راستش بهنام جان برای من رسیدن به هدفم مهم هست اما از اون مهمتر این هست که بدون نهایت سعی و تلاش خودم رو انجام داده ام یا نه.
من اشتباه زیاد دارم اما تا وقتی که نهایت تلاش خودم رو در انجام یک کار دارم راضی هستم . اگر اشتباه کنم می دونم یک جای کار رو اشتباه کردم اما حسرتش رو نمی خورم .
یک مثال ساده وقتی کوچیک بودیم آرزوهایی داشتیم که الان که بزرگ شدیم به اونها می خندیم یا به نظرمون مسخره هست ولی درواقع توی اون زمان این بهترین کاری بود که می تونستیم انجام بدیم. من هر وقت یاد خاطرات و هدف های کوچیکیم می افتم لبخند می زنم چون از اعمال در اون زمان هر چقدر هم که نادرست بود لذت می برم. من اون موقع اون بودم و حالا این هستم .
خب داشتن هدف می تونه خیلی از مشکلات رو حل کنه همین که شما نقطه ای رو در آینده در نظر دارید و به سمتش حرکت میکنید حالا سریع یا کند مهم نیست بعد روانیش مهم اما به نظرت کسانی که هدف ندارند چی ؟راستش بهنام جان برای من رسیدن به هدفم مهم هست اما از اون مهمتر این هست که بدون نهایت سعی و تلاش خودم رو انجام داده ام یا نه.
من اشتباه زیاد دارم اما تا وقتی که نهایت تلاش خودم رو در انجام یک کار دارم راضی هستم . اگر اشتباه کنم می دونم یک جای کار رو اشتباه کردم اما حسرتش رو نمی خورم .
یک مثال ساده وقتی کوچیک بودیم آرزوهایی داشتیم که الان که بزرگ شدیم به اونها می خندیم یا به نظرمون مسخره هست ولی درواقع توی اون زمان این بهترین کاری بود که می تونستیم انجام بدیم. من هر وقت یاد خاطرات و هدف های کوچیکیم می افتم لبخند می زنم چون از اعمال در اون زمان هر چقدر هم که نادرست بود لذت می برم. من اون موقع اون بودم و حالا این هستم .
در مورد حسرت خوردن هم من مثل تو فکر میکنم هر کاری که تو هر زمانی کردم درست ترین کار تو اون موقع بوده و تحلیل ها و نتایج بعدش زیاد برام مهم نیست راستش من کارامو بر این پایه انجام میدم که ازشون لذت ببرم
بحث من در مورد آرزوها نبود که اگر همین ها هم نبودند دیگه زندگی خیلی غیر قابل تحمل میشد و اینکه فکر می کنم آرزو های بچگی خیلی به درد بخور تر و آرزو تر از بزرگ سالی
همه ي دردها از همينجا شروع ميشه. انكار چيزي كه هست. يعني چيز انكار مهمترين و قشنگ ترين چيزي كه داريم لحظه ي حال. بودن در گذشته و آينده كاري هستش كه اون ميخواد. اما برات مفيد نيست.
اكهارت تله ميگه:
اگر شما خودتان را در بهشت هم بيابيد، مدتي طول نخواهد كشيد كه "اون" خواهد گفت : "بله، اما!..."
بنظرم خيلي كتاب نيروي حال ميتونه بهت كمك كنه. من كه مثل خيلي بهش رجوع ميكنم و خيلي بهم كمك ميكنه.
بيشتر كتاب نيروي حال بصورت سوال و جوابه.
اينم يك سوال شبيه صحبت خودت.;)
نمي توانم بفهمم كه چگونه مي شود هم اكنون رها شد. چنين به نظر ميرسد كه از زندگي در اين لحظه به شدت ناخشنود هستم. اين يك واقعيت است اگر بخواهم خود را متقاعد كنم كه همه چيز خوب پيش ميرود در حالي كه برخلاف آن است، خود را فريب داده ام.
براي من، لحظه ي حال بسيار غم انگير است و به هيچ رو رهايي بخش نيست. آنچه كه باعث مي شود ادامه دهم، اميد يا امكان بهبودي در آينده است؟
اگر دوست داري جوابشو بفهمي بهتره كتاب رو بخوني. چون از مطالبي استفاده كرده كه در فصل قبلش توضيح داده و اگر مينوشتم فايده اي نداشت.:p
این یکی از شعرهای یکی از استادان ذن هست :
آشفتگی های بیرون را دنبال مکن
در تهیت درونی خیش نیز منزل مکن
در وحدت اشیا بیارام که (( او))
بی کوشش تو خود از میان می رود
وقتی که می کوشید با توقف باعث سکون شوید
سکوتی که این چنین بدست می آید تا ابد در حال حرکت خواهد بود
تا زمانی که در وادی دوگانه انگاری درنگ کنید
چگونه می توانید وحدت را تحقق بخشید؟
نظرتون چیه دوستان ؟؟؟
راستی کسی از دوستان کتاب آیچینگ ( یا کتاب دگرگونی ها ) یا کتاب تبتی مردگان رو نخونده؟؟؟
از شيشه بي مي ، مي بي شيشه طلب كن
حق را به دل خالي از انديشه طلب كن
آنچه امروز هستی ، حاصل دیروز توست. قدر امروز را بدانیم و انسانی بهتر برای فردا شویم.
نه من اینقدرم تاریک بین نیستم اتفاقا من اگر غمگین باشم از همون هم سعی می کنم لذت ببرم :p و اینکه نمی خوام نظریه های شما رو نفی کنم فقط واسم عجیب دوست دارم بدونم چطور ادم به یه همچین جایی می رسه این اگر هم غم انگیز باشه من سعی نکردم ازش فرار کنم یا به قول شما رها بشم همین هم لذت بخش خیلی وقت ها ( حالا اگه منو متهم به مازوخیسم نمیکنید )بنظرم خيلي كتاب نيروي حال ميتونه بهت كمك كنه. من كه مثل خيلي بهش رجوع ميكنم و خيلي بهم كمك ميكنه.
بيشتر كتاب نيروي حال بصورت سوال و جوابه.
اينم يك سوال شبيه صحبت خودت.;)
نمي توانم بفهمم كه چگونه مي شود هم اكنون رها شد. چنين به نظر ميرسد كه از زندگي در اين لحظه به شدت ناخشنود هستم. اين يك واقعيت است اگر بخواهم خود را متقاعد كنم كه همه چيز خوب پيش ميرود در حالي كه برخلاف آن است، خود را فريب داده ام.
براي من، لحظه ي حال بسيار غم انگير است و به هيچ رو رهايي بخش نيست. آنچه كه باعث مي شود ادامه دهم، اميد يا امكان بهبودي در آينده است؟
اگر دوست داري جوابشو بفهمي بهتره كتاب رو بخوني. چون از مطالبي استفاده كرده كه در فصل قبلش توضيح داده و اگر مينوشتم فايده اي نداشت.:p
البته من نميدونم اين كتاب ها آموزنده هست يانه اما براي من خوب بودن.. يه نگاهي با مشورت با يه استاد اهل فن بهشون بندازين.. البته از اون نگاه هاي عميق:
گروهي از اين كتابا از فرهنگ خودمونن اينا فارسي ان)
روزي با جماعت صوفيه: شهاب الدين سهروردي
انسان الكامل: عزيزالدين نسفي
تمهيدات :عين القضات همداني
انسان نوراني در ديدگاه ايراني: پرفسور كربن( از عرفان خودمون حرف ميزنه و از محي الدين عربي)
مثنوي معنوي:كه ميدونين همش حكايات عرفاني و باز گشايي عرفان اسلامي يه
تذكره الاولياء: عطار .. توضيح و بازگشايي شرح حال گروهي از عرفا از جمله اما م صادق(ع)
اينا خوندنشون نياز به يه پيش نياز هايي و البته حوصله و علاقه و آشنايي با ادبيات كهن و ادبيات عرفاني داره
كتاباي ديگه اي منو به موارد ديگه اي راهنمايي كردن كه ساده تر و عملي تر بودن:
مثه:
كيمياگر .. كنار رودخانه پيدرا نشستم و گريه كردم.. شيطان و دوشيزه پريم..مكتوب و دومين مكتوب.. سرگذشت يك مغ..بريدا تصميم ميگيرد بميرد..11 دقيقه يا همون كيمياگر 2.. اووم" والكري ها"؟ اي! چي بگم و البته زاءر كوم پوستول و سلحشور نور
كتاب هاي كارلوس كاستاندا رو دربچه گي خونده بودم.. اما ارتباطم با اونا فقط در بخش اون انتخاب جنگ هاي خودم و كشته شدن در اونا بود تا..
بعد كتاب زيباي :ذن و فن نگه داشت موتو سيكلت( بچه ها اينو بخونين..)
كتاب طريقت تولتك ها.. كوچيك اما عمليه
دوتا كتاب پيشگويي آسماني ردفيلد و قانون يا فرمان دهم و الماس هاي اوشو و.. رو هم خوندم و..( فكر كنم خوندنشون دست كم مورد انرژي دروني رو ملموس ميكنه و اون 10 تا قانون حداقل هيچي نباشن بخشي از راهن)
كتاب هاي وين دايرم هم به معرفي داداش كوچيكم كه همسن شماهاست خوندم.. راز رو هم ديدم و خوندم( به توصيه خواهر كوچيكم و دوستم)
جاودانگي از داءو دامونا و ترس و لرز از كير كهگور وانسان و سمبل ها از يونگ درياي ايمان از دان كيوپيد به ترتيب در مورد فلسفه .. فلسفه روانشناسي و دين بودن اما نميدونم چرا به درون من خيلي كمك كردن
كتاب زيباي داءو دجينگ رو هم كه نوعي تفسير عرفانيه به دوستان توصيه ميكنم( دو تا ترجمه ازش هست يكي تازه دراومده كم حجم اما كامله يادم نيست از كي.. يكي قديميه توسط هرمز رياحي ترجمه شده و عكاساي جالبي داره و ترجمه اش ادبي تره..
اينا كتابايي بود كه منو بيشتر متوجه دنياي درونم كرد. نميدونم منظور سروش رو از كتاب معرفي كردن بر آورده كردم.. البته تو ليست من كتاب هاي زياد ديگه اي هم هست ولي.. بماند.
ویرایش توسط manusha : 06-13-2008 در ساعت 01:26 AM
از مانوشای عزیز به خاطر این معرفی های عالی تشکر می کنم.
کتاب های پائلو کوئیلیو بیشتر در باره ی یافتن گمشده ها ی درونی که زنده هستند ولی ما به اونها توجهی نمی کنیم هست. برای مثال کتاب کیمیاگر درباره ی داشتن رویا و هدف هر چقدر هم ناممکن باشه و دنبال اونها هر چند باعث از دست دادن امکانات و شانس هایی باشه که الان داریم. و یا کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد درباره میل به زندگی و زندگی کردن و امید داشتن به این زندگی هست. و همچنین درباره ی شکستن عادت های نادرست قدیمی و رهایی از اعتقادات نادرست هر چند بر خلاف عرف جامعه باشه هست.
در مورد کتاب تبتی مردگان باید بگم این یکی از کتاب های بزرگ و معروف اعتقادی و فلسفی بودایی ها هست که البته بیشتر توسط بوداییان تبتی مورد استفاده قرار می گیرد. برخلاف اسم کتاب این کتاب در مورد رهایی و سعادت و آرامش و یا همون نیروانای بودایی ها هست.
من با این کتاب از طریق کتاب روانشناسی و شرق نوشته ی کارل گوستاو یونگ آشنا شدم که البته داخل این کتاب نقدی بر کتاب مورد نظر نوشته.
در مورد کتاب آیچینگ باید مفصل توضیح بدم. :p
خواهش ميكنم سروش جان من.. ناچار شدم خودم بيفتم و بلند شم و همينجور اونقدر پراكنده خواني كنم تا يه روز سعي در جمع آوري اين پراكنده ها كنم.. و تازه هنوزم پراكنده خاطرم و پراكنده خون! ا ولي شما كه مسلما جوانتر و در همين سن از جواني من حتما خيلي روشن تر و جلوترين حتما زودتر از ايستگاه هاي بزرگتري ميگذرين.. پيشنهاد من اينه كه كتاباي يه نويسنده رو پشت هم بخونين بعد برين.. به ماخذ بعدي.. آها و اما سه موجود دوست داشتني ديگه كه معناي انگيزه متعالي رو به من نشون دادن جبرا ن خليل جبران.. نيكو كازانتزاكيس و نيچه بودن..
بله ميدونم باهم كلي متفاوتن
يه تقريبا متفكر و عارف - يه نويسنده متعلق به ملكوت زمين و نه آسمان و فيلسوف حسابي معتقد به ابر انسان و نه هيچ چي..
اما اين آدم ها شعله خيزبودن.. ما كه كاره اي نيستيم ولي اهل سلوك ميگن .. گاهي شعله اي مياد يهو ميزنه به انبار باروت آدم و بعدش بوووم..!!! مهم اينه كه آدم انبار باروتشو پيدا كنه( گيرم نم كشيده باشه!)
از جبران اينا رو خوندم:
اول از همه :پيامبر( هر دو سه تا ترجمه اون قشنگه.. كاري كه ترجمه دكتر قمشه اي رو برخودش داره هم!)
باغ پيامبر
شعله كبود( نامه هاش به مي زياده )
نامه هاي عاشقانه يك پيامبر( نامه هاش به ماري..)
حمام روح
و خدا انديشيد
گوركن
روان هاي سركش
قصيده المواكب
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)