Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 13 از 40 نخستنخست ... 3111213141523 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 181 تا 195 , از مجموع 587

موضوع: دانستنیها

  1. #181
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    پامعرفی نقاط ناشناخته زمین که جایی در نقشه جغرافیا ندارند!

    مجله علمی "نیوساینتیست" فهرستی از "آخرین محلهای" دنیا تهیه کرده که مربوط به مکانهایی از زمین است که پای انسان متمدن تاکنون به آنها نرسیده است. در واقع پایان دنیا اینجاست! به گزارش خبرگزاری مهر، در مدت یک قرن گذشته جمعیت انسانهای زمین از یک میلیارد نفر به شش میلیارد نفر رسیده است.
    به طوری که اعتقاد بر این است دنیا هرگز به این شلوغی نبوده و در هیچ زمانی به اندازه امروز نقاط مختلف آن شناخته نشده بوده است.
    اما اکنون مجله علمی "نیوساینتست" در طبقه بندی که به تازگی انجام داده است نشان داد که روی کره زمین مناطق زیادی وجود دارند که به "آخرین محلها" معروف هستند که دست انسان هنوز به آنها نرسیده و بنابراین هنوز روی نقشه های جغرافیایی نامی از آنها برده نشده است. در این مناطق مردمی زندگی می کنند که وارد زندگی متمدن امروزی نشده اند و همچنان به شیوه بدوی زندگی می کنند.
    براساس تحقیقات Survival International در حال حاضر بیش از 100 قبیله و در مجموع حدود 40 هزار نفر وجود دارند که هنوز با بقیه دنیا تماس برقرار نکرده اند.
    در طبقه بندی "نیوساینتیست" Gangkar Puensum واقع در بوتان با 7 هزار و 541 متر ارتفاع، اولین محل در آخر دنیا و بلندترین مکانی است که دست انسان تاکنون به آن نرسیده است.
    کوهنوردان سه بار برای رسیدن به قله این کوه تلاش کرده اند اما از سال 1994 دولت این کشور آسیایی به منظور احترام گذاشتن به مذاهب سنتی جمعیتهای محلی تلاشهای جدید را ممنوع اعلام کرد.
    دومین رتبه این طبقه بندی متعلق به کوههای Nyainqentangla شرقی است که از 164 قله این کوههای تبتی هنوز هیچ انسانی قدم به 159 قله آن که همگی در ارتفاع بالای 6 هزار متر واقع شده اند، نگذاشته است.
    رتبه سوم طبقه بندی مجله "نیوساینتیست" مربوط به مناطق دست نیافته ای است که در "گرینلند" و قطب جنوب واقع شده اند.
    در رتبه چهارم "آخرین محلهای" زمین در زیر زمین واقع شده است. این محل، بزرگترین غار انگلیس است که با نام "تیتان" شناخته می شود و در "دربی شایر" واقع شده است. این غار در سال 1999 کشف شد و از آن زمان تاکنون غارنوردان هنوز راهی برای رسیدن به اعماق آن پیدا نکرده اند. این غار در زمانی کشف شد که تصور بر این بود هیچ حفره ناشناخته ای در روی زمین وجود ندارد.
    در رتبه پنجم آخرین محل زمین بیابانی به مساحت 50 هزار کیلومتر مربع در نزدیکی دریای آرال است. در حقیقت این بیابان تاکنون در هیچ نقشه جغرافیایی مشخص نشده است و تنها یک تصویر ماهواره ای از آن وجود دارد.
    در رتبه بعدی این رده بندی، منطقه ای در پاراگوئه قرار گرفته است. در این کشور منطقه ای در آخر دنیا وجود دارد که محلی در حدود 100 کیلومتر است و در آن گروهی از انسانها زندگی می کنند که تا قبل از سوم مارس 2004 هرگز کسی آنها را ندیده بود. در این سال دانشمندان تصمیم گرفتند برای شناسایی اعماق جنگلهای پاراگوئه وارد این منطقه شوند و در کمال شگفتی گروهی از انسانها را شناسایی کردند که هرگز با مناطق متمدن زمین هیچ تماسی برقرار نکرده بودند.
    Being aloneis the some thing remarkable but to be ignoredis so awkward

  2. #182
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    آیا می دانید ؟
    1- مجموع طول رگهای خونی در بدن یک انسان بالغ حدود 1560 مایل است
    تقریبا چیزی حدود 2512 کیلومتر
    2- آیا می دانید که هر تار مو می تواند وزنی بیش از سه اونس چیزی معادل 86 گرم رو تحمل کنه خوب به نظر شما آیا ده هزار مویی که در سر شما است نمی توانند وزنه بیش از 500 کیلو رو تحمل کنه
    3-وزن متوسط یک شخص بالغ چیزی حدود 155 پوند معادل 70 کیلو گرم حال شخصی با نام هوگس وزنی معادل483 کیلوگرم داره
    4-عمر متوسط هر سلول انسان چیزی حدود صد روز است و حتی سلول ها خونی هر هفت روز جای خود را به سلول های تازه می دهند
    5-کتابخانه دانشگاه یل بزرگترین کتابخانه دنیاس و چیزی بالغ بر 250 میلیون کتاب در آن موجود است و اگر کتاب های اون رو در کنار هم بچینیم مسافتی از قطب شمال تا خط استوا را در بر می گیرد
    6-رییس جمهور سابق آمریکا یعنی جان اف کندی همون که ترورش کردن تند خوان ترین فرد شناخته شده دنیا بود چون می توانست در مدت بیست دقیقه چهار روزنامه بزرگ رو بخواند یعنی چشمهای او سرعتی معاد 12 کیلومتر در ساعت داشته در حالی که سرعت ما 0.1 کیلومتر در ساعت است.

    منبع : بلاگ انیشتن
    از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!

  3. #183
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    مبدع ساز گيتار در دنيا هنرمندي شيرازي بوده است

    يک آهنگ‌ساز و پژوهش‌گر موسيقي گفت كه مطالعات تاريخي و پژوهشي نشان مي‌دهد گيتار سازي است ايراني که "زرياب" شيرازي مبدع آن بوده‌ است.
    محسن دانش- آهنگ‌ساز و نوازنده گيتار فلامنکو - با اعلام اين مطلب به خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در منطقه‌ي فارس گفت: متأسفانه اغلب تصور عمومي اين است که گيتار سازي کاملا غربي و بيگانه با فرهنگ ايراني است در حالي که اين ساز را "زرياب"، يکي از بزرگ‌ترين موسيقي‌دانان ايراني و در زمان حکومت عباسيان ابداع کرد.
    وي افزود: زرياب، اواخر قرن هشتم ميلادي، با خلاقيت بي‌نظير خود و انجام تغييراتي در سيم‌هاي عود ايراني، توانست گيتار ابتدايي را ابداع کند و آن را به اسپانيا و شمال آفريقا برد و در "کوردوبا" يک مدرسه موسيقي بنا نهاد و در آن‌جا شاگردان زيادي را تربيت کرد.
    به‌گفته‌ي او امروزه اسپانيايي‌ها اين بزرگ مرد موسيقي ايران را مبدع گيتار مي‌دانند؛ به طوري که "پاکودلويسا" برترين نوازنده گيتار فلامنکو جهان، به پاسداشت زحمات "زرياب" قطعاتي را به‌همين نام ساخته است.
    وي با اشاره به اينكه مطالعات وسيع و گسترده‌اي در اين زمينه انجام داده است، ادامه داد: زرياب هم دوره "ابراهيم موصلي" موسيقي‌دان بزرگ دربار عباسيان بود. ابراهيم موصلي فرزند ماهان "فرزند بهمن" فرزند "پشنگ" که همه کشاورزان منطقه ارجان شيراز بودند، در کوفه به دنيا آمد. بنابراين زرياب شيرازي سازنده نخستين گيتار مقدماتي و ابتدايي بوده است.
    اين مدرس گيتار افزود: طبق شواهد موجود در تاريخ، "آندلس" که به‌عنوان مهد گيتار فلامنکو در دنيا شناخته شده است، به‌سبب زحمات و تلاش‌هاي اين نابغه‌ي موسيقي پيشرفت شايان کرد و پس از زرياب، تاکنون آثار او از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود و اين باعث افتخار ايرانيان هنردوست است.
    دانش با اشاره به مهجور بودن گيتار فلامنکو در ايران گفت، با وجود اينکه علاقمندان زيادي به فلامنکو در کشور وجود دارد، اما به دليل نوع نگاه غيرتخصصي، نبود اجراي کنسرت‌هاي فلامنکو، انگشت‌شمار بودن مربيان و سخت بودن فراگيري اين رشته و سبک گيتارنوازي، تعداد معدودي از هنرجويان مستعد قادر به يادگيري آن هستند.
    وي با اشاره به چگونگي پيدايش فلامنکو (Flamenco) و ريشه‌هاي تاريخي آن اظهار داشت: تئوري‌هاي متضاد و گوناگوني درباره چگونگي ورود کلمه فلامنکو به عرصه موسيقي وجود دارد و گروهي آن را به فلمينگز (Flemins) نسبت مي‌دهند، موسيقي‌داني که در قرن 16 به اسپانيا آمده بود.
    به گفته‌ي او، بسياري از اسپانيايي‌ها بر اين باورند که کلمه فلامنکو از نام سرزمين "فلاندرز" مشتق شده است.
    دانش تصريح كرد: روايت ديگر اينکه مي‌گويند کلمه فلامنکو از دو واژه عربي به معناي "دهقان فراري" يا کارگر خواننده سرچشمه گرفته است. گروهي هم بر اين باورند که اين کلمه به معني "شعله ور" ريشه در اجراهاي پرشور و با احساس کولي‌هاي آندلس دارد.
    اين نوازنده متذكر شد: افرادي نادر هم اعتقاد دارند که فلامنکو برگرفته از واژه فلميش (Flemish) مي باشد که زباني هلندي در شمال بلژيک است و يکي از دو زبان رسمي کشور بلژيک محسوب مي‌شود.
    دانش چنين استدلال كرد: فلامنکو يکي از بزرگ‌ترين تجليات موزيکال از احساسات تند بشري در تمامي فرهنگ‌هاي سنتي جهان شناخته شده که اغلب به‌عنوان تماشايي‌ترين و پرنقش و نگارترين تمدن اسپانيايي تعريف مي‌شود.
    وي افزود: فلامنکو متعلق به کولي‌ها و غيرکولي‌ها در طي 20 قرن و نوعي موسيقي ترکيبي است که در آن ريشه‌هاي موسيقي اروپايي، آفريقايي، عربي و ايراني ديده مي‌شود و دليل گسترش آن در دنيا، اينست که بسياري از مردم، موسيقي خود را در اين نوع موسيقي مي‌يابند.
    اين آهنگ‌ساز با تأکيد بر قدرت و اصالت اين نوع موسيقي گفت: فلامنکو يک هنر ناب و خالص اسپانيايي است که بيشتر از جنوب اين کشور منشا گرفته و در سه فرم مشخص، کانته (Cante)، آواز بايله (Baile) و گيتار (Gitara) - گيتارنوازي اجرا مي‌شود. در فلامنکو بيش از 20 فرم ريتميک وجود دارد که بيشتر آنها از فرم هاي اصلي همچون سولئارس، فاندانگو، تانگو، بولرياس و سگرياس ريشه گرفته‌اند.
    او افزود: فلامنکو موسيقي دستگاهي است که بر اساس دو اصل "آيره و کمپاس" اجرا مي‌شود. آيره از نظر لغوي به معناي هوا و جو و از نظر مفهومي حسن نوازنده در حين اجرا قطعه است. از سوي ديگر کمپاس عنصر بنيادين ريتم به معني پرگار و دور است که مثل رشته نخي تمام قطعه را به هم مربوط مي‌کند و در واقع تأکيدات موجود در کمپاس، تمايز يک دستگاه را از دستگاه ديگر مشخص مي‌کند.
    دانش گفت: هر کمپاس الگويي از ضرب‌هاي توکه (قوي) است که مرتب تکرار شده و باعث ايجاد انگيزه و نظم در ريتم مي‌شود. هر توکه يا دستگاه نيز داراي کمپاس با الگوي تأکيدات مختص به خود است. براي مثال از نظر کمپاس، چهار حالت، 12 ضربي، 4 ضربي، 3 ضربي و آزاد وجود دارد که توکه‌هاي سولئارس، سگرياس، الگريايس، بولرياس، گواهيرو، و زورونگو 12 ضربي، تارانتوس، تينتوس، ماروکوا، گاروتين، رومبا، تانگو و... 4 ضربي، وردياليس، سويلاناس، روندنيا، مالگينا رژينال و... سه ضربي و تارانتاس، گراناديناس، مالاگينا فلامنکو، کار تجينرا و... آزاد هستند.
    به باور وي، گام‌هاي گيتار فلامنکو منحصر به فرد است و در گيتار فلامنکو علاوه بر گام هاي ماژور و مينور از گام‌هاي ويژه فريژين با فواصل خاص خود استفاده مي‌شود که رايج‌ترين گام‌هاي مورد استفاده عبارتند از، فاموژور، رمينور، مي مينور، سل ماژور، مي فريژين، سي فريژين، لافريژين، فاديزفريژين، دوديزفريژين و... .
    اين موسيقي‌دان اظهار كرد:‌ بولرياس، سولئارس، آلگرياس، سگرياس، تانگوتينوس، فاندانگو، فاروکا، رومبا، سويلاناس، تارانتاس و گراناديناس، از دستگاه‌هاي اصلي و گواهيرو، پتنراس، زمبرا، وردياليس، مالاگنيا رژينال، گاروتين، کلمبيانوس و...، از دستگاه‌هاي فرعي فلامنکو هستند.
    وي با اشاره به ريشه‌دار بودن اين موسيقي و ارتباط مردم با آن گفت: تانگو از شادترين توکه‌هاست. "رومبا" از مزارع نيشکر و موز و تارانتاس، از نجواهاي کارگردان معدن ريشه گرفته که احساس غم و اندوه را بيان مي کند. "فاروکا" عشق مردانه، "سگرياس" ناله‌هاي مرد تنهايي که براي رهايي از فناپذيري تلاش مي‌کند، "سولئارس" نوعي مرگ يا عشق يک طرفه همراه با احساس دلتنگي و تنهايي به آلگرياس" فضايي شاد و "گراناديناس" حالتي شرقي ومحزون را بيان مي‌کنند.
    دانش، کمبود منابع آموزشي گيتار فلامنکو را معضلي جدي برشمرد و ابراز كرد: متأسفانه با وجود اصالت و نزديکي اين نوع موسيقي با موسيقي ملي ايران و قابليت اجراهاي تلفيقي با سازهاي سنتي، هنوز در اين زمينه با کاهش منابع آموزشي مواجه‌ايم.
    اين هنرمند در پايان خبر داد در صورت فراهم شدن شرايط لازم مي‌خواهد کارگاهي براي آشنايي علاقمندان فلامنکو با دستگاه‌هاي اين سبک نوازندگي در شيراز داير کند.

