Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 45 , از مجموع 119

موضوع: زندگی زیباست 2

  1. #31
    کاربر افتخاری فروم Aurion آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    محل سکونت
    Sailing on my ship
    نگارشها
    1,368

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    الان دلم خیلی گرفته... اومدم اینجا یک خورده بنویسم تا آروم شم...

    همین الان که دارم این رو می نویسم، خواهرم سوار هواپیما است و برای حداقل دو سال و شاید تا آخر عمر داره میره یک کشور دیگه...

    این یک ماه گذشته من رو خیلی به خودم آورد که هیچ چیزی در مورد خواهرم نمی دونستم... نمی دونستم که برنامه اش چجوریه... نمی دونستم کی قراره بره... نمی دونستم دقیقا کدوم شهر داره میره... نمی دونستم که برای خودش خانمی شده... نمی دونستم که خواستگار پر و پا قرصی داره که می خواد پشت سرش بره... نمی دونستم که هنوز نرفته اینقدر دلم براش تنگ میشه... نمی دونستم با گریه از هم جدا می شیم... نمی دونستم قلب آدم از یک خداحافظی اینقدر می تونه درد بگیره... نمی دونستم خواهرم رو اینقدر دوست دارم... نمی دونستم!

    الان هم واقعا مغزم داره میترکه... از یک ور به خودم میگم مرد که نباید اینقدر احساساتی بشه... از یک ور نمی تونم قلبم رو کنترل کنم و خوب درد می کنه...

    حداقل تا آخر سربازیم که نمی تونم خواهرم رو ببینم... بعدشم هر سه ماهی یک بار بهش سر بزنم... این که نشد!

    دوست داشتم به چهره خندون بهش بگم: "دو سال دیگه می بینمت" ولی نشد... آخرش با این تموم شد که امیر خیلی نامردی...
    دوست داشتم خواهرم تمام مدت بخنده ولی تمام مدت گریه کرد...
    دوست داشتم همه شاد باشند ولی همه ناراحت بودند...

    و من چقدر ساده بودم که فکر می کردم همه چیز، اون چیزیه که من دوست دارم....
    با تشکر از همگی اعضای فروم بهشت انیمه که من رو تا امروز تحمل کردند؛

    بدرود



  2. #32
    کاربر افتخاری فروم Count Dracula آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    In My Coffin
    نگارشها
    695

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    دیر یا زود افرادی که آدم دوستشون داره ازش دور میشن اما فکرشون دور نمیشه بعضی وقتها اگه خوش شانس باشی باز می تونی ببینیشون و اون موقع که کنار آدم نیستن واقعا می فهمه که روزهای قدیم چقدر خوب بود و چه آرامشی داشت و بعد دل آدم برای اون روزا تنگ میشه اما این وسط چیزی که مهمه اینه که خوبی ها و خاطره های همدیگرو فراموش نکنیم و به این فکر کنیم که کسی که دوستش داریم این جوری براش بهتر و گاهی راحت تره
    امیدوارم کم کم به این دوری عادت کنی و خیلی به خودت سخت نگیری گر چه واقعا دل آدم تنگ میشه...

  3. #33
    Hime Sama
    Hime Sama
    Crown Clown آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    Paradise
    نگارشها
    5,092

    Re: پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aurion نمایش پست ها
    الان دلم خیلی گرفته... اومدم اینجا یک خورده بنویسم تا آروم شم...

    همین الان که دارم این رو می نویسم، خواهرم سوار هواپیما است و برای حداقل دو سال و شاید تا آخر عمر داره میره یک کشور دیگه...
    يه همچين چيزی رو من 10-12 سال پيش وقتی برادرم داشت ميآمد کانادا، دقيقاً تجربه کردم. خيلی سخته ولی زمان همه چيز رو درست ميکنه. عادی ميکنه! باور کن! باورش سخته، ولی ميشه!

