Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 30 از 40 نخستنخست ... 202829303132 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 436 تا 450 , از مجموع 587

موضوع: دانستنیها

  1. #436
    کاربر افتخاری فروم shavang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نگارشها
    725

    پاسخ : دانستنیها

    آيا ميدانستي اگر تار عنکبوت به کلفتي مغز يک مداد به هم تنيده شود ميتواند سنگيني يک هواپيمای بزرگ بوينگ را تحمل کند؟

    آيا ميدانستي که ديوار چين با بهره گيري از ديواري كه كوروش در شمال ايران در سال 544 قبل از ميلاد براي جلوگيري از تهاجم اقوام شمالي ساخت ، ساخته شد؟

    آيا ميدانستي که در هر ثانيه بيش از 5000 بيليون بيليون الکترون به صفحه تلويزيون برخورد مي‌کند و تصويري را که شما تماشا مي‌کنيد، بوجود مي‌آورد؟

    آيا ميدانستي که نوشابه خطر بزرگي براي دندانها به شمار مي رود. به علت اسيديته بالاي نوشابه آسيب جدي براي دندانهاست و همچنين بخاطر دفع كم آن در سرخرگها، سياهرگها و بافتهاي پوستي تجمع ميكند . همچنين تاثير سوء بر عملكرد كليه ها ميگذارد. نوشابه گاز دار دي اكسيد را در بدن افزايش داده و موجب كاهش اكسي‍ژن ميگردد؟

  2. #437
    کاربر افتخاری فروم shavang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نگارشها
    725

    پاسخ : دانستنیها

    باغهاي معلق بابل

    در سال 1898 ميلادي باستانشناس آلماني « روبرت كلدوي » ، در حدود 90 كيلومتري جنوب بغداد در عراق امروز در سواحل رود فرات جستجو در پي ويرانه ها و بقاياي شهر غرق شده ي بابل را آغاز كرد.
    بابل كه در عهد عتيق (تورات ــ كتاب آسماني موسي) از آن با همين نام ياد شده است ، در تاريخ بيش از سه هزار ساله ي خود سه بار تا پي ديوارهاي شهر منهدم شده و همواره ديگر بار از نو ساخته شده بود ، اما در نهايت اين شهر در قرنهاي 6و 5 پيش از ميلاد تحت سلطه و حكمراني فارسها و مقدونيها قرار گرفت.
    بابل نخستين شهر جهاني تاريخ بشريت محسوب مي شود و قبل از هر چيز به خاطر سه اثر ساختماني برجسته ، كه براي اهل فن و حرفه ي زمان خود جنجال برانگيز محسوب مي شدند ، يعني: براي برج بابل ، براي ديوارهاي عظيم و مستحكم كه به دور شهر كشيده شده بود و براي باغهاي معلق سميراميس ، مشهور و معروف شده بود.
    « كلدوي » از سوي شركت « آلمان ــ مشرق زمين » در برلين مأموريت داشت به جستجوي اين سه اثر هنري فني عجيب بپردازد و آنها را از دل زمين حفاري كند . اين باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجراي اين مأموريت سپري كرد ؛ او براي اين كه بتواند با توده ي عظيم خرابه ها و ويرانه ها دست و پنجه نرم كند دستور داد يك خط كامل نقاله ي حفاري براي انجام اين كار از اروپا به محل بياورند ــ و او در كار خود موفق شد. او برج بابل را يافت ، معبدي بزرگ و مطبّق و در عين حال درون پُر كه به افتخار خداي كشور بابل ، « مردوك » برپا شده بود . در هر صورت ، از اين اثر ساختماني كه ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روي سطح چهار گوشي كه هر ضلعش نيز 90 متر طول داشته ، بنا شده بود ؛ تنها تعدادي از پايه هاي اصلي بنا و تل عظيمي از خاكهاي آثار مخروبه باقي مانده بود.
    « كلدوي » همچنين ديوار شهر بابل را ، كه عظمتش تعجب جهانيان زمان خود را برانگيخته بود ، پيدا كرد: ديوار بقدري عريض بود ، كه دو ارابه ي اسبي مي توانستند روي آن براحتي در كنار هم حركت كنند. اين ديوار ، تمام شهر ، مجتمع قصرها و نيز يك قطعه زمين مسطح و بزرگ را در بر مي گرفت. اين قطعه زمين احتمالاً براي مردمي كه خارج از ديوار زندگي مي كردند ، هنگام حمله ي احتمالي دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. « كلدوي » از اين اثر ساختماني عظيم نيز فقط پايه هاي اصلي ديوار را كه تا 12 متر ارتفاع داشتند و تل عظيمي از ويرانه ها را يافت. اما باغهاي معلق معروف كجا بود؟
    اين پژوهشگر آلماني پس از اينكه سالهاي طولاني سختكوشانه و با ناكامي به دنبال اين اثر ساختماني گشته بود ، يك روز در گوشه ي شمال شرقي مجتمع بي حد و مرز كاخهاي سلطنتي ، در عمق يك متري از سطح خاك و خرابه ، به ساختماني برخورد كه مشابه آن را تا به حال هرگز نديده بود ؛ اين پي از دوازده اتاق باريك و دراز كه اندازه يكديگر بودند تشكيل مي شد ، كه ــ بر خلاف تمام ديگر آثار ساختماني كشف شده در بابل ــ از سنگِ تراش داده درست شده بود. اين دوازده اتاق در دو سوي يك راهروي مياني رديف شده بودند ؛ سقف اين اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محكم و قطور بود ، كه ظاهراً منظور از ساخت آن تحمل بارهاي سنگين بوده است. ديوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چيز ديگري كه كلدوي در اين خرابه ها درست در كنار اثر ساختماني طاقْ گنبدي دوازده اتاقه كشف كرد ــ كه كمتر از آن اتاقهاي نادر ، عجيب نبود ــ يك حلقه چاه بود. اين چاه از يك دهانه ي حلقويِ مركزي و دو دهانه ي گوشه دار كوچكتر تشكيل شده بود. چرخ چاهي كه به اين چاه تعلق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهاي كلفت تشكيل مي شده ، باقي نمانده بود . كلدوي مدتي طولاني انديشيد ، كه اين زير زمين طاقْ گنبدي ، زماني چه چيزي را مي توانسته تشكيل بدهد ــ آنگاه او پاسخ را يافت. او در بسياري از نوشته هاي يونانيان و روميان ، و همچنين بر روي كتيبه هاي سنگي خط ميخي زمان بابليها ، سرنخهايي به دست آورد كه در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به كار رفته بوده است: در ديوار شمالي « قصر » يا كاخ و سراي سلطنتي بابل ، و در « باغهاي معلق سميراميس ». سنگهاي تراش داده شده ي قصر را « كلدوي » قبلاً يافته بود ــ بنابراين زير زمين طاقْ گنبدي مي بايست متعلق به « باغهاي معلق » مشهور مي بود.
    « كلدوي » از ادبيات جامع موجود درباره ي بابل قديم ، فقط مي توانست يك تصوير درباره ي شكل ظاهري باغهاي معلق سميراميس نزد خود مجسم كند: احتمالاً روي زيرزمين طاق گنبدي يك ساختمانِ مركزيِ تراس گونه با تراسهاي مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زيري خود واقع بوده و با سطوح سنگي به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
    بر روي هر يك از سطوح سنگي ، يك لايه حصير آغشته به قير ، كشيده شده و روي آن با دو لايه آجر كوره ، فرش و درزهاي ميان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روي اين طبقه ي آجري ، يك لايه سرب ريخته شده بوده كه از نشت رطوبت به طبقات زيرين جلوگيري كند.
    در نهايت بر روي لايه ي سربي ، يك لايه خاك به ارتفاع 3 متر قرار داشته كه باغ اصلي را ــ كه در آن حتي درختان بلند هم ميتوانستند برويند ــ تشكيل ميداده است.
    كلدوي » پيروزمندانه به برلين گزارش داد: « من باغهاي معلق را يافته ام » اما پيروزي او براي مدت زيادي دوام نيافت. هنوز كشف او به زحمت معروف شده بود ، كه درباره ي آن شك و ترديد پيدا شد.
    ديگر پژوهشگران نيز با تكيه بر نوشتارهاي عهد باستان تلاش كردند ثابت كنند كه باغهاي معلق در مكاني كه « كلدوي » حدس ميزد ، نميتوانسته بنا شده باشد. برخي از اين پژوهشگران گفتند كه « باغهاي معلق » درون محوطه ي كاخها نبوده ، بلكه در كنار آن قرار داشته است. برخي ديگر بر اين باور بودند كه باغها نه در محوطه ي قصرها و نه در كنار آن بوده ، بلكه دور از محوطه ي كاخها و درست در كناره ي رود فرات قرار داشته ، و تعدادي هم حتي ادعا كردند كه باغها نه در كناره ي رود ، بلكه بر فراز رودخانه ، گويا بر روي پل عريضي ــ كه بسيار پهنتر از بستر رودخانه بوده ــ قرار داشته است!
    مشخص نيست كه كدام يك از اين فرضيه ها درست و كدام اشتباه است. احتمالاً اين معما در آينده نيز حل نخواهد شد.
    همچنين معلوم نيست كه چرا « باغهاي معلق » به سميراميس نسبت داده شده است. « سميراميس » ملكه ي افسانه اي بابلي ــ آشوري بوده كه اگر واقعاً وجود خارجي هم داشته ــ مي بايد قرنها پيش از ساخت و ايجاد « باغهاي معلق » ميزيسته است. در مورد اينكه آيا ملكه اي هم ، كه در زمان ساخت باغ در بابل ميزيسته ، سميراميس نام داشته است ، دليل و مدركي وجود ندارد.
    به اين ترتيب « باغهاي معلق » كه در فهرست اسامي عجايب هفتگانه ي « آنتيپاتروس » در مقام دوم از آن نام برده شده است ، از تمام عجايب هفتگانه ي ديگر كمتر مورد پژوهش و تحقيق قرار گرفته است.
    تنها نكته ي مسلم و مطمئن اين است كه باغهاي معلق در بابل قرار داشت و بنيانگذار آن پادشاه بابلي نبوكد نصر دوم (605 ــ 562 پيش از ميلاد) بود ــ پادشاهي كه حكومت خود را به بالاترين حد شكوفايي تاريخ زمان خود رسانيد.


    اما نظریه دیگری هم وجود دارد :
    پس از از زير خاك درآوردن خرابه هاي بابل باستان در صد سال پيش هزارن لوح گلي و سنگي با خط ميخي از زير خاك استخراج شد و حتّي يك اشاره كوچك هم در هيچكدام به باغهاي معلّق بابل نشده بود!!!!
    در طی مصاحبه با يك پروفسور آمريكايي باستانشناس ايشان ادّعا كردند اين مورخين يوناني بودند كه صدها سال پس از ساخته شدن چنين باغهايي(چنانكه خود ادّعا كرده اند) از ساخته شدن باغهاي معلّق به دستور نبوكد نصر آنهم در بابل خبر دادند.درحاليكه در يكصد سال گذشته هيچ سندي از هزاران لوح گلي بابل حتّي اشاره اي به وجود اين باغها ندارد.با توجّ به اينكه شاهان باستاني بعيد به نظر ميرسد چنين اثر معماري نبوغ آميزي را بسازد و در هيچ سند خود از آن ياد نكند!
    ايشان معتقد بودند كه باغهاي معلّق نه در بابل بلكه در نينوا و آنهم صدها سال قبل از نبوكدنصر بدست شاه مقتدري بنام Sennacherib كه در واقع يك نابغه فن معماري بوده است .. ساخته شده. و جالب اينكه ده ها تصوير نقش برجسته از اين باغها و نيز يك لوح گلي بزرگ را كه شرح دقيق ساخت باغها بود در اين مستند نشان داد.Sennacherib درواقع بنيانگزار پادشاهي آشور در ۷۰۰ قبل از ميلاد به پايتختي نينوا بود. Sennacherib براي آبياري باغهايش طبق محاسبه دانشمندان به روزي حدود ۳۰۰ هزار كيلو آب نياز داشته. و از آنجا كه سطح باغ ها از رودخانه خيلي بالاتر بوده سيستمي عجيب را ابداع كرده بود.





