Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 9 از 17 نخستنخست ... 7891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 135 , از مجموع 245

موضوع: معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

  1. #121
    مدیر بازنشسته m1281 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    محل سکونت
    زیر اسمون بهشت انیمه
    نگارشها
    185

    پاسخ : عکس های خاطره انگیز کارتون های دوران کودکی

    نقد و برسی انیمه باخانمان
    با خانمان


    شاید شما سوزانا وگا را نشناسید. اما حتما یکی از معروف­ترین آهنگ­هایش را بی‌این­که خودتان بدانید شنیده­اید: »تامز دینر«. باز هم متوجه نشديد؟ بابا تیتراژ پرین! می دانم که همین الان دارید آهنگش را با دهان ری لود میکنید!تازه تیتراژ پرین یا همان «باخانمان» یک ویژگی خاص دیگر هم داشت: تازه موج جلوه های ویژة کامپیوتری به صدا و سیما رسیده بود و همکاران محترم هم از ذوق و سرخوشی سر از پا نمی شناختند و هر چیزی را که یاد گرفته بودند، از نصف کردن افقی و عمودی کادر که هر نصفش یک تصویر را نشان دهد تا تکه تکه کردن تصویر و پخش کردن و جمع کردنش تا توی هم رفتن تصاویر و آینه بازی و دیگر اقسام ژانگولرها را بی توجه به اصول بدیهی زیبایی شناسی با تولید انبوه روی این تیتراژ آزمایش کرده بودند.
    باخانمان یک انیمیشن ژاپنی بود که بر اساس رمان هکتور مالو با همین عنوان ساخته شد. کسی هم آخرش نفهمید چرا با وجود آواره و سرگشته بودن شخصیت اول قصه و بی‌خانمان بودنش مالو این اسم را انتخاب کرد.
    پرین تقریبا با همة انیمیشن های قبلی ژاپنی فرق می کرد. او اولین نوجوانی بود که به دنبال مادرش نمی گشت. چرا که خودش با چشمان خودش درگذشت آن عزیز از دست رفته را دید و با دست های کوچکش پیکر مطهر آن عکاس هندی تبار ساری به دوش را که هرگز در سوگ شوهر، سیاه از تن به در نکرد، به خاک سپرد.
    آدم های خوب کارتون ها معمولا خیلی روی اعصاب تماشاچی رژه می روند. مثل دختر مهربون یا ممول یا خانوم کوچولو (در پسر شجاع) یا پروانه (در چوبین). اما پرین با وجودی که خیلی دختر خوبی بود و مدام آدم های بدجنسی مثل آقایان تاروئل و تئودور و نیز خواهر و خواهرزادة نمک به حرام آقای ویلفران بزرگ سعی در زدن زیرآبش را داشتند تا از محبوبیت‌اش نزد پدربزرگ مایه دار دانه درشتش (که آن موقع نمی دانست پرین با اسم تقلبی اورالی نوه اش است) بکاهند و اگر دست خدا و طینت پاک پرین نبود، او از هیچ‌کدام این توطئه ها جان سالم به در نمی برد، اما روی اعصاب نبود. لااقل چندان روی اعصاب نبود.
    علت این امر را می توان در خاستگاه اجتماعی پرین جست‌و‌جو کرد. چرا که او به عنوان فردی از طبقة محروم و زحمتکش مردم که مدارج ترقی را تا رسیدن به مقام منشی مخصوص آقای رئیس پله‌پله طی کرد، قربانی بی‌گناه یک ازدواج نفرین شده بود. وصلت نامیمونی بین دو طبقه از بالاترین و پایین ترین دهک های جامعه (البته اگر این قصه را صدا و سیمای وطنی برای رفع مشکلات ممیزی به خوردمان نداده باشد!) به همین خاطر بود که گرچه او هم گه‌گداری روح لطیفش عود می کرد و با پاریکال و بارون، سگ و الاغ محبوبش سراغ بوی سیب و نفس حبیب را می گرفت، اما در مجموع از محبوبیت لازم بین تماشاچیان به‌خصوص خواهران (و البته مادران) عزیز برخوردار بود و هر چه آقای ویلفران در روند جست وجوی فرزند مرحومش ادموند جلوتر می‌رفت و به کشف هویت واقعی پرین نزدیک تر می شد، نفس‌های بینندگان هم بیش از پیش در سینه محبوس می گردید. تا آن جا که یکی از آشنایان ما که مدیر مدرسة راهنمایی و البته از طرفداران پر و پاقرص باخانمان بود، یک بار ضمن اجابت درخواست بچه های مدرسه از معلم ها خواهش کرد تا تکلیف روز شنبة آن ها را کمی سبک تر کنند تا بتوانند با خیال راحت به تعقیب سرنوشت پرین بنشینند! و چهره های غوطه ور در اشکی که اندوه پرین و آقای ویلفران را از شنیدن خبر ناگوار مرگ ادموند نظاره می کردند یا از شادی به هم رسیدن نوه و پدربزرگی چنین برازنده یا بینا شدن رئیس کارخانه در عنفوان پیری مغروق و محظوظ شادی بودند، به عنوان نقطة عطف سریال ماحصل چنین تصمیمی بود









  2. #122
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    نگاهي تبارشناسانه به رؤياهاي كودكي‌مان
    محمدرضا مولايي:
    چندوقت پيش، بروبچه‌هاي سينما و تلويزيون، يك ويژه‌نامة مفصل در مورد كارتون‌ها تهيه كردند كه بسيار جالب توجه بود. در اين بين، ما جاي يك نكته را خالي ديديم: «حيوانات درون كارتون‌ها چه جور موجوداتي هستند؟

