Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 51

موضوع: ایرانیان بدانند!

  1. #16
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    ممنون میشم دوست های عزیز! ازتون التماس میکنم اگر این بحث ها رو تموم کنید و به جاش دربارهی تمدن های گذشته و یا چیز های مهمشون اطلاعات بزارین!
    پ.ن:ممنون میشم اگر هر کسی پست های بی ربط خودش رو پاک کنه!
    (..................)
    You can fly...
    maybe You dont have wings...just like me. but with your gold heart!!! yes! you can.
    come in my dream....


  2. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #17
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    بشه ها این یه تمدن بسیار کوچیک بوده که فکر نکنم کسی زیاد بشناستش اما خب من این رو دربارش پیدا کردم:
    تمدن اکد
    حکومت سومری ها قريب 700 سال ادامه داشت تا اينکه حدود 2300 سال قبل از ميلاد فردی بنام سارگون اول اکدی بر عليه پادشاهان سومر شوريد و توانست تمام شهرهای بين النهرين را به تصرف خود درآورد.
    بعد از اينکه سارگون تمام بين النهرين را تصرف کرد، به کشورهای همسايه از جمله عيلام و آشور حمله کرد و پس از شکست آنها، اولين امپراطوری تاريخ را بنا نهاد. اما حکومت اکدی ها زياد دوام نياورد و با مرگ سارگون هرج و مرج تمام کشور را فرا گرفت.
    عيلاميان از اين موقعيت استفاده کرده به تلافی حمله سارگون، به اکد تاختند. بعد از سقوط امپراطوری اکد، عيلاميان به کشور خود بازگشتند و شوش را پايتخت خود قرار دادند.



    پيکره برنزي سارگون اول
    اين داستان بارها و بارها در تاريخ تکرار شده است که بعد از مرگ يک پادشاه مقتدر، برای تصاحب قدرت و جانشينی، ميان بازماندگان جنگ داخلي در مي گيرد و هنگامی که هرج و مرج تمام مملکت را فراگرفت، همسايگان و دشمنان برای گرفتن انتقام يا به طمع ثروت به آنها حمله مي کنند.
    با مرگ سارگون اول، قبايل وحشی چادر نشين از صحرای عرب به جنوب بين النهرين حمله کردند. اين قبايل به مرور زمان که با تمدن پيشرفته سومر و اکد آشنا شدند، شهر بابل را بنا کردند و نسل های بعدی تمدن باشکوه بابل را بوجود آوردند.

  4. 7 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #18
    Registered User Naruto_Gaara آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل سکونت
    Near Moon*Near God
    نگارشها
    1,719

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط kenji نمایش پست ها
    این رو یه جا دیگه پست دادم! ولی جاش اینجا بود!واسه همین دوباره گذاشتم!

    متن وصیتنامه کوروش کبیر:
    اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد.
    اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
    مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
    ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
    هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
    کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
    اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
    توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .
    افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
    امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
    همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
    بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
    زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
    هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .
    عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
    بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .
    خشایارشا پسر کوروش بوده درسته پس این یعنی چی؟

    مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

    این حرفای کوروش به خشایار و بغیه س ولی اینجا متوجه نشدم منظور چیه!!!!!!

  6. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #19
    Registered User lordsohrab آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    Somewhere I don't Belong
    نگارشها
    445

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Naruto_Gaara نمایش پست ها
    خشایارشا پسر کوروش بوده درسته پس این یعنی چی؟

    مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

    این حرفای کوروش به خشایار و بغیه س ولی اینجا متوجه نشدم منظور چیه!!!!!!
    خشایارشا فرزند شاهزاده آتو سا و شاهنشاه داریوش برزگ بوده و نوه شاهنشاه کوروش بزرگ...نه فرزند او

  8. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #20
    Registered User Naruto_Gaara آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل سکونت
    Near Moon*Near God
    نگارشها
    1,719

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم
    کوروش پسر نداشت؟! (که نوه دختریش شاه شد!)
    بس که سا سو ر میکنن و اطلاعات کمه خیلیا مثه من این چیزارو نمیدونن باعث شرمندگیه منه

