Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 30 از 40 نخستنخست ... 202829303132 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 436 تا 450 , از مجموع 586

موضوع: شهروندی سبز و سالم باشیم

  1. #436
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    پرستنده از پرستیدنی جدا نیست. درک این وحدت زنده، دیانت واقعی است.
    آنچه امروز هستی ، حاصل دیروز توست. قدر امروز را بدانیم و انسانی بهتر برای فردا شویم.

  2. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #437
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    1-شجاعانه ترین 6 کلمه ای که می توان بیان کرد:

    من قبول می کنم که اشتباه کردم

    2-مهمترین 5 کلمه ای که می توانید به همکارانتان بگوئید:

    شما کار خوبی انجام داده ايد

    3-کار سازترین 4 کلمه قابل بیان به همکار:

    عقيده شما چه می باشد؟

    4-مؤثرترین 3 کلمه قابل بیان در محیط کار:

    من خواهش می کنم

    5-با ارزشترین کلمه در پاسخ همکاران:

    تشکر می کنم

    6-قویترین یک کلمه که در یک سازمان وجود دارد:

    ما

    7-کم ارزشترین یک کلمه موجود در محیط کاری:

    من

  4. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #438
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    مطالعه مطلب ذیل خالی از لطف نیست


    اقتصاد بدون يارانه و نفت













    نرخ برخی از اجناس و خدمات در یك نمونه از اقتصاد بدون یارانه كه آزادسازی قیمتها در آن حاكم است، نظیر اقتصاد آلمان، بلژیك و فرانسه به شرح ذیل می باشد:




    آموزش در كلیه سطوح تحصیلی رایگان





    درمان چشم، دندان و بیماریها، سرپایی و بیمارستانی (بیمه كامل)رایگان








    آرد درجه 1 تولید آلمان كیلویی 70 سنت (700 تومان)







    روغن مایع خوراكی درجه 1 تولید آلمان لیتری 70 سنت







    شیر طبیعی (بدون آب و شیرخشك) تولیدی آلمان لیتری 60 سنت








    آب پرتغال 100% طبيعي تولیدی آلمان دولیتری 70 سنت




    گوشت فیله بدون چربی و بدون استخوان كیلویی 5 یورو (7500 تومان)









    سیب سبز فرانسوی كیلویی 1 یورو








    پرتقال و نارنگی كیلویی 1 یورو






    اجاره هر متر مربع مسكن در محله متوسط در برلین 5 یورو (7500 تومان) (با این وصف اجاره ماهانه یك آپارتمان 60 متری 450 هزار تومان است)







    بهای هر كیلو وات برق 5 سنت(50 تومان)







    كت و شلوار درجه متوسط تمام نخی یا پشمی دوخت آلمان 150 یورو









    كفش تمام چرمVersacheیك جفت تولید ایتالیا 60 یورو







    پیراهن مردانه تمام نخ دوخت آلمان 15 یورو









    خودروی سواری مرسدس بنز مدل 230Eتولید سال 40 هزار یورو (60 میلیون )


    بهره بانكی وام تولیدی، صنعتی و مسكن 1 تا 2 درصد








    پرداخت بیمه بیكاری ماه 700 یورو








    متوسط درآمد هر خانوار 4 هزار یورو (6 میلیون تومان)


  6. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #439
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    با درود
    امشب در حین مطالعاتم به سخنی از توماس جفرسون برخورد نمودم که حیفم آمد شما دوستان جوان و مهربان این مجمع در لذت خواندن آن با من شریک نباشید
    اما پیش از درج این کلام ارزشمند کمی در مورد توماس جفرسون می نویسم
    توماس جفرسون سومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به شمار می رود.
    او مردی روشن اندیش و با جسارت بود و توانست با درایت و نیک بینی پایه گذار یک سیستم نیرومند دموکراتیک در ایالات متحده شود ، در واقع می توان گفت که افرادی چون توماس جفرسون و جیمز مدیسون و .... سازنده بنیانهای جمهوری دموکراتیک آمریکا بوده اند
    در کنار فعالیتهای سیاسی جفرسون نویسنده ، مخترع ، باستان شناس و ... بود و از افتخارات او بنیان گذاری دانشگاه ویرجینیا محسوب می شود
    در مورد جفرسون گفتنی فراوان است اما آن سخن جفرسون که هر انسانی هر لحظه باید به آن متعهد باشد این است :
    «من در حضور خدای سوگند خورده‌ام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم».