  4. #184

    زندگينامه توماس اديسون

    ظرف شويى كه ميليونر شد
    توماس آلوا اديسون در روز يازدهم فوريه سال ۱۸۴۷ در شهر ميلان در ايالت اوهايوى آمريكا به دنيا آمد. بحق مى توان گفت كه اديسون يكى از آن افرادى بود كه از اقشار پائين اجتماع منشاء گرفت و بعدها به شهرت و ثروت فراوان رسيد (توماس اديسون در آمريكا تحت عنوان «از ظرف شويى به ميليونرى رسيدن» ناميده مى شود). توماس اديسون بدون شك امروزه يكى از قهرمانان ملى آمريكا به شمار مى آيد.
    در مورد اديسون نقل قول ها و داستان هاى بسيارى وجود دارد كه نمى توان به دقت گفت كداميك واقعيت دارند. به همين دليل هنوز هم در صحت برخى از موارد شك و ترديد وجود دارد. براى مثال هنوز هم مشخص نيست كه آيا علت سنگينى گوش اديسون سانحه اى در حين انجام آزمايش هايش با مواد شيميائى بوده يا بر اثر يك بيمارى بروز كرده است. مسلم اين است كه اديسون اين نقص شنوايى خويش را با ميل تمام و اغلب به سود خود به كار مى گرفت.
    اديسون در كل زندگى خود تنها چند ماهى به مدرسه رفت. اسناد موجود مويد آن است كه او در خانه و توسط والدينش آموزش ديد. زمانى كه اديسون ۷ ساله بود خانواده اش به ميشيگان نقل مكان كرد. ۴ سال بعد، توماس به عنوان پسر بچه فروشنده روزنامه و شيرينى، در قطار بين «پورت هورون» و «ديترويت» مشغول به كار شد. از قرار معلوم اين شغل وقت چندانى از وى نمى گرفت و او مى توانست به اندازه كافى به كارهاى ديگر مشغول شود. او در سال ۱۸۶۲ هفته نامه خود به نام «هرالد هفتگى» را منتشر ساخت. علاوه براين، اديسون يك دوره كارآموزى به عنوان تلگرافيست را گذراند و طى سال هاى ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۸ در همين رشته به كار خود ادامه داد.
    اديسون نخستين اختراع خود را كه يك دستگاه شمارش برگه هاى راى بود، در سال ۱۸۶۸ به ثبت رساند. اما اين دستگاه، در كنگره آمريكا مورد استفاده قرار نگرفت چرا كه اين هراس وجود داشت كه بتوان در كار آن تقلب كرد. يك سال بعد، او در نيويورك مدير كمپانى «استاك اند گولد» شد، شركتى را به اسم خود تاسيس كرد و از اين زمان به سرعت در كارهايش ترقى كرد.
    توماس اديسون در سال ۱۸۷۱ با خانم «مرى استيل ول»

    (M .Stillwell)
    ازدواج كرد و در همين سال هم نخستين ماشين تحرير قابل استفاده را اختراع كرد. در اين دوره او در يك آزمايشگاه در نيوجرسى كار مى كرد. در تاريخ هجدهم ژوئيه سال ۱۸۷۷ اديسون فونوگراف يا دستگاه ثبت صدا را اختراع كرد و نخستين انسانى بود كه صداى ثبت شده خود را شنيد.
    در سال ۱۸۷۹ لامپ اختراعى او كه از يك رشته ذغالين ساخته شده بود بيش از ۴۰ ساعت درخشيد. علاوه بر اين اديسون كار دستگاه تلفن را به وسيله يك ميكروفون حاوى ذرات ذغال بهبود بخشيد. در سال ۱۸۸۰ در «منلوپارك»، نخستين كارخانه لامپ سازى، شروع به كار كرده و در كنار اين كار به اختراعات ديگر خود از جمله، فيوز الكتريكى، دستگاه هاى اندازه گيرى، تكامل ديناموهاى ماشين هاى بخار پرداخت. در سال،۱۸۸۳ اثر اديسون كه بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الكتريكى منجر شد، رسماً به نام او ثبت شد.تا سال ۱۸۹۰ اديسون كار فونوگراف را بهبود بخشيد و شركت اديسون جنرال الكتريك را تاسيس كرد. برخلاف شايعات موجود اديسون مخترع صندلى الكتريكى نبود. اين صندلى توسط يكى از همكاران او به نام «هارولد پى براون» اختراع شد.
    در سال ۱۸۹۱ اديسون دستگاه «سينماتوگراف» يكى از مراحل ابتدايى تكامل دوربين فيلمبردارى را اختراع كرد. بايد متذكر شويم كه اختراعات اديسون كه فهرست آن پايانى ندارد، از جمله تلفن، تلگراف، ميكروفون و لامپ الكتريكى در واقع تنها بهبود و تكامل كار دستگاه هاى اختراع شده پيشين بودند.
    اما در وصف شخصيت اديسون نيز بايد اذعان كرد كه او انسانى بسيار سخت كوش بود. اديسون نه تنها يك پژوهشگر توانا بود، بلكه هنر او بيشتر در حيطه عرضه و فروش زيركانه توليدات جلوه گر مى شدند و متاسفانه در رقابت با ديگر شركت هاى توليد و فروش اجناس مشابه، از هيچ تلاشى فروگذار نمى كرد. دعواهاى قضايى او در برابر شركت هاى ديگر رقمى اعجاب برانگيز دارند.

  5. #185

    زندگينامه مختصر گراهامبل

    الو... واتسون! من بل هستم!

    این مخترع پرآوازه در سوم مارچ سال 1847 در شهر ادینبورگ اسکاتلند به دنیا آمد. او در خانواده ای متولد شد که پدر و پدر بزرگش هردو مطالعاتی در زمینه صوت انجام داده بودند و نیز از جمله کسانی بودند که از مدتها قبل افراد کر و لال را آموزش می دادند. بل در سال 1870 به کمک پدرش تحقیقات و مطالعاتی را در زمینه اصول گفتار انجام دادند و روشهای جدیدی برای تعلیم و پرورش کودکان کرولال در ادینبورگ ارائه کردند. در سال 1871 الکساندر از اسکاتلند به آمریکا رفت. در ابتدا قصد داشت که وسیله ای برای آموزش کر ها بسازد اما بدلیل اینکه نتوانست چنین وسیله ای را بسازد، سعی کرد مجددا به تحقیقات خود ادامه دهد و این بار کاری کند که اصوات را به کمک امواج در سیم جریان دهد که تا مسافتی دور آن اصوات را بتوان شنید. در سال 1873 گرفتار عشق یکی از شاگردان کرولال خود شد. او برای اینکه بتواند بهتر او را مورد آموزش دهد، به تلاش و کوشش خود ادامه داد وسعی کرد وسیله ای مکانیکی برای تولید صوت کند را،بسازد. او پس از چندین آزمایش بی نتیجه بالاخره موفق به اختراع دستگاهی به نام تلفن شد. او در سال 1876 اختراع خود را ثبت کرد و سال 1877 با شاگرد کرولال خویش ازدواج نمود. در ابتدا مردم میلی به این دستگاه نشان نمی دادند و حتی مردم عموم آن را جادو می دانستند، اما پس از این که این وسیله جای خود را در خانواده های اشراف و مقامات پیدا کرد، مردم نیز به آن علاقه مند شدند و در نتیجه با استقبال عمومی مواجه شد. در زمان کوتاهی شبکه متراکمی از سیمهای تلفن در همه جای دنیا مورد استفاده قرار گرفت. گراهام بل در سال 1882 پس از اینکه به تبعیت آمریکا در آمد، شرکتی نیز در آمریکا تاسیس کرد که تحقیقات علمی در این شرکت، صورت می گرفت. این مخترع و دانشمند بزرگ مقدار بسیار زیادی از ثروت خود را صرف کرها نمود. از جمله اختراعات وی می توان به قایق موتوری و نیز ثابت نگه داشتن هواپیما در فضا اشاره مرد. الکساندر گراهام بل در دومین روز از ماه آگوست سال 1922 در کشور کانادا درگذشت.