    فتح مصر توسط کوروش خیلی جالبه که خلاصه ش اینه هیچ وقت یادم نمیره قبل حمله به مصر در مورد مذهب و اعقاید و... اون کشور بررسی کرد وقتی فهمید مصری ها موش گربه و... رو خدای خودشون میدونن
    برای ورود به شهر ها اول سپاه این حیونارو قرار میدادن مصریا وقتی خدایان خودشونو میدیدن

    دروازه هارو باز میکردن و اینطوری خیلی راحت شهرهارو یکی پس از دیگری فحت میکرد وسعی میکرد تا اونجا که میتونه خون ریزی نشه بعد فتح هم همنطور که تو پستای قبل گفته شد وارد اماکن مقدس و معابد میشد و به خدایان اونا احترام میکرد

    این کارو با بابل هم کرد و بدونه خون ریزی تونست مردم اونجارو وفادار به خودش کنه
    ویرایش توسط Naruto_Gaara : 07-30-2010 در ساعت 12:33 AM

  10. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #21
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    بله کوروش خیلی باهوش بوده و باید این نکته رو هم یاد اوری کرد که:
    کوروش بزرگ بسیار جوانمردانه میجنگید. او وقتی سرزمینی را میگرفت با مردم ان به مهربانی رفتار میکرد و به عقاید و دین انان احترام میگذاشت. کوروش معمولا سعی میکرد که جلوی خونریزی را بگیرد.
    در ضمن داستان تولد کوروش رو شنیدین که چقدر جالب بوده؟:
    درباره ی تولد کوروش بزرگ موسس سلسله ی هخامنشی افسانه های عجیبی وجود دارد. مادر کوروش دختر استیاگ پادشاه ماد بود. می گویند شبی استیاگ در خواب میبیند که از شکم دخترش. درخت انگوری روییده و سایه اش را بر تمام قلمرو انداخته است. وقتی او خوابش را برای خوابگزاران تعریف میکند و تعبیر ان را جویا میشود انان میگویند که دخترش پسری به دنیا خواهد اورد که سلطنت او را از بین خواهد برد. به همین دلیل استیاگ دخترش را که در ان زمان باردار بود به زندان می اندازد. وقتی زمان زایمان فرا میرسد استیگ از یکی از نزدیکانش میخواهد که نوزاد را بکشد ولی او این کار را نمیکند و کوروش پنهان از خشم پدربزرگش بزرگ میشود و سر انجام حکومت او را نابود میکند اما او را نمیکشد.
    ویرایش توسط Gaara kazekage : 07-28-2010 در ساعت 11:19 AM

  12. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #22
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    این پست رو عوض کردم. چون به نظرم این توضیح بهتر بود:


    تمدن بابل و آشور

    درحاليكه تمدن بابل در جنوب بين النهرين شكل مي گرفت، قوم وحشي و جنگجوي آشور به شمال بين النهرين حمله و آنجا را تصرف كردند. آشوريان با غارت ثروت همسايگان و بيگاري گرفتن اسيران، براي خود كاخ هاي بزرگي در شهرهاي آشور، نمرود و نينوا ساختند.
    سالهای سال تمدن های عيلام، بابل و آشور با يكديگر مي جنگيدند. در يکي از اين جنگها، عيلامي ها توانستند آشوريان و بابليان را شکست دهند و بخشي از سرزمين آنها را تحت سيطره امپراطوري خود در بياورند. پس از گذشت چند قرن، سرانجام آشوريان و بابليان توانستند مناطق از دست داده را دوباره باز پس گيرند.

    يکی از معروفترين پادشاهان بابل، حمورابی نام داشت. در زمان حکومت اين پادشاه (حدود 1800 سال قبل از ميلاد) بابل به شهري بزرگ و مترقی تبديل شد و جمعيت زيادی برای سکونت به بابل آمدند، بطوريکه پس از مدتی اين شهر پرجمعيت به سختی اداره می شد. به همين دليل و برای برقراری نظم، به دستور پادشاه (حمورابی) قوانينی را روی سنگ بزرگی نوشتند و آن را در ميدان شهر قرار دادند تا همه مردم آن را ببينند و دستوراتش را رعايت کنند.
    حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند.
    متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند.