    و اينکه 2 سال ديگه که اون بياد و يا تو بری پيشش، با خودتون ميگين راستی راستی 2 سال گذشته؟؟؟ چه سريع!!!!

    ولی اينکه نميدونستی برنامه زندگيش چيه و کی داره ميره، زياد خوب نبوده! حق داری خيلی ناراحت باشی! حداقل من دلم به اين خوش بود که همه فرم های برادرم رو هم خودم پر کردم!

    امير حسين چقدر وقت برای خواهرت کنار ميذاشتی تا باهاش حرف بزنی؟! ميدونم ناراحتی! ولی جدی جدی ميخوام دعوات کنم! خواهرت بوده! زير يه سقف زندگی ميکردين! چه جوری بيخبر بودی؟!

    ولی برای اينکه جبران کنی، يه کاری کن! کارت تلفن از اين ور گرونه! و کسی که تازه پاش ميرسه اين ور تنهاست! نميدونم پيش دوست و آشنايی رفته خواهرت يا نه؟! ولي بازم تنهاست! و تا بخواد سر و سامون بگيره يه سال طول ميکشه!:dntknw: هر شب بهش زنگ بزن! نزار احساس تنهايی کنه، چون homesick شدن بدترين درديه که تو اون روزای اول گريبون هر کسی رو ميگيره!
    هواشو از راه دور داشته باش.

  4. #34
    کاربر افتخاری فروم Aurion آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    محل سکونت
    Sailing on my ship
    نگارشها
    1,368

    پاسخ : Re: پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط crown clown نمایش پست ها
    يه همچين چيزی رو من 10-12 سال پيش وقتی برادرم داشت ميآمد کانادا، دقيقاً تجربه کردم. خيلی سخته ولی زمان همه چيز رو درست ميکنه. عادی ميکنه! باور کن! باورش سخته، ولی ميشه!

    و اينکه 2 سال ديگه که اون بياد و يا تو بری پيشش، با خودتون ميگين راستی راستی 2 سال گذشته؟؟؟ چه سريع!!!!

    ولی اينکه نميدونستی برنامه زندگيش چيه و کی داره ميره، زياد خوب نبوده! حق داری خيلی ناراحت باشی! حداقل من دلم به اين خوش بود که همه فرم های برادرم رو هم خودم پر کردم!

    امير حسين چقدر وقت برای خواهرت کنار ميذاشتی تا باهاش حرف بزنی؟! ميدونم ناراحتی! ولی جدی جدی ميخوام دعوات کنم! خواهرت بوده! زير يه سقف زندگی ميکردين! چه جوری بيخبر بودی؟!:shablon:

    ولی برای اينکه جبران کنی، يه کاری کن! کارت تلفن از اين ور گرونه! و کسی که تازه پاش ميرسه اين ور تنهاست! نميدونم پيش دوست و آشنايی رفته خواهرت يا نه؟! ولي بازم تنهاست! و تا بخواد سر و سامون بگيره يه سال طول ميکشه!:dntknw: هر شب بهش زنگ بزن! نزار احساس تنهايی کنه، چون homesick شدن بدترين درديه که تو اون روزای اول گريبون هر کسی رو ميگيره!
    هواشو از راه دور داشته باش.
    الان واقعا نمی تونم جواب بدم... فقط اینو بگم که همه کارهای خواهرم این یک ماه اخیر جور شد.

    در مورد زنگ زدن هم همین فکرو دارم... البته شاید توی تلفن نوبت به من نرسه، برای همین هم احتمالا با یاهو مسنجر...

  5. #35
    Hime Sama
    Hime Sama
    Crown Clown آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2007
    محل سکونت
    Paradise
    نگارشها
    5,092

    Re: پاسخ : Re: پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aurion نمایش پست ها
    الان واقعا نمی تونم جواب بدم... فقط اینو بگم که همه کارهای خواهرم این یک ماه اخیر جور شد.

