Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 8 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 113

موضوع: کمدی الهی

  1. #16
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    " فريده مهدوي دامغان" مترجم ایرانی ، شهروندافتخاری ایتالیا

    " فريده مهدوي دامغان"
    مترجم ایرانی ، شهروندافتخاری ایتالیا و مترجم کتاب کمدی الهی

    فريده مهدوي دامغاني متولدسال 1342 ه.ش از جمله مترجماني است که بيش از آنکه خود در حاشيه مشغول کند به ترجمه مي پردازد . او فرزند دکتراحمد مهدي دامغاني استاد ادبيات در سال هاي گذشته است که هم اکنون در دانشگاه "هاروارد" آمريکا به تدريس ادبيات فارسي و عربي مشغول است . دامغاني 42 ساله تحصيلات خود را در کشورهاي فرانسه ، انگليس و اسپانيا به پايان رسانده و بيشترين تخصص او در رشته ادبيات اروپايي است . اوبا تسلط به چهار زبان فرانسوي ، انگليسي ، ايتاليايي و اسپانيايي بيشتر به ترجمه آثار کلاسيک اروپا (از قرن چهاردهم تا نوزدهم) گرايش دارد. از جمله آثاري که توسط وي به زبان فارسي برگردان شده است مي توان به «کمدي الهي » و «زندگاني نو» اثر " دانته" ، «بهشت گمشده» اثر"ميلتون" و گزيده اشعار «اوژنيو منتاله» (برنده جايزه نوبل 1975) اشاره کرد.
    ترجمه مجدد« کمدي الهي » اثر " دانته " ، در بيش از 2500 صفحه که در سه جلد ، همراه باشرح ، توضيح و نظرات تعدادي از دانته شناسان دنيا در کنار عکس هاي رنگي و سياه سفيد به چاپ رسید و ترجمه 19 اثر ادبی کلاسیک کشور ایتالیا ، توانست برای این مترجم ایرانی مدال افتخار شهر « راونا» ي ايتاليا ،مدال افتخار «فيورينوي طلايي » شهر "فلورانس " و شهروندی افتخاری شهر "راونا" را به ارمغان آورد. دامغانی هم اکنون به همراه سه فرزند و همسر خود درتهران زندگی می کند.

    * پوریا گل محمدی: پيشنهاد مي کنم با صحبت در مورد شما و اندیشه هایتان آغاز کنیم .
    - فریده مهدوی دامغانی: فکر می کنم تمام مخاطبان خوب ترجمه هايم و دوستاني که با تشويق ها و سخنان محبت آميزخود ، مرا به ادامه کار ترجمه ترغيب مي کنند ، با نوشته ها و زمينه ذهني ، روحي و عاطفي ام، براساس گزينش نوع کتاب هايي که ترجمه مي کنم ، آشنايي کافي دارند . مي دانند تا چه اندازه به مسايل معنوي و عرفاني و مذهبي علاقه دارم و بر اساس يک رشته اعتقادات ديني ، به انجام اين کار مي پردازم . بنابراين نياز بيشتري نيست که بخواهم خودم را به مردم بشناسانم. اصل اين است که بتوان ترجمه هاي تازه تر، بيشتر و بهتري انجام داد و در اختيار مردم قرار داد . مترجم بايد با ترجمه هايش خودش را معرفي کند.


