به عنوان یه دختر بچه جین هیچکس رونداره. مادرش ویوینه(تلفظ درستش رو دقیق نمیدونم) سرپرست یه تئاتر بزرگ در نیویورکه و هیچ وقتی برای دختر کوچیکش نداره.جین یک دوست تخیلی که اسمش مایکه بیشتر نداره که هیچکس نمیتونه ببینش به جز خودش. اما مایکل برای همیشه نمیتونه پیشش بمونه و باید در تولد 8 سالگیش از پیشش بره.
موقعی که جین سی سالشه و برای مادرش کار میکنه مثل زمان بچگیش تنهائه.دوست پسرش اصلا بهش توجه نمیکنه.مادرش با اون با وجود موفقیت در اولین کارش مثل یه زیردست رفتار میکنه.اما یکدفعه اون مایکل رو پیدا میکنه با این تفاوت که این دفعه خیالی نیست.برای اولین بار جین تو زندگیش خوشحاله وکسی رو داره که دوستش داشته باشه و ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)