    واقعي‌اند يا خيالي، يا برداشتي آزاد هستند از نمونه‌هاي واقعي؟» در اين‌جا مي‌خواهيم در اين‌باره بنويسيم.
    بيشتر كساني كه سن و سالي در حدود ما دارند، فيلم‌ها و كارتون‌هاي زيادي ديده‌اند كه قهرمان يا شخصيت‌هاي اصلي و نيمه اصلي آن داستان، موجوداتي غيرانساني بوده‌اند. مثل كارتون‌هاي «هاچ زنبور عسل» و «نيك و نيكو» كه شخصيت‌هاي اصلي آن زنبور عسل‌اند؛ با كلي شخصيت‌هاي فرعي كه ملخ، آخوندك، عنكبوت، مورچه، كرم، موريانه، هزارپا، حلزون، سوسك، موش، سرگين غلتان و ... هستند.
    حيوانات كارتون‌هايي مثل «موش كوهستان»، «بنر»، «تام و جري»، «يوگي و دوستان»، «مدرسة موش‌ها»، «اسكروچ»، «پلنگ صورتي»، «گرگ بلا و خرگوش ناقلا»، «گربه سگ»، «باغ گل‌ها» (معروف به خپل)، «معاون كلانتر» و «جوجه اردك زشت»، موجوداتي مثل موش‌صحرايي، سنجاب، گربه، موش‌خانگي، خرس، پلنگ، گرگ، خرگوش، گربه و سگ هستند كه ما با آن‌ها كمابيش آشناييم.
    ولي در كارتون «پسر شجاع» شاهد شخصيتي هستيم كه ديگر يك حيوان آشناي كليشه‌اي نيست، بلكه بيدستر (يا سگ آبيِ) بومي آمريكاي شمالي و يك جانور نسبتا نامتعارف است.
    به خاطر همين هم اين كارتون، جايگاه جالبي در ميان ساير كارتون‌ها دارد. در كارتون رامكال، شاهد شخصيتي هستيم كه جانور نسبتا نامتعارفي است: يك راكون (باز هم بومي آمريكا).
    اما بايد توجه داشته باشيم كه در اين كارتون، اين شخصيت، موجودي كاملا جانوري (در تقابل با «انسان‌نما») و زبان بسته و نيز نسبتا منفعل است و به لحاظ داشتن شخصيت انساني، اصلا قابل مقايسه با مثلا شخصيتي مثل پسر شجاع نيست. «مونگا مونگا» سنجاب پرنده يا بهتر بگوييم جهنده‌. در كارتون بلفي و لي‌لي‌بيت هم همين‌طور است.
    بيشتر، نقش مَركبِ بلفي يا لي‌لي‌‌بيت را داشت و اهميت‌اش طفيلي و در گرو اهميت آن دوتا بود تا يك موجود ذاتا مهم و منشأ اثر. همين‌طور، در كارتون رُدرانر و كايوت كه شاهد شخصيت‌هايي حيواني هستيم كه به لحاظ جانورشناختي، نسبتا غيرمعمول و نامتعارف‌اند (به ترتيب فاختة مكزيكي و گرگ چمنزار). نبايد فراموش كنيم كه اين موجودات در يك ديد نسبتا سطحي و زودگذر، چندان هم ناآشنا نيستند.
    اولي، خيلي شبيه يك پرندة معمولي منتها با پاهاي كمي بلندتر از معمول است و دومي، خيلي شبيه گرگ است (همان‌طور كه اين موجود اساسا هم نوعي گرگ به شمار مي‌رود).
    در كارتون گوريل انگوري، شاهد زوجي هستيم كه هر دو، موجودات كاملا آشنا و متعارف و شناخته‌شده‌اي هستند: گوريل و سگ. اين كارتون نه تنها داراي زوج متعارفي است و مي‌توان آن را مشابه رابطة انسان و سگ دانست كه رابطه‌‌اي است كاملا متعارف و معمول.
    در كارتون «ابرقدقد» يك شخصيت جالب توجه و نسبتا نامتعارف (به لحاظ زيست شناختي) داريم: يك اسب دريايي كه دائما در طول كارتون، هنگام وقوع تهديدي از جانب مرغ‌ ماهي‌خوار با صداي هشداردهنده‌اي مي‌گويد: «ابرقدقد! ابرقدقد!» ولي باز هم اين موجود، يك شخصيت كاملا فرعي و گذراي فيلم است.

  3. #123
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    اُرم و جيرجير
    در كارتون «اُرم و جيرجير»، باز هم با يك زوج كاملا متعارف روبه‌رو هستيم؛ يك كرم و يك گنجشك و شخصيت‌هايي فرعي چون كلاغ و گوركن كه همگي كمابيش شناخته شده‌اند. اما در اين‌جا نكتة نسبتا ظريفي وجود دارد. درست است كه اين زوج به لحاظ زيست شناختي متعارف هستند، اما رابطة آن‌ها چندان متعارف نيست.
    خيلي عجيب است كه يك كرم و يك گنجشك با هم رفيق باشند. كرم علي‌القاعده خوراك گنجشك است و گنجشك دشمن آن محسوب مي‌شود. اما در اين كارتون عروسكي، شاهد اين هستيم كه نه تنها اين دشمني وجود ندارد، بلكه دوستي پايداري بين اين دو موجود هست. نكتة عجيب‌تر، آن كه طرف خام و كم‌تجربه و ساده‌لوح در اين دوستي، گنجشك است و طرف باتجربه و خردورز و باهوش كه موهايش را در آسياب سفيد كرده، كرم است.
    در حالي كه مي‌‌دانيم به لحاظ جانورشناختي، گنجشك خيلي تكامل‌ يافته‌تر از كرم است. كرم، اساسا فاقد مغز است و چند سلول عصبي بيشتر ندارد، اما گنجشك، مغز نسبتا پيشرفته‌اي دارد. ضمن اين‌كه نبايد فراموش كنيم كه كرم بسيار كوچك‌تر و ضعيف‌تر و آسيب‌پذيرتر از گنجشك است.
    با اين حال در اين كارتون عروسكي، كرم حامي و پرورش‌دهندة گنجشك است و آن‌ را در خانة خود بزرگ مي‌كند. از اين حيث شايد بتوان گفت كارتون «ارم و جيرجير» يكي از نامتعارف‌ترين رابطه‌هاي بين يك زوج را به نمايش مي‌گذارد.

