Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 9 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 127

موضوع: شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

  1. #16
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    بابا,چی می شه اگه؟

    پسر:بابا,چی می شه اگه خورشید نتابه؟راستی اون وقت چی می شه؟

    پدر:اگه خورشید نتابه,تو اینقدر تعجب می کنی
    که با چشم های گرد و از حدقه در اومده به آسمون ها نگاه می کنی
    و باد,نور چشم های تو رو می بره به آسمون,
    و خورشید دوباره بنا می کنه به تابیدن در آسمون.

    پسر: اما بابا,اگه باد نوزه چی؟اون وقت چی می شه؟

    پدر:اگه باد نوزه,اون وقت زمین خشک می مونه,
    و قایقت دیگه نمی تونه حرکت کنه.
    و پسرم,بادبادکت هم در هوا به پرواز در نمیاد,
    اون وقت علف می بینه که تو داری اذیت می شی,می ره میگه به باد,
    باد هم دوباره شروع می کنه با وزیدن,راحت وآزاد.

    پسر:اما بابا,اگه علف از زمین در نیاد چی؟اون وقت چی می شه؟

    پدر:خوب ,اگه علف از زمین در نیاد,تو احتمالا گریه می کنی,
    و زمین از اشک چشم های تو آبیاری می شه,می دونی؟
    و اون علف هم عین عشق تو به من,هر دم بیشتر رشد می کنه.
    آره,علف دوباره شروع به دراومدن می کنه.

    پسر:اما بابا,اگه من دیگه دوستت نداشتم چی؟اون وقت چی می شه؟

    پدر:اگه تو دیگه دوستتم نداشته باشی,دیگه علف از زمین در نمیاد,
    اون وقت دیگه نه خورشید می تابه,نه دیگه باد می وزه.
    می بینی,پس اگه می خوای که این دنیای پیر به کارش ادامه بده باز هم,
    بهتره که تو هم دوستم داشته باشی,باز هم...
    بهتره که دوستم داشته باشی,باز هم.
    می شنوی,هان؟

    هردو:بهتره که دوستم داشته باشی,باز هم
    (دوستم که داری؟آره)
    بهتره که دوستم داشته باشی,باز هم.
    ....Shinjiterunde

  2. #17
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    کج خيال

    هم مي گن من کج خيالم
    همه فکر مي کنن من ديوونم
    همه تو روم بهم لبخند مي زنن
    اما مي خوان سر به تنم نباشه عمرا!
    اونها توي قهوه ام زهر مي ريزن
    توي سوپم علف مي ريزن,
    توي کفشام عنکبوت ميندازن

    گفتنش يکم سخته
    که اين جور چيزها شروعشون چند وقته.
    مي دونين,پدرم دلش دختر مي خواست
    ماردم دلش دوقلو مي خواست,
    پدربزگم هم شيفته هيتلر بود,جناب مستطاب!
    در نتيجه هر کاري که من کردم,غلط در اومد از آب.

    حالا هم ديگه بسه,
    چون حتي تو هم داري مي خندي
    من مي دونم که حالت از اين ترانه به هم مي خوره,مي دونم...
    فقط واسه اين داري گوش مي دي گمونم,
    که نمي خواي دلمو بشکني
    ولي منتظري که من پاشم برم,
    اون وقت تا مي توني,به زيپ بازم بخندي-مي دونم.

    تو توي قهوه ام زهر ريختي
    خود تو توي سوپم علف ريختي
    و خود تو توي کفشام عنکبوت انداختي!

    مي دونم!
    بي خود خودت رو به اون راه نزن!
    من خودم مي دونم...
    آخه من مي دونم!
    من مي دونم.

  3. #18
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پاهاي کثيف

    من پاهام کثيفه
    نمي تونم تميزشون کنم.
    پاهاي کثيفي دارم
    براي اين که
    مدت زيادي
    تو خيابان هاي کثيف(با اين و وان)دست به يقه مي شدم
    من با پاهاي کثيف از اونجا ميام

    پاهاي کثيفي دارم
    که به اونها افتخار نمي کنم.
    پاهام کثيف اند
    اما نمي تونم از اونها جدا شم.
    شايد کثيف کنم
    ملافه هاي تميز و قشنگت رو, عزيزکم
    با پاهاي کثيفم.

