۱۹۷۹ مجددأ اردواج و به‌اتفاق همسرش راهی هندوستان شده و به‌مدت شش‌ماه در آن‌جا(کلکته) اقامت می‌کند. گراس از حزب سوسیال دموکرات آلمان پشتیبانی می‌نمود و در سال ۱۹۸۲ رسمأ به‌عضویت آن در آمد. این عضویت ده سال و سرانجام به‌استعفای گونتر گراس از حزب، منتهی شد. وی هنوز طرف‌دار این حزب می‌باشد.
    مشهورترین نمایشنامه او طبل حلبی است که نمونه برجسته سبک رئالیسم جادوئی در اروپا به‌شمار می‌آید و در سال ۱۹۵۹ به‌چاپ رسید و باعث شهرت گراس شد. دیگر رمان مشهور او «سال‌های سگی» نام دارد که در ۱۹۶۳ منتشر شد و به‌تلفیق واقعیت با تخیل مشهور است. او در سال ۱۹۸۶ پس از سال‌ها سکوت رمان «ماده موش» را منتشر کرد.



    دریافت جوایز

    گونتر گراس علاوه بر داشتن ِ افتخار ِ شهروندی محترم ِ گدانسک، چندین مدال افتخار نیز دریافت نموده‌است. کارهای گونتر گراس جنبه‌های قوی سیاسی دارد و خود وی نیز فعال سیاسی و درگذشته، عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان بوده‌است.
    .گراس همچنین پذیرفته‌است که در نوجوانی از اعضای بازوی مسلح حزب نازی موسوم به اس-اس بوده‌است.





    آثار ادبی گونتر گراس


  9. #39
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    پرش به: ناوبری, جستجو

    توماس مان


    توماس مان (به آلمانی: Thomas Mann) نویسنده بزرگ آلمانی در روز ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در
    شهر لوبک آلمان متولد شد و در روز ۱۲ اوت ۱۹۵۵ در پایان یک بیماری چندروزه و بر اثر عارضه قلبی در بیمارستان شهر زوریخ در میان جمعی از نزدیکانش چشم از جهان فرو بست. دو ماه پیش از آن هشتادمین سال تولدش را جشن گرفته بود و سراسر اروپا با این مناسبت از او تجلیل کردند.