  4. #124
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    تنسي تاكسيدو
    اما دربارة كارتون محبوب و دوست‌داشتني «تنسي تاكسيدو و چاملي» چه مي‌توان گفت؟ تنسي تاكسيدو يك پنگوئن و چاملي يك شير دريايي است. هر دوي اين موجودات، ساكن مناطق سرد و قطبي هستند.
    اما پنگوئن يك پرنده و شير دريايي يك پستاندار است. اجازه بدهيد اين كارتون را نمايش‌دهندة يكي از جذاب‌ترين، دوست‌داشتني‌ترين، معروف‌ترين و پربيننده‌ترين «زوج‌هاي مُتَحابه» بناميم. (منظور از زوج متحابه، همان زوج دوستدار همديگر (در تقابل با زوج متخاصم) است.
    من اين اصطلاح را از رياضي‌دانان قديم تئوري اعداد گرفته‌ام. در تئوري اعداد، به هر زوج عددي كه هر كدامشان برابر مجموع مقسوم‌عليه‌هاي ديگري هستند، زوج «دوست» يا «متحابه» گفته مي‌شود. اين نام، نخستين بار از سوي فيثاغورثيان به اين اعداد داده شد. مثلا زوج عدد 220 و 284 با هم دوست‌اند.
    چون مقسوم‌عليه‌هاي 284 عبارت‌اند از: 1، 2، 4، 71، 142 كه مجموعشان مي‌شود 220 و 220 داراي مقسوم‌عليه‌هاي 1، 2، 4، 5، 10، 11، 20، 22، 44، 55 و 110 است كه حاصل جمعشان مي‌شود 284)

  5. #125
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    موجودات فانتزي و سوررئاليستي
    كارتون پسر شجاع را كه شخصيت اصلي داستان آن سگ آبي به عنوان يك موجود نسبتا نامتعارف است، مي‌توان يكي از بهترين و جذاب‌ترين كارتون‌هاي تك قهرماني (تك شخصيتي) دانست. براي تكميل بحث، شايد بد نباشد به كارتون‌هايي كه از موجودات فانتزي و سوررئاليستي استفاده مي‌كنند، اشاره كنيم؛ مانند كارتون بارباپاپا، چوبين، «واتو واتو، پرندة سريع»، «بلفي و لي‌لي‌بيت» و «سفرهاي گاليور». من پيشنهاد مي‌كنم كارتون‌هاي بارباپاپا و چوبين، با هم به عنوان جذاب‌ترين و برترين كارتون‌هاي شامل شخصيتي‌هاي فانتزي و سوررئاليستي شناخته شوند.

  6. #126
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    بابالنگ دراز
    دو تا كارتون هم هست كه بايد از آ‌ن‌ها اسم ببريم: يكي خرگوش و خارپشت به علت استفاده از جوجه تيغي (حيواني نسبتا نامتعارف) در ميان شخصيت‌هاي اصلي و ديگري كارتون بابالنگ دراز، فقط به خاطر اسم آن. اين كارتون، هيچ ارتباطي با حيوانات به خصوص از نوع نامتعارف آن‌ها ندارد، ولي اسمي دارد كه نمي‌توان از آن به سادگي گذشت.
    بابالنگ دراز، جانوري از ردة عنكبوتيان است كه شباهت قابل توجهي به عنكبوت‌ها دارد، اما بدنش به‌جاي دو قسمت سرسينه و شكم، از يك قسمت تشكيل شده است. پاهاي بسيار بلند و نازكي دارد و كاملا بي‌آزار است. نام ديگرش، دروگر (Harvestman) است.