    تو زندگيم,تو اين دنيا
    تنها پاهاي کثيفي دارم.
    از بين تمام اون چيزهايي که مي تونستم به دست بيارم
    تنها پاهاي کثيفي دارم.
    شما افکار لطيف و مطبوع داريد
    اما من غريبه اي هستم با پاهاي کثيف.

    پاهاي کثيفي دارم
    که ديگه خيلي دير شده که اونها رو تميزکنم.
    پاهايي کثيف
    کثيف,به طوري که نمي شه اونها رو سوهان کرد
    اما عزيزم,مي دوني چيزي کم خواهي داشت
    بدون پاهاي کثيف من.

    پاهاي کثيفي دارم
    که نمي شه اونها رو به شکل اول در آورد.
    پاهاي کثيفي دارم
    که خودشون رد کثيفي به جا مي زارن,
    واسه همين,دنبال جايي هستم
    که برافروخته نشم
    بخاطر پاهاي کثيفم.

    پاهاي بزرگ کثيفي دارم
    که همچنان بزرگ مي شوند
    پاهاي کثيفي دارم
    اونها هستند که من رو راه مي برن
    اگه زمين قلبي داشت,مي تونستم احساسش کنم
    ضربانش را با کف پاهاي کثيفم.


  4. #19
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها

    بچه ها جمع شين,مي خوام براتون جند تا قصه بگم
    از کشت و کشتار بگير تا کيک خام دار بگم
    از قهرمان ها,از قدرت هاي شيطاني,چاه هاي بي انتها
    از لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.

    خانم ها جمع شين,بياين کنارم بشينين
    تا براتون آواز آسمون هاي گرم و آفتابي رو بخونم .
    کلي پري دريايي و لوبياي سحرآميز و ماشين عشق هست اينجاها,
    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها

    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها,افسانه ها.
    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.
    براتون يه اواز مي خونم و بعدش پا مي شم ميرم اون دوردورها.
    با همين لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.

    شايد کاري کنم که تعجب کنين,شايد کاري کنم که لبخند به لباتون بياد
    شايد کاري کنم که اشک به چشم هاتون بياد.
    اما وقتي که ديگه پيش تون نيستم,آرزو مي کنيد که کاش بودم!
    با همه اون لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.

    پس د يالا,بطري رو باز کن,گيتار رو بده به من.
    و نگاه کن به چشم هاي مهربون و عاشق من
    تا به يه جاهايي ببرمت که نديده باشي تا حالا
    با همين لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.

    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها,افسانه ها.
    لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.
    براتون يه اواز مي خونم و بعدش پا مي شم ميرم اون دوردورها.
    با همين لالايي ها,دروغ ها و افسانه ها.

  5. #20
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    از خیلی خوب به خیلی بد

    خیلی خوب...خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد.
    خیلی زود.
    هیچ کس جیزی به من نگفت واسه همین هیچ وقت سر در نیاوردم
    که خیلی خوب چقدر زود تبدیل می شود به خیلی بد.

    آفتاب ...تبدیل شد به سایه,به باران.
    شوروشوق...تبدیل شد به لذت,به درد
    ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرودهای غم انگیز
    خیلی زود.

    با"تا ابد"شروع شد
    و ابد تبدیل شد به گاهی,به هیچ وقت
    و"مرا دوست داشته باش"تبدیل شد به" جایی هم[در قلبت]برای من در نظر بگیر"
    خیلی زود.

    خیلی خوب...زودتر از آن که فکر می کردیم نبدیل شد به خیلی بد
    خیلی زود.

    اگر هیچ کس به تو نگفته باشد,حالا دیگر باید بدانی
    که خیلی خوب,خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد.


