Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 15 , از مجموع 22

موضوع: امثال و حکم فارسی

  1. #1

    امثال و حکم فارسی

    با سلام به تمامی دوستان گرامی
    من از امروز در این بخش به توضیح در مورد ضرب المثل های فارسی می پردازم، امیدوارم که این بخش برای تمامی دوستان قابل استفاده قرار گیرد.

    ***

    یکی از انواع کلام که در محاورات عامه مردم استعمال فراوان دارد، مثل یا به تعبیر عامیاه "مَتَل" است.
    مثل سخنی کوتاه و قابل حفظ و جالب توجه است که ریشه در اعماق فرهنگ یک جامعه دارد و هنگام مکالمه یا مباحثه درباره مطلبی به تناسب موضوع، به کارم می رود.
    مثل در میان همه ملل متمدن و نیمه متمدن جهان رواج دارد و البته مثل های هر قوم و ملتی، نظر به اینک حاصل سالها و قرنها مشاهده و تجربه و تفکر گذشتگان آن ملت است.

  2. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #2

    امثال و حکم فارسی

    « آ »

    1- آبادی میخانه ز ویرانی ماست. ( جمعیت کفر از پریشانی ماست ... ) «خیام»
    2- آب از چه همه زلال خیزد. ( ... از خوردن پر ملال خیزد ) «نظامی»
    3- آب از آب تکان نمی خورد >>> کنایه از اینکه هیچ اتفاقی نمی افتد.
    4- آب از دهان سرازیر شدن >>> بسیار شیفته چیزی بودن.
    5- آب از سرچشمه گل آلود است >>> خرابی از بالاست.
    6- آب از سر گذشتن >>> مایوس شدن.
    7- آب که آمد تیمم باطل است >>> اصل که آمد فرع ضرورتی ندارد.
    8- آب به آب شدن >>> مردن - درگذشتن.
    9- آب به آسیاب کسی ریختن >>> به او کمک کردن.
    10- آب به هاون کوفتن >>> کار بیهوده کردن.

  4. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #3

    امثال و حکم فارسی

    1- آب پاکی روی دست کسی ریختن >>> او را به کلی ا امید کردن.
    2- آب توی دلش تکان نمی خورد >>> آرام و آهسته حرکت می کند.
    3- آب توی چیزی کردن >>> تقلب کردن.
    4- آب چیزی را کشیدن >>> حداکثر استفاده را از آن کردن.
    5- آب حمام تعارف کردن >>> چیز بی ارزشی تعارف کردن.
    6- آب حیات از دم افعی مجوی >>> از آدم بد، انتظار نیکی نداشته باش.
    7- آب خوش از گلو پایین نرفتن >>> راحتی نداشتن.
    8- آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم. ( ... یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم. )
    9- آب دریا از دهان سگ کجا گردد پلید. ( ملک او از طعنه خصمان کجا یابد قلیل ... )
    10- آب را گاو می کشد ناله را چرخ می کند >>> «منظور صدای جیرجیر چرخ آبکشی است که با نیروی گاو حرکت می کند» ، کار را یکی انجام می دهد دیگری بی جهت سر و صدا می کند.

  6. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #4

    امثال و حکم فارسی

    1- آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن. >>> میان افراد اختلاف انداختن و از آن استفاده کردن.
    2- آب رفته به جوی باز نیاید. >>> فرصت از دست رفته باز نخواهد گشت.
    3- آب روان باز ناید به جوی. ( نشاط جوانی ز پیری مجوی ... ) «سعدی»
    4- آب روشنایی است. >>> به مناسبت آب به زمین گویند که به فال نیک گرفته شود.
    5- آب زیر پوستش رفته است. >>> در مورد کسی گفته می شود که کمی چاق شده است یا وضع مالیش خوب شده باشد.
    6- آب زیر کاه. >>> موزی.
    7- آبستن کردن کسی. >>> با رشوه دادن کسی را با خود موافق ساختن.
    8- آب شدن و به زمین فرو رفتن. >>> فوق العاده خجل و ناراحت شدن.
    9- آبغوره گرفتن. >>> گریه کردن.
    10- آبکش به کفگیر می گوید چقدر سوراخ داری. >>> در مورد کسی گویند که خود معایب بسیار دارد و به اندک عیب دیگری خرده می گیرد.