    *شما با ارائه آثار زيادي که ترجمه کرده ايد به عنوان يک مترجم شناخته شده هستيد ؛ به نظر شما يك مترجم خوب چه كسي است ؟
    - حقيقت اين است که در دوره هاي گذشته در نگاه به يک اثر ترجمه شده ، به نقش مترجم چندان توجه نمي شد . کسي نبود که به نقش مترجم اهميت دهد. تنها نويسنده و اثر، حائز اهميت مي نمودند و بس. بنابراين من و اکثر هم دوره اي ها ، کتابهايي مانند " جنگ و صلح " ،" آناکارنينا "، " برباد رفته " ، " دزيره " ، " سرخ و سياه " ، " بلندي هاي بادگير" ، " برادران کارامازف " ، " بينوايان " ، و بسياري ديگر را به صورت ترجمه خوانديم و به راستي که چه لذت عميقي از اين مطالعات دل انگيز مي برديم. بعدها ، من همه اين کتابها را به زبان اصلي نيز خواندم و بازهم بيش از پيش شيفته ماهيت "چيده شدن واژگان بدان شکل زيبا و دقيق" در کنار يکديگر شدم. از همان کودکي ، دوست داشتم نويسنده ، شاعر يا مترجم شوم. مقام مترجم را هرگز پايين تر يا "کمرنگ تر" نمي دانم. زيرا هر مترجم، ناگزير است شاعر يا نويسنده اي شايسته نيز باشد. اين يکي از نکات بسيار ارزشمند و مهم در امر ترجمه است. اين که ، مترجم هرگز خود را به عنوان فردي که صرفا در شرف انجام کاري براي " بار دوم" است مشاهده نکند. مترجم بايد همواره مانند نويسنده يا شاعر بينديشد، همواره لذت نخستيني را که نويسنده يا شاعر در هنگام آفرينش اثر خود از آن برخوردار بوده است، در ژرفناي وجود خويش تجربه کند و همواره خود را در قالب همان فرد نخستيني مجسم کند که مطالب روي صفحات کتابي را که او اينک به عنوان مترجم در مقابل خويش دارد، به رشته تحرير درآورده است.
    همواره بايد بر اساس سبک و شيوه نگارش نويسنده، نوع کتاب، موضوع داستان ، زمان وقوع رويدادها بينديشد و به ترجمه يا "بازگرداني دقيق" اثر ، از هر لحاظ، مبادرت ورزد. چنانچه نوعي دوگانگي عاطفي يا ذهني وجود داشته باشد، چنانچه اثر مورد علاقه قلبي مترجم نباشد، هرگز آن اثر، از ماهيتي شايسته، محبوب ، خواندني و جذاب برخوردار نخواهد گشت.
    با خواندن چند کتاب و دانستن کمي زبان خارجي نمي توان مترجم شد . مخصوصا" براي ترجمه آثار کلاسيک . مترجم بايد فردي با تحصيلات ادبي باشد، با آگاهي و دانشي شايسته از فرهنگ و هنر ادبيات و تاريخ آن کشور که قصد دارد اثر مورد نظرش را از آن زبان ، به زبان مادري خود بازگرداني کند. به همان اندازه، بايد آميزه اي از" آفتاب پرست" و "ساحري شعبده باز" باشد. خميره اي شکل ناگرفته که ماهيت اصلي اش ، در همين عدم شکل پذيري نهايي اش نهفته است. خميره اي که به هر شکل و هيچ شکل مبدل مي شود. زيرا چنانچه مترجمي تنها در دوره يا سبک يا نويسنده خاصي درجا بزند، مانند مردابي راکد مي شود. مترجم همواره بايد از انعطاف پذيري زياد، تدبير عميق و آگاهي وسيعي از ميزان گستره واژه هاي گوناگون برخوردار باشد . بايد قادر باشد همچون مسافري ماجراجو، از هر قرن و سبک و شيوه اي ديدن کند و قلم خود را در راه انتقال اين تصاوير و اين پيام هاي جهاني، به کار اندازد؛ همزمان بايد مانند بازيگري که به صحنه تئاتر مي رود، نقاب هاي گوناگوني را به صورت مجازي استفاده کند و به جاي نهادن آنها بر روي چهره ، چنان که بازيگر مي کند، آن را "هنر ترجمه و نگارش" خود نمايان سازد. اين که قابليت اين را داشته باشد که گاه، به سبک غم انگيز و احساساتي بنويسد، گاه به سبکي خشن، گاه به سبکي مدرن و امروزي، گاه با لحني بسيار شاعرانه، گاه با طنيني قرون وسطايي، گاه با لحن شخصيت هاي قرن هجدهم، گاه با نگارشي بسيار موسيقيايي و ادبي ، گاه به طرزي مرموز و بسته، گاه به طرزي واضح و گويا، گاه با لحني ملالت آور، گاه با لحني شادمانه و طنز آلود يا حتي نيش دار، مطالب مورد نظر را به زبان مادري خود ترجمه کند. يعني هر آنچه را نويسنده يا شاعر، در نظر داشته است به خواننده جهاني خود منتقل کند.


    *آنچه را که شما به عنوان مترجم به مخاطب ارائه مي کنيد ترجمه است ، براي ترجمه چه تعريفي داريد ؟
    - ترجمه در گذشته، تنها به يک معنا خلاصه مي شد، مطالعه آثار بزرگان از کشورهاي گوناگون جهان، به زبان فارسي . اما ترجمه از نظر من با توجه به آنچه در مورد مترجم گفتم ، همانا بازتاب تصويري در آينه است... در يک ترجمه همه چيز بايد صادقانه دقيق ، واضح ، گويا ، روشن و بدينسان ، همزادي براي متن اصلي باشد.
    ترجمه بايد بسيار دقيق، روشن ، قابل درک و همزمان از نظر زيبايي شناسي و سبک نگارش، بسيار مطابق با متن اصلي باشد.ترجمه اي که بسيار افراد بتوانند از آن منفعت معنوي و روحاني ببرند. به هر حال ، هر ترجمه ، مانند به دنيا آوردن فرزندي جديد است. لذتي همراه با سختي هاي بسيار. يعني ترجمه خوب سختي بيشتري دارد.


    * تا کنون آثار متعددي به زبان فارسي ترجمه کرده ايد، و گاهي برعکس . به چند زبان خارجي تسلط داريد و بيشتر چه آثاري را و از از چه زباني به فارسي ترجمه مي کنيد ؟
    - من با چهار زبان فرانسوي ، انگليسي ، ايتاليايي و اسپانيايي آشنا هستم و بيشتر در زمينه ترجمه آثار کلاسيک اروپا به زبان فارسي فعاليت مي کنم .از جمله آثاري که به فارسي ترجمه کرده ام مي توانم «کمدي الهي» و« زندگاني نو» اثر " دا نته الگيري "، «بهشت گمشده» اثر «ميلتون» و نمايشنامه هاي کمدي"شکسپير" و"مولير" را نام ببرم .اينک نيز مشغول ترجمه اشعاري از زبان پرتغالي به زبان فارسي هستم . چون کسي که با زبان اسپانيايي و ايتاليايي آشنايي داشته باشد ،طبيعتا" زبان پرتغالي را هم درک مي کند. تا کنون تعدادي از آثار زبان فارسي را نيز به زبانهاي ديگر ترجمه کرده ام .


    * شما آثاري راهم از زبان فارسي و شايد بتوان گفت ازعربي به زبان هاي ديگر ترجمه کرده ايد . مانند « صحیفه سجادیه » که براي نخستين با توسط شما به زبان فرانسه ترجمه و با ویراستاری پدرتان، دکتر احمد مهدوی دامغاني، منتشر کردید، گویا قرار بود تعدادي از آثار ادبيات فارسي و نهج البلاغه را نیز ترجمه کنید !
    - بله، صحيفه مبارکه سجاديه را به فرانسه، و زندگاني حضرت فاطمه زهرا(س) را به انگليسي ترجمه کردم. قصد دارم تعدادي از آثار منظوم ادبيات فارسي را در آينده اي نه چندان دور به زبان هاي فرانسوي ، ايتاليايي و انگليسي ترجمه کنم.
    اما در مورد ترجمه« نهج البلاغه» بايد بگويم ، ترجمه اين اثر جزو آرزوهايم است ، اما در حال حاضر، نزديک به19 کتاب در دست ترجمه دارم. هنگامي که وقت آن ترجمه فرا رسد، و خدا شرايط اين امر را فراهم آورد اين کتاب را ترجمه خواهم کرد.