    خیلی زود.

  6. #21
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    بر تپه های شایلو

    مقدمه:هر آنچه تا بحال راجع به جنگ داخلی آمریکا نوشته شده,راجع به جنگ برادر با برادر و جنگ پدر با پسر بوده,و در واقع هیچ کس تا به حال ترانه ای درباره آنانی که در پشت جبهه بوده اند-مانند زنانی که شوهران خود را از دست داده اند-ننوشته.به هر حال این ترانه راجع به همان هاست.

    آیا آماندا بلن را دیده اید
    بر تپه های شایلو...
    که در باران صبحگاه به این سو و آن سو می رود,
    بر تپه های شایلو؟
    آیا او را بر درگاه دیده اید
    که به غرش توپ ها گوش سپرده است
    و چشم به راه مردی ست که رهسپار جنگ شد,
    از تپه های شایلو؟
    آیا گریه های حزن انگیز او را شنیده اید
    بر تپه های شایلو؟
    آیا چشمان پرسان و آشفته او را دیده اید
    بر تپه های شایلو؟
    دیده اید او را که به زیر می آید
    و شهر خفته را می جوید
    با جامه ای به زردی گراییده عروسی اش,
    بر تپه های شایلو؟

    آیا او را ایستاده دیده اید
    بر تپه های شایلو؟
    که باد در گیسوانش می پیچد
    بر تپه های شایلو,
    و گوش بر آوای تفنگ ها دارد...
    گوش بر کوبه های طبل...
    و چشم انتظار مردی ست که هیچ گاه نمی آید
    بر تپه های شایلو؟

    آیا آواز آماندا را شنیده اید
    بر تپه های شایلو؟
    که گویی با حلقه عقد خود به نجواست
    بر تپه های شایلو؟
    بشنوید زمزمه های نرم و فروخفته اش را...
    چرا که آماندا را خبر نیست...
    که چهل سال پیش پایان یافته است,
    همان جا,بر تپه های شایلو.

  7. #22
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    جنگل تا باغ وحش

    ببر,نگاهی به بیرون قفسش انداخت و لبخند زد
    گفت: (بیا اینجا پسر,می خوام کمی باهات صحبت کنم.)
    می گفت: (منم یه روز درست مثل تو وحشی و آزاد می دویدم
    اما از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.

    از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.
    بهتر مراقب باشی وگرنه اونا تو رو هم اثیر می کنن
    ناخونهاتو می گیرن,موهاتو کوتاه می کنن و ازت یه پیشی ترسو می سازن,
    از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.)

    گفت: (پسرم,وقتی توی چمنها می دوی
    بهتره مراقب تموم تله های مخفی باشی
    چیزهای شیرین و خوشمزه به خوردت می دن تا اونقدر چاق شی که نتونی تکون بخوری
    اونوقت دیگه از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.)

    (از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.
    بهتر مراقب باشی وگرنه اونا تو رو هم اثیر می کنن
    ناخونهاتو می گیرن,موهاتو کوتاه می کنن و ازت یه پیشی ترسو می سازن,
    از جنگل تا باغ وحش فقط یه قدم فاصله است.)
    فقط یه قدم از جنگل تا باغ وحش فاصله ست
    بهتر مراقب باشی وگرنه اونا تو رو هم اثیر می کنن...

  8. #23
    kinshin
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    آیا می شه عمو شلبی رو فیلسوف دونست ؟!
    بعضی از داستان هاش اینقدر عمیق که بعد از چند بار خوندن هم باز معانی جدیدی می شه ازش در آورد دوستان اگه بشه کار های تصویریشو هم اینجا قرار بدید (بدیم) خوب می شه البته من دارم یه کارایی می کنم اگه بشه

  9. #24
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    راستي پروسپر يه سوال عمو شلبيايي:"
    اشكالي داره من مثل لافكاديوي عمو شلبي نه كاملا شير و نه كاملا انسان باشم و البته فقط مارشمالو دوست اشته باشم؟
    ویرایش توسط manusha : 04-23-2008 در ساعت 09:41 PM

