والا من از بچگی از درس و مدرسه فراری بیدم!
فرار از مدرسه رو از مهدکودک شروع کردم!!!!!!!
ترتیب فرار از این قرار بود که:
من از خونه میرفتم بیرون!
بعدش وارد خونه ی مادربزرگم میشدم!
میرفتم قایم میشدم!
بعداز من مامانم از خونه میومد بیرون!
اونم وارد خونه ی مادربزرگم میشد!
مادربزرگ عزیز هم منو مثل هویج میفروخت!
با مادر گرامی از خونه ی مادربزرگ خارج میشدیم!
وارد مهد کودک میشدیم!
مادر خارج میشدن!
من دیگه خارج نمیشدم
الانم از دایی بابام فراری ام!!!!!!
منو میبینه بقل میکنه میبوسه
دایی بابای عزیز باور کنید من دیگه 5 سالم نیست! بیا برو با این بلو از این کارا بکن! درسته هفت سالشه ولی هنوز مثل 5 ساله ها بید
ادامه دارد...
علاقه مندی ها (Bookmarks)