Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 1 از 9 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 15 , از مجموع 127

موضوع: شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

  1. #1
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    Talking شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    سالام به همگی
    تو این تاپیک می خوام کارهای عمو شلبی عزیزم رو بزارم,من تقریبا همه کارهاش رو دارم,از کارهای بزرگسالانش تا بچه کوچیک هاش:p,امیدوارم شما هم با خوندش شعراش مثل من هم بچه بشین هم احساس بزرگی بکنین;)
    ....Shinjiterunde

  2. #2
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    شل سیلور استاین با نام کامل شلدون آلن سیلور استاین ( Sheldon Alan Silverstein) شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی در25 سپتامبر 1930درشیکاگو متولد شدو در10 مه 1999 بر اثر حمله قلبی درگذشت.پدرش ناتان و مادرش هلن نام داشت و نام خودش شلدون آنی سیلوراستاین بود.او یک دختر و یک پسر داشت، دخترش شوشانا در 11 سالگی از دنیا رفت و تنها پسرش ماتیو در هنگام فوت پدر 12 سال داشت.
    وی در سال 1950 در ارتش آمریکا به خدمت فرا خوانده شد و از همان زمان کار نقاشی کارتونی را برای برخی از مجلات مثل استریپس، استارس، پاسیفیک آغاز کرد.
    سیلور استاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می‎نویسد که این دو کار نقاشی و نوشتن تنها اموری بودند که وی در آنها موفق بود، معروفترین آثار سیلوراستاین آثاری است که او برای کودکان نوشته‌است. هر چند آثار وی در گروه سنی و مخاطب خاصی نمی‌گنجد و بسیاری از آثار او محبوبیت قابل توجهی در بین بزرگسالان دارد.


  3. #3
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    من رو با عینک آفتابیم خاک کنین

    در خانه ای سرد,بالای خیابان سالیوان,
    آخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید,در شرف مردن بود
    عینک آفتابی به چشم داشت و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص بدهد
    که گریه می کرد یا نه.
    همه معتادها و علاف ها
    و کافه دار ها
    دور تختش جمع شده بودند.
    وصیت کرد
    که اموالش چی بشن
    و اینها آخرین حرفهایش بودند؛
    گفت: (کفش های راحتیم رو برای مامانم بفرستین,
    بلوزم رو به جالباسی آویزون کنین.
    گیتارم رو در میدان واشنگتن بسوزونین,
    چون هیچ وقت یاد نگرفتم چطوری باش بزنم.
    خونه ام رو
    به یه آدم محتاج بدین
    و بهش گین که اجاره اش رو کامل دادم.
    پول ها و موادم رو خودتون بردارید,
    اما من رو با عینک آفتابیم خاک کنین.
    رفقا,من رو با عینک آفتابیم خاک کنین,
    من رو با عینک آفتابیم خاک کنین.
    گیتارم رو تو میدان واشنگتن بسوزونین,
    اما من رو با عینک آفتابیم خاک کنین).
    گفت: (جوجه خروس هام رو
    به کسی بدین که می خوادشون.
    شعرهام رو
    به کسی بدین که می خوانتشون.
    زیر کافه قبرم رو بکنین,
    و آهنگ غم انگیز پخش کنین.
    همه رو ببرین تو فضا
    و موقعی که مردم,
    من رو با عینک آفتابیم خاک کنین.
    رفقا,من رو با عینک آفتابیم خاک کنین.
    من رو با عینک آفتابیم خاک کنین.
    گیتارم رو تو میدان واشنگتن بسوزونین,
    اما من رو با عینک آفتابیم خاک کنین).

    کفش های راحتیش رو پرت کردیم وسط خیابون,
    بلوزش رو گذاشتیم همونجا,رو زمین.
    گیتارش رو فروختیم.
    تو کافه گوشه خیابون
    به کسی که می دونست چطوری بزنه.
    موادش رو دود کردیم.
    پول هاش رو خرج کردیم.
    و شعرهاش رو هم ریختیم دور.
    باب نوارهاش رو برداشت ,
    و اد کتاب هاش,
    و من هم عینک آفتابی فکسنی اون بدبخت رو برداشتم.
    گفت: ( رفقا,من رو با عینک آفتابیم خاک کنی
    من رو با عینک آفتابیم خاک کنی
    گیتارم رو تو میدان واشنگتن بسوزونین,
    اما من رو با عینک آفتابیم خاک کنین).
    ویرایش توسط prosper : 04-12-2008 در ساعت 12:23 AM

  4. #4
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    25 دقیقه به رفتن

    بیرون سلولم چوبه دار رو برپا می کنند.
    25 دقیقه وقت دارم.

