Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 15 , از مجموع 60

موضوع: به یاد مردی که مرد بود ...

  1. #1
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    به یاد مردی که مرد بود ...

    با سلام خدمت همه دوستداران ادبیات و شعر.
    من خودم به شخصه ادبیات رو دوست دارم ولی چیزی ازش حالیم نیست.
    یک سالی میشه که با آثار زنده یاد حسین پناهی آشنا شدم. و گفتم جاش هست که از اشعار این بزرگوار همه استفاده بکنیم.
    (راستی اگر یه همچین تاپیکی قبلا زده شده ، مدیر محترم بخش زحمتش رو بکشه!)
    در اینجا قصد دارم که اشعار حسین پناهی رو بزارم و اگر شد دکلمه هاش رو هم اضافه کنم.
    موفق باشید.

    I'm not a hero... Never was, never will be. I'm just an old killer... Hired to do some wet work

  2. #2
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    سرودی برای مادران

    پشت دیوار لحظه ها همیشه کسی می نالد
    چه کسی او؟
    زنی است در دوردست هایدور
    زنی شبیه مادرم
    زنی با لباس سیاه
    که بر رویشان
    شکوفه های سفیدکوچک نشسته است
    رفتم و وارت دیدم چل ورات
    چل وار کهنت وبردس بهارت
    پشتدیوار لحظه ها همیشه کسی می نالد
    و این بار زنی بهیاد سالهای دور
    سالهی گمم
    سالهایی که در کدورت گذشت
    پیر و فراموش گشته اند
    می نالد کودکی اش را
    دیروز را
    دیروز در غبار را
    او کوچک بود و شاد
    با پیراهنی به رنگگلهای وحشی
    سبز و سرخ
    و همراه او مادرش
    زنی با لباس های سیاه که بررویشان شکوفه های سفید کوچک نشسته
    بود
    زیر همین بلوط پیر
    باد زورش بهپر عقاب نمی رسید
    یاد می آورد افسانه های مادرش را
    مادر
    این همه درختاز کجا آمده اند ؟
    هر درخت این کوهسار
    حکایتی است دخترم
    پس راست می گفتمادرم
    زنان تاوه در جنگل می میرند
    در لحظه های کوه
    و سالهای بعد
    دختران تاوه با لباس های سیاه که بر رویشان شکوفه های سفید نشسته
    است آنهارا در آوازهاشان می خوانند
    هر دختری مادرش را
    رفتم و وارت دیدم چل وارت
    چل وار کهنت وبردس نهارت
    خرابی اجاق ها را دیدم در خرابی خانه ها
    ودیدم سنگ های دست چین تو را
    در خرابی کهنه تری
    پشت دیوار لحظه ها همیشه کسیمی نالد
    و این بار دختری به یاد مادرش
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:32 PM

  3. #3
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    شبی که من و نازی با هم مردیم

    نازی : پنجره راببند و بیا تابا هم بمیریم عزیزم
    من : نازی بیا
    نازی : می خوای بگی تو عمق شب یه سگ سیاه هست
    که فکر می کنه و راز رنگ گل ها رو میدونه ؟
    من: نه می خوام برات قسم بخورم که او پرندگان سفید سروده ی یه آدمند
    نگاه کن
    نازی : یه سایه نشسته تو ساحل
    من : منتظر ابلاغه تا آدما را بهیه سرود دستجمعی دعوت کنه
    نازی : غول انتزاع است. آره ؟
    من : نه دیگه ! پیامبر سنگی آوازه ! نیگاش کن
    نازی : زنش می گفت ذله شدیم از دست درختا
    راهمی رن و شاخ و برگشونو می خوان
    من : خب حق دارند البته اون هم به اونا حق داره
    نازی : خوب بخره مگه تابوت قیمتش چنده ؟
    من : بوشو چیکار کنه پیرمرد ؟
    باید که بوی تازه چوب بده یا نه ؟
    نازی : دیوونه ست؟.
    من : شده ، می گنتو جشن تولدش دیوونه شده
    نازی : نازی !! چه حوصله ای دارند مردم
    من : کپرشسوخت و مهماناش پاپتی پا به فرار گذاشتند
    نازی : خوشا به حالش که ستاره ها راداره
    من : رفته دادگاه و شکایت کرده که همه ستاره را دزدیدند
    نازی : اینوتو یکی از مجلات خوندی
    عاشقه؟
    من : عاشق یه پیرزنه که عقیده داره دو دوتاپنش تا می شه
    نازی : واه
    من سه تاشو شنیدم ! فامیلشه ؟
    من : نه
    یهسنگه که لم داده و ظاهرا گریه می کنه
    نازی : ایشاالله پا به پای هم پیر بشینخوردو خوراک چیکار می کنن
    من : سرما می خورن
    مادرش کتابا را می ریزه تو یهپاتیل بزرگ و شام راه می اندازه
    نازی : مادرش سایه یه درخته ؟
    من : نه یهآدمه که همیشه می گه : تو هم برو ... تو هم برو
    من : شنیدی ؟
    نازی : آرهصدای باده ! داره ما را ادادمه می ده پنجره رو ببند
    و از سگ هایی برام بگو کهسیاهند
    و در عمق شب ها فکر میکنند و راز رنگ گل ها را می دانند
    من : آهنرگس طلاییم بغلم کن که آسمون دیوونه است
    آه نرگس طلاییم بغلم کن که زمین هم ...
    و این چنین شد که
    پنجره را بستیم و در آن شب تابستانی من و نازی با هممردیم
    و باد حتی آه نرگس طلایی ما را
    با خود به هیچ کجا نبرد
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:32 PM

  4. #4
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    غریب

    مادربزرگ
    گم كرده ام در هیاهوی شهر
    آن نظر بند سبز را
    كه در كودكیبسته بودی به بازوی من
    در اوین حمله ناگهانی تاتار عشق
    خمره دلم
    برایوان سنگ و سنگ شكست
    دستم به دست دوست ماند
    پایم به پای راه رفت
    منچشم خورده ام
    من چشم خورده ام
    من تكه تكه از دست رفته ام
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:32 PM

  5. #5
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    کاج ها در بکراند

    نیمكت كهنه باغ
    خاطرات دورش را
    در اولین بارش زمستانی
    از ذهن پاككرده است
    خاطره شعرهایی را كه هرگز نسروده بودم
    خاطره آوازهایی را كه هرگزنخوانده بودی
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:33 PM

  6. #6
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    گفتگوی من و نازی زیر چتر

    نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه
    می گم که خلی قشنگه که بشرتونسته آتیشو کشف بکنه
    و قشنگتر اینه که
    یادگرفته گوجه را
    تو تابه هاسرخ کنه و بعد بخوره
    راسی راسی ؟ یه روزی
    اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه
    اونوقت بشر چکار کنه ؟
    من : هیچی نازی
    دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
    وقتی آهنا همه تموم بشه
    اون وقت بشر
    لباسارو می کنه و با هلهله
    ازروی آتیش می پره
    نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو
    اگه با هم بخوریم
    هلهلههای من وتو
    چطوری ثبت می شه
    من : عشق من
    آب ها لنز مورب دارند
    آدموواروونه ثبتش می کنند
    ژسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
    نازی : رنگی یاسیاه سفید ؟
    من : من سیاه و تو سفید
    نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شنآتیشا
    من : نمی دونم والله
    چتر رو بدش به من
    نازی : اون کسی که چتر روساخت عاشق بود
    من : نه عزیز دل من ، آدم بود
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:59 PM

  7. #7
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    چراغ

    بیراهه رفته بودم
    آن شب
    دستم را گرفته بود و می کشید
    زین بعد همهعمرم را
    بیراهه خواهم رفت
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:34 PM

  8. #8
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    کودکی ها

    به خانه می رفت
    با كیف
    و با كلاهی كه بر هوا بود
    چیزی دزدیدی ؟
    -
    مادرش پرسید -
    دعوا كردی باز؟
    -
    پدرش گفت -
    و برادرش كیفش را زیر و رو میكرد
    به دنبال آن چیز
    كه در دل پنهان كرده بود
    تنها مادربزرگش دید
    گل سرخی را در دست فشرده كتاب هندسه اش
    و خندیده بود
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:34 PM

  9. #9
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    کاکل

    با تو
    بی تو
    همسفر سایه خویشم وبه سوی بی سوی تو می آیم
    معلومی چونریگ
    مجهولی چون راز
    معلوم دلی و مجهول چشم
    من رنگ پیراهن دخترم را بهگلهای یاد تو سپرده ام
    و كفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
    ای همه من
    كاكل زرتشت
    سایه بان مسیح
    به سردترین ها
    مرا به سردترین ها برسان
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:35 PM

  10. #10
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    مرداد

    ما بدهكاریم
    به كسانی كه صمیمانه ز ما پرسیدند
    معذرت می خواهم چندممرداد است ؟
    و نگفتیم
    چونكه مرداد
    گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده اس
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:35 PM

  11. #11
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    نه

    بر می گردم
    با چشمانم
    كه تنها یادگار كودكی منند
    آیا مادرم مرا بازخواهد شناخت ؟
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:36 PM

  12. سپاس


  13. #12
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    منظومه ها

    پس این ها همه اسمش زندگی است
    دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
    حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
    ما زنده ایمچون بیداریم
    ما زنده ایم چون می خوابیم
    و رستگار و سعادتمندیم
    زیراهنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
    برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
    خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
    سرو ها مبلغین بیمنت سر سبزی اند
    و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
    برگچه هایپیاز ترانه های طراوتند
    و فکر من
    واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر ازمیان آواها
    بانگ خروس رابر می داشتند
    و همین طور ریگ ها
    و ماه
    ومنظومه ها
    ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید
    زیرا دوست داشتن خال باروح ماست
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:36 PM

  14. #13
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    شبی بارانی

    و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را
    از میان دویست جنگخونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی
    آن ها را
    با خدای خویش
    چشم در چشم هم نوش کنیم
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:36 PM

  15. #14
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    تاسه

    در گهواره از گریه تاسه می رود
    کودک کر و لالی که منم
    هراسان ازحقایقی که چون باریکه ای از نور
    از سطح پهن پیشانیم می گذرد
    خواهران وبرادران
    نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید
    همیشه فاصله تان را با خوشبختیحفظ کنید
    پنج یا شش ماه
    خوشبختی جز رضایت نیست
    به آشیانه با دست پر برمی گردد پرستوی مادر
    گمشده در قندیل های ایوان خانه ای که سالهاست
    از یادرفته است
    خوشا به حالتان که می توانید گریه کنید بخندید
    همین است
    برایزندگی بیهوده دنبال معنای دیگری نگردید
    برای حفظ رضایت
    نعمت انتظار و تلاشرا شکرگزار باشید
    پرستوهای مادر قادر به شکارش بچه هاشان نیستند
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:37 PM

  16. #15
    Registered User kakashi-sensi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    جايي در اصفهان
    نگارشها
    750

    پاسخ : به یاد مردی که مرد بود ...

    برای آناهیتا

    ورای این خانه كوچك كه معبد مقدس من است
    پلكانی است از نور كه به بام همهدنیا منتهی می شود
    ما هر روز از فراز‌ آخرین پله
    تك تك مردم روی زمین را بهاسم صد می كنیم
    و با صدای بلند به آن ها می گوییم كه دوستتان داریم.
    ورای اینخانه كوچك كه به اندازه زندگی بزرگ است
    پنجره ایست كه رو به پنجره های همه دنیاباز می شود
    ما هر روز از آن پنجره
    برای مردم دنیا سرود شاد زندگی میخوانیم
    برای پاتریس سیاه و خسته در مزارع نیشكر
    برای كامیلیا در معدن
    برایكاترین و بچه هایش
    برای متاع كه كاسه آردی را از زن همسایه یكساله قرضمیگیرد
    برای عشق فقیرانه چوپانان بنگله
    ورای این خانه، این معبد،
    روزانهایست كه به خانه خورشید راه دارد
    ما خورشید را خواهیم گفت
    تا همراهبهار
    برای كامیلیا، برای كاترین، برای متاع،-
    برای عشق فقیرانه چوپانان بنگلهطلوع كند.
    خانه كوچك من، خانه خورشید و بهار است
    ویرایش توسط kakashi-sensi : 04-19-2010 در ساعت 04:37 PM

صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین

Tags for this Thread

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