  7. #127
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    مورچه و مورچه‌خوار
    حال در پايان اين بررسي، به مهم‌ترين كارتون تمام زمان‌ها و روزگاران به لحاظ جانورشناختي مي‌رسيم: مورچه و مورچه‌خوار، كارتوني براي تمام فصول. راستي، به اعتقاد شما چند درصد مردم دنيا، اگر كارتون مورچه و مورچه‌خوار پخش نمي‌شد، شناختي ولو سطحي و در حد اسم و تصوير، از اين موجود داشتند؟
    خود شما در مورد مورچه و مورچه‌خوار چه مي‌دانيد؟ تا حالا اصلا قيافة (واقعي) مورچه‌خوار را از نزديك يا در فيلم و عكس ديده‌ايد؟ شك دارم اين موجود را بتوانيد در هيچ‌كدام از باغ‌وحش‌هاي ايران پيدا كنيد. اين‌ جانورِ پستاندار، بومي جنگل‌هاي گرم و مرطوب آمريكاي جنوبي است.
    به لحاظ جانورشناختي، اين موجود به ردة پستانداران بي‌دندان تعلق دارد (رده‌اي كه به غلط به اين نام معروف شده‌اند، چرا كه در بين آن‌ها تنها مورچه‌خواران، فاقد دندان‌اند). بي‌دندانان چنگال‌هاي بزرگي دارند. تنبل و آرماديلون از ديگر پستانداران اين رده محسوب مي‌شوند.
    مورچه‌خواران، جمجمة گرازي دارند كه به يك پوزة طويل ختم مي‌شود. از نوك پوزه، زبان چسبناكي خارج مي‌شود كه به درون لانة موريانه‌ها و مورچه‌ها رانده مي‌شود و آن‌ها را خارج مي‌كند. در پاها نيز چنگال‌هاي بزرگ و خميده‌اي وجود دارد كه به كمك آن‌ها لانة موريانه‌ها و مورچه‌ها را خراب مي‌كند. بزرگي چنگال‌ها، راه رفتن را براي مورچه‌خوار دشوار مي‌كند. مورچه‌خوار همچنين نماد بركت و خوشبختي دانشگاه «كاليفرنيا در ارواين» محسوب مي‌شود.
    به نظر مي‌رسد اين جانور بايد از سازندگان و تهيه‌كنندگان كارتون «مورچه و مورچه‌خوار» بسيار سپاسگزار باشد كه او را در نزد آدميان از جانوري گمنام و ناشناخته، به جانوري نسبتا شناخته شده و متعارف تبديل كرده‌اند. در ميان تمام كارتون‌ها، كارتون «مورچه و مورچه‌خوار» به لحاظ نامتعارف بودن يكي از دو شخصيت اصلي داستان (به لحاظ جانورشناختي) يكتاست.
    مورچه‌خوار بر خلاف رُد رانر و كايوت كه به ترتيب به فاخته و گرگ شبيه‌اند و در واقع نوعي فاخته و گرگ محسوب مي‌شوند، موجودي است اساسا متفاوت. مورچه‌خوار برخلاف رامكال، موجودي فعال، شوخ‌طبع، و مبتكر عمل در به جريان انداختن و كميك كردن داستان است و شخصيتي بامزه و دوست‌داشتني، پرجذبه و كاريزماتيك دارد.
    عبارات نغز و جملات قصار (Catchphrase) مورچه‌خوار مانند «سلام سوسيس!... چي! من به يك سوسيس سلام كردم؟!»، «ازت متنفرم سوراخ فوري!»، «اين اتوبوس جهانگردي فقط سالي يه بار از اين‌‌جا رد مي‌شه،...»، «من نمي‌دونم چرا قبول كردم كه تو اين سريال بازي كنم!؟» را يادتان هست؟ يا اين قسمت را كه يك سگي مي‌افتاد دنبال مورچه‌خوار و مورچه‌خوار از ترس فرار مي‌‌كرد به سمت يك تير بلند چوبي و ازش بالا مي‌رفت؟ سگ كنار تيرچوبي، همه‌اش واق‌واق مي‌كرد و دندان خودش را نشان مي‌داد به موريانه.
    دوست مورچه هم تصميم گرفت به مورچه‌خوار يك گوشمالي حسابي بدهد. براي همين به سرعت از كنار تيرچوبي رد مي‌شد و هر بار با صداي «وووشيژژژ...ژ» قسمتي از آن را مي‌‌خورد و دوباره برمي‌گشت و مجددا همين كار را تكرار مي‌كرد. بدين ترتيب تيرچوبي مدام پايين‌تر مي‌آمد و مورچه‌‌‌‌خوار به سطح زمين نزديك‌تر مي‌شد. اين در حالي بود كه آقا سگه پايين منتظر مورچه‌خوار بود تا حقش را كف دستش بگذارد. مورچه‌خوار كه مي‌ديد مدام دارد پايين‌‌تر مي‌آيد و به سطح زمين و در نتيجه سگه نزديك‌تر مي‌شود، به سگه گفت: «اميدوارم وقتي مي‌رسم پايين، تصميم عاقلانه‌اي گرفته باشي!»
    حالا كه اين مطالب را در ستايش مورچه‌خوار خوانديد، صبر كنيد تا برايتان يك نكتة كولاك، رو كنيم: مورچه‌خوار كارتوني، مورچه‌خوار (واقعي و زيست‌شناختي) نيست. در زبان انگليسي چنين ابهامي وجود ندارد. ترجمة دقيق كارتون The Ant and the aardvark «مورچه و خوك خاكي» است. ولي چون خوك خاكي فقط مورچه‌‌ مي‌‌خورد، براي راحتي در ترجمه، آن را به جاي خوك خاكي، مورچه‌خوار ترجمه كرده‌‌اند. ضمنا خوك خاكي هم به لحاظ زيست‌شناختي، ارتباط نزديكي با خوك ندارد و برخلاف مورچه‌خوار، بومي آفريقاست.
    شكارچيان در آفريقا از دندان آردوارك (خوك خاكي) به جاي دكور استفاده مي‌كنند. نكتة بامزه‌، اين كه آردوارك، اولين اسم در فرهنگ لغات انگليسي است. از تصاوير گنجانده شده در اين متن، مي‌‌توانيد بيشتر و بهتر به تفاوت‌هاي خوك خاكي و مورچه‌خوار پي ببريد.
    به هر حال، مورچه‌خوار كارتوني، چه مورچه‌خوار واقعي باشد چه خوك خاكي (آردوارك)، ما به خودمان حق مي‌‌دهيم كه كارتون مورچه و مورچه‌خوار را مفتخر به لقبِ بهترين و جذاب‌‌ترين «زوج متخاصم كارتوني در تمام قرون و اعصار، براي تمامي عهود و دوران‌ها» كنيم.

  8. #128
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    زادگاه گوريل‌انگوري و رفقا-1
    تلويزيون- کمپاني«هانا - باربرا» خالق تام و جري، گاليور، يوگي و دوستان و خيلي ديگر از کارتون‌هاي کودکي‌مان است.
    يكي از شركت‌هايي كه تعداد زيادي از كارتون‌هاي محبوب دوران كودكي ما را توليد كرده است، شركت «هانا -باربرا» است.
    تام و جري، يوگي و دوستان، گوريل انگوري، گاليور، لوك خوش‌شانس، زيردريايي 2002 و... تعدادي از اين كارتون‌ها هستند كه بيشتر همسن‌و سال‌هاي ما از آن‌ها خاطره‌هاي خوبي دارند.