  10. #25
    kinshin
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    بچه ها من یه سری کارای تصویری عمو شلبی رو می خوام اینجا بزارم فقط من اسکنر ندارم و با دوربین اینارو درست کردم باید حجمشو کم کنم و از این حرف ها یه کم وقت گیره واسه همین نمی رسم هفته یه دونه بیشتر بزارم در ضمن کیفیت دوربین ما رو به کیفیت نقاشی های عمو شلبی ببخشید
    داستان پل به نظر من یکی از بهتریم کار های سیلور استاین بدون توضیح کارو ببنید ;)

  11. #26
    کاربر افتخاری فروم Garfield آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    محل سکونت
    طهران قدیم
    نگارشها
    512

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    21 اردیبهشت سالروز درگذشت عمو شلبی
    دو روز دیگه سالروز درگذشت عمو شلبیه ، گفتم مطلبی رو همشهری جوان برای سالروز عمو نوشته رو براتون تایپ کنم و بزارم.

    شل سیلور استاین از ایدز نمرد ، او در خانه اش در یک آخر هفته سال در 10 می 1999 از حمله قلبی فوت کرد.
    تنها بود ، دخترش وقتی 11 سالش بود و زنش در دهه 70 مرده بودند.
    او قرار نبود برای بچه ها کتاب بنویسد ، ولی وقتی این کار را کرد نتیجه اش فوق العاده بود.
    کتاب های او را همه می خواندند ، بچه ها هم احتمالا می خواندند. مطمئن نیستیم و آماری نداریم که کتاب های او را بیشتر کدام دسته می خواندند ، بچه ها یا پدر و مادرشان
    آن چیزی که می شود درباره اش مطمئن بود این است که هر دو دسته از خواندن این کتاب ها گیج می شدند.
    بچه ها احتمالا از خودشان می پرسیدند : پری مهربون و دختر شاه پریون و غول بدجنس سال های زیادی خوب و خوش در کنار هم زندگی کردند ، پس کو؟ و پدر و مادرها از خودشان می پرسیدند : آیا درست است این چیزها را بدهیم دست بچه هایمان بخوانند؟
    کتاب های عمو شلبی(لقبی که مطبوعات به سیلور استاین داده بودند) قواعد خودشان را دارند ، نه آنهایی که متخصصان ادبیات کودکان و نوجوانان نوشته اند و در دانشگاه ها تدریس می شوند.
    فانتزی او از ذهن عجیب خودش درآمده و در آن قواعد دنیای واقعی و فانتزی ، همزمان کار خودشان را می کنند. شما می توانید یک کرگدن ارزان برای خودتان بخرید و بیاورید خانه ، خب واضح است که واقعا نمی شود این کار را کرد ، ولی اگر این کرگدن هوس کرد توی دامنتان چرتی بزند ، متاسفانه له خواهید شد ، چون وزن کرگدن واقعا زیاد است.
    در این فانتزی بچه ها لوسند ، غول ها خوش قلبند ، حیوان ها با کسی شوخی ندارند و آدم بدها بی آزارند ، 4 گروهی که کاراکترهای کتاب های سیلور استاین معمولا از بین آنها انتخاب شده اند.
    در این فانتزی ، پسر بچه های تخس ، شیر مسموم به گربه ها می دهند ، کما اینکه زیاد پیش می آید این کار را بکنند و در عین حال ممکن است با آقای اژدهای خوش قلبی دوست باشند که دوست دارد مدام برایش تولد بگیرند و او با فوت کردن شمع ها آنها را روشن کند.
    انگار سیلور استاین عزمش را جزم کرده به بچه ها یا هر کسی ، در هر سنی که دارد کتاب های او را می خواند ، نشان بدهد و شیرفهم کند که "زندگی این است استاد! هوا برت ندارد ، درباره اش پیش داوری نکن ، فکرهای عجیب و غریب نکن ، خودن را برایش لوس نکن و با این حال از او قطع امید نکن". شاید کاری که او می خواهد با فانتزی اش با آدم ها بکند در این شعرش خلاصه شده باشد ; "بهم بگو که باهوشم / بهم بگو که مهربونم / بهم بگو که بااستعدادم / بهم بگو که بانمکم / بهم بگو که بااحساسم / باوقار و عاقلم / بهم بگو که آدم کاملی ام / اما بهم حقیقت را بگو"