    استوانه هايي كه درونشان ميله اي چوبين قرار داشت و دور ميله توسط پوست درخت نخل مارپيچ هايي درست كرده بودند كه با چرخش مارپيچ آب از پائين به بالا منتقل ميشد. و عجيب اينكه اين سيستم در جهان علم با نام معروف پيچ يا مارپيچ ارشميدس خوانده ميشود و از روح اين لوح نشان داده شد كه دقيقاً ۴۰۰ سال قبل از ارشميدس اين Sennacherib بوده كه با همين سيستم باغهاي افسانه اي خود را آبياري ميكرده.آنهم ۳۰۰ هزار كيلو آب در روز!!
    مطابق محاسبه باستان شناسان براي اين كار به حداقل ۱۸ زنجيره از اين وسايل از رودخانه به بالاي باغهايش احتياج داشته.
    زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
    در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
    زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
    در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
    هنگامي كه « نبوپولاسار » در سال 605 پيش از ميلاد در گذشت ، پسر او « نبوخد نصر » بر تخت نشست. او كشور خود را با جنگهاي بيشمار ، تبديل به قدرت جهاني زمانِ خود كرد و همزمان پايتخت كشورش « بابل » را تبديل به بزرگترين ، جديد ترين و پرشكوهترين شهر جهان در آن روزگار كرد.
    « نبوخد نصر » ، « اساگيلا » را كه معبد مركزي و اصلي خداي امپراتوري بابل ، مردوك (گوساله ي خداي خورشيد) بود ، بازسازي كرد و دور تا دور معبد ، تأسيسات عظيم مجلل و باشكوهي به وجود آورد. او ساختمان برج مطبق 90 متري « اتمنانكي » را كه معبد ديگري براي « مردوك » بود دوباره آغاز كرده و به پايان رسانيد. اين معبد بعدها در تاريخ به « برج بابل » موسوم شد. « نبوخد نصر » دستور داد براي جشنهاي مجلل و باشكوهِ بيشماري كه تقريباً همه روزه در بابل برپا ميشد ــ و به اين شهر لقب « بابل گناهكار » داده بود ــ يك خيابان عظيم ، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند كه شكوه و جلال آن در جهانِ آن روز ، مثال و مانندي نداشت. او دو كاخ بزرگ پادشاهي ساخت و دستور داد با بناي يك ديوار حلقوي دو جداره كه قبلاً از آن صحبت شد ، حصاري به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساكنان آن از ايمني كامل برخوردار باشند. خيابانهاي پهن و مجلل از طريق دروازه هاي بزرگي كه در اين برج و بارو ايجاد شده بود ، خارج شهر را به داخل شهر وصل ميكرد و در دو طرف اين خيابانها ، كاخها و معابد زيادي كه تازه برپا شده بود ، وجود داشت. دروازه و خياباني كه به نام « ايشتار » الهه ي جنگ و عشق ، ناميده شده بود ، با تصاوير برجسته ي جانوران بر روي سنگهاي مينا (سنگهاي لعابي) تزيين شده بود. بر طبق نوشته هاي به دست آمده از يك كتيبه به خط ميخي ، در شهر بابل 53 معبدِ خدايان بزرگ ، 55 معبد كوچكتر مردوك ، 300 مجتمع معبدي كوچكتر خدايان زميني و 600 مجتمع معبدي خدايان آسماني ، 180 محراب ايشتار و 200 محراب ديگر براي ديگر خدايان وجود داشته است!
    مهمانان و بازديد كنندگان از سراسر سرزمينهاي بيگانه به اين شهر مي آمدند تا عظمت و شكوه آن را ديده و مورد تحسين و ستايش قرار دهند. در خيابانهاي شلوغ شهر علاوه بر اين مهمانان ، احتمالاً نخستين جهانگردان تاريخ ، سربازان ، جيب بُرها ، غيبگوها و فالگيرها ، نوازندگان دوره گرد و مهمتر از همه بازرگانان ــ كه با كاروانهاي خود آمده بودند تا كالاهاي خود را از تمام سرزمينهاي غني و آباد عرضه نمايند ــ يافت ميشدند. در بازارهاي بابل ، ارغوان از فنيقيه ، كندر از عربستان ، فرش و سنگهاي زينتي از ايران ، قلع از انگلستان ، نقره از اسپانيا ، مس و طلا از مصر و ادويه و عاج فيل از هندوستان عرضه ميشد. علاوه بر بازرگانان ، تعداد بيشماري هنرمند و كارشناسان صنايع دستي به بابل مي آمدند. آنها ميدانستند ، صابون چگونه ساخته ميشود و پارچه را چگونه رنگ ميكنند. آنها ميتوانستند فلزكاري و ريخته گري كنند و جامهاي شيشه اي توليد نمايند. همچنين پزشكان زيادي در بابل حضور داشتند كه سنت قديم « هنر سالم سازي » را ــ پزشكي در آن زمان هنر محسوب ميشد ــ پيشه كرده و حتي عملهاي جراحي بسيار سختي را انجام ميدادند. چون اين پرشكان ، مانند تمام بابليهاي ديگر اين اعتقاد را داشتند كه هر چيزي كه براي انسان اتفاق مي افتد ، خواست خدايان و در دست خدايان است ، هر گونه معالجه ي پزشكي با مراسم دعا و اوراد خواني همراه بود.
    زندگي و كار و تلاش در شهر و روستا بر اساس قوانيني تنظيم ميشد كه حدود 1200 سال پيش از آن توسط شاه قديم بابل حمورابي (1728 ــ 1686 قبل از ميلاد) به وجود آمده بود. اين قوانين ، كه قديمي ترين قانونهاي جهان محسوب ميشوند ، بسيار سخت بودند: دستهاي دزدان را قطع ميكردند ، مجرمان براي جرائمي ديگر كور ميشدند ، يا قير مذاب بر روي آنها ريخته ميشد و يا بيني و گوشهاي آنها بريده ميشد! پزشكان براي عملهاي جراحي اشتباه ، جان خود را از دست ميدادند. اگر زني به همسر خود خيانت ميكرد و يا از انجام وظايف زناشويي و خانه داري خود سر باز ميزد ، جان ميباخت. در مورد مردان ، قانون نرمي و انعطاف بيشتري داشت: البته آنها بطور رسمي حق داشتند فقط يك همسر اختيار كنند ؛ ولي اگر مردي يك يا چند معشوقه هم داشت ، چشم پوشي ميشد. در دوراني كه بابل تنها در طول چند دهه تبديل به شهر پيشتاز زمان خود گرديد ، « بخت النصر دوم » قسمت اعظم دوران پادشاهي 43 ساله ي خود را در جنگها و لشكر كشيهاي متعدد به سر آورد. او با آشوريان طغيانگر در شمال و سوريها در غرب و مهمتر از همه با يهوديان در فلسطين ــ كه با مصريان متحد شده بودند ــ به جنگ پرداخت. او در سال 587 قبل از ميلاد ، شهر اورشليم را تا پي ساختمانها نابود كرد. ساكنان اين شهر ، آنهايي كه از جنگ جان سالم به در برده بودند ، به اسارت بابليها در آمده و به بابل برده شدند. بسياري از تاريخنگاران ادعا ميكنند كه بخت النصر براي پيشبرد كارهاي ساختماني بابل به اين اسيران نياز داشته است. در اين زمان بود كه باغهاي معلق ، دومين اثر از عجايب هفتگانه ، به وجود آمد. اين بنا احتمالاً هديه اي از طرف بخت النصر به همسرش ، يك شاهزاده خانم ايراني ، بوده ــ همانطور كه قبلاً اشاره شد ــ معلوم نيست كه اين شاهزاده خانم واقعاً همنام ملكه ي افسانه اي آشوري « سميراميس » بوده است يا خير؟
    بنا بر گزارشهاي تاريخي موجود ، بخت النصر دستور داد باغهاي معلق را بسازند تا غيبتهاي طولاني خود را نزد ملكه جبران كند ، و همچنين براي همسرش در جلگه ي يكنواخت فرات ، خاطره ي كوچكي از كوهستانهاي پوشيده از جنگل وطنش ايران را فراهم آورد.
    ايجاد باغهاي سلطنتي در زمينهايي كه اصولاً مختص كشاورزي نبودند ، مسئله ي جديدي نبود. پيش از آن پادشاه ، ظاهراً مجنون آشوري « سان حريب » (705 ــ 681 قبل از ميلاد دستور داده بود ، به دور معبد خداي سرزمينش « آشور » در نينوا سوراخهايي در كف صخره ايِ آن حفر كنند. اين سوراخها از طريق كانالهاي زير زميني كه آب در آنها جاري بود ، به يكديگر متصل بودند ؛ آنگاه اين سوراخها با خاك پر شد و به اين ترتيب پي مناسب براي باغ فراهم آمد.
    البته اين باغ آشوري ، قابل مقايسه با « باغهاي سميراميس » نبود. برابر نوشته هاي همرأي و مشابه نويسندگان يوناني و رومي در زمان احداث باغهاي معلق و نيز نويسندگان يوناني و رومي زمانهاي سپسين ، باغهاي معلق سميراميس چه از نظر زيبايي و جلال و شكوه و تأسيسات و چه از نظر گوناگوني و تعدد نوع گياهان و گلها ، در جهان آن روزگار بي مثال و بي همتا بود.
    بخت النصر به تمام سربازان خود دستور داده بود كه هنگام لشكر كشي هاي خود به سرزمينهاي دور ، هر آنچه را كه از گياهان ناشناخته مي ديدند ، از ريشه در آورده و با سرعت ، آنها را به بابل ارسال دارند. به ندرت كارواني پيدا ميشد كه گياهي جديد از سرزمين خود نياورده باشد و به ندرت كشتيهايي پيدا ميشدند كه يك روئيدني جديد را از سرزمينهاي دوردست نياورده باشند. به اين ترتيب در بابل يك باغ بزرگ رنگارنگ ايجاد شد كه نخستين باغ گياهشناسي جهان به شمار مي آمد.
    احتمالاً هر يك از هفت تراس ، باغي مخصوص به خود داشت. از اين رو به باغ بابل كلمه ي جمع « باغهاي معلق » اطلاق ميشده است. با اين وجود اين هفت تراس و تأسيسات مستقل با هم يك مجموعه ي كامل را ميساختند: در لبه ي خارجي هر تراس هزاران گياه پيچك و بالارونده و آويز روييده بوده ، كه تا باغ تراس زيرين خود امتداد مي يافتند و به اين ترتيب از هفت باغ مجزا يك مجموعه ي كامل ميساختند. يك كوه بزرگ سبز با شيب تند با تعداد بيشماري از درختان ، پرچينها ، بيشه ها و گلها كه در مجموع آويزان و يا معلق به نظر مي آمدند ــ و از اين جهت به اين مجموعه ، صفت باغهاي « معلق » داده شده است.
    برده ها به ويژه در تابستان كه درجه ي حرارت تا 50 درجه ي سانتي گراد بالا مي رفت ، بدون وقفه از چاه آب ميكشيدند و آب را به داخل كانالهاي كوچك متعدد ميراندند. از طريق اين كانالها آب از بالاترين طبقه ي باغ به تمام شبكه هاي پايين تر تأسيسات جاري ميشد. در تمام طبقات ، جويبارها و آبشارهاي كوچك جريان داشت ؛ درون حوضها و بركه هاي كوچك ، اردكها و مرغابيها شنا ميكردند و قورباغه ها ميخواندند ؛ زنبورها ، پروانه ها و سنجاقكها از اين شكوفه به آن شكوفه مي پريدند ــ و در حالي كه شهر بابل زير تيغ آفتاب گرم تابستان بود ، « باغهاي سميراميس » فارغ از محنت كم آبي و گرما ، شكوفا و سبز و خرم بود. به طور مسلم اين ــ دوگانگي و تضاد در يك محيط ــ بود كه باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم ، در فهرست عجايب هفتگانه ي جهان قرار داد.
    عكسهايي از اين باغ اسرار آميز:


