Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 4 از 40 نخستنخست ... 2345614 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 46 تا 60 , از مجموع 587

موضوع: دانستنیها

  1. #46
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    معماي‌ چهره‌ ابوالهول‌


    شخصي‌ كه‌ چهره‌اش‌ به‌ عنوان‌ الگو براي‌مجسمه‌ غول‌آساي‌ ابوالهول‌ كه‌ از ۴۶۰۰سال‌پيش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه‌ مصر است‌، مورد استفاده‌قرار گرفته‌، هنوز مانند يك‌ معماست‌. ماهنامه‌ فرانسوي‌ (علم‌ و زندگي‌) در شماره‌مارس‌ ۲۰۰۵ يك‌ نظريه‌ جديد حاصل‌فعاليت‌هاي‌ واسيلي‌ دو بروف‌، مصر شناس‌ مشهورمطرح‌ كرد. با اين‌ كه‌ از حدود يك‌ قرن‌ پيش‌تاكنون‌ اغلب‌ باستان‌ شناسان‌ عقيده‌ دارند صورت‌ابوالهول‌ از چهره‌ فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداري‌ شده‌، با اين‌ حال‌ واسيلي‌ دو بروف‌ تاييدمي‌كند، اين‌ چهره‌ خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌.فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترين‌ فرعون‌ سلسله‌فراعنه‌ باستان‌ قديم‌ بين‌ سال‌هاي‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از ميلاد و از سلسله‌ سوم‌ تا ششم‌ فراعنه‌باستان‌ قديم‌ بوده‌، با اين‌ حال‌ اين‌ مجسمه‌ غول‌آسا كه‌ به‌ افتخار او ساخته‌ شده‌ بود را هرگز نديد،زيرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌. واسيلي‌ دو بروف‌،محقق‌ انستيتوي‌ فرانسوي‌ باستان‌شناسي‌ شرقي‌قاهره‌ براي‌ اين‌ فرضيه‌ خود نشانه‌هاي‌ زياد رامطرح‌ كرده‌ است‌ البته‌ هنوز ابهام‌هاي‌ ديگري‌ نيزدر خصوص‌ مجسمه‌ ابوالهول‌ وجود دارد.
    NA_341 4 EVER

  2. #47
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793
    ابوالهول در یونان باستان
    يونانيان باستان عقيده داشتن موجوداتی اساطيری به نام((ابوالهول)) در جاده ها و راه ها کمين ميکنن و مسافران رو می ازارن،ابولهول ها موجودات غول پيکری بودن،ترکيبی از انسان و شير،چيزی شبيه ابوالهول مصر،که در جاده ها می ايستادن و راه مسافران رو ميبستن،اونها از مسافران يک سوال میپرسيدن،اگر جواب درست ميدادن اجازه عبور ميافتن وگرنه ابولهول ها اونها رو از هم ميدريدن.(( ادیپوس شهريار)) در نمايشنامه ((سوفوکل)) با پاسخ دادن به سوال يک ابوالهول،شهری رو از مصيبت نجات ميده و به پادشاهی ميرسه.شکل گيری چنين اسطوره زيبايی در سه هزار سال پيش تنها يک دليل ميتونه داشته باشه!.يونانيان دانايی رو تنها راه زيستن يا حتی شهرياری ميدونستن.وقتی افلاطون در ارمان شهر خيالیش به اين نتيجه ميرسه که فيلسوفان بايد حکومت رو به دست بگيرن،چندان حرف عجيبی نميزنه.دانايی،يگانه راه عبور از جاده هاست.مسافر خاک الود با ترس و لرز میپرسه:اگاهی به چه قيمتی؟!و ابولهول با خونسردی جواب ميده:به قيمت زندگیت!

    اما اگاهی چيزی دست نيافتنی هست.پاسخ دادن به سوالهای ابولهول کار چندان اسانی نيست و حتی غير ممکن هست.ابولهول با پنجه غول پيکرش راه رو بر تو ميبنده و از تو میپرسه:اگر يک مرد بگويد من دروغ ميگويم،ايا باز هم دروغ ميگويد؟! ..پاسخ مثبت يا منفی به اين سوال بی فايده است.اگر ابولهول چنين سوالی از شما پرسيد بهتر هست سکوت کنيد و خودتون رو برای مرگ اماده کنيد!

    معماهای بی جواب ابولهول ها به sorties مشهورن.كلمه soros در زبان يونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا كه معمای خرمن،لاينحل ترين سوال ابولهول ها به حساب میاد:

    ابولهول:ايا يك دانه گندم ميتواند به تنهايی خرمنی بسازد؟!دو دانه گندم چطور؟!سه دانه گندم؟

    ابولهول اين سوالهای سلسله وار رو از تو ميپرسه و پاسخ تو به هر كدوم از اونها يك نه قاطع خواهد بود.احتمالا يك شبانه روزی ميگذره و تو وقتی به خودت میای كه اون ميپرسه:ايا ده هزار دانه گندم خرمنی تشكيل ميدهد؟!اون وقت هست كه تو بازی رو باختی بی اون كه مرز تبديل دانه به خرمن رو دونسته باشي.

    فرض كنيد كه در اخرين لحظه جرات ميکنی و به ابولهول ميگی بله ،ده هزار گندم يك خرمن است.در اين صورت ابولهول سوالاتش رو اينگونه پی ميگيره:اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد،پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی ميسازد......اون اعداد رو يكی يكی پايين مياد تا به صفر برسه و اون وقت هست كه تو ميتونی اون اعداد رو شمارش معكوس زندگیت به حساب بياری!معماهای ابولهول به تو نشون ميدن ساده ترين مفاهيمی كه فكر ميكنی به اونها اگاهی داري،در واقع تاريك ترين نقاط فكر تو هستن.همه ما ادعا ميكنيم تفاوت يك دانه گندم و خرمن رو ميدانيم اما ابولهول ها به ما ثابت ميكنن كه ما هيچ نميدانيم. ( منبع )

  3. #48
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    عجایب هفتگانه1

    مجسمه‌ زئوس


    در يکصد و پنجاه کيلومتري غرب آتن در يونان، شهري تاريخي به نام المپيا (Olympia) قرار دارد، شهري که جايگاه اوليه بازي‌هاي المپيک بوده و اصلا نام اين بازي‌ها از آن گرفته شده است. در ارزش و مقام بازي‌هاي المپيک در ايام باستان همين بس که در مدت بازي‌ها جنگ‌ها متوقف مي‌شد و ورزشکاران از آسياي صغير، سوريه، مصر و جز اين‌ها براي مسابقه و پرستش زئوس (Zeus) به شهر المپيا مي‌آمدند.
    پژوهش‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد که بازي‌هاي المپيک از سال 776 قبل از ميلاد آغاز شده است و بعدها در سال 450 قبل از ميلاد معبد زئوس توسط معماري بنام ليبون (Libon) ساخته شد. نيايشگاه زئوس بسيار ساده و با معماري معمولي يونان ساخته شد، ازاين‌ رو لازم بود تا به نوعي عظمت و بزرگي زئوس در پرستشگاه ترسيم شود. راه حل چيزي نبود جز يک تنديس با عظمت از زئوس، تنديس سازي به نام في دياس (Pheidias) مسوول ساخت اين تنديس با شکوه شد.
    في دياس تجربه ساخت تنديس‌هاي بزرگ از طلا و عاج را داشت. کارگاه تنديس سازي او هنوز در المپيا موجود است، او در آنجا قطعات تنديس زئوس را ساخت و پس از پايان ساخت قطعات در نيايشگاه آن‌ها را روي هم سوار کرد.
    براي سال‌ها معبد زئوس محل جذب ورزشکاران و بازديدکنندگان از سراسر دنيا بود. در سده‌ي نخست ميلادي يکي از امپراتورهاي روم به نام گاليگولا (Galigula) قصد آنرا داشت که اين تنديس زيبا را به رم ببرد. اما در ميان راه چهارچوب‌هايي که براي حمل تنديس ساخته بودند شکست و خساراتي هم به تنديس وارد شد، بعدها اين معبد و تنديس زئوس در سده دوم ميلادي توسط يونانيان بازسازي شد.
    در سال 391 پس از ميلاد، امپراتور يونان تئودسيوس اول (Theodosius I) بازي‌هاي المپيک را ممنوع کرد و درب‌هاي معبد زئوس را به روي همه بست. او بازي‌هاي المپيک را تمريناتي براي کفر و شرک مي دانست. پس از آن باران، زمين‌لرزه و غيره آسيبهاي جدي به نيايشگاه زئوس وارد کرد تا اينکه قبل از قرن پنجم ميلادي يکي از ثروتمندان يونان تنديس زئوس را از معبد به شهري بنام کنستانتينوپل (Constantinople) - که امروز جزو خاک ترکيه و حوالي استانبول است - برد.
    تنديس زئوس در اين شهر تا سال 462 سالم نگهداري شد، تا اينکه در اين سال در يک آتش سوزي بسيار بزرگ تخريب شد. در نوشته‌هاي به جا مانده از يونان باستان آمده است که "با وجود آن‌که نيايشگاه زئوس بسيار بزرگ است و با اينکه تنديس، زئوس را در حالت نشسته نمايش مي دهد اما سر تنديس تقريبآ به سقف چسبيده است. ما نگران هستيم اگر چنانچه روزي زئوس بخواهد بايستد، سقف درهم خواهد شکست!"
    ارتفاع تنديس زئوس حدود 13 متر بود و سطح مجسمه به ابعاد 6.5 در 1 متر جاي داده مي شد، يونانيان باستان تنديس زئوس را در مراسم گوناگون با زيورآلات خاصي آرايش مي کردند. در ارتباط با عظمت و زيبايي اين تنديس جهان‌گرد معروف يوناني پاسانياس (Pausanias) مي نويسد: "روي سر اين تنديس تاجي از برگ زيتون قرار داشت و در دست راست او نشان پيروزي ... در دست چپ او عصاي سلطنتي که مينا کاري شده بود و روي عصا يک عقاب از طلا نشسته بود. کفش‌هايش طلا بود و لباس‌هايش از پوست حيوانات و گل ياس و ... تخت پادشاهي او از زر، چوب آبنوس و عاج فيل ساخته شده بود."
    معبدآرتميس