    25 دقیقه دیگه تو جهنم خواهم بود.
    24 دقیقه وقت دارم.

    خوب,به عنوان آخرین غذام بهم لوبیا می دن.
    23 دقیقه مونده.

    و می دونی...هیچکس ازم نپرسید چه احساسی دارم.
    22 دقیقه مونده.

    خوب,به فرماندار نامه نوشتم...لعنتی ها.
    آه ه ه...21دقیقه دیگه مونده.

    به شهردار تلفن می کنم,رفته ناهار بخوره.
    20 دقیقه دیگه وقت دارم.

    کلانترمیگه: ( پسر,می خوام مردنت رو ببینم).
    19 دقیقه مونده.

    به صورتش می خندم...و به چشم هاش تف می کنم.
    18 دقیقه دیگه مونده.

    خوب...رئیس زندان رو صدا می کنم تا به دفاعیه ام گوش بده.
    17 دقیق باقی مونده.

    می گه: (یک دو هفته دیگه خبرم کن,
    16 دقیقه دیگه باقی مونده.)

    وکیلم می گه متاسفم که نتونستم کاری برات بکنم.
    م م م م...15 دقیقه دیگه مونده.

    آره,خوب اگه خیلی ناراحتی جات رو با من عوض کن.
    14 دقیقه مونده.
    پدر روحانی میاد تا روحم رو نجات بده.
    تو این 13 دقیقه باقی مونده.

    از آتیش و سوختن می گه,اما من به طرز وحشتناکی سردمه.
    12 دقیقه دیگه باقی مونده.

    حالا دارن چوبه دار رو آزمایش می کنن,پشتم می لرزه.
    11 دقیقه وقت دارم.

    اون چوبه دار لعنتی عالی,خوب کار می کنه.
    10 دقیقه دیگه مونده.

    منتظرم عفوم کنن...آزادم کنن.
    تو این 9 دقیقه ای که باقی مونده.

    اما این که فیلم سینمایی نیست,خوب برم به درک.
    8 دقیقه دیگه باقی مونده.

    حالا دارم از نردبون بالا می رم تا بر روی سکو بایستم.
    7 دقیقه دیگه باقی مونده.

    بهتره حواسم به قدم هام باشه,وگرنه پاهام می شکنن.
    6 دقیقه دیگه باقی مونده.

    آره...پاهام رو سکوان و سرم تو حلقه دار...
    5 دقیقه دیگه باقی مونده.

    یالا,یه چیزی بیارین و طناب رو ببرین.
    4 دقیقه باقی مونده.

    می تونم کوه هارو ببینم,آسمون رو می بینم.
    3 دقیقه دیگه باقی مونده.

    مردن آدم,واقعا نکبت باره.
    2 دقیقه دیگه باقی مونده.

    صدای کرکس ها رو میشنوم...صدای کلاغ ها رو میشنوم.
    1دقیقه دیگه باقی مونده.

    و حالا تاب می خورم و ممممیی ی ی ی رررم م م م...

  5. #5
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    مداد ساز کودن

    مداد ساز کودنی این مداد عوضی رو ساخته
    پاک کنش پائین به جای نوک مداد
    نوکش بالاست به جای پاک کن
    بعضی آدمها چقدر احمق اند!

  6. #6

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    شدیدا از تاپیک حمایت میشه ...

    چون از شعرهاش خوشم میاد .. آدم جالبیه و زندگی جالبی داره

    ممنون ثمین

  7. #7
    Registered User vampire princess آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    نگارشها
    102

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    منم خیلی از این آدم خوشم میاد به نظرم فوق العاده بوده خصوصن شعراش ، داستاناشم عالین . البته کلن بقول دوستمون حمایت میشه شدید و اکید

  8. #8
    kinshin
    Guest

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    عمو شلبی بدون نقاشی اش ؟ wow
    من کار های تصویریشو خیلی دوست دارم مخصوصا کاری به اسم پل واقعا زیبا بود و مممنون که این تاپیک رو را انداختی داستان 25 دقیقه هم خیلی خوبه
    ویرایش توسط kinshin : 04-12-2008 در ساعت 02:12 PM

  9. #9
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    Unhappy پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    نمي دونم چه مشكلي پيش اومده اما تاجايي كه يادم مياد ظهري اينجا يه چي جا گذاشته بودم؟
    بهر حال دوباره ميذارمش امشب!

