مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
از بهار
حظِّ تماشایی نچشیدیم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.
□
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه*ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدانگونه که عشق را نماز می بریم، ــ
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
درآمیختن می*خواهم.
دی ماه ۱۳۵۱
از دفتر« ابراهیم در آتش»-احمد شاملو
علاقه مندی ها (Bookmarks)