  3. #438
    کاربر افتخاری فروم shavang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نگارشها
    725

    پاسخ : دانستنیها

    عجايب هفت گانه بارگاه خسروپرويز

    برخي تاريخ دانان از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج
    ياقوت‌نشان، تخت طاقديس، طلاي مشت افشار، گنج بادآورد و
    شطرنجي از ياقوت و زمرد به عنوان عجايب هفت‌گانه بارگاه
    پادشاه ساساني نام مي برند و برخي ديگر، زن او شيرين، قصرش
    تيسفون، درفش كاوياني، رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به
    نام شبديز و فيل سفيد دربار را نيز به عنوان گنج‌هاي خسرو
    و عجايب دربار او مي شناسند
    گروه فرهنگ، هستي پودفروش _هرچند آخرين پادشاه ساساني،
    خسرو پرويز در دوراني حكم راند كه در ايران آن روز بحران
    حاكم بود و در پايان نيز با حمله اعراب شكست خورد و طومار
    ساسانيان در هم پيچيد، اما نام او و دربارش با افسانه هاي
    گوناگون عجين شده است.عجايب هفت‌گانه بارگاه خسروپرويز يكي
    از آنها است. برخي از اين هفت تا واقعي به‌نظر مي‌رسند و
    برخي ديگر بيشتر به افسانه مي‌مانند. از «هفت گنج» يا
    عجايب بارگاه خسروپرويز بارها در منابع مختلف نامي به ميان
    آمده است. «ساسانيان» اثر «كريستين سن» يكي از منابعي است
    كه به اين عجايب اشاره كرده است و از گنج گاو، دستمال
    نسوز، تاج ياقوت‌نشان، تخت طاقديس، طلاي مشت افشار، گنج
    بادآورد و شطرنجي از ياقوت و زمرد به عنوان عجايب هفت‌گانه
    بارگاه پادشاه ساساني نام برده است. فردوسي نيز در قصيده
    اي، از «هفت گنج» خسروپرويز نام مي برد. هنديان بودايي هم
    به تقليد از «هفت گنج» خسروپرويز، پادشاه ساساني ، «هفت
    گوهر» را ترتيب داده بودند.

    گنج گاو

    كشاورز مثل هر روز، «غباز» (خيش گاو آهن) را برداشت و به
    سوي مزرعه حركت كرد. به مزرعه كه رسيد توشه ظهر را زير
    درختي گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز»
    را در زمين فرو كرد متوجه شيئي سخت شد. با دست شروع به
    كندن زمين كرد و ناگاه با ظرف قديمي برخورد كرد. آن را
    بيرون آورد، ولي باورش نمي شد. ظرف پر از سكه بود. سكه را
    كه نگاه كرد نام اسكندر روي آن حك شده بود. كشاورز براي
    نشان دادن حسن نيت خود نسبت به پادشاه خسروپرويز ظرف را
    نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بكنند و ظروف
    ديگر را از خاك بيرون بكشند. صد كوزه نقره و طلا كه مهر
    اسكندر بر آن حك شده بود، از خاك بيرون آمد. خسرو پرويز،
    اين گنجينه را كه يكي از عجايب هفت گانه كاخش بود، گرفت و
    يكي از كوزه ها را به كشاورز داد. گنج را در جايي از كاخ
    مخفي كرد و آن را «گنج گاو»ناميد.
    دستمال نسوز خسرو‌پرويز

    يكي ديگر از عجايب بارگاه خسروپرويز دستمال او بود. شاه
    بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاي خود را پاك مي كرد
    و چون كثيف و چرب مي شد آن را درون آتش مي انداخت تا آتش
    آن را تميز كند، دستمال پاك مي شد ولي نمي سوخت. به احتمال
    قوي جنس اين دستمال از پنبه كوهي بوده است.

    تاج ياقوت‌نشان خسرو پرويز

    از ديگر عجايب كاخ او تاج خسرويي بود. تاج خسرو پرويز از
    مقدار زيادي طلا و مرواريد ساخته شده بود. ياقوت هاي به
    كار رفته در تاج طوري مي درخشيد كه به جاي چراغ در شب از
    آن استفاده مي كردند و ياقوت هايش همه جا را روشن مي كرد.
    زمردهايش چشم افعي را كور مي كرد. اين تاج آنقدر سنگين بود
    كه زنجيرهايي از طلا را از سقف آويزان كرده بودند و تاج را
    بر اين زنجيرهاي طلا بسته بودند، طوري كه تاج به هنگام
    نشستن شاه روي سرش قرار بگيرد و سنگيني تاج را احساس نكند.


    تخت طاقديس بارگاه خسروپرويز

    يكي ديگر از عجايب بارگاه خسرو تخت طاقديس اوست. شكل اين
    تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هايش از نقره و
    طلا بود. سقف اين تخت از زر و لاجورد بود. صور فلكي،
    كواكب، بروج سماوي، هفت اقليم، صورت هاي پادشاهان، مجالس
    بزم و شكار، بر اين سقف، حك شده بود. روي آن وسيله اي براي
    تعيين ساعت روز نصب شده بود. چهار ياقوت، هر يك به تناسب
    يكي از فصول سال ديده مي شد. بر بالاي آن وسيله اي بود كه
    قطراتي مانند قطرات باران را فرو مي ريخت و صدايي رعدآسا
    به گوش مي رسيد.

    طلاي مشت افشار

    خسروپرويز قطعه طلايي اعجاب انگيز داشت كه به طلاي مشت
    فشار يا مشت افشار معروف بود . اين قطعه طلا به اندازه مشت
    پادشاه و چون موم نرم بود. اين قطعه زر به هر شكلي حالت مي
    گرفت.اين قطعه طلا را از معدني در تبت براي خسرو استخراج
    كرده بودندو200 مثقال وزن داشت.

    گنج بادآورد

    «گنج بادآورد» از عجائب ديگر دستگاه پرويز است. هنگامي كه
    ايرانيان اسكندريه را محاصره كردند، روميان ثروت شهر را در
    كشتي هائي نهادند تا به مكاني امن بفرستند، اما باد به جهت
    مخالف وزيد و كشتي به سمت ايرانيان آمد .ثروت را به تيسفون
    بردند و« گنج باد آورد» ناميدند.

    شطرنجي از ياقوت و زمرد

    از عجايب ديگر دستگاه پادشاه ساساني، شطرنج مخصوصي از جنس
    ياقوت و زمرد بود.

    ديگر عجايب منسوب به بارگاه خسروپرويز

    خسروپرويز شايد از معدود پادشاهاني باشد كه از همسرش نيز
    در برخي از منابع تاريخي به عنوان يكي از عجايب دربار او
    نامبرده شده است. در تاريخ ثعالبي به جز آنچه كه در بالا
    اشاره شد ، از زن او شيرين، قصرش تيسفون، درفش كاوياني،
    رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به نام شبديز و فيل سفيد
    دربار نيز به عنوان گنج‌هاي خسرو و عجايب دربار او ياد شده
    و درباره برخي از آنها توضيحاتي آمده است.
    در تاريخ ثعالبي آمده است: «شيرين وخسرو در جواني دلباخته
    يكديگر شدند، اما وقتي خسرو به پادشاهي رسيد شيرين را
    فراموش كرد. شيرين كه بار ديگر در پي جلب عشق خسرو برآمده
    بود، روزي در سر راه شكار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش
    شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زني
    گرفت.شيرين بعد از راهيابي به كاخ پس از چندي مريم بانوي
    اول زرتشتيان را مسموم كرد و خود زن اول دربار شد.»
    اسب خسرو «شبديز» هم از ديگر عجائب كاخ اوست كه در تاريخ
    ثعالبي از آن نامي به‌ميان آمده است .خسرو گفته بود اگر
    كسي خبر مرگ «شبديز» را بدهد او را خواهد كشت .هنگامي كه«
    شبديز» مرد تنها «باربد» جرات كرد نغمه اي را بخواند و در
    آن خبر مرگ شبديز را بدهد. او خواند: «ديگر شبديز
    نمي‌خواند و نمي‌چرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد
    گفت:« شاه چنين فرمايد.»
    «باربد» خود نيز از عجائب دستگاه پرويز بود .«سركس» از
    خنياگران دربار كه به او حسادت مي كرد در فرصتي مناسب او
    را كشت. خسرو وقتي دانست باربد به دست سركس كشته شده است
    دستور قتل«سركس»را هم داد.

