چوبین - بخش 2
«چوبین» (که اسمش نه به معنای «ساخته شده از چوب» که یک اسم خاص خارجی بود) این مهم را برعهده داشت. او که از فضا آمده بود، وفادار به سنت غالب انیمیشن¬های ژاپنی، غم فراق مادر داشت و درصدد بود که با شکست دادن برونکای خبیث، مام مهربانش را از چنگال او برهاند. در چوبین، در کنار برونکای دماغ بادمجانی و خفاش¬های بال¬دار آهنی یکچشم و جک و جانورهای زاغ¬رنگ ماغ¬پیکری که به هر کار خفن ِ«نیست در جهانی» توانا بودند، رولی و پدربزرگش را هم می¬دیدیم که رابطة عاطفی¬ نسبتا عمیقی با چوبین داشتند. همینطور پروانه که یار و غم¬خوار تنهایی و افسردگی چوبین بود و البته لج¬بازی¬های کودکانة بینشان، گهگاه غصة تازه¬ای می¬شد افزون بر غم¬های جانکاه چوبین. تازه خرس و خرگوش و قورباغه هم به عنوان دوستان کمی تا قسمتی ابله چوبین حضور داشتند.
یادم است که آن موقع، چوبین را خیلی دوست داشتیم. برایمان جذاب بود و تازگی داشت. آن¬قدر که ساعت پنج غروب که از مدرسه تعطیل می¬شدیم، من و برادرم تمام راه پانزده دقیقهای تا خانه را می¬دویدیم تا حداقل به آخرهای چوبین برسیم. (آن موقع هنوز علم اینقدر پیشرفت نکرده بود که یک برنامه را فردایش تکرار کنند. تازه ویديو هم هنوز ممنوع بود و از سروش سیما کاری بر نمی¬آمد!) اما حالا هر چه به مغزم فشار می¬آورم که توی چوبین سوژه¬ای برای یادداشت پیدا کنم، چیزی یادم نمی¬آید. فقط به هم خوردن¬ها و منفجر شدن¬های آن خفاش¬های احمق، يادم مانده و خنده¬های شیطانی برونکا در پس چشمان نفرتانگیزش و صدای مهربان مریم شیرزاد روی رولی و دوبلة شیطنت¬آمیز فریبا شاهین مقدم روی چوبین و جغدی که از درخت پرت می¬شد پایین و «یه خبر بد» را اعلام می¬کرد و پسر قورباغه¬ که همیشه در دهان پدرش سکنی می¬گزید. از جزئیات یا حتی کلیت هیچ اتفاق خاصی در خاطره¬ها اثری نیست و البته این موضوع نباید خیلی هم عجیب باشد. اگر کمی فکر کنید، راز ماندگاری کارتون¬های کودکی نسل من را همین¬جا می¬بینید. (احسان عمادي)
علاقه مندی ها (Bookmarks)