    معبد آرتميس در شهر افه‌سوس (Ephesus) در حدود 50 کيلومتري شهر ازمير (Izmir) ترکيه قرار داشته است. اين معبد به عنوان زيباترين بناي روي زمين شناخته مي شده است و به همين دليل در ميان عجايب هفت گانه جا دارد.
    هرچند که زيربناي باقي مانده از اين معبد، تاريخ ساخت آن‌را قرن هفتم قبل از ميلاد مشخص مي‌کند، اما راه يافتن معبد آرتميس در فهرست عجايب هفت گانه به حدود 550 قبل از ميلاد مربوط مي‌شود. اين بنا که به آن معبد بزرگ مرمرين گفته ميشود، توسط کروسوس (Croesus) شاه ليدي به کرسيفون (Chersiphron) معمار يوناني سفارش داده شد. معبد با مجسمه‌هاي برنزي که توسط ماهرترين مجسمه سازان آن زمان ساخته شده بودند تزئين شده بود. هنرمنداني نظير فيدياس (Pheidias)، پلي کليتوس (Polycleitus)، کرسيلاس (Kresilas) و فرادمون (Phradmon).
    معبد آرتميس هم به عنوان يک محل داد و ستد کالا و هم به عنوان آموزشگاه مذهبي مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در طي سال‌ها، بازرگانان، جهان‌گردان، صنعت‌گران و پادشاهان از اين محل مقدس ديدن مي‌کردند و احترام خود را با آوردن هداياي مختلف ابراز مي‌نمودند. تحقيقات اخير باستان شناسي به يافتن تعدادي از اين هدايا که شامل مجسمه‌هاي طلا و عاج آرتميس، گوشواره‌ها، دستبندها و گردنبندهايي زيبا، اثر صنعت‌گران پارس و هند هستند، منجر شده است.
    در شب 21 جولاي سال 356 قبل از ميلاد، مردي به نام هروستراتوس (Herostratus) براي جاودانه کردن نام خود در تاريخ، معبد را آتش زد و درواقع به هدف خود دست يافت. عجيب اين‌که اسکندر کبير هم در همين شب متولد شد. بنا به گفته پلوتارک (Plutarch) تاريخ نگار، در آن شب آرتميس چنان درگير مراقبت از زاده شدن اسکندر بود که نتوانست از معبد خود محافظت کند.
    اسکندر پس از فتح آسياي صغير اقدام به ساخت مجدد معبد کرد که تا بعد از مرگ وي در سال 323 قبل از ميلاد، همچنان در دست ساختمان بود. در قرن اول پس از ميلاد، هنگامي که سنت پل براي تبليغ مسيحيت به افه‌سوس سفر کرد، با عده زيادي از پيروان آرتميس مواجه شد که به هيچ وجه قصد ترک الهه خود را نداشتند. در سال 262 ميلادي معبد توسط قبيله گوت Goths مجددا ويران شد. اهالي شهر قسم خوردند تا آن‌را مجددا بنا کنند. در قرن چهارم ميلادي، بيشتر اهالي افه سوس به مسيحيت گرويده بودند و معبد شکوه و جلال خود را از دست داده بود. اهالي افه‌سوس پس از آخرين تهاجم منجر به ويراني معبد در سال 401 ميلادي، کم کم شهر را ترک کردند و اين شهر متروک در اواخر قرن 19 ميلادي کشف و حفاري شد. اين اکتشافات زيربناي معبد را نمايان ساخت.
    اين معبد با زير بناي چهار گوش خود، برخلاف نمونه‌هاي ديگر از مرمر ساخته شده و يک ورودي زيبا و تزئيني به حياط بزرگ ساختمان داشته است. پلکان مرمري طبقه همکف را به بالکن‌هاي‌ بلند و عظيمي متصل مي‌کردند که کف آن در حدود 80 متر در 130 متر بوده است.127 ستون در اين بنا به کار رفته بوده که ارتفاع آنها 20 متر و با سرستون‌هاي ايونيک و کناره‌هاي کنده کاري شده بوده است. ستون‌ها در رديف‌هاي منظم در کل محوطه به جز منطقه مرکزي-که محل قرار گيري خانه الهه بود- قرار گرفته بودند.
    اين معبد تعداد فراواني از آثار هنري را در خود جا داده بود، از جمله 4 مجسمه برنزي باستاني از قبيله آمازون که توسط بهترين هنرمندان دوران ساخته شده بودند. هنگامي که سنت پل به ديدن شهر آمده بود، معبد با ستون‌هاي طلايي و مجسمه هاي کوچک نقره اي و نقاشي‌هاي متعدد تزئين شده بود. هيچ شاهدي مبني بر وجود مجسمه آرتميس در مرکز معبد وجود ندارد، اما دليلي هم براي وجود نداشتن آن در دست نيست.

    مجسمه عظیم الجثه رودس در یونان
    غول رودس، نام تنديسي است از هليوس (Helios) - خداي خورشيد - که به قولي در ورودي بندر شهر رودس در يونان، قرار داشته است و به همين دليل به غول رودس معروف گشته‌است. اين تنديس، علي‌رغم اينکه پس از ساخته شدن، تنها 56 سال پابرجا بود، از سوي غربيان به عنوان يکي از عجايب هفتگانه جهان اعلام شده است. بنا به گفته تاريخ‌نگاران اين تنديس عظيم حتي در زماني که بر روي زمين افتاده بود هم بسيار شگفت انگيز بود. اين غول تنها يک تنديس عظيم نبود بلکه نماد اتحاد مردم رودس به شمار ميرفت.
    يونان باستان در بيشتر دوران تاريخي خود، شامل ايالاتي با قدرت محدود بوده است. جزيره رودس شامل سه ايالت ياليسوس (Ialysos)، کاميروس (Kamiros) و ليندوس (Lindos) بوده است. در 408 پيش از ميلاد، اين شهرها با هم متحد شده و يک قلمرو با پايتخت واحد به نام رودس، به وجود آوردند. اين شهر از نظر اقتصادي بسيار پيشرفته بود و با مصر مراودات تجاري داشت. در سال 305 قبل از ميلاد آنتيگوني‌هاي مقدونيه، رودس را محاصره کرد تا اين ارتباط تجاري را از بين ببرد.
    آن‌ها هرگز موفق نشدند به داخل شهر نفوذ کنند و پس از امضاي قرارداد صلح در سال 304 قبل از ميلاد، آنتيگوني‌ها محاصره را ترک کردند و مقدار هنگفتي جنگ افزارهاي گران‌بها برجا گذاشتند. اهالي رودس اين غنايم را فروختند و به افتخار اتحاد خود، با پول آن تنديس عظيم را بنا کردند. ساختن اين تنديس 12 سال طول کشيد و در سال 282 قبل از ميلاد به پايان رسيد. سالها اين تنديس در ورودي بندر پابرجا بود تا زمين‌لرزه شديدي به شهر آسيب فراوان رساند و تنديس را از ضعيفترين بخش آن - زانوهاي غول - شکست.
    امپراتور مصر هزينه تعمير آن‌را به عهده گرفت اما يک پيشگو، عمل بازسازي را منحوس خواند و در نتيجه پيشنهاد امپراطور پذيرفته نشد. باقيمانده‌ي تنديس بيش از 800 سال بر خاک افتاده بود تا اينکه عرب‌ها به فرماندهي معاويه پسر ابوسفيان، در سال 654 پس از ميلاد مسيح به رودس هجوم بردند. آن‌ها بقاياي تنديس را از هم باز کردند و به يک بازرگان يهودي اهل سوريه فروختند. گفته شده است که 900 شتر اين بار عظيم را به سوريه حمل کردند.
    با توجه به ارتفاع تنديس و عرض دهنه بندر، تصور قرار گرفتن مجسمه با پاهاي گشوده بر دو طرف ورودي بندر، غير ممکن به نظر ميرسد و از آن‌جايي که تنديس پس از سقوط موجب گرفتگي مسير بندرگاه نشده است، به نظر مي‌رسد که تنديس يا بر روي سمت شرقي دماغه بنا شده بوده يا اصولا بيش از آنچه گفته مي‌شود از آب دور بوده است. هر چه بوده، مسلم است که غول با پاهاي گشوده بر دو سمت ورودي بندر ايستاده بوده است.
    پروژه ساخت تنديس به چارز اهل ليندوس (Chares of Lindos) تنديس‌گر سپرده شده بود. براي اين کار، کارگران او قطعات برنزي روي تنديس را قالب ريزي ميکردند. پايه تنديس از مرمر بوده و پاها تا مچ آن ابتدا ساخته و محکم شده است. ساختار تنديس به تدريج با قرار گرفتن قطعات برنز بر روي چهارچوبي از آهن و سنگ، پديدار ميشد. يک خاکريز بلند براي دسترسي پيدا کردن به بخشهاي بالايي تنديس، در اطراف آن ساخته شد که پس از پايان کار برچيده شد. تنديس در پايان 33 متر ارتفاع داشت که بر روي پايه‌هاي مرمرين به بلندي 15 متر قرار گرفت. گفته مي‌شود عده کمي مي‌توانستند دو دست خود را بر دور انگشت شست او حلقه کنند


    ادامه دارد...

  4. #49
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    عجایب هفتگانه 2

    ادامه مطلب:
    اهرام مصر (هرم خوفو)
    هرم خوفو بزرگترين هرم در بين اهرام مصره كه از 4400 سال پيش تا سال 1889 ميلادي كه برج ايفل ساخته شد بلند ترين بناي دنيا بود. اين بنا در 2200 سال قبل از ميلاد ساخته شده و 143 متر ارتفاع داشته و به دستور خوفو يا خئوپوس فرعون سلسله چهارم ساخته شده.

    بيشتر سنگهاي بكار رفته در اين بنا سنگهاي بسيار عظيمي هستند كه هنوزم جابجايي و حمل اونها تا ارتفاع بنا جزو اسرار و ناشناخته هاست. البته در اصل سنگهاي روي بنا از سنگهاي آهكي صيقلي بسيار زيبا بودن كه در اثر مرور زمان از بين رفتن يا اينكه بعدها بوسيله فراعنه بعدي براي مقبره هاشون دزديده شدن. براي همين امروزه 5 درصد از ارتفاع بنا به دليل نبود اون سنگها كم شده.هرضلع قاعده هرم 230 متر طول داره و در ساخت اون حدود 2300000 قطعه بلوك به وزن تقريبي 5/2 تن استفاده شده.
    هرم خوفو داراي سه اتاق دفن اجساد و راهروهاي متعدده كه يكي از اتاقها مربوط به جسد خود خوفو يكي ديگه مربوط به ملكه و ديگري هم براي رد گم كردن دزدها بوده. و راهروهاي طولاني و تاريك و پيچ در پيچش هم براي مقابله با دزدها تعبيه شده. هرم خوفو در بين عجايب هفتگانه بزرگترين و قديمي ترين اونهاست.

    فانوس الکساندریا
    هفتمين اثر از عجايب هفتگانه ي جهان ، فانوس دريايياسكندريه و در واقع هشتمين اثر عجيب است. پيش از آنكه اين اثر ساخته شود ، ديوارهايشهر بابل به عنوان دومين اثر شگفتي زاي جهان به شمار مي آمد. به هر حال برج روشناييدهانه ي رود نيل كه 130 متر ارتفاع داشت ، در نظر مردم عهد باستان چنان كار فنياستادانه و ماهرانه اي جلوه نمود كه بي درنگ ديوارهاي بابل را از فهرست هفتگانه ،حذف و برج را به عنوان آخرين و جوانترين عجايب هفتگانه ي دنيا وارد فهرست مذكوركردند. اين برج تا امروز بلندترين برج روشنايي ساخته شده در جهان باقي ماندهاست.
    يك سال پس از آنكه اسكندر كبير مصر را تسخير كرد و در پايتخت قديمي مصر بهنام « ممفيس » به عنوان فرعون مصر تاج بر سر نهاد ــ و اگر دقيقتر بگوييم ــ در 16آوريل سال 331 پيش از ميلاد ، اين فرمانرواي جوان كه آن هنگام تازه 25 سال سن داشت، طي مراسم جشن و سروري ، چهار گوشي به ابعاد 7×30 استاديوم (1253×5370 متر) را باقدم ، اندازه گيري كرد. پشت سر او يك روحاني در جاي قدمهاي او آرد جو ميپاشيد. غيبگويي گفته بود كه آرد جو ، التفات و كرامت خدايان را بر خواهد انگيخت و خواستههاي شاه را متحقق خواهد كرد. زيرا در اينجا ، درست در غربي ترين نقطه ي دلتاي نيل ،قرار بود « اسكندريه » ، اولين بنيان شهري به نام اسكندر (كه بعدها بايد شهرهايمتعددي در خاور نزديك از پي آن ساخته ميشدند) تأسيس شود. شاه مقدوني ميخواست باتأسيس اسكندريه فرهنگ و اقتصاد يونان را در مصر رواج دهد. اين شهر بايد يك مركزتجارتي و بندر عمده و مهم ميشد.