  6. #186

    زندگينامه يوري گاگارين اولين فضانورد تاريخ


    از امروز يك موضوع جديد به موضوعات وبلاگ به نام زندگينامه ها اضافه شده كه قصد دارم زندگينامه افراد مشهور كه جالب باشه رو بذارم داخلش
    امروز هم زندگينامه يوري گاگارين روسي كه اولين فضانورد بود رو براي مطالعه شما دوستان بذارم اميدوارم خوشتون بياد
    یوری گاگارین در تاریخ ۹ مارس سال ۱۹۳۴ ، در روستای کلوشینو از منطقه گژاسک واقع در غرب مسکو پایتخت روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به افتخار او نام منطقه گژاسک به گاگارین تغییر یافت. یوری سومین فرزند در میان چهار خواهر و برادر خود بود و خواهر بزرگتر او در حالی که پدر و مادرش در مزرعه به کار می‌پرداختند ، نقش اصلی را در پرورش او بر عهده داشته‌است . مانند ملیونها سکنه دیگر اتحاد جماهیر شوروی ، خانواده گاگارین در طول جنگ جهانی دوم با مشکلات فراوانی مواجه گردید از جمله دو برادر بزرگتر وی برای خدمت سربازی تا پایان جنگ به آلمان اعزام شدند. معلمین گاگارین او را هوشمند و سخت کوش میدانستند در حالی که هر از گاهی به شیطنت‌هایی نیز مبادرت می‌کرد. احتملا خدمت معلم علوم و ریاضیات او در این دوران به عنوان خلبان در طول جنگ تاثیر ماندگاری بر گاگارین جوان داشته‌است .
    مدتی پس آغاز کار آموزی در بخش ریخته گری صنایع آهن ، یوری برای ادامه تحصیل در مدرسه عالی فنی ساراتف انتخاب شد . در آنجا به «کلوپ هوانوردی» پیوست و پرواز با هواپیمای سبک را آموخت . سرگرمی روزافزونی که بیشتر زمان آزاد او را به خود اختصاص می‌داد و او با تلاش و کوشش فراوان در هر دو رشته دارای مهارت کامل گردید . در ۱۹۵۵ پس از پایان تحصیلات فنی ، آموزش خلبانی نظامی را در مدرسه خلبانی اورنبرگ آغاز کرد . او در همانجا با همسرش والنتینا گوریاچوا آشنا شد و در سال ۱۹۵۷ پس از دریافت در جه خلبانی هواپیمای میگ ۱۵ با او ازدواج کرد . پس از فارغ التحصیلی به پایگاه هوایی لوستاری در مورمانسک در نزدیکی مرز نروژ که بدی آب و هوا شرایط خطر ناکی را برای پرواز ایجاد می‌نمود اعزام شد. به عنوان یک مرد بالغ قامت گاگارین به ۱۵۷٫۵ سانتیمتر می‌رسید که همین امر بعدها با توجه به کوچکی کابین سفینه وستوک به امتیازی برای او تبدیل شد.
    در ۱۹۶۰ ، پس از یک گزینش مفصل یوری به همراه ۱۹ فضانورد دیگر برای برنامه فضائی اتحاد جماهیر شوروی انتخاب شد. همراه با دیگر فضا نوردان آینده مورد آزمایشات سختی که برای سنجش مقاومت روحی و جسمی آنها طراحی شده بود قرار گرفتند و در عین حال آموزشهای لازم برای پرواز آینده را نیز فرا گرفتند . از میان ۲۰ نفر برگزیده برای این برنامه ، در نهایت یوری گاگارین و گرمان تیتوف برمبنای عملکرد فوق العاده و ویژگیهای فیزیکشان برای اولین ماموریت واجد شرایط شناخته شدند. ظاهرا برتری روحیه اجتماعی و مشرب خوش گاگارین بر خلاف روحیه منزوی و گوشه گیر تیتوف در انتخاب او در آخرین لحظه برای این پرواز تاریخی در بالاترین سطوح حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بی تاثیر نبوده‌است . علاوه بر این سردمداران کمونیست ظاهرا برتری‌های دیگر گاگارین از جمله ظاهر او ، قابلیت حضور در مقابل رسانه‌ها و حتی نام خانوادگی اشرافی تزاری او (گاگارین) را برای این انتخاب در نظر گرفته بوده‌اند.
    در ۱۲ آوریل سال ۱۹۶۱ ، گاگارین با سفینه وستوک ۳KA-۲ (وستوک ۱) ، اولین انسانی بود که به فضا رفت .
    يوري گاگارين در سال ۱۹۶۸ در سن ۳۴ سالگي بر اثر يك سانحه هوايي در يك پرواز ساده آزمايشي به طرز فجيعي درگذشت و نام شهر محل تولدش رو به افتخار اين فرد نامگذاري كردند.

  7. #187
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    معنی نام کشورها :


    1. آرژانتین:سرزمین نقره


    2. آفریقای جنوبی:سرزمین بدون سرما(آفتابی)


    3. آفریقای مرکزی:سرزمین بدون سرما(آفتابی)


    4. آلبانی:سرزمین کوهنشینان


    5. آلمان:سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن


    6. آنگولا:از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود


    7. اتریش: شاهنشاهی شرق


    8. اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)


    9. ازبکستان: سرزمین خودسالارها


    10. اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی


    11. استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)


    12. استونی: راه شرقی (ژرمنی)


    13. اسرائیل: جنگیده با خدا (عبری)


    14. اسکاتلند:سرزمین اسکات ها


    15. افغانستان:سرزمین قوم افغان


    16. اکوادور:خط استوا


    17. الجزایر:جزیره ها


    18. السالوادور:رهایی بخش مقدس


    19. امارات متحده عربی:شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)


    20. اندونزی:مجمع الجزایر هند


    21. انگلیس:سرزمین پیر استعمار


    22. اوروگوئه:شرقی


    23. اوکراین:منطقه مرزی


    24. ایالات متحده امریکا:از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی


    25. ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله


    26. ایران: سرزمین آریایی‌ها٬ برگرفته از واژهٔ «آریا» بمعنی نجیب و شریف


    27. ایرلند: سرزمین قوم ایر


    28. ایسلند: سرزمین یخ


    29. باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها


    30. بحرین: دو دریا


    31. برزیل: چوب قرمز


    32. بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان


    33. بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه میداده.


    34. بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژه‌ای بومی به معنای آب گل آلود


    35. بنگلادش: ملت بنگال


    36. بوتان: تبتی تبار


    37. بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا


    38. بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار


    39. بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین


    40. پاراگوئه: این سوی رودخانه


    41. پاکستان: سرزمین پاکان


    42. پاناما:جای پر از ماهی


    43. پرتغال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی)


    44. پورتوریکو: بندر ثروتمند


    45. تاجیکستان: سرزمين تاجيك ها


    46. تانزانیا:این نام از همامیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است


    47. تایلند:سرزمین قوم تای


    48. ترکمنستان: سرزمین ترک +ایمان=ترکیمان=ترکمان= ترکمن(سرزمین تورک هایی که مسلمان شده اند)،مربوط به سده های آغازین اسلام


    49. ترکیه: سرزمین قوی‌ها


    50. جامائیکا: سرزمین بهاران

  8. #188
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    سلام به همه و خسته نباشید

    از این سایت دیدن کنید و میزان iq تون رو بسنجید:D

    http://www.intershop.it/testqi/testqi1/iqtest1.htm

  9. #189
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    آیا بشقاب پرنده ها وجود دارند یا توهم خورزوخان ؟