    زندگی‌نامه

    پدر توماس مان بازرگان غلات بود که بعدها به مقام سناتوری شهر لوبک هم رسید, او از جانب مادر یک رگه پرتغالی داشت. تحصیلاتش را تا ۱۹ سالگی در لوبک گذراند و پس از مرگ پدرش همراه خانواده‌اش راهی مونیخ شد. در آنجا وارد یک شرکت بیمه شد و توانست نخستین اثر خود , افتاده‌ها, را به پایان برساند. در همان زمان وارد دانشگاه مونیخ شد و رشته‌های تاریخ و ادبیات و اقتصاد سیاسی را دنبال کرد. در سال ۱۸۹۷ همراه برادرش به رم رفت و در همان سال کتاب بودنبروک‌ها را آغازکرد که در سال ۱۹۰۱ توانست آن را چاپ برساند و شهرت زیادی کسب کند. در سال ۱۹۰۵ با خانمکاتیا پرنیگشایم دختر یکی از استادان دانشگاه مونیخ ازدواج کرد. در این مدت چند اثر دیگر از او انتشار یافت: تریستان, گرسنگان, تونیو کروگر, ساعت دشوار ,در آینه, اعلی‌حضرت, فونتان پیر, شامیسو و مرگ در ونیز.در سال ۱۹۲۴ کتاب کوه جاده را منتشر کرد که باعث شد شهرت او دو چندان شود. در فاصله سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶ کتاب‌های گوته و تولستوی, گفتار و پاسخ, تلاش‌ها, یادداشت‌های پاریس را نوشت. در سال ۱۹۲۹ جایزه نوبل ادبیات به او اهدا شد. او نخستین آلمانی بود که این جایزه را به دست آورد.
    در سال ۱۹۳۳ دولت هیتلر او را مورد تعقیب قرار داد و ناچار از آلمان به سوئیس رفت. درفاصله سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ در رادیو امریکا برنامه اجرا کرد و در سال ۱۹۴۹ در جشن ۲۰۰ سالگی گوته بعد از ۱۵ سال تبعید به آلمان بازگشت. در همان سال دولت آلمان شرقی جایزه ادبی گوته را به او اهدا کرد و دکترای افتخاری دانشگاه آکسفورد را کسب نمود. در ۱۹۵۳ دولت فرانسه نشان افتخار صلیب لژیون دونور را به او هدیه داد و دانشگاه کمبریج نیز دکترای افتخاری به او اعطا کرد. در سال ۱۹۵۲ در روستای کوچک ارلباخ در نزدیکی شهر زوریخ ساکن شد و تا آخر را عمر همانجا گذرانید.
    اما این تنها زندگی ظاهری توماس مان است بعبارت دیگر گزارش گونه ای از زندگی یک نویسنده که تنها به داده های تاریخی بسنده می کند و از کنار توفان درون هنرمند می گذرد. زندگی واقعی توماس مان اما مثل زندگی هر هنرمند حساس در ژرفا جریان داشت، مثل آتشی در زیر خاکستر بود که اگر راهی به بیرون پیدا کرد، راه هنر بود. توماس مان مراحل مختلفی را طی کرده است، از طرفداری از فلسفه نیچه تا شوپنهاور، از پوچگرایی تا بی تفاوتی سیاسی تا انقلابیگری و امید به آینده انسان و جامعه تا فعالیت ضد فاشیسم. در همه این مراحل اما یک خصوصیت او ثابت و بلاتغییر ماند : علاقه او به همجنس. و این خصوصیت گویا آن آتش پنهان زیر خاکستر بود که کم و بیش در همه آثار او و هر بار به شیوه ای آشکار شد. تناقض زندگی توماس مان گویا که قبل از او نیز وجود داشت و بهمراه وی زاده شد : پدرش بازرگانی بود که به مقام سناتوری شهر لوبک نیز رسید و مثل تمام نجیب زادگان اصیل آلمانی هوادار نظو و انظباط بود. بر عکس، مادرش خون گرم پرتقالی را داشت و در آمریکای جنوبی بدنیا آمده بود، بسیار حساس، بسیار زیبا و در کنار همه اینها اهل موسیقی نیز بود. توماس مان از هر کدام نیمه ای را به ارث برد؛ نظم و انظباط را از پدر، و حساسیت و هنر را از مادر. حاصل همه اینها تناقضی مدام بود که از او یک بورژوای سرگردان ساخت. همجنسگرایی وی از همان کودکی بر وی آشکار و مسلم بود. تفاوت او با همبازیهایش نیز ناشی از همین بود. او پیوسته از خودش می پرسید: " چرا اینهمه عجیبم؟.... و بیت بچه های دیگر مانند بیگانه ای هستم؟ به آنها نگاه کن، شاگردان خوب، و آنها که در جایگاه متوسط اشان محکم و استوار ایستاده اند، آنها....شعر نمی گویند، و به چیزهایی فکر می کنند که همه فکر می کنند و می توان به صدای بلند گفت.... اما من، من چه هستم؟ و آخرش به کجا خواهد کشید؟ (1) سرنوشت توماس مان این بود که به گونه ای دیگر فکر کند، شعر بگوید و کارش به نویسندگی بکشد. در دوران مدرسه عاشق همکلاسی اش می شود. آرمین اولین عشق اوست و در عین حال سایه ای که می رود تا مان را تا آخرین لحظه های زندگی اش تعقیب کند. در یکی از آخرین نامه هایش نوشت: " آرمین مارتنس ، این نام را باید برجسته نوشت، من عاشق او بودم." (2) (Armin Martens) ولی این نوجوان بیشتر در هوای اسب سواری است و بعد از آن هم به دنبال دختران می افتد. توماس مان او را بنام هانس مانزن وارد یکی از اولین اثرهای خود " تونیو کروگر" می سازد. ویلری تیمپه دومین عشق اوست. گفته می شود که توماس مان چند بار رابطه جنسی ( Wilri Timpe) با این همسال خود داشته و شاید بی دلیل نیست که با وجودی که این فرد بهرحال به صورتی وارد " کوه جادو" می شود ولی تأثیر دیرپای آنچنانی بر روح و روان نویسنده نمی گذارد و نیز او کسی است که توماس مان در دفتر خاطراتش کمتر اسمی از او می برد. در 18 سالگی، بعد از عزیمت به مونیخ با نقاشی به نام پاول آشنا می شود. این آشنایی همراه با احساسات بسیار تند عاشقانه است ولی طرف مقابل جز یک دوستی بسیار معمولی چیزی نمی خواهد. او نیز به نوبه خود وارد " دکتر فاوستوس" می شود. شکستهای پی در پی، توماس مان را واداشت که با خودش بیش از پیش مبارزه کند. در این سالها با زنش کاتیا آشنا می شود. ازدواج با کاتیا هیچ دلیل عاشقانه ای ندارد. مان جواب این معما را خود در یکی از دفترهای خاطراتش برای خودش داده است که 20 سال بعد از مرگ وی به‌وسیله دخترش برای خوانندگانش نیز منتشر شد. " ازدواج بهترین راه است برای نشان دادن اینکه انسان یک مرد حسابی است." و توماس مان ازدواج کرد و علاوه بر آن، و البته باز هم مانند یک مرد حسابی، صاحب 6 فرزند شد. آیا توماس مان همجنسگرایی خودش را به زنش اقرار کرد؟ کاتیا این را هیچگاه بروز نداد. چیزی که مشخص است اینکه کاتیا بعد از ازدواج گاه و بیگاه به هر حال شاهد ماجراست. در سال 1913 وقتی به ولادیلاو موس یعنی همان نوجوان زیبای 13 ساله لهستانی، که در " مرگ در ونیز" به تاچیو ( Wladyslaw Moes) تغییر نام می دهد، برمی خورد، کاتیا نیز شاهد هر روزه توفان درون توماس مان است. " به او علاقه بی حصر و اندازه پیدا کرد، و او را در ساحل با همبازیهایش نظاره می کرد." (1) این را زن توماس مان در خاطراتش می نویسد و توماس مان البته پا را از این فراتر می گذارد و تاچیر را شب و روزريال، در کوچه و خیابان، در هتل محل اقامت و در ساحل، پوشیده و یا نیمه لخت می جوید، یعنی آن کاری که آشنباخ ، قهرمان داستان (مرگ در ونیز) انجام می دهد. و البته چون قسمت عمده این تعقیب ها و نظربازی ها یا در خفا و یا در ذهن توماس مان انجام می گیرد، کاتیا فقط به قسمتی از ماجرا راه پیدا می کند. ناگفته پیداست که اینجا نیز احساسات به ارث برده از مادر است که وی را به این شهر چنوبی، شهر عشق و موسیقی، می کشاند. زمانی نیچه نوشته بود : " اگر بخواهم دنبال واژه دیگری برای ونیز بگردم، کلمه موسیقی را پیدا می کنم." و برای توماس مان، این شهر " زیبا و مشکوک" بود؛ شهری میان بیداری و رؤیا، میان خشکی و آب، زندگی و مرگ. از طرف دیگر رابطه جنسی بین دو مرد در این شهر ازادتر بود و خودفروشی مردان نیز سنت دیرینه ای داشت. ایتالیا به این دلایل، بویژه در نیمه دوم قرن 19 میلادی، به اقامتگاهی برای همجنسگرایان کشورهای مختلف اروپایی فرا روئید(2). توماس مان در این شهر بدون تابو باز درگیر بین دو دنیای ضد و نقیض شد. شهر ونیز برای توماس مان جاذبه ای جنسی داشت ولی با این حال مثل تاچیو به گونه ای بیمار بود و مرگ را تداعی می کرد و هر دو، هم ونیز و هم تاچیو، مثل احساسات جنسی توماس مان، از یک طرف جاذبه و کشش و از طرف دیگر ترس را بدنبال داشتند. عشق به فرزندش کلاوس(3) نیز یکی از عشقهای زجرآور او بوده است. زمانی پیش از آن وقتی مادر بزرگش از او پرسیده بود که آیا دلش پسر می خواهد یا دختر، جواب داده بود: " معلوم است که پسر.... دختر را که نمی شود جدی گرفت." و جدی بودن پسران اما در واقعیت برای توماس مان بالاتر از آن بود که بتواند با آنها طرح دوستی بریزد. بهترین دوستانش زنان بودند و حتی در خانواده خودش نیز با دخترش اریکا رابطه صمیمانه تری داشت و از این رابطه صمیمی بخصوص کلاوس برکنار بود، که نویسنده پدر به او تمایل شدید جنسی داشت.. رویارو شدن با مردان جوان، دنیای او را به هم می زد و فرزندش کلاوس یکی از این مردان بود. توماس مان که زمانی پسر می خواست حالا با احساسی گناه آلود در دفترچه خاطراتش می نویسد: " آه.... کسی مثل من نباید صاحب پسر شود.!" نتایج احساس گناه، گریز و دوری از دوستانش بود که این خود بر حساسیت های او می افزود و همین نیز به نویه خود باعث اجتناب از صمیمیت می گردید. جهان دو جنگ را پشت سر گذاشته و دستخوش تحولات تازه ای است. از شروع جنگ سرد مدت زیادی نگذشته است و علاوه بر آن و در نتیجه آن گاه و بیگاه، اینجا و آنجا تنور چنگهای دیگری، هر چند کوچک‌تر می سوزد. نویسندگان آلمان بر اثر همه این حوادث گریبانگیر، سیاسی شده اند و سیاسی می نویسند. توماس مان نیز به نوعی از این مسئله مبرا نیست و ظاهرآ آدم دیگری می نمود که حتی در هنر، مشغولیات دیگری دارد. در سال 1950، توماس مان که حالا دیگر پیر مرد هفتاد و پنج ساله ای است در هتلی ( Grand Hotel Dolder) در تپه های جنگلی نزدیک زوریخ به استراحت می پرداخت و مثل همیشه وقایع روزانه خود و جهان را یادداشت می کرد. جنگ بین دو کره شمالی و جنوبی از سر گرفته شده بود، و ظاهرآ چنین به نظر می رسید که تنها دلمشغولی او همین معضل سیاسی و نظامی بود. و براستی که یادداشتهای این نویسنده انساندوست نشان می دهند که او هر چیزی را که به سرنوشت انسان و انسانیت پیوند می خورد به گونه ای تعقیب می کرد. ولی مثل همیشه، در ژرفای ذهن نویسنده جنگ دیگری نیز جریان داشت. این جنگ رفته رفته جنگ دو کره را زیر شعاع خود می گرفت و به مهم‌ترین مسئله روز توماس مان تبدیل می شدک توماس مان عاشق گارسن جوان هتل محل اقامت خود شده بود و وقتی این مرد جوان، سیگار نویسنده را روشن می کرد و در حین کار دستانش به دستان وی می خورد، نویسنده به اوج التذاذ و خوشبختی خود می رسید. نویسنده از همین ها نیز یادداشت بر می داشت و حالا دیگر به امیال جنسی خویش، لااقل در پیش خود و در دفتر یادداشتش، شاید در نتیجه رشد شخصیتی، اعتراف می کرد: " چه چهره دوست داشتنی و چه صدای مطبوعی....همبستر شدن با او چه زیبا خواهد بود.(1) دفتر یادداشت توماس مان رفته رفته آکنده از نام فرانس می شد ولی لحظه خداحافظی باز مانند همیشه رسید و نویسنده بدنبال وقت مناسبی می گشت تا با این گارسن جوان به تنهایی و دور از چشم دیگران وداع گوید و در دفترش نوشت : " مدت درازی دست همدیگر را فشردیم. او گفت: اگر ما همدیگر را نبینیم چی و من دیگر هیچ نمی توانستم بگویم جز اینکه: خوش باشید فرانس عزیز. شما راه خود را بهرحال پیدا خواهید کرد."(2) توماس مان بعد از بازگشت بسرعت برای او نامه ای نوشت و در آن باز هم مسئله کمک مالی را یادآوری کرد. مدتی گذشت و از جواب خبری نشد. نویسنده ای که از چهار گوشه جهان نامه دریافت می کرد اینک بی صبرانه در انتظار چند خط از یک گارسن جوان سویسی است: " آه! اگر آن جوان بداند که من چه بی صبرانه منتظر چند کلمه از اویم، ذره ای بیشتر عجله می کرد."(3) و چند سطر بعد : " چرا نمی نویسی که از نامه ام خوشحال و خوشنود شده ای، احمق عزیز." این آخرین عشق بزرگ توماس مان بود ولی نه آخرین عشق. و با این وجود او در سوگ جدایی از فرانس عزادار ماند و نوشت : " دلم می خواهد که بمیرم، چرا که دوری آن جوان را دیگر نمی توانم تاب بیاورم."