    نقشه هاي شهر جديد را اسكندر خود طرح ريزي كرده بود. او مكانميدان اجتماعات و مركز تجارت را خود انتخاب كرد. او حتي تعداد و محل معبدها را معينكرد و مشخص نمود كه هر معبد بايد ويژه ي كدام خدا باشد. و بالاخره او دستور دادهبود كه بر فراز يك صخره ي دريايي در كنار جزيره ي « فاروس » كه در جلوي شهراسكندريه قرار گرفته بود ، يك برج روشنايي بسازند كه بزرگتر و بلندتر از تمامبرجهاي دريايي باشد كه تا آن زمان ساخته شده بود.
    اسكندريه آن شد كه شاه بههنگام تأسيس آن با خود عهد كرده بود: طي مدت كوتاهي اسكندريه تبديل به شهري شكوفا وپر رونق با 600000 تن جمعيت شد كه اكثر آنها از مهاجران يوناني ، مصريها و يهوديانبودند. اسكندريه مهمترين شهر در درياي مديترانه شد. اسكندر خود به ديدار « فانوسدريايي » نائل نشد. او در سال 323 پيش از ميلاد درگذشت ، و 23 سال بعد ساختمان برجآغاز شد.

    ايجاد برج ، كار ساختماني عظيمي بود: بر زير بنايي به طول و عرض 30×30متر ساختمان چهار گوشه اي با زاويه هاي قائم به ارتفاع 71 متر كه به سمت بالا ، قطرآن كمي كاهش مي يافت ، برافراشته شد. بر روي سكوي فوقاني دومين بخش برج قرار داشتكه ساختماني هشت گوشه به ارتفاع 34 متر بود. بر روي اين قسمت باز ساختماني استوانهاي قرار داشت كه در آن تأسيسات روشنايي استقرار يافته بود. بر فراز اين قسمتاستوانه اي روي ستونهايي ، سقفي گنبدي شكل قرار داشت و در قسمت انتهايي برج بربالاي گنبد مجسمه ي زئوس از ارتفاع 130 متري به دريا مينگريست.
    قسمت زيرين برجبه 14 طاق منحني كه همديگر را مي پوشانيد ، تقسيم ميشد. به دور ديوارهاي داخلي سطحشيب داري به طرف بالاي برج امتداد داشت. اين سطح داراي پهنايي بود كه روي آن دوحيوان باركش به راحتي ميتوانستند پهلوي هم بالا بروند. در ميان برج تونلي وجود داشتكه از زيرزمين تا اتاق تأسيسات روشنايي امتداد داشت. يك بالابر طنابي ميتوانست موادو تجهيزات را تا بالاترين طبقه ي برج حمل كند.
    نماي خارجي برج از سنگ مرمر سفيدبود. براي ساختمان برج حدود 800 تالنت (معادل 20800 كيلوگرم نقره) هزينه شدهبود.

    برج اسكندريه احتمالاً مانند تمام نشانه هاي دريانوردي آنزمان در ابتدا به عنوان يك برج دريانوردي براي استفاده در « روز » ساخته شده بود. كشتيها در آن دوران ، عصرها پيش از غروب آفتاب همه روزه بندري را مي يافتند و در آنپهلو ميگرفتند تا شبها بر روي آب نباشند..به هر حال بندر اسكندريه خارج ازانتظار و خيلي سريع شكوفا و پر رفت و آمد شد. در بندر داخلي كه در دهانه ي رود نيلواقع ميشد ، غلات و انواع سبزي از دره ي پربار نيل تخليه ميشد ؛ در بندر رو به درياكشتيهاي بزرگ با انواع نوشيدني از يونان ، ادويه از شرق ، فلز از اسپانيا و بسيارياجناس بازرگاني ديگر از تمام دنيا پهلو ميگرفتند و بارهاي خود را تخليه ميكردند. آنها مسافر هم با خود مي آوردند: دانشجوياني كه در دانشگاه پيشرفته و نوپاياسكندريه ميخواستند به تحصيل نجوم و فلسفه بپردازند ؛ بيماراني كه سلامتي خود را ازپزشكان معروف اهل اسكندريه طلب ميكردند ؛ سياستمداران و بازرگانان و نيز جهانگردانيكه ميخواستند شهر جديد كنار رود نيل را ببينند و آن را تحسين كنند ، نيز به آنجا ميآمدند. از اسكندريه در آن زمان بيش از هر چيز ديگر ، شيشه ، پاپيروس (نوعيالياف گياهي كه از آن كاغذ ميساختند) و كتان صادر ميشد.
    چون ترافيك و ترددكشتيها در بندر اسكندريه پر حجم و پر تراكم شد ، كشتيها مي بايست در شب نيز واردبندر ميشدند و پهلو ميگرفتند و يا اينكه از بندر خارج و بادبان ميكشيدند. براي اينمنظور يك تأسيسات روشنايي قوي در برج ايجاد شد كه در آن صمغ درخت و روغن سوزانيدهميشد. چوب ، گران بود و بايد وارد ميشد و فقط براي ساخت خانه و كشتي از آن استفادهميشد. اين تأسيسات روشنايي ، نخستين تأسيسات هدايت نوري در تاريخ كشتيراني ودريانوردي بود. بنابراين برج اسكندريه به معناي واقعي نخستين « برج روشنايي » بودكه پديد آمد.
    نور ايجاد شده را آينه ي مقعري باز مي تاباند. گفته ميشود اين نورآنقدر قوي بوده است كه انسان ميتوانست آن را مثلاً « تا انتهاي جهان! » ببيند. ايننورافكن قوي نيز به همراه ساختمان عظيم برج ، يكي از دلايلي بوده است كه فانوسدريايي را بلافاصله پس از اتمام ساختمان آن در سال 279 پيش از ميلاد ، جزو عجايبهفتگانه ي جهان قرار داده است.

    فانوس دريايي اسكندريه حدود 1000 سال در كشاكش جنگها سالم ودست نخورده باقي ماند ، سپس اين ساختمان هم به سرنوشت برخي از عجايب هفتگانه ي ديگردچار شد: در سال 796 ميلادي اين برج در اثر زلزله در هم فرو ريخت. تلاشهاي اعراببراي بازسازي و نوسازي برج ، بيحاصل ماند. در سال 1477 ميلادي « كيت بي » يكي ازسلاطين سلسله ي مماليك مصر بر روي زير بناي برج قلعه اي ساخت كه امروزه هنوز همپابرجاست و نام سازنده ي خود را دارد.
    چون قبل از برج اسكندريه هنوز برج روشناييبه وجود نيامده بود و به همين دليل نيز نامي براي چنين ساختماني وجود نداشت ، اينبرج به سادگي بر اساس محل ساختمان برج « فاروس » ناميده شد. اين نام بعدها در تمامزبانهايي كه ريشه ي لاتين داشتند به صورت واژه اي متداول در آمد. برج روشنايي بهزبان لاتين Pharus ، به زبان ايتاليايي و اسپانيايي Faro ، به زبان فرانسوي Phare وبه زبان پرتغالي Farol خوانده ميشود. بنابراين از هفتمين اثر عظيم و غول آساي عجايبهفتگانه جهان تنها يك « واژه » باقي مانده است.
    بر روي زير بناي فانوس دريايي اسكندريه كه بر اثر زلزله فروريخت ، سلطان ترك سليمان قانوني (1520 ــ 1566 ميلادي) قلعه ي بندري « كيت بي » رابنا نهاد كه تا امروز نيز پاي بر جا مانده است.


    مقبره هالیکارناسوس
    "آرامگاه هاليکارناسوس" از ديگر مواردي است كه اين بلاگر معرفي كرده و درباره‌ي آن نوشته است: اين آرامگاه واقع در بودروم ترکيه که در زمان‌هاي قديم هاليکارناسوس نام داشت، واقع بوده است. زماني که ايرانيان حکومت خود را تا ميان‌رودان، هند شمالي، سوريه، مصر و آسياي کوچک گسترش داده بودند، با توجه به گستردگي مملکت، يک شاه بدون کمک حکام محلي قادر به سر و سامان دادن حکومت خود نبود.
    سرزمين کاريا واقع در غرب آسياي کوچک (آناتولي) به قدري از پايتخت دور بود که به نوعي مستقل و خودگردان به شمار مي آمد. در طي سالهاي 377 تا 353 پيش از ميلاد، شاهي ايراني به نام ماسول (Mausollos) بر اين منطقه حکومت مي‌کرد و پايتخت خود را به هاليکارناسوس منتقل کرد. در زندگي اين شاه هيچ نکته مهمي به غير از بنا کردن آرامگاه خودش وجود ندارد. ايده اين پروژه توسط همسر و خواهر شاه، آرتميسيا به وجود آمد.اين بنا در حدود سال 350 پيش از ميلاد، سه سال پس از مرگ شاه و يک سال پس از مرگ آرتميسيا، تکميل شد.
    به مدت 16 سده، آرامگاه در شرايط خوبي برجا ماند تا يک زمين‌لرزه موجب آسيب ديدن سقف و ستون‌هاي آن شد. در اوايل سده 15 ميلادي، شهسواران سنت‌جان از مالت، اين ناحيه را اشغال کرده و از سنگ‌هاي آرامگاه براي ساختن يک دژ نظامي استفاده کردند. اين دژ عظيم هم‌چنان پابرجاست و سنگ‌هاي براق و مرمرهاي آرامگاه را در ميان ديوارهاي آن مي‌توان بازشناخت. شماري از تنديس‌هاي موجود در آرامگاه اکنون در موزه بريتانيا در لندن نگهداري مي‌شوند.

    پژوهش‌هاي باستان‌شناسي و شرح مفصل و پرجزئيات تاريخ‌نگاران باستاني تصوير روشني از اين آرامگاه به دست داده است.

    بنا داراي زيربناي چهارگوشي به ابعاد 30 در 40 متر بوده و جايگاه ويژه سلطنتي پلکان‌دار که زواياي آن با تنديس‌هايي تزئين شده، بر روي آن قرار گرفته بوده است. اتاق آرامگاه و تابوت مرمرين با طلا تزئين شده و با ستون‌هاي ايوني محاصره شده بوده است. سقف هرمي شکل مزين به تنديس‌هاي متعدد بر روي رديف ستون‌ها قرار داشته است. نوک اين آرامگاه با تنديس يک ارابه که توسط چهار اسب کشيده مي‌شد، آراسته شده بوه است.
    ارتفاع کلي اين آرامگاه حدود 45 متر محاسبه شده که از اين مقدار، 20 متر مربوط به جايگاه ويژه، 12 متر براي ستون‌ها، 7 متر سقف هرمي و 6 متر مربوط به تنديس ارابه بوده است. زيبايي اين آرامگاه نه تنها به خاطر خود بنا که به دليل وجود تنديس‌هايي است که طبقات گوناگون آن‌را آراسته‌اند. در ميان اين تنديس‌ها، ده‌ها تنديس در اندازه طبيعي و همچنين بسيار کوچکتر و بزرگتر، از انسان، شير، اسب و حيوانات ديگر به چشم ميخورد. چهار هنرمند برجسته دوران، برياکسيس Bryaxis، لئوکارس Leochares، اسکوپاس Scopas و تيموتئوس Timotheus، چهار طرف اين بنا را تزئين کرده اند. آرامگاه هاليکارناسوس به دليل اينکه به خدايان يونان قديم تقديم نشده، جايگاه بسيار ويژه‌اي در تاريخ دارد.
    باغهای معلق بابل در عراق
    اين باغ‌ها بنا به نظر بسياري از تاريخ‌دانان و پژوهندگان توسط نبوکدنصر (Nebuchadnezzar) شاه بابل در سده 600 پيش از ميلاد براي همسر ايراني‌اش امتيس (دختر شاه ماد) ساخته شده است. با توجه به منابع مکتوب يوناني، باغ‌هاي معلق داراي چنين مشخصاتي بوده اند:
    "باغ‌ها مربع شکل بوده و داراي گنبدهاي قوسي شکلي بوده که بر روي کف شطرنجي مکعبي شکلي قرار داشته است. ايواني که دور بام ايجاد شده بود، توسط پلکان با پايين مرتبط شده است. باغ‌هاي معلق از گياهاني که بالاتر از سطح زمين کاشته شده بودند، ايجاد شده و ريشه گياهان و درختان به جاي کاشته شدن در زمين، در کف ايوان‌ها جاسازي شده بودند. تمام اين مجموعه بر روي ستون‌هايي قرار داشت و آب از طريق وسايل بالا برنده در کانال‌هاي شيب دار ريخته و در کل باغ جريان مي‌گرفت. آبياري گياهان و رطوبت موجود در فضا از همين آب بود. در واقع اين بنا با چمن هميشه سبز و درختان محکمش، کاري هنري و تجملي شاهانه بود. يکي از جالب‌ترين جنبه‌هاي بنا، اين بود که کار باغباني و کشاورزي در بالاي سر بيننده انجام مي‌شد."
    بيشترين اطلاعات درباره باغ هاي معلق مربوط به مورخان يوناني است و جالب اين‌که در کتيبه‌هاي بابل، هيچ اشاره‌اي به اين باغ‌ها نشده است، در حالي که توضيح مفصل قصر و شهر بابل در آن‌ها وجود دارد. بنابه نظر تاريخ‌نگاران امروز، باغ‌هاي بابل محصول تخيل شعرا و تاريخ نگاراني است که شرح بابل را از زبان سربازان اسکندر شنيده و به آن شاخ و برگي شاعرانه داده‌اند.
    در قرن بيستم بعضي از اسرار باغ‌هاي معلق فاش شده است، زيرا باستان‌شناسان در حفاري‌هاي خود در محل شهر باستاني بابل در عراق امروز، زير بناي اين باغ‌ها را يافته‌اند و يک کشف ديگر مربوط به بناي طاق و گنبد دار اصلي است، که شامل ديوارهاي ضخيم و يک چاه آبياري در نزديکي قصر جنوبي بوده است. گروهي از باستان‌شناسان منطقه قصر جنوبي را نقشه برداري کرده و ساختمان طاق دار اصلي را بازسازي کرده‌اند.
    ویرایش توسط Tyki Mikk : 11-22-2007 در ساعت 12:08 AM