    شايد شروعي براي دوران جديد بشقابهاي پرنده را بتوان سالهاي 1946 و 1947 دانست . در اين سالها كه جامعه انساني از پيشرفتهاي علمي و فني خود كاملا به وجد آمده بود؛ به يكباره گزارشهاي فراواني از مشاهده اجرام پرنده ناشناس در گوشه و كنار آمريكا و اروپا منتشر شد . در ابتدا گمان مي شد اين اجرام نوعي ابزار پروازي جديد و ساخت شوروي سابق است كه اينك در آغاز جنگ سرد قرار است نقش جاسوسهاي هوايي بلوك شرق را بر عهده گيرد اما انتشار گزارش رويت اين سفاين بيگانه! بر فراز كاخ كرملين در مسكو و سپس نقاط ديگر شوروي و انتشار اين نكته كه روسها هم مدتي است با اين ميهمانان ناخوانده درگير هستند توجه دانشمندان را به سوي پاسخ متفاوتي رهنمون ساخت.
    سازمانهاي هوايي و فضايي دو قدرت شرق و غرب هريك كميسيونهاي ويژه اي را براي بررسي اين موارد ترتيب دادند هدف اصلي اين كميسيونها پاسخ به دو سوال اصل بود نخست آنكه اجرامي كه رصد آنها توسط گروهي از افراد از طيفهاي مختلف از كشاورز گرفته تا خلبانها و حتي برخي از فضانوران گزارش مي شد آيا واقعا وجود دارند و اگر اينطور است منشا آنها چيست ؟ و دوم اينكه آيااين اجرام خطري براي امنيت ملي كشورها و در مرحله بعد زمين به بار خواهند آورد؟ يكي از اين كميسيونها در سال 1953 تاسيس شد و به بررسي دقيق تمام گزارشهاي منتشر شده تا آن موقع پرداخت و در سال 1954 گزارش اين كميسيون منتشر شد در اين گزارش سعي شده بود با دلايل علمي وجود يوفوها به چالش كشيده شود. اگرچه انتظار مي رفت با انتشار اين گزارش داستان بشقابهاي پرنده پايان پذيرد اما سيل مشاهدات ادامه داشت و در نهايت در سال 1956 سازمان نيكاپ (NICAP) يا كميته ملي تحقيقات پديده هاي فضايي مسوليت تحقيق را بر عهده گرفت اين كميسيون با عضويت چندين مقام هوانوردي و اعضا سابق CIA تلاش داشت تا به توضيحي دقيق دست يابد.
    در همان زمان پروژه معروف به كتاب آبي كه هدفش بررسي دقيق گزارشهاي مربوط به اين موارد بود آغاز شد و البته هيچگاه گزارش نهايي آن فرصت انتشار نيافت چراكه در 27 اوت 1966 به دليل اختلالي كه در سيستم مخابرات پايگاه استرتژيك موشكهاي قاره پيما در داكوتاي شمالي و همزمان با رويت شيء پرنده ناشناسي رخ داد ، جانسون رييس جمهور وقت آمريكا را وادار كرد تا دستور تشكيل يك كميسيون ديگر به سرپرستي ادوارد كندون را صادركند.. وي و همكارانش به بررسي بيش از 100 مورد از معتبرترين گزارشها پرداختند. اعضا اين كميسيون 60 نفره كه اعضا ان را تيمي از اخترشناسان ، مهندسان ، خلبانان و حتي روانشناسان تشيكل مي دادند؛ سرانجام نتيجه اين تحقيق را كه به گزارش كندون مشهور شد در 1000 صفحه و با تاييد آكادمي ملي علوم امريكا ، منتشر كردند.
    در اين گزارش مفصل اعلام شده بود تمامي موارد بررسي شده در اين گزارش داراي توضيحات علمي و قابل قبول بوده و ارتباطي با موجودات هوشمند فرازميني يا فعاليتهاي جاسوسي ديگر كشورها ندارند. در روسيه نيز داستان با عاقبتي مشابه مواجه شد. يك گروه 18 نفره به نام كميسيون دايمي امور فضايي مسوليت بررسي اين گزارشها را بر عهده داشت و پس از آن نيز كميسيون علمي شوروي به بررسي دقيق آنها پرداخت و سرانجام اعلام شد كه بررسي تمام گزارشات رسيده نشان از آن دارد تمام اينموارد داراي منشا طبيعي بوده اند و هيچ موردي به صورت مشكوك باقي نمانده است.
    اين گزارش ها اگرچه با ذايقه علاقمندان ارتباط با موجودات فضايي سازگاري نداشت اما انجام آنها نشان از اهميت يافتن اين موضوع در بين اذهان علمي جامعه داشت اينك طبقه بنديهاي گوناگوني براي اين اشيا ناشناس انجام شده بود. گزارشهاي معتبر در سه دسته با عنوان برخورد نزديك از نوع اول تا سوم دسته بندي مي شد. در برخورد نوع اول افراد تنها اين اشيا را مي ديدند ، در نوع دوم علاوه بر ديدار با آنها صداي اين اشيا نيز به گوش مي رسيد و در برخورد نزديك از نوع سوم علاوه بر ديدن سفاين بيگانه وشنيدن صداي آنها ملاقاتهايي نيز بين سرنشينان آن با زمينيان گزارش مي شد.
    اگرچه با گذشت زمان از تعداد اين گزارش ها كاسته شد اما اين به معني متوقف شدن آنها نبود. هنوز بيش از يكسال از ادعاي پزشكان فرقه" رائلي" مبني بر موفقيت در شبيه سازي انسان نمي گذرد . اعضا اين فرقه كه خبر اين فعاليت آنها چندي پيش تيتر اول تمام خبرگزاريهاي جهان بود خود را مريد مردي به نام "رائل" مي دانند وي معتقد است در يكي از كوهنورديهاي هفتگي خود در آمريكا با موجودات فضايي ملاقات كرده و آنها به او اعلام داشته اند كه به زودي براي ملاقات دوباره به زمين بازخواهند گشت و ضمن آموزش روش كلونينگ انسان به او از او خواسته اند زمينه را براي بازگشت آنها آماده كند!
    ... در دوره جديد كه موج رويت بشقابهاي پرنده به اوج رسيد نام ايران نيز در بين كشورهايي قرا رگرفت كه نه تنها تعداد قابل توجهي گزارش از آن مخابره مي شد بلكه تعدادي از گزارشهاي مهم از نظر طرفداران وجود بشقابهاي پرنده در ايران رخ داده بود . در اين بين يكي از گزارشها اهميت بيشتري داشت. شي ناشناس پرنده كه در بامداد روز 19 سپتامبر سال 1976 در تهران ديده شد. بر اساس گزارشي از اين ماجرا كه در 31 اگوست 1977 منتشر شد ساعت 12:30 نيمه شب 19 سپتامبر تلفنهايي از منطقه شميرانات به نيروي هوايي ارتش ايران زده مي شود و طي آن گزارش رويت يك شي پرنده ناشناس در افق شمالي گزار ش مي شود. دقايقي بعد برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران حضور اين جرم را در رادار خود تاييد مي كند و بلافاصله يك فروند هواپيماي شكاري به تعقيب آن بر مي خيزد با نزديك شدن هواپيما به اين جرم سيستم راديويي هواپيما از كار مي افتد و جنگنده دوم به هوا بر ميخيزد اما او نيز نمي تواند علي رغم مانورهاي پيچيده پروازي به او نزديك شود در پايان تعداد اين اشيا از يك مورد به سه مورد افزايش يافته و سپس ناپديد مي شوند.
    اما بهار بشقابهاي پرنده در ايران سالها بعد ازا ين تاريخ فرا رسيد. شايد انتشار گزارشهايي پراكنده در اين زمينه ادامه داشت اما داستان در پاييز 1369 به اوج رسيد زماني كه دكتر داريوش اديب كه پيش از آن بيشتر به واسطه تدوين مجموعه چهار جلدي جواهر شناسي شناخته مي شد كتابي با نام اسرار بشقابهاي پرنده را ترجمه و منتشر كرد . اين كتاب ترجمه داستاني به نام COMMUNION - A true story بود كه در واقع خاطرات نويسنده آن ويتلي استريبر از دزديده شدنش توسط موجودات فضايي ( يك برخورد نزديك نوع سوم و البته بسيار هيجان انگيز!!) به حساب مي آمد اما پيشگفتار كوتاه داريوش اديب بر اين كتاب بيش از متن اصلي و طولاني آن مهم به نظر مي آمد چراكه در آن ضمن يادآوري خاطره اي از ملاقات با پسري كه مدعي ديدار با بشقابهاي پرنده در پارك جنگلي عباس آباد تهران بود تصاويري را كه وي از بشقابهاي پرنده در تهران گرفته بود منتشر مي ساخت .
    تصاويري كه گفته شد در ماهنامه بشقابهاي پرنده ( كه در آمريكا منتشر مي شود ) نيز منتشر شده است. در همان سالها داريوش اديب سلسله مقالاتي در روزنامه اطلاعات به عنوان يكي از روزنامه هاي پرمخاطب ايران منتشر كرد و در آن با ارايه شواهد زياد سعي دراثبات حيات هوشمند فرازميني و بشقابهاي پرنده نمود. يكي از اين موارد صورت فرعون مريخي بود كه بعدها توسط تصاويرفضاپيماي مدارگرد مريخ موسوم به MGS ماهيت اصلي آن مشخص شد. در تصاوير دقيق اين تپه يك كيلومتري طبيعي هيچ نشاني از صورت انان نيست و فقط بر اثر بازي نور و وضوح كم تصاوير اول به اين صورت ديده شده است .
    مدتي بعد از موج اوليه ماهنامه نجوم به پاسخگويي به برخي از اين شايعات پرداخت كه نتيجه ان مجموعه مقالاتي بود كه همراه با يك راهنماي عملي عكاسي از بشقابهاي پرنده اين موضوع را نه تنها رد، بلكه مطبوعات كشور را به دليل انتشار چنين گزارشهايي مورد انتقاد قرار مي داد. در اين مقاله ها نشان داده شده كه چگونه مردم پديده هاي نجومي و جوي را با اشياي ناشناس پرنده اشتباه مي گيرند .همين طور توضيح داده شده كه چگونه حتي به كمك يك چراغ مطالعه مي توان تصويري از يك بشقاب پرنده ساخت.
    داستان بشقابهاي پرنده در ايران براي چندين سال دوران آرامي را سپري كرد تا اينكه از اوايل دو سال گذشته و با مشاهده اشيا نوراني در برخي شهرها بار ديگر داستان از نو آغاز شد. اولين گزارشها از مرزن آباد و سپس بابل و مشكين شهر آغاز شد جايي كه گويها نوراني مي توانست علاوه بر اينكه موجب وحشت اهالي شود حتي خسارات زيادي به جاي گذارد اين پديده كه همزمان در برخي از كشورهاي جهان هم رويت شد به سرعت مورد بررسي قرار گرفت و نتيجه به زودي مشخص شد آذرگويهاي گلوله اي كه يك پديده نادر ولي شناخته شده است البته در مورد بابل گونه اي از تخليه انرژي ژئو فيزيكي علت اصلي حادثه اعلام شد اما مشكين شهر نه تنها پايان داستان آذرخشهاي گلوله اي را رقم زد آغاز فصل جديد بشقابهاي پرنده نيز از همانجا آغاز شد.
    25 و 26 فروردين ماه 1383 خبرگزاريها خبر مشاهده شي ناشناس نوراني را در آسمان مشكين شهر و اردبيل دادند بلافاصله صدا و سيما تصاويري كه توسط يك دوربين آماتوري از اين اجرام تهيه شده بود منتشر ساخت و بدين ترتيب موج جديد آغاز شد خبرگزاري ايرنا در كمتر از 72 ساعت بيش از 6 خبر از رويت اين اجرام در آسمان شهرهاي مختلف ايران از مشكين شهر و اردبيل گرفته تا گنبد كاووس و تبريز و اراك و اشنويه و سنندج و ... منتشر كرد.
    ... گزارش اول از دوشي پرنده ناشناس در آسمان سخن مي گفت كه تلالوئي با رنگهاي مختلف داشتند و حركتهايي نامشخص در آسمان انجام مي دادند هنوز در باره اين گزارش نمي توان اظهار نظر كرد چراكه هيچ داده مشخصي از آن وجود ندارد اما در بقيه موارد با شي درخشان در افق جنوب غرب يا شمال غرب مواجه شديم كه حتي از آن هم تصاويري تهيه و پخش شد. به غير از گزارش اول كه مانند رويت بسياري از اجرام پرنده اطلاعات ناقص و نامشخصي دارد براي بقيه پاسخ قاطعي وجود دارد. چيزي كه حتي باور آن نيز مشكل است كه چطور چنين شمار زيادي از مردم و رسانه ها به آن بي توجه بوده اند.
    گزارش ايرنا از ديده شدن اين شي در تبريز را مرور كنيد : تعدادى از شاهدان عيني گفتند يك شي نوراني را چهارشنبه شب درآسمان تبريز مشاهده كرده اند. به گفته آنان ، اين شي كه طيف هايي از نورهاى قرمز، آبي و سبز از آن به سرعت ساطع مي شده مقارن ساعت 30 / 20 چهارشنبه درجنوب آسمان تبريز در منطقه وليعصر رويت شد... در طرفين اين شي نوراني دو بازوى نوراني خط گونه وجود داشت. وى افزود اين شي از سمت شرق به غرب با سرعتي بسيار كند و غيرمحسوس در حركت بود.