    * تعداد آثار ترجمه شده توسط شما در طی یک سال نشان از سرعت ترجمه شما دارد، این همه سرعت برای چیست ؟ آيا نگران کيفيت ترجمه آثار نيستيد ؟
    - ما در قرني حضور داريم که همه چيز در يک چشم به هم زدن صورت مي گيرد . اينک تصور کنيد که ما هنوز چه تعداد کتب کلاسيک ترجمه ناشده در ايران داريم ...! چه کتبي که مي بايست از ده ها سال پيش به اين طرف به زبان فارسي ترجمه مي شده اند و هنوز هيچ مترجمي به سوي آنها نرفته است . بنابراين ، من سعي دارم ، آن آثاري را که به نظراز اهميت خاصي برخوردار مي باشد ، تا آنجا که توان و آگاهي دارم ، به فارسي بازگردانم . جامعه جوان ايراني ،بايد ميزان مطالعه و کتاب خواني خود را در بخش آثار کلاسيک جهاني افزايش دهد تا به شکوفايي فرهنگي لازم دست يابد . تاآن هنگام به سوي درک بهتر و عميق تر آثار معاصر نايل گردد. من هميشه به اين اصل عقيده اي ژرف داشته ام. مادامي که با آثار کلاسيک آشنايي نداشته باشيم ،از هيچ دانش آکادميک صحيح و شايسته اي برخوردار نخوا هيم بود ! در ميان کشورهاي آسيايي ، ما نبايد از نظر کتاب خواني ، عقب تر از کشورهايي مانند مصر ، هندوستان ، کره ، ژاپن يا چين باشيم . چرا اساسا کاري نکنيم که ميزان آگاهي و دانش فرهنگي و ادبي ما ، ارتقاء يابد؟ فکر نمي کنم اين در خواست زيادي باشد ؟ آيا کار دشواري است ؟ گمان نمي کنم . من هر روز ، دست کم پانزده ساعت کار مي کنم و از کار خود لذت مي برم.


    *هر مترجم حرفه اي بر اساس يک سري ملاک ها کتاب هاي مورد نظر خود رابراي ترجمه انتخاب مي کند ، شما چطور ؟ چه ملاک هايي براي انتخاب يک اثري در نظر مي گيريد؟
    - انسان کتابي را ترجمه مي کند که هم براي خودش هم براي جامعه اش سودمند باشد . اگر کتابي به دلم نشيند، اگر کتابي براي جامعه اي که در آن زندگي مي کنم مهم، سودمند و... باشد انتخاب مي کنم .


    * تعدادی از مترجمین با توجه به ا ينکه ترجمه را منبع در آمد خود کرده اند، گاهي دست به ترجمه آثاري مي زنند که شايد بتوان گفت در شان آنها نيست ، و هيچ ملاک و هدف خاصي در ترجمه اين آثار وجود ندارد؟ نظر شما در مورد استفاده از ترجمه به عنوان منبع در آمد چيست ؟
    - ببينيد، من ترجمه را بيشتر بنا به گفته "اومبرتواکو"، فيلسوف و انديشمند بزرگ و معاصر ايتاليا در نظر مي گيرم که معتقد است ترجمه ، يک هنر است. مانند نويسندگي ، مانند هنر شاعري، نقاشي و غيره ... هنري که بايد در پرورش آن کوشيد. بنابراين هرگز نمي توان ترجمه را به عنوان کاري که منبع درآمد باشد، در نظر گرفت.


    * پس شما چندان به کسب در آمد از راه ترجمه توجه نداريد ؟
    - شايد باور نکنيد ، من تا کنون هيچ ترجمه اي را براي شهرت يا ثروت انجام نداده ام و نمي دهم . همه ترجمه هاي که من انجام مي دهم چه آنها که توسط انتشارات «تير» که متعلق به همسرم است منتشر مي شود و چه آنها که توسط ديگران منتشر شده است ، يا با کمترين حق الزحمه بوده يا بدون در يافت حق الزحمه.


    * بعضی از مترجمان به دليل اینکه تنها به يک زبان تسلط دارند ، اقدام به ترجمه آثار از زبان دوم مي کنند . يعني اثري را که به زبان فرانسه خلق شده است و مترجمان انگليسي آن را به انگليسي ترجمه کرده اند ، به جاي آنکه از زبان اصلي يعني فرانسه به فارسي ترجمه کنند از زبان انگليسي به فارسي ترجمه مي کنند . در پايان هم مي گويند اين ترجمه را با اصل اثر مقايسه کرده ايم و هيچ اشکالي ندارد . نظرتان در مورداين شيوه ترجمه چيست ؟
    - من چندان با اين کار موافق نيستم . البته شايد تعداد معدودي از مترجمان اين نظريه را پذيرا باشند . من به چهار زبان فرانسوي، انگليسي، ايتاليايي و اسپانيايي آشنايي دارم و از اين چهار زبان براي ترجمه استفاده مي کنم . آن هنگام که مي بينم " بهشت گمشده " به انگليسي است، بديهي است که ترجيح مي دهم آن را از زبان اصلي ترجمه کنم. آن هنگام که مي بينم اثري مانند " کمدي الهي " به ايتاليايي است، نخست به زبان اصلي رجوع مي کنم و به ترجمه مي پردازم و آنگاه ، از زبانهاي ديگر نيز براي ارايه کاري دقيق تر و آکادميک تر - چنان که مترجمان اروپايي يا آمريکايي عادت دارند انجام دهند - ياري مي جويم . آن هنگام که مايلم اثري از " ژيد " يا " سارتر" يا " استاندال " يا تني چند از شاعران فرانسوي را به فارسي ترجمه کنم، بديهي است که از همان زبان فرانسه استفاده مي کنم ، و آن هنگام که تصميم دارم اثري از" بورخس " يا گزيده اي از اشعار اسپانيايي را به فارسي بازگرداني کنم، طبيعتا از زبان اسپانيايي کمک مي گيرم .