    مخلوقات عمو شلبی

    1 – بچه ها : بچه های نوشته های عمو شلبی اصلا موجودات مامانی و بامزه ای نیستند ، آنها همان بچه های معمولی ای هستند که دوروبرمان می بینیم ; با همان حسادت ها و شیطنت ها و گاهی خباثت ها. حتی می شود گفت که آنها کمی شرورتر از بقیه شخصیت های کتاب هستند ; می توانند جوهر را بخورند ، می توانند مسابقه تف اندازی برگزار کنند و می توانند معلم هایشان را از گوش آویزان کنند. بچه های کتاب های شلبی به راحتی احساساتشان را بیان می کنند و اصلا عجیب نیست که موقع خواب از خدا بخواهند اسباب بازی هایشان نصیب هیچ کسی نشود.

    لوس ننر : دختربچه لوسی که هر کار دلش بخواهد می کند و آخرش می افتد توی دیگ غذا. "لوس ننر تالاپی افتاد توی دیگ غذا / با اینکه روش ادویه و فلفل زدن / نمک زدن و آویشن و هل زدن / هیچ کس از اون قد یه ماش هم نچشید / می دونین چرا؟ چون لوس و بی مزه بود".
    ریچارد درازدست : پسری با دست های بلند که در تمام طول میز کش می آید.
    میلی جیغ جیغو : دختری که آنقدر جیغ می زند تا تخم چشمش پلقی از کاسه بزند بیرون. "این چیزیه که سر میلی مک دی ویت رفت ، بدونین / خدا کنه اقلا شما که جیغ جیغوئین ، اینو دروغ ندونین".
    دخترعموی ناقلا : دختربچه شیطانی که خودش را داخل لباسشوئی شست. " هی داره چرخ می خوره / شالاپ شلوپ عین فرفره / تمیز و مامانی شده / ولی انگار زیاد خوشحال نیست".
    هارولد هدفونی : پسربچه ای که همیشه هدفون توی گوش اش بود و بالاخره در زیر قطار له شد. "می گفت ترجیح می دم موسیقی ام رو گوش بدم / تا این دری وری هایی که مردم می گن".
    لاری دروغگو : در حالی که فقط 5 سال دارد می گوید که در کره ماه زندگی می کند و با جن ها دوست است. "یه بار هم بهم گفت برات 7 تا جن و پری فرستادم / تا توی کارا بهت کمک کنن ، به خیالش ساده ام / چه دروغگوئییه لاری ; همین ها رو هم دروغ گفت ها! / چون فقط 4 تا برام فرستاده نه 7 تا".
    تروی زهرچشم : پسری که کارش خوردن غذاهای دیگران است ; به بهانه اینکه اگر مسموم بودند آنها را باخبر کند. "من تروی زهرچشمم / حالا این بستنی شکلاتی ات رو امتحان می کنم / و امیدوارم تا دوشنبه بازم زنده بمونم".


    2 – آدم های بد : "همه دور هم نشستیم و حرف های چرت و پرت زدیم. درباره آدم های نابکاری که می شناختم. همه از هم پرسیدیم جنابعالی تاحالا کجا بودی؟" این ماجرای یک مهمانی عصرانه اشرار و اراذل و اوباش است به اسم جلسه نابکارانه. اشرار شخصیت های مورد علاقه عمو شلبی هستند و در خیلی از کتاب های او حضور دارند. اغلب اوقات هم کار خاصی نمی کنند و آزاری ندارند و حتی می شود گفت بچه ها از آنها شرورترند.

