خب توی این قسمت ساکا و کیتارا مریض میشن و تب میکنن ( و مقدار بسیار زیادی هذیون میگن،تا اونجایی که ساکا در مورد اینکه چقدر جک های آپا بامزن دو ساعت وراجی میکنه. ) آنگ میره که برای اینا از یه دکتر گیاهی (!) از قبیله خاک یه دارو بگیره.
دکتره بهش میگه که راه درمان اینا اینه که قورباغه های یخ زده رو مک بزنن
.آنگ میره قورباغه یخ زده پیدا کنه ولی سر راهش یه چند کماندار بسیار محترم از قبیله آتش ، که زیر دست فرمانده زائو کار میکردن، شروع به تیراندازی بهش میکنن و بالاخره دستگیرش میکنن.
آنگ رو توی زندان زندانی میکنن و میرن که به لرد اوزای خبر بدن.
در این بین معجزه تلپی بر سر آنگ میافته.چون یه دزد با یه ماسک آبی که به شبح آبی مشهور بوده میاد و آنگ رو نجات میده
.وقتی داشتن فرار میکردن به شبح آبی تیر اندازی میشه و اون روی زمین میفته و گوشه ماسکش کنار میره.آنگ برای اینکه حواس دشمنا رو پرت کنه مقدار زیادی گردو خاک هوا میکنه و بعد ماسک شبح رو برمیداره و در کمال تعجب و با فک روی زمین افتاده میبینه که شبح آبی کسی نیست جز زوزوی خودمون ( پرنس زوکو )
.آنگ بین اینکه دشمن قسم خوردش ، زوکو، رو با خودش ببره یا همونجا ولش کنه مردد میشه؛و بالاخره در آخرین لحظه، درست همون موقعی که سربازای آتش بالا سرشون میرسن، زوکوی بیهوش رو بر میداره و فرار میکنه.
زوکو که بیدار میشه میبینه یه جای جنگل ماننده و آنگ بالا سرش داره یه چرت و پرتایی در مورد یکی از بهترین دوستایی که در 100 سال پیش داشته حرف میزنه و میگه که اون دوستش از قبیله آتش بوده
.بعد به زوکو میگه که به نظرت ما میتونیم اونجوری با هم دوست باشیم؟که البته زوزودر جواب یک عدد گلوله آتش بهش شلیک میکنه که باعث میشه آنگ در بره.
و در پایان هم آنگ یه چندتا قورباغه یخ زده پیدا میکنه و به خورد ساکا و کیتارا میده.اونام زود تبشون پایی میاد و خوب میشن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)