Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234
نمایش نتایج: از شماره 46 تا 60 , از مجموع 60

موضوع: به یاد مردی که مرد بود ...

  1. #46
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    پیاده روی
    گز میکند خیابانهای چشم بسته از بر را
    میان مردمی که حدودا میخرند و
    حدودا میفروشند
    در بازار بورس چشمها و پیشانی ها
    و بخار پیشانیم حیرت هیچ کس را بر نمی انگیزد...
    I'm not a hero... Never was, never will be. I'm just an old killer... Hired to do some wet work

  2. #47
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    پیست
    میزی برای کار
    کاری برای تخت
    تختی برای خواب
    خوابی برای جان
    جانی برای مرگ
    مرگی برای یاد
    یادی برای سنگ
    این بود زندگی....

  3. #48
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    ز شوق به هوا
    به ساعت نگاه میکنم
    حدود سه نصف شب است
    چشم میبندم تا مبادا چشمانت را
    از یاد برده باشم
    و طبق عادت کنار پنجره میروم
    سوسوی چند چراغ مهربان
    و سایه کشدار شبگردان خمیده
    و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
    و صدای هیجان انگیز چند سگ
    و بانگ آسمانی چند خروس
    از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
    و خوشحال که هنوز
    معمای سبز رودخانه از دور
    برایم حل نشده است
    آری از شوق به هوا میپرم
    و خوب میدانم
    سال هاست که مرده ام

  4. #49
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    ممنون دوست من به خاطر همتی که به خرج می دی ...

    بعضی از کارهاش قشنگن ... بازم ممنون
    به صلیب صدا مصلوبم ای دوست /تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
    شرف نفس من اگه شد قفس من / به سكوت تن ندادم حالا میرم بی‌ كفن
    IPM

  5. سپاس


  6. #50
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    کنتراست
    سیاه سیاهم
    با زرد هماهنگم کن استاد!
    گاه حجم یک کلاغ
    کنتراست یک تابلو را حفظ میکند

  7. #51
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    دستمال سرخ دلم
    این جایم
    بر تلی از خاکستر
    پا بر تیغ می کشم
    و به فریب هر صدای دور
    دستمال سرخ دلم را تکان میدهم