  8. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #440
    **** مدیر ارشد ****
    Shaparak
    Shaparak آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل سکونت
    هر کجا که دلم خوش باشه ;-)
    نگارشها
    4,120
    Blog Entries
    128
    Shaparak's: آهنگ گوش می دم

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    با اجازه ی دوست خوبمون، ginzilator عزیز
    نمی دونم جای این مطلب اینجا هست یا نه.با این حال چون احساس بسیار خوبی از دونستنش بهم دست داد اینو همینجا میگذارم:
    بچه که بودیم، یکی از سالهای دبستان،چهارم به گمانم.شعری داشتیم به نام دو کاج از آقای محمد جواد محبت. این شعر برای همه اجبار حفظی بود.فکر می کنم هم سن و سالهای من هنوز هم مثل من حفظ باشنش.
    شعر خیلی زیبایی بود اما من همیشه تو همون عالم بچگی احساس می کردم که این شعر یه مقدار خشن هست.(مخصوصا آخرش خیلی هولناک بود به نظرم لول) قدرت درک پیامش رو داشتم ولی خب وقتی بزرگتر که شدم، باز هم احساس کردم واقعا شعر لطیفی نبوده لول
    امروز به یه مطلبی برخوردم که برام خیلی جالب بود. گویا همین اواخر راجع به این شعر صحبت هایی شده و معلمان و عده ای دیگر از دست اندرکاران از مرکز تدوین دروس خواهش کردن که این شعر برداشته بشه.چون برای بچه ها مقداری نا مهربان و دردناک هست. در پی همین قضیه شاعر خوش ذوق ما آقای محبت این شعر رو بازنویسی کردن، اینبار به گونه ای مثبت و مهربان. خیلی قشنگ هست.امروز که من بعد از حدود 12-13 سال دوباره این شعر رو خوندم احساس کردم که واقعا چیزی شده که باید از اول میبود. احساس فوق العاده خوبی بهم دست داد.
    گفتم شما رو هم بی نصیب نذارم که اگر احیانا مثل من احساس نا تمامی داشتید که همیشه تو این شعر در پی ش بودید، حالا بتونید پیداش کنید و ازش لذت ببرید. ;-)

    این شعر خاطره انگیز و خواندنی سروده آقای محبت -از کتاب چهارم دبستان ( نسخه ی قدیمی)

    در کنار خطوط سیم پیام/خارج از ده دو کاج روئیدند
    سالیان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست میدیدند
    یکی از روز های سرد پاییزی/زیر رگبار و تازیانه باد
    یکی از کاج ها به خود لرزید/خم شدو روی دیگری افتاد
    گفت ای آشنا ببخش مرا/خوب درحال من تامل کن
    ریشه هایم زخاک بیرون است/چند روزی مرا تحمل کن
    کاج همسایه گفت با تندی/مردم آزار از تو بیزارم
    دور شو دست از سرم بردار/ من کجا طاقت تورا دارم
    بینوا راسپس تکانی داد /یار بی رحم و بی مروت او
    سیمها پاره گشت و کاج افتاد/ برزمین نقش بست قامت او
    مرکز ارتباط دید آن روز/انتقال پیام ممکن نیست
    گشت عازم گروه پی جویی/ تا ببیند که عیب کار از چیست
    سیمبانان پس از مرمت سیم/ راه تکرار بر خطر بستند
    یعنی آن کاج سنگدل را نیز /با تبر تکه تکه بشکستند

    و حال نسخه جدید این شعر با زیبایی تمام(بازنویسی شده)



    در كنار خطوط سيم پيام / خارج از ده دو كاج روئيدند
    ساليان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست مي‌ديدند
    روزي از روزهاي پائيزي/زير رگبار و تازيانه باد
    يكي از كاج ها به خود لرزيد/خم شد و روي ديگري افتاد
    گفت اي آشنا ببخش مرا /خوب در حال من تأمل كن
    ريشه‌هايم ز خاك بيرون است / چند روزي مرا تحمل كن
    كاج همسايه گفت با نرمی/ دوستی را نمی برم از یاد
    شاید این اتفاق هم روزی/ ناگهان از برای من افتاد
    مهربانی بگوش باد رسید/ باد آرام شد، ملایم شد
    کاج آسیب دیده ی ما هم / کم کمک پا گرفت و سالم شد
    میوه ی کاج ها فرو می ریخت/دانه ها ریشه می زدند آسان
    ابر باران رساند و چندی بعد /ده ما نام یافت کاجستان