    پوگلی پای چشم مرگبار : هر کس به چشم های او نگاه کند ، فورا می میرد اما پوگلی پای مقصر نیست.
    مرگ ناگهانی ، آقای لجن مال ، دیلون آدم کش ، پیت پا بوگندو ، شلخته زوزه کش و بقیه اشرار. اینها اعضای جلسه نابکارانه هستند که فقط برای هم داستان می گویند.
    استانلی قاتل : یکی از خطرناک ترین اشرار کتاب های عمو شلبی است که صبح روزهای تعطیل بچه ها را می کشد.
    مورگان(دزد دریایی) : "بر پدرش لعنت ، هر کس که به این طلاها دست بزند". این نفرین مورگان است.


    3 – حیوانات : بعد از بچه ها ، حیوانات بیشترین نقش را در کتاب های شلبی دارند ; حیوانات شلبی هم مانند بچه ها ، خود واقعی شان هستند و از فانتزی حیوانات در داستان ها خبری نیست. تمساح آدم را درسته قورت می دهد ، بچه ببر انگشت های یک پسربچه را می بلعد و مار بوآ ذره ذره خود عمو شلبی را قورت می دهد. حیواناتی هم که در کتاب حرف می زنند ، شرارت ها و خشونت های خاص خود را دارند. به غیر از اینها ، بعضی حیوانات هم شخصیت های اصلی کتاب محسوب می شوند.

    کرگدن : مهربانی ها ، شیطنت ها و خباثت های یک کرگدن معمولی خانگی را دارد.
    خرس : خرس رقاص که زانو می زند و از دختر تقاضای ازدواج می کند.
    لافکادیو : شیری که گلوله را با گلوله پاسخ می دهد. یک شیر خشن که اسیر روزمرگی و تمدن شهر می شود.
    تمساح : وقت غذای تمساح شده و او آقای فرد را درسته قورت داده است. "آهای تمساح جون / از رختخواب بیا بیرون / وقت صبحونه اس و من نمی تونم آقای فرد رو پیدا کنم / منظورم همون محافظ باغ وحشه / همون که همیشه پیپ می کشه".


    4 – غول ها : غول ها ، اژدهاها و موجودات عجیب الخلقه ، تقریبا مهربان ترین شخصیت های نوشته های شلبی هستند. در دنیای وارونه نوشته های او می شود یک غول بزرگ اخمو را به عنوان یک حیوان خانگی نگه داشت. می شود برای آقای اژدها تولد گرفت و می شود با یک گرگینه یا خون آشام کنار آتش نشست و داستان ترسناک خواند.

    ارنی : یک جن مهربان است که توی سقف زندگی می کند و عاشق تخم مرغ است. "یکی از این تخم مرغ های تازه و قشنگ را بردار ، محکم پرتش کن بالا و بگو آهای ارنی بگیرش"
    غول بدعنق ژولیده اخمو : مجبورید برای لبخند زدن او سال ها گوشه لبش را بالا نگه دارید. "غول اخمو از لب و لوچه آویزون اش یکهو خسته شد. بعدش من و لی رو استخدام کرد ، بلکه بتونیم گوشه های لبش را بالا نگه داریم".
    هیولای بزرگ : این هیولا فقط با مهربانی سلام می کند.
    آدم گرگ نما و خون آشام : موجودات ساده دلی هستند که از داستان ترسناک یک بچه می ترسند.
    غول خانگی : یک موجود آرام و بی سروصدای بزرگ. "نمی ذارن آدم حیوونش رو بیاره توی ساختمون / کار خوبی نمی کنن. منصفانه نیست / بهشون گفتم که اون خیلی ناز و مهربونه"
    غول اسباب بازی خور : تقصیر او نیست ; تقصیر پسربچه هایی است که اسباب بازی هایشان را جمع نمی کنند.
    غول ارغوانی : تنها غول شرور کتاب های شلبی. او شما را نیمه شب خواهد خورد.
    غول یک چشم : غول خیلی بامزه ای است که فقط یک چشم روی پیشانی دارد.
    آقای اژدها : اژدهایی که با خوشحالی فوت می کند و شمع کیکش را روشن می کند.
    برگشتم

  12. #27
    Registered User
    تاریخ عضویت
    May 2008
    نگارشها
    129

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    کتاب لافکادیو به نظر من یکی از اثار برترش هست من 1بار تو 13 سالگی و 1بار تو 20 سالگی خوندمش هر 2 دفعه خوب بود

  13. #28
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    شل سیلور

    بزرگسالان ممنوع

    ورود بزرگسالان ممنوع
    داریم بازی می کنیم
    نمی خواهیم کسی به ما بگه
    (این کار و بکن,اون کار رو نکن,مواظب باش)
    ورود بزرگسالان ممنوع
    ما کلوب تشکیل می دیم
    قرارهای سری ما
    نمی خواهیم فاش بشه.
    ورود بزرگسالان ممنوع
    می ریم بیرون پیتزا بخوریم
    نه,هیچکس.فقط من و دوستانم
    لطفا بیرون.
    راستی پول پیتزا ها رو نگفتم
    ورود بزرگسالان آزاد.


    درون و بیرون

    باب کت و شلوار صد دلاری خرید
    اما پولش برای لباس زیر نماند
    گفت: (اگه بیرون آدم خوب باشه,کسی نمی تونه بگه اون زیر چیه؟)

    جک لباس زیر صد دلاری خرید
    و کت و شلوار پاره پوره اش را روی اون پوشید
    گفت: (مهم نیست مردم چه می بینند,من می دونم این زیر چه پوشیده ام)

    تام,یک فلوت خرید,یک جعبه مداد روغنی
    کمی نان کمی پنیر و یک گلابی زرد و خوشمزه
    درباره کت و شلوار و لباس زیر هم
    راستش رو بخواید زیاد اهمیتی نمی ده.
    ویرایش توسط prosper : 05-08-2008 در ساعت 08:17 PM

  14. #29
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    مامان و خدا

    خدا به ما انگشت داده-مامان میگه(با چنگال بخور)
    خدا به ما صدا داده-مامان میگه(داد نزن)
    مامان میگه(کلم بخور-هویج بخور-سبزی بخور)
    اما خدا به ما بستنی لذیذ داده.

    خدا به ما انگشت داده-مامان میگه(از دستمال استفاده کنی)
    خدا توی خیابون گودال های پر آب داده-مامان میگه(شلپ شلپ نکن)
    مامان میگه(سروصدا نکنین باباتون خوابیده)
    اما خدا به ما قوطی حلبی داده که بازی کنیم.

    خدا به ما انگشت داده-مامان میگه(دستکش دستت کن)
    خدا به ما بارون داده-مامان میگه(بیا خیس نشی)
    مامان میگه(مواظب باش,نزدیک نشو)
    به اون سگای خوشکل و بیگانه که خدا به ما داده.


    خدا به ما انگشت داده-مامان میگه(برو بشور دستاتو)
    اما خدا به ما سطل زغال داده بدن کثیف داده.
    حالا درسته که من خیلی باهوش نیستم
    اما این رو می دونم بین این دو حق با مامان نیست.

  15. #30
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پسر بچه و پیرمرد

    پسر بچه گفت: (بعضی وقتا قاشق از دستم می افته.)
    پیرمرد گفت: (از دست من هم می افته.)
    پسر بچه یواشکی گفت: (من شلوارمو خیس می کنم.)
    پیرمرد خندید و گفت: (من هم همینطور.)
    پسربچه گفت: (من خیلی وقتا گریه می کنم.)
    پیرمرد سری تکان داد: (من هم.)
    پسربچه گفت: (اما بدتر از همه این که بزرگترها به من توجهی نمی کنن.)
    و گرمای دست چروک خورده ای رو روی دستش احساس کرد.
    پیرمرد گفت: (منظورت رو کاملا می فهمم.)

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