    منابع:

    ساسانيان از كريستين سن
    تاريخ ثعالبي
    تاريخ بلعمي

  4. #439
    farzane
    Guest

    پاسخ : دانستنیها

    آيا ميدانستيد كه يك سوسك حمام مي‌تواند 9 روز بدون سر زندگي كند تا اينكه از گرسنگي بميرد.
    آيا ميدانستيد كه يك كوروكوديل نمي‌تواند زبانش را بيرون بياورد.
    آيا ميدانستيد كه حلزون مي‌تواند 3 سال بخوابد.
    آيا ميدانستيد كه به طور ميانگين مردم از عنكبوت بيشتر مي‌ترسند تا از مرگ!
    آيا ميدانستيد كه اگر جمعيت چين به شكل يك صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچ‌ وقت تمام نخواهد شد.
    آيا ميدانستيد كه خطوط هوايي آمريكا با كم كردن فقط يك زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جويي كند.
    آيا ميدانستيد كه ملت آمريكا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا مي‌خورند.
    آيا ميدانستيد كه چشم‌هاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
    آيا ميدانستيد كه بچه‌ها بدون كشكك زانو متولد ميشوند. كشكك‌ها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر مي‌شوند.
    آيا ميدانستيد كه كوبيدن سر به ديوار 150 كالري در ساعت مصرف مي‌كند.
    آيا ميدانستيد كه پروانه‌ها با پاهايشان مي‌چشند.
    آيا ميدانستيد كه گربه‌‌ها مي‌توانند بيش از يكصد صدا با حنجره خود توليد كنند در حاليكه سگ‌ها كمتر از 10 تا!
    آيا ميدانستيد كه تعداد چيني‌هايي كه انگليسي بلدند، از تعداد آمريكايي‌هايي كه انگليسي بلدند، بيشتر است!!
    آيا ميدانستيد كه دوئل كردن در پاراگوئه آزاد است به شرطي كه طرفين خون خود را بر گردن بگيرند.
    آيا ميدانستيد كه فيل‌ها تنها حيواناتي هستند كه نمي‌توانند بپرند.
    آيا ميدانستيد كه هر بار كه يك تمبر را ميليسيد 10/1 كالري انرژي مصرف مي‌كنيد.
    آيا ميدانستيد كه فوريه 1865 تنها زماني بود كه ماه كامل نشد.
    آيا ميدانستيد كه كوتاهترين جمله كامل در زبان انگليسي I am است.
    آيا ميدانستيد كه اگر عروسك باربي را زنده تصور كنيد سايزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتي‌متر خواهد بود با گردني 2 برابر بلندتر از يك انسان نرمال.
    آيا ميدانستيد كه تمام خرسهاي قطبي، چپ دست هستند.
    آيا ميدانستيد كه اگر يك ماهي قرمز را در يك اتاق تاريك قرار دهيد، كم كم رنگش سفيد مي‌شود.
    آيا ميدانستيد كه اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم كردن يك فنجان قهوه را توليد كرده‌ايد.
    آيا ميدانستيد كه در مصر باستان افراد روحاني تمام موهاي بدن خود را مي‌كندند حتي ابروها و مژه‌ها.
    آيا ميدانستيد كه كوتاه‌ترين جنگ در تاريخ در سال 1896 بين زانزيبار و انگلستان رخ داد كه 38 دقيقه طول كشيد.
    آيا ميدانستيد كه در 4000 سال گذشته هيچ حيوان جديدي رام نشده است.
    آيا ميدانستيد كه هيچوقت نميتواني با چشمان باز عطسه كني.
    آيا ميدانستيد كه تعداد انسان‌هايي كه به وسيله خر كشته مي‌شوند، از انسان‌هايي كه در سانحه هوايي مي‌ميرند بيشتر است.
    آيا ميدانستيد كه چشم‌هاي ما از بدو تولد همين اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هيچ‌وقت متوقف نمي‌شوند.
    آيا ميدانستيد كه هر تكه كاغذ را نمي‌توان بيش از 9 بار تا كرد.
    آيا ميدانستيد كه در هرم خئوپوس در مصر كه 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازه‌اي سنگ به كار رفته كه مي‌توان با آن ديواري آجري به ارتفاع 50 سانتي‌متر دور دنيا ساخت.
    آيا ميدانستيد كه اگرتمام رگ‌هاي خوني را در يك خط بگذاريم، تقريبا 97000 كيلومتر مي‌شود.
    آيا ميدانستيد كه وقتي مگس بر روي يك ميله فولادي مي‌نشيند، ميله فولادي به اندازه دو ميليونيم ميليمتر خم مي‌شود.
    آيا ميدانستيد كه آمريكا تا 50 ميليون سال ديگر دو نيم خواهد شد.
    آيا ميدانستيد كه عدد 2520 را مي‌توان بر اعداد 1 تا 10 تقسيم نمود، بدون آن‌كه خارج قسمتكسري داشته باشد.
    آيا ميدانستيد كه 30 برابر مردمي كه امروزه بر سطح زمين زندگي مي‌كنند، در زير خاك مدفون شده‌اند.
    آيا ميدانستيد كه تنها حيواني كه نمي‌تواند شنا كند، شتر است.
    آيا ميدانستيد كه شيشه در ظاهر جامد به نظر مي‌رسد ولي در واقع مايعي است كه بسيار كند حركت مي‌كند.
    آيا ميدانستيد كه در هر ثانيه بيش از 5000 بيليون بيليون الكترون به صفحه تلويزيون برخورد مي‌كند و تصويري را كه شما تماشا مي‌كنيد، بوجود مي‌آورد.
    آيا ميدانستيد كه شانس شبيه بودن دو اثر انگشت، يك به 64 ميليارد است.
    آيا ميدانستيد كه يك ليتر سركه در زمستان سنگين‌تر از تابستان است.
    آيا ميدانستيد كه قد انسان تا 20، 25 سالگي و گاها 40 سالگي بلند مي‌شود و از چهل سالگي به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 ميلي‌متر كوتاه مي‌شود.
    آيا ميدانستيد كه فقط با از دست دادن يك درصد از آب بدن، احساس تشنگي مي‌كنيم!
    آيا ميدانستيد كه دهان انسان روزانه يك ليتر بزاق توليد مي‌كند.
    آيا ميدانستيد كه چيتا يا يوزپلنگ سريع‌ترين حيوان خشكي است. او در عرض فقط 3 ثانيه 100 كيلومتر در ساعت سرعت مي‌گيرد. ركوردي كه حتي سريع‌ترين خودروهاي فراري هم نتوانسته‌اند بشكنند.

    آيا ميدانستيد كه كرم‌هاي ابرشيم در 56 روز، 86 هزار برابر خود غذا مي‌خورند.
    آيا ميدانستيد كه تنها قسمت بدن كه خون ندارد، قرينه چشم است.
    آيا ميدانستيد كه شتر در 3 دقيقه 95 ليتر آب مي‌خورد.


  5. #440
    کاربر افتخاری فروم shavang آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نگارشها
    725

    پاسخ : دانستنیها

    دوربین 50 مگا پیکسلی


    شرکت Hasselblad را معمولا طرفداران دوربین های حرفه ای میشناسند. و طبق معمول این بار هم دوربین جدید این شرکت در نوع خود یک شاهکار محسوب میشود. دوربین 50 مگاپیکسلی مدل H3DII-50 دارای سنسوری ساخت شرکت کداک است که در سایز 36 در 48 میلیمتر است. و این دوبرابر سایز سنسور دوربین های DSLR فول فریم است.

    با این سنسور هر عکس این دوربین 300 مگابایت حجم دارد. نکته جالب دیگر در مورد این دوربین سرعت عکاسی 1 فریم در ثانیه است که برای چنین دوربینی خیلی خوب محسوب میشود. این دوربین در ماه اکتبر به بازار عرضه خواهد شد. قیمت؟ هنوز اعلام نشده. ولی گفته میشود که برای داشتن این هیولای عکاسی باید اتومبیل خود را بفروشید و حدود 37000 دلار پول آن را پرداخت کنید.

  6. #441
    farzane
    Guest

    پاسخ : دانستنیها

    آيا ميدانستيد كه نور خورشید فقط تا عمق 400 متری آب دریا نفوذ می کند.

    آيا ميدانستيد كه امریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد.

    آيا ميدانستيد كه عدد 2520 را می توان بر اعداد 1 تا10 تقسیم نمود بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد.

    آيا ميدانستيد كه فشار در مرکز خورشید تقریبا 700 میلیون تن بر 452/6 سانتی مترمربع است.

    آيا ميدانستيد كه طول عمر مردم سوئد و ژاپن از دیگر ملل جهان بیشتر است.

    آيا ميدانستيد كه شیشه در ظاهر جامد به نظر می رسد ولی در واقع مایعی است که بسیار کند حرکت می کند.

    آيا ميدانستيد كه داغ ترین نقطه کره زمین در دالول اتیوپی است. در این منطقه در یک روز عادی دمای هوا در سایه به 94 درجه فارنهایت می رسد.

    آيا ميدانستيد كه آبشار آنجل در ونزوئل20 برابر بلندتر از ابشار نیاگارا است.

    آيا ميدانستيد كه هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از 9 بار تا کرد.

    آيا ميدانستيد كه در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است به اندازه ای سنگ به کار رفته که می توان با آن دیواری اجری به ارتفاع 50 سانتی متر در دور دنیا ساخت.

    آيا ميدانستيد كه سرعت صوت در فولاد 14 بار سریعتر از سرعت آن در هواست.

    آيا ميدانستيد كه وقتی مگس بر روی یک میله فولادی می نشیند میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم می شود.

    آيا ميدانستيد كه هر سال از 600/557/31 ثانیه تشکیل شده است.

    آيا ميدانستيد كه بزرگترین گل جهان فلوزیا نام دارد.

    آيا ميدانستيد كه بیشترین ضربان قلب را قناری ها با1000بار در دقیقه و کمترین را فیل با 27 بار در دقیقه دارد.

    آيا ميدانستيد كه اگر تمام رگ های خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا 97000 کیلومتر می شود.

    آيا ميدانستيد كه یک لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از تابستان است.

    آيا ميدانستيد كه 30 برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی می کنند در زیر خاک مدفون شده اند.

    آيا ميدانستيد كه نزدیکترین ستاره به زمین بعد از خورشید الفامنچوری است که فاصله ان تا زمین 3/4سال نوری است.

    آيا ميدانستيد كه تنها حیوانی که نمی تواند شنا کند شتر است.

    آيا ميدانستيد كه فلز اوسمیم سنگین ترین ماده روی زمین است.

    آيا ميدانستيد كه ۶۰٪ از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰٪ بقیه غیرنظامی است.

    آيا ميدانستيد كه در هر ثانیه بیش از ۵۰۰۰ بیلیون بیلیون الکترون به صفحه تلویزیون بر خورد می کند و تصویری را که شما تماشا می کنید به وجود می اورد

  7. #442

    اولين چرخ خياطي

    ولین چرخ خیاطی ساخته شخصی به نامتامیس سنت انگلیسی است . وی ماشینی در سال 1790 به ثبت رسانید که کارش بسیار شبیه به دوخت زنجیره ای زمان ما بود . البته هدف از ساخت این ماشین بیشتر دوختن چیزهای چرمی بود . اما هرگز این وسیله مورد استفاده قرار نگرفت و مخترع این اثر از اختراع خود سودی نبرد . تا اینکه در سال 1830 یک خیاط فرانسوی فقیر که بارتلمی تیمونیه نام داشت موفق شد با ذوق و ابتکار خلاقانه خود چرخ خیاطی را بسازد که بسیار شبیه چرخهای خیاطی امروزی بود . بعدها این وسیله در فرانسه مورد استقبال مردم قرار گرفت ولی گروهی از کارگران که وجود این اختراع را باعث کسادی کار خود می دیدند شبانه به کارگاه بارتلمی حمله کرده و همه چرخهای خیاطی او را نابود کردند و بارتلمی از غصه و فقر جان خود را از دست داد . همزمان با این اتفاق مرد دیگری در نیویورک بنام والترهنت چرخ خیاطی دیگری را ساخت . این چرخ دارای سوزنی بود که همانند سوزنهای امروزی چرخ خیاطی سوراخی کوچک در نوک خود داشت کار این سوزن ، زدن کوکهای رُز(1)بود . یعنی با نخ حلقه ای میان پارچه می زد و سپس حلقه دیگری آمده در حلقه اول مانند زنجیر قفل می شد . با همه اینها هنت هرگز موفق نشد که این اختراع خود را به ثبت برساند . تا روزگاری که افتخار ثبت نخستین چرخ خیاطی نصیب الیاس هاو شد . همچنین آیزک سینگر نیز یک چرخ خیاطی را در کشور آمریکا به ثبت رسانید .