    شاعر: محمد جواد محبت، همان شاعر دوکاج


    این شعر حالا جایگزین شعر قبلی در کتاب فارسی دبستان شده،(در دستور هست) تا بچه ها از این به بعد از بُعد مثبتش چیزهای قشنگ تری یاد بگیرن;-)
    فکر می کنم این یکی از زیبا ترین خبرهای امسال در زمینه ی شعر و ادبیات بود.
    ویرایش توسط Shaparak : 02-11-2011 در ساعت 03:56 AM




  10. 11 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #441
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    دلم از گریه گرفته است بیا خنده کنیم


    خنده ای گرم و دلاویز و فریبنده کنیم


    *


    حرفی از رفته و آینده و بیجا نزنیم


    سینه ها را همه از قهقهه آکنده کنیم


    *


    آنچه در خلوت دل هست به کنجی بنهیم


    همه را یکسره با عاطفه شرمنده کنیم


    *


    عشق را حرمت دیرینه و شایسته دهیم


    خنده گر روزنه ای هست فزاینده کنیم


    *


    بد نگوییم و بجز میکده جایی نرویم


    حرکاتی همه خوب و همه زیبنده کنیم


    *


    مهربان باش که بی مهری سر آغاز غم است


    بهتر آنست که این کار برازنده کنیم


    *


    آسمان دل اگر ابر و اگر صاف چه باک


    ابرها را همه از سینه پراکنده کنیم


  12. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #442
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    با درود
    تحولات مصر در این روزهای اخیر از چشم اندارهای زیر قابل تفکر و تعمق است :
    اول اینکه سیستم فرد محور در دنیای دموکراتیک جایگاهی ندارد.
    دوم اینکه نیروهای مسلح باید در تحولات سیاسی درون کشوری بیطرفی را حفظ کنند.
    سوم اینکه طول مدت حکمفرمایی یک سیستم سیاسی دلیل بر تایید آن از سمت مردم نیست.
    در نهایت می توان گفت در عالم امروز کشورها به دو دسته تقسیم می شوند کشورهایی که مردم آن از دولتشان نیرومند تر می باشند ( و این کشورها در نهایت به سمت مردم سالاری حرکت می کنند )
    و کشورهایی که دولت بر مردم غالب است ( این کشورها نیز محکوم به تجربه دوران سخت تهجر و .. می باشند )

  14. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #443
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    اصیل بودن و واقعی بودن نهایت زیبایی است.
    اصیل بودن یعنی واقعی بودن خنده‌هایت، گریه‌هایت، نفرتت و عشقت و همه زندگیت باید واقعی باشد تا اصیل باشی.


  16. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #444
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    زندگي را تو بساز ، نه بدان ساز که
    سازند و پذيري بي حرف
    زندگي يعني جنگ ، تو بجنگ ، زندگي يعني
    عشق ، تو بدان عشق بورز

  18. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #445
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    یادداشتی از نلسون ماندلا :


    من باور دارم ...
    که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست ندارند نيست.
    و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.

    من باور دارم ...
    که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.

    من باور دارم ...
    که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.

    من باور دارم ...
    که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.

    من باور دارم ...
    که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.

    من باور دارم ...
    که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم.

    من باور دارم ...
    که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.

    من باور دارم ...
    که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.

    من باور دارم ...
    که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.

    من باور دارم ...
    که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.

    من باور دارم ...
    که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم.

    من باور دارم ...
    که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.

    من باور دارم ...
    که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.

    من باور دارم ...
    که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.

    من باور دارم ...
    که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.

    من باور دارم ...
    که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.

    من باور دارم ...
    که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.

    من باور دارم ...
    که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.

    من باور دارم ...
    که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

    من باور دارم ...
    که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد.

    من باور دارم ...
    «شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را داردنيست
    بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند.»

  20. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #446
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .

  22. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #447
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

  24. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #448
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
    یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم .
    یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند .
    یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست .

  26. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #449
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    بیآیید دوباره یک ایرانی باشیم...

    روز پنج شنبه 19 اسفند ماه 1389 در گردهمایی اساتید و مدرسین کارآفرینی در دانشگاه صنعتی شریف تهران شرکت کرده بودم. آنجا با خانم دکتر شیرزادی، کارآفرین موفق زن ایرانی آشنا شدیم.
    ایشان برای ما سرگذشت زندگی خودش را گفت و اینکه از کجا به کجا رسید و چرا و چگونه؟
    خانم دکتر شیرزادی در سال های دهه 50 در حالی که شش کلاس سواد داشت، به کار معلمی مشغول شده بود و به گفته خودش بسیار به این کار علاقه داشت. ایشان متولد شهر گیلان غرب و از ایرانی های کرد تبار هستند. متاسفانه در دهه 60 بنا به برخی از سیاست ها، ایشان و بانوانی مانند ایشان را از آموزش و حتی حق تحصیل محروم می کنند. اما همین جاست که گفته اند: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...»
    خانم دکتر شیرزادی که راه ادامه تحصیل در ایران را بر خود بسته می بیند و از کار مورد علاقه خود نیز محروم شده است، در آن سال های جوانی با خود می اندیشد: که زمان دارد می گذرد و او چه کار می تواند بکند؟ تصمیم می گیرد و برای ادامه تحصیل، راهی کشور آلمان می شود. اما به قول خودش با این اندیشه:
    «رفتم تا دانشی را کسب کنم که دیگر کسی نتواند به من بگوید چه بکنم چه نکنم؟ رفتم تا باز گردم و کشورم را بسازم. رفتم چیزی بخوانم و بیآموزم که جدید باشد و کسی بیهوده در آن نظر ندهد. رفتم تا به جایی برسم که برای خودم کار کنم...»
    خانم دکتر می گوید: «خوب یادم هست که در آن موقع ما تراکتور را جایگزین گاو کرده بودیم اما در مدیریت هیچ تغییری نداده بودیم. چون دانش این کار را نداشتیم و من رفتم تا دانش جدید را بیآموزم و به کشورم بازگردم برای خدمت و ساختن این مملکت که دوستش دارم...»
    خانم دکتر پس از رسیدن به کشور آلمان متوجه می شود که مدرک تحصیلی قابل قبولی ندارد و نمی تواند راهی دانشگاه بشود. یک نفر به او می گوید: «چرا از اول دیپلم نمی گیری؟» و او با خود می اندیشد که زمان دارد می گذرد چه حرکت بکند چه نکند. پس می رود و از اول دیپلم می گیرد و بعد راهی دانشگاه می شود. لیسانس می گیرد و با بحث محیط زیست و کشاورزی نوین آشنا می گردد. با ارتباط میان بازیافت زباله و کشاورزی پایدار آشنا می شود.
    به ایران باز می گردد و پیشنهاد طرح بازیافت زباله را در ایران می دهد. اما با استقبال مواجه نمی شود. مسئولان به او در چشم یک زن می نگرند و حرف اش را گوش نمی دهند. اما عشقی که به وطن دارد و هدف اش او را در راه از میان برداشتن موانع یاری می کند.
    خانم دکتر شیرزادی می گوید: «من شیرزنم، تو روبهک...» من ایرانی ام و آمده ام برای بحث و کار...
    ایشان متوجه می شود که دانش کافی را برای بحث و متقاعد کردن مسئولان ندارد. پس دیگر بار به آلمان باز می گردد برای گرفتن مدرک دکتری و تخصص و کسب اعتماد به نفس و توان مبارزه و جلب اعتماد دیگران و مسئولان.
    خانم دکتر می گوید: «مبارزه کردم و موفق شدم... جهانی فکر کنید، منطقه ای عمل کنید.»
    خانم دکتر شیرزادی دوباره به ایران باز می گردد اما این بار با تخصص کامل و با بسیاری از شهردار ها صحبت می کند و تنها شهرداری کرمانشاه با طرح او موافقت می کند: طرح بازیافت پسماند (به گفته ایشان بهتر است بجای واژه عربی زباله، از واژه ایرانی پسماند استفاده کنیم.)
    کار به جایی می رسد که امروز 100% پسماند شهر کرمانشاه بازیافت می شود. دیگر دفن زباله در این شهر وجود ندارد. دیگر شیرابه ای وارد زمین پاک نمی شود. از بازیافت این پسماند ها نیز سوخت کارخانه سیمان کرمانشاه تامین می شود، کود کشاورزی مناسب برای کشاورزان در دسترس آنان قرار می گیرد و... و بیش از 700 شغل ایجاد می شود...
    در اینجا خانم دکتر شیرزادی از سخن درباره کارش می کاهد و به مسئله مهمتری می پردازد. عین جمله های خانم دکتر به شرح زیر است:
    ما امروز خیلی چیزها را وارد می کنیم. ما امروز یک مصرف کننده بزرگ هستیم. اما ما نمی توانیم چند چیز را هرگز وارد کنیم: محیط زیست، خاک، آب، بهداشت و سلامتی
    ما در کشور ایران 1% جمعیت کل جهان را داریم، 7 % تمامی ذخایر جهان را در اختیار داریم، اما در شاخص توسعه یافتگی رتبه 85 ام را به خودمان اختصاص داده ایم و این هم به این خاطر است که از سه شاخص توسعه یافتگی کشورها (وضعیت درآمد سرانه افراد، سطح سواد و امید به زندگی)، ما تنها از نظر تعداد جمعیت تحصیل کرده رتبه بالایی را داریم وگرنه امروز جایگاه مان از نظر شاخص توسعه یافتگی در انتهای جدول کشورهای جهان بود.
    متاسفانه ایران رتبه 10 ام کشورهای تخریب کننده محیط زیست را در دنیا به خودش اختصاص داده است.
    در اینجا خانم دکتر شیرزادی به شعر سعدی اشاره می کند که : «من گنگ و خواب دیده و عالم تمام کرد...»
    خانم دکتر با بغضی که گلویش را گرفته از فرهنگ و تاریخ ایران و ایرانی سخن می گوید:
    فرهنگ محیط زیست از کشور ایران برخاسته است. ما روز نیآزردن چهار گوهران (آب، باد، خاک، آتش) را در کارنامه ایرانی های باستان داریم. یعنی دوم اردیبهشت که امروز دنیا آن را روز زمین پاک می خواند. ما حتی مرده هایمان را دفن نمی کردیم تا زمین آلوده نشود. ما به درختان احترام می گذاشتیم. ما، ما، ما، ما...
    اما افسوس که امروز ایران 14 امین تولید کننده گاز های گلخانه ای در بخش صنعت، 13 امین تولید کننده گازهای گلخانه ای در بخش ترابری و 6 امین تولید کننده گازهای گلخانه ای در بخش کشاورزی در جهان است.
    افسوس که ما که ایرانی مان می خوانند، روزانه 50 هزار تن زباله تولید می کنیم و تنها کمتر از 8 درصد آن طبق آمارهای البته غیر قابل اعتماد بازیافت می شود.
    خانم دکتر می گوید: «سرمایه من علم من بوده، دانشی که کسب کرده ام. با آن خواستم مسئولین را توجیه کنم، کسی قبول نکرد. خودم دست به کار شدم. شرکت بازیافت زباله زدم و بالاخره شهرداری کرمانشاه را با خود همراه کردم و حالا طرح های دیگری دارم برای بازیافت تمامی زباله های شهر های ایران و حتی تهران که شهرداری بزرگترین مشکل اش همین زباله هاست و نمی خواهد کاری برای پیشگیری اش بکند. فقط می خواهد فکری برای دفن اش بکند!؟
    ما در کشورمان فرهنگ پیشگیری را فراموش کرده ایم. چرا باید زباله ها را یک جا جمع کنیم و بعدا برایش دنبال راه حل بگردیم؟ حالا که می شود از اول جلوی جمع شدن اش را گرفت و حتی از آن برای کود و سوخت و... استفاده کرد؟
    ما خودمان را فراموش کرده ایم. ما فراموش کرده ایم که ایرانی هستیم.
    بیآیید یاد بگیریم و یاد بدهیم که دوباره ایرانی باشیم...
    اگر بخواهیم می توانیم... ایرانی باور کن که می شود کاری کرد...
    تو فقط دوباره ایرانی باش...

    راستی تا یادم نرفته، بنویسم که همسر خانم دکتر آلمانی است و جالبی این مسئله در این است که وقتی این آقا از خانم دکتر خواستگاری می کند، خانم دکتر شیرزادی با غیرت و تعصبی که برای ایران دارد به او می گوید شرط ازدواج با او این است که به ایران بیآیند و در ایران زندگی کنند زیرا که ایران وطن اوست. وطنی که دوستش دارد...

  28. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #450
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    نگارشها
    1,644

    پاسخ : شهروندی سبز و سالم باشیم

    درسی بیاد ماندنی از دونده ای که آخر شد

    در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود.




    کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش می خواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند.


    رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر می رسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری می روند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما...

    بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمی گردند و انتظار رسیدن نفر آخر را می کشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود.




    20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس می زد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه می دهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه می دهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر می شود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه می دهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او می تواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب می کند و هوا رو به تاریکی می رود.

    بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک می شود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمی خیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق می کنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت می کند و تمام استادیوم را فرا می گیرد نمی دانید چه غوغایی برپا می شود!


    40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم می شود و دستش را روی ساق پاهایش می گذارد، پلک هایش را فشار می دهد نفس می گیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت می کند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شود خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیک و نزدیکتر می شود و از خط پایان می گذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم می برند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.

    آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.

    او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: برای شما قابل درک نیست! و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد: مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن را به پایان برسانم.

    داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد.
    حالا "آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟"
    یک اراده قوی بر همه چیز حتی بر زمان غالب می آید.

  30. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