صلواااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااات :134:
آزادی آخرین کلمه ای ست که همواره در دل دارم
آزادی من،خط قرمز من است!
غادة السمان
لیوان ز لبت بوسه گرفت، من لب لیوان
دیدی به چه حیله ز لبت بوسه گرفتم؟
--------------------------------------------------------------------------------------------------
یادمه شعرو وختی 10 ساله بیدم رفیقم بهم گفت خیلی قشنگ گفنک بذارمش
نوچ نوچ
پس تو وقتی ده سالت بوده هم خراب بودبه از این کارا میکردیه
بشه تو زمان ده سالگی دوست دختر داشتیه؟
عجب جونوری تو دیگه
حالا داری واسه من تریپ بشه مثبت میای ها؟
برو دیگه تمامی دیگه آخرشی تو یه مرده ای
خب حالا یه شعرم بگم
به نام خدا
به نام خالق هستی
به نام خدایی که تکه
به نام خدایی که فقط خودش
به نام خالق خورشید و آسمان
به نام خالق آسمان و خورشید
به نام خدایی که کریمه و رحیمه
به نام خدایی که رحیمه و کریم
به نام خدایی که ما دوسش داریم
به نام خدایی که ما رو دوست داره
به نام خدایی که که هم اون ما رو دوست داره هم ما اونو دوست داریم
دیگه خستم شعر بگم ایشالله دفعه بعد
اهم اهم! ننه جون آرام پا برهنه وارد ميشود!!!
در مخفي
آنگاه كه هراس حرف مردم
بر در قلب هاي نازك
قفل سنگي بسته است
از در مخفي بيا...
از همان در كه به جز من و خداي من،
هيچكس آنرا نمي بيند.
بيا مهمان من...
تكيه بر اين ديوار هاي سرد
ساعتي بنشين و لب تر كن
كنارم باش تا ابرك چشمان خيسم چند لحظه روي هم آيد
و با هر لرزش كوچك
بر دستان سردم نم نم ِ باران غم بارد
در مخفي
همان رنگين كمان موج احساس است
كه از صحراي ذهن تو
به درياي خروشانِ فكر خسته ام هردم
با نرمي و چالاكي
ميكند پرواز تا
بر من دهد مژده
كه دل تنهاي تنها نيست
ولي قبل از رسيدن،
موج خشم و اغتشاش
در ميانِ راه،
اين رنگين كمان پر ز احساسات زيبا را
مي بُرد از هم با تلخي
آنچه از صحراي تو
بر شن خيس خيالم ميخورد
پاره اي اخبار ناچيز است...
فلاني مرد!
آن كس نايب حقوق ملت شد.
سياست، جنگ، تحريم و هواي زشت و آلوده
امان از اين همه اعمال بيهوده
امان از ننگ و نام بد
امان از دست انكه مطبخ رنگين دنيا را
با آتش به خون غلتاند
امان از من!
كه باز باران چشمانم نمي ايستد
امان از اين در مخفي
كه قفلي بدتر از سنگيني قفل دل نازك
بر قوص مسيرش زخم ميكوبد
در مخفي... خداحافظ
من چشم بر تو ميبندم
بماند قلب من در خلوت و افسوس و تنهايي
برو تا عرش، تا خالق
خبر هاي غمينت را آنجا رونمايي كن
بسا قلبي به درد آيد
و اشكي پاك از چشمي فرو ريزد
و آن عادل
عدالت گسترش را بر زمين
آزاد گرداند
فداي عدل و فتوايش
خدا حافظ در مخفي
خدا حافظ
چه عجب این جا هم داغ شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :rofl:
يه شعر از سال 78
زندگي يعني عشق
زندگي يعني شور
زندگي يعني رنگ
زندگي يعني نور
زندگي بال و پر است
بال و پرّي تا اوج
زندگي در گذر است
گذر از صدها موج
زندگي مثل گل است
گلي از باغ صفا
زندگي مثل پل است
پلي از مهر و وفا
عزيزم من از بچگي شعر ميگفتم. سال 78 هم زنده بودم و هم شاعر و نويسنده.
خوب اينم يكي ديگه ولي متاسفانه تاريخش رو موقع پاكنويس ثبت نكردم. نسخه ي اصليش هم نميدونم تو كدوم پاكت گذاشتم.
اين شعر اشكال زياد داره. يادم مياد يه بار عموم برام وزن بنديش كرد ولي نميدونم تو كدو دفترم نوشتمش! پس همين اديت نشده ش رو ميذارم اينجا.
اومدي....
