Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 3 از 9 نخستنخست 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 45 , از مجموع 127

موضوع: شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

  1. #31
    Hestia
    Guest

    توصیف

    جرج گفت:خدا چاق و قد کوتاهه.
    نیک گفت:نخیرم.لاغر و درازه.
    لن گفت:یه ریش سفید بلند داره.
    جان گفت:نه.صورتش سه تیغه س.
    ویل گفت:سیاه پوسته.باب گفت:سفید پوسته.
    رونداروز گفت:دختره.
    من خندیدم و عکسی رو که خدا از خودش گرفته و برام فرستاده بود،
    به هیچ کدومشون نشون ندادم.

    ----------------------------------------------------------------------
    پیشگویی سنگی

    باز بودن یه پنجره رو چه جوری می فهمیم؟
    یه سنگ به طرفش پرت میکنیم.
    صدایی میاد؟
    نه،نمیاد؟
    خب پس،باز بود.
    حالا یکی دیگه...
    شترق!
    ِا،باز نبود!


    ------------------------------------------------------------------------
    سرزمین شاد
    شما تا حالا رفتین به سرزمین شاد،
    همون جایی که همه کس هر روز شاده و آزاد،
    همه لطیفه می گن و آواز می خونن،
    آوازهای شاد می خونن،
    و همه چیز سرزنده س و پر نشاط؟
    توی سرزمین شاد،هیچ کس نیست نا شاد،
    صدای خنده و شادی فراوون از همه جا میاد.
    من قبلآ رفته و به سرزمین شاد-
    وای!چه کسل کننده بود!


    -------------------------------------------------------------------

  2. #32
    Hestia
    Guest

    شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    ماهی
    ماهی کوچیکه،ماهی ریزه رو می خوره
    ماهی گنده هه هم ماهی کوچیکه رو می خوره-
    پس فقط ماهی ای که از همه بزرگتره چاق می شه.
    لابد بین مردم هم همچین کسایی هستن دیگه؟

    -----------------------------------------------------------------
    باهوش
    بابام یه پونصد تومنی بهم داد؛
    لابد چون خیلی باهوشم اونو بهم داد.
    من هم اون رو با دو تا دویست تومنی عوض کردم،بی خیال،
    چون دو تا بیشتر از یه دونه س به هر حال!
    دو تا دویست تومنی رو برداشتم و بردم،
    دادم به "لو" و باهاش تاخت زدم
    به جاش سه تا صد تومنی گرفتم.به گمونم
    نمی دونست سه تا بیشتر از دو تاس،ولی من می دونم!
    یک کم بعد "بیتس" پیر که چشماش نمی بینه،
    اومد و چون اصولآ نمی تونه ببینه،
    بهم چهار تا پنجاهی داده،سه تا صدی رو گرفته.
    چهار تا بیشتر از سه تاس؛چقدر یارو خرفته!
    من هم چهار تا پنجاهی رو بردم پیش "هایرم کومز"،دوستم
    -البته بعد اینکه مغازه ی دونه فروشی اش رو جستم-
    اون خنگ خدا هم پنج تا بیست تومنی داد به جاشون.
    پنج تا بیشتر از چهار تاس دیگه.جونمی جون!
    بعد رفتم و نشونشون دادم به بابام
    ولی یکهو صورتش سرخ شد بابام،
    چشماش رو بست و سرش رو تکون داد هر طرفی
    از من بهش اینقدر غرور دست داد که نزد حرفی!