  5. #50
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    کشف بقایای کودک انسان نما




    جمجمه"بچه لوسی" بطرز شگفت انگیزی سالم باقی مانده است
    یک فسیل سه میلیون و سیصد هزار ساله در اتیوپی کشف شده است که متعلق به یک کودک انسان نما است.
    به نوشته مجله نیچر، استخوان های این موجود انسان نما از نوع "آسترالوپيتکوس آفارنسيس" (Australopithecus afarensis) متعلق به یک دختر خردسال، از همان گونه ای است که اسکلت بالغ آن در سال 1974 کشف شد و به "لوسی" معروف شد. این کشف دانشمندان را هیجان زده کرده است.
    آنها معتقدند که این فسيل که تقريبا کامل است فرصتی فوق العاده برای مطالعه رشد اجداد منقرض شده بشر فراهم می کند. بقايای فسیلی آسترالوپيتکوس آفارنسيسهای نوجوان بسيار نادر است. این اسکلت نخستین بار در سال 2000 کشف شد که در میان یک قطعه صخره شنی جای گرفته بود. خارج کردن اسکلت از میان اين صخره پنج سال طول کشید.
    زرسنای آلمسِگِد از انستیتوی انسان شناسی تکاملی در شهر لایپزیک آلمان که سرپرست این گروه تحقیقاتی است، می گوید: "این فسیل از اسرار بسیاری در باره آسترالوپيتکوس آفارنسيس و ساير انواع بشر اولیه پرده بر می دارد."
    استخوان های ظریف
    یافته ها شامل استخوان کامل جمجمه، تنه و بخش هایی از دست ها و پاها است. تصویربرداری از جمجمه دندانی را در آرواره نشان می دهد که هنوز نیش نزده است، نشانه ای که از روی آن پژوهشگران تصور می کنند این انسان نما در هنگام مرگ سه سال داشته است.
    نکته قابل توجه در این فسیل یافته شدن استخوان های ظریفی است که معمولا در فرآیند فسیل شدن سالم باقی نمی مانند و مربوط به بخش های زبان می شود. این استخوان ها نشانگر ساختار حنجره این انسان نما است و شاید بتوان از روی آن دریافت که چه نوع صداهایی را به وجود می آورده است. حدس زده می شود که دلیل سالم ماندن بقایای این انسان نما آن بوده است که احتمالا بلافاصله پس از آنکه در سیل گرفتار شده در میان رسوبات رودخانه مدفون شده است.
    دکتر آلمسِگِد می گوید: " به نظر من، آفارنسيس ها موجوداتی هستند که به خوبی فرآیند انتقالی در شیوه تکامل بشر در فاصله چهار میلیون تا سه میلیون سال قبل را توضیح می دهند." وی ادامه می دهد: "این موجودات ترکیبی ازشبه میمون- شبه انسان هستند. به این ترتیب این انسان نماها برای درک آنکه ما از کجا آمده ایم و چه هستیم از موقعیت ویژه ای برخوردارند."
    توانایی بالا رفتن
    اجداد اوليه بشر دندانهايی ابتدایی و مغزی کوچک داشتند ولی راست می ایستادند و روی دو پا راه می رفتند. بحث های بسیاری در باره اسکلت این دختربچه اتیوپیایی و اینکه آیا او هم مانند میمون ها می توانسته از درخت بالا برود یا نه، مطرح شده است. توانایی بالا رفتن به مشخصه های اندامی خاصی مانند دست های دراز نیاز دارد. گونه "لوسی" دست هایی داشته است که به بالای زانو می رسید.

    اسکلت تقريبا کامل اين موجود کشف شد
    این گونه همچنین شانه هایی شبیه گوریل داشته که می توانسته با استفاده از بازو ميان درخت ها جهش کند. اما سوال این است که آیا این مشخصه ها می تواند نشانه توانایی بالا رفتن باشد یا تنها جزئی از مجموعه خصوصیات تکاملی او است. این دختر در هنگام مرگ، مغزی در حدود 330 سانتیمتر مکعب داشته است که چندان تفاوتی با شامپانزه در همان سن ندارد.
    با توجه به اینکه در سن سه سالگی نود درصد از مغز شامپانزه شکل می گیرد و مغز "بچه لوسی" از شامپانزه همسن خود کوچک تر بوده است، بنابراین رشد مغز وی کمی بیشتر به انسان شبیه بوده است. رشد آهسته در کودکی یکی از ویژگی های انسان است که سبب توانایی های بیشتری در بشر می شود.
    پرفسور فرد اسپور از دانشگاه لندن می گوید این یافته به دانشمندان "جزئیات کاملی از شکل ظاهر اجداد ما، رشد آنها و رفتارشان در زمان تکامل بشر می دهد، زمانی که آنها بیشتر به شامپانزه شبیه بودند تا انسان." دکتر جاناتان وین از دانشگاه سنت آندروز در بریتانیا و همکارانش در دانشگاه فلوریدای جنوبی قدمت رسوبات این فسیل را سه میلیون و سیصد هزار سال برآورد کرده اند.

    بقایای لوسی در سال 1974 در اتیوپی کشف شد
    این فسیل از همان گونه ای است که اسکلت دیگری از آن به نام"لوسی" در سال 1974 در اتیوپی کشف شد و به مدت بیش از بیست سال کهن ترین جد بشر به حساب می آمد.

  6. #51
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    بزرگترین سوراخ دنیا !

    در حقیقت بزرگترین سوراخ دنیا یک معدن الماس به عمق ۵۲۵ متر و قطر ۱.۲۵ کیلومتر ! است که در شرق سیبری در نزدیکی شهر Mirna قرار دارد.
    خودرو زیر یکی از بزرگترین ماشینهای ساختمانی در دنیا می باشد به طول ۱۳.۳۶ متر، عرض ۷.۷۸ متر و ارتفاع ۶.۶۵ متر .


    در تصویر زیر، خودرو تصویر قبل تنها به صورت یک نقطه به نظر می رسد. ( به فلاش قرمز توجه کنید.)

    نیروی مکش بسیار زیادی که توسط این سوراخ ایجاد می شود تا به حال موجب سقوط چرخبالهای زیادی شده است. به همین دلیل پرواز بر فراز این سوراخ محدود شده است.



    یک نما از ماهواره ....


  7. #52
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    Thumbs down مشاوره ، تکنیک ، موفقیت

    ** تکنیکهای ماساژ **
    1- اگر خوابتان نمیبرد و یا بد میخوابید به مدت 15 دقیقه شصت دستتان را ماساژ دهید
    2- اگر سردرد دارید و این سر درد عصبی است به مدت 20 دقیقه با دو انگشت اشاره بر روی شقیقه ها فشار وارد کنید به طوری که کاملا گودیه داخل شقیقه لمس شود
    3- اگر سر درد دارید و این سردرد به خاطر خستگی چشم است با انگشت اشاره و با دودست ابرو ها را ماساژ دهید
    4- اگر اعصابتان خرد است و حوصله ندارید انگشت خود را بین لب و بینی خود قرار دهید
    5- اگر فراموشی گرفتید و مطلبی را به خاطر نمی آورید انگشت شصتتان را بر روی چشم سوم ( بین دو ابرو ) به طوری که چهار انگشت دیگر به سمت بالا باشد ، قرار دهید
    6- برای رفع سرماخوردگی و آبریزش بینی با دوانگشت شصت و اشاره استخوان بالا بینی را کمی فشار دهید
    7- برای رفع اشکریزی چشم دو انگشت اشاره را بر گوشه های چشمتان فشار دهید
    8- برای رفع آلرژی انگشت اشاره را بین دو انگشت اشاره و وسط دست دیگر قرار دهید به طوری که پشت دست به طرف شما باشد




    **تکنیک جادویی 8 لیوان آب**
    در این روش یک بطری نوشابه خانواده را برای خودتان بردارید . یک کاغذ سفید هم بردارید و روی آن مطالب زیر را بنویسید و بر روی بطری بچسبانید . این تکنیک را تا 1 ماه ادامه دهید و نتایج آنرا مشاهده کنید :

    1- لیوان اول بعد از بیدار شدن صبح : خداوندا ، سپاس تو را که بار دیگر به من طلوع خورشید را هدیه دادی . به من کمک کن امروز را به شاهکاری بینظیر تبدیل کنم
    2- لیوان دوم ساعت 10 صبح : افتخار میکنم که امروز پاکترین انسان روی زمین هستم
    3- لیوان سوم ساعت 12 ظهر : من نظر کرده خداوندم
    4- لیوان چهارم بعد از ناهار : خداوندا سپاس تو را به خاطر نعماتی که به من دادی ، خزانه غیب ات را بر روی من بگشا
    5- لیوان پنجم ساعت 4 عصر : عشق الهی هم اکنون من را ثروتمند و توانگر میسازد
    6- لیوان ششم ساعت 6 عصر : به هرسو که نگاه کنم موفقیت منتظر من است
    7- لیوان هفتم قبل از شام : هر روز از هر لحاظ بهتر بهتر میشوم
    8- لیوان هشتم قبل از خواب : خداوندا متشکرم که یک روز دیگر را به من هدیه دادی ، خودم را به تو می سپارم . خواب آرامی به من هدیه بده که من عاشق تو هستم .