  10. #10
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    گیتار قدیمی

    اونجا کنار پنجره می شینه
    و تو یه دنیای دیگه ای...سیر می کنه
    دستشو به طرف گیتارش دراز می کنه
    وقتی داره به بیرون به بارش برف نگاه می کنه,
    آروم برش می داره
    و محکم در آغوشش می گیره,
    خدایا,کاش من رو هم
    همونجوری که اون گیتار قدیمی رو در آغوش میگیره,بغل می کرد.

    از کوه های جادویی می خونه
    وقتی بالا به آسمون نگاه می کنه
    مثل پرنده ای که سراسر زمستون صبر می کنه
    تا قدرت پرواز پیدا کنه.
    الان درست اون طرف اتاقه
    اما بینمون دینا دنیا فاصله ست.
    خدایا,کاش منم
    همونطوری که اون گیتار قدیمی رو می نوازه لمس می کرد.
    گیتار قدیمی مدام اون رو به سمت سرزمین های دور دست گمراه می کنه
    به آنسوی سرزمین ماسه های سفید و دریاهای درخشان.
    بیشتر اوقات که فکر می کنم,ترجیح می دم اونو ببینم که زن دیگه ای رو در آغوش گرفته
    تا این که به چیزی بچسبه که من هرگز نمی تونم بشم.

    یک صبح آفتابی...بیدار می شم
    تا به آهنگش گوش بدم,
    پنجره باز رو می بینم
    و می فهمم که بالاخره رفته.
    سوت زنان روونه یک بزرگراه غبارآلود می شه
    واسه یه سواری دست تکون می ده,
    خدایا,کاش منم می برد
    همونجایی که اون گیتار قدیمی رو می بره,
    کاش منم
    همونطوری که عاشق اون گیتار قدیمیه,دوست داشت.

  11. #11
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    سنتور

    رو اون تپه سنتوری ایستاده,نیمی از اسب,نیمی انسان
    سمهاش,سمهای یه اسب,
    قدرتش,قدرت یه اسب,
    و غرورش,غرور یه اسب,
    اما اشکش,اشک یه مرده
    بالای تپه,سنتور در حال تاختنه
    دور کوه گشتی می زنه و دوباره بر می گرده
    دور از دنیای رویاها,
    و ماورای دنیای آدمها.

    یه بار سنتور عاشق مادیانی شد که همه جا در کنارش می تاخت,
    تو دشت و صحرا با هم مسابقه می دادن,دنبال هم می کردن
    سنتور و مادیان وحشی.

    اما بعد از مسابقه و دنبال هم دویدن
    ساکت ساکت همونجا ایستادن.
    هرچند سنتور,حرفهایی واسه گفتن داشت
    اما مادیان فقط می تونست فکر و احساس,یه اسب رو داشته باشه.

    بالای تپه,سنتور در حال تاختنه,
    دور کوه گشتی می زنه و دوباره برمی گرده,
    دور از دنیای رویاها,
    و ماورای دنیای آدمها.

    یه بار سنتور عاشق دختری شد که احساسات طلائیش رو درک می کرد.
    قدم می زدن و و میون جنگل آروم آروم صحبت می کردن
    سنتور و اون دختر دوست داشتنی.

    اما وقتی قدم زدن و نجوا کردن به پایان رسید,
    ساکت ایستادن و بعد با هم گریه سر دادن.
    چون سنتوری که وزش نسیم رو حس می کنه
    به کسی نیاز داره که بتونه باهاش مثل اسب بدوه.

    رو اون تپه,از کوه بالا می ره و پایین میاد,
    دور از دنیای رویاها
    و ماورای دنیای آدمها.

    رو اون تپه سنتوری ایستاده.


  12. #12
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    سوال از گورخر
    از گورخر پرسیدم
    آیا توسیاه هستی با خط های سفید
    یا سفید هستی با خط های سیاه؟
    و گورخر از من پرسید
    آیا تو خوبی با عادت های بد
    با بدی با عادت های خوب؟
    آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ می کنی
    یا شلوغی بعضی وقتها آرام می شوی؟
    آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی
    یا غمگینی بعضی روزها شاد؟
    آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب
    یا نامرتبی بعضی روزها مرتب؟
    و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.
    دیگر هیچ وقت
    از گورخری درباره خط روی پوستش
    نخواهم پرسید.

    موج
    همیشه فکر می کردم موهای موج دار دارم,
    تا همین دیروز که کچل کردم,
    فهمیدم که اشتباه می کردم.
    موهام صاف صاف اند.
    اما سرم خیلی موج داره!


  13. #13
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    می گن که من....
    می گن که من دماغم به بابام رفته,
    چشمام به بابابزرگم رفته,
    موهام به مامانم رفته,
    انگار فقط پشتم به کسی نرفته
    اون تنها چیزیه که مال خودمه.


