درس دوم :يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه
که با ماشين برسوندش به مقصدش…
راهبه سوار ميشه و راه ميفتن…
چند دقيقه بعد راهبه پاهاش رو روي هم
ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي
راهبه ميندازه…
راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ۱۲۹
رو به خاطر بيار… !
کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه...
چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و
کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پاي
راهبه تماس ميده…!
راهبه باز ميگه: پدر روحاني! روايت مقدس
۱۲۹ رو به خاطر بيار!!!
کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و
راهبه رو به مقصدش مي رسونه…
بعد از اينکه کشيش به کليسا بر مي گرده
سريع ميدوه و از توي کتاب روايت مقدس ۱۲۹
رو پيدا مي کنه و مي بينه که نوشته: به پيش
برو و عمل خود را پيگيري کن… کار خود را
ادامه بده و بدان که به جلال و شادماني که
مي خواهي ميرسي !!!
نتيجه اخلاقي اينکه اگه توي شغلت از
اطلاعات شغلي خودت کاملا آگاه نباشي،
فرصتهاي بزرگي رو از دست ميدي!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)