(4) شوربختی سنین پیری توماس مان البته تنها از این آخری نبود. نامهای آرمین، ویلری، پاول، ولادیسلاو، کلاوس و فرانس تغییر پیدا کرده و در قالب داستان‌های ادبی، به چهار گوشه جهان پراکنده شده بود. ولی نامهای اصلی هنوز در ذهن نویسنده بود و جایی در ژرفای ذهن او رسوب کرده و مدام آزارش می داد. نویسنده شاید در آخرین لحظات عمرش نیز همین نامها را زمزمه می کرد و شاید هم برای آنها داستان‌های تازه ای می ساخت. اعتقاد و پافشاری بر خود و احساسات خود، در وهله اول اعتراف به وجود خویشتن یگانه و نیز قبول واقعیت وجودی خود است.(5) با در نظر گرفتن این مطلب در می یابیم که توماس مان تقریبآ هیچگاه وجود خود و احساسات خویش را جدی نگرفت. احساسات در همه حال به همراه انسان زاده می شوند و سپس تغییراتی می یابند، سرکوب می شوند و چهره عوض می کنند ولی هیچگاه از بین نمی روند. به همین دلیل نیز هست که ما انسان‌ها در پیری نیز احساسات کودکی خود را باز بصورتی تکرار می کنیم و یا حتی بعبارتی به کودکی خویش باز می گردیم. بیگمان چیزی که احساسات ما را سرکوب کرده و در مواردی تغییر مسیر می دهدف اعتقادات ماست. و این بخصوص در مورد توماس مان آشکاری می یابد. به نظر می رسد که در درون این نویسنده، احساسات و اعتقادات متضاد هم، از کودکی تا زمان پیری، مثل دو همسایه متخاصم، در کنار یکدیگر به یک حیات پر تشنج ادامه می دهند که برد البته همیشه از آن همسایه دوم است. با این وجود همسایه اولی آرامی ندارد و گاه و بیگاه، اینجا و آنجا، بدنبال موقعیتی می گردد که اضهار وجود کند. " تونیو کروگر" و کتاب " مرگ در ونیز" و دیگر آثار توماس مان نتیجه همین اضهار وجود امیال سرکوفته است. شاید لازم بود که توماس مان نیز زندگی اش را مثل اسکار وایلد و پاول ورلن و ارتو رمبو، چون یک اثر هنری، خود از نو می ساخت. ولی توماس مان بهمین دلیل، پیوسته بحرانی است. برای چیره شدن بر این بحران، او سعی می کند از نیمه ای از وجود خود بگذرد و آن را نادیده بگیرد، ولی واقعیت لجوج خود را بر ذهن او تحمیل می کند. توماس مان در مبارزه بر علیه طبیعت خویش هیچگاه پیروزمند نیست، توانایی هنرمندانه توماس مان در حقیقت از همین ناتوانیها و شکستهای او مایه می گیرد. حاصل این عشقها و شکستها برای مان این بود که او را هنرمند ساخت. توماس مان می خواهد این احساسات نسبتآ پنهان را شکل هنری بدهد تا از دستشان خلاص شود. ولی تناقض همزاد او گویا در ادبیات نیز گریبان نویسنده را رها نمی کند. احساسات او احساساتی اصیل و انسانی هستند و این همان چیزی است که محتوای داستان‌های او را تشکیل می دهد ولی توماس مان آنجایی که به شکل و فرم داستان می رسد سنت گرا می شود. محتوای داستان‌های توماس مان ژرفای روح آدمی و هزارتوی انسن قرن بستم است. ولی در شکل از حد رمانهای ناتورالیستی قرن 19 فراتر نمی رود. نظم و انظباط و ظاهر پدر، خود را به فرم داستان‌های وی منتقل کرد و احساسات سرکش مادر، محتویات را ساخت. این فرم همان چیزی بود که بر احساسات او به گونه ای مهار می زد و آنها را به حالت اعتدال نگاه می داشت. برای اینکه این احساسات زنجیر بگسلند، نویسنده می بایست آنها را از بند فرم سنتی می رهانید و به آنها فرم و همسنگ آنان را می داد ولی تأثیر پدر قویتر از این بود. توماس مان در داستان‌هایش نیز بورژوای سرگردان ماند. به این ترتیب پاسخ اینکه چرا نویسنده حتی در داستان‌هایش مرد عاشق را به کام نمی رساند واضح است: یکی از دو طرف رابطه اگر همان توماس مان واقعی نیست، لااقل مهم‌ترین خصوصیات او را داراست. بعبارت دیگر تونیو کروگر و آشنباخ، شخصیتهای واقعی ولی ادبی شده ی نویسنده اند. به کام خوشبختی رساندن آنها و درگیر کردنشان با رابطه جنسی با همجنس، بدان معنی است که نویسنده علنآ بر این گونه رابطه جنسی صحه می گذاشت و جرآت توماس مان البته از این کمتر بود. او می خواست این رابطه انسانی و طبیعی را تا حد ممکن تلطیف و افلاطونی کند و اعتلا بخشد تا سرانجام از حالت زمینی خارج و به اوج خدایی برسد. اگر تاچیو در کتاب " مرگ در ونیز" چون خدایی کوچک گویا از دنیاهای آنسو می آید و در آخر، لحظاتی قبل از مرگ آشنباخ، او را به اشاره دستی به نامتناهی های دریا و به ابدیت فرا می خواند، تنها بر همین زمینه قابل توضیح است: " او بر ترس خود از عشق جسمی نمی توانست پیروز شود، ریاضت، طبیعت دوم او شده بود."(1) و گاهی حتی از اینکه هنرش را بر زمینه عشق به همجنس خلق می کرد شرمگین می نمود: " مردمان پاکدلی که تحت تأثیر هنرمند قرار گرفته اند متاسفانه می گویند " موهبتی است" چون فکر می کنند که نتایج روشن و عالی طبعآ باید علل روشن و عالی نیز داشته باشند. هیچکس تصور نمی کند که این "موهبت" ممکن است موهبتی مشکوک باشد و صورت اسف انگیزی در باطن داشته باشد."(2) این شکها و تردیدها برای توجیه ریاضت توماس مان کافی است. نویسنده گاهی پا را از این هم فراتر می گذارد و احساس پرصلابتش به همجنس، احساسی شیطانی و تاریک می شود، و نیز راهی بسوی جهنم، که شاید همان ادبیات است: " ادبیات حرفه نیست، بلکه لعنت است" ، این را نویسنده از زبان تونیو کروگر می گوید، شخصی که مانند اکثر انسان‌های شکست خورده داستان‌هایش، خود اوست.
    1- Harpprecht, S. 1824 + سه دهه بعد که خبرنگاران رد فرانس را در نیونیورک پیدا کردند، وی از احساسات عاشقانه توماس مان اظهار بی اطلاعی کرد و از اینکه باعث خیال پردازیهای شبانه نویسنده شده بود، شوکه شد.
    2- Harpprecht, S. 1826
    2- توماس مان: تونیو کروگر، ص. 53
    3- Ebda, S. 1828
    4- Ebda.
    5- منظور همان چیزی است که در نزد همجنسگرایان غربی نامیده می شود که بهترین واژه مترادف آن Coming Out در فارسی برون آیی و یا حتی کوتاهتر برونایی است.