    * گاهی دیده می شود از يک اثر چندین ترجمه ارائه می شود، برای مثال شما "کمدی الهی " دانته را دوباره ترجمه کردید، در حالي که پيش تر ترجمه اي از اين اثر توسط شجاع الدين شفا صورت گرفته بود و در بازار کتاب موجود بود . دلیل خاصی داشتید ؟
    - اجاز بدهيد من توضيحاتي را در مورد ترجمه کمدي الهي بدهم که فکرمي کنم ضروري است و پيش تر هم به خود شما اين مطلب را گفته ام . بدون ترديد نخستين وظيفه معنوي و اخلاقي در ترجمه يک اثر اين است که مترجم، احترام ، ادب ، تواضع و امانتداري را نسبت به اثر يک نويسنده يا شاعر بزرگ جهاني رعايت کند . متاسفانه در ترجمه صورت گرفته از "کمدي الهي" ، مترجم چندان با دقت اثر را ترجمه نکرده و اعمال سليقه ايراني در ترجمه اين اثر آن را از اصل خود دوره کرده.
    شجاع الدين شفا در ترجمه کمدي الهي دانته اين کار را کرده است . کمدي الهي دانته يک اثر شاعرانه يا اديبانه سخت و دشوار نيست و تنها بخش هايي ازاثر که نمادين مي شود احتياج به توضيح و تفسير دارد. دانته اين کتاب را به زبان عاميانه مردم کوچه و بازار ايتاليا نوشت تا حتي ماهي فروشان ايتاليايي هم آن را بفهمند.اما ترجمه هاي دشوار و سخت از اين کتاب به زبان فارسي چندان منطقي نيست .
    براي مثال در اين اثر" سه بند " معروفي که مختص سبک دانته است رعايت نشده و مترجم آن را ناديده انگاشته است . بندها، به صورت جملاتي منثور، يکي در پشت ديگري نوشته شده است ، بدون آنکه خواننده ايراني بداند اينک با کدامين بند آن سرود مزبور روبه رو است . مگر مي توان ابيات فردوسي ، مولانا ، و حافظ را بدون رعايت شماره بندي هاي مخصوصشان ، به شيوه اي تازه نگاشت؟ چرا بايد چنين امري براي" دانته" روي دهد؟ ترجمه پيشين، داراي متني دشوار و غير قابل درک است که مخاطب راسردرگم مي کند . توضيحات آن بسيار کم است وهيچ تفسير و تعبير و شرحي در آن وجود ندارد ، و بدتر از همه آن که اثر از زبان اصلي به فارسي ترجمه نشده ، بلکه از زبان فرانسه ترجمه شده است. يعني ترجمه از زبان دوم .


    * شما در ترجمه " کمدی الهی" بیست و یک بند از سرود28 که مربوط به «دوزخ» مي شود را به فارسي ترجمه نکرده ايد ، چرا؟
    متاسفانه در21 بند که شامل بند 31 تا 42 و55 تا 63 سرود بيست و هشت دوزخ مي شود ،دانته تحت تاثير جنگهاي صليبي قرار گرفته است و در آن بدون اطلاعات کافي به انبيا(ع) و تعدادي از دانشمندان مسلمان ايراني نسبتهاي نادرست مي دهد.
    او مانند مسيحيان دوران خود، هر ديني را به غير از دين مسيح نادرست مي دانست. دانته تحت تاثير جنگهاي خونين صليبي قرار گرفته و اقدام به بيان اين مطالب در مورد اسلام و دانشمندان مسلمان ايراني کرده است . مسيحيان نيز معتقدند اين سخنان اعتقاد قلبي خود دانته نيست و در اين زمينه تحت تاثير قرار گرفته است . من نيزاين بخش را ترجمه نکردم و شما مي بينيد مدال افتخار شهر« راونا» ي ايتاليا در حالي به من داده شد که اين کتاب توسط مترجمان ديگر کشورها نيز ترجمه شده بود. اين خود نشان دهند اين است که ميسحيان هم چندان به اين بخش از سروده دانته توجه ندارند. البته نه تنها من بلکه هيچ مترجم و انسان با ايماني اين بخش را ترجمه نکرده است.


    *شما از توجه به سبک نويسنده و رعايت امانت در ترجمه گفتيد ، گاهی اشعار ترجمه شده توسط شما، مانند اشعار"جيوزپه اونگرتي" ، دارای زبانی مشکل و برای مخاطبان قابل فهم نیست، آیا این به دلیل ترجمه است یا یک ویژگی در شعر شاعر؟

