نیک کراوی Nick Carraway از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. او با همسایه خود جی گتسبی Jay Gatsby طرح دوستی می ریزد. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانی های باشکوهی که در خانه اربابی اش واقع در لانگ آیلند بر گذار میکند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبان ها است. هیچکس چیزی از گذشته وی نمیداند.
نیک کراوی علاوه بر گتسبی، تام باچانن Tom Buchanan و همسر او دیزی Daisy (که از بستگان خود نیک است) را نیز ملاقات میکند. تام که در دوران دانشجویی ورزشکار برجستهای بوده است نیز مرد ثروتمندی است.
نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاش های بی معنی جشن های گتسبی، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت میکنند، را بدیده تحقیر می نگرد. اما کم کم خود نیز بطور مرتب در این مهمانی ها حضور مییابد. او از گتسبی می شنود که دلیل اصلی برگذاری این جشن های هفتگی آنست که شاید دیزی (که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. گتسبی و دیزی به کمک نیک که ترتیب ملاقات آن دو را میدهد، در نهایت با هم رابطه برقرار میکنند.
تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی میبرد و کم کم متوجه میشود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیر قانونی مشروبات الکلی بدست آمده است. او از گتسبی متنفر است. یک روز وقتی همگی در هتلی دور هم جمع شده اند بین گتسبی و تام و در حضور دیزی برخورد لفظی پیش میآید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وا میدارد که بگوید هرگز تام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار اینست که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی خود او باز گردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینهای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است آگاه میگردد خشمگین میشود و به دیزی امر میکند که بلافاصله به خانه باز گردد. گتسبی دیزی را همراهی میکند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی بهمراه نیک و یک آشنای دیگر راهی خانه میشود.
تام و همراهانش در راه بازگشت به خانه در کنار جاده با جسد مایرتل Myrtel (که بطور پنهانی معشوقه تام بوده است) مواجه میگردند.مایرتل را اتومبیلی بشدت زیر گرفته و از محل حادثه گریخته است. ویلسون Wilson شوهر مایرتل ،که شاهد تصادف بوده، دچار شوک شده و کنترل اعصاب خود را از دست داده است. او میگوید اتومبیلی که همسرش را زیر گرفته زرد رنگ بوده است. تام نام و نشان صاحب اصلی آن ماشین زرد رنگ ، که گتسبی باشد، را نزد ویلسون افشا میکند. ویلسون که عقل از سرش پریده ، و حتی فکر میکند گتسبی معشوق زنش بوده است، گتسبی را در کنار استخر خانه اش مییابد و با شلیک گلولهای بقتل می رساند و سپس در همان نزدیکی به زندگی خود نیز پایان میدهد.
از میان آنهمه دوست و آشنا که هر شنبه در مهمانی های با شکوه او حضور مییافتند، تقریباً هیچکس حاضر نمیشود درمراسم تشییع و بخاک سپردن گتسبی شرکت نماید. نیک بعد از مرگ گتسبی رابطه اش را با تام و دیزی و دیگر دوستانی که بواسطه گتسبی پیدا کرده بود قطع میکند و به شهر و دیار خود در غرب میانه آمریکا باز میگردد.
منبع: ویکی پدیا
علاقه مندی ها (Bookmarks)