    در اين چند صفحه ابتدا به ريز و درشت كمپاني هانا- باربرا و سپس به تعدادي از كارتون‌هاي اين كمپاني كه از تلويزيون ما پخش مي‌شد، پرداخته‌ايم. كمبود جا باعث شد بعضي از كارتون‌ها از قلم بيفتند.
    همه‌چيز درباره كمپاني هانا- باربرا
    خدا را صدهزار مرتبه شکر، ما باقی ماندة نسلی هستيم که از همان اول ياد گرفت، تنها سرگرمی‌اش برنامة کودک و نوجوان تلويزيون است و با شخصيت‌هايی مثل گوريل بنفش پانزده متری و يوگی خرسه و بيگلی بيگلی و اين‌ها آشنا شد که آن موقع مرتب از تلويزيون پخش می‌شد.
    چقدر آدم‌های خوشبختی بوديم و قدرشان را نمی‌دانستيم. اين را هم نمي‌دانستيم كه فقط ما با گوريل انگوري و رفقايش زندگي نكرده‌ايم. بلكه اين کارتون‌ها و شخصيت‌های محبوب‌شان، تقريبا برای بچه‌های دو دهه60 و 70 سراسر جهان آشنا هستند و رفتارها و تکيه کلام‌های اين ‌شخصيت‌ها توی فرهنگ عمومی‌شان نفوذ کرده.
    اين مطلب (هرچند ناقص و خلاصه) علاوه بر اين که پر از آمار و اطلاعات دربارة اين کمپانی «غريبه آشنا»ی تهية کارتون است، اشاره‌ای دارد به مؤلفه‌ها و نشانه‌هايی که از دل فرهنگ روز و پاپ آن موقع بيرون آمده و روی اين کارتون‌ها و شخصيت‌هايشان تأثير گذاشته و يا برعکس، از دل اين شخصيت‌ها و طرز حرف زدن شان بيرون آمده و به جزئی جدانشدنی از فرهنگ عامة مردم جهان تبديل شده.
    نوشتن دربارة کمپانی توليد کارتون «هانا-باربرا» از يك طرف، كار ساده‌‌اي است و از يك طرف كاري سخت، يعني از همان كارهايي كه به‌اش مي‌گويند سهل و ممتنع. به اين دليل ساده است، چون می‌توانی از آمار و اطلاعات فت و فراوان اينترنتی استفاده كني و خلاص.
    اما فكر مي‌كنيد اين‌طوری حق مطلب ادا می‌شود؟ آن هم براي ما كه تا ذهنمان ياری می‌کند و تصاوير تقريبا محو کارتون‌های دوران بچگی را به ياد می‌آوريم، فرم و طرح‌های حالا آشنای «هانا-باربرا» برايمان تداعی می‌شود و اصلا بيشتر همان نوع طراحی، به عنوان کارتون در ذهنمان حک شده.
    حتي شخصيت‌های خوب قصه‌ها با شمايل قابل اعتماد گاليور و يا ظاهر مرتب و باوقار يوگی خرسه يا بيگلی بيگلی با آن کلاه و پاپيون (مثل بازيگران دورة کلاسيک سينما) همراه با لبخندی کج در ذهنمان نقش بسته‌اند و شخصيت‌های شرور را با چانه‌هايی کشيده مثل کاپيتان ليچ و يا سبيل‌های نازک مثل شخصيت‌های منفی «يوگی و دوستان»، به ياد می‌آوريم.
    اگر صدای دوبلورهايشان را فراموش نمی‌کنيم و هی می‌گوييم دوبلة کارتون‌های جديد چنگی به دل نمی‌زند، به خاطر لجبازی و نوستالژی بازي‌مان نيست. چون صدای اصلي اين شخصيت‌ها هم متعلق به کمدين‌های مشهور آن موقع آمريکا، نابغه‌هايی مثل دان مسيک و داس باتلر بوده که ضمن گويندگی و تيپ‌سازی‌های بی‌نظيرشان، داشتند پاية فرهنگ پاپ محاوره‌ایِ كشورشان را می‌ساختند.
    دوبلورهای فهيم ما هم اين نکته را به درستی گرفته بودند و داشتند پا جای پای آن استادان می‌گذاشتند. يادگارشان هم جمله‌ها و عبارت‌هايی است که هر کدام روح و نبض زمانه را در خودش دارد و هنوز هم آن‌ها را در فرهنگ محاوره به کار می‌بريم.
    شکل لوگوی مشهور اين کمپانی روی تيتراژ شروع «ماجراهای گاليور» و «گوريل انگوری» و اين اواخر «لوک خوش شانس» (با اين که آن موقع خواندن حروف انگليسی برای ما سخت بود) جايی در اعماق ذهنمان باقی ماند تا وقتی اين روزها ديديم‌اش، آن را ميان لوگوهای مختلف به ياد بياوريم و با اين که کارتون‌هايی مثل «اسکوبی-دو» هيچ وقت از تلويزيون‌مان پخش نشد اما از فرم قصه‌ها، سر و شکل کاراکترها، طرز لباس‌ها و راه رفتن و هزار و يک چيز ديگر حدس بزنيم که شبكة «كارتون نت‌ورك» و «هانا-باربرا» دستشان توی يک کاسه است.

  9. #129
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    «صبح شنبه»های داغ!
    بعيد است جزو آن نسل مورد اشاره در مقدمة ابتدای همين مطلب باشيد و از صبح روزهای جمعه، خاطرة خوش به ياد نداشته باشيد. خبری از بيدار باش صبح زود برای رفتن سر کلاس‌های درس نبود و تمام اهل خانواده پای سفرة صبحانه جمع می‌شدند و مدتی بعد کارتون‌های خاطره‌انگيز شبکه دو شروع می‌شد. «صبح شنبه»‌ها برای اهالی خارجه، حکم همان صبح جمعه‌های ما را دارد.
    مجموعه‌های کارتونی محصول «هانا-باربرا» از اوايل دهه60 از پربيننده‌ترين برنامه‌های تلويزيون در سراسر آمريکا شد.
    مجموعه مشهور «هاکلبری هوند» (سگ ساده لوح و آبی رنگ يوگی و دوستان) که بعدها به «نمايش يوگی خرسه» تغيير نام داد، يا «نمايش کوييک درامک گرا» (اسب هفت تير کش يوگی و دوستان) و مجموعه «تاپ کت»،«فلينستن‌ها» و «جانی کوئست»، همه در ساعت‌های اصلیِ پخش تلويزيونی نمايش داده می‌شدند و طرفداران پر و پا قرصی داشتند. هانا و باربرا هم آن‌قدر باهوش بودند که قدر اين فرصت‌های طلايی را بدانند و در سری‌های مختلف، مرتب به خود و کاراکترهای توليدیشان ارجاع بدهند، مثلا از کاراکتر اصلی فلان سری به عنوان شخصيت ميهمان در بهمان سری کارتونی‌شان استفاده می‌کردند. نمونه‌اش کوييک درامک‌گرا که علاوه بر شوي مخصوص خودش، در سری‌های ديگر نيز ظاهر می‌شد.
    نزديک به بيست سری تلويزيونی از روی فلينستن‌ها و شخصيت‌هايش ساخته شد و يكي از قسمت‌هاي اين مجموعه، پربيننده ترين برنامة تاريخ نمايش تلويزيونی آمريکا شناخته شد.
    بسياری از کارتون‌های «هانا- باربرا» که برای ما بچه‌های ايران بعد از انقلاب آشنا است، متعلق به همين دوره يعنی دوران امپراتوریِ اين کمپانی است.
    کارتون‌هايی مثل «يوگی و دوستان» که «هانا- باربرا» تمام کاراکترهای مخلوق و محبوبش را جمع کرد و در يک کشتی به سرپرستی يوگی ريخت، يا «ماجراهای گاليور» که در واقع نسخة پاپ و به روز شدة قصة جاناتان سوئيفت (نويسنده رمان گاليور) بود.
    تيپ گاليور با آن يقة اسکی که آستين‌هايش را بالا زده بود يا نحوة آرايش فلرتيشيا، بيشتر يادآور جوان‌های دهة60 آمريکا بود تا اهالی لی‌لی‌پوت و گاليوری که ما می‌شناختيم.
    به اين ترتيب «هانا- باربرا» ميان کمپانی‌های تهيه و پخش کارتونِ تلويزيونی نزديک به سه دهه و بدون رقيب، حرف اول را می‌زد، بهترين ساعت‌های پخش هر سه شبکة اصلی آمريکا (بعدازظهرها يا صبح شنبه‌ها) را در اختيار داشت و برنامه‌هايش با شوهای زنده و کمدی‌های پرطرفدار تلويزيونی رقابت می‌کردند.