    - سوال بجايي بود ، چون اين سئوال را پيش تر تعدادي از دوستاني که ترجمه اشعار اونگرتي را خوانده اند از من پرسيده اند. من اين مطلب را در پيشگفتار و توضيحات صد صفحه اي «گزيده اي از اشعار جيوزپه اونگرتي» آورده ام که ،اين شاعر بزرگ ايتاليايي، ابداع گرو پايه گزارسبکي تازه در اوائل قرن بيستم بود . سبکي که «ارمتيسم» نام دارد. او خود به مرموز بودن و دشوار ماندن اشعارش در اذهان خوا نندگانش ،تمايل داشت .
    ببينيد، شما وقتي اشعار شاعراني چون" منتاله" و" اونگرتي" را به زبان اصلي مي خوانيد، متوجه مي شويد گاهي جمله ها نا تمام است و گاهي بدون مفهوم و آشفته است . اين کار توسط شاعر با آگاهي و به عمد صورت مي گيرد . يعني ، او تمايل داشت از جملاتي دشوار ، کوتاه، نيمه تمام ، مرموز، اسرارآميز ، گنگ و مبهم استفاده کند اين جزو ويژگيها و سبک شاعر است و تغيير آن در ترجمه چندان درست نيست. به همين دلايل "مونتاله" در کشوري مانند آمريکا چندان پذيرفته نشده است ولي در فرانسه به دليل آشنايي با سبک او مورد قبول است . در باره شاعراني مانند مونتاله که از سال 1910 تا 1950 به عنوان ايتاليايي هاي مخالف سنت و فاشيسم هستند ، بايد بگويم شما يا شعر آنها را دوست داريد يا نداريد، حد وسطي نيز وجوندارد . آنها مي خواهند در شعر خود دنيايي نامفهوم ، نا تمام وبسيار اسرار آميز را به نمايش بگذارند. من هم سعي خودم را کردم تا اين خصوصيات را در ترجمه انتقال دهم .
    فراموش نکنيم که مترجم تنها تا حدودي اجازه دخالت دراثر دارد . من نيز در ترجمه ها ي خود مانندآثار شعري تا آنجا که مجاز بودم خصوصيات شعرفارسي را وارد ترجمه کرده ام، اما اينکه آنها را بخوانم و بعد دوباره چيز تازه اي که با ترجمه فاصله زيادي دارد تحويل دهم را انجام نمي دهم.اينکه آثار کشورهاي ديگر را به زبان فارسي ترجمه کنيم بسيار خوب است ، اما نبايد از کيفيت آن غافل شد . همانطور که ترجمه خوب به نفع جامعه است ترجمه بد هم صدمه مي زند .اعمال سليقه و توجه نکردن به سبک نويسنده يا شاعر در ترجمه بخاطر اينکه در زبان خودي مورد توجه قرار گيرد چندان درست نيست. من در اين اثر سبک نويسنده را از بين نبردم .


    *حالا که صحبت از ا يتاليا و شاعران ايتاليايي شد، با توجه به اينکه شما سفرهای زیادی به اين کشور داشته ايد و با آثار ادبی این کشور به خوبی آشنا هستید ، برخورد و آشنایی مردم این کشور را با آثار ادبيات فارسی (کلاسیک و معاصر) چگونه است ؟
    متاسفانه آنها چيز زيادي از ايران و ادبيات پر بار فارسي نمي دانند. حال آنکه کشورهايي همچون فرانسه و انگلستان و آلمان، به مراتب با فرهنگ و ادبيات ما آشنا ترند. و اين جاي بسي تاسف است که ايران و ادبيات فارسي با اين پشتوانه عظيم ادبي در ايتاليا شناخته شده نباشد . آنها هنوز فرق ميان ايرانيان و اعراب را نمي دانند ، و من هر بار، باور کنيد، هر بار ناگزيرم اين تفاوت هاي فاحش را به ايتاليائيها توضيح دهم. آنها صرفا عمر خيام را مي شناسند و بس.نام مولانا را هم "کمابيش" شنيده اند.


    * فکر نمي کنيد زمان آن رسيده باشد که تعدادي از آثار ادبيات فارسي را به ايتاليايي ترجمه کنيد تا آنها نيز با ادبيات فارسي بيشتر آشنا شوند ؟
    چرا. به همين خاطر، پس از پيشنهادات گوناگوني که چه از ايتاليا و چه از ايران به من شده است ، تصميم دارم که تعدادي از بزرگ ترين شاعران ايراني را به ايتاليايي ها معرفي کنم. ما اينک با "دانته" و "لئوپاردي" و" پتراک" و" منتاله" و "اونگرتي" و "کوازيمدو" و "کاردارلي" آنها آشنايي يافته ايم . اينک به گمانم، نوبت ايتاليايي هاي عزيز است که با فردوسي و مولانا و حافظ و سعدي و ناصر خسرو و پروين اعتصامي و سهراب سپهري و بسياري ديگر از شاعران ما آشنا گردند.


    * وضعيت ترجمه در ايران را چگونه مي بينيد ؟
    حقيقت اين است که چندان رضايت بخش نيست . متاسفانه نسبت مترجمان آگاه و فرهيخته ای که کار ترجمه را به صورت حرفه اي انجام مي دهند و در اين کار تحصيل کرده اند، بسيار کمتر از مترجماني است که صرفا با يک زبان، و آن هم به صورت ناقص آگاهي دارند.امروزه، بسياري از دوستان، ترجمه را بيشتربه صورت نوعي منبع درآمد در نظر مي گيرند، تا افزايش ميزان دانش و آگاهي مردم و جامعه. ما نياز به مترجمان متخصص و دلسوز داريم تا بتوانيم آثار بزرگ دنيا به نحوي شايسته با زبان فارسي ترجمه کنيم.ترجمه کار بسيار دشوار و مهمي است و نبايد با آن به صورت سطحي برخورد کرد .


    * آثار کلاسيک مخاطب خاص خود را دارد، برخورد مخاطبان اين آثار با شما و کارهايی که انجام مي دهيد چگونه است ؟
    خوشبختانه برخوردهاي مخاطبان با من و ترجمه هايي که انجام داده ام بسيار خوب و روحيه بخش است . آنچه که من در مردم و علاقه مندان ايراني به آثار ادبي و عرفاني جهان ديدم يک انتظار دوست داشتني بود . آنها تشنه آشنايي با آثار کلاسيک جهان هستند . هر کتابي خواننده خودش را داردو آثار کلاسيک نيز در ايران خوانندگان خوبي دارد.