    بچه قد کوتاه
    من گن من قبل از این که به 10 سالگی برسم,
    به اندازه یه(پا)ی دیگه قد می کشم.
    درسته,من به اندازه یه (پا)ی دیگه بلندتر شدم
    اونها هم که می گفتن,منظورشون همین بود به نظرم.


  14. #14
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    خب من سريعا چن تا كتاب از عمو شلبي بگم:
    1. درخت بخشنده
    2. در جستجوي قطعه گم شده
    3. آشنايي قطعه گم شده با دايره بزرگ
    4. لافگاديو شيري كه گلوله را با گلوله جواب داد
    5. يه زرافه و نيم
    6. كسي يه كرگدن ارزون نمي خواد ؟
    7. از بالا افتادن
    8. پاهاي كثيف
    9. كافه خوش خوراك روزالي
    در ضمن همه اينا تو يكتاب( به جز دوتاي آخري ) خلاصه شدن. بچه ها خواهش ميكنم حتما 4 تاي اولي رو لااقل بخونين. و البته 2و 3 رو اونايي كه دنبال كسي براي قلبشون ميگردن( براي زندگي و براي.. و براي دوستي و براي يه عمر) باشه؟

  15. #15
    کاربر افتخاری فروم prosper آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    oblivion land
    نگارشها
    691

    پاسخ : شل سیلور استاین(همون عمو شلبی خودمون)

    ویلی وینکی سحر خیز
    ویلی وینکی
    سحر خیز
    از وسط شهر می دوه,
    از پله ها بالا می ره و پایین می ره,
    با لباس خوابش
    پشت پنجره ها می کوبه,
    از پشت در های بسته داد می زنه,
    (ساعت از 8 گذشته.
    همه بچه ها خوابیدن؟)
    اصلا,به اون
    چه ربطی داره؟
    مفتش ریزه پیزه ناکس
    شاید امشب
    با یه عده از برو بچه ها
    جمع شیم و بدجوری بزنیمش
    اونوقت تا هر وقت شب که دلمون بخواد,
    بیدار می مونیم!

    پری دریایی آنتریو(ایالتی در شرق کانادا)
    پری دریایی دریاچه آنتریو
    موهای بلند و باریک سبز رنگی داشت
    و یه پیرهن از جلبک دریایی تا تنش کنه
    اما هیچکس رو نداشت که باهاش ازدواج کنه.

    یه بار پری دریایی آنتریو
    عاشق یه ماهی خاردار دهن گشاد به نام لری شد
    که تو دریاچه سنت کلر
    زیر معبد قایق ها زندگی می کرد.

    اونوقت پری دریایی آنتریو
    یه مرغ دریایی پیک رو فرستاد
    تا از اون لری دهن گشاد بپرسه
    که با این ازدواج موافقه یا نه.

    لری گفت: (اوه,نه,نه,نه
    شریک واسه زندگیم نمی خوام
    می خوام تنها باشم
    با زیرپوشم بشینم
    و کتابهای کتابخونه ماهیهارو بخونم.

    تازه,تو خیلی هم معمولی هستی
    در صورتی که من فوق العاده ام
    و خیلی مودبانه و با وقار لباس می پوشم
    گنجینه لغات خوبی هم دارم
    چون فرهنگ لغات ماهی ها رو از بر کردم.

    و به جای این که بیام با تو ازدواج کنم
    ترجیح می دم با یه ماده گاو گانزی(جزیره ای در جنوب انگلستان)
    از کارخونه لبنیات سازی ازدواج کنم
    یا حتی یه انگور سمی بخورم.)

    طفلک پری دریایی آنتریو
    دیگه نتونست تحمل کنه
    واسه همین یه روز تموم گریه کرد و بعدش شنا کرد و رفت
    همراه با یه گوپی کوچولوی جوون و پولدار به اسم گری.
    حالا اونا یه زوج خوشبختن
    چون گوپی یه میلیونره,
    تو قایق تفریحیش درست زیر دریاچه سنت کلر
    رو یه صندلی گرم و نرم کنار هم اند
    و به نوای ضبط زیرآبیش گوش می دن.

    و اون ماهی خاردار دهن گشاد که اسمش لری بود
    با یه گاو از کارخونه لبنیات سازی ازدواج کرد,
    ماده گاو بهش یه انگور سمی داد
    و کارش به قبرستون ماهی ها کشید.

    تمام داستان همین بود.
    ویرایش توسط prosper : 04-13-2008 در ساعت 07:18 PM

صفحه 1 از 9 123 ... آخرینآخرین

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