    ------------------------------------------------------------------



  3. #33
    Hestia
    Guest

    شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    از وقتی محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت
    برای مشت کوبیدن چیزی ندارم جز دیوار
    وقتی کتکش می زدم دوستم می داشت
    اما من شیوه بهتری را پیش گرفتم
    اینکه هیچ گاه با او بر سر مهر نباشم
    بله او همان کسی است که در رویاهایم می دیدم
    و آدمی همیشه کسی را که دوست دارد می آزارد
    از وقتی محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت
    برای مشت کوبیدن چیزی ندارم جز دیوار آه........
    برای له کردن جز تخم مرغ
    برای کمربند بستن جز شلوار
    براي پرت كردن جز بستني
    براي زدن بر سرش جز ساعت
    براي آتش زدن جز كبريت
    براي مشت كوبيدن جز ديوار

  4. #34
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    بالاخره مي ميري



    خب ، مي بينم كه حسابي به خودت مي رسي
    از خودت مراقبت مي كني.
    نيازهايت را بر آورده مي كني.
    خوب گوش مي دي يا مي خوني ، درباره رژيم غذايي ،
    تغذيه ، خواب و سم زدايي از بدن ،
    همين طور خريدن وسايلي كه ميگن به درد ورزش مي خوره .
    و گياهان دارويي براي تجديد قوا ، وقتي كه آسيب مي بيني .
    صابون هايي كه تن را تميز مي كنن .
    افشانه هايي كه بوي بد را از بين مي برن .
    مايعاتي كه اسيد ها و حشره كش ها را خنثي مي كنن .
    اضافه وزن مجاز براي افزايش قدرت و اندازه عضلات .
    زدن آمپولهاي ايمني .
    و خوردن قرص هاي نيرو زا .
    اما يادت باشه كه بعد از همه اينها
    بالاخره قصه به پايان مي رسه ...
    مي توني سيگار رو ترك كني ، اما آخر مي ميري .
    دور مواد را خط بكشي ، اما آخر مي ميري .
    خود را از خوردن غذاهاي چرب و سرخ كردني منع كني ،
    و در سلامت كامل باشي ، اما باز مي ميري .
    مي گساري هم كه نكني ، باز مي ميري .
    دوركارهاي خلاف رو خط بكشي ، باز مي ميري .
    از نوشيدن قهوه صرف نظر كني و كيفور نشي ،
    باز مي ميري ، آخرش مي ميري .
    بالاخره مي ميري ، دست آخر مي ميري .
    آخرش مي ميري .
    مي توني نرمش كردن رو از سر بگيري ،
    اما وقتي موسيقي تموم بشه ، مي ميري .
    توي اتومبيل كمربند ايمني هم ببندي ، باز هم مي ميري .
    از نيكوتين فاصله بگيري ، باز هم مي ميري .
    مي توني ورزش كني تا چربي رانهات آب بشه ،
    خوش تيپ تر و تو دل برو تر مي شي، اما باز مي ميري .
    حمام آفتاب هم كه نگيري ، باز مي ميري .
    مي توني اون بالا تو آسمون ، پي بشقاب پرنده بگردي
    شايد اونا تو رو به مريخ ببرن ، اما اونجا هم بالا خره مي ميري .
    بالا خره مي ميري ، در نهايت مي ميري .
    آخر ، يك زماني ، مي ميري .
    با كفش هاي ريبوك و نايكو آديداس
    مي توني تو آسمونا سير كني ، اما اونجا هم بالاخره مي ميري .
    داروهاي نيروبخش هم كه بخوري ، بالاخره مي ميري.
    روده ات رو هم كه سالم نگه داري باز مي ميري .
    مي توني خودت رو منجمد كني و در زمان معلق بموني ،
    اما همين كه يخت رو باز كنن ، بالاخره مي ميري .
    مي توني ازدواج كني ، اما باز هم مي ميري .
    به نقطه اوج هم كه برسي ، بالاخره مي ميري .
    مي توني خودت رو از شر فشارهاي روحي خلاص كني ، استراحت كني ،
    آزمايش ايدز ، و تست ورزش بدي ،
    به غرب ، اونجا كه هوا آفتابيست و از رطوبت خبري نيست نقل مكان كني
    و تا صد سال زنده بموني
    اما بالاخره مي ميري .
    سرانجام ، در آخر كار مي ميري .
    سدر نهايت ، خواه نا خواه مي ميري .
    پس بهتره حالا كه زنده هستي از زندگي لذت ببري
    قبل از اينكه غزل خداحافظي رو بخوني ،
    چون بالاخره ، در آخر كار مي ميري .