  10. #130
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    زادگاه گوريل‌انگوري و رفقا-2
    تلويزيون- كارتون‌هاي مهم هانا- باربرا
    اولين مجموعه کارتونی مشترک ويليام هانا و جوزف باربرا سال1940 ساخته شد و شخصيت‌هايش موش و گربه‌ای بودند که بعدها به عنوان تام و جری شناخته شدند.

    اين مجموعه کارتونی با قسمت‌های کوتاه مدتش بارها برندة جايزة اسکارشد.


    نماشي راف وردي

    اولين نمايش تلويزيونی «هانا-باربرا» که سال1957 از کانال ان‌بی‌سی پخش شد. راف، گربه‌ای بود با صداي دان مسيک و رِدی يک سگ با لهجة غليظ جنوب آمريکا که داس باتلر مشهور به جايش می‌گفت.


    نمايش يوگي خرسه
    اين اولين مجموعه کارتونی «هانا-باربرا» بود که شخصيت‌هايش با تيپ گويی صداپيشه‌ها حرف می‌زدند و اين كار را در ساير آثار مشابه (كه به کارتون‌های راديويی معروف بودند) باب کردند.
    اوايل يوگی خرسه، يکی از شخصيت‌های فرعیِ مجموعه کارتونیِ «نمايش هاکلبری هوند» بود و بعدها آن‌قدر محبوب شد که هانا و باربرا تصميم گرفتند، يک نمايش ويژه برايش ترتيب بدهند، طوری که بسياری از کاراکترهای اصلی و محبوب «هانا-باربرا» مثل کوييک درامک گرا (اسب هفت‌تيرکش در سری «يوگی و دوستان») و اسناگلپوس (شير صورتی رنگ) توی اين مجموعه، شخصيت‌های فرعی شدند. بعدها «هانا-باربرا»، مجموعه‌های بسياری ساخت که شخصيت اصلی‌اش يوگی خرسه بود مثل «يوگی و دوستان».

  11. #131
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    فلينستن ها( عصر حجر)

    موفق‌ترين و محبوب‌ترين مجموعه «هانا-باربرا» که دنباله‌های بسياری بعد از اولين پخش تلويزيونی، برايش ساخته شد.
    فردی فلينستن و همسرش ويلما و همسايه‌شان بارنی رابل و همسرش بتی در شهری به اسم «بِدراک» در عصر حجر زندگی می‌کنند و هر امکانات و تکنولوژی‌ای که به فکرتان برسد در اختيار دارند
    اما از نوع سنگی‌اش! بعدها فردی صاحب دختری می‌شود به اسم پيبلز و بارنی صاحب پسری می‌شود به نام بم‌بم.


    اسكوبي-دو
    از مجموعه‌های مورد علاقة هانا و باربرا که اولين بار سال1969 و برای پخش «صبح شنبه» ساخته شد. مجموعه‌های بی‌شماری از «اسکوبی- دو» بعدها با برچسب شناسايی «هانا-باربرا» ساخته شد.
    حتی باربرا بعد از مرگ هانا، سال2005 جديدترين نسخة آن را ارائه کرد.
    کاراکترهايش تقريبا شبيه و به تعداد کاراکترهای «ماجراهای گاليور» هستند، چهار تينيجر و يک سگ!

