«سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد»
تا حالا فکر کردین این عبارت که شهره خاص و عامه و جزو ضرب المثل های فارسی شده از کجا اومده ؟ این عبارت مصرع اول غزلی طنز از مرحوم استاد سید غلامرضا روحانی (۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ خورشیدی تا ۸ شهریور ۱۳۶۴) شاعر طنز پرداز ایرانی است که تخلص مستعار اشعار طنزش اجنه میباشد. استاد محمدعلی جمالزاده او را رئیس طایفه فکاهی سرایان مینامد.
اصطلاح سه پلشت كه اشتباها سه پلشك هم ضبط شده و تلفظ مي شود هنگامي به كار مي رود كه گرفتاريها و دشواريها يكي پس از ديگري به سراغ آدمي بيايد و عرصه را تنگ كند در اين صورت گفته مي شود : سه پلشت آمد و يا به شكل ديگر :« سه پلشت آيد و زن زايد و مهمان عزيزي برسد .» در بازي سه قاب آجر يا خشتي در ميان مجلس مس نهند و حريفان به طور چمباتمه بر روي زمين مي نشينند . آن گاه به نوبت سه قاپ را در لاي انگشتان دست راست خود قرار مي دهند و يك جا بر زمين مي اندازند . شگرد بازي سه قاب اين است كه قاپ باز در حال چمباتمه با ژست مخصوصي قاپها را بيندازند و كف دستش را محكم به پهلوي رانش بكوبد تا صدايي از آن بر خيزد. در بازي سه قاپ هر كسي مي تواند به دلخواه خود مبلغي بخواند يعني شرط بندي كند و آن گاه سه قاپ انداخته مي شود . اگر دو اسب بيايد قاپ اندازد دو سر مي برد . اگر دو خر بيايد دو سر مي بازد. اگر هر سه قاپ به شكل اسب يا خر سر پا بنشيند آن را نقش مي گويند و قاپ انداز سه برابرآنچه را كه طرف مقابل خوانده است مي برد . موضوع مورد بحث ما اين است كه اگر قاپها دو اسب و يك خر و يا دو خر و يك اسب بنشيند آنكه قاپها را انداخته سه سر به حريفان مي بازد كه قسم اخير در واقع منتهاي بد شانسي قاپ انداز است و آن را در اصطلاح قاپ بازها سه پلشت مي گويند كه به علت اهميت موضوع در تعريف بد شانسي و توصيف بد اقبال رفته رفته به صورت ضرب المثل در آمده و موارد مشابه مورد استفاده و استناد قرار گرفته است
این هم اصل شعر :
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد
عمه از قم برسد خاله ز کاشان برسد
خبر مرگ عمقلی برسد از تبریز
نامه ی رحلت دائی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال محل از دو طرف
این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد
طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج
به سراغش زن همسایه شتابان برسد
هر بلائی به زمین می رسد از دور سپهر
بهر ماتم زده ی بی سر و سامان برسد
اکبر از مدرسه با دیده ی گریان آید
وز پی اش فاطمه با ناله و افغان برسد
این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم
آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد
کرده تعقیب زهر سوی طلبکار مرا
ترسم آخر که از این غم بلبم جان برسد
گاه از آن محکمه آید پی جلبم مامور
گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد
من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب
وسط معرکه چون غول بیابان برسد
پول خواهند زمن من که ندارم یک غاز
هرکه خواهد برسد این برسد آن برسد
من گرفتار دو صد ماتم و "روحانی" گفت
سه پلشت آید وزن زاید و مهمان برسد
علاقه مندی ها (Bookmarks)