    آنگاه دعوای مفصلی بین سینگر و الیاس هاو بر سر این موضوع که حق تقدم با چه کسی است درگرفت . سرانجام هاو توانست در این نزاع پیروز از میدان بیرون رفته و از هر چرخ خیاطی که به بازار می آمد حق امتیاز به سود خود دریافت نماید .

    (1) کوک های رُز کوک هایی است که با چندبار پیچیدن نخ دور سوزن ایجاد می شود و به شکل گلبرگ های رُز روی پارچه قرار می گیرد.

  8. #443

    اسب سواری در ایران باستان

    از زمانیکه اسب توسط انسان رام شد، از آن برای سواری، بارکِشی و مسابقه استفاده می‌شود. اسب از چهارپایان مورد علاقه ایرانیان از زمانهای دور بوده است. اطلاع درستی از نحوه تربیت اسب و چگونگی استفاده از این حیوان قبل از ورود آریاییها در دست نیست.
    اقوام آریایی در مدت زمانی در حدود هزار سال از شمال شرقی و شمال غربی به ایران نفوذ کردند. یکی از عوامل برتری آریاییها داشتن اسبهای خوب و تندرو بود. آنها با این وسیله نقلیه سریع و قوی، توانستند به هر دیار و سرزمین رخنه کنند و بر بومیها چیره شوند.
    نخستین بار اسب توسط آریاییها به نقاط مختلف آسیا و اروپا برده شد. یکی از رسوم آریاییها این بود که موقع دفع اجساد مردگان، ابزار، آذوقه و اسبهایشان را نیز دفن می‌کردند.
    دیودور سینیوری مورخ قرن اول قبل از میلاد در مورد دشت «نیسایه» که چراگاهی پر آب و علف در کشور ما بود می‌نویسد: «در روزگار اسکندر ۶۰۰۰۰ اسب در چراگاه نیسایه در چرا بودند و قبل از آن روزگار ۱۶۰۰۰۰ اسب در آنجا پرورش داده می‌شد.»
    هرودوت در توصیف لشکرکشی سال ۴۸۰ ق.م. خشایارشاه به یونان می‌نویسد:
    «... آنگاه هزار سوار برگزیده ایرانی و به دنبال آنان هزار نیزه‌دار برگزیده و پس از آن ده اسب مقدس که آنها را نیسایی خوانند و با زیباترین زینت‌ها آراسته بودند، نمودار می‌شدند...
    ... پشت‌سر این ده اسب، گردونه مقدس که هشت اسب سفید به آن بسته بودند پدیدار گشت و فردی پیاده، لگام اسبها را در دست داشت زیرا کسی نباید در چنین گردونه‌ای جای گزیند. به دنبال این گردونه، خود خشایارشاه در گردونه‌ای که اسب‌های نیسایی آنرا می‌کشیدند، نشسته بود. ...
    ... خشایارشاه هنگام جنگ با یونان به «تسالی» رسید و در آنجا شنید که اسبهای این سرزمین بهترین اسب‌های یونانی هستند، خواست آنها را با اسبهای ایرانی بسنجد. در اسپریس (میدان اسب‌دوانی) فرمان مسابقه اسب‌دوانی داد. در این مسابقه اسبهای تسالی واپس ماندند.»
    آثار متعددی وجود دارد که نشان از توجه خاص پادشاهان هخامنشی به اسبهای خود دارد. واژه اسب در اوستا و در فرس هخامنشی اسپ Aspa و در سانسکریت اسو Asva خوانده می‌شد. واژه‌های نسبتاً زیادی از کلمه اسپ مشتق شده است از جمله:
    ▪ اسپست: یونجه
    ▪ اسپهند: سردار سواره‌نظام
    ▪ گرشاسپ: گرش اسپ: دارنده اسب لاغر و از کارافتاده
    ▪ طهماسب: دارنده اسب فربه و زورمند
    ▪ کوروش هم به پرورش اسب، اسب‌سواری و تیراندزای و ... اهمیت فراوانی می‌داد.
    گزنفون در مورد اوامر کوروش می‌نویسد:
    «به آنکس که عمل نیکی انجام داده است پاداش مناسب اعطا نمایید. در آبادی سرزمینهای بایر بکوشید و به پرورش حیوانات و احداث جنگل برای شکارگاه ساعی باشید. هیچگاه قبل از تمرینات بدنی به خوردن غذا مبادرت نورزید و اسبان را بدون اینکه کاری انجام دهند فربه و کامل نکنید. من به تنهایی ولو صاحب بزرگترین قدرت و توانایی انسانی باشم از عهده دفاع از شما و مال و زمینهای شما نیستم.»
    تشکیل سواره‌نظام در دولت هخامنشی توسط کوروش انجام گرفته است.
    کوروش برای سوارکاران ورزیده مسابقه ترتیب می‌داد و به برندگان جایزه مناسب اهدا می‌کرد. از آشوریها، فرمانده آنان و از ارامنه، تیگران و از هیرکانیان، پسر پادشاه و در میان اهالی ساس یک سوار معمولی گوی سبقت را از همه ربود. این سوار زبده نیم میدان از همه جلو بود.
    می‌گویند: کوروش از این جوان چابک‌سوار و ماهر، سوال کرد آیا حاضر است اسب خویش را در برابر پادشاهی یک ملک معاوضه کند. جوان جواب داد: «در برابر پادشاهی یک ملک حاضر به چنین تعویضی نیستم اما حاضرم در برابر جلب دوستی مرد شجاعی آن را تقدیم کنم.» کوروش گفت: «من به تو محلی را نشان می‌دهم که اگر مشت خاکی پرتاب کنی حتماً به مرد دلیر و شجاعی اصابت خواهد کرد.» مرد دست برد قطعه متراکمی از خاک برگرفت و گفت: «آن محل را نشان بده». کوروش گوشه‌ای که دوستانش جمع بودند نشان داد. مرد چشمان خود را بست و قطعه خاک را پرتاب کرد. خاک به «فرولاس» اصابت کرد. فرولاس که مشغول انجام فرمان کوروش بود، بدون اینکه روی خود را برگرداند، همچنان به کار خویش پرداخت.
    مرد جوان چشمان خود را باز کرد و سوال کرد: «به کدام‌یک اصابت کرد؟» کوروش جواب داد: «به هیچیک از حضار بلکه به آن کس که می‌بینی مشغول تاخت است برخورد.»
    - پس چرا روی خود را به عقب برنگرداند؟
    - در فکر کار خویش بود.
    مرد جوان از شنیدن این جواب متحیر شد و به تاخت رو به «فرولاس» روان شد، مرد به او نزدیک شد، و چون به او رسید صورتش خاک‌آلود و از بینی‌اش خون جاری است. مرد به او نزدیک شد و سوال کرد آیا چیزی به صورت او اصابت کرده است؟
    فرولاس جواب داد: بلی، صورتم مورد اصابت ضربه قرار گرفته.
    مرد جوان گفت: پس این اسب به تو تعلق دارد، آنرا بگیر.
    فرولاس پرسید: «به چه مناسبت»
    جوان، برای او شرح ماوقع را بیان کرد و گفت: «می‌بینم که واقعاً‌ مرد شجاعی را هدف قرار دادم.»
    فرولاس جواب داد: «حق این بود که اسب خود را به مرد غنی‌تری اهدا می‌کردی. با امتنان اسب تو را می‌پذیرم و امیدوارم خدایان به من فرصت دهند که این کار نیک تو را جبران کنم و از کرده خویش پیشیمان نشوی. حال بر اسب من سوار شو و به محل خود باز گرد. کمی بعد من هم خواهم آمد.»
    بدین ترتیب آن دو مرد اسبان خود را مبادله کردند.
    سکاهای تیزخود، خراج سالیانه را از مرغوبترین کالای سرزمین خود که از آن جمله اسب است، به بارگاه داریوش کبیر اهدا می کردند.
    در چند جای مختلف در تخت‌جمشید، نقش اسب حجاری شده است.
    در زمان ساسانیان اسبها را با زره «برگستوان» و وسایل دیگر و سلاحها مجهز می‌کردند که در واقع مثل یک تانک و زره‌پوش به جلو حرکت می‌کرد و موجب شکست پیاده یا سوارنظام دشمن می‌شد. در طاق بستان مجسمه سنگی خسرو پرویز سوار بر اسب معروفش «شبدیز» هنوز پابرجاست. شاه عباس صفوی از سواری و راه‌پیمایی خسته نمی‌شد.
    قدرت بدنی او به حدی بود که می‌توانست یک شبانه روز بی یک شبانه‌روز بیخواب و خوراک سواری کند. می‌ گویند در یک مورد حدود ۵۳۰ کیلومتر فاصله بین شیراز به یزد را در مدت ۲۹ ساعت پیمود. در هنگام گرفتن آذربایجان از ترکان عثمانی، شاه‌عباس با سواران و جوانان ورزیده‌اش از اصفهان تا تبریز را در عرض یازده روز پیمود، آنچنان که مردم تبریز و «علی‌پاشا» حکمران تبریز از حمله ناگهانی او دچار حیرت گردیدند. در زمان حکومت رضاشاه پهلوی نیز مسابقات اسب‌سواری در میدانهای اسب‌دوانی تهران و شهرستانها در فصول مختلف سال برگزار می‌شد و برندگان به دریافت جوایز نائل می‌شدند.
    ● امدادی با اسب در دوران باستان:
    شاید بتوان گفت که مبتکر مسابقات امدادی امروزی، ایرانیان چند هزار سال پیش بوده‌اند. گزنفون مورخ یونانی راجع به ایجاد چاپار که اصل و منشا مسابقات امدادی بود، چنین نوشته است:
    ... پس از تعیین مسافتی که یک اسب می‌تواند در یک روز طی کند. بدون آنکه از حد اعتدال خارج باشد، کوروش فرمان داد در راههای کشور اصطبل‌هایی بسازند که فواصل آنها با یکدیگر مساوی باشد. در هر یک از اصطبلها (چاپارخانه‌ها) اسبان چابک به تعداد کافی معین نمودند و قاصدان همیشه آماده رساندن خبر بودند. در هر چاپارخانه مرد تیزهوشی مراقب بود که به محض رسیدن چاپاری با نامه، آن را تحویل گرفته به چاپار دیگری می‌داد و او را روانه می‌ساخت و اسب و چاپار استراحت می‌کردند تا چاپار از سمت دیگر برسد و به مبدا برگردد.
    بین مردم ضرب‌المثلی وجود داشت که: چاپارها در سرزمین پارس از بازهای شکاری سریع‌تر در حرکت هستند.
    اگرچه در این جمله مبالغه به کار رفته است ولی نشان از انسجام، سرعت عمل و نظم چاپارها دارد.
    هردوت تاریخ نویس یونان در این مورد می‌نویسد:
    «... در میان موجودات فانی، موجودی نیست که زودتر از چاپار پارس به مقصد برسد. زیرا پارسها ترتیب این کار را بسیار ماهرانه داده‌اند. گویند راه هر قدر طویل باشد، در آن آنقدر آدمی و اسب نگاه می‌دارند که هر یک روز را، یک چاپار و یک اسب طی طریق کند. نه برف و نه باران ممکن است مانع از حرکت چاپار گردد، و نه شب و نه گرما. چاپار اولی موضوع ماموریت خود را به دومی و دومی به سومی می‌دهد و همینطور به چارپارهای بعدی ...»
    ● ارابه رانی در ایران باستان
    در بازیهای المپیک باستان گاهگاهی مسابقات ارابه‌رانی دو اسبه و چهار اسبه انجام می‌شد. اما خیلی پیشتر از آن ایرانیان به ارابه و ارابه‌رانی آشنایی داشته‌اند.
    در کتاب تمدن هخامنشی از علی سامی آمده است: ... آریاها با گردونه‌هایی که اسبها آن را می‌کشیدند وزن و فرزند خود را از نقطه‌ای به نقطه دیگر حمل می‌کردند.
    در گنجینه جیحون- گنجینه‌ای که کنار رودی منشعب از رود سیحون میان راه تاش و گرگان نزدیکی راه سمرقند کشف شده- ارابه زرینی است که نه تنها شاهکار زرگری مهمی است بلکه نمونه‌ای از یک ارابه سلطنتی را نشان می‌دهد.
    یکی از جالبترین مهرهای هخامنشی، مهر داریوش کبیر است که در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود. نقش روی این مهر عبارتست از ارابه دو اسبه که اسبان آن در حال تاخت هستند و لاشه شیر کشته‌ای در زیر دست و پای اسبها به زمین افتاده است.
    در ارتش پارت از ارابه برای حمل زنان غیرعقدی پادشاهان استفاده می‌کردند. ارابه در آن زمان جنبه تجملی و تفننی داشته نه جنبه جنگی و رسمی.
    در زمان ساسانیان برای پیروزی در جنگ و حمله و دفاع از ارابه استفاده می‌کرده‌اند. این ارابه‌ها با اسبهای مخصوصی کشیده می‌شدند.
    با حمله اعراب به ایرانیان گردونه‌ها از بین رفتند و دیگر در ارتش ایران دیده نشدند.
    در کتاب کوروش نامه اثر گزنفون آمده است:
    «... سپس کوروش فرمان داد مسابقه ارابه‌رانی آغاز شود و به هر یک از قهرمانان گاو فربهی اهدا شد تا قربانی کنند و ضیافتی برپا سازند. علاوه بر این جامهای متعدد پیروزی بین برندگان مسابقات توزیع نمودند. به کوروش نیز در ازای پیروزی‌اش گاو فربهی اهدا شد، گاو را پذیرفت ولی جامهای زرین را به «فرولاس» که در نظم امور دربار مهارت و مجاهدت بسیاری نموده بود بخشید.»