  2. #17
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    پاسخ : خلاصه کتاب دوزخ، سرود چهارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط 666_dante نمایش پست ها
    با صدای رعدآسایی دانته به هوش میآید، از رود گذشته و کنار گودال دوزخ است. با ویرژیل پایین میروند و به اولین دایره دوزخ قدم میگذارند. اینجا جایگاه ارواحی است که تنها شکنجه آنان احساس محرومیت از لطف الهی و بهشت است. جایگاه قهرمانان، شاعران و دانشمندان یا کودکانی که نه گناهکار بوده اند نه با ایمان. برخی قبل از مسیحیت از دنیا رفته اند. قصری نورانی در این میان وجود دارد که جایگاه مردان مشهور تاریخ است. جایگاه ویرژیل هم در این مکان است.

    (دانته تو این سرود اسم افراد زیادی رو اورده ازجمله بوعلی سینا!)


    فایل پیوست 41493

    از جمله ديگر اين افراد صلاح الدين ايوبي يا به قول دانته سالادينو هستش..نگاه خاص دانته به اين مردان كه در برزخ گرد هم آمده اند تقريبا به قول برخي مفسران نگاهي يه كه ما در كتاب آسماني خودمون به اهل اعراف داريم. در كتابمون از اعراف به عنوان ديواري سخن گفته شده كه بين بهشت جهاني كه تقريبا برزخه ..هايل شده.. مردمي كه درپشت اين ديوارن قادر به عبور از اون نيستن اما اميد دارن كه به بهشت برن و بر اهل بهشت سلام ميفرستن..علت اين كه دانته ايم مردومان اهل فلسفه منطق دانش جنگاوري و.. رو در اين مكان كه باغي آرام و خاموش از هياهو به نظر ميرسه گرد آورده به تركيبديدگاه ديني و بينش اجتماعي اون بر ميگرده..
    اون به لحاظ انديشه دينيش معتقده كه مردي مانند ابن سينا نميتونه به بهشت بره.. در مورد ويرژيل معتقده چون او قبل از مسيحيت مرده بي شك از رفتن بهشت محرومه.. اما در عين حال آگاهي اجتماعي و مودت اون نسبت به دانش و بينش اين افراد و جنگاورن مانند ديگر مردم زمانش مانع از اون ميشه اونا دوزخي تصور كنه از اين رو اونا رو دربزخي جاميده كه در اون آرامش و دانش هست اما از نور و زيبايي و گرماي بهشت اثري نيست.. يكي از انديمندان در اين به در كتاب نه مقاله درباره دانته گفته: ويرژيل( نماد عقل و دانش)دانته را تا بهشت هدايت ميكند.. او خود در باغ ويژه دانشمندان و فلاسفه ساكن است اما او از رفتن به بهشت محروم است زيرا او باتريس( عشق )نيست..
    ویرایش توسط manusha : 08-12-2008 در ساعت 11:05 PM

  3. #18
    Sharingan
    Guest

    پاسخ : کمدی الهی

    كارتون خيلي عاليه. لطفا ادامه بدين. ( فقط همينو مي تونم بگم.) به خصوص جناب دانته و منوشا. ممنون از ترجمه و متوني كه مي گذاريد.

  4. #19
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود ششم

    دانته به دایره سوم میرسد، بارانی سرد و ابدی درحال باریدن است. ارواح به روی شکمشان در زمین میخزند. سربر (Cerbere) هیولایی سه سر به شکل سگ ارواح را ازهم میدرد. او با دیدن دوشاعر بسیار خشمگین میشود، اما ویرژیل با پاشیدن خاک به پوزه هایش او را آرام میکند. در اینجا دانته یکی از همشهریانش را میبیند و با او سخن میگوید. او به گناه شکم پرستیش در اینجا گرفتار شده است.

  5. #20
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود هفتم

    پلوتون (Pluton) نگهبان دایره چهارم از ورود دانته جلوگیری میکند، اما بازهم با کلام ویرژیل، به ناچاراجازه ورود میدهد. در این دایره افرادی بودند که در دو مسیر نیم دایره، وزنه های سنگینی را با سینه هل میدادند و تا به هم میرسیدند، به هم پشت میکردند و باز میگشتند. و همچنین گروه راهبانی را میبیند که مواهیشان را تراشیده اند. ویرژیل توضیح میدهد که اینجا جایگاه دخسیسان و اسراف کاران است. سپس از کنار رود سیاهی که به مرداب استیکس میریزد به دایره بعدی میروند. در مرداب استیکس ارواح خشمگینی هستند که خودشان را از هم میدرندو عده ای از آنان نیز در زیر مرداب هستند و از خشم و غضب قادر به سخن گفتن نیستند. دو شاعر از اینجا هم میگذرند تا به پای یک برج میرسند.
    فایل پیوست 42276

  6. #21
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    کتاب دوزخ، سرود هشتم

    از بالای برج کنار مرداب، نوری علامت میدهد و به دنبال آن فلژیاس (Phlègias) با قایقی به سرعت پیدا میشود، و با ناراحتی آنها را از مرداب عبور میدهد. در میانه راه روحی خشمگین شوالیه مغرور فلورانسی قصد حمله به دانته را میکند. سرانجام به دروازه شهر دیس یا دیته (Ditè شهر شیطان) میرسند. حصارها و معابد شهر از شدت گرما سرخ شده اند و از درون شهر صدای ناله های دردناکی به گوش میرسد. نگهبانان به درخواست ویرژیل هم توجهی نمیکنند و دروازهای شهر را به روی آنان میبندند.
    فایل پیوست 42279


  7. #22
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    news خلاصه کتاب دوزخ، سرود نهم

    ویرژیل نگران به نظر میرسد و دانته نیز وحشتزده. سه دیو انتقام جو به سمت آنان می آیند و تهدید به آزاد کردن مدوز (Mèduse) میکنند. در این هنگام پیک الهی سر میرسد و دروازهای شهر را به روی آنان میگشاید. داخل شهر پوشیده از قبوری است که سنگهای آن به کنار رفته و از درون آنها شعله های آتش زبانه میکشد. درون گورها کافران و ملحدان عذاب میکشند.

