Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456
نمایش نتایج: از شماره 76 تا 81 , از مجموع 81

موضوع: پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

  1. #76
    کاربر افتخاری فروم golpar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    وطن
    نگارشها
    926

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    من هم خونه ی خیالی دارم هم دوست خیالی....خیلی دوستشون دارم.:p
    خونه ی من توی لاپوتاست و دوست خیالیم هم ساکورا.البته اون ساکورا که عکسش رو برای اواتارم گذاشتم.ولی چون بچه بودم اسمش رو نمی دونستم اسمش رو گذاشته بودم.تارا.یعنی ستاره ی کوچک
    و پنج ،شیش ساله هم که بودممی گفتم سوباسا داداشمه. هر شب براش شام می پختم می بردم خوابگاه
    اسمم هم گذاشته بودم سایورا.
    آزادی آخرین کلمه ای ست که همواره در دل دارم
    آزادی من،خط قرمز من است!

    غادة السمان

  2. #77
    Registered User fly girl آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    محل سکونت
    تبریز
    نگارشها
    98

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    منم یه کتاب دراکولا خونده بودم شب نمی تونستم بخوابم با این که عاشق شخصیت دراکولا بودم!!!!!!!!!!!!

  3. #78
    APTA Member Dr_of_Love آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2008
    محل سکونت
    در قلب ایتاچی
    نگارشها
    1,380

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    من از اونجا كه از بچگي شعر ميگفتم و داستان مينوشتم تمام زندگيمو و شبامو با كاراكترام ميگذروندم. ولي اينا فقط مربوط به خودم بودن. ما خانوادگي توهم فانتزي داشتيم! (الان هم داريم! كه به موقع ش توضيح ميدم.)

    من و خواهر هام هرگز به عروسك جماعت خو نگرفتيم و از اونجا كه همه نقاشيمون عالي بود كاراكتر هامون رو ميكشيديم روي كاغذ و رنگش ميكرديم و بعد دورش رو ميچيديم و درش مياورديم. هر كدوم خانواده داشتن و جاي خونه هاشون مشخص بود. اسم هاشون و رابطه هاشون و دوستي و دشمني هاشون همه مشخص بود. اسب هم كشيده بوديم براشون. موقع شكار يا رام كردن اسبا... اينكه مثلا تو جزيره گير افتاده بودن. اسبا رو رام ميكردن و جزيره موجودات آدم خوار داشت. كه آدم خوار ها به صورت آدمك هاي عجيب الخلقه طراحي ميكرديم.
    خلاصه سالها ما با اينا زندگي كرديم تا يه روز دعوامون شد و بابام زد همه ي عكسك هامون رو پاره كرد. خيلي گريه كرديم ولي نا اميد نشديم. باز هم كشيديم.
    هر كس 2 خانواده داشت كه هر خانواده يك پسر جوان قهرمان داشت و اصولا عاشق دختر همسايه:p كه گرداننده ش فرد ديگري بود ميشدن.
    اسماي قهرمانا :
    قهرمان هاي خواهر بزرگه : زورو - مارك
    قهرمان هاي خواهر دوميه : زور - مايك
    قهرمان هاي خواهر سوميه :زماريو - مايكل
    قهرمان هاي من : زيكلر - مكس
    دختر ها : ميليا - ماريا - دو تاي ديگه يادم نمياد!!! ميليا معشوقه ي زورو و ماريا معشوقه ي زور بود. و من هميشه يه برادر كوچيك تر تو خانواده به اسم اسكات داشتم. و زورو هم يه خواهر كوچيك به اسم ميتسو داشت كه الان فقط سر و بدنش باقي مونده. هميشه هم يه خانواده ي مرموز و يه خانواده ي مغرور يا بدجنس داشتيم. بعد ها خانواده ي سلطنتي هم اضافه شد. همه يز خيلي عالي بود..... يادش بخير. چند تا از عكسك ها رو اسكن ميكنم يا عكس ميگيرم ازشون ميذارم براتون. البته سري جديد مثل سري اول خوشكل نشدن.
    نكته : زورو و زور و زماريو و زيكلر اهر چهار تا شبيه به هم و از روي برچسب كاراكتر street fighter كشيده شده بودند كه عضلاني و خوشكل بود. ^_^

    بسه ديگه. الان حوصله ي خوندنتون نميشه! تخيلا و كاراكتر هاي مرحله هاي بعدي زندگيمو بازم ميگم.

  4. سپاس


  5. #79

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    منم یه کتاب دراکولا خونده بودم شب نمی تونستم بخوابم با این که عاشق شخصیت دراکولا بودم!!!!!!!!!!!!
    عین من ...چقدر شبا میترسیدم...
    البته من یه بار باداداشم هم یه فیلم ترسناک دیدم...کلی به خودم و داداشم و اون فیلم فش دادم چون به خاطرش نتونستم حدود یه ماه راحت بخوابم
    من از سوسک بسی میترسیدم و میترسم ...برای همین شبا که میخواستم بخوابم سرم رو میکردم زیر پتو ...که یهو یه سوسک زاده ی تخیلاتم جلوم میدیدم بعد داد میزدم و مامانم رو از خواب بیدار میکردم...مامانم هر چقدر دنبال سوسک میگشت پیداش نمیکرد....
    البته این اتفاق حدود دوبار اتفاق افتاد ...ولی اون سوسک خیلی خوشکل بود!!!!!!

    دیگه چی...
    خوب یادمه شبا که میخواستم بخوابم برای این که خوابم ببره میرفتم تو. عالم خیال...تو دنیای تخیلات برای خودم یه اجی میساختم که مجبورم نکنه برم براش کیفشو بیارم یه داداش میساختم که بهم کار نده...و کاری جوری اونا رو تصور میکردم که همش باهام بازی کنن و هی نگن ما دیگه بزرگ شدیم...
    یه دنیا میساختم که پر از شکلات و بستنی باشه...
    و...
    وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن . . .

  6. سپاس


  7. #80
    Registered User
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل سکونت
    Canada-Prince Edvard
    نگارشها
    281

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    من که همش تو فکر فوتبالیستها..
    میگفتم از دم دروازه گل بزنم کاکرو حال کنه

  8. #81
    Registered User Sarina.R آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2021
    محل سکونت
    در خیالاتم با افرادی که دوسشون دارم^^
    نگارشها
    21

    پاسخ : پرورشگاه برای دوستان خیالی بهشت انیمه

    اممم من همیشه یه پرنسس با لباسی زیبا رو تصور میکردم که مثلا خواهرمه&_&
    بعد باهاش تو رویاهام بازی میکردم:/

    دیدم اینجا در مورد ترس هاتون گفتین... پس منم میگم
    راستش من از وقتی فیلم انابل رو دیدم (تقریبا دو سال پیش) از عروسکام میترسم و همشونو تو کمدم قایم کردم
    تو هرگز خیانت دشمنات رو نمیبینی
    اما درمورد دوستات، اوه عزیزم زیاد مطمئن نیستم!

  9. 2 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 456

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