    سایت پارس اسپورت

  9. #444

    Thumbs down دوازده فرمان اوستا

    دوازده فرمان اوستا
    ***********************

    یک - باور به يکتائی، مهربان،دانائی، توانائی، نيکی و پاکی اهورامزدا معمار هستی بخش
    دوـ باور به شرارت اهريمن بدانديش و ناپاکی او و نبرد دائمی وی با اهورامزدا از طريق انسان وباور به نبرد پايدار پويائی نوپردازی با کهنه و خرافه پرستی و نيرنگ ودروغ و دشنام
    سهـ باور به پيام آوران خرد، عشق، آگاهی، روشنائی، بهزيسی، مهر، زندگی بخش و بهساز هستی از مهر، ميترا، زرتشت تا سوشيانت، رهاننده، بودا، مانی و مزدک
    چهار ـ باور به بازگشتی ديگر برای ياداشت و پادافره روانهای رها شده
    پنج ـ باور به درستی و راستی با ياران و نيکی در پندار و کردار و گفتار برای جهانيان
    شيش ـ باور به امشاسپندان مهرورزان و مهرگستران
    هفت ـ باور به پاک و نيک و به بودن گوهر آدمی از هر آئين و تيره و تبار و رنگ و جنس و ميهنی و آدمی پاکيزه ترين ـ مقدس ترين ـ گوهر هستی است و هيچ قداستی ورای او نيست
    هشت ـ باور به نيکوکاری و دستگيری نيازمندان، ناتوانان و بينوايان و تلاش برای گسترش آسايش آرامش بهزيستی تندرستی راستی انسانسالاری برابری و آزادی و دادگستری و مهربانی و خردگرائی در جهان
    نه ـ باور به پاکداری و پرستاری آب و هوا، خاک و آتش و بهداشت محيط زندگی
    ده ـ باور به نيک انديشی و نيک نگری، نوپردازی نوخواهی با بزرگ داشتن انديشه ها و ابتکارات کودکان، نوجوانان و جوانان برای جامعه ای خردگرا و شهرياری انسان بر روی زمين
    يازده ـ باور به برابری و يکسان بودن زن و مرد و گزينش آزاد همسر از سوی زن و يا مرد
    دوازده ـ باور به انديشيدن به آرامش، آرايش،آسايش و سود مردم و نفی اغراض و منفعت خواهی شخصی و ارج نهادن به تمامی باورمندان و باورها در معابد، نيايشگاهها و کانونهای بسته ی باور و همبستگی و همراهی و همفکری با انديشه آراستگی ـ نظم ـ جهانی و دوری هر باور دينی در امور ديپلماسی و شهريگری و سياست جهانی

  10. #445

    Talking مردم ملل مختلف اوقات خود را چگونه می گذراند؟

    رنامه روزانه ملتهای مختلف : امريکا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت استراحت ، 2 ساعت ماندن در ترافيک ، 2 ساعت تفريح ناسالم ، 2 ساعت تماشای تلويزيون ، 2 ساعت کار با اينترنت
    فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن
    ايتاليا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خيابان گردی
    آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلويزِيونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی
    کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفريح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو
    عربستان سعودی : 8 ساعت تفريح همراه با کار ، 6 ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان ، 10 ساعت خواب
    مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشيدن قليان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در مورد گذشته
    هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فيلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خيابان
    پاکستان : 4 ساعت کار غير مجاز ، 8 ساعت خواب در حين کودتا ، 8 ساعت اعتراض عليه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پليس
    ايران : 8 ساعت خواب ، 8 ساعت استراحت ، 2 ساعت حرکت در ترافيک ، 1 ساعت کار ،3 ساعت بحث در مورد گذران اوقات فراغت ، 2 ساعت بحث در مورد فلسفه و سياست !!!!!!!!

  11. #446

    زن هخامنشی

    زن هخامنشی در تمام امور، همچون مردان کار و فعالیت می کرده است و حقوقی همانند مردان و برابر با مردان دریافت می کرده است. او حتی در هنگام زایمان و پس از آن از مرخصی با حقوق و نیز هدایایی که بعضا" از اجناس مختلف تشکیل می شد، بهره می برد. زن ایرانی حتی در کارهای تخصصی و هنری همچون تراشیدن و پرداخت سنگ نگاره ها توانایی خود را نشان می داده است. آنان می توانستند در هنگام کار در تخت جمشید، کودکان خود را به مهد کودک بسپارند.
    لوحه های گلی به ما نشان می دهد که در بعضی مواقع مردان در خدمت زنان انجام وظیفه می کرده اند و ریاست کارها با زنان بوده است. لوح ها همچنین زنانی را معرفی می کند که املاک وسیع و کارگاه های بزرگی داشته اند که تعداد بسیاری کارگر و کارمندهای ساده و متخصص برای آنان کار می کرده اند. این زنان شخصا"به همه کارها نظارت و رسیدگی می کردند و ایناد و حساب ها را مورد کنترل قرار می دادند. مهر آنان به دفعات و به تعداد زیاد بر پای لوح های گلی به چشم می خورد. زنان عصر هخامنشی می توانستند بدون دخالت شوهران خود در املاک و دارایی خود هر گونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.
    بررسی لوح ها نشان می دهد که خانواده هخامنشی را تنها یک مرد و یک زن تشکیل می دادند و نمونه ای از چند همسری دیده نشده است.

  12. #447

    تخت جمشيد

    تخت جمشید بنای نمادین ملی ایرانیان و نشانه اقتدار و شکوه آنان و نماد توانایی های علمی و فنی و هنری نیاکان ما بوده است. تخت جمشید مظهر همبستگی ملی و سرزندگی و بالندگی روح ایرانی است.
    اما با این حال تخت جمشید صرفا" به خاطر خاصیت ظاهری و تماشایی درست نشده بود و هنر ایرانی همیشه هنری کاربردی بوده است، ایرانیان را اراده بر آن بوده که اگر قرار است بنایی به عنوان نماد شکوه و عظمت ایران ساخته شود، چه بهتر که همچون اهرام مصر فقط حجمی بزرگ و بی مصرف نباشد، بلکه از آن به عنوان ساختمانی عام المنفعه توسط یکی از نهادهای ملی کشور بهره برداری شود و بهترین نهاد ملی کشور برای چنین امری چیزی نبود جز «انجمن همپرسگی ملی» یا «انجمن بهان» یعنی همان که امروزه آن را مجلس شورا و پارلمان یا در گستره ای وسیع تر سازمان ملل می نامند.
    اینجا جایگاهی بوده است که فرستادگان ملت های مختلف برای سگالش و اتخاذ تصمیم و وحدت رویه درباره مسایل و مصالح عمومی گرد می آمدند و نقوش 23 هیئت نمایندگی ملل که بر جبهه شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است. وضعیت آنان ثابت می کند که آنان مردمانی معمولی از میان خردمندان هستند و نه از اشراف و بزرگ زادگان.
    چنین انجمنی بی تردید علاوه بر مجمع عمومی که در تالار آپادانا تشکیل می شده است، از دپارتمان ها و بخش های متعدد پژوهشی و تحقیقاتی و آموزشی و اداری و خدماتی برخوردار بوده است.
    واژه تچر که در سنگ نبشته داریوش برای نامیدن یکی از کاخ های تخت جمشید از آن یاد شده است، بنا به تحقیقات جدیدی که توسط یکی از پژوهشگران صورت پذیرفته است، به معنای «جایگاه گزیدن راه» یا به عبارتی «تالار شورا» می باشد.
    نیاکان ما از انتخاب انجمن همپرسگی ملی برای تکیه زدن بر با شکوه ترین بنای خود، هدف خاصی را دنبال می کردند و آن چنین بود که همه ملت ها آنجا را خانه خود بدانند و دوستش بدارند و گرامی اش دانند. اگر آنجا بنایی بود که کاربردی محلی داشت، هرگز نمی توانست توجه همه ملل را به خود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جایگاه جشن نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا هیچکدام نمی توانست احترام و بزرگداشت همه ملت ها و اقوام و همه ادیان را به خود جلب کند.