  5. #35

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    من نمی دونم این نویسنده مشکل داره یا من چیزی از هنر بارم نمیشه
    هنر فقط هنر کشیدنه کاریکاتور



  6. #36
    Hestia
    Guest

    شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    یک درِ قدیمی چند بار محکم بسته می شود؟

    .بستگی دارد که چقدر محکم آن را به هم بزنیم

    یک نان بین چند نفر تقسیم می شود؟

    .بستگی دارد که تکه های آنرا چه اندازه ای ببریم

    در یک روز چقدر خوبی وجود دارد؟

    .بستگی دارد که چقدر خوب زندگی کنیم

    از یک دوست خوب چقدر محبت می بینیم؟

    .بستگی دارد که چقدر به او محبت کنیم







  7. #37
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
    براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
    معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
    معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
    فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
    فرزندم ، من در جاده هاي بيشتري قدم گذاشته ام ... فقط همين .
    از دويدن خسته شده ام در حالي كه تو تازه خزيدن را ياد مي گيري .
    به سمت جايي مي روي ...
    كه من آنجا بودم ... و مي دانم كه در آنجا خبري نيست .
    فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
    حالا كه خداحافظي مي كني دخترم ، هيچ وقت از حرفت برنگرد .
    بايد پرواز كني ، براي اينكه عقاب هاي جوان صدايت مي زنند.
    و روزي ، وقتي پا به سن گذاشتي ، به يك جوان لبخند مي زني .
    و به او مي گويي ، فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين.
    فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
    مي گويي ، براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
    معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
    معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
    فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .

  8. #38
    Hestia
    Guest

    ایستادن ، بیرون از پناهگاه تو

    بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می كنم ،
    در حالی كه در اطرافم ، از ، هر سو ، بمب می ریزند ،
    تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر می آیی ،
    آیا گفته بودم كه من به ین چیزها توجه می كنم؟
    آیا گفته بودم كه چه شگفت آور هستی؟
    و چقدر ناراحتم كه از هم جدا شده ایم.
    عزیزم ، من بیرون پناهگاه تو ایساده ام ،
    اما امیدوارم كه در قلب تو باشم

  9. #39
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    رنگ مان تمام شده پس ...



    بيائيد با غذاهايمان رنگ كنيم.
    براي قرمز آب اين آلبالوها
    براي صورتي اين انگورها
    براي آبي كدو،
    براي سياه بادمجان،
    براي قهوه اي آب گوشت برداريم،
    براي زرد هم نوك قلم را
    بزن به زرده تخم مرغ،
    زيرش اسم مان را امضاء كنيم
    و اسم تابلو را بگذاريم: «ناهارمان»
    و بزنيم به ديوار تا كه همه
    بايستند، نگاه كنند ... و نوكي بزنند.




  10. #40
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    حلقه های سبز و تاج های گل ،
    از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    خزه های بافته شده در ساعت های نجوا ،
    از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    او به جایی رفته كه حلقه های واقعی وجود دارند.
    و خزه ها آن گونه گرما بخش اند كه زن نمی تواند آن را حس كند .
    می چرخند و می چرخند.
    چرخ ها می چرخند.
    و او رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته .
    حلقه های سبز و تاج های گل
    از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    او به جایی رفته كه رویا ها كوچك اند ،
    ولی قلعه ها سنگی اند و هیچ وقت فرو نمی ریزند.
    او مرا تنها گذاشت تا میان چیزهایی زندگی كنم
    كه از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    آه حلقه های سبز چرا پژمرده می شوند ؟
    از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    آه ساعت های نجوا به كجا پرواز می كنند ؟
    از دست رفته اند ، رفته اند ، رفته اند ، رفته اند .
    و كجاست عقلی كه سر درآورد
    سال های از دست رفته ، قلعه های شنی را نابود می كند
    و گل ها و سبزه ها را در دستان ما می خشكاند ،
    وقتی كه همه چیز از دست رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته ، رفته

  11. #41
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    عاشق كه شدم




    عاشق كه شدم
    دنيا يه بادكنك بزرگ قرمز شد و هوا رفت
    انقدر بالا و بالاتر رفت
    كه به خورشيد چسبيد و تركيد
    حالا مواظبم دفعه بعد كه عاشق شدم
    يه نخ به سر دنيا ببندم
    كه خيلي بالا نره...
    آخه ، مي ترسم اين بار هم ، يا گمش كنم يا بتركه!