    ايرنا : 26 فروردين 1383 برابر با 14 آوريل2004
    يك شي نوراني بار ديگر سه شنبه شب در ارتفاع پائين در ضلع جنوبي شهر گنبدكاووس ديده شد. به گفته منابع مردمي ، اين شي از ساعت 20 تا22 و30 دقيقه در آسمان ظاهر شده و رنگ هاى مختلف از خود انعكاس مي داد. اين شي نوراني ، كم كم در آسمان ناپديد شد. دوشنبه شب نيز يك شي نوراني در ارتفاع پايين در ضلع جنوبي شهر گنبدكاووس مشاهده شده بود. "ايرنا" گزارش داده بود كه اين شي به مدت 90 تا120 دقيقه در آسمان ظاهر شده و رنگ هاى مختلف از خود انعكاس مي داد. از اين شي نوراني ، دو نور جدا شده و كم كم در آسمان ناپديد شد
    آيا اين توصيفها كه د رگزارش مشاهدات شاهدان عيني نيز نقل شده است شما را ياد بانوي زيباي منظومه شمسي نمي اندازد؟ زهره اين روزها ازتربيع گذشته و به حالت هلالي خود نزديك مي شود به همين دليل تقارن نورش در زمين كاملا يكسان نيست و همين امر باعث تشديد پراش نوري در يك جهت مي شود ، پديده اي كه شاهدان از ان به نام بازوهاي اطرافش ياد كرده اند . حركت غير محسوس شرق به غرب چيزي جز مشخصه آشكار ستارگان و البته سيارات نيست و به ياد داشته باشيد كه در تمام گزارشها (منهاي گزارش اول) اين شي در افق غربي قرار دارد . علت تغيير رنگ زهره در هنگام غروب و در شهرها نيز پديده جديدي نيست آلودگي جوي و وجود ذرات معلق در جو زمين از يك سو و از سوي ديگر بازتاب گرماي جذب شده در طول روز از زمين در ساعات اوليه غروب باعث تشديد پراش نور اين سياره مي شود .
    البته اين اولين باري نيست كه زهره مردم را به اشتباه انداخته است. رونالد ريگان رييس جمهور اسبق ايالات متحده (زماني كه فرماندار يكي از ايالات آمريكا بوده است)يك شب كه از پنجره اتاق كا رخود نگاهي به بيرون انداخت نور خيره كننده اي را ديد كه او را مستقيما زير نظر گرفته بود بلافاصله جلسه شوراي عالي امنيت ملي تشكيل شد و دستور بررسي پديده صادر شد او فكر مي كرد توسط هواپيماهاي جاسوسي روسيه زير نظر گرفته شده است غافل از اينكه به زهره مي نگرد. در جريان جنگ جهاني دوم نيز بارها خلبانهاي نيروي هوايي آمريكا در بازگشت از ژاپن به روي زهره آتش گشودند.
    به هر حال عدم وجود نهادي معتبر كه وظيفه پاسخگويي به چنين مسايلي را( كه قطعا بعد از اين نيز با آن روبرو خواهيم بود ) بر عهده داشته باشد كماكان احساس مي شود. در حالي كه اين موضوع با يك تماس ساده به مراكزي مانند انجمن نجوم ايران يا ماهنامه نجوم قابل توجيه براي رسانه ها بود.
    اما آيا حل شدن معماي اشيا پرنده بهار 83 ايران به معني بسته شدن كامل اين پرونده در ايران و جهان خواهد بود . قطعا خير. تا زماني كه مسايل را از دريچه مربوط به ان بررسي نكنيم همواره احتمال رخ دادن موارد مشكوك اينگونه اي وجود دارد اگر ندانيم در اسطوره شناسي كهن نقش دايره در حال پرواز سمبلي باستاني است كه گاهي خود را در شكل ماندالاي هندي و بودايي نمايان مي سازد و گاهي به شكل محوطه معابد كهن، نخواهيم توانست توجيه شي پرنده نقش برجسته هاي كهن را درست درك كنيم و اگر فراموش كنيم كه در ديد اساطيري تجلي امر مقدس با ظواهر وحشت همراه است ممكن خواهد بود توصيفي از تجلي يك امر مقدس را با مراحل فرود يك سفينه فضايي اشتباه بگيريم و اگر به خود اجازه دهيم بدون بررسي كامل همزمانيهاي خاص را به يك پديده مربوط كنيم ممكن خواهد بود اشتباههاي سنگيني مرتكب شويم همانگونه كه برخي از فضانوردان هنگام گذر از جو زمين اثر حرارتي سفينه را با اشيا پرنده ناشناس اشتباه گرفتند و خلبانهايي كه بازتاب نور ابرها را با بشقابهاي پرنده مهاجم.
    نكته اي كه بايد به طور خلاصه بر آن تاكيد كرد آن است كه بحت ما مبتني بر عدم وجود اشيايي موصوف به UFO كه حامل مسافراني از سيارات دور دستند به معني تاييد اين نظر نيست كه در كيهان حيات وجود ندارد. بحث آنجا است كه ما معتقديم بايد تنها بر اساس شواهد و مدارك علمي به توضيح و تبيين پديده ها دست زد و انجا كه مدارك ما ناتوان از پاسخگويي به پرسشها مي شود به جاي سعي در ارايه توضيحات نامانوس بپذيريم كه در ان مورد ناآگاهيم و فعلا نمي توان در باب آن نفيا و اثباتا سخني بگوييم. بسياري از ما بر مبناي محاسبات رياضي و منطقي و با درك مقياسي از عالم هستي بر اين باوريم كه در گوشه اي از اين كيهان حياتي حتي هوشمند وجود دارد. شايد به همين دليل بيشترين تلاش ما در پيدا كردن اين حيا ت و پاسخ به اين سوال كهن انجام شده باشد طرح هاي عظيمي چون SETI به دنبال نشانه هاي احتمال حياتند و پيش قراولان سفر به فراسوي منظومه شمسي با خود لوحي را حمل مي كنند كه محل آغاز سفر آنها را نشان مي دهد اما اين اعتقاد به وجود حيات دليل آن نمي شود كه زهره و يا هر پديده آشنا يا نا آشناي ديگري را به جاي سفينه اي فضايي به مردم معرفي كنيم موضوع بشقابهاي پرنده بدون توجه به صحت و يا كذب بودن گزارشات ارايه شده و بدون توجه به ماهيت اصلي آنها، به عنوان پديده اي رواني نيز قابل بررسي است كارل گوستاو يونگ در پژوهشي بنيادي در خصوص بشقابهاي پرنده ( كه ترجمه ان به قلم جلال ستاري و با نام اسطوره اي نو ، نشانه هايي در آسمان منتشر شده است) ياد اور ميشود كه ظهور و گسترش اين پديده به معني بروز حادثه اي رواني در ضمير ناخوداگاه انسان است كه ممكن است نشان از گونه اي آشفتگي رواني اجتماعي داشته باشد .
    بشقابهاي پرنده به عنوان اسطوره اي نو شكل گرفته اند و تا زماني كه با سلاح خرد و تدبير و استفاده از طيف وسيعي از دانشها به بررسي آنها نپردازيم مطمئن باشيد هرروز در گوشه اي از آسمان نشانه اي ظهور خواهد كرد. شايد روزي سفيران تمدني دور به ديدار ما بياييند و اسطوره واقعيت پيدا كند اما تا ان زمان حق نداريم زهره و يا ساير پديده هاي طبيعي را با آن جايگزين كنيم
    نویسنده : سجاد شرافت
    این عکسها رو چه جوری تفسیر می کنید ؟
    یادم رفت این هم آدرس یه فیلم درزمینه کالبد شکافی یه موجود فضایی
    http://youtube.com/watch?v=kOPZkBad8mQ
    چیپس و پفک یاد تون نره :D
    ویرایش توسط ghost of wind : 01-12-2008 در ساعت 07:39 PM

  10. #190
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    زندگینامه افلاطون

    افلاطون كه يكي از بزرگترين فلاسفه جهان به شمار مي رود، در آتن در سال 428 ق. م، در يك خانواده متشخص آتني متولد شد. نام اصلي او« آريستو كلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به مناسبت پيكر تنومندش به او داده شد.

    او در يك خانواده اشرافي بزرگ شد. دوره جواني او همراه بود با دوره درخشندگي فرهنگ آتني و در همان دوران، در سن بيست سالگي با سقراط ملاقات كرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند كه او به حرفه خانوادگي خود يعني سياست بپردازد، اما وقتي محاكمه و مرگ استادش را به دست سياستمداران مشاهده كرد، سياست را رها كرد. او در محاكمه سقراط حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت كرده است.پس از مرگ استاد، افلاطون آتن را ترك و به مناطق مختلفي نظير مگارا و سيسيل سفر كرد كه خطرات بزرگي هم برايش در بر داشت؛ تا جايي كه اسير شد و حتي در معرض مرگ قرار گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن باز گشت.

    وي در بازگشت به آتن در سال 388 ق.م، « آكاد مي» خود را با هدف ترويج و تشويق بي طرفانه علم، در اين شهر بنا كرد. آكادمي افلاطون را به حق مي توان نخستين دانشگاه اروپايي ناميد، زيرا در آنجا مطالعات و تحقيقات محدود به فلسفه محض نبود، بلكه رشته هاي وسيعي از علوم ديگر مانند رياضيات، نجوم و علوم طبيعي را نيز در بر مي گرفت. جوانان از شهر هاي دور و نزديك به آن جا مي آمدند و علوم مختلف را فرا مي گرفتند. يكي از همين جوانان، ارسطو بود كه بعدها در زمره بزرگ ترين فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستي آكادمي و رهبري مطالعات، خود به تدريس نيز مي پرداخت و شاگردانش از درس هاي او يادداشت بر مي داشتند.

    بسياري از آثاري كه از او باقي مانده، حاصل اين درسهاست. شهرت و اعتبار افلاطون به عنوان يك فيلسوف بزرگ و آگاه، سبب شد تا حاكم سيراكوز از او دعوت كند تا براي تربيت جانشينش به آن جا برود. اين سفر به علت حوادثي كه پيش آمد، براي افلاطون جز رنج و دشواري در پي نداشت و او به آتن بازگشت. وي بعدها سفر ديگري هم به سيراكوز داشت كه آن هم بي نتيجه بود. او از سال 360 ق.م كه پايان سفر سومش بود، تا آخر عمر به فعاليت هاي علمي و فلسفي خود ادامه داد و در سال 348 ق.م درگذشت. افلاطون پايه گذار و در واقع طلايه دار بسياري از مباحث عميق فلسفي است. يكي از متفكران قرن بيستم مي گويد: تمام تاريخ فلسفه تا به امروز، چيزي جز حاشيه نويسي بر آثار افلاطون نيست. او در فلسفه كه تا آن زمان حول حقيقت واقعي اشياء مي گشت افق هاي تازه اي گشود و براي اولين بار مباحث گسترده معرفت شناسي را مطرح كرد. او حكيمي الهي بود و حقيقت چيز ها را وراي ماده و محسوسات و جزئيات مي جست و بر همين اساس بود كه نظريه خاص خود موسوم به نظريه مثل را طرح نمود. تفكرات وي، مسير فلسفه را تعيين كرد و شاگرد بزرگش ارسطو در بستر نظريات او بود كه حركت فلسفي اش را آغاز نمود. از افلاطون آثار بسيار بر جاي مانده است كه شامل همه موضوعات مهم فلسفه و علوم انساني مي شود؛ مانند فيزيك، سياست، اخلاق، منطق، زيبايي شناسي و غيره… .

    آثار افلاطون همه در شمار بهترين آثار فلسفي تاريخ هستند. از آن ها مي توان به رساله هاي: تيمائوس، تئتتوس، مهماني، فيدون و پارمنيد س اشاره كرد. مهم ترين ومشهور ترين اثر او جمهوري نام دارد كه جزو ده كتاب برتر تاريخ محسوب مي شود. مسئله عمده اي كه افلاطون با آن روبرو بود، اين بود كه آيا جهاني كه انسان در پيرامون خود درك مي كند، واقعيت دارد يا ندارد؟ اگر واقعيت دارد، چرا متغيير است و ثابت نيست؟ و اگر واقعيت ندارد، پس آنچه هست، چيست؟ او مي ديد كه همه چيز در حال تغيير و تحول است و حقيقت، چيزي است كه همواره ثابت است و اصولا ما به چيزي كه مدام در حال دگرگوني باشد، واقعيت نمي گوييم. در واقع او در پي كشف رابطه ميان دو امر در اشيا و موجودات بود:ميان ثبات موجودات و ميان دگرگوني موجودات و جهان. مانند فلاسفه پيش از سقراط، افلاطون عقيده داشت كه تمام طبيعت در حال حركت و تغيير است. تمام چيزها از ماده ساخته شده اند و در اثر زمان دچار فرسايش مي شوند.اما چيزهايي هم هستند كه جاودانه و تغيير ناپذيرند. آنها قالب ها يا صورت هاي موجوداتند.مثلا تمام انسان ها به وجود مي آيند و مي ميرند، اما يك چيزي هست كه همه انسان ها به طور مشترك دارند، چيزي كه سبب مي شود آنها را انسان بدانيم. آن چيز، الگو، قالب و يا همان صورت انسان است.

    اين صورتها، جاودانه و تغيير ناپذيرند و در واقع الگوهايي غير مادي هستند كه تمام چيزها از روي آنها ساخته شده است. تمام انسان ها صورت انسان و تمام فيل ها صورت، يعني قالب و ساختار فيل را دارند. افلاطون به اين نتيجه رسيد كه در وراي جهان مادي، بايد حقيقتي نهان باشد. وي اين حقيقت را عالم مثال( عالم اين صورت ها ) خواند.در اين عالم، صورت هاي جاودان و تغيير ناپذير موجودات طبيعت وجود دارند. حقائق و واقعيات عالم كه جاودان و دگرگوني ناپذيرند، تنها اين صورتها هستند و آنچه ما با حواس خود درك مي كنيم(يعني پديده هاي طبيعي و محسوسات)، چيزي جز سايه هاي اين حقائق نيست. وجود حقيقي متعلق به مثال ها است و عالم طبيعت فقط نمود آنها است. تمام امور عالم چه مادي مانند حيوانات و جمادات و نباتات و چه غير مادي مانند شجاعت، عدالت و تمام فضايل اخلاقي، صور و حقايقي دارند كه نمونه كامل اين امور بوده و در عالم مثال قرار دارند. در نظر افلاطون، ما قادر نيستيم از چيزي كه پيوسته در حال تغيير است، شناخت حقيقي پيدا كنيم.