    آثار دیگر توماس مان


  10. #40
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    پرش به: ناوبری, جستجو




    ساموئل بارکْلی بِکت (۱۳ آوریل ۱۹۰۶ - ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹) نمایشنامه‌نویس،
    رمان‌نویس و شاعر ایرلندی بود. آثار بکت بی‌پروا، به شکل بنیادی کمینه‌گرا و بنابر بعضی تفسیرها در رابطه با وضعیت انسان‌ها عمیقاً بدبینانه‌اند. این حس بدبینی اغلب با قریحهٔ طنزپردازی قوی و غالباً نیش‌دار وی تلطیف می‌گردد. چنین حسی از طنز، برای بعضی از خوانندگان آثار او، این نکته را در بر دارد که سفری که انسان به عنوان زندگی آغاز کرده‌است با وجود دشواری‌ها، ارزش سعی و تلاش را دارد. آثار اخیر او، بُن‌مایه‌های موردنظرشان را به شکلی رمزگونه و کاهش‌یافته مطرح می‌کنند.
    او در سال ۱۹۶۹ بدلیل «نوشته‌هایش - در قالب رمان و نمایش - که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را می‌جوید»




    ، جایزه نوبل ادبیات را دریافت نمود.



    آثار

    نمایشنامه‌ها رمان‌ها اشعار

  11. #41
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    پرترهٔ فیودور داستایوسکی اثر واسیلی پِروف، ۱۸۷۲


    فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی (زادهٔ ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ - درگذشتهٔ ۹ فوریه ۱۸۸۱).
    نویسندهٔ روس است. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایوسکی ارائه کردند.
    اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش.

    نام

    مترجمان متفاوت نام این نویسنده را به اشکال متفاوتی در فارسی نوشته‌اند: «داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که به نظر می‌رسد آخری نزدیک به تلفظ نام او در زبان انگلیسی است و به همان شکل در فارسی ثبت شده‌است. خشایار دیهیمی در ترجمهٔ زندگینامه‌ٔ داستایوسکی نوشتهٔ ادوارد هلت کار نام او را به شکل «داستایفسکی» آورده‌است.
    نام کوچک او نیز در متون ترجمه‌شده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمده‌است.

    زندگی

    فیودور میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایوسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ده سالگی والدینش مزرعه‌ای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان‌ها را در این مکان می‌گذراندند.
    در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانه‌روزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در پانزده سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در زانویه ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.
    در ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدری‌اش به موجب ولخرجی‌های مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد. در همین سال از ارتش استعفا داد.
    در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه مردم فقیر را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان بزرگ روسی شد و برای خود شهرتی کسب کرد. در طی دو سال بعد داستان‌های همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه را نوشت.
    در سال ۱۸۴۹ توسط پلیس مخفی به جرم براندازی دستگیر شد. دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت.
    در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت. در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دورهٔ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند. به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده نظام سیبری به سمیپالاتینسک اعزام شد.
    در ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوهٔ یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان خواب عموجان و دهکدهٔ اشپیانچیکوو را نوشت و به چاپ رسانید. عرض‌حالی برای الکساندر دوّم فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به پترزبورگ برود.
    در نشریه‌ای که برادرش منتشر می‌کرد ‐ «ورمیا» ‐ شروع به روزنامه‌نگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. داستانی به نام ماجرای بی‌شرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن ۱۸۶۳ «ورمیا» تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز ۱۸۶۳ را با معشوقش در اروپا گذراند. در ۱۰ ژوئیه ۱۸۶۴ «میخاییل داستایوسکی» برادر بزرگش درگذشت. در ۱۶ آوریل ۱۸۶۴ ماریا دیمیتریونا درگذشت.
    در فاصله سال‌های ۶۴-۱۸۶۲ کتاب‌های خاطرات خانه مردگان و آزردگان را به چاپ رسانید.
    در ۱۸۶۶ جنایت و مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشت این کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. در ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با آنا ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در دِرِسدِن گذراند.
    در فوریهٔ سال ۱۸۶۸ دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. نوشتن ابله را در ژانویه ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ماه سپتامبر ۱۸۶۹ دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد.
    در ژوئبه ۱۸۷۱ نوشتن جن‌زدگان را به پایان رسانید. در تابستان همان سال پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد.
    در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در زمستان ۷۵‐۱۸۷۴ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت.
    «آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت ۱۸۷۵ به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت.
    یادداشت‌های روزانهٔ نویسنده را طی سال‌های ۷۷‐۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد.
    برادران کارامازوف در طول سال‌های ۷۹‐۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد .
    در جشن سه روزه بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی‌اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت.