    لوح حمورابی- پادشاه در مقابل خدای بابل ايستاده تا قوانين را از او بگيرد
    پس از حمورابي، حاكم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.
    با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهی به کشور های همسايه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد.
    او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...»
    از ديگر پادشاهان آشور می توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشوربانی پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشوربانی پال در نينوا کاخهای مجلل و باشکوهی ساختند و در ورودی اين کاخ ها، مجسمه های غول پيکری از موجودات افسانه ای بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه های باشکوه که به شکل گاو های بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده می کردند.
    طرح جالبی که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحی کامل و بدون نقص مشاهده می شود.
    آشوريان داخل قصرهايشان نقش های برجسته زيادی حکاکی مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوی وحشي، و جنگجويی و علاقه آنها را به شکار نشان می دهد.
    ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش های برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند.

    لاماسو - مجسمه غول پيکر به شکل گاو بالدار با سر انسان
    آشور باني پال در حال شکار شير – نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد
    محل نگهداري فعلي: موزه انگليس
    از آنجا که خوی جنگجويی آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه قلمرو خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستانی عيلامی را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد).
    در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد».
    اين ويرانگری و کشتار بی رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختی از آشوريان بگيرند.

    ویرایش توسط Gaara kazekage : 08-01-2010 در ساعت 11:24 AM

  14. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #23
    مدير بخش دانلود persian gulf آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2009
    محل سکونت
    *
    نگارشها
    1,181

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Naruto_Gaara نمایش پست ها
    که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم
    کوروش پسر نداشت؟! (که نوه دختریش شاه شد!)
    بس که سا سو ر میکنن و اطلاعات کمه خیلیا مثه من این چیزارو نمیدونن باعث شرمندگیه منه
    فتح مصر توسط کوروش خیلی جالبه که خلاصه ش اینه هیچ وقت یادم نمیره قبل حمله به مصر در مورد مذهب و اعقاید و... اون کشور بررسی کرد وقتی فهمید مصری ها موش گربه و... رو خدای خودشون میدونن
    برای ورود به شهر ها اول سپاه این حیونارو قرار میدادن مصریا وقتی خدایان خودشونو میدیدن
    دروازه هارو باز میکردن و اینطوری خیلی راحت شهرهارو یکی پس از دیگری فحت میکرد وسعی میکرد تا اونجا که میتونه خون ریزی نشه
    بعد فتح هم همنطور که تو پستای قبل گفته شد وارد اماکن مقدس و معابد میشد و به خدایان اونا احترام میکرد
    این کارو با بابل هم کرد و بدونه خون ریزی تونست مردم اونجارو وفادار به خودش کنه
    تاریخ ایران زمین از دورترین دوران تا سال ۶۲۸ میلادی
    RAR [29 PDF] : 8.05 Mb
    اخطار : محتوای ویژه کاربران
    برای دیدن این محتوا باید وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید.
    تو زمینه تاریخ مخصوصا تاریخ ایران زمین حقیقت محض وجود نداره پس دنبالشم نباشید !!
    با مطالعه منابع مختلف میتونید یکمی به حقیقت نزدیک بشید .

    برگرفته از ایران تاریخ
    دکتر امیرحسین////خنجی\\\\
    ویرایش توسط persian gulf : 07-30-2010 در ساعت 11:06 PM

  16. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #24
    Registered User lordsohrab آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    Somewhere I don't Belong
    نگارشها
    445

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Naruto_Gaara نمایش پست ها
    که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم
    کوروش پسر نداشت؟! (که نوه دختریش شاه شد!)
    بس که سا سو ر میکنن و اطلاعات کمه خیلیا مثه من این چیزارو نمیدونن باعث شرمندگیه منه