اومدي تا بس كنم اين گريه هاي عاشقونه
اومدي تموم بشه غزل سرايي غمونه
اومدي تا باز بشن شقايقاي توي باغچه
اومدي تا گل بده شاخه ي خشك توي تاقچه
اومدي بهار كني زمستون دستاي سردم
اومدي تا ثابت كني كه فراموشت نكردم
اومدي كه عاشقونه گلاي عشقو بكاري
اومدي كه غصه ها رو از دل من در بياري
اومدي كه عيد امسال ماهيا رو جفت بگيرم
اومدي كه باز دوباره با سلام تو بميرم
اومدي تا باز بخونم اون ترانه هاي نابم
اومدي لالايي خوندي تا تو آغوشت بخوابم
اومدي گفتي بيا از عشق و از شادي بخونيم
اومدي اما نگفتي بيا پيش هم بمونيم
اومدي كه فكر كنم تموم شده روزاي سختي
اومدي اما شبونه، بارتو بستي و رفتي
آخرين شعرم
حسرت
امروز دل از ديدن يك دوست بريدم
در گوشه ي غمخانه ي غربت بخزيدم
بيگانه ز خود گشتم در اوج مصيبت
دستم به تمناي وصال تو كشيدم
هرچند كه از گردش ماه فلك مهر
يك جرعه مروت به كامم نچشيدم
ديريست عنان دل ما رفته ز دستم
جز دست به دامان خداوند به جايي نرسيدم
شايد كه مدد گردد اين بار دل ما
حتي به خطا افتاد بويش بشنيدم
امروز به شب آمد من روزي دگر هم
در حسرت ديدار تو اي مرگ،نخوابيدم .....
۲۴/۹/۸۸
ویرایش توسط AZOG : 01-25-2010 در ساعت 11:23 PM
یه کسایی رو تو زندگیم گم کردم.
خدایا کمکم کن یا پیداشون کنم یا فراموششون.
هي ميخوام يه چيزي بگم و نظري بدم! ولي اينجا اونقدر صدا هست كه نميذاره من فكر كنم چي ميخوام بگم!!! بگذريم. اگه يه جاي ساكت گير اوردم بعدا فكر ميكنم و ميام به پستم اضافه ميكنم.
اينم واسه اينكه تا زمان فكريدن من پستم اسپم محسوب نشه!
ستاره (زمانش اونطور كه تو دفترمه : سه شنبه - سوم راهنمايي - تايم ظهر - زنگ آخر - درس ديني )
فقط تويي تنها چراغ آسمون
تنها ستاره تو تمام كهكشون
صداي تو همدم تنهايي ماست
اما نداريم از تو حتي يك نشون
دوري و تنهايي ديگه بسه بيا
به خاطر قلباي بيقرارمون
فردایی نزدیک
تـاجـم خـس و خـود خـاشـاکــم .... در بـنـد مـلامـــتــم ولــی آزادم
آزادم از آن نــظـــر کـــه هــــر دم .... با ذهن رهای خود در آسمانـم
فتنه گر و حرمت شکنم بخوانند .... این قـصـه کـجـا و مـن کـجـایــم
شـلاق ســتــم به گـیـســوانــم .... خــود رفـتـه و مـــرگ در رکـابـم
ایزد به تو چشـمــه ی خــرد داد .... بـنـگـر بـه لـبـم رســیـده جـانم
دیــگــر نـتـوان سـخـن بـگـفـتـن .... بشنو تــو خــلاصــه ی کــلامـم
امــروز تــو گــر تــنــم بــکــوبــی .... دٍخـلَـت بـکـنـی بـه خـواهـرانـم
بــــا دشــنــه زنــی بـــرادر مــن .... تا بلکه بــبــنــدی ایــن دهـانـم
فــردا که دوباره نور برخــواســت .... جانـت بـدَهی بـه جـای جـانـم
341 تا آخر عمر
AZOG با خوندن شعرت یاد وزن ی شعر معروف افتادم
Dr_of_Love ما ک از عروض سرمان نمیشود ک بخاهیم ویرایش کنیم پس اگه فحش هم بدی جایزه
اما واسه اینکه نوشته م اسپم نباشه ی شعر از خودم میگم:
به گمان کَمَکی بد کردیم
عاشقی را الکی سر کردیم
روزگاری ک دهن شیری بود
دختری را پفکی خر کردیم
در اوتوبان که جای ویراژ است
ما شبی با خری سفر کردیم
و در آن معرکه با الاغ خر
خودرویی را خرکی رد کردیم
از قضا راهنمایی فهمید
و حروف جان نثاری کردیم
تازگی ماهواره هم داشتم
واژه های سیاسی در کردیم
تو چرا پاشنه بلند پوشیدی؟
با تو هستم ای خره بد کردیم!
با چنین تفریح هایی زشت ما
گوش خلق الله را کر کردیم
و خلاصه اینکه ما در زندان
سر سرعت خری سر کردیم
---------------------------------------------------------------------
پ.ن: هر چه کردم اینو واسه جشن بیست دوم بهمن بخونم، معاون مدرسه نذاشت
|
علاقه مندی ها (Bookmarks)