    در مورد زنگ زدن هم همین فکرو دارم... البته شاید توی تلفن نوبت به من نرسه، برای همین هم احتمالا با یاهو مسنجر...
    بعداً که حالت خوف شد ميحرفيم.

  6. #36
    Sirvan
    Guest

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    خارج رفتنم شده یه مشکل بزرگ
    اگه از پایه شروع کنیم به فرهنگ سازی میتونیم تورم رو پائین بیاریم
    پسر همکارم 5 سال پیش رفته نمیدونم کجا (یه جایی تو خارج)
    بعد از 3 سال ازش پرسیدن نمی خوای بیای ؟ گفت عمراً دیگه برگردم
    اینجا الان 3 ساله که قیمتا هیچ تغییری نکردن تویه خیابون اگه لاستیک ماشینم بترکه دولت باید خسارتشو بده....
    ما هم اگه بتونیم فرهنگسازی کنیم هم میتونیم از خارج رفتنای اینجوری جلوگیری کنیم
    هم میتونیم کسایی که اینجوری رفتن خارج رو برگردونیم فقط کمی زمان میبره...
    فیلاً..

  7. #37
    Registered User hiyono آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    محل سکونت
    iran
    نگارشها
    91

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    خفه کردی مارو با این فرهنگ سازی

  8. #38
    کاربر افتخاری فروم golpar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    وطن
    نگارشها
    926

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aurion نمایش پست ها
    الان دلم خیلی گرفته... اومدم اینجا یک خورده بنویسم تا آروم شم...

    همین الان که دارم این رو می نویسم، خواهرم سوار هواپیما است و برای حداقل دو سال و شاید تا آخر عمر داره میره یک کشور دیگه...

    این یک ماه گذشته من رو خیلی به خودم آورد که هیچ چیزی در مورد خواهرم نمی دونستم... نمی دونستم که برنامه اش چجوریه... نمی دونستم کی قراره بره... نمی دونستم دقیقا کدوم شهر داره میره... نمی دونستم که برای خودش خانمی شده... نمی دونستم که خواستگار پر و پا قرصی داره که می خواد پشت سرش بره... نمی دونستم که هنوز نرفته اینقدر دلم براش تنگ میشه... نمی دونستم با گریه از هم جدا می شیم... نمی دونستم قلب آدم از یک خداحافظی اینقدر می تونه درد بگیره... نمی دونستم خواهرم رو اینقدر دوست دارم... نمی دونستم!

    الان هم واقعا مغزم داره میترکه... از یک ور به خودم میگم مرد که نباید اینقدر احساساتی بشه... از یک ور نمی تونم قلبم رو کنترل کنم و خوب درد می کنه...

    حداقل تا آخر سربازیم که نمی تونم خواهرم رو ببینم... بعدشم هر سه ماهی یک بار بهش سر بزنم... این که نشد!

    دوست داشتم به چهره خندون بهش بگم: "دو سال دیگه می بینمت" ولی نشد... آخرش با این تموم شد که امیر خیلی نامردی...
    دوست داشتم خواهرم تمام مدت بخنده ولی تمام مدت گریه کرد...
    دوست داشتم همه شاد باشند ولی همه ناراحت بودند...

    و من چقدر ساده بودم که فکر می کردم همه چیز، اون چیزیه که من دوست دارم....

    خب من هم با فریدا موافقم.بهتره تو این جور موارد به این فکر می کردی که خواهرت تنها کسیه که برات تا مدت درازی می مونه.
    می دونم جدایی چه قدر سخته و دوری درد خیلی بدیه
    منی که تمام سال از همه ی فامیل و .........دورم خوب می فهمم چه دردیه.اما خب هیچی به پایان نرسیده هنوز وقت جبران هست!
    این که تمام این مدت به یادش باشی بهترین راه واسه جبرانه!
    اون وقته که احساس می کنه بهترین برادر دنیا رو داره و بهت تکیه می کنه.
    همیشه امیدی هست.
    مطمئن باش هنوز هم می تونی براش بهترین باشی
    خب زندگی سخته و ادم خیلی وقتا فکر می کنه همه چی فوق العاده است و هیچی اون جوری که نباید باشه نیست
    اما خب بهتره که ادم بیشتر تو حقیقت باشه چون زندگی خیلی کوتاهه رفیق
    آزادی آخرین کلمه ای ست که همواره در دل دارم
    آزادی من،خط قرمز من است!