  8. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #5

    امثال و حکم فارسی

    1- آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی. >>> وقتی کسی گرفتار مصیبت بزرگی شد دیگر از آن مصیبت نمی ترسد.
    2- آب که سربالا برود غورباغه ابوعطا می خواند. >>> کنایه از اینکه وقتی اوضاع نامناسب و وارونه باشد، فرومایگان و متملقان، هنرمند و صاحب فضل می شوند.
    3- آبگینه به حلب بردن
    4- آبمان به یک جوی نمی رود. >>> با هم توافق نداریم.
    5- آبم است و گاوم است نوبت آسیابم است. >>> به مناسبت چندین کار در یک موقع داشتن گویند.
    6- آب نطلبیده مراد است. >>> وقتی آب نخواسته به کسی داده شود گویند.
    7- آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است. >>> اگر مرتکب عمل خطایی نشده برای آن است که موقعیت مناسب به دست نیاورده است.
    8- آب و تاب دادن. >>> به موضوعی بیش از اندازه اهمیت دادن.
    9- آب و گاوشان یکی است. >>> درهمه کار با هم شریکند.
    10- آبها از آسیاب افتاد. >>> سر و صداها خوابید.

  10. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #6

    امثال و حکم فارسی

    1- آبی از او گرم نمی شود. >>> به او نباید امیدی داشت.
    2- آبی که آبرو ببرد در گلو مریز. >>> از کاری که به آبرویت لطمه می زند صرف نظر کن.
    3- آتش از آتش گل می کند. >>> اتحاد موجب تقوت است.
    4- آتش از قبر کسی برخاستن. >>> پس از مرگ هم دیگران را آزار دادن.
    5- آتش به جان شمع فتد کین بنا نهاد. (اول بنا نبود که عاشق کشد کسی ... )
    6- آتش پشت دست خود گذاردن. >>> با خود تعهد کردن که کار مشخصی را دیگر نکند.
    7- آتش که برافروخت بسوزد تر و خشک. >>> در اثر حادثه، بی گناه و گناهکار با هم از بین می روند.
    8- آتش زیر خاکستر. >>> آرامش موقت.
    9- آخرین تیر ترکش. >>> آخریت تدبیر یا چاره.
    10- آخور بستن (برای کسی). >>> برای او اهمیت قائل شدن.

  12. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #7

    امثال و حکم فارسی

    1- آدم به امید زنده است.
    2- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بردارد. >>> باید با توجه به توانایی های خود مبادرت به انجام کاری نمود.
    3- آدم باید نگاه به سرمایه اش بکند نه به همسایه اش. >>> سرمایه و توانایی خود را در نظر بگیرید نه آنکه با دیگری چشم و هم چشمی کند.
    4- آدم برای در باز کسی نمی رود برای روی باز او می رود. >>> منظور از در باز منزل و روی خوش صاحبخانه است.
    5- آدم به کیسه اش نگاه می کند. >>> به اندازه پولش را خرج می کند نه بیشنر.
    6- آدم پولدار روی سبیل شاه نقاره می زند. >>> با پول هر کاری می توان کرد.
    7- آدم پول را پیدا می کند نه پول آدم را. >>> پول را نباید به آدم ترجیح داد.
    8- آدم تنبل هر کاری را دوبار می کند. >>> چون در بار اول در اثر تنبلی آن را درست انجام نمی دهد.
    9- آدم جایزالخطاست. >>> همه کسی اشتباه می کند.
    10- آدم چرا روزه شک دار بگیرد. >>> چرا به کاری مبادرت کند که احتمال زیان یا خطر دارد.
    ویرایش توسط light lord : 07-14-2010 در ساعت 12:48 PM دلیل: ویرایش متن