    آثار


    جلد کتاب تسخیر شدگان


    • مردم فقیر
    • برادران کارامازوف
    • جنایت و مکافات
    • ابله
    • قمارباز
    • جن زدگان(تسخیر شدگان)
    • خطابه ی پوشکین
    • خاطرات خانه مردگان
    • شبهای سپید
    • دفتر یادداشت روزانه ی یک نویسنده
    • همیشه شوهر
    • یادداشت های زیر زمینی

  12. #42
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان

    پرش به: ناوبری, جستجو
    میخائیل شولوخوف
    تمبر یادبود میخائیل شولوخوف، اتحاد جماهیر شوروی
    زمینه فعالیت نویسنده، رمان‌نویس تولد ۲۴ مه ۱۹۰۵
    کامنسکیایا، امپراتوری روسیه، مرگ ۲۱ فوریه، ۱۹۸۴
    کامنسکایا، اتحاد جماهیر شوروی، ملیت روسی کارهای برجسته دن آرام، زمین نو‌آباد

    میخائیل شولوخف (۲۴ مه ۱۹۸۴ - ۲۱ فوریه ۱۹۰۵) نویسنده روس و برنده جایزه ادبی نوبل بود.
    زندگی‌نامه

    میخائیل شولوخوف در وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن متولد شد. وی نویسنده‌ای واقع‌باور بود و در داستان‌هایش به مردم و انقلاب اکتبر پرداخته‌است. رمان حماسی «دن آرام» از مهم‌ترین آثار وی به شمار می‌رود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود.
    از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» می‌باشد.
    شولوخف در سال ۱۹۴۱ برنده جایزه استالین و در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه لنین در شوروی شد و در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات به وی اهدا شد.



    آثار


  13. #43
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    آنتون چخوف، رنگ روغن بر روی بوم، کاری از اوسیپ براز، ۱۸۹۸، از مجموعه نگارخانه ترتیاکوف

    آنتون پاولوویچ چـِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов)‏‏) (۲۹ ژانویه، ۱۸۶۰ - ۱۵ ژوئیه، ۱۹۰۴) از نمایشنامه‌نویسان برجسته روسی و نویسنده داستان‌های کوتاه بود.
    چخوف در ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در بندر تاگانروک، در شمال قفقاز، به دنیا آمد. پدرش مغازه‌دار و شیفتهٔ آثار هنری بود و همین شیفتگی او را از داد و ستد باز داشت و به ورشکستگی کشاند. چخوف در دورانی که در دانشگاه مسکو به تحصیل پزشکی مشغول بود با نوشتن قطعه‌های کوتاه برای مجلات کمدی، زندگی مادر، خواهر و برادران‌اش را تامین می‌کرد. او در ۱۸۸۶ به طور جدی به نوشتن پرداخت و از این زمان به بعد بود که نوشتن، به بهای از دست رفتن فرصت تمرین طب، سراسر وقت‌اش را می‌گرفت.

    چخوف داستان‌نویس

    چخوف نخستین مجموعه داستان‌اش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا می‌کرد، برای‌اش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشته‌است. در داستان‌های او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدم‌های داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه‌است، تعریف می‌شود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستان‌نویسی تغییر داد. او در داستان‌های‌اش به جای ارائهٔ تغییر سعی می‌کند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستان‌های موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدم‌های داستان او را تشکیل می‌دهند.

    چخوف نمایش‌نامه‌نویس

    «ایوانف» (۱۸۸۷) نخستین نمایشنامه‌ی بلند چخوف، در مقایسه با سایر نمایش‌نامه‌های وی اثری خام‌دستانه دربارهٔ خودکشی مرد جوانی است که بی‌شباهت به چخوف نیست. یکی دو نمایش‌نامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» (۱۸۹۷) در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگ‌اش را در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی چشید. همین نمایش‌نامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبه‌رو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نما یش‌نامه در دست بازیگران چیره‌دست تئاتر هنر مسکو چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلوفسکی ـ کارگردان نمایش‌نامه‌های وی ـ پیش آمد آثار دیگری از چخوف ـ همچون «عمو وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا در آمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلوفسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایش‌نامه‌ها بود. چخوف اصرار داشت که نمایش‌نامه‌ها کاملاً کمدی هستند و استانیسلوفسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایش‌نامه‌ها تاکید کند.

    مرگ چخوف

    در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴ چخوف بر اثر بیماری سل چشم از جهان فرو بست. او را در مسکو به خاک سپردند. با مرگ چخوف نمایش‌نامه‌های وی شهرت جهانی یافتند و چخوف به عنوان یکی از بزرگ‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان مدرن شناخته شد. اکنون با آن که نزدیک به صد سالی از درگذشت چخوف گذشته، پیوسته بر شهرت و اعتبار پایگاه ادبی او افزوده شده‌است.

    آثار چخوف


    داستانهای کوتاه


  14. #44
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    لئو تولستوی


    لئو نیکلایویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й)، نویسنده و فعال
    سیاسی اجتماعی روس. زادروز وی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی) در یاسنایا پالیانا[۱] از توابع تولا است. تولستوی در روز (۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد. تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه می‌باشد. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین رده ادبیات داستانی جهان تثبیت کرده‌اند. لئو نیکلایوویچ تولستوی به‌حدی در کشورش مشهور و محبوب است که اخیرأ سکه طلای یادبودی به‌احترام وی ضرب شده‌است.

    زندگی نامه

    لئو نیکلایوویچ در خانواده‌ای بسیار قدیمی و اشرافی در یاسنایا پالیانا در ۱۶۰ کیلومتری جنوب مسکو زاده شد. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در ۹ سالگی از دست داد و پس از آن تحت تکفل عمه‌اش قرار گرفت. او در سال (۱۸۸۴ میلادی) در رشته زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان ثبت نام کرد و پس از سه سال، در تاریخ (۱۸۴۶ میلادی) تغییر رشته داده و خود را به‌دانشکده حقوق منتقل نمود[۲] تا با کسب دانش ِ وکالت به‌وضعیت نابسامان ۳۵۰ نفر کشاورز روزمزد که پس از مرگ پدر و مادرش به‌او انتقال یافته بودند، رسیدگی و با اصلاحات اراضی خود به شرایط رنج‌آور اجتماعی آنان خاتمه دهد.[نیازمند منبع]

    دوران خدمت در ارتش

    تولستوی در سال (۱۸۵۱ میلادی) پس از گذراندان دوران مقدماتی نظام، در جنگ‌های قفقاز شرکت نمود. تجاربی که از زندگی سربازان کسب نمود، مبنای داستان‌های قفقازی او شد و با نوشتن داستان کودکی در ۱۸۵۲ سه‌گانه‌ای را آغاز کرد که با نوجوانی (۱۸۵۴) و جوانی (۱۸۵۷) آن را ادامه داد. باشروع جنگ‌های کریمه در سال (۱۸۵۴ میلادی) به‌جبهه سواستوپل منتقل و به‌خاطر ارسال گزارشات واقعی از صحنه‌های نبرد در کتاب خود به نام قصه‌های سواستوپل، نامش به‌عنوان نویسنده‌ای چیره‌دست در ادبیات روسیه به‌ثبت رسید. او پس از سقوط سواستوپل به سنت‌پترزبورگ رفت که در آنجا از ارتش کناره‌گیری کرد و پس از آن به شهر خود بازگشت.

    اصلاحات اجتماعی و تعلیم و تربیت کودکان

    لئو تولستوی، به‌لحاظ توجه قابل احترامی که به‌آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ به‌مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و با مشاهیر اروپا مانند: چارلز دیکنس، ایوان تورگنف، فریدریش فروبل و آدلف دیستروِگ، دیدار و پس از بازگشت به‌کشورش، براساس تجارب نوآموخته، دست به‌یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به‌پیروی از ژان ژاک روسو، به‌تأسیس مدارس ابتدائی در روستاها پرداخت. تولستوی از سال (۱۸۵۵ میلادی) به‌تناوب در زادگاه خود ژاسناژا پولژانا، مسکو و سن پترزبورگ اقامت گزید. لئو نیکلایوویچ، در نامه‌ای که به‌یکی از خویشاوندانش که اداره امور دربار و مباشرت املاک تزار روسیه را به‌عهده داشت، چنین می‌نویسد:
    «هرگاه به‌مدرسه قدم می‌گذارم، با مشاهده چهره‌های کثیف و تکیده، موهای ژولیده، و برق چشمان ِ این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و انزجار می‌شوم و همان حالتی به‌من دست می‌دهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شده‌است. ای خدای بزرگ! چگونه می‌توانم آن‌ها را نجات دهم؟ نمی‌دانم به کدامین یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را فقط برای توده‌ها می‌خواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکین‌ها و لومونوسف‌های آینده را از غرق شدن رهائی بخشم.» تولستوی هیچ‌گاه تفاوتی بین کودکان قائل نشد و دانش‌آموزان نخبه را از دیگران متمایز نکرد تا در خور ِ توان و استعداد هر کودکی، آموزش مناسب را به آن‌ها ارزانی دارد. پس از این‌که مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به‌فعالیت‌های فرهنگی و اهداف تربیتی ِ مورد علاقه‌اش ادامه داد. او با انتشار کتاب‌های سرگرم‌کننده با ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی، همچنین داستان‌های آموزشی به‌ویژه داستان‌های ازوپ، کودکان را با ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. ملیون‌ها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای لئو نیکلایوویچ تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی وایجاد مدارس آزاد به گونه سامرهیل، مؤثر واقع شود.

    زناشوئی با سوفیا

    تولستوی در سال (۱۸۶۲) با دختر هیجده‌ساله‌ای با سلف ِ آلمانی به‌نام سوفیا آندر ژونا برس (۱۸۴۴ - ۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمان‌های جاودانه‌ای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را تألیف و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از فعالیت‌های ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیش نویس جنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کرده‌است، شایسته احترام می‌باشد. این دو رمان به‌مثابه شخصیت شکوهمند ادبی تولستوی در جهان محسوب می‌گردد. وی در دفتر خاطراتش در اواسط سال (۱۸۵۰ میلادی) چنین می‌نویسد:
    «چیزی در درونم شعله ور است که بیش از نیکی دلبسته آنم، شکوه و جلال.»
    انقلاب درونی

    تولستوی، در اوج اشتهار، مبتلا به‌سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز انحطاط فکری و شکست روحی قرار گرفت. او به‌عنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در مقام مقایسه با محرومیت دهقانان از ابعاد وسیع‌تری برخوردار بود، آشنا شد. با تأثیرپذیری از این واقعیت تلخ، به منظور کمک‌رسانی به‌کشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دستجمعی آنان به‌شهرها، اقدام به‌ایجاد تشکیلاتی نمود که حمایت از روستائیانی که محصولاتشان در اثر حوادث و آفات طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود قرار داد. او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کناره‌گیری از تفریحات مخصوص مانند شکار ِ حیوانات، اعلام همدردی نمود و اعتراف کرد: «چه لذایذ ظالمانه‌ای!»
    ازجمله فعالیت‌های اجتماعی تولستوی، حمایت از زندانیان سیاسی، مذهبی و سربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی به‌بعد، در نتیجه مطالعات و تحقیقات بیشتر در حیطه ادیان، گرایش و تعلقات مذهبی وی نیز شدت یافت و در همین رابطه نسبت به‌ترجمه مجدد ِ انجیل به‌زبان روسی اقدام کرد.

    تضادهای بیرونی

    اشتهار تولستوی هرچه بیشتر در خارج از روسیه وسعت می‌یافت، به‌همان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاه‌های دولتی و مراجع ارتودوکس قرار می‌گرفت. نوشته‌هایش قبل از انتشار توقیف و شایعه روانی بودن او به‌سرعت پراکنده می‌شد. پلیس تزاری کوچک‌ترین حرکت وی را تحت نظر گرفته بود. هنگامی که به‌پشتیبانی از مریدانش برخاست و برای آزادی آن‌ها از بازداشت، تمام مسئولیت‌ها را که به‌عنوان مدرک جرم مطرح بودند به‌عهده گرفت، به‌او گفتند:
    «جناب کنت، جاه و جلال شما بقدری بزرگ است که زندان‌های ما گنجایش آن را ندارد!»
    کلیسای ارتدکس و اتهام ارتداد

    انتشار رمان رستاخیز بهانه‌ای بود در دست مرجع عالی کلیسای ارتدکس، تا در تاریخ ۱۹۰۱ میلادی به‌دلایل زیر، تولستوی را به‌عنوان مرتد معرفی نماید:
    • تکذیب ِ وحدت ِ تثلیث مقدس در وجود خدای واحد
    • تکذیب بکارت مریم مقدس، قبل و بعد از تولد مسیح
    • تکذیب رستاخیز مسیح، و ضدیت با مظهر لاهوتی - ناسوتی مسیح پسر خدا
    • تکذیب وقوع معجزه در مراسم عشای ربانی. (تولستوی، معجزه را بطور عام و اعجاز تبدیل نان به تن ِ مسیح را بطور خاص نفی کرده‌است.)
    تولستوی، مبارزات سوسیالیست‌ها را نیز در جهت برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و به عنوان پرچمدار انسان‌دوستی و مخالف با جنگ و خونریزی شناخته شده‌است. آثار او نیز، جاده‌صاف‌کن انقلاب (۱۹۰۵ میلادی) روسیه نام گرفته‌است.

    سال‌های پایانی

    علاوه بر تضییقات حکومت، سخت گیری‌های پلیس تزاری و ضبط پیش‌نویس‌ رمان‌هایش در سال (۱۹۰۸ میلادی)، مشکلات خانوادگی هم مزید بر آن شد. تولستوی در آخرین روزهای حیات خود به‌اتفاق پزشک ِ خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و به‌سوی جنوب روسیه مسافرت نمود. این، آخرین سفر تولستوی در تاریخ (هفتم نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) در ایستگاه راه آهن آستاپوفو به‌پایان رسید. دو روز بعد در زادگاهش به‌خاک سپرده شد.

    آثار تولستوی


    ادبیات در باره تولستوی

    • شرح مفصل احوال و آثار لئو تولستوی نویسنده نامدار روسیه- هانری تروایا - ترجمه غلامرضا سمیعی
    • فیلسوفان جنگ و صلح - و. ب. گالی - ترجمه محسن حکیمی
    • زندگی و افکار تولستوی - هنری گیفورد - ترجمه ابوتراب سهراب
    • تولستوی - اشتفان سوایگ - ترجمه ذبیح‌الله منصوری، تجدید چاپ با ترجمه محمدعلی کریمی
    • تولستوی - هنری گیفورد - ترجمه علی‌محمد حق‌شناس
    • زندگی‌نامه و برگزیده‌های آثار تولستوی - هانری تراویا - ترجمه قاسم بذل جو
    • نگاهی تازه به جنگ و صلح - محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)
    • لئو تولستوی - پاتریشیا گاردن - مترجم شهرنوش پارسی‌پور
    • زندگانی تولستوی - رومن رولان - ترجمه ناصر فکوهی، تجدید چاپ با ترجمه علی‌اصغر خبره‌زاده
    • مقالاتی درباره تولستوی - ولادیمیر ایلیچ لنین - ترجمه سپیدرودی

  15. #45
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفي نويسندگان مورد علاقه تان


    الکساندر سرگئی‌یویچ پوشکین


    الکساندر سِرگِیویچ پوشکین (به روسی: Александр Сергеевич Пушкин) شاعر و
    نویسندهٔ روسی سبک رومانتیسیسم است. او در ۶ ژوئن ۱۷۹۹ در شهر مسکو چشم به جهان کشود و در ۱۰ فوریه ۱۸۳۷ در سن پترزبورگ درگذشت. او بنیان‌گذار ادبیات روسی مدرن به حساب می‌آید و برخی او را بزرگ‌ترین شاعرِ زبان روسی می‌دانند.

    زندگی

    پدر پوشکین از خانواده‌های اصیل روسی بود و مادرش نوه یک برده اتیوپیایی و پسرخوانده تزار پتر کبیر بود که بعدها به مقامهای بالایی دست یافته بود.
    پوشکین اولین اشعار خود را در پانزده‌سالگی منتشر کرد. بعد از اتمام مدرسه، وی به خاطر سخنرانی‌های انتقادی‌اش در حمایت از اصلاحات اجتماعی مجبور به ترک پایتخت و به سمت مولداوی شد. در آنجا او عضو فیلیکی اتریا شد که برای آزادسازی و استقلال یونان از امپراتوری عثمانی فعالیت می‌کرد. از این گذشته او تحت تأثیر انقلاب یونان قرار گرفت. سال ۱۸۲۳ پوشکین به اودسا رفت و باز آنجا با حکومت درگیر و مجبور به تبعید شد. با این وجود او اجازه ملاقات تزار نیکولاس یکم را یافت.
    ۱۸۳۱ پوشکین با نیکولای گوگول ملاقات کرد و تحت تأثیر داستان‌های کمدی‌اش قرار گرفت. در همین سال نیز او با ناتالیا گونچارووا ازدواج کرد. پس از این ازدواج رفت و آمد او در دربار بیش از پیش افزایش پیدا کرد. ولی پس از اینکه تزار به با لقب بسیار پایین درباری به وی قناعت کرد، او بسیار عصبانی و سرشکسته شد، زیرا قبل از همه همسر بسیار زیبای او مورد ستایش درباریان بزرگ (از جمله خود تزار) بود.
    سال ۱۸۳۷ بدهی‌های پوشکین بسیار افزایش پیدا کرد. از طرف دیگر شایع شده بود که همسرش رابطه نامشروع با یکی از افسران فرانسوی به نام جرج دانتس دارد. پوشکین برای حفظ غرورش، معشوقه احتمالی همسرش را در ۲۷ زانویه ۱۸۳۷ (تاریخ قدیم) به یک دوئل فراخواند. در این دوئل پوشکین از ناحیه شکم آسیب دید و دو روز پس از آن درگذشت. طرف مقابلش ولی فقط یک جراحت جزئی از ناحیه دست پیدا کرد.

    آثار

    • شوالیه خسیس (۱۸۳۰)
    • بوریس گودونوف
    • پولتاوا (۱۸۲۹)
    • داستان ماهی‌گیر و ماهیک
    • داستان مرغ طلایی
    • جشن بین طاعون
    • کولی‌ها (۱۸۲۵/۱۸۲۷)

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