    جهان طبيعت پيوسته در حال تغيير است و شناخت حقيقي نمي تواند به آن تعلق بگيرد. در مورد عالم ظاهر، يعني عالم محسوسات، فقط مي توان با حدس و گمان حرف زد. بلكه شناخت حقيقي فقط به صورت ها يا مثال هاي عالم تعلق مي گيرد؛ زيرا شناخت حقيقي شناختي است كه عقل به دست دهد و عقل نيز فقط با امور جاودان و تغيير ناپذير عالم، يعني با مثال ها سروكار دارد. بدين ترتيب در نظر افلاطون، حقيقت به دو بخش تقسيم مي گردد:جهان محسوسات كه شناخت ما از آن از راه كابرد حواس و بنابراين ناقص است. در اين جهان همه چيز در حال تغيير است و هيچ چيز ثابت و دائمي نيست. در حقيقت در اين جهان، هيچ چيز هستي و بود ندارد؛ بلكه اين جهان، جهان نمودها و شدن هااست. چيزها مي آيند و مي روند و هيچ چيزي پايدار نيست و واقعيت ندارد.

    بخش ديگر، عالم مثال است كه فقط با عقل مي توان از آن شناخت كامل و حقيقي به دست آورد و اين عالم را نمي توان با حواس ادراك نمود. به گفته وي و بر همين اساس، انسان نيز موجودي دوگانه است. مابد ني داريم كه به جهان محسوسات پيوند خورده و متغير است، ولي ما روح فنا ناپذيري نيز داريم كه چون مادي نيست، مي تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود روح پيش از آنكه در جسم حلول كند، در عالم مثال وجود داشته و مثل يعني حقايق را درك كرده است. اما همين كه به اين دنيا آمد و در بدن انسان حلول كرد، همه مثالها را از ياد مي برد.

    با اين حال، خاطره اي مبهم از آن ها را داراست، طوري كه وقتي در جهان طبيعت با موجودات مختلف و شكل ها و صورتهاي آنها روبرو مي شود، به ياد عالم مثال و صورتهاي آن مي افتد و همين امر در روح، حسرت بازگشت به جهان اصلي را بر مي انگيزد. بدين معنا علم و شناخت حقيقي انسان، چيزي جز ياد آوري نيست؛ يادآوري صورتهاي جاودانه و حقائق اصلي عالم. افلاطون در عين حال مي گويد كه انسانها نمي خواهند روح خود را آزاد كنند تا به عالم مثال باز گردد. اكثر مردم به محسوسات يعني سايه هاي حقايق چسبيده اند و به دنبال خود حقايق نيستند.وي اين وضعيت را در مثال و داستان مشهور خويش، معروف به تمثيل غار نشان داده است. فلسفه افلاطون يك فلسفه منجم است كه در اخلاق و هنر و سياست و ديگر حيطه هاي فلسفه به طور گسترده اي وارد مي شود.آراء او در زمينه هاي مختلف فلسفي، تاثيرات شگرفي بر فلسفه و فرهنگ بشري تا به امروز گذاشته است.

    منبع :ariaye , آريايی


  11. #191
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها



    زندگینامه آلبرت انیشتین



    مقدمه:
    اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پركاهي با عمق و دقت ؛بايد جهان را به درستي شناخت امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پركاهي پي برد. در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهديافت ، من براي شرح حال و زندگي انيشتن را نه براي رياضدانان ونه براي فيزيكدانان ،نه براي اهل فلسفه نه براي طرفداران استقلال يهود بلكه براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پرتناقض قرن بيستم درك كنند . و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پابان عمر :
    آلبرت انيشين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است . زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد.
    پدر آلبرت ، هرمان انيشتين كارخانه ي كوچكي براي توليد محصولات الكتروشيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كامل نداشت .پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراتوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدراعظم آن « بيسمارك » و ژنرال «مولتكه » و امپراتور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت.
    مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و زني بود از اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار موسيقي بود. آلبرت كوچولو به هيچ مفهوم كودك عجوبه اي نبود و حتّي مدّت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن آموخت بطوريكه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غيرعادي باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را كه ما بين كودكان انجام مي گرفت و موجب سرگرمي كودك و محبّت في ما بين مي شود را دوست نداشت .
    آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم كاتوليك تحصيل كرد و از آن لذّت فراوان و بود وحتّي در مواردي از دروس كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت چنان قوي شد كه مي توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سوألهاي معلّم جواب دهند او به آنها كمك مي كرد. انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه «لوئيت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطايي مي شدند راه و رسم تنبيه ايشان آن بود كه مي بايست بعد از اتمام درس ، تحت نظر يكي از معلّمان ، در كلاس توقيف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز كلاسهاي درس ، اين اضافه ماندن شكنجه اي واقعي محسوب مي شد.
    ذوق هنري:
    ذوق هنري انيشتين چنان بود كه او وقتي پنج ساله بود روزي پدرش قطب نمايي جيبي را به وي نشان داد . خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در كوك تأثير عميقي گذاشت با وجود آنكه هيچ عامل مرئي در حركت عقربه تأثيري نداشت كودك چنين نتيجه گرفت در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند. وقتي كه انيشتين پانزده ساله بود حادثه اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت : هرمان پدر او در كار تجارت خويش با مشكلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند كه كارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهند. از آن جا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذّتهاي بود تصميم گرفت كه به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه ي مشابهي را ايجاد كرد. هنگاميكه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد. آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت ونابهنجار است .
    دوران دانشجويي:
    در اين دوران مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مركزي به استثناي آلمان ، مدرسه ي دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد ولي بخاطر اينكه درعلوم طبيعي اطلاّعاتي وسيع نداشت درامتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست كرد كه ديپلم متوسطه اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است در يك مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آآرائو»كه با روش جديدي اداره مي شد معرفي كرد.
    بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اين كه درس هاي فيزيك دارالفنون آميخته با هيچ گونه عمق فكري نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد كه كتب جستجوكنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادانكلاسيك فيزيك نظري از قبيل: بولترمان،ماكسول و هوتز را با حرص عجيبي مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين كتابها مي گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه اي آشنا شد كه چگونه بنيان رياضي مستحكمي ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصيلات خود راپايان داد و به مسأله مهم تهيه شغل مواجه شد. از آنجا كه نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پولي تكنيك بدست آورد تنها راهي باقي ماند وآن اين بود كه چنين شغل و مقامي در مدرسه ي متوسطه اي جستجو كند. اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بيست و يك سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي و حتّي خوشبخت بود كه مي تواند بهپرورش جوانان بپردازد امّا بزودي متوجّه شد كه معلمّان ديگر نيكي را او مي كارد ضايع و فاسد مي كنند و اين شغل را ترك كرد. بعد از اين دوران تاريك ، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر«برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگرد قديم خود در مدرسه ي پولي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مي نمود وظيفه ي وي آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور مي آوردند مورد آزمايش اوّليه قرار مي داد. شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي مانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درك و استخراج كند.
    چون انيشتين به خصوص به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود كه با كمك محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند. در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده بوسيله ي امپراتور اتريش انجام مي گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا مي گذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده ي فيزيكداني به نام« آنتون لامپا » بود و او براي انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت كه يكي از آنها «كوستاويائومان» و ديگري«انيشتين» بود. «يائومان» آن را نپذيرفت و پس از كش و قوسها فراوان انيشتين اين مقام را پذيرفت. وي صاحب دو ويژگي بود كه موجب گرديد وي استاد زبردستي گررد. اوّلين آنها اين بود كه علاقه ي فراوان داشت تا براي عدّه ي بيشتري از همنوعان خود وبخصوص كسانيكه در حول وحوش او مي زيسته اند مفيد باشد.
    ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود كه انيشتين را وا مي داشت كه نه فقط افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد بلكه روش تنظيم و بيهن آنها به نحوي باشد كه چه خود او و چه مستهعان از نظر جهان شناسي نيز لذّت مي برند. هدف انيشتين اين بود كه فضاي مطلق را از فيزيك براندازد تئوري نسبي سال 1905 كه در آن انيشتين فقط به حركت مستقيم الخط متشابه پرداخته بود انيشتين با كمك از «اصل تعادل» پديدههاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني كند كه قابل مشاهده بوده اند و مي توانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد كرد.
    عزيمت از پراگ:
    در مدّتي كه انيشتين در پراگ تدريس مي كرد نه فقط نظريه جديد خود را درباره غير وي بنا نهاد بلكه با شدّت بيشتري نظريه ي خود را درباره ي كوآنتوم نو را كه در شهر برن شروع كرده بود ، توسعه داد. با همه ي اين تفاصيل انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع دادكه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 خدمت اين دانشگاه را ترك كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر وصداي بسيار در اين شهر شد در سر مقاله بزرگترين روزنامه ي آلماني شهر پراگ نوشته شد:«كه نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ ترك كرد.» انيشتين عازم شهر زوريج گرديد و در پايان سال 1912 با سمت استادي مدرسه ي پولي تكنيك زوريج مشغول به كار شد شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند كه وي بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط يابد. سالها بود كه مقامات رسمي آلمان كوشش مي كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي باشد بلكه در عين حال كانون فعّاليّت هنري و علمي نيز محسوب گردد بهمين جهت از انيشتين دعوت بعمل آوردند.
    مدّت كمي بعد از ورود انيشتين به برلن ، انيشتين از زوجه ي خويش هيلوا كه از جنبههاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد مي گذارند. هنگاميكه به عضويت آكادمي پاشاهي انتخاب شد سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بيش از حد جوان مي نمود. در اين حال همه انيشتين را در وهله ي اوّل مردي مؤدب ودوست داشتني به نظر مي آوردند. فعّاليّت اصلي انيشتين در برلن اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته ي فيزيك درباره ي كارهاي علمي مصاحبه و مذاكره كند وآنها را در تهيه برنامه ي جستجوي علمي راهنمايي كند. هنوز يكسال از اقامت انيشتين در برلن نگذشته بود كه ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع شد.
    در مدّت جنگ جهاني اوّل ، روزنامه هاي برلن همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه ي خويش الزا آشنايي پيدا كر. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت با اينحال انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه ي آن بر دنياي علم تحصيل گرديد مانع از آن نشد كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه وتكميل نظريه ي ثقل خويش بپردازد. وي با پيمودن راه تفكّري كه در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال 1916 نظريه اي براي ثقل بپردازد. و جاذبه ي عمومي بنا نهد كه بلكي مستقل از نظريه هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود. اهّميّت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجّه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند تأييد تجربي نظريه انيشتين توجّه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. به زودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالك ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
    مسافرتهاي انيشتين:
    تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي شد موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه ي طبقات اجتماعي توجّه عموم مردم به سوي تئوريهاي او جلب شود. مفاهيمي كه براي تودههاي مردم هيچگونه اهّميّتي نداشته است وعامه ي ايشان تقريبأ چيزي از آن درك نمي كردند موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين دراين زمان سفرهاي خود را آغاز كرد ابتدا به هلند، بعد به كشورهاي چك و اسلواكي، اسپانيا، فرانسه، روسيه، اتريش، انگليس، آمريكا و بسياري كشورهاي ديگر. امّا نكته قابل توجّه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود . انيشتين به آسيا وبه كشورهاي چين، ژاپن و فلسطين سفر كرده است و اين خاتمه ي سفرهاي او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان انيشتين بار ديگر در برلن مستقر گرديد. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را بعنوان بيان افكار قوم يهود و به سوي فاشيسم مي دانستند به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريكا مي رود. بعد از چندي همسرش الزا در سال 1936 از دنياي مي رود و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش آمد. در همين دوران انيشتين تابيعت كشور آمريكا را مي پذيرد. انيشتين در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترك كرد ولي اين تغيير سمت رسمي ، تغييري در روش زندگي و كار او به وجود نياورد وي كماكان در پنيستون بسر مي برد و در مؤسسه ي مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
    آخرين سالهاي زندگي انيشتين:
    اين دوران تجسّس در نيمه انزواي شهر پرنيستون به تدريج با اصطراب و احتشاش آميخته مي شد. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود ليكن اين دوره ي ده ساله درست مصادف با هنگامي بود كه عهد بمب اتمي شروع مي گرديد و بشريّت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز مي كرد. بنابراين مسأله واقعي كه براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود با وجود اينكه منظور ما در اين جا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او مي باشد باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نكنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود يكي از آنها نامه ي مشهور است كه وي مي بايست براي همكاري خود در شوروي بفرشد و دوّم شرح وقايعي است كه در اوضاع و احوال فيزيكدانان آمريكايي ، خاصه دانشمندان اتمي ، در داخل مملكت خودشان تغيير بسيار ايجاد كرد.
    اكنون مي توانيم بصورت شايسته تري همه ي آنچه را كه گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي مي شد مشاهده كنيم و سر انجام روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان ، مردي كه احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه ي مردان جهان بوده است ، در شهر پرنيستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي وتفكر و مبارزه دست كشيد و از دار دنيا رفت و در گذشت.
    در پايان به اظهار نظرهاي برخي از مشاهير درباره ي انيشتين بعد از وفات وي مي پردازيم:
    پيشر فتي كه انيشتين نصيب معرفت ما درباره ي طبيعت كرد از قدرت مهمّ جهان ‹امروزي خارج است. فقط نسلهاي آينده خواهند توانست مفهوم واقعي آن را درك كند. › « دكتر هارولددوز رئيس دانشگاه پرنيستون در آمريكا »
    ‹وي دانشمند بزرگ اين عصر و به واقع يكي از جويندگان عدالت و راستي بود كه هرگز با نا راستي و ظلم مصالحه نكرد.› «جواهر لعل نهر نخست وزير هند»
    و بسيار از كسان ديگر كه تعدادشان از 50 عدد نيز مي گذرد و در اينجا نمي توان به همه ي آنها اشاره كرد.
    «انيشتين مرد امّا علمش نمرد. او تنها تفكر و دانش خويش را براي ما باقي گذارد تا راه گشاي بسياري از مسائل ما باشد. »
    ياد آو زنده و روحش شاد باد
    بر گرفته از كتاب زندگينامه ي آلبرت انيشتين و تاريخ سياسي و اجتماعي دوران او اثر :«فيليپ فرانك» به ترجمه«حسن صفاري»
    محقق«حسين اخگر»
    ویرایش توسط ghost of wind : 01-12-2008 در ساعت 11:40 PM