  14. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #8

    امثال و حکم فارسی

    1- آدم خوش معامله شریک مال مردم است. >>> هرگاه احتیاج به پول داشته باشد به آسانی به او وام می دهند.
    2- آدم دانا به نیشتر نزند مشت. (بر سر مژگان یا من نزن انگشت ...)
    3- آدم را تشنه می برد سر چشمه و بر می گرداند. >>> فوق العاده زرنگ و کاردان است.
    4- آدم کم رو همیشه کلاهش پس معرکه است. >>> در اثر کمرویی همواره بی بهره و بی نصیب است.
    5- آدم گدا و این همه ادا؟ >>> در مورد کسی گفته می شود که ناز و رفتارش متناسب با وضع و حالش نباشد.
    6- آدم گرسنه خواب نان سنگک می بیند. >>> کنایه از اینکه هر کس در خیال چیزی است که ندارد.
    7- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد. >>> به کسی گویند که به بهانه مطلوب نبودن غذا از خوردن آن امتناع ورزد.
    8- آدم مفتخور با سلیقه می شود. >>> کسی که چیزی را به رایگان به دست آورد به آن ایراد گیرد.
    9- آدم ناشی سرنا را از سر گشادش می زند. >>> به کسی گویند که عهده انجام کاری شود که از آن اطلاع ندارد و آن را درست انجام ندهد.
    10- آدم نمی داند به کدام سازش برقصد. >>> به کسی گفته می شود که زیاد تغییر رای می دهد.

  16. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #9

    امثال و حکم فارسی

    1- آدم را آدمیت لازم است. ( .... چوب صندل بو ندارد هیزم است)
    2- آدم یک بار پایش توی چاله می رود. >>> از هر پیشامدی باید عبرت گرفت.
    3- آدمی فربه شود از راه گوش. ( ... جانور فربه شود از حلق و نوش)
    4- آرد خود را بیختیم آرد بیز را آویختیم. >>> کار خود را کرده ایم و دیگر هوی و هوسی مداریم.
    5- آرزو بر جوانان عیب نیست.
    6- آرزو را به گور بردن. >>> به مقصود خود نرسیدن.
    7- آری به اتفاق، جهان می توان گرفت. ( حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت ... )
    8- آزموده را آزمودن خطاست.
    9- آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا.
    10- آسمان به زمین نمی آید. >>> اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

  18. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #10

    امثال و حکم فارسی

    « آستین نو پلو بخور» >>> در موردی گفته می شود که به برای لباس فاخرش احترام گذارند.

    گویند: ملانصرالدین روزی با لباس ساده و کهنه برای صرف ناهار به میهمانی رفت. دربان او را به خانه میزبان راه ندارد. دیگر روز با لباس نو و فاخر به همان محل رفت میزبان او را با احترام پذیرفت و هنگام ناهار خوردن او را بالای سفره نزد خود جای داد و تعارف فراوان به خوردن غذا نمود. ملا آستین بلند تن پوش خود را به طرف بشقاب پلو برده گفت: آستین نو پلو بخور. علت این کار را پرسیدند ملا جواب داد: چند روز پیش با لباس ساده آمدم مرا راه ندادند. امروز لباس مرا راه دادند و او باید پلو بخورد.

  20. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #11

    امثال و حکم فارسی

    1- آسمان جل. >>> فقیر و بی چیز ( که آسمان لحاف اوست )
    2- آسمان را به زمین آوردن. >>> کار بس مشکلی را انجام دادن.
    3- آسمان و ریسمان را سر هم بافتن. >>> دو چیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن.
    4- آسوده کسی که خر ندارد / از کاه و جوش خبر ندارد.
    5- آسیا به نوبت است. >>> هر کسی به نوبت خود.
    6- آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.
    7- آش درهم جوش. >>> مخلوطی از چیزهای ناجور.
    8- آش دهن سوزی نیست. >>> مورد علاقه یا مطلوب و مهم نیست.
    9- آشش خوب باشد کاسه اش چوب باشد. >>> اصل مهم است نه فرع.
    10- آش کشک خالته بخوربی پاته نخوری پاته. >>> در هر حال مجبور به انجام این کار هستی.