    **اعتماد به نفس کلید موفقیت است**
    1. اعتماد به نفس اساس موفقيت ها و پيروزي هاي بزرگ است.
    2. شما مي توانيد از عهده هر كاري برآييد به شرط آن كه شديداً خواستار آن باشيد.
    3.مردم عادي اميد و آرزو دارند ؛ افراد متكي به نفس ، هدف و برنامه.
    4. عدم توانايي يا نداشتن شرايط مناسب نيست كه مانع پيشرفت شماست ؛ مانع واقعي نداشتن اعتماد به نفس است.
    5. شما هيچ محدوديتي در توانايي انجام كار نداريد جز محدوديت هايي كه خودتان در ذهنتان ايجاد مي كنيد.
    6. اعتماد به نفس يك عادت است . براي پرورش آن بايد طوري عمل كنيد كه گويي اعتماد به نفسي را كه خواستار آن هستيد داريد.
    7. رؤياهاي بزرگ داشته باشيد. فقط رؤياهاي بزرگ مي توانند روحيه و ذهن شما را فعال نگه دارند.
    8. كليد اعتماد به نفس اين است كه ابتدا تصميم بگيريد چه مي خواهيد و سپس براي رسيدن به خواسته خود طوري عمل كنيد كه گويي امكان شكست وجود ندارد.
    9. در درونِ جسارت ، نبوغ و قدرت سحرآميزي نهفته است.
    10. واقع نگر باشيد و آينده ايده آل خود را با تمام جزئيات آن مجسم كنيد.
    11. آينده متعلق به كساني است كه خواستار آن هستند . از همين امروز تصميم بگيريد هر چه را در زندگي آرزو داريد طلب كنيد.
    12. شما هميشه در اين كه چه كاري را بيشتر، چه كاري را كمتر و چه كاري را اصلاً انجام ندهيد آزاد هستيد.
    13. انسان هايي كه اعتماد به نفس دارند خودشان را با ديگران مقايسه نمي كنند. فقط خودشان را با بهترين كسي كه مي توانند باشند مقايسه مي كنند.
    14. در هر بخشي از زندگي به عالي بودن فكر كنيد و هرگز براي دستيابي به آن از هيچ تلاشي كوتاهي نكنيد.
    15. هر كاري را كه دوست داريد ، انجام دهيد و با تمام وجود براي بهتر بودن در آن كار تلاش كنيد.


    **تکنیکهای اخلاق**
    1- اخلاق سرمايه و بهترين و عاليترين دارايي ما است.
    2- اخلاق خوب ، اختصاص به طبقه اي ندارد، در هر طبقه و صنفي پيدا شود مورد احترام واقع مي گردد.
    3- اخلاق خوب مانند آب جاري است كه موجب حاصل خيزي كشتزارها مي شود.
    4- اخلاق بالاتر از قوانين است، زيرا قوانين هميشه همراه انسان نيست ولي اخلاق هميشه با او است.
    5- اشخاص عاقل و با اخلاق هرگز كلامي بر زبان نمي آورند كه احساسات ديگران را جريحه دار سازند.
    6- انحطاط اخلاقي هميشه پيشاهنگ انقراض تمدنها است.
    7- بد اخلاق در دست دشمني گرفتار است كه هر جائي برود از چنگ عقوبت او رهايي نيابد.
    8- بهترين ميراثي كه پدران براي فرزندان خود مي گذارند تربيت خوب است .

    9- به هر كس كه مي خواهد موفق شود بگوييد: اخلاق نيك را درخود پرورش ده.
    10- خط مستقيم نه تنها در هندسه بلكه در اخلاقيات هم كوتاه ترين راه است.
    11- صاحبان اخلاق ، روح جامعه خود هستند.
    12- مردان قانون وضع مي كنند و زنان اخلاق به وجود مي آورند.
    13- وظيفه زن تهذيب اخلاق مرد است.
    14- پيش از مسافرت ، از خصوصيات اخلاقي و سوابق رفيق راهت پرس و جو كن و پيش از خريد خانه ، همسايه ات را بشناس .
    15- ارزش هاي معنوي و اخلاقي حمايتگرند ، نه محدوديت آفرين .
    16- اخلاق بايد بر هنر حكومت كند .
    17- اخلاق و عظمت مردان بزرگ ، در طرز رفتارشان با افراد كوچك معلوم مي شود.
    18- آداب و عادات به آساني و سرعت به صورت اخلاق در مي آيد.
    19- اخلاق اگر با اندگي هوش توأم باشد هزار مرتبه بر تحصيل زياد بدون هوش و بدون اخلاق ترجيح دارد.
    20- اخلاق يكي از بزرگ ترين قواي محركه جهان است و در كمال تظاهرات خود طبيعت انساني را در عاليترين شكل آن مجسم مي سازد.
    21- اخلاق ساخته شده و حاضر و آماده نيست ، بلكه ذره ذره ، روز به روز خَلق و ايجاد مي گردد.
    22- اخلاق مي تواند جانشين علم، مال ، مقام ، زيبايي و ساير مزايا باشد ، اما هيچ نعمتي جاي آن را نمي گيرد.
    23- در طبيعت و اخلاق انساني ، هيچ ضعف و انحرافي نيست كه با تعليم مناسب اصلاح نشود.
    24- ملت بدون اخلاق ، اخلاق بدون عقيده ، و عقيده ي بدون فهم ممكن نيست.



    **تکنیک نترسیدن از شکست**
    1- به این فکر کنیم که انسانها جائز الخطا هستند و موفقها هم اشتباه میکنند
    2- درک پیروزی و شکست را از پیران و کودکان یاد بگیریم اگر قرار در کودکی با یکبار زمین خوردن نا امید بشویم و دیگه تلاش نکنیم هرگز راه رفتن رو یاد نمیگرفتیم
    3- بدانیم که در کنار هر شکست پیروزی وجود دارد
    4- به خودمان برچسب "بازنده" ، " ناتوان" ، " شکست خورده " و ... نزنیم چون تمام شکست ها موقتی هستند
    5- با هر اشتباه که مرتکب میشیم به یاد خدا می افتیم و ازش کمک میخوایم . وقتی نیرویی به این عظمت پشت و پناه و یاور ماست ، شکست و ترس معنی ندارد
    6- ما خودمان به تنهایی مسئول زندگی خودمان هستیم . ما تنها به دنیا آمده ایم و تنها از دنیا خواهیم رفت با این حساب شکستها و ترسهای ما به خودمان مربوط است و پس اجازه ندهیم دیگران با کلمات تحقیر آمیز باعث توقف درشکست ما شوند
    7- شکستهای متوالی میتواند ما را وسوسه کند تا بتوانیم رکورد مورچه ای که رکورد سردار شکست خورده ای را شکسته بود بشکنم ( سوره نمل )
    8- از خداوند تشکر کنیم که این شکستها رو در اختیار ما گذاشت تا روز به روز قویتر شویم
    9- این مطلب رو با این شعر تمام میکنم :
    چون که هر روزی کنی از چاه خاک
    عاقبت هم میرسی بر آب پاک
    عاقبت جوینده یابنده بود
    سایه حق بر سر بنده بود


    **آدمی به امید و آرزو زنده است**
    1- اميد در زندگي همان قدر اهميت دارد كه بال براي پرنده .
    2-
    اميد و آرزو آخرين چيزي است كه دست از گريبان انسان برمي دارد. دوست داشتني ترين شخص كسي است كه روي خودِ برترش تمركز كند.
    3-
    آرزو سرابي است كه اگر نابود شود همه از تشنگي خواهند مرد .
    4-
    اميد دارويي است كه شفا نمي دهد ولي درد را قابل تحمل مي كند.
    5-
    اميد در زندگاني بشر همان قدراهميت دارد كه بال براي پرنده .
    6-
    بشر وقتي از ادامه ي اميدها و آرزوها باز ماند مرده اي بيش نيست .
    7-
    حيات بدون اميد، همدوش و همسر مَمات است.
    8-
    آرزو ريشه ي حيات ماست. اگرچه اين ريشه ، حيات ما را به تدريج مي سوزاند ، ولي همين ريشه مايه ي زندگي است .
    9-
    آرزو كردن چقدر شعف انگيز است . اما وقتي به آرزو رسيديم شعف از درون ما رخت بر مي بندد.
    10-
    افكار خوب معمار و آفريننده هستند و آرزو قلابي است كه هرچيز را به جانب ما مي تواند بكشد.
    11-
    اميد مادر ايمان است.
    12-
    اميد نان روزانه ي آدمي است .
    13-
    اميد رفيق تيره بختاني است كه از دست ساقي دهر جرعه ي بي مهري نوشيده اند.
    14-
    انسان در عين نوميدي ، اميدوار است.
    15-
    دنيا با اميد برپاست و آدمي با اميد زنده است .
    16-
    اميد، نيمي از خوشبختي است.



    Being aloneis the some thing remarkable but to be ignoredis so awkward

  8. #53
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065
    بعد چهارم


    میدانیم که نظریه‌هایی مثل ابر ریسمان جهان را با ابعاد بیشتر از 3 بعد می‌‌دانند. اما یک جهان 4بعدی چگونه خواهد بود؟ منظور از بعد چهارم زمان نیست بلکه بعدی فیزیکی است که بر سه بعد ما عمود است. برای درک بهتر این بعد بهتر است بعد سوم را با بعد دوم مقایسه کنیم.

    Tesseract جسمی است که به عنوان یک مکعب چهار بعدی شناخته می شود.
    با این کار ما می‌توانیم رابطه این دو را به رابطه بعد سوم و چهارم تعمیم دهیم. خوب ما میدانیم که یک کاغذ دو بعد دارد (از ضخامت صرف نظر کنید) :طول و عرض ما می‌‌توانیم این دو خط را در کاغذ بر هم عمود رسم کنیم اما آیا می‌توانید خط سومی هم روی کاغذ عمود بر ان دو رسم کنید؟ نه برای رسم این خط ما به بعد سوم نیاز داریم.
    در مورد بعد چهارم هم همینطور است: بعدی که می‌توان از ان خطی بر مکعب عمود کرد. به بعد دوم بر می‌گردیم. بیاید حیاتی را در بعد دوم در نظر بگیریم در این جهان دو بعدی موجوداتی زندگی می‌‌کنند: مربع‌ها مثلثها چند ضلعی‌ها و دایره. حالا سراغ مربع میرویم. این موجود اطرافیان و اجسام را به صورت خط می‌‌بیند دقت کنید خود ما هم اطراف خود را دو بعدی می‌‌بینیم (مضحک به نظر میرسد!) ولی خیلی ساده دوری و نزدیکی را درک می‌‌کنیم.

    تصویری از یک Hypercube
    این موجود هم مثل ما است ولی یک بعد کمتر می‌بیند! حالا خود را فرض کنید که دارید به ان مربع نگاه میکنید. چه می‌‌بینید؟ شما می‌توانید هم خود مربع و هم پشت و هم داخل بدن مربع را یک زمان ببینید! این برای مربع غیر قابل درک است که کسی بتواند داخل بدن او را ببیند. همان طور که ما نمی‌توانیم درک کنیم که یک موجود چهار بعدی می‌‌تواند داخل بدن ما را ببیند! ما می‌‌توانیم یک بطری دو بعدی آب را بدون باز کردن در آن بخوریم!. یا یک گاو صندوق دو بعدی را خالی کنیم ! حالا فرض کنید ما یک کره را داخل دنیای آقای مربع بیاندازیم.
    او چه خواهد دید؟ او اول یک نقطه می‌‌بیند که از هیچ به وجود آمده و هر لحظه به قطر آن افزوده و سپس کم و ناپدید می‌شود! پس اگر یک کره چهار بعدی در جهان ما بیفتد ما یک نقطه می‌‌بینیم که به یک کره تبدیل می‌شود و سپس هر لحظه بزرگ‌تر می‌شود. سپس کوچک و نا پدید می‌شود!

    سفر در زمان
    نیوتن فکر می‌کرد که زمان چیز است که در همه‌ی عالم یکسان است. یعنی ساعت روی دست شما و ساعتی که در فلان ستاره است یک جور کار می‌کند. اما انیشتین این موضوع را تغییر داد. او گفت که برای اینکه معادلات فیزیک در دنیا صادق باشند (هم روی زمین و هم در فلان ستاره) باید طوری بشود که ساعتها در دنیا تفاوت کنند. یعنی زمان حول و حوش ستاره‌ای که خیلی سنگین است، خیلی تندتر بگذرد و روی یک ستاره‌ی سبک زمان باید کندتر بگذرد. پس در جایی که هیچ جرمی نیست (مثل فضای بین ستاره ها) زمان خیلی خیلی کند جلو می‌رود. نه اینکه ساعتتان خراب باشد. یعنی اینکه اگر با ساعت خود به آنجا برویم چیزی از کندی زمان نمی‌فهمیم. اما اگر کسی از زمین بتواند ساعت ما را بخواند می‌فهمد که ساعت ما مثل وقتی که روی زمین بود کار نمی‌کند.
    و در آخر اینکه هر چقدر سرعت بیشتر باشد زمان دیرتر میگذرد یعنی اگر به سرعت نور برسیم گذشت زمان صفر می‌شود و اگر بیشتر از سرعت نور حرکت کنیم زمان به عقب بر می‌گرد

  9. #54
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    محل سکونت
    noah ark
    نگارشها
    793

    نجات زندگی به هرقیمت!

    آرون رالستون



    ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد
    در دهم مي سال 2003 ، محل اتفاق ، تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو در آمريكا .ساعات اوليه صبح است كه آقاي رالستون ، كوهنورد معروف امريكايي طبق معمول هميشه با دوچرخه و كوله پشتي مخصوص كوهنوردي خودش از خانه خارج مي شود . مساحت زيادي را با دوچرخه طي مي كند تا به دره معروفي كه هميشه براي كوهنوردي به آنجا مي رفته است برسد . اين همان تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو است . محلي كه هر كوهنوردي از شنيدن نام آن به خود مي لرزد .
    رالتسون تا رسيدن به دامنه كوه فقط با دو خانم جوان كه به قصد تفريح به دامه كوه آمده بودند برخورد مي كند و سپس به مقصد هميشگي اش مي رسد و براي كوهنوردي از دامنه كوه بالا مي رود. چندين ساعت بعد كه ورزش هميشگي رالستون به پايان مي رسد ، قصد بازگشت مي كند ، اما در حال برگشت به سطح زمين سنگ هاي كوه بر اثر اتفاق كاملاً طبيعي جابجا مي شوند و يك سنگ بسيار بزرگ پرتاپ شده و با سرعت تمام به طرف او مي آيد .
    آرون تعريف مي كند كه در آن لحظه تنها كاري كه توانستم انجام دهم اين بود كه بدنم را با سرعت هر چه تمامتر از زير سنگ بيرو ن كشيده و با سرعت حركت كنم . اما در نهايت بازوي راستم به سنگ گرفت و آن تخته سنگ وحشتناك با وزني در حدود 700 پوند ( چيزي در حدود 350 كيلوگرم ) بر روي بازوي راستم افتاد و تا كف دست راستم را گرفت . اينجا بود كه ديگر از حركت باز ماندم و نتوانستم بازو تا مچ دستم را از زير سنگ ماندن نجات بدهم . آرون كه هنگام تعريف اين واقعه ، عرق سردي بر روي پيشاني اش نشسته است ادامه مي دهد كه با تمام توان سعي كردم سنگ را حركت بدهم اما مگر سنگ حركت مي كرد ؟
    وزن سنگ بسيار بالا بود و من فقط با يك دست ، نمي توانستم آن را حركت بدهم و دستم را بيرون بياورم ، تمام سعي من بر اين بود كه آرام باشم و در خونسردي كامل به اوضاع فكر كنم . مي دانستم كه امكانش نيست با يك دست اين غول سنگي راحركت داده و خودم را نجات بدهم . آرون به خوبي مي دانست كه چندين كيلومتر راطي كرده تا به اين نقطه برسد و آن زنان را هم مدت ها پيش در بين راه ديده است پس هيچ كس از حضور او در اين مكان خبري ندارد و به همين دليل كمكي هم از دست كسي ساخته نيست .
    آرون رالستون : دره بسيار عميق بود و ساكت ، هيچ حركتي ديده نمي شد و هيچ جانداري در آن مكان حضور نداشت . همه آنچه را كه به عنوان تغذيه با خود برده بودم شامل يك بطري آب ، چند عدد شكلات و يك ساندويچ خيلي كوچك مي شد . آرون چندين روز در همان حالت در آن دره وحشتناك مي ماند ، بعد از گذشت پنج روز بطري آب خالي شد و هيچ چيزي براي خوردن باقي نمانده بود . پنج شنبه صبح بود و پنجمين روزي كه دستش در زير آن تخته سنگ بزرگ گير كرده بود در اين چند روز ، چندين سناريوي مختلف از ذهن آرون گذشت و افكار مختلفي براي نجات به فكرش رسيد . متاسفانه جايي كه مانده بود داخل گودي دره بود و از ديد همه كس پنهان شده بود و هيچ اميدي به نجاتش نمي رفت .
    حتي اگر كشته هم مي شد ، معلوم نبود كه جسدش را بعد از چند روز پيدا مي كردند و آيا اصلا ً كسي موفق به انجام اين كار مي شد يا نه ؟ آرون تصميم خودش را گرفت . او مي گويد اكنون بعد از بيست روز مي توانم از آن واقعه و زجري كه كشيدم براي روزنامه ها سخن بگويم . هيچ راه ديگري وجود نداشت به جز اينكه بازويم را قطع كنم . نمي دانستم قادر هستم اين كار را انجام بدهم يا نه ؟ اصلاً تصميم درستي گرفته بودم ؟ جيبهايم را گشتم و تنها چيزي كه پيدا كردم يك چاقوي سويسي بسيار كند و كوچك بود مجبور بودم مشغول شوم . اول يك شريان بند درست كردم و بالاي بازويم را سفت بستم . نقشه ام را به اجرا گذاشتم و باهمان چاقوي كوچك شروع كردم به بريدن بازوي خودم . آرون عرق صورتش را پاك مي كند و ادامه مي دهد : وقتي چاقو به استخوان رسيد متوجه شدم كه چاقو قادر به شكستن استخوان نيست و تنها راهي كه وجود داشت شكستن استخوان بازو بود . دو تا از استخوانهاي بازويم را شكستم .


    درد امانم را بريده بود اما در ان لحظه فقط سعي مي گردم به چيزهاي خوب در زندگيم فكر كنم . به خوشبختي هاي گذشته به روزهاي خوب ، به خانواده ام و به كوهنوردي هاي خوبي كه داشتم درد كشنده بود اما تمام فكرم را به مسائل خوب مشغول كرده بودم . وقتي كار بريدن بازو به اتمام مي رسد . آرون شروع كرد به خارج شدن از دره و سيزده كيلومتر پياده روي خون ريزي اجازه فكر كردن درست به آرون نمي داد و فقط مي توانست از روي رد پاي كوهنوردهاي ديگر حركت كند تا به جاده برسد . آنجا بود كه با يك زن و شوهر هلندي برخورد كرد و درجا غش كرد تمام نيروئي كه اندوخته بود به پايان رسيده بود وديگر تواني براي ادامه دادن نداشت . زن و شوهر هلندي كمي آب و شيريني به آرون مي دهند تا احساس ضعف را از او دور كنند و سپس وي را با يك هليكوپتر به اولين مركز درماني منتقل كردند .
    آزمايش هاي اوليه نشان مي داد كه آرون حالت عادي ندارد و خون زيادي از وي رفته است . خلبان هليكوپتر تعريف ميكند كه تمام تلاش ما بر اين بود كه جلوي خواب رفتن او را بگيريم ولي روحيه او مثال زدني و واقعاً عجيب بود ، باور نمي كنيد اگر بگوئيم كه آرون با پاي خودش وارد بيمارستان شد و تحت مداواي پزشكان بخش قرار گرفت .
    آرون رالستون كوهنورد با تجربه اي است كه واقعاً مي توان گفت ، كه قهرمانانه خودش را نجات داده است . او اكنون با يك دست به زندگي خودش ادامه مي دهد و هنوز هم به كوهنوردي ادامه مي دهد . روحيه مثال زدني دارد و مشاور خوبي در مشكلات كوهنوردي ديگران به شمار مي رود . جالبترين و تكان دهنده ترين بخش مصاحبه و گفتگوي آرون ، قسمتي بود كه وي از بريدن استخوان بازويش حرف مي زند. نمي دانستم چگونه بايد اين كار را به اتمام برسانم ؟ چاقوي كوچك قادر به بريدن استخوان نبود و راهي به جز شكستن استخوان به ذهنم نمي رسيد . با تكه سنگي كه پيدا كرده بود سعي كردم استخوانها را بشكنم و دستم را از بدنم جدا سازم.
    آرون در پايان اين گفتگو با شهامت و افتخار تمام به خبرنگاران حاضر گفت من براي مقابله كردن با هر پيش آمدي آماده هستم . در زندگي لحظاتي وجود داردكه انسان مجبور است تصميمي را بگيردكه شايد انجام آن در لحظه اول غير ممكن به نظر برسد ولي هيچ كاري از اراده آدمي خارج نيست من كوهنوردي قديمي هستم و به تجربه اي كه دارم افتخار مي كنم .

  10. #55

    كيوتو گنجينه معابد

    شهر کيوتو واقع در شمال غربي توکيو، 15 درصد از مکان هاي فرهنگي و تاريخي و 20 درصد از گنجينه ملي ژاپن را به خود اختصاص داده است. در نيمه سال 1990، 17 امکان تاريخي اين شهر شامل 13 معبد، 3 مقبره و يک کاخ در فهرست ميراث فرهنگي سازمان جهاني يونسکو قرار گرفت.
    شهر کيوتو داراي 1600 معبد بودايي و حدود 400 زيارتگاه شينتو است. بسياري از معابد زيباي اين شهر شهرت جهاني دارند.براي مثال، ريونجا به دليل باغ سنگي و شني شهرت دارد و داتيوکوجي، توفوکوجي و نانزبخي سه معبد بزرگ منطقه هستند.مهمترين زيارتگاه شينتو ياساماجينجا در فوشيمي اينهادي و در پاي کوهکيتانو قرار گرفته است.
    علاوه بر معابد و زيارتگاه هاي زيبا، باغ وحش جذابي در کيوتو وجود دارد که در سال 1903 تاسيس شده و دومين و قديمي ترين باغ وحش ژاپن محسوب مي شود.
    نخستين باغ گياه شناسي عمومي ژاپن در سال 1923 گشايش يافت. پارک امپراتوري، اکازاکي و روياما پارک هاي بسيار زيبا و جذاب شهر کيوتو هستند. روستاي مووي نيز از ديگر مکان هاي جذاب اين شهر بوده و مناظر بسيار زيبايي در خود دارد.پارک نارا در شهر نارا از معروفترين پارک هاي منطقه است که به دليل مجسمه هاي برنزي بزرگي که در خود جاي داده، ازجمله مجسمه بزرگ بودا با 16/2 متر ارتفاع، شهرت خاصي در ميان مردم سراسر جهان دارد.معابد کاسوگا و توداجي-جي و دانشگاه زنان نيز در شهر نارا واقع شده است. اين شهر، حدود 364 هزار تن جمعيت دارد.
    در تابستان سال 1944، ايالات متحده، شهرهاي ژاپن را بمباران کرد که در نتيجه اين جنگ بسياري از آثار باستاني ژاپن، جنگل ها و شهرهاي آن تخريب شد و حدود 60 درصد از ساختمان ها از بين رفت.
    در سال 1994 سازمان جهاني يونسکو 17 معبد باستاني و زيارتگاه کيوتو را در فهرست ميراث فرهنگي ثبت کرد که بسياري از اين معابد به قرن هفدهم يا هجدهم تعلق دارند. کيوتو آثار بسيار زيادي در اين فهرست دارد و به همين دليل به نام شهر ميراث جهاني شناخته شده است.
    کيوتو علاوه بر ميراث فرهنگي با ارزش، ميعادگاه جشنواره هاي بزرگ ژاپني است و سالانه بيش از 500 جشنواره در آن برگزار مي شود.کشور ژاپن از آب و هوايي قاره اي برخوردار بوده و ماه هاي بهار و پاييز بهترين زمان بازديد براي گردشگران است. در فصل تابستان هوايي گرم و مرطوب و در زمستان سرماي گزنده اي دارد.
    زيارتگاه هاي شينتو مکان پرستش و عبادت مردم ژاپن است. بيشتر ژاپني ها هنگام برپايي جشنواره هاي مختلف به کيوتو سفر مي کنند تا به زيارتگاه ها رفته ضمن اداي احترام، دعا کنند. همچنين چند روز پس از تولد نوزاد او را به زيارتگاه مي برند و زوج هاي جوان نيز مراسم عروسي خود را در معابد يا زيارتگاه ها برپا مي کنند.
    نام درهاي ورودي معبد، تري است که به شکلي رنگين طراحي شده است. بيشتر تري ها از چوب ساخته مي شوند و رنگ آنها مشکي يا نارنجي است.
    کوماينوها يک جفت سگ، روباه يا شير محافظ هستند که در هر دو طرف در ورودي قرار مي گيرند.پيش از ورود به سالن اصلي آبشار کوچکي براي نظافت و شستشوي دست ها و صورت قرار دارد که افراد پيش از ورود به آن، خود را تطهير مي کنند.
    با توجه به سبک معماري، مقبره ها و سالن ها در دو ساختمان مجزا قرار گرفته اند. زائران ژاپني آرزوهاي خود را روي صفحه هاي چوبي مي نويسند و آن را داخل مکاني به نام راما ر ها مي کنند.
    "اميکوجي" نيز درختي است که مردم تکه هاي کاغذ روي شاخه هاي آن را برمي دارند و به طور تصادفي از آينده خود باخبر مي شوند; اين درخت در بسياري از مقبره ها و زيارتگاه ها به چشم مي خورد.
    ده ها هزار زيارتگاه در سراسر ژاپن وجود دارد و البته تقسيم بندي خاص خود را دارند و برخي از آنها حتي زيارتگاه هاي امپراتوري محسوب مي شوند.
    کوهستان هاي هاف وي سراسر شهر کيوتو را در برگرفته که گاهي محل برگزاري برخي جشنواره ها مي شود و شعله هاي زيبايي از آتش بر روي آنها به چشم مي خورد به ويژه در جشنواره ابون که شعله هاي حيرت انگيز فضا را دربرمي گيرد.
    منبع:سايت ابتكار نيوزebtekarnews

  11. #56

    Thumbs up ميشل نوستراداموس_پيشگوي بزرگ

    معرفی نوسترآداموس
    نوسترآداموس كه نام واقعي‏اش ميشل دونوتردام (Michel de Notredame) است در خلال سالهاي 1503 تا 1566 ميلادي مي‏زيست. او جهان را به خوبي مي‏شناخت و رويدادهاي چهار قرن بعد از خود را با دقت پيش‏بيني نمود. تمامي پيشگويي‏هاي وي، در مورد حوادث تاريخي به حقيقت تبديل شده‏اند.
    ويپيشگويي‏هايش را در 10 فصل به رشتهء تحرير درآورد و براي هر فصل، نام قرن (Century) را برگزيد. هر فصل (يا قرن) از كتابش نيز به 100 قطعه تقسيمگشته است، به استثناي فصل 7 كه به علتي نامشخص در 42 قطعه سروده است. او قطعات تاريخي خود را در قالب رباعياتي شعرگونه به نظم كشيده وآنها را به زباني خاص و بسيار شيوا سروده است. نوشته‏هاي معمايي او،تركيبي از زبانهاي لاتين، يوناني، پرووانسي (Provencal)، فرانسوي،ايتاليايي و اسپانيايي است. گروهي عقيده دارند زبان اين نوشته‏ها به زبانفرانسوي قديم نوشته شده كه تركيبي از دو زبان يوناني و لاتين است.

    نوسترآداموس به تاریخ 14 دسامبر 1503 در Provence از استانهای جنوبی فرانسه و در خانواده‎ای کاتولیک دیده بر جهان گشود. با توجه به پیشگویی های دقیق وی که باعث دردسر برایش شده بود، برخی از افراد متعصب این شایعه را دامن زده‎اند که اجداد وی یهودی می‎باشند، اما این ادعا به هیچ وجه درست نمی‏باشد زیرا جد پدری وی تاجر بود و با زنی مسیحی ازدواج نموده بود. پدر نوسترآداموس نیز با زنی کاتولیک، زندگی مشترک را آغاز کرده بود.
    وی به سال 1522 و در سن 19 سالگی به دانشکدهء «مونت پولیه» رفت تا در آنجا پزشکی بخواند. سه سال بعد، موفق شد دانشنامهء لیسانس خود را دریافت کند و به طبابت مشغول شود.

    در آن سالها، بیماری طاعون در فرانسه و مخصوصن قسمت جنوبی این کشور را به طور فراگیر در معرض تهدید جدی قرار داده بود. نوسترآداموس بر خلاف دیگر پزشکان که از منطقهء طاعون زده می گریختند، خود شخصن در میان بیماران حاضر می گشت و به مداوای آنها می پرداخت. نسخه های شفابخش او در آن ایام، شهرت فراوانی را برایش به ارمغان آورد. او در همین زمینه کتابی را به سال 1552 منتشر ساخت.
    بعد از این حادثه وی به مدت چهار سال میان شهرهای مختلف فرانسه و ایتالیا به مسافرت پرداخت و در همین سفرها بود که با کتابهای سحر، ستاره شناسی و طالع بینی آشنا گشت.

    او در سال 1529 برای دریافت درجهء دکترا به دانشکدهء پزشکی بازگشت. پس از فراغت از تحصیل در شهر Agen فرانسه با دختری کاتولیک ازدواج نمود که ثمرهء این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. اما با شیوع مجدد طاعون، وی همسر و فرزندانش را از دست داد اما مشکلات وی با طرح اقامهء دعوی از طرف پدر و مادر همسرش دوچندان شد.
    اما گرفتاری وی با احضارش از طرف دادگاه تفتیش عقاید به کلیسای کاتولیک شهر Toulouse بیشتر شد. در این احضاریه، نوسترآداموس به کفر متهم شده بود.
    وی که می دانست محاکمه در نهایت به محکومیت او خواهد انجامید و اعدامش قطعی است از آنجا گریخت و در سال 1544 به شهر سالون فرانسه وارد شد. وی در این شهر ازدواج نمود و صاحب چند فرزند شد.
    او در این شهر که آخرین توقفگاهش بود خانه ای را برگزید و آخرین طبقهء آن خانه را به گنجینهء کتابهای خود که شامل موضوعاتی دربارهء سحر، طالع بینی و روانکاوی بود، اختصاص داد.
    یکی از مهمترین منابع وی، کتاب رازهای مصر یا De Mysteriis Agyptorum بود. در این اتاق بود که وی شروع به نگارش پیشگویی هایش کرد و آنها را به سال 1555 برای اولین بار به زیر چاپ برد. اندکی بعد آوازه اش همه جا را فرا گرفت و به گوش کاترین، همسر پادشاه فرانسه رسید. وی به دعوت کاترین دو هفته به پاریس رفت و مورد توجه خاص پادشاه و ملکه قرار گرفت.
    نوسترآداموس به تاریخ دوم ژوئیهء 1566 در شهر سالون درگذشت و در حیاط کلیسایی در این شهر به خاک سپرده شد. در جربان انقلاب فرانسه، مزارش مورد نبش قبر واقع شد و استخوانهایش به کلیسای سنت لورن (St. Laurent) در شهر سالون منتقل گشت.

  12. #57

    چند نمونه از پيشگوييهاي نوستراداموس

    پيشگويي‏هايي در مورد ژنرال فرانكو (ديكتاتور نظامي اسپانيا(

    از بارزترين پيشگويي‏هاي نوسترآداموس دربارة قرن بيستم، حوادث مربوط به اسپانيا، خصوصن دوران نهضت مردمي اين كشور مي‏‎باشد و در اين ميان نقش ژنرال فرانكو به شكلي ملموس قابل رويت است. نوسترآداموس توجه خاصي به كشورهاي ايتاليا، فرانسه و اسپانيا داشت، چرا كاتوليكي بسيار متعصب بود.
    زادگاه فرانكو و به قدرت رسيدن او

    « افسري از دورترين نقطة اسپانيان مي‏آيد.
    او در آينده
    ‎اي نزديك، به سمت مرزهاي اروپا خواهد رفت.
    در يك چشم بر هم زدن، دامنهء ناآرامي‏ها به درياچهء لايپزيك كشيده مي
    ‎شود.
    انقلابيون به وسيلهء سپاه بزرگ او شكست خواهند خورد
    . »
    (قرن 10 – قطعهء 48 )
    شارهء صريح به نام فرانكو

    « به زودي فرانكو از مجمع حكومتي در كاستيل (Castile) بيرون مي‏آيد.
    نمايندهء برگزيده‏اي نخواهد پذيرفت و باعث تشتت و چندپارگي مي‏شود
    .
    كساني كه با دي ريورا بودند، اين بار به فرانكو ملحق مي
    ‎شوند.
    آنها از ورود به عرصهء رنج و سختي خودداري خواهند كرد
    . »
    (قرن 9 – قطعهء 16)

    این پیشگویی نیز بسیار جالب است، زیرا در آن به نام دو ژنرال اسپانیایی یعنی فرانکو و دی ریورا اشاره می کند.
    مجمع حکومتی که نوسترآداموس به آن اشاره کرده است، عملن با حضور تعدادی از ژنرالهای اسپانیایی از جمله فرانکو منعقد گشت. هرچند که فرانکو در این مجمع، ریاست جلسات را برعهده نداشت اما شرائط در این جلسات به نحوی به وقوع پیوست که باعث شد فرانکو به حکمرانی برسد. محل برگزاری این مجمع در شهر برگوس (Burgos) واقع در منطقهء کاستیل بود. (اسپانیا هم در قدیم کاستیل خوانده می شد(

    دی ریورا (پرایمو دی ریورا) ژنرال اسپانیایی می باشد که کودتای نظامی سال 1923 را رهبری کرد.
    در آخرین سطر رباعی فوق نیز به بی طرفی اسپانیا در جنگ جهانی دوم اشاره شده است. این بی طرفی نیز بسیار جالب است، زیرا متحدین (آلمان و ایتالیا) در خلال جنگهای داخلی اسپانیا با ارائهء کمکهای مالی، انسانی و تسلیحاتی، همواره در کنار ژنرال فرانکو بودند و مقدمات به قدرت رسیدن او را فراهم کرده بودند؛ با این حال فرانکو در طول جنگ، بی طرفی اسپانیا را حفظ نمود.
    پیشگویی‏هایی در مورد جنگ جهانی دوم

    « اهالی سیمبری (Cimbri) با همسایگان خویش پیمان مشترک می بندند.
    آنها به اسپانیا خواهند آمد و باعث ویرانی خواهند شد.
    مردم متحد نواحی گویان (Guyenne) و لیموزین (Limousin) گروههایی منسجم را به وجود می آورند.
    آنها عرصه را بر دشمن تنگ می کنند. »

    (قرن 3 - قطعهء 8 )