  12. #192
    مدير بازنشسته بخش كميك استريپ ghost of wind آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    کوچه فراموش شده مهربانی
    نگارشها
    169

    پاسخ : دانستنیها

    زندگینامه دکتر حسابی



    سيد محمود حسابي در سال 1281 (ه.ش), از پدر و مادري تفرشي در تهران زاده شدند. پس از سپري نمودن چهار سال از دوران كودكي در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات گرديدند. در هفت سالگي تحصيلات ابتدايي خود را در بيروت, با تنگدستي و مرارت هاي دور از وطن در مدرسه كشيش هاي فرانسوي آغاز كردند و همزمان, توسط مادر فداكار, متدين و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابي) , تحت آموزش تعليمات مذهبي و ادبيات فارسي قرار گرفتند. استاد, قرآن كريم را حفظ و به آن اعتقادي ژرف داشتند. ديوان حافظ را نيز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدي, شاهنامه فردوسي, مثنوي مولوي, منشات قائم مقام اشراف كامل داشتند.
    شروع تحصيلات متوسطه ايشان مصادف با آغاز جنگ جهاني اول, و تعطيلي مدارس فرانسوي زبان بيروت بود. از اين رو, پس از دو سال تحصيل در منزل براي ادامه به كالج آمريكايي بيروت رفتند و در سن هفده سالگي ليسانس ادبيات, در سن نوزده سالگي, ليسانس بيولوژي و پس از آن مدرك مهندسي راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه كشي و راهسازي, به امرار معاش خانواده كمك مي كردند. استاد همچنين در رشته هاي پزشكي, رياضيات و ستاره شناسي به تحصيلات آكادميك پرداختند.
    شركت راهسازي فرانسوي كه استاد در آن مشغول به كار بودند, به پاس قدرداني از زحماتشان, ايشان را براي ادامه تحصيل به كشور فرانسه اعزام كرد و بدين ترتيب در سال1924 (م) به مدرسه عالي برق پاريس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصيل شدند.
    همزمان با تحصيل در رشته معدن, در راه آهن برقي فرانسه مشغول به كار گرديدند و پس از پايان تحصيل در اين رشته كار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ايالت "سار" آغاز كردند. سپس به دليل وجود روحيه علمي, به تحصيل و تحقيق, در دانشگاه سوربن, در رشته فيزيك پرداختند و در سال 1927 (م) در سن بيست و پنج سالگي دانشنامه دكتراي فيزيك خود را , با ارائه رساله اي تحت عنوان "حساسيت سلول هاي فتوالكتريك", با درجه عالي دريافت كردند.
    استاد با شعر و موسيقي سنتي ايران و موسيقي كلاسيك غرب به خوبي آشنايي داشتند وايشان در چند رشته ورزشي موفقيت هايي كسب نمودند كه از آن ميان مي توان به ديپلم نجات غريق در رشته شنا اشاره نمود.
    پروفسور حسابي به دليل عشق به ميهن و با وجود امكان ادامه تحقيقات در خارج از كشور به ايران بازگشت و با ايمان و تعهد, به خدمتي خستگي ناپذير پرداخت تا جوانان ايراني را با علوم نوين آشنا سازد. پايه گذاري علوم نوين و تاسيس دارالمعلمين و دانشسراي عالي, دانشكده هاي فني و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده ها كتاب و جزوه و راه اندازي و پايه گذاري فيزيك و مهندسي نوين, ايشان را به نام پدر علم فيزيك و مهندسي نوين ايران در كشور معروف كرد. حدود هفتاد سال خدمت علمي ايشان در گسترش علوم روز و واژه گزيني علمي در برابر هجوم لغات خارجي و نيز پايه گذاري مراكز آموزشي, پژوهشي, تخصصي, علمي و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار مي رود كه براي نمونه به مواردي اشاره مي كنيم:
    _ اولين نقشه برداري فني و تخصصي كشور (راه بندرلنگه به بوشهر)
    _ اولين راهسازي مدرن و علمي ايران (راه تهران به شمشك)
    _ پايه گذاري اولين مدارس عشايري كشور
    _ پايه گذاري دارالمعلمين عالي
    _ پايه گذاري دانشسراي عالي
    _ ساخت اولين راديو در كشور
    _ راه اندازي اولين آنتن فرستنده در كشور
    _ راه اندازي اولين مركز زلزله شناسي كشور
    _ راه اندازي اولين رآكتور اتمي سازمان انرژي اتمي كشور
    _ راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران
    _ تعيين ساعت ايران
    _ پايه گذاري اولين بيمارستان خصوصي در ايران, به نام بيمارستان "گوهرشاد"
    _ شركت در پايه گذاري فرهنگستان ايران و ايجاد انجمن زبان فارسي
    _تدوين اساسنامه طرح تاسيس دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري دانشكده فني دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري دانشكده علوم دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري شوراي عالي معارف
    _ پايه گذاري مركز عدسي سازي اپتيك كاربردي در دانشكده علوم دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري بخش آكوستيك در دانشگاه و اندازه گيري فواصل گام هاي موسيقي ايراني به روش علمي
    _ پايه گذاري و برنامه ريزي آموزش نوين ابتدايي و دبيرستاني
    _ پايه گذاري موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري مركز تحقيقات اتمي دانشگاه تهران
    _ پايه گذاري اولين رصدخانه نوين در ايران
    _ پايه گذاري مركز مدرن تعقيب ماهواره ها در شيراز
    _ پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان
    _ پايه گذاري انجمن موسيقي ايران و مركز پژوهش هاي موسيقي
    _ پايه گذاري كميته پژوهشي فضاي ايران
    _ ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي كشور (در ساختمان دانشسراي عالي در نگارستان دانشگاه تهران)
    _ تدوين اساسنامه و تاسيس موسسه ملي ستاندارد
    _ تدوين آيين نامه كارخانجات نساجي كشور و رساله چگونگي حمايت دولت در رشد اين صنعت
    _ پايه گذاري واحد تحقيقاتي صنعتي سغدايي (پژوهش و صنعت در الكترونيك, فيزيك, فيزيك اپتيك, هوش مصنوعي)
    _ راه اندازي اولين آسياب آبي توليد برق (ژنراتور) در كشور
    _ ايجاد اولين كارگاه هاي تجربي در علوم كاربردي در ايران
    _ ايجاد اولين آزمايشگاه علوم پايه در كشور

  13. #193
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    آيا حافظ در پايان عمر پيرو آيين مهر و ا وستا شده بود ؟

    محمد گلندام كه از شاگردان و مريدان حافظ بوده است و تمامي غزليات وي را، او جمع آوري و نشر داده است ، در مقدمه غزليات از حافظ به عنوان شهيد ياد مي كند كه در پي فتواي فقها به قتل رسيده است!!!
    در كتاب عرفات العاشقين ، نوشته ي اميرتقي الدين ، مي خوانيم:
    آنگاه كه ماموران حكومت در پي فتواي فقها و حكم قوه ي قضاييه به خانه ي حافظ حمله نمودند تا وي را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامي آثار و نوشته هاي وي را در چاه ريختند تا به دست ماموران نيفتد.

    شمس الدين محمد حافظ شيرازي كه در كودكي قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامي قرآن عادتي شده بود كه كودكان در 8-10 ويا 12 سالگي آنرا وظيفه مي دانستند و در اين سن و سا ل تمامي قرآن را از بر مي خواندند و به ديگران آموزش مي دادند. حافظ در كودكي علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در يك نانوا يي نيز كار مي كرد و به كار خمير گيري مشغول بود. حافظ از همان نوجواني به عنوان رند شيراز معروف شد. و اين به خاطر زيركي و باهوشي وي بود. رند در لغت به معناي زيرك،
    هوشيار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسيار ، مي باشد و نيز به كسي مي گويند كه درونش پاك تر از ظاهرش باشد.

    چنانچه برخي از مورخين نوشته اند و از غزليات حافظ برداشت مي شود ،حافظ در نوجواني عاشق دختري به نام (( شاخ نبات )) مي شود كه دختر پيش نماز محل بوده است. و در همين هنگامه عاشقي ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرايي رشد مي كند. ولي شوربختانه ملاي محل ، دختر خود را عروس مي كند. و حافظ در عشق نوجواني خود شكست مي خورد. از سويي ديگر استقبال مردم و خردمندان از غزليات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ايران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها عليه حافظ مي شود. و آنها را به جايي مي كشاند تا از هر بيت و غزل ا و سندي بيابند براي محكوم كردن و تكفير رند شيراز.