  13. #448

    20 نکته درباره تایتانیک

    ۱- کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در دهم اوریل 1912 به اب انداخته شد اما 14 سال پیش از ان در مه 1898 داستانی با "تلاش بیهوده " به چاپ رسید که در ان ماجرای غرق شدن یک کشتی بریتانیایی به نام "تایتان" (از قهرمانان اساطیری یونان) امده بود که در اقیانوس اطلس با کوهی یخی برخود می کند در حالی که در این سفر قایق نجات به تعداد کافی وجود ندارد.
    2- تایتانیک تقریبا شصت هزارتن وزن داشت وطولش270 متر بود که از بلندترین اسمان خراش ان زمان که در نیویورک بئد بلندتر بود.
    3- بهای بلیت بخش ممتاز(فرست کلاس) کشتی تایتانیک 3100 دلار(معادل 12400 دلار امروز) و بهای بلیت درجه سه 32 دلار(1300 دلار امروز) بود.
    4- اندلی پس از ترک اسکله یک بار نزدیک بود تایتانیک با کشتی "نیویورک" و بار دیگر در بندر لیورپول تصادف کند.
    5- تایتانیک حدود 45400 کیلوگرم حمل می کرد.
    6- صاحبان تایتانیک از بابت فراهم کردن امکاناتی هم چون ارایشگاه و حمام ترکی به خود می بالیدند.
    7- بیشترین سرعت تایتانیک 23 گره دریایی بود.
    8- برای کاهش احتمال غرق شدن شانزده مخزن اب به صورت دربچه های اضطراری در این کشتی تعبیه شده بودکه در برخود با کوه یخ دریچه اسیب دید.کارشناسان معتعقدند که در صورت سالم ماندن دوازده مخزن احتمال فرو نرفتن وجود داشت.
    9- ظرفیت قایقهای نجات تایتانیک 1178 نفر بود در حالی که مسافران و خدمه مجموعا2243 نفر بودند.
    10- نخستین قایق نجات که می تولنست 65 نفر را نجات دهد موقعی به اب انداخته شد که فقط 28 نفر سوار شده بودند.
    11- درمجموعه 1513نفر کشته شدند. 60 درصد از مسافران کابین های درجه یک نجات یافتند(199 نفر) در حالی که فقط 25 درصداز درجه سرای ها (174 نفر) جان به در بردند.
    12-به منظور کاوش برای یافتن کشتی شکسته جیمزکامرون دوازده کپسول دریایی ساخت و انها را در سرمای شدید وفشار 600 پاسکال اقیانوس رها کرد.
    13- بدنه بیرونی ماکت این کشتی که برای فیلم ساخته شده بود 235 درازا داشت که فقط 10 درصد از نمونه واقعی کوچتر بود.
    14- جیمز کامرون مکانیزمی را که کمپانی سازنده قایقهای اولیه در ساخت قرقره ئ محورهای بالابر نمونه های اصلی به کار برده بود پسندید وان را در مدلهای بازسازی شده تکرار کرد.
    15- صحنه های غرق شدن کشتی در مخزن عظیمی به وسعت 8/2 هکتار که انباشته از اب دریا بود(هفده میلیون گالن)گرفته شد.
    16-برای طبیعی جلوه کردن صحنه غریق شدن 7 تعدادی از جکها شیبی با زاویه 6 درصد را به صحنه می دادند.
    17-برای نمایش بالا امدن اب در صحنه داخلی پنج میلیون گالن اب تصفیه شده به صحنه پمپ شد.
    18-در صحنه فیلمبرداری از صحنه های نابودی کشتی سقوط ریلهای فیلمبرداری روی سر تعدادی از کارگران انها را به اتاق عمل فرستاد.
    19-هزینه ساخته کشتی تایتانیک اصلی در سال 1912 5/7
    میلیون دلار(سیصد میلیون دلار امروز) شد.
    20-در حین فیلبرداری سر و کله خانواده چهار نفری چمدان به دست از اهالی پیتسبورگ در نزدیکی کشتی مدل پیدا شد.انها خیال کرده بودند این یک کشتی واقعی است.

  14. #449

    هاتوری هانزو

    هاتوری هانزو (در ژاپنی: 服部半蔵) (تولد:۱۵۴۲- وفات:۱۵۹۶), را شاید بتوان پرآوازه‌ترین شمشیرساز و استاد هنرهای رزمی ژاپنی تا به امروز نامید. از زندگی وی داستان‌های زیادی روایت شده‌است که بیشتر مبنایی تخیلی دارند، در این داستان‌های حماسی وی رییس گروه بسیار معروفی از نینجاهای ژاپنی بوده که برای مردم فقیر می‌جنگیدند.

    زندگی هاتوری هانزو


    هاتوری هانزو در حوالی 1542 در استانMikawa در یک خانواده نینجا در منطقه ایگا متولد شد. او در پی رشد خانواده و گروه هاتوری برامد و همچنین به مقام جونین در گروه هاتوری رسید - گروهی که به یکی از گروه های مهم بین " ایگا ریو نینپو " تبدیل شد. او يك رهبر بزرگ و يك سازمان دهنده زيرك بود و زماني كه اوياسو دولت فئودال خود را در ادو (edo) برقرار كرد. در تاریخ ژاپن ، هاتوری را بیشتر به علت کمک و وقف کردن خود به شوگون ایاسو توکوگاوا ، به وجود آورنده (حکومت) توکوگاوا شوگونته که ژاپن را بین سال های 1603 تا 1867 اداره کرد ، می شناسند. او یک شمشیر باز فوق العاده ماهر و برای خاطر خداوند بود.در کوه های محیط Iga موسسه های بزرگی برای آموزش مهارت های نظامی بود. در حقیقت هاتوری هانزو فرمانده تاکتیک های نینجا شوگون و مشاور نظامی ارشد او بود .در بوهبوحه جنگ سويل (civil) که یکی از مهمترین جنگ های زاپنی ها بود هزاران نينجا در هر دو منطقه كوگا و اويگا وجود داشتند . بواسطه ارتباطات خويشاوندان و منافع ناحيه اي ائتلافي ميان اين نينجاها شكل گرفت . نينجا ها طي دوران جبارانه پاياني عصر موروماچي (muromachi) به طور كامل توسط دايميو (daimyo) (يكي از اشراف فئودال) به خدمت گرفته شدند. اين روش در سراسر كشور رواج يافت. به عنوان يك حقيقت بعد از اينكه كوگا وايگا توسط ادانوبوناگا (odanobunaga) يكي از اربابان جنگي پر قدرت آن زمان فتح شد نينجاهاي زيادي بودند كه ميخواستند زير نظر يك دايميوي ويژه داخلي فعاليت داشته باشند . هاتوري هانزو (hattori hanzo) يكي از خدمتكاران توكوگاواياسو (tokugawaheyasu) طي دوران جنگي سويل بود كه هنوز در توكيو از او ياد مي شود هانزو را در مقر حکومتش در دروازه عقبی قلعه ادو به کار گرفت مقر حکومت درگوشه سمت راست جاده ای که به یاماناشی (yamanashi) ختم میشد قرار داشت . ایاسو هانزو را به عنوان محافظ دروازه منسوب کرد . هرچند که دیگر اثری از قلعه ذکر شده وجود ندارد ولی امروزه ناحیه ای که قلعه در آن قرار داشت ناحیه هانزومون (hanzomon) نامیده می شود . بعد از آنکه دولت ادو (edo) مستحکم و قوی شد دیگر نیازی به ادامه دست به دست شدن میراث نینجا و آموزش محارتها به صورت ویژهو موروثی نبود . به تدریج با تولد هر نسل جدید محو و محوتر شد . هنر نینجوتسو که در سرزمین کوهستانی سوزوکامتولد شده و طی جنگ سویل توسعه یافته بود در دوره صلح ادو (edo) محکوم به محو شدن بود.

    مرگ

    هاتوری هانزو افتخارات جنگی بسیاری دارد ولی مرگ خود را به دلیل یک حقه نینجا ملاقات کرد! او به وسیله شوگان برای نابودی فوما کاینین ، یک گروه دریایی نینجا ، فرستاده شده بود. گروه به فرماندهی هاتوری آنها را پیدا کرد و آنها را به شلیک توپ های سنگین بست ، در همین حال آنها مشاهده کردند که یکی از قایق های صدمه دیده در حال آمدن به طرف آنهاست . هاتوری هانزو که می دانست کلک آتش گرفته می تواند باعث شعله ور شدن کشتی آنها شود ، دستور به عقب نشینی داد . اما چیزی که او متوجه نشده بود این بود که افراد فوما کاینین به زیر کشتی آنها رفته بودند و پروانه ها را از کار انداخته بودند . در نتیجه این امر کشتی قادر به حرکت نبود و بنابراین افراد از ترس خود به درون آب پریدند ، و آنجا بود که متوجه شدند کله منطقه آغشته به نفت است . اما این بسیار دیر بود ، نفت مشتعل شد و کلیه افراد توکوگاوا که هاتوری نیز در میان آنها بود ، در شعله های آتش سوختند ! او در کار با یاری ( نیزه ) بسیار ماهر بود و امروزه یاری او در معبد ساینن جی ژاپن نگه داری می شود . علاوه بر مهارت ها و رهبری او که باعث به زنده ماندن نام او شده است ، نباید این نکته را که او به سیستم حکومتی نیز نزدیک بوده و توسط تاریخ نویسان نیز نامش ثبت شده ، را نادیده بگیریم. و امروز مصنوعات هانزو میراث باقی مانده است. در زاپن موزه ی مخصوصی برای شمشیر های هاتوری وجود دارد که از خانواده ی او به جا مانده است. تکه کلام هانزو این بوده است : من واقعاستاره یاغی هستم اماهرگزدوست نداشتم.

    منبع:ويكيپديا

  15. #450
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    ثانیه‌ صفر!