    ساکنین سیمبری از قبائل ژرمن بودند که در دامنهء راست رشته کوههای آلپ زندگی می کردند و اجداد مردم آلمان می باشند.
    منظور از همسایگان، کشورهای ایتالیا و آلمان می باشند که ورود این دو هم پیمان به اسپانیا و ویرانی آن، اشاره به جنگهای داخلی اسپانیا می باشد؛ زیرا در آن درگیری های خونین، آلمان و ایتالیا، کمکهای فراوانی را در اختیار ژنرال فرانکو (حاکم نظامی اسپانیا) قرار دادند.
    مردم متحد نیز ساکنین سواحل نرماندی در شمال غربی فرانسه هستند که متفقین از آن نقطه وارد خاک فرانسه شدند. از طرفی آلمان نازی، نیروهای احتیاط خود را از منطقهء تولوز فراخواند تا برای نبرد با نیروهای متفقین به نرماندی اعزام شوند. اما دو گردان از نیروهای چریکی فرانسه در گویان و لیموزین بر ارتش آلمان نازی یورش بردند و حرکت آنها را به سمت سواحل نرماندی با تاخیر مواجه ساختند.
    (گویان در جنوب غربی فرانسه و لیموزین در شمال گویان واقع است)

  13. #58
    Registered User Shinigami آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2007
    نگارشها
    498

    معنای لغوی و محاوره ای «الهی آمین» چیست؟

    تعبیر «الهی آمین» چنانچه در لغت توضیح داده اند به معنای «ای خدا مستجاب کن» می باشد. و بعضی هم گفته اند: به معنای «چنین باد» است. که در واقع به معنای قبل برگشت می کند.پس «آمین» گفتن بعد از دعاها از سنت های اسلامی می باشد. چنانچه در بین خیلی از دعاها وقتی حاجات خود را طلب می کنیم در پایان می گوییم «آمین یا رب العالمین» و همچنین در مورد نبی اکرم(ص) حکایت شده است که ایشان بعد از دعاها این جمله را به کار می برده اند.
    به عنوان مثال از آن حضرت نقل شده است که جبرئیل به من گفت: «هر کس به یاد تو افتد و صلوات بر تو نفرستد از رحمت خدا دور باد»! و من گفتم: «آمین»و همچنین در بسیاری از روایات نقل شده است که بعضی از فرشتگان بعد از دعای مومنین «آمین» می گویند مثلا در روایات نقل شده: «وقتی کسی در غیاب برادر مومن خویش، به او دعا می کند فرشتگان موکل برای دعای او «آمین» می گویند.»این سنت نیک بین مردم رایج شده است که وقتی کسی دعایی می کند بعد از دعای او می گویند: «الهی آمین» یعنی: «خدایا دعای این فرد را مستجاب نما.»البته باید توجه داشت که در یک جا اهل بیت(ع) ما را از گفتن این کلمه نهی کرده اند و آن هم بعد از این است که امام در نماز جماعت «حمد» خود را تمام می کند. که در این موقع اگر کسی «آمین» بگوید نمازش مشکل شرعی پیدا می کند; و سفارش نموده اند: به جای «آمین» «الحمد لله رب العالمین» بگوییم.و این مطلب بدان جهت است که نماز عبادت است و عبادات تعبدی است یعنی هر کلمه ای که از سنت پیامبر(ص) یا اهل بیت(ع) نقل شده می توانیم بگوییم و هر چه را اجازه نداده اند که در نماز بگوییم جایز نیست.کلمه «آمین» در قران کریم یک مرتبه ذکر شده است که در سوره مائده آیه ۲ می باشد که البته در آنجا به معنای گرویدن می باشد. و با معنای الهی آمین متفاوت است اما در روایات اهل بیت حدود پانصد مرتبه این کلمه آمده است.

  14. #59

    ادامه

    پیشگویی‏ها در مورد آدولف هیتلر
    « در نزدیکی راین و کوههای نریکام (Noricum) ،
    رهبری بزرگ زاده خواهد شد
    .
    او در برابر روسیه و مجارستان از خود دفاع می‏کند
    .
    سرنوشت او در پرده‏ای از ابهام باقی خواهد ماند
    . »
    (قرن 5 - قطعهء 58 )

    راین = از رودهای معروف اروپا که از آلمان نیز می گذرد.
    نریکا = نام منطقه‏ای قدیمی در باواریا

    هیتلر در مرز باواریا و اطریش به دنیا آمد، بنابراین پیشگویی بسیار دقیق می‏باشد.
    پيشگويي در معرفي حزب نازي

    « نوعي جديد از فلاسفه و صاحبان انديشه، ظهور خواهند كرد.
    آنها مرگ، طلا و مقام را خوار مي
    ‎شمارند.
    به زودي در مرزهاي آلمان به دنيا خواهند آمد
    .
    پيروانش از پشتيباني و مساعدت آنها برخوردار خواهند شد
    . »
    (قرن 3 – قطعهء 67)

    نوسترآداموس در اين رباعي، به حزب نازي با تمام شاخه‏ها و مجموعه‏هايش اشاره كرده است. مفاهيم نازيسم در اطريش و به طور بارز در وين، تبلور و جلوه يافتند و در اين در زماني بود كه هيتلر در اين شهر زندگي و تحصيل مي‎كرد. اولين هسته‏هاي حزب ناسيونال سوسياليسم موسوم به نازي در وين و ايالت باواريا به وجود آمدند. نوسترآداموس به اين موضوع دقيقن اشاره كرده است، چرا كه اطريش از جنوب در مجاورت آلمان و ايالت باواريا قرار دارد.
    خوار شمردن طلا و مقام نيز از جمله روش‏هايي بود كه حزب نازي براي پيشبرد افكار و اصول حاكم بر انديشهء خود به كار مي‏برده است.


    اشارهء تقريبي به نام هيتلر

    « حيواناتي درنده و هار از شدت گرسنگي رودها را پشت سر مي‎نهند.
    هيستر
    (Hister) به زودي بر مناطق وسيعي دست خواهد يافت.
    پيشواي بزرگ در حصاري آهنين كشيده خواهد شد
    .
    در اين زمان شهروندان آلماني، هيچ قانوني را مراعات نمي‏كنند
    . »
    (قرن 2 – قطعهء 24)
    گوشه‏اي از حوادث دوران هيتلر

    « قبل از مرگ سيمرغ (Phoenix) ، بسياري جان خواهند باخت.
    او پس از 670 ماه، آرامگاه خود را خواهد يافت
    .
    او در اين فاصله، سالهاي 1915، 1921 و 1939 را پشت سر مي‏گذارد
    .
    در سال 1915 اسير بيماري مي
    ‎شود.
    در سال 1921 شمشير و آتش به همراه دارد
    .
    در سال 1939 هدف باراني از آتش واقع خواهد شد
    . »
    (قسمتي از شش بيتي قطعهء 53)

    اين قسمت از پيشگويي نوسترآداموس مربوط به شش بيتي‏هايي مي‏باشد كه ضميمهء رباعيات اوست. مجموعهء اين شش پاره‏ها به 58 عدد مي‏رسد كه به علتي نامشخص، جدا از رباعيات وي به نظم كشيده شده‏اند. اما مهمترين نكته شش بيتي فوق، اشارهء صريح به اعدادي خاص است.
    سيمرغ، پرنده‏اي افسانه‏اي و ناشناخته به شكل كركس است كه نشان رسمي آلمان نازي بود. مصري‏ها بر اين عقيده هستند كه سيمرغ، قرنهاي بسياري زندگي مي‏كنند، آنگاه خود را به آتش مي‏كشد تا جزئي از شاخسار درختان گردند. سپس ماده‏اي سيال از خود خارج مي‏سازد و آن را در معرض اشعهء خورشيد قرار مي‏دهد. مدتي بعد، سيمرغ به مشتي خاكستر تبديل مي‏گردد. بعد از طي اين مراحل، سيمرغ دوباره به شكل جواني بسيار قدرتمند به حيات دنيوي باز مي‏گردد.
    اين پرندهء خيالي بي‏شباهت به هيتلر نمي‏باشد، زيرا بر اساس اطلاعات موجود، هيتلر در آخرين لحظات و قبل از سقوط كامل برلين به دست نيروهاي ارتش سرخ، دست به خودكشي زد و اطرافيانش، جنازهء او را به آتش كشيدند.
    هيتلر در آوريل 1889 به دنيا آمد و در آوريل 1945 درگذشت. بنابراين عمر وي به رقم 670 ماه پيشگويي شده بسيار نزديك است.
    هيتلر به سال 1915 هنگامي كه در خدمت ارتش بود، دو بار مجروح گشت.
    به سال 1921 دورات قدرت و شكوه حزب نازي فرا رسيد، زيرا در اولين گردهمآيي بزرگ اين حزب، تعداد اعضاي اصلي آن، شش هزار نفر بود.
    به سال 1939 اوج اقتدار نظامي، صنعتي و اقتصادي حزب نازي و آلمان بود. در اين سال، ارتش مقتدر آلمان، با حمله به لهستان، آتش جنگ دهشتناك دوم را برافروخت.


    پيشواي بزرگ رايش

    « شخص اول رايش سوم، بدتر از نرون خواهد بود.
    او در ريختن خون انسانها، بسيار بي‏
    ‎پرواست.
    او كوره‏هاي آدم سوزي را دوباره احياء كرده و دوران طلايي را متوقف خواهد كرد
    .
    پيشواي بزرگ، باعث رسوايي
    ‎‏هاي فراوان خواهد شد. »
    (قرن 9 – قطعهء 17)

    در اين رباعي، صريحن به هلوكاست و جربان سوزاندن انسانها در جريان جنگ جهاني دوم اشاره شده است. كوره‏هاي آدم سوزي، از جمله ابزارهاي كشتار دسته جمعي حزب نازي بود.
    كوره‏هاي آدم سوزي

    « نرون جديد، سه كورهء انسان سوزي در اختيار دارد.
    او جوانان را زنده زنده در ميان آتش مي‏افكند.
    بسيار سعادتمندند كساني كه از اين سرنوشت به دور مانده‏اند.
    سه تن از اطرافيانش به ترور او دست خواهند زد. »

    (قرن 9 – قطعهء 53)

    هيتلر و سران حزب نازي به اين نتيجه رسيدند كه براي رهايي از بعضي گروههاي مزاحم و مخالف، مي‏بايست به شيوهء كشتارهاي دسته‏جمعي روي آورند. بدين منظور، در كنفرانسي كه به تاريخ 20 ژانويه 1942 به رياست «هيدبرگ» آلماني در حوهء شهر برلين برگزار گرديد، براي حل بسياري از مشكلات اروپا و آلمان، از جمله يهوديان، سوزاندن آنان در كوره‏هاي گاز پيشنهاد شد.
    بركنو (Birkenau) و (Dachau) ، داخو ژ (Auschwitx) سه كورهء معروف آدم سوزي هيتلر عبارت بودند از:آشويتز

    در اواخر جنگ جهاني دوم، گروههاي متعددي در داخل آلمان، به مخالفت با حزب نازي و شخص هيتلر پرداختند؛ از جمله سه تن از اطرفيان بانفوذ هيتلر در اقدامي ناموفق، دست به ترور او زدند. اين سه تن عبارتند بود از : كارل كوردلر ، ژنرال بك (Beck) و سرهنگ فون اشتافن‏برگ (Von Staunffenberg)
    به تاريخ 20 ژوئيه 1944، سرهنگ فون اشتافن‏برگ (از افسران عاليرتبهء آلمان نازي)، بمبي را در مقر هيتلر و هنگام برگزاري يكي از جلسات افسران ارشد با هيتلر در راستنبورگ (Rastenburg) كار گذاشت. بمب منفجر شد، ولي چند لحظه پيش از انفجار، هيتلر براي پاسخگويي به تلفن از اتاق خارج شده بود و اين شد كه هيتلر آسيبي نديد.


  15. #60
    دوستان اگر مايلند كه بقيه ي پيشگوييها رو بدونند بگن تا من بزارم;)

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