  12. #132
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    نگاهي به دوران افول كمپاني هانا ـ باربرا
    بازار پخش تلويزيونی طی دو دهه60 و 70 در مشت «هانا-باربرا» بود و به خاطر همين خيالشان حسابي راحت بود و دائم هزينه‌هاي توليد كارتون‌هايشان را كاهش مي‌دادند.
    مثلا در اواسط دهه70، هزينة يک قسمت 22 دقيقه‌ای (30 دقيقه با آگهی‌های تجاری بين‌اش) مجموعه‌اي حدود 45 هزار دلار مي‌شد كه برابر بود با هزينة ساخت يک قسمت 8 دقيقه‌ایِ سریِ «تام و جری» در اواخر دهه40.
    خلاصه هانا باربرايي‌ها بدجور رفته بودند تو نخ پول درآوردن. ولي غافل از اين كه اين خساست بعدها بدجور مي‌گذارد توي كاسه‌شان. اين صرفه‌جويي در هزينه، ناخودآگاه باعث شد از جلوه‌های بصری و رنگ و لعاب توليدات کمپانی کاسته شود.
    هانا و باربرا آن قدر که به قصه‌ها، ديالوگ‌ها و موسيقي كارتون‌ها توجه داشتند به کيفيت‌های بصری اهميت نمی‌دادند. تم‌های آشنا و الگوهای تکراری استادان ديگر بيشتر از اين جواب نمی‌داد و منتقدين پنبه‌زنی‌هايشان را شروع کردند.
    از طرف ديگر نمايش‌های کمدی شنبه شب‌هاي شبكه‌‌هاي مختلف تلويزيون، به هجو و پارودی شخصيت‌های محبوب «هانا-باربرا» پرداختند، برنامه‌هايی مثل «هاروی بردمن» که حتی نامشان هجو مسخره‌آميز شخصيت‌های هانا و باربرا بود و الگوهای نخ نما شدة اين كمپاني را مسخره می‌کرد.
    اين اتفاقات همزمان شد با تغيير قابل ملاحظة شيوة توليد كارتون در دهه80. در آن زمان داستان‌ها و شخصيت‌ها بر اساس اسباب بازی‌های اکشن و محبوب بچه‌های آن دوره طراحی مي‌شد. از آن به بعد مجموعه كارتوني مثل «تاندرکتز» بين بيننده‌های تلويزيونی حرف اول را می‌زد و هانا و باربرا مقابل اين موج جديد انيميشن کم آوردند.
    آن‌ها در اين دهه، خالق آثار بی رمقی مثل «اسمارفز» و«اسنورکز» (که اوايل دهه70 جمعه‌ها بعدازظهر از شبکه1 خودمان پخش می‌شد) بودند. «هانا-باربرا» رفته رفته گرفتار مشکلات مالی شد و ترجيح داد که توليداتش در خارج از خانه و در نمايندگی‌هايشان در ژاپن و فيليپين يا تايوان انجام شود.
    به خاطر همين بسياری از طراحان و نويسندگان کمپانی، آن‌جا را ترک کردند و شرکت «تافت برودکستينگ» (مالک وقت «هانا-باربرا») در سال1990 ورشکسته شد و «هانا-باربرا» را برای فروش گذاشت.

  13. #133
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    احيای دوباره
    بلافاصله بعد از ورشکستگی، شركت «ترنر برودکستينگ» اين شركت را خريد تا سر و ساماني به‌اش بدهد. فرد سيبرت، تهيه‌کنندة تلويزيونی و رئيس اين شركت، استعداد عجيبی در احيای مجدد شرکت‌های ورشکسته داشت.
    ناگفته نماند که او همان موقع شبکه‌های بزرگی مثل MTV و «نيكلدئون» را هدايت می‌کرد و در ضمن طرح لوگوی معروف MTV کار او است. سيبرت، انيماتورهای جديدی را به کار گرفت تا به کاراکترهای آشنا و قديمی «هانا-باربرا»، رنگ و جلوة تازه‌ای ببخشد، به همين خاطر سری‌های جديدی از يوگی و تام و جری در اوايل دهه90 ساخته شد، اما همزمان مجموعه‌هاي زيادی مثل «آزمايشگاهِ دکستر» يا «جانی براوو» توسط اين کمپانی (که حالا نامش شده بودCartoon Network Studio) ساخته شد که هيچ ارتباطی با شخصيت‌های مخلوق هانا و باربرا نداشتند.
    بعدها کمپانی‌های ترنر و برادران وارنر (اولين حامی هانا و باربرا!) با هم ادغام شدند و ساختمان «هانا-باربرا» رسما تخته شد. آخرين محصول کمپانی با برچسب شناسايی «هانا-باربرا» سری جديد «اسکوبی-دو» است که درست پيش از مرگ ويليام هانا ساخته شد.
    بعد از مرگ هانا، کمپانی کاملا جذب وارنر شد. جوزف باربرا هنوز هم به عنوان تهيه‌کننده در کمپانی برادران وارنر فعاليت می‌کند. او هنوز به کاراکترهای مخلوق خودش و هانا، اعتقاد قلبی دارد و همچنان در توليد مجموعه‌های جديدی از «اسکوبی-دو» يا «تام و جری» همکاری دارد، کارتون‌هايی که با همان الگو و فرمت قديمی و موفق «هانا-باربرا» شکل می‌گيرد و طرفداران زيادی در سراسر دنيا دارد.

  14. #134
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    زادگاه گوريل‌انگوري و رفقا-3
    تلويزيون- هانا و باربرا چگونه «هانا-باربرا» شدند؟
    حکايت زوج شدن اين دو نابغة توليد کارتون، مثل تمام زوج های موفق هاليوود دهه30 است که رکود اقتصادی و بیکاری و هزار و يک مشکل ديگر آن‌ها را در کمپانی‌های مختلف توليد فيلم دور همديگر جمع می‌کرد، توانايی‌های يکديگر را می‌شناختند و خلاصه کلی رفيق می‌شدند.

    اوايل ويليام هانا در يکی از شرکت‌های توليد انيميشن وابسته به کمپانی «برادران وارنر» کار می‌کرد، اما طولی نکشيد که آن شرکت از کمپانی وارنر جدا شد و به کمپانی توليد فيلم مشهور «مترو- گلدين-مه‌ير» يا همان «ام‌‌جي‌ام» ملحق شد.
    اولين مجموعة کارتونی‌ای که هانا برايشان ساخت آن‌قدر بازتاب داشت که رؤسای شرکت تصميم گرفتند توليدات انيميشن‌شان را گسترش دهند، هانا ترفيع گرفت و کمپانی کارکنان بسياری را استخدام کرد که جوزف باربرا يکی از آن‌ها بود.
    او ابتدا يک شاگرد خياط ساده در يکی از محله‌های نيويورک بود که هميشه برای مجله‌ها طرح می‌فرستاد و بالاخره هم در يک استوديوي نه چندان معتبر به عنوان طراح و نويسندة متن استخدام شد.
    باربرا چند سال بعد به شرکت توليد کارتون «تری تونز» و از آن‌جا به همين«ام‌جی‌ام» رفت تا از سال1939 همکار هميشگی و پاية ثابت ويليام هانا شود. همان موقع بود که آن‌ها زوج موش و گربه، کارتون معروف «تام و جری» را معرفی کردند و فقط برای همين پروژه، 17 سال همکار بودند و 7جايزة اسکار هم نصيبشان شد.
    هانا و باربرا در کمپانی «ام‌جی‌ام» علاوه بر توليد مجموعه‌های کارتونی، کارهای فرعی هم انجام می‌دادند، مثلا با کارگردانی به اسم جورج سيدنی شرکتي را تشکيل دادند و به ساختن آگهی‌های تجاری اولية تلويزيونی مشغول شدند. رؤسای شرکت «ام‌جی‌ام» با وجود تمام موفقيت‌ها و جوايز هانا و باربرا، درِ استوديوي انيميشن‌اش را در سال1957 بستند.
    هانا و باربرا از آن به بعد به طور تمام وقت مشغول توليد سری‌های کارتونی برای تلويزيون شدند. اولين سری کارتونی آن‌ها، نمايش «راف و ردی» بود که از کانال ان‌بی‌سی پخش شد و برای اولين بار از صدای کمدين‌ها و صداپيشگانی مثل داس باتلر و دان مسيک روی چهرة کاراکترهای اصلی استفاده شد، مثلا باتلر با لهجة غليظ و کشيدة آريزونايی به جای شخصيت ردی که يک سگ بود حرف می‌زد و بعدها روی کاراکترهای مشهور ديگر «هانا-باربرا» مثل سگ ساده لوح سری «يوگی و دوستان» (هاکلبری هوند) يا شير ترسو و صورتی رنگ همان سريال (اسناگلپوس) هم حرف زد.
    شركت «هانا-باربرا پروداکشنز» سال1960 بود که توسط هانا و باربرا تشکيل شد و مدت‌ها ساختمان و تشکيلات مستقلی نداشت تا بالاخره در ساختمانی در هاليوود غربیِ کاليفرنيا مستقر شد و قرارداد پر و پيمانی هم با بخش تلويزيونی کمپانی توليد فيلم «کلمبيا پيکچرز» بست تا خيالش از بابت توزيع کارهايش راحت شود.

  15. #135
    rezaee
    Guest

    پاسخ : معرفی کارتون های قديمی و دوران بچگی

    موسيقي متال
    اين ته سينماست. خسرو دهقان، زماني مي‌گفت تام و جري هر فيلمي كجاست؟ گربه بايد موش را بگيرد و موش بايد فرار كند. توي اين، همه چيز هست: تعليق، تحرك، هيجان، ريتم و حركت. يك داستان جهاني.
    از عبيد زاكاني خودمان گرفته كه منظومة موش و گربه را نوشته تا فرد كوئيمبي كه تهيه‌كنندة مهم‌ترين قسمت‌هاي مجموعة تام و جري بوده. گربه به موش مي‌رسد يا نه؟ موش را مي‌خورد يا نه؟ پس طرح، درجه يك است.
    آخرش است. نقطة تمركز مهم است. فيلمسازهاي زيادي در تاريخ سينما آرزو داشته‌اند كه چنين فرصتي گيرشان بيايد. هفت هشت دقيقه‌اي كه با تعقيب قطب‌هاي مثبت و منفي آن را پر كنند.
    اين‌طوري مي‌شود تماشاگر را تا همه جا برد. مي‌توان سرگرمش كرد. شعار كمپاني متروگلدوين‌ماير (كه تام و جري هم جزو محصولات معروفش به حساب مي‌آيد) اين است: THAT’S INTERTANMENT(يعني اين است سرگرمي). منتها اين كلمة سرگرمي، چيز كمي نيست. خيلي چيزها همراهش مي‌آيد.
    براي به دست آوردن‌اش خيلي چيزها را بايد داشت و اضافه كرد. فعلا كاري به ساخت و اجرا نداريم. بخشي از آن چه تماشاي تام و جري را براي بشر شهرنشين جذاب مي‌كند، اين‌هاست:
    اخلاق:
    «انسان، گرگِ انسان است.» اين شعار قديمي را كه فراموش نكرده‌ايد؟ در آرمانشهر كه زندگي نمي‌كنيم. اين شهري است كه ورود و حضور هر فرد تازه به حرفه، خانه، كابين مترو و اتاقك تاكسي، به منزلة تنگ شدن جا براي بقيه است.
    حداقل، ديدگاه كلي اين است. يك دنياي پر از «شوكت». سعي مي‌كنيم با دلخوشي‌هاي لحظه‌اي، مهرباني‌هاي بي‌پشتوانه، شعارهاي سطحي همه چيز را رله كنيم و نمي‌شود. كارتون‌هاي تام و جري نمونه‌هاي نه حتي اغراق‌ شده، كه صادقانة چنين دنيايي را نشانمان مي‌دهد. نگاه مي‌كنيم و باور مي‌كنيم.
    موش قرار است گربه را بدرد و گربه موش را. نكتة اصلي قدرت است. به آن قسمت‌هايش نگاه كنيد كه موش، با خوردن محلولي يا هر چيزي، قدرتي بيش از حد پيدا مي‌كند. پس سراغ چه هدفي مي‌رود؟ با گربه همان معامله‌اي را مي‌كند كه تا پيش از آن، گربه با او مي‌كرد.
    فراموش نكنيم كه اغلب دعواهاي اين دو تا، سر چيزهاي مشترك است: جاي مشترك، خوراك مشترك، زندگي مشترك. تام و جري را نگاه مي‌كنيم و مسير زندگي‌مان را، پوست كنده و بي‌شيله پيله مي‌بينيم. همين است كه هست.
    ديگر از آن شعارها، اخلاق‌گرايي قلابي و مهرباني‌هاي الكي خبري نيست. تام و جري را نگاه مي‌كنيم، اما خيالمان راحت است كه همة اين چيزها براي يك موش و گربه اتفاق مي‌افتد. ما فقط تماشاگريم.

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