    چگونگی پیدایش جهان از سوال‌هایی بوده که همیشه فکر انسان را مشغول کرده است. در علم نجوم تئوری‌های مختلفی در مورد پیدایش جهان وجود دارد که بیگ بنگ یا مهبانگ مورد قبول‌ترین آن می‌باشد.
    انفجار نخستین جهان، نزدیک‌ترین زمانی است که از شروع جهان ما می‌توانیم بر روی آن تحقیق و مطالعه کنیم. این تئوری از زمانی شروع می‌شود که ما به علت دمای فوق‌العاده زیاد آن زمان، نمی‌توانستیم وجود داشته باشیم.
    تئوری بیگ بنگ پذیرفته شده‌ترین نظریه‌ی درباره‌ی شروع و تکامل جهان می‌باشد. در این تئوری گفته می‌شود که در حدود 14 میلیارد سال پیش، جهان از یک ماده‌ی بسیار چگال که تنها حدود چند ملیمتر بوده است تشکیل شده بود.
    در حدود 100 سال پیش در سال‌های آغازین قرن بیستم، دانشمندان بسیاری در پی یافتن جوابی برای راز پیدایش جهان بودند. و یا اینکه جهان هیچ‌گاه متولد نشده است و همیشه جهان وجود داشته است. اولین پاسخ‌ها به این سوال در سال‌هایی حدود 1919 میلادی داده شد. زمانی که آلبرت انیشتین نظریه‌ی نسبیت عام خود را شرح داد. صدها سال بود که دانشمندان فکر می‌کردند که جهان ثابت و بدون تغییر است. اما انیشتین این معادلات را با معرفی ثابت کیهان شناختی اصلاح کرد. ثابت کیهان شناختی چیزی که است که جهان را منظم کرد و آن را به حالت تعادل در آورد. یکی از کسانی که به تئوری نسبیت عام انیشتین توجه کرد و آن را در مطالعات کیهان‌شناسی خود به کار برد کیهان‌شناس بلژیکی Georges Lemaître بود. او بر روی این معادله کار کرد و برای زمان نقطه‌ی آغازی قائل شد و آن را بیگ بنگ نام نهاد. او فرض کرد که جهان از چیزی به وجود آمده است که او آن را اتم اولیه‌ی نامید. این اتم اولیه‌ی منفجر می‌شود و به قطعات دیگر تبدیل می‌شود. و آن ذرات یک بار دیگر به ذرات دیگر تفکیک می‌شوند تا اینکه اتم‌های تشکیل دهنده‌ی این جهان به وجود می‌آیند. تئوری Lemaître بلافاصله همه‌گیر نشد. این تئوری هنوز ابهامات بسیاری داشت. تا زمانی که ادوین هابل کهشان‌هایی که به سرعت در حال دور شدن از زمین بودند را مشاهده کرد، و با این مشاهدات خود تأییدی بر نظریه‌ی Lemaître بود. به هر حال فرضیه‌ی Lemaître درباره‌ی آغاز جهان با آن چیزی که امروز درباره‌ی آغاز جهان می‌دانیم متفاوت است.
    Lemaître معتقد بود که نقطه‌ی آغازین جهان دارای ساختار مرکب بوده که بعداً به اجزای سازنده‌ی جهان تفکیک شود، اما امروزه دانشمندان معتقدند که جهان در ابتدا بسیار ساده بوده و بعداً رشد پیدا کرده و پیچیده شده و توسعه یافته است.
    ایده‌ی بیگ بنگ ابتدا به وسیله‌ی دانشمندی روسی که در آمریکا متولد شده بود به نام George Gamow داده شده بود. در سال 1940 میلادی این دانشمند به همراه شاگرد خود Ralph Alpher فرض کردند که جهان از یک انفجار بزرگ و به طور فوق‌العاده گرمی به نام بیگ بنگ آغاز شده است. سپس جهان از این ماده‌ی سوپ مانند که بعد از انفجار به جای مانده بود و مخلوطی از پروتون، نوترون، الکترون و اشعه‌های مختلف بود رشد پیدا کرد و رفته رفته سرد شد. عنصری که در ابتدا به وجود آمد هیدروژن و هلیوم بود و طبق گفته‌ی این دانشمند در نیم ساعت پس از انفجار بزرگ تمام عناصر موجود در عالم به دنبال هیدروژن و هلیوم خلق شدند.
    تئوری بیگ بنگ خوشایند بعضی از دانشمندان نبود. آنها می‌گفتند که جهان را خالقی آفریده است و خلقت او بی‌عیب و نقص بوده. بعضی دیگر از دانشمندان عقیده داشتند که جهان همیشه بوده و برای آن نمی‌توان آغازی متصور بود. این نظرات باعث شده بود که بعضی از دانشمندان دنبال کشف تاریخ جهان بگردند و تئوری ارائه دهند که در آن بیگ بنگ را نفی کنند. البته ذکر این نکته ضروری است که خلقت جهان توسط یک خالق با نظریه‌ی بیگ بنگ تناقضی ندارد، همان طور که خدا انسان را به وسیله‌ی جنین آفرید، خدا جهان را آفریده اما طبق یک قانون و روش که این روش و قانون می‌تواند تئوری بیگ بنگ باشد.
    دانشمندانی استرالیایی به نام Thomas Gold و Hermann Bondi و دانشمندی انگلیسی به نام Fred Hoyle در رقابت با این نظریه در سال 1948 نظریه‌ای ارائه دادند که در آن گفته می‌شد که جهان همیشه بوده است، و همیشه به این حالت که اکنون هست وجود داشته. و نظریه‌ی خود را تئوری حالت پایدار نامیدند.
    مشاهدات دانشمندان، نشان می‌داد که جهان در حال توسعه یافتن و منبسط شدن است. آنها دیدند که کهکشان‌ها در حال دور شدن از یکدیگر می‌باشند و چگالی جهان در حال کم شدن است و برعکس حجم آن در حال افزایش می‌باشد. با گذشت زمان و دو برابر شدن فاصله‌ی بین کهکشان‌ها و جمع شدن مواد لازم، کهکشان جدیدی به وجود می‌آمد. برای به وجود آمدن کهکشانی جدید اگر در هر مایل مکعب دو اتم به یکدیگر وصل شوند در هر سال، یک هزارم اونس (مقیاس‌ وزنی‌ برابر 31/1035 گرم‌) ماده تشکیل می‌شود. که برای به وجود آمدن یک کهکشان باید زمان بسیار بسیار طولانی طی شود.
    دانشمندان بر سر این موضوع بحث می‌کردند که دلیل این اتفاقات (انبساط جهان) چیست؟
    نظریه‌ی بیگ بنگ در مورد مواد تشکیل دهنده‌ی ستاره‌ها خیلی خوب توضیح می‌داد. این نظریه پیش بینی می‌کرد که انرژی مورد نیاز ستارگان از انفجار هیدروژن به دست می‌آید. و انرژی تولید شده از حاصل این انفجار به صورت نور به بیرون منتشر می‌شود. درنتیجه ستاره‌ها به‌وسیله‌ی سوختی از هیدروژن انرژی مورد نیاز خود را تأمین می‌کنند. و این فعل و انفعالات در ستاره‌ها باعث به وجود آمدن اکسیژن، کربن و دیگر عناصر مورد نیاز برای زندگی می‌شود. نظر و ایده‌ی دانشمندان امروزی نیز همین هست که بسیاری از عناصر می‌توانند در ستاره‌ها به وجود بیایند.
    کشمکش میان عقل و دل کیهان شناسان تا دهه‌ی 1960 ادامه داشت، اما در این دهه نیز مشاهدات دانشمندان نظریه‌ی بیگ بنگ را تأیید می‌کرد. و سرانجام پروفسور استفان هاوکینگ نظریه‌ی بیگ بنگ را گسترش بخشید. او شرح داد که جهان از یک جسم بسیار بسیار چگال آغاز شده و شروع به گسترش و انبساط کرده است، البته پروفسور هاوکینگ برای گفته‌های خود از تئوری نسبیت عمومی استفاده کرد. این نکته فراموش نشود که پروفسور هاوکینگ نه پایه‌گذار این تئوری است نه پایان دهنده‌ی آن، بلکه ایشان فقط تغییراتی در این تئوری به وجود آوردند. برای آشنایی بیشتر با نظریات پروفسور هاوکینگ در این باره می‌توانید به کتاب تاریخچه زمان ایشان که به فارسی هم ترجمه شده است مراجعه کنید. با تمام این صحبت‌ها بنیان گذار تئوری بیگ بنگ را باید George Gamow دانست.
    حال بعد از پرداختن به تاریخچه‌ای مختصر از این تئوری خوب است که درباره‌ی خود نظریه‌ی بیگ بنگ هم صحبتی به میان بیاوریم..
    اگر شما فیلم پیدایش جهان از ابتدا تا کنون را به صورت برعکس ببینید، خواهد دید که جهان در حال کوچک شدن و به هم نزدیک شدن است، تا جایی که اجرام آسمانی با یکدیگر برخورد می‌کنند و یک کره‌ی کوچک با چگالی زیاد را می‌سازند. در ثانیه‌ی صفرم، قبل از انفجار بزرگ، کیهان خیلی داغ و غلیظ است. قوانین فیزیک هنوز قابل کاربرد نیستند. در لحظه‌ی انفجار حداقل 10 بعد برای شکل دادن به کیهان به وجود می‌آیند. از این ابعاد تنها 4 بعد به وجود خود ادامه می‌دهند که ما آنها را می‌شناسیم. 3 تا از ابعاد فضا و یک بعد زمان.
    در ثانیه‌های ابتدایی تشکیل جهان، زمانی که فوتون‌ها با یکدیگر برخورد کردند و انرژی آنها به جرم تبدیل شد، پروتون، نوترون و الکترون تشکیل شدند. و چهار نیرو هویت مستقل یافتند، که آن نیروها نیروی گرانشی، الکتریکی و هسته‌ای قوی و هسته‌ای ضعیف می‌باشند. که به این نیروها، نیروهای بنیادی می‌گویند. در این زمان جهان همچنان مشغول سرد شدن بود. از 1023 درجه به 10 میلیارد درجه.
    تقریباً 3 دقیقه بعد از بیگ بنگ، زمانی که دمای جهان به حدود 1 میلیارد درجه رسیده بود، پروتون و نوترون با یکدیگر ترکیب شدند و هسته‌ی هلیوم و لیتیوم را که سبک‌ترین عناصر هستند را به وجود آوردند.
    مرحله‌ی عمده‌ی بعدی که رخ داده است، تقریباً 300000 سال بعد از بیگ بنگ بوده است، زمانی که دمای جهان چیزی در حدود 3000 درجه بوده است، که هنوز این دما هم دمای مطلوب برای حیات نبوده است. در این دما الکترون قادر به ماندن در مدار هسته‌ی اتم می‌شود و اتم‌های خنثی به وجود بیاورد. (اتم‌ها قبل از ترکیب با الکترون به دلیل وجود بار مثبت درون هسته‌ی اتم دارای بار مثبت بودند و بعد از ترکیب شدن با الکترون با بار منفی این بار مثبت خنثی شده و اتمی خنثی تشکیل شده است.) اتم‌های هیدروژن و هلیوم، سر انجام سوخت ستارگان را به وجود می‌آورند. تا حالا کیهان کدر و مات بوده است و قابل رویت نبوده است و این به دلیل فزونی الکترون‌های رها شده است. هنگامی که بیشتر الکترون‌ها در مدار هسته قرار می‌گیرند کیهان شفاف‌تر شده و دیدن آن سوی کیهان ممکن می‌شود.
    1 میلیارد سال بعد از بیگ بنگ، ستاره‌ها و کهکشان‌ها متولد می‌شوند، و از آن زمان تا به امروز جهان شروع به بزرگ شدن و منبسط شدن و همچنین سرد شدن کرده است، و شرایط برای زندگی ما در این جهان مهیا شده است.
    دو دلیل عالی برای اعتقاد ما به نظریه‌ی بیگ بنگ وجود دارد. اولین و واضح‌ترین آنها این است که جهان در حال منبسط شدن و توسعه یافتن است. دوم اینکه این تئوری پیش‌گویی می‌کند که 25 درصد از جرم این جهان باید از هلیوم باشد، (هلیوم در همان دقایق اول بیگ بنگ به وجود آمد.) و این فرض با مشاهدات ما از جهان تا کنون همخوانی داشته است. فردوسی نیز در شعری آفرینش جهان را به نظم در آورده است.

    ز آغاز باید که دانی درست سر مایه گوهران از نخست
    که یزدان ز ناچیز چیز آفرید بدان تا توانایی آمد پدید
    وزو مایه‌ی گوهر آمد چهار بر آورد بی‌رنج و بی‌روزگار
    یکی آتشی بر شده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک
    نخستین که آتش ز جنبش دمید ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
    وزان پس ز آرام سردی نمود زسردی همان باز تری فزود
    چو این چار گوهر بجای آمدند ز بهر سپنجی سرای آمدند
    پدید آمد این گنبد تیز رو شگفتی نماینده‌ی نو به نو
    ابر ده دو هفت شد کدخدای گرفتند هریک سزاوار جای
    فلک‌ها یک اندر دگر بسته شد بجنبید چون کار پیوسته شد
    چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ زمین شد بکردار روشن چراغ
    ببالید کوه آب‌‌ها بر دمید سر رستنی سوی بالا کشید
    زمین را بلندی نبد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه
    همی بر شد آتش فرودآمد آب همی گشت گرد زمین آفتاب
    گیا رست با چند گونه درخت بزیر اندر آمد سرانشان زبخت
    ببالد ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی
    وزان پس چو جنبنده آمد پدید همه رستنی زیر خویش آورید
    چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید
    سرش راست بر شد چو سرو بلند بگفتار خوب و خرد کار بند
    پذیرنده‌ی هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد

    نویسنده : علیرضا سرمدی
    Being aloneis the some thing remarkable but to be ignoredis so awkward

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