    (در افسانه ها مدوز هیولایی زشت و ترسناک بوده که هرکس به اون نگاه میکرده به سنگ تبدیل میشده.)


    فایل پیوست 42286

  8. #23
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود دهم

    هنگام عبور از کنار گورستان، شخصی به نام فاریناتا (Fàrinata) دانته را صدا میزند. دانته با او گفتگو میکند و در همین هنگام روح دیگری نیز از گور کناری سر بلند میکند و احوال پسرش را جویا میشود. فاریناتا تبعید دانته را پیشگویی میکند و توضیح میدهد که ارواح مانند دوربینان فقط قادر به دیدن گذشته و پیشگویی آینده هستند، اما از زمان حال بیخبرند. دانته و ویرژیل براهشان ادامه میدهند، تا دشتی را میبینند که بوی تعفن شدید از آن برمیخیزد.

    (دانته تو این سرود توضیح میده که تنها مخالفان پاپ نیستند که تو دوزخ عذاب میکشن، بلکه از احزاب موافق پاپ هم افرادی به دلیل کشت وکشتار و خونریزیهای فراوان در دوزخ اسیرند.)


    فایل پیوست 42290

  9. #24
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود یازدهم

    دانته و ویرژیل کنار دره ای هستند که از اعماق آن بوی تعفن وحشتناکی متصاعد مشود. برای عادت کردن به این بو، مدتی در پشت قبر یک پاپ پناه میگیرند. در این لحظه ویرژیل به تقاضای دانته شروع به تشریح طبقات دوزخ میپردازد، که قبلا اشاره ای بدان داشتیم. دایره های هفتم تا نهم دوزخ که در زیر پایشان قراردارد، رفته رفته کوچکتر میشود. آنها به سوی دره و دایره هفتم سرازیر میشوند.

  10. #25
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    پاسخ : کمدی الهی

    خب سپاس از دوستمون كه ما رو با دانته از دوزخ گذر دادند...
    حقيقت اينه كه هنگامي كه انسان دوزخ دانته رو مطالعه ميكنه بيشتر باعقايد مسيحيت و همچنين دينداران زمان دانته درباره جهنم آگاه ميشه.. همنطور كه خدمت تون گفتم دانته به ياري ويرژيل كه نماد عقله مكان هاي مختلف دوزخ رو پشت سر ميذاشته..
    زماني كه دانته و ويرژيل به آستنه دوزخ ميرسن اين نوشته رو برسر در دوزخ ميبينن:
    از من به دردهاي بي پايان وارد ميشوند.. از من به شهر آلام وارد ميشوند.. شما كه به من وارد ميشويد ..دست از هر اميدي بشوييد!
    به گفته بسياري از مفسران اين بيت تاريكترين بيت كمدي الهي محسوب ميشه.. زيرا ورود كنندگان به دوزخ رو براي ابد از خارج شدن از اون و اميد پاك شدن از گناهان محرومند. چنانكه دانته هم با ديدن اين نوشته دچار وحشت ميشه.. اما ويرژيل اونو تشجيع ميكنه و بهش دلداري ميده..و ميگه اون هنوز نمرده و فرصت داره به جهان برگرده..
    در جهنم دانته كه به صورت قيفي وارونه و حلقه حلقه در جهان زيزن قرار داره.. ما دوزخي رو ميبينيم كه تلفيقي از باورهاي مسيحي و دادهاي اسطوره اي يه..
    در اين دوزخ هم آراكنه رو ميبينين.. دوشيزه هنرمندي كه بنا بر اسطوره هاي يونانو روم به سبب توانايي خود در بافندگي دچار غرور شد..و خدايان رو به مسابقه دعوت كرد و هنگامي كه از اون برد اونا بهش خشم گرفتن و اونو تبديل به عنكبوت كردن تاهميشه در حال بافتن باشه و در بافته هاي خودش اسير باشه....
    در كنار اون ها كساني ديگه هستن كه از معاصران دانته در ايتاليا و البته فلورانس اون زمان محسوب ميشدن..
    در جهنم دانته كساني بودن كه معروف بود به نامهرباني.. قتل كودكان.. خيانت به همسرشون و.. محكوم بودن..و عذاب هاي دانته تلفيقي از برداشت شخصي اون و برداشتهاي ديني اجتماعي اون بود..
    اما اين نكته جالبه كه در اون برداشت ازجهنم هم شما مگر درمواردي اندك اهل دوزخ رو باهم در حال خصومت يا درتنهايي خودشون ميبينين
    راستي تا يادم نرفته بگم دانته پس از سرودن كمدي الهي در مردم فلورانس داراي مهابت خاصي شده بود..گروهي از مردم فلورانس وقتي شاعر در خيابان قدم ميزد با ترس و احترام بهش نگاه ميكردن.. اونا معتقد بودن موهاي دانته از اول سياه نبوده.. چون به دوزخ رفته و دوده شعله هاي اون رو موهاش نشسته موهاش سياهه.. چهره جدي و متفكر و در خود فرو رفته دانته هم اين حدسو تو اونا تشديد ميكرد..

  11. #26
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود دوازدهم

    ریزش صخره ها راه را برای پایین رفتن بازکرده است، اما هیولایی به نام مینوتور که گاوی انسان نماست، راه را بسته است. ویرژیل با گفتن جمله ای او را چنان عصبانی میکند، که خود را به این سو و آن سو میزند. آن دو از این فرصت استفاده کرده و پایین میروند. در پایین دره رودی خروشان از خون جوشان و سوزان جاری است و افرادی که در زندگی با خشونت و زور دیگران را آزرده اند در آن عذاب میکشند. نگهبانانی به صورت اسبهای انسان نما با تیروکمانی اطراف رود هستند و هرکسی را که بیش از حد از رود سر بیرون آرد، هدف قرار میدهند. با درخواست ویرژیل یکی از آنها مامور میشود که دانته را بر پشت سوار کرده و از رود بگذراند.