    غادة السمان

  9. #39
    Gol D.Ace
    Guest

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط golpar نمایش پست ها
    خب من هم با فریدا موافقم.بهتره تو این جور موارد به این فکر می کردی که خواهرت تنها کسیه که برات تا مدت درازی می مونه.
    می دونم جدایی چه قدر سخته و دوری درد خیلی بدیه
    منی که تمام سال از همه ی فامیل و .........دورم خوب می فهمم چه دردیه.اما خب هیچی به پایان نرسیده هنوز وقت جبران هست!
    این که تمام این مدت به یادش باشی بهترین راه واسه جبرانه!
    اون وقته که احساس می کنه بهترین برادر دنیا رو داره و بهت تکیه می کنه.
    همیشه امیدی هست.
    مطمئن باش هنوز هم می تونی براش بهترین باشی
    خب زندگی سخته و ادم خیلی وقتا فکر می کنه همه چی فوق العاده است و هیچی اون جوری که نباید باشه نیست
    اما خب بهتره که ادم بیشتر تو حقیقت باشه چون زندگی خیلی کوتاهه رفیق
    به نظر من به یاد چیزی که همیشه کنارت بوده و تو بهش بی توجهی کرده بعد از اینکه از کنارت رفته تازه فهمیده رفته وچقدر برات مهم بوده بخوای بهش فکر کنی فقط ناراحتی و دردت رو بیشتر میکنه
    تو این جور موقع ها با کارهایی که دوست داری خودتو سرگرم کنی خیلی بهتره تا بشینی و با یادش غصه بخوری

  10. #40
    کاربر افتخاری فروم alitopol آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    در سفر
    نگارشها
    4,065

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aurion نمایش پست ها
    الان دلم خیلی گرفته... اومدم اینجا یک خورده بنویسم تا آروم شم...
    سر این موضوع ما دوتا یه کتک کاری با هم خواهیم داشت نگی نگفتیا

    بالام جان حالا دزد دریایی هستی اشکال نداره ولی قرن 21 اون موبایل رو جواب بده

    دیشب نگرانت شدم داشتم میومدم پیشت یهو یاد برنامه خواهرت افتادم

    ایشالله به سلامت رسیده و شما هم زودتر کارات تموم میشه میری پیشش

  11. #41
    Registered User
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    گیلان
    نگارشها
    719

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    الان دلم خیلی گرفته... اومدم اینجا یک خورده بنویسم تا آروم شم...
    همین الان که دارم این رو می نویسم، خواهرم سوار هواپیما است و برای حداقل دو سال و شاید تا آخر عمر داره میره یک کشور دیگه...
    این یک ماه گذشته من رو خیلی به خودم آورد که هیچ چیزی در مورد خواهرم نمی دونستم...
    امیرحسن جان، تاسف خوردن برای گذشته ی از دست رفته، گذشته ای که میتونست بهتر باشه اما نشده... زندگی رو برات تلخ میکنه. نه ارتباط تو و خواهرت رو بهتر میکنه، نه خواهرت رو اون ور آب از دلتنگی در میاره.

    خودت رو به خاطر انجام ندادن کارهای نکرده ملامت نکن بلکه ببخش، به امید بهتر کردن آینده...

    هنوز هم فرصت داری با لبخند منتظر دیدارش باشی، هنوز هم میتونی برادر بهتری باشی. هنوز فرصت هست مهر خودت رو به خواهرت نشون بدی. بذار این دلتنگی نقطه ی عطفی برای شروع رابطه ای صمیمی تر باشه.

    گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
    هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

  12. #42
    کاربر افتخاری فروم Aurion آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    محل سکونت
    Sailing on my ship
    نگارشها
    1,368

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    خوب از همدردی دوستان خیلی خیلی ممنونم...

    راستش رو بخواین اون موقعی که اون پست رو نوشتم، تازه خواهرم سوار هواپیما شده بود...فرداش هم که انگار خاک مرده ریخته بودند توی خونه ما و همه ساکت از کنار هم رد می شدیم و صحبت چندانی بین هیچ کدوم از ماها صورت نمی گرفت ولی روز بعدش که صبح خواهرم زنگ زد و صحبت کرد که سالم رسیده و حالش خوبه و پیش یکی از اقواممون رفته، همه چیز به حالت اولش برگشت...

    تقریبا هر روز با هم چت می کنیم و هر روز صبح مادرم و پدرم باهاش تلفنی تماس می گیرند...

    کلی اونجا داره بهش خوش می گذره و با نگین (دختر فامیلمون) کلی اونجا رو گشته و خوش گذرونی کرده، دیروز هم رفته دانشگاهش و خوابگاهش رو دیده و ...

    خوب می رسیم به اون بخش که مورد مواخذه قرار دادید من رو....

    خوب من هم یک انسانم و کامل نیستم.... یک سری موارد هم وجود داشت که به من اجازه دخالت داده نمی شد! مثلا تا روزی که پویا (همون خواستگار پر و پا قرص خواهرم) اومد خواستگاری خواهرم، من هرچی از مادرم و خواهرم پرسیده بودم که خواستگارش کیه، به من همیشه می گفتند میاد خواستگاریش، میبینیش!

    در مورد ننوستن اینکه کدوم دانشگاه میره خواهرم، راستش رو بخواین، من نمی دونم بهترین دوستم کدوم دانشگاه رفته... می دونم کانادا است... توی فیس بوک با هم هر از گاهی چت می کنیم، اگر آنلاین گیرش بیارم کلی با هم صحبت می کنیم ولی من هنوز نمی دونم کدوم دانشگاه و کدوم شهره! .... چرا؟! .... چون برام اهمیتی نداره... برام این مهمه که اون رو تا یک مدت زیادی نمی بینم! و می دونم که کشور کانادا است! اگر تونستم یک روزی به کشور کانادا سفر کنم، اون موقع، آدرسش رو می گیرم و بهش سر می زنم!

    ولی در مورد خواهرم، فکر کنم 5 یا 6 تا دانشگاه apply کرد و می دونستم یکی از اونها است ولی کدومشون هست رو نمی دونستم... چون خودش هم تا دو ماه قبل از رفتنش نمی دونست و وقتی هم که فهمید، اونقدر سرش شلوغ بود برای درست کردن کارهای پدرم که اون رو هم به اونجا ببره که... خوب وقت نمی شد که خیلی با هم صحبت کنیم....

    یا در مورد رفتنش، خواهرم در عرض دو هفته ویزا گرفت. دو روزه کلیرنسش اومد و خیلی فرصت خداحافظی به من نمی داد... توی این یک ماه آخر هم اینقدر فک و فامیل و دوست و آشنا به ما سر زدند و با خواهرم خداحافظی کردند که نوبت زیادی به من نمی رسید و من احساس می کردم و می کنم که خواهرم هر روز داره بیشتر از من فاصله می گیره! باور کنید از ته دلم می خواستم که بهش ویزا ندهند! شاید به خودخواهی من برگرده که دوست داشتم خواهرم رو برای خودم نگه دارم!

    در مورد اینکه روزی چند بار با هم صحبت می کردیم... خوب اینجوری بگم که روزهایی که من تو خونه بودم، خواهرم با اذیت های من از خواب پا می شد... بعد تا ظهر از دست من شاکی بود که چرا برای بیدار کردنش اذیتش کردم... بعد از ظهر با هم دوباره خوب می شدیم و هر وقت اون بی کار می شد و من بیکار می شدم با هم حرف می زدیم و این اواخر اکثرش به این می گذشت که چرا تو هم بلند نمی شی با من بیای... و در واقع من نزدیک ترین فرد به این بودم که بتونم با خواهرم برم (البته بعد از سربازی و گرفتن پاسپورت) چون برادرم سال دیگه تازه می تونه apply کنه و پدرم هم هنوز به دانشگاه تعهد کاری داره و تا زمانی که این تعهد تمام نشه نمی تونه برای تدریس در دانشگاه های اونور آب اقدام کنه... می مونه من! که هم زبانم از خواهر و برادرم بهتره و هم اینکه پاسپورتم دست خودمه و دیگه پولی نباید برای خروج بدم و .... خلاصه اینکه گزینه بهتری هستم :دیییی ولی این وسط من اصرار دارم که درس رو بیخیال شم و به دنبال کسب درآمد برم! و این اصرار من با ناراحتی خواهرم همراه شد که اون جمله آخر "امیر خیلی نامردی" رو هنگام خداحافظی به من گفت...

    فکر کنم توضیحات به اندازه کافی داده باشم؛ نه؟!

  13. #43
    کاربر افتخاری فروم Aurion آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    محل سکونت
    Sailing on my ship
    نگارشها
    1,368

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sirvan نمایش پست ها
    خارج رفتنم شده یه مشکل بزرگ
    اگه از پایه شروع کنیم به فرهنگ سازی میتونیم تورم رو پائین بیاریم
    پسر همکارم 5 سال پیش رفته نمیدونم کجا (یه جایی تو خارج)
    بعد از 3 سال ازش پرسیدن نمی خوای بیای ؟ گفت عمراً دیگه برگردم
    اینجا الان 3 ساله که قیمتا هیچ تغییری نکردن تویه خیابون اگه لاستیک ماشینم بترکه دولت باید خسارتشو بده....
    ما هم اگه بتونیم فرهنگسازی کنیم هم میتونیم از خارج رفتنای اینجوری جلوگیری کنیم
    هم میتونیم کسایی که اینجوری رفتن خارج رو برگردونیم فقط کمی زمان میبره...
    فیلاً..
    خوب سوال مطرح میشه که چرا باید این کار ر بکنیم؟! چرا باید از رفتن ایرانی ها به خارج جلوگیری کنیم؟! چینی ها به همه جای دنیا می رند و الان دارند دنیا رو تسخیر می کنند! چرا ما باید در این چهارچوب که اسمش رو گزاشتیم مرزهای کشورمون، بمونیم و هیچ جایی نریم؟!

    الان اگر متوجه شده باشید، توی آمریکا تقریبا توی اکثر شهرهاش یک قسمت دارند به نام Chinatown... اگر چین همه اونها رو برای خودش نگه می داشت، به نظرتون هر وقت یک امریکایی می خواست غذا سفارش بده به فکر غذای چینی میافتاد؟!

  14. #44
    Registered User
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    گیلان
    نگارشها
    719

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    با امیرحسین موافقم.
    اصلا به تاریخ انسان نگاه کنید، تمدن های بزرگ از کوچ انسان ها بجود اومده. کوچ کردن یک حرکت تمدن سازه. اگر فکر میکنید این صجبت ها مال 2000 سال پیشه توجه شما رو جلب میکنم به کشور آمریکا که جزو جدیدترین کشورها برپایه ی انسان های مهاجر هست و نگاه کنید در کجای دنیا قرار داره.
    از این گذشته همه ی انسان ها حق دارن هرجا که بخوان سفر یا زندگی کنن.
    نکته اینجاست که چرا یک فرد تصمیم میگیره از سرزمینی که توش بزرگ شده و طبیعتا احساس امنیت بیشتری باید درش داشته باشه، بره به یه کشور دیگه.
    در جواب باید گفت : برای یک زندگی بهتر...
    دلایل این تصمیم هم میتونه احساس ناامنی، نرسیدن به آینده ی دلخواه در کشور خودش و.. کلی دلیل دیگه باشه.
    اگر بحوایم یکم بیشتر در کنه ماجرا بریم، میبینم این دلایل میتونه بسته به فرد دوتا منبع داشته باشه
    1- شخص با جامعه اطرافش مشکل داره (دلیل اصلی مهاجرت ایرانیان)
    2- (و دلیل ناپیدای دیگه) شخص با خودش مشکل داره (اما خودش این مشکلات رو باز به جامعه نسبت میده)

    همه مدعی هستن که فقط دلیل اول موثره، اما شخصا در اطرافیانم خیلی ها رو دیدم که میرن خارج که یه زندگی جدید رو شروع کنن، میرن خارج که کسی بشن، میرن تا بتونن کارهایی که میتونستن اینجا انجام بدن رو اونور انجام بدن... این افراد باور دارن که "آسمون، همه جا یه رنگ نیست."

    به هر حال کسانی که دلایلشون بیشتر بر پایه ی دلایل دسته ی اول هست، مطمئنا زندگی بهتری نسبت به دسته ی دوم خواهند داشت. میگم "بهتر"، منظورم موفق تر نیست، منظورم زندگی با آرامش خاطر بیشتره.

  15. #45
    کاربر افتخاری فروم Count Dracula آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    In My Coffin
    نگارشها
    695

    پاسخ : زندگی زیباست 2

    دلیلش روشن هستش چون ایرانی هایی که میرن خارج اکثرا برای فرار کردن میرن نه برای چیز دیگه چون توی ایران همه چیز هست به جز چندتا چیز مهم و به نظر من توی ایران هم اگر کسی بخواد پیشرفت کنه راهش واقعا اونقدر ها بسته نیست اما خوب فرسودگی های زیادی داره و ایرانی که کارش اون طرف درست شه بر نمی گرده مگر اینکه بندازنش بیرون
    این طوری میشه که 4 نفری هم که می تونن توی آینده کشورشون موثر باشن بیخیالش میشن
    و البته این مشکل اون 4 نفر نیست اون مشکل جایی هست که اونها هستن چون قدرشون رو ندونستن و راهشون رو باز نذاشتن
    در ضمن دکتر بحث مهاجرت دو طرف داره که تو به طرف خوبش اشاره کردی
    یک جا داریم که بهش مهاجرت میشه ولی یک جای دیگه مهاجر میده، جایی که مهاجر میده یعنی رو به زوال و هیچ وقت پیشرفت نمی کنه

    در مورد اون chinatown هم نظری ندارم فقط به نظرتون اگر این مکان نبود آیا احتمال اینکه توریست های آمریکایی برای دیدن چین بیشتر مسافرت می کردن به چین نبود؟ البته باز هم این قضیه هست که همون محله چینی ها خودش باعث تبلیغ چین میشه اما بیشتر از اینکه روی پیشرفت چین تاثیر بذاره روی پیشرفت همون کشور تاثیر میزاره

    البته این که بگیم باید جلوی مهاجرت رو بگیریم درست نیست چون مهاجرت حق هر فرد هستش اما بهتره بگیم شرایط رو بهینه تر کنیم که کسی نیاز به مهاجرت پیدا نکنه

    Anime Spoilerمتن پنهان: یک مثال:

    ما دو تا فروم داریم
    فکر کنید تمام مدیر ها یا حداقل کاربرهای فعال فروم آ برن فروم ب ... خوب چیزی از فروم آ می مونه؟
    خوب حالا قضیه بعدی
    فکر کنید فروم آ یک سری محصولات ارائه میده... خوب حالا توی فروم ب هم یک تاپیک زده شه که محصولات آ رو ارائه بده ... خوب حالا به نظرتون کسی نیاز داره از فروم ب بیاد فروم آ که به اون محصولات دسترسی پیدا کنه؟
    البته این مثال مشکل زیاد داره

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