    از سويي ديگر حافظ نيز بيش از پيش به ناداني، تزوير و بي مايه بودن افكار فقها پي ميبرد و كم كم از آنها و انديشه هاي آنها جدا مي شود و در غزليات خود به افشاي آنها مي پرداخت:
    دور شو از برم اي واعظ و بيهوده مگوي من نه آنم كه دگر گوش به تزوير كنم
    حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي دام تزوير نكن چون دگران قرآن را

    همانطور كه حافظ آرام آرام از افكار و عقايد فقها ي دوران خود جدا و دور مي شد ، به سوي يك انديشه ي جايگزين نيز نزديك ميشود ، و در سروده هاي خود اعتراف مي كند كه در ابتدا از حقايق آگاه نبوده است تا اينكه در پي آشنايي با انديشه هاي ديگر در معني بر او گشوده مي شود:
    اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مكتب غم تو چنين نكته دان شدم
    آن روز بر دلم در معني گشوده شد كز ساكنان درگه (( پير مغان)) شدم

    در پي توطئه هاي ملايان ، بارها و بارها حافظ از شيراز رانده شد و او را تبعيد نمودند:
    گر ازين منزل غربت بسوي خانه روم دگر آنجا كه روم عاقل و فرزانه روم
    اما پس از بازگشت از تبعيد ، باز اعترافات رند شيراز در غزل هاي وي متبلور ميشود:
    گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد واي اگراز پس امروز بود فردايي

    (( مغ)) در لغت به انسان اوستايي ، و يا پيشواي آيين اوستا گفته مي شود و پير مغان به زرتشت نخستين و يا بزرگترين پيشواي آيين اوستا اطلاق مي شود. حافظ در هنگامه ي پاياني عمر خود، بسيار به اين مسئله كشيده مي شود و در غزليات بسياري وفاداري خود را به پير مغان و (( آيين مهر )) اعلام مي كند:
    جام مي ، گيرم و از اهل ريا دور شوم يعني ازاهل جهان پاك دلي بگزينم
    بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند كه مكدر شود آيينه ي (( مهر آيينم))

    در اين ابيات حافظ صريحا اعتراف مي كند كه آيين ودين ا و ميترايي يا همان آيين مهر است.

    و اما اسناد ميترايي بودن رند شيراز و پيرو (( آيين اوستا = پير مغان )) بودن وي در لابه لاي غزليات او با صراحتي ويژه به چشم مي خورد:
    بنده ي پير خراباتم كه لطفش دائم است ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست گاه نيست
    چل سال پيش رفت كه من لاف مي زنم كز چاكران پير مغان كمترين منم
    منم كه گوشه ميخانه خانقاه من است دعاي پيرمغان ورد صبحگاه من است
    حافظ جناب پير مغان جاي دولت ست من ترك خاكبوسي اين در نميكنم
    گرمدد خواستم از پيرمغان عيب مكن شيخ ما گفت كه در صومعه همت نبود
    مريد پيرمغانم زمن مرنج اي شيخ چرا كه وعده توكردي واو بجا آورد

    و در جايي ديگر مي گويد:
    در خرابات مغان نور خدا مي بينم اين عجب بين كه چه نوري ز كجا ميبينم
    از آن به دير مغانم عزيز مي دارند كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست

    هرچند آيين اوستا يكي از چهار ديني ست كه قرآن مجبور به پذيرش آن گشته و پيروان اين چهار آيين در ممالك اسلامي مي بايست امنيت مي داشتند ، اما بخشي از فقها و روحانيون همواره در طول تاريخ ، انسانهاي آزاده و فرهيخته ي بسياري را به جرم كفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتي حافظ را كه طبق آيين اوستا خداپرست بوده است ، نيز شامل اين اتهامات شده و چون بسياري ديگر مانند سهروردي ، ابن مقفع ، حلاج و... در پي حكم روحانيون اسلامي به قتل رسيده است

  14. #194
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    جنگ بلخ و استفاده بهرام چوبين از نوعي موشك عليه خاقان

    28 نوامبر سال 588 ميلادي ، ارتش ايران در جنگ با خاقان "شابه " در بلخ از سلاح تازه اي که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در اين جنگ فرماندهي ارتش ايران را ژنرال بهرام مهران معروف به بهرام چوبين برعهده داشت که در تاريخ نظامي جهان از او به عنوان يک نابغه نظامي نام برده اند.



    "هرمز" شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتي شنيد كه خاقان شمالغربي چين وارد اراضي ايران در شمالشرقي خراسان (تاجيکستان فعلي و شمال افغانستان) شده ، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس است ژنرالهاي ايران را به تشکيل جلسه اي در شهر تيسفون (نزديک بغداد) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خود را به اخراج او از ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرين اطلاعي که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ايران ) رسيده، " خاقان شابه" داراي 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فيل جنگي است. ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبين را براي انجام اين کار خطير برگزيدند و او پذيرفت. بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفري ايران، 12 هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله (ميانسال) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهندوستي آنان قبلا به ثبوت رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختي بودند و در جنگ سوار و پياده تجربه داشتند .و ي به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافي عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد. بهرام به جاي انتخاب راه معمولي، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه اي که خاقان متوجه نشد. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگري داشت هر دو روز يک بار سربازان را جمع مي کرد و براي آنان از اهميت وطندوستي و رسالتي که هر فرد در اين زمينه دارد سخن مي گفت و آنان را اميد ايرانيان مي خواند - مردماني که مي خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زيست کنند. خاقان زماني از اين لشکر کشي آگاه شد که بهرام چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنيد كه بهرام باكمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامي مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت. بهرام به واحدهاي آتشبار (نفت اندازان) توصيه کرد که حمله را با پرتاب پيکانهاي شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرايش سپاهيان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظيم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تير چشم فيلها را هدف قرار دهند، و سپس خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظيم او متلاشي گرديد و پسر وي نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتي هاي تاريخ است. بهرام چوبين در" ري " به دنيا آمده بود و از خانواده مهران بود .در دوران ساسانيان بهترين افسران ارتش امپراتوري ايران از فاميل مهران برخاسته بودند. بهرام که به علت بلندي قد و عضلاني بودن اندام به چوبين( مانند چوب) معروف شده بود در زماني که از سوي شاه ايران حاکم چارك شمالغربي بود (از ري تا مرز شمالي گرجستان و داغستان کنوني شامل ارمنستان، آذربايگان و کردستان - يک چهارم کل ايران . در آن زمان، ايران به چهار ابر استان تقسيم شده بود كه هركدام را چارك نوشته اند) هنگام بازديد از محل فوران نفت خام در ناحيه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبي غربي درياي مازندران و آگاهي از قدرت اشتغال اين ماده، تصميم گرفت که از آن نوعي سلاح تعرضي ساخته شود و اين کار به مهندسان ارتش واگذار شد . ظرف مدتي کوتاهتر از يک سال، پيکاني ساخته شد که بي شباهت به راکت هاي امروز نبود و اين پيکان حامل گوي دوکي شکل آغشته به نفت خام بود که از روي تخته اي که بر پشت قاطر قرارداشت پرتاب مي شد. طرز پرتاب آن بي شباهت به کمان نبود. دستگاه از يک زه (روده) و چوب گز (نوعي درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار مي كردند و داراي يک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکيل مي دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند ، نفر سوم نشانه گيري مي کرد و فرمانده اين آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پيکان) بود و مهمات رساني مي کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و هر واحد آتشبار، هشت نيزه دار دفاع مي کردند. هنگامي که بهرام سرگرم پس راندن خاقانيان به آن سوي کوههاي پامير و سين کيانگ امروز بود، شنيد که در پايتخت، پسر شاه (خسرو پرويز) بر ضد پدرش کودتا کرده است که برق آسا خود را به تيسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرويز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعيين شاه بعدي زمام امور را به دست گرفت که پرويز فراري با دريافت کمک از امپراتور روم به جنگ او آمد. قسمتي از ارتش ايران هم به پرويز پيوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سياست را بر ادامه برادرکشي و قتل ايراني به دست ايراني که امري ناپذيرفتني بود ترجيح داد و به خراسان بازگشت و تا پايان عمر در همانجا باقي ماند. به نوشته بسياري از تاريخ نگاران، سامانيان که باعث احياء زبان فارسي و فرهنگ ايراني شدند از نسل بهرام چوبين هستند.
    برگرفته از پایگاه تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران

  15. #195
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    Thumbs down معاني سمبليك گلها


    - گل رز:
    * رز سرخ: عشق بي ريا-زيبايي-شجاعت-
    احترام-تبريك- "دوستت دارم"
    * رز سفيد: پاكي-معصوميت-راز-سكوت-فروتني-احترام- "عشق من به تو عميق و خالصانه است"
    * رز صورتي: قدرداني- "متشكرم" وقار-ستايش-همدلي-لطافت-شادكامي- "باورم كن" - "تو خيلي دوست داشتني هستي"
    * رز زرد: شادماني-رفاقت-شوق-حسادت-آغاز دوباره- "فراموشم نكن" - "معذرت ميخواهم"
    * رز بنفش: عشق در نگاه اول.
    * رز نارنجي: اشتياق-شيفتگي-آرزو.
    * غنچه رز: نماد پاكي و زيبايي-جواني-عشق نوپا.
    * يك شاخه گل رز: سادگي-سپاسگزاري-عشق تازه.
    * يك شاخه گل رز سرخ: "دوستت دارم".
    * رزسفيد عروس: عشق مبارك و فرخنده.
    * رز قرمز سير: سوگواري.
    * رز سياه: مرگ.
    * تركيبي از رز سفيد و سرخ: اتحاد-سازش
    * رز كاملا شكفته: "من متعهد به تو هستم"-"هنوز دوستت داردم"
    * دسته گل رز: قدرداني.
    * دسته گل رز كوچك: "من به ياد تو هستم"
    - داوودي: حقيقت - "تو دوست فوق العاده اي هستي"

    - نيلوفر آبي: حقيقت

    - نرگس: غرور - خود بيني

    - بنفشه: انديشه هاي ناگفته- سفر- "سفر بخير" -پاكدامني-فروتني

    - سوسن سفيد: دوشيزگي - پاكي

    - اقاقيا: عشق پاك - عشق پنهاني

    - بگونيا: هشدار

    - كاكتوس: پايداري - استقامت

    - كامليا صورتي: "در آرزوي تو هستم"
    - كامليا قرمز: "عشق تو همچون آتشي در قلب من است"
    -
    كامليا سفيد: "تو در خور پرستشي"


    - ميخك: شيفتگي - عشق زن - ستايش - "بله"

    - قاصدك: وفاداري - خوشبختي - صداقت - پيام آور عشق

    - فراموشم نكن: خاطرات گذشته - عشق ناب

    - پيچك: عشق - صداقت - وفاداري

    - نسترن: آرزو - همدلي - "دوستم داشته باش"

    - لادن: پيروزي - غلبه - فتح

    - لاله: عاشق تمام عيار - "باورم كن"

    - اركيد: عشق - زيبايي

    -نرگس زرد: احترام - جوانمردي - " تا زماني كه تو در
    كنار من هستي خورشيد بر من خواهد تابيد"

    - اطلسي: شرم - ازدواج فرخنده

    - گل پامچال: "بدون تو قادر به زندگي كردن نميباشم"

    - ياسمن: شادي - شيريني - دلپذيري - وقار

    - رزماري: يادآوري - خاطرات - يادگاري

    - آلاله: پروت - زرق و برق

    - آفتاب گردان: ستايش - غرور - پرستش

    - مريم: لذت

    - گلايل: ستايش - صداقت - "به من فرصت بده"

    - زنبق: اندوه - تاسف

    - آنتوريوم: عاشق

    - مرغ بهشتي: شكوه - عظمت

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