  8. #52
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    حرمت نگه دار دلم
    گلم
    که این اشک خون بهای عمر رفته من است
    میراث من!
    نه به قید قرعه
    نه به حکم عرف
    یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
    به نام تو
    مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون!
    کتیبه خوان خطوط قبایل دور
    این,این سرگذشت کودکی است
    که به سرانگشت پا
    هرگز دستش به شاخه هیچ آرزوئی نرسیده است
    هر شب گرسنه می خوابید
    چند و چرا نمیشناخت دلش
    گرسنگی شرط بقا بود به آئین قبیله مهربانش
    پس گریه کن مرا به طراوت
    به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش
    و آوار میخواند ریاضیات را
    در سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسیها
    دودوتا جارتا چارچارتا...
    در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد
    با سر تراشیده و کت بلندی که از زانوانش میگذشت
    با بوی کنده بد سوز و نفت و عرقهای کهنه
    آری دلم
    گلم
    این اشکها خون بهای عمر رفته من است
    دلم گلم
    این اشکها خون بهای عمر رفته من است
    میراث من
    حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحور ش کرده است
    تا بدانم و بدانم و بدانم
    به وار
    وانهادم مهر مادریم را
    گهواره ام را به تمامی
    و سیاه شد در فراموشی , سگ سفید امنیتم
    و کبوترانم را از یاد بردم
    و می رفتم و می رفتم و میرفتم
    تا بدانم تا بدانم تا بدانم
    از صفحه ای به صفحه ای
    از چهره ای به چهره ای
    از روزی به روزی
    از شهری به شهری
    زیر آسمان وطنی که در آن فقط
    مرگ را به مساوات تقسیم میکردند
    سند زده ام یک جا
    همه را به حرمت چشمان تو
    مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون
    که میترکاند یکی یکی حفره های ریه هایم را
    تا شمارش معکوس آغاز شده باشد
    بر این مقصود بی مقصد
    از کلامی به کلامی
    و یکی یکی مردم
    بر این مقصود بی مقصد
    کفایت میکرد مرا حرمت آویشن
    مرا مهتاب
    مرا لبخند
    و آویشن حرمت چشمان تو بود , نبود؟
    پس دل گره زدم به ضریح هر اندیشه ای
    که آویشن را میسرود
    مسیح به جاجتا بر صلیب نمی شد!
    و تیر باران نمی شد لورکا
    در گرانادا
    در شب های سبز کاجها و مهتاب
    آری یکی یکی میمردم به بیداری
    از صفحه ای به صفحه ای
    تا دل گره بزنم به ضریح هر اندیشه ای که آویشن را می سرود
    پس رسوب کردم با جیب های پر از سنگ
    به ته رودخانه <اووز> همراه با ویرجینیا وولف
    تا بار دیگر مرده باشم بر این مقصود بی مقصد
    حرمت نگه دار گلم دلم
    اشکهایی را که خونبهای عمر رفته ام بود.
    داد خود را به بیدادگاه خود آورده ام!همین
    نه , نه
    به کفر من نترس
    نترس کافر نمی شوم هرگز
    زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
    انسان و بی تضاد؟!
    خمره های منقوش در حجره های میراث
    عرفان لایت با طعم نعنا
    شک دارم به ترانه ای که
    زندانی و زندانبان همزمان زمزمه میکنند!!
    پس ادامه میدهم
    سرگذشت مردی را که هیچ کس نبود
    با این همه
    تو گوئی اگر نمی بود
    جهان قادر به حفظ تعادل نبود
    چون آن درخت که زیر باران ایستاده است..
    نگاهش کن
    چون آن کلاغ
    چون آن خانه
    چون آن سایه
    ما گلچین تقدیر و تصادفیم
    استوای بو و نبود
    به روزگار طوفان موج و نور و رنگ
    در اشکال گرفتار آمدم
    مستطیل های جادو
    مربع های جادو
    من در همین پنجره معصومیت آدم را گریه کرده ام
    دیوانگیهای دیگران را دیوانه شده ام
    عرفات در استادیوم فوتبال
    در کابینه شارون از جنون گاوی گفتم
    در همین پنجره گله به چرا بردم
    پادشاهی کردم با سر تراشیده و قدرت اداره دو زن
    سر شانه نکردم که عیالوار بودم و فقیر
    زلف به چپ و راست خواباندم
    تا دل ببرم از دختر عمویم
    از دیوار راست بالا رفتم
    به معجزه کودکی
    با قورباغه ای در جیبم

    حراج کردم همه رازهایم را یک جا
    دلقک شدم با دماغ پینوکیو
    و بوته گونی به جای موهایم
    آری گلم
    دلم
    حرمت نگه دار
    که این اشکها خون بهای عمر رفته من است
    سرگذشت کسی که هیچ کس نبود
    و همیشه گریه می کرد
    بی مجال اندیشه به بغض های خود
    تا کی مرا گریه کند؟ و تا کی ؟!
    و به کدام مرام بمیرد
    آری گلم
    دلم
    ورق بزن مرا
    و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع میکند
    با سلام
    و عطر آویشن..

  9. #53
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    شناسنامه
    من حسینم
    پناهی ام
    من حسینم , پناهی ام
    خودمو می بینم
    خودمو می شنفم

    خودمو فکر میکنم
    تا هستم جهان ارثیه بابامه.
    سلاماش، همه عشقاش، همه درداش , تنهائیاش
    وقتی هم نبودم مال شما.
    اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
    با من بگو یا بذار باتو بگم
    سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
    ها؟!

  10. #54
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    سکوت
    چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان
    نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
    نه به حرفی دلی را آلوده
    تنها به شمعی قانعند
    و اندکی سکوت......

  11. #55
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    عقرب عاشق
    دم به کله میکوبد و
    شقیقه اش دو شقه میشود
    بی آنکه بداند
    حلقه آتش را خواب دیده است
    عقرب عاشق.....

  12. #56
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    چشمان من
    شب در چشمان من است
    به سیاهی چشمهایم نگاه کن
    روز در چشمان من است
    به سفیدی چشمهایم نگاه کن
    شب و روز در چشمان من است
    به چشمهای من نگاه کن
    پلک اگر فرو بندم
    جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

  13. #57
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    وهم
    کهکشانها کو زمینم؟
    زمین کو وطنم؟
    وطن کو خانه ام؟
    خانه کو مادرم؟
    مادر کو کبوترانه ام؟
    ...معنای این همه سکوت چیست؟
    من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!....
    کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!!
    کاش!

  14. #58
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    سیاه
    خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه
    واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز
    این کله پوکو میگیرم بالا
    و از بی سیگاری میزنم زیر آواز
    و اینقدر میخونم
    تا این گلوی وا مونده وا بمونه....
    تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی
    که عمو بارون رو طاقش
    عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته
    شام که نیس
    خب زحمت خوردنشم ندارم
    در عوض
    چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که
    رفیق پرسه های بابام بودن
    بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
    چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه
    گریه که دیگه عار نیست
    خواب که دیگه کار نیست
    تا مجبور بشی از کله سحر
    یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و
    آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که
    سر بذاری به خیابونا
    هی هی
    دل بده تا پته دلمو واست رو کنم
    میدونی؟
    همیشه این دلم به اون دلم میگه
    دکی
    تو این دنیای هیشکی به هیشکی
    این یکی دستت باید اون یکی دستتوبگیره
    ورنه خلاصی
    خلاص!
    اگه این نبود ...حالیت میکردم که
    کوهها رو چه طوری جابجا میکنن
    استکانها رو چه جوری می سازن
    سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان
    من یاد گرفتم
    چه جوری شبا
    از رویاهام یک خدا بسازم و...
    دعاش کنم که
    عظمتتو جلال
    امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت
    بعدش هم چشما مو میبندم و دلو میسپرم
    به صدای فلوت یدی کوره
    که هفتاد سال تمومه عاشق یه دختر چارده ساله بوره
    منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره
    تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
    بشنو.....
    هی لیلی سیاه
    اینقدر برام عشوه نیا
    تو کوچه...
    تو گذر...
    تو سر تا سر این شهر
    هرجا بری همراتم
    سگ وسوتک میدونه
    کشته عشوه هاتم

  15. #59
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    قصد دارم که این تاپیک رو تغییر اسم بدم ... و با تاپیک حسین پناهی ادغامش کنم

    اگر صاحب تاپیک مخالفتی نداره ، ظرف دو روز آینده اینکار رو انجام می دم ... ( بازه ی زمانی رو کوتاه می گیرم ، چون اگر از این بیشتر باشه ، یادم می ره چیکار می خواستم بکنم .. هه هه هه )

  16. #60
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط Huashan نمایش پست ها
    قصد دارم که این تاپیک رو تغییر اسم بدم ... و با تاپیک حسین پناهی ادغامش کنم

    اگر صاحب تاپیک مخالفتی نداره ، ظرف دو روز آینده اینکار رو انجام می دم ... ( بازه ی زمانی رو کوتاه می گیرم ، چون اگر از این بیشتر باشه ، یادم می ره چیکار می خواستم بکنم .. هه هه هه )
    ای بابا دیدی چی شد ؟ ...
    اینقدر اینکار رو نکردم که دسترسیم پر شد ... جوون هم جوون های قدیم ...
    آقا هر کی دست رسی داره اینکار رو انجام بده ...

صفحه 4 از 4 نخستنخست ... 234

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