  22. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #12

    امثال و حکم فارسی

    1- آش همان آش و کاسه همان کاسه. >>> وضع همان وضع سابق است و تغییر نکرده است.
    2- آشی برایت بپزم که رویش یک وجب روغن داشته بشد. >>> برای تهدید گفته می شود.
    3- آفات در تاخیر است. >>> تاخیر موجب از دست رفتن فرصت و زیان است.
    4- آفتاب از کدام طرف درآمده است. >>> در مورد پیش آمد نادر و غیر منتظره گفته می شود.
    5- آفتاب به زردی افتاد تنبل به جلدی افتاد. >>> در مورد شخص تنبلی گفته می شود که در پایان روز می خواهد با شتاب کار خود را تمام کند.
    6- آفتاب در ملکش غروب نمی کند. >>> به حدی ملکش پهناور است که آفتاب در آن غروب نمی کند.
    7- آفتابه لب بام. >>> کنایه از نزدیکی مرگ کسی.
    8- آفتابه خرج لحیم. >>> خرج زیاد برای مرمت چیز کم ارزش.
    9- آفتابه دزد. >>> دزد بی عرضه و قانع به اندک.
    10- آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی. >>> تشریفات زیاد برای چیز یا کار کم اهمیت و ناقابل. (در گذشته که غذا را با دست می خوردند قبل و بعد از صرف ناهار یا شام برای آنکه میهمانان دستهای خود را بشویند آفتابه لگن نزد آنان می بردند.)

  24. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #13

    امثال و حکم فارسی

    1- آفتاب همیشه زیر ابر نمی ماند. >>> حقیقت همیشه پنهان نخواهد ماند.
    2- آفتابی شدن. >>> ظاهر شدن کسی که مخفی بوده است.
    3- آفرین باد بر این همت مردانه تو. >>> به شوخی و تمسخر در مورد بی همتی نیز گویند.
    4- آقا بالاسر . >>> کسی که بی جهت به دیگری فرمان و دستور می دهد.
    5- آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند.
    6- آمد به سرم از آنچه می ترسیدم.
    7- آمد نیامد داشتن. >>> نتیجه ممکن است خوب باشد یا بد باشد.
    8- آنان که غنی ترند محتاج ترند. (از تنگی چشم فیل معلومم شد که ... )
    9- آنان که منکرند بگو روبرو کنند. >>> امری است مسلم، بیشتر به تصدیق ادعای کسی که اصرار در اثبات ادعای خود دارد گویند. به شوخی به کسی گفته می شود که خودستایی نماید.
    10- آنجا برو که بخوانندت نه آنجا که برانندت.

  26. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #14

    امثال و حکم فارسی

    1- آنجا خوش است که دل خوش است.
    2- آنجا رفت که عرب نی انداخت. >>> کنایه از اینکه دیگر باز نخواهد گشت.
    3- آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی. (جهل من و علم تو فلک را چه تفاوت ... )
    4- آنجا که عقاب پر بریزد / از پشه لاغری چه خیزد.
    5- آنچه به خود نمی پسندی به دیگران مپسند.
    6- آنچه همه خوبان دارند تو تنها داری. >>> همه محاسن و زیبایی در شما جمع است.
    7- آنچه در آینه جوان بیند / پیر در خشت خام بیند.
    8- آنچه دلم خواست نه آن شد / آنچه خدا خواست همان شد.
    9- آنچه رشته بودم پنبه شد. >>> زحماتم به هدر رفت.
    10- آنچه شیران را کند روبه مزاج / احتیاج است احتیاج است احتیاج.

  28. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #15

    امثال و حکم فارسی

    1- آنچه خوار آید یک روز به کار آید. >>> آنچه کوچک و کم ارزش به نظر می رسد روزی به درد خواهد خورد.
    2- آنچه می گویم به قدر فهم توست. (مردم اندر حسرت فهم درست ... )
    3- انچه نصیب است نه کم می دهند / ور نستانی به ستم می دهند.
    4- آن خشت بود که پر توان زد. (لاف از سخن چو در توان زد ... )
    5- آن درسی که تو خوانده ای ما از بر کرده ایم. >>> آنچه تو می دانی ما بهتر از آن را می دانیم و فریب تو را نخواهیم خورد.
    6- آن ذره که در حساب ناید ماییم. >>> خیلی حقیر و کوچک هستیم.
    7- آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.
    8- آن را که عقل دادی چه ندادی و آن را که عقل ندادی چه دادی ؟!
    9- آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. >>> آن وضع تغییر کرد و فرصت تمام شد.
    10- آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت. >>> آن وضع تغییر کرد و فرصت تمام شد.

  30. سپاس


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