    (اسم این رود فلژتونه که بعد از آکرون و استیکس سومین رود دوزخ به حساب میاد. دانته از افرادی مثل اسکندر و آتیلا نام میبره که توی این رود عذاب میکشن. در این قسمت به موجوداتی اشاره میشه نیمی حیوان و نیمی انسان هستند و منظور انسانهایی هستش که اسیر هوی و هوس حیوانی خودشون شدند.)


    فایل پیوست 42519

  12. #27
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود سیزدهم

    در ادامه آنها وارد جنگلی میشوند که هیچ نشان و کوره راهی ندارد، جنگی پژمرده و تاریک، خاردار و انبوه که درختان آن روح انسانهایی را که خودکشی کرده اند، در خود اسیر کرده است. دیوهای پرنده، شاخ و برگ آنها را میخورند و از شاخه های شکسته خون جاری میشود. دانته درد دل یکی از درختان را میشنود و در این میان دو روح که از دست سگهای تازی فرار میکنند، گیر افتاده و توسط سگان پاره پاره میشوند و درختان نیز از این هجوم در امان نمیمانند.

    فایل پیوست 42520

  13. #28
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    محل سکونت
    ايران.يه جايه سبز.
    نگارشها
    1,088

    پاسخ : کمدی الهی

    همونطور كه دوستمون گفتن سنتورها نماد موجوداتي هستن با نيمه اي انساني و نيمه اي حيواني..
    سنتورها.. همونطور كه دوستمون گفتن نماد انساني هستن كه هنوز در گير بخش حيواني خودشه جالبه بدونين مطابق افسانه ها سنتورها بسيار نيرومند بودن
    كشتن اونا ابدا آسون نبود.. نيمه حيوانيشون به اونا قدرت و نيمه انسانيشون به اونا هوش داده بود.. اما محبوب نبودن.. تنها شيرون يه دونه از اونا مهربون و دانا بود و آشيلو درمان كرد
    وجود سنتورهايي كه راهم بستن بيانگر موانعي يه كه سر ره انسانه..و اين كه براي گذر از اين مسير بر يه سنتور سوار ميشه و راهشو طي ميكنه همون سخن قديمي سوار شدن بر غرايز براي نيل به مقصوده.. اونا خدمتكاراني خوبن تا وقتي سوارشون باشي والا..

    مورد ديگه جنگل درختان آدمه..
    دراسطوره ها( نميدونم كدوم ملتي.. اينو از كتاب اسطوره ها و نمادهاي مونيك دوبوكور خوندم)
    قدما معتقد بودن درختي بوده كه انسان ها ميوهاش بودن و اگر كسي شاخه اي از اون ميكنده خون از شاخه هاي درخت جاري ميشده.. بيشك دانته در هنگام نوشتن اين بخش از دوزخ اين اسطوره يا مشابه اونو در نظر داشته..
    مورد ديگه خودكشي يه..
    همچنان كه ميدونين كشتن خويش در اديان ابراهيمي و آيين مسيحيت داراي تاواني بس سنگين از جمله گذراندن مجازاتي شبيه قتل نفس خواهد بود..تبديل شدن به درخت هم مجازاتي براي خودكشي هاي خودخواهانه در اسطوره ها بوده..
    وجود سگ هاي تازي كه به روحهاي فراري حمله كرده بودن هم بيانگر اون دسته از رذايل انساني مانند خشم و كينه كوره.. و نشون ميده هر مقدار هم انسان در گريز از بدي و رسيدن به سعادت ممكن نيست..
    ديوهاي پرنده كنايه ازپشيماني و ويراني و تباهي اي يه كه روح فردي كه زندگي خودشو رو با خودكشي ويران كرده نه يك بار بلكه بارها در زندگي پس از مرگ ويران ميكنن..

  14. #29
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    توضیحات

    دانته و ویرژیل تو دایره هفتم هستند که خودش سه منطقه است. منطقه اول رود جوشان فلژتون بود که ارواحی که به دیگران خشونت کرده بودند، توش عذاب میکشیدند، منطقه دوم جنگله که توش کسانی هستند که خودکشی کردند، یعنی به خودشون خشونت اعمال کردند، یا ارواحی که مال و اموالشون رو به عمد فنا کردند و بدینوسیله زندگیشونو به باد دادند. منطقه سوم که این دوتا تو سرود چهار دهم واردش میشن جایگاه کسانی هست که یا به جسمشون خیانت کردند، یعنی معتادان و دائم الخمرا و غیرو، یا نزول خورها و کسانی بودند که به عقیده دانته به هنر خیانت کردند و یا کسانی بودند که به خدا خیانت کردند، که به ترتیب متحمل عذاب سختری میشن. با این مقدمه میریم سراغ سرود چهارده.

  15. #30
    Registered User 666_dante آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نگارشها
    95

    خلاصه کتاب دوزخ، سرود چهاردهم

    دوشاعر وارد صحرایی سوزان میشوند، که درآن عده ای به پشت خوابیده اند، عده ای نشسته، سر در گریبان دارند و عده ای دیگر نیز بی آرام و قرار درحال راه رفتن و دویدن هستند. از آسمان باران آتش میچکد و آنها را میسوزاند. برای عبور از این شن زار سوزان به کنار نهری سرخ و سوزان میروند که از جنگل جاری است. ویرژیل در این هنگام شروع به تشریح رودهای دوزخ میکند که از اشک خونین گناهکاران سرچشمه گرفته است.

    فایل پیوست 42723

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