  12. #42
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    می خواستم به شما بگویم
    سلام
    اما شما سریع رد شدید
    می خواستم بگویم حال شما چطور است؟
    اما شما به من نگاه نکردید
    می خواستم بگویم حال من خوب نیست
    اما شما دیگر رفته بودید
    برای همین همه چیز را به شما نگفتم
    فقط پوست موزم را زیر پایتان انداختم تا زمین بخورید و یک لحظه بایستید
    شاید این بار مرا ببینید

  13. #43
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    اول من



    پالما پرس هميشه توي صف بستني،
    فرياد مي زد: اول من!
    وقتي سر شام سس رو مي قاپيد،
    فرياد مي زد: اول من!
    وقتي مي خواست سوار سرويس بشه،
    فرياد مي زد: اول من!
    او همه رو هل مي داد و خودش جلو مي زد
    و وقتي فرياد مي زد: اول من!
    يه هياهوي درست وحسابي راه مي افتاد.
    وقتي براي گردش علمي به جنگل رفتيم،
    پالما پرس فرياد مي زد: اول من!
    پالما پرس به ماگفت كه از ما تشنه تره
    و فرياد زد: اول من!
    بعد قلپ قلپ همه آبو خورد!
    در جنگل ما گرفتار قبيله آدم خورها شديم.
    شاه اونا روي تخت باشكوهي نشسته بود.
    چنگال و چاقو بدست، آب از لب و لوچه اش آويزان بود.
    از هولش نمي دونست از كجا شروع كنه.
    پالما پرس كارو راحت كرد
    و با صداي لرزان از ترس فرياد زد:
    اول من!


  14. #44
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    چگونه مجبور نباشيم ظرفها را خشك كنيم؟



    اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
    ( واي چه كار بي مزه و مزخرفي )
    اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني
    ( عوض اينكه سري به كوچه بزني )
    اگه مجبوري هر روز ظرفها رو خشك كني ...
    و يك روز يكي از اونها رو بندازي و بشكني
    ديگه كسي اجازه اينكار رو بهت نمي ده
    و ديگه مجبور نيستي هر روز ظرفها رو خشك كني.


  15. #45
    Hestia
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    همه چيز را به شكل اول در مي آوريم



    مي خواهم علفم «گراس» را از پنجره بيرون بيندازم ،
    زرورقش را مچاله كنم ،
    و از خير كيف و سر خوشي بگذرم، چون آنجه مي خواهم
    سر سوزني از عشق توست.
    همه چيز را به شكل اول در مي آوريم.
    و طولي نمي كشد
    كه ديگر نيازي ندارم به چيزي متكي باشم
    چيزي كه به آن علاقه داشته باشم
    براي اينكه عشق تو براي سر مستي من كافي است.
    حالا هريك از شما كه كمي گرد پانامارد مي خواهد ،
    تنها كافي است دستش را دراز كند.
    هر چه مواد مخدر دارم مي فروشم
    تا بتوانم يك النگوي طلا براي عروسي بخرم .
    همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ،
    به شرطي كه از من نپرسي چطور .
    دليل مه بدبختي هايم همين بوده ،
    ولي فكر مي كنم از فردا شروع خواهم كرد ،
    چون حالا مي توانم يك بست بزنم .
    اما روزي آن را از پنجره بيرون مي اندازم .
    كوكائين را ترك مي كنم ،
    هر چه را كه به آن مربوط مي شود ، از بين مي برم و هزار گرم
    مخّدر اسيد را در چاه مي اندازم و رويش آب مي ريزم.
    ما ، همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ، به شكل اول...


Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