    فتح مصر توسط کوروش خیلی جالبه که خلاصه ش اینه هیچ وقت یادم نمیره قبل حمله به مصر در مورد مذهب و اعقاید و... اون کشور بررسی کرد وقتی فهمید مصری ها موش گربه و... رو خدای خودشون میدونن
    برای ورود به شهر ها اول سپاه این حیونارو قرار میدادن مصریا وقتی خدایان خودشونو میدیدن

    دروازه هارو باز میکردن و اینطوری خیلی راحت شهرهارو یکی پس از دیگری فحت میکرد وسعی میکرد تا اونجا که میتونه خون ریزی نشه بعد فتح هم همنطور که تو پستای قبل گفته شد وارد اماکن مقدس و معابد میشد و به خدایان اونا احترام میکرد

    این کارو با بابل هم کرد و بدونه خون ریزی تونست مردم اونجارو وفادار به خودش کنه
    با پوزش که من همیش اینجا ایراد میگیرم مصر رو خود شاهنشاه کوروش فتح نکرد بلکه پسر ارشد او شاهنشاه کمبوجیه که در زمان شاهنشاهی پدر به عنوان فرمانروای بابل منصوب شده بود این کار رو انجام داد.
    اون بخش در مورد موش و اینا هم فکر می کنم یه افسانه غیر معتبر هستش مصری ها موش رو خدا نمی دونستند و آیین آنها نیز به مانند آیین اقوام هندو-اروپایی آیینی چند خدایی و اسطوره ای بود(به احتمال زیاد به دلیل برقراری تماسشون با اقوام هندو-اروپایی)

  18. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #25
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    اقوام آريايي

    حدود 2000 سال قبل از ميلاد گروهی از مردم شمال فلات ايران بخاطر يخبندانهای فصلی و برای بدست آوردن چراگاه های کافی برای دام هايشان، بسوی سرزمين هاي گرم جنوب مهاجرت کردند. اين مردم که آريايی نام داشتند در چند مرحله و بصورت گروه های جداگانه وارد فلات ايران و به تدريج جايگزين ساکنان قبلي شدند.
    اقوام آريايی، سرزمينی را که وارد آن شده بودند، ايران يعنی سرزمين آريايی ها ناميدند. گروهی از آريايي ها بنام مادها در غرب، گروهی ديگر بنام پارس ها در جنوب (نزديک عيلامي ها) و گروه سوم بنام پارت ها در شمال شرقی ايران فعلی سكني گزيدند.
    همانطور که گفته شد، قبل و همزمان با ورود آريايی ها، اقوام ديگری در ايران سكونت داشتند. از اين اقوام دارای تمدن (مثل جيرفت و مارليک و...) آثار اندكي بجا مانده است كه باستان شناسان سعی دارند اطلاعات بيشتری درباره آنها بدست آورند.
    آريايي ها در ازاي کمک به پادشاهان عيلام در جنگ با آشوريان اجازه يافتند تا شهري براي خود بنا کنند؛ به اين ترتيب پارسها و مادها با گسترش نفوذ خود به سرزميني دست يافتند که بعدها به ميهن هميشگي آنها تبديل شد.

    در اين دوران پيامبري بنام زرتشت ميان آريايي ها ظهور کرد. او مردم را به پيروي از اهورامزدا و جنگ با اهريمن (مظهر زشتي و دروغ) دعوت مي کرد.
    اين پيامبر الهي تعليمات خود را بر سه پايه
    «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک» بنا نهاد و اعتقاد به حيات دوباره (معاد) را در ميان پيروان خود تبليغ کرد.
    اعتقادات و انديشه هاي زرتشت در گذر زمان در مجموعه اي بنام اوستا گردآوري شده است
    با نابودي عيلاميان، قوم ماد که حامي خود را از دست داده بود، بارها از جانب آشوريان مورد هجوم واقع شد تا اينکه قبيله های مختلف ماد در دهکده ای بنام هگمتانه (اکباتان يا همدان امروزی) گرد هم آمدند و فردی بنام ديا اُکو را به فرمانروايي خود برگزيدند. بدين ترتيب اولين حكومت مادها بوجود آمد. