Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 38

موضوع: فروغ فرخ زاد

  1. #16

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    بر او ببخشایید
    بر او که گاه گاه
    پیوند دردناک وجودش را
    با آب های راکد
    و حفره های خالی از یاد می برد
    و ابلهانه می پندارد
    که حق زیستن دارد

    بر او ببخشایید
    بر خشم بی تفاوت یک تصویر
    که آرزوی دوردست تحرک
    در دیدگان کاغذیش آب می شود

    بر او ببخشایید
    بر او که در سراسر تابوتش
    جریان سرخ ماه گذر دارد
    و عطر های منقلب شب
    خواب هزار ساله اندامش را
    آشفته می کند

    بر او ببخشایید
    بر او که از درون متلاشی ست
    اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
    و گیسوان بیهده اش
    نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد

    ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
    ای همدمان پنجره های گشوده در باران
    بر او ببخشایید
    بر او ببخشایید
    زیرا که مسحور است
    زیرا که ریشه های هستی بارآور شماست
    در خاکهای غربت او نقب می زنند
    و قلب زود باور او را
    با ضربه های موذی حسرت
    در کنج سینه اش متورم می سازند

  2. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #17
    کاربر افتخاری فروم golpar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    وطن
    نگارشها
    926

    پاسخ : فروغ فرخ زاد


    سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

    سخن از روز است و پنجره های باز

    و هوای تازه

    و اجاقی که در آن اشیاء بیهوده می سوزند

    و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است


    و تولد و تکامل و غرور

    سخن از دستان عاشق ماست

    که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم

    برفراز شب ها ساخته اند

    به چنزار بیا

    به چمنزار بزرگ

    و صدایم کن از پشت نفس های گل ابریشم

    همچنان آهو که جفتش را

    پرده ها از بغضی پنهان سرشارند
    آزادی آخرین کلمه ای ست که همواره در دل دارم
    آزادی من،خط قرمز من است!

    غادة السمان

  4. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #18
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
    به جویبار كه در من جاری بود
    به ابرها كه فكرهای طویلم بودند
    به رشد دردناك سپیدارهای باغ كه با من
    از فصل های خشك گذر می كردند
    به دسته های كلاغان
    كه عطر مزرعه های شبانه را
    برای من به هدیه می آوردند
    به مادرم كه در آینه زندگی می كرد
    و شكل پیری من بود
    و به زمین كه شهوت تكرار من درون ملتهبش را
    از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
    می آیم می آیم می آیم
    با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاك
    با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریكی
    با بوته ها كه چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
    می آیم می آیم می آیم
    و آستانه پر از عشق می شود
    و من در آستانه به آنها كه دوست می دارند
    و دختری كه هنوز آنجا
    در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
    دلگشا . آینده روزی هست پیدا ، بی گمان با او.
    گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمیکاهم .
    ترا من چشم در راهم...

  6. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #19
    Registered User yuki آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نگارشها
    297

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    من به تو خنديدم
    چون كه مي دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
    پدرم از پي تو تند دويد
    و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
    پدر پير من است
    من به تو خنديدم
    تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو ليك
    لرزه انداخت به دستان من و
    سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
    دل من گفت: برو
    چون نمي خواست به خاطر بسپارد
    گريه تلخ تو را
    و من رفتم و هنوز
    سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
    حيرت و بغض تو تكرار كنان
    مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


    من یه جا خوندم که فروغ این شعر را در مقابل یک شعر از حمید مصدق نوشته
    این شعر فروغ و آن شعر حمید مصدق بیان گوی یک داستان از زبان دو فرد مختلف اند
    Princes of Vampires
    Be Care full...Death is near

  8. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #20
    Registered User yuki آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نگارشها
    297

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    هدیه

    من از نهایت شب حرف می زنم
    من ار نهایت تاریکی و
    از نهایت شب حرف می زنم
    اگر به خانه من آمدی برای من
    ای مهربان چراغ بیاور
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

  10. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #21
    Registered User yuki آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نگارشها
    297

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    جمعه

    جمعه ساکت
    جمعه متروکجمعه چون کوچه های کهنه ، غم انگیز
    جمعه اندیشه های تنبل بیمار
    جمعه خمیازه های موذی کشدار
    جمعه بی انتظار
    جمعه تسلیم
    خانه خالی
    خانه دلگیر
    خانه در بسته بر هجوم جوانی
    خانه تنهائی و تفال و تردید
    خانه پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر
    آه چه آرام و پر غرور گذر داشت
    زندگی من چو جویبار غریبی
    در دل این جمعه های ساکت متروک
    در دل این خانه های خالی دلگیر
    آه چه آرام و پر غرور گذر داشت ....

  12. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #22
    نویسنده Piroz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    محل سکونت
    Here & There
    نگارشها
    404

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    رویا

    با اميدي گرم و شادي بخش

    با نگاهي مست و رويايي

    دخترك افسانه مي خواند

    نيمه شب در كنج تنهايي



    بي گمان روزي ز راهي دور

    مي رسد شهزاده اي مغرور

    مي خورد بر سنگفرش كوچه هاي شهر

    ضربه سم ستور باد پيمايش

    مي درخشد شعله خورشيد

    بر فراز تاج زيبايش

    تار و پود جامعه اش از زر

    سينه اش پنهان به زير رشته هايي از در و گوهر

    مي كشاند هر زمان همرا خود سويي

    باد ، پرهاي كلاهش را

    يا بر آن پيشاني روشن

    حلقه موي سياهش را



    مردمان در گوش هم آهسته مي گويند،

    آه ...... او با اين غرور و شوكت و نيرو

    در جهان يكتاست

    بيگمان شهزاده اي والاست



    دختران سر مي كشند از پشت روزنها

    گونه هاشان آتشين از شرم اين ديدار

    سينه ها لرزان و پر غوغا

    در تپش از شوق يك پندار

    شايد او خواهان من باشد



    ليك گويي ديده شهزاده زيبا

    ديده مشتاق آنان را نمي بيند

    او از اين گلزار عطر آگين

    برگ سبزي هم نمي چيند

    همچنان آرام و بي تشويش

    مي رود شادان به راه خويش

    ضربه سم ستور باد پيمايش

    مقصد او ، خانه دلدار زيبايش



    مردمان از يكديگر آهسته مي پرسند

    كيست پس اين دختر خوشبخت؟



    ناگهان در خانه مي پيچد صداي در

    سوي در گويي ز شادي مي گشايم پر

    اوست ....آري..... اوست

    آه....... اي شهزاده........ اي محبوب رويايي

    نيمه شبها خواب مي ديدم كه مي آيي

    زير لب چون كودكي آهسته مي خندد

    با نگاهي گرم و شوق آلود

    بر نگاهم راه مي بندد

    اي دو چشمانت رهي روشن به سوي شهر زيبايي

    اي نگاهت باده اي در جام مينايي

    آه..... بشتاب اي لبت همرنگ خون لاله خوشرنگ صحرايي

    ره بسي دور است

    ليك در پايان اين راه ، قصر پر نور است.



    مي نهم پا بر ركاب مركبش خاموش

    مي خزم در سايه آن سينه و آغوش

    مي شوم مدهوش.



    باز هم آرام و بي تشويش

    مي خورد بر سنگ فرش كوچه هاي شهر

    ضربه سم ستور باد پيمايش

    مي درخشد شعله خورشيد

    بر فراز تاج زيبايش



    مي كشم همراه او زين شهر غمگين رخت.

    مردمان با ديده حيران

    زير لب آهسته مي گويند:

    دختر خوشبخت..........






  14. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #23
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    مرسی از شما دوست عزیز به خاطر این تاپیک خوب!^_^ منم خیلی اشعار فروغ رو دوست دارم.:
    از دوست داشتن
    امشب از اسمان ديده ي تو
    روي شعرم ستاره مي بارد
    در سکوت سپيد کاغذها
    پنجه هايم جرقه مي کارد
    شعر ديوانه ي تب الودم
    شرمگين از شيار حواهش ها
    پيکرش دوباره مي سوزد
    عطش جاودان اتش ها
    اري اغاز دوست داشتن است
    گرچه پايان کار نا پيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    که همين دوست داشتن زيباست
    از سياهي چرا حذر کردن
    شب پر از قطره هاي الماس است
    انچه از شب بجاي مي ماند
    عطر سکر اور گل ياس است
    اه بگذار گم شوم در تو
    کس نيابد زمن نشانه ي من
    روح سوزان اه مرطوبت
    بوزد بر تن ترانه ي من
    اه بگذار زين دريچه ي باز
    خفته در پرنيان روياها
    با پر روشني سفر گيرم
    بگذرم از حصار دنياها
    داني از زندگي چه مي خواهم
    من تو باشم تو پاي تا سر تو
    زندگي گر هزار باره بود
    بار ديگر تو بار ديگر تو
    انچه در من نهفته دريايي ست
    کي توان نهفتنم باشد
    با تو زين سهمگين طوفاني
    کاش ياراي گفتنم باشد
    بس که لبريزم از تو مي خواهم
    بدوم در ميان صحرا ها
    سر بکوبم به سنگ کوهستان
    تن بکوبم به موج درياها
    بس که لبريزم از تو مي خواهم
    چون غباري ز خود فرو ريزم
    زير پاي تو سر نهم ارام
    به سبک سايه ي تو اويزم
    اري اغاز دوست داشتن است
    گرچه پايان راه نا پيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    که همين دوست داشتن زيباست
    You can fly...
    maybe You dont have wings...just like me. but with your gold heart!!! yes! you can.
    come in my dream....


  16. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #24
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    مرگ من روزی فرا خواهد رسيد
    در بهاري روشن از امواج نور
    در زمستاني غبار آلود و دور
    يا خزاني خالي از فرياد و شور
    مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
    روزي از اين تلخ و شيرين روزها
    روز پوچي همچو روزان دگر
    سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
    ديدگانم همچو دالانهاي تار
    گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
    ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
    من تهي خواهم شد از فرياد درد
    مي خزند آرام روي دفترم
    دستهايم فارغ از افسون شعر
    ياد مي آرم كه در دستان من
    روزگاري شعله ميزد خون شعر
    خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
    مي رسند از ره كه در خاكم نهند
    آه شايد عاشقانم نيمه شب

    گل به روي گور غمناكم نهند
    بعد من ناگه به يكسو مي روند
    پرده هاي تيره دنياي من
    چشمهاي ناشناسي مي خزند
    روي كاغذها و دفترهاي من
    در اتاق كوچكم پا مي نهد
    بعد من با ياد من بيگانه اي
    در بر آينه مي ماند به جاي
    تار مويي نقش دستي شانه اي
    مي رهم از خويش و ميمانم ز خويش
    هر چه بر جا مانده ويران مي شود
    روح من چون بادبان قايقي
    در افقها دور و پنهان ميشود
    مي شتابند از پي هم بي شكيب
    روزها و هفته ها و ماهها
    چشم تو در انتظار نامه اي
    خيره ميماند به چشم راهها
    ليك ديگر پيكر سرد مرا
    مي فشارد خاك دامنگير خاك
    بي تو دور از ضربه هاي قلب تو
    قلب من ميپوسد آنجا زير خاك
    بعد ها نام مرا باران و باد
    نرم ميشويند از رخسار سنگ
    گور من گمنام مي ماند به راه
    فارغ از افسانه هاي نام و ننگ


  18. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #25
    نویسنده Piroz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    محل سکونت
    Here & There
    نگارشها
    404

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده ی شب می کشم
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغهای رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی ست

  20. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #26
    Registered User mahsaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نگارشها
    8

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    من ترا در تو جستجو کردم
    نه در آن خوابهاي رويايي
    در دو دست تو سخت کاويدم
    پر شدم، پر شدم، ز زيبائي

    پر شدم از ترانه هاي سياه
    پر شدم از ترانه هاي سپيد
    از هزاران شراره هاي نياز
    از هزاران جرقه هاي اميد

    حيف از آن روزها که من با خشم
    به تو چون دشمني نظر کردم
    پوچ پنداشتم فريب ترا
    ز تو ماندم، ترا هدر کردم

    غافل از آن که تو بجائي و من
    همچو آبي روان که در گذرم
    گمشده در غبار شوم زوال
    ره تاريک مرگ مي سپرم

  22. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #27
    Registered User mahsaa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نگارشها
    8

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    مي روم تا كه عيان سازم
    راز اين خواهش سوزان را
    نتوانم كه برم از ياد
    هرگز آن مرد هوسران را

    شمع اي شمع چه مي خندي؟
    به شب تيره خاموشم
    به خدا مردم از اين حسرت
    كه چرا نيست در آغوشم

  24. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #28
    مدیر بازنشسته بخش فرهنگ Roksana آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نگارشها
    841

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    مي توان همچون عروسکهاي کوکي بود
    با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد
    مي توان در جعبه اي ماهوت
    با تني انباشته از کاه
    سالها در لا به لاي تور و پولک خفت
    ... مي توان با هر فشار هرزه دستي
    بي سبب فرياد کرد و گفت
    آه! من بسيار خوشبختم.

    ویرایش توسط Roksana : 11-20-2011 در ساعت 06:30 PM

  26. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #29
    نویسنده Piroz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    محل سکونت
    Here & There
    نگارشها
    404

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    می روم خسته و افسرده وزار

    سوی منزلگه ویرانه ی خویش

    به خدا می برم از شهر شما

    دل شوریده و دیوانه ی خویش

    می روم که در آن نقطه ی دور

    شست وشویش دهم از رنگ گناه

    شست وشویش دهم ازلکه ی عشق
    زین همه خواهش بیچا و تباه

    می روم تا ز تو دورش سازم

    زتو ای جلوه ی امید محال

    می برم زنده به گورش سازم

    تا از این پس نکند یاد وصال

    ناله می لرزد می رقصد اشک
    آه بگذار که بگریزم من
    از تو ای چشمه ی جوشان گناه
    شاید آن به که بپرهیزم من
    به خدا غنچه ی شادی بودم
    دست عشق آمد وازشاخم چید
    شعله ی آه شدم صد افسوس
    که لبم باز بر آن لب نرسید
    عاقبت بند سفر پایم بست
    می روم خنده به لب خونین دل
    می روم از دل من دست بدار
    ای امید عبث بی حاصل
    (فروغ فرخزاد)

  28. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #30
    نویسنده Piroz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    محل سکونت
    Here & There
    نگارشها
    404

    پاسخ : فروغ فرخ زاد

    کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم

    کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

    برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد

    آفتاب دیدگانم سرد میشد

    آسمان سینه ام پر درد می شد

    ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد

    اشکهایم همچو باران

    دامنم را رنگ می زد

    وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم

    وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

    شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی

    در کنار قلب عاشق شعله میزد

    در شرار آتش دردی نهانی

    نغمه من ...

    همچو آوای نسیم پر شکسته

    عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

    پیش رویم

    چهره تلخ زمستان جوانی

    پشت سر

    آشوب تابستان عشقی ناگهانی

    سینه ام

    منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

    کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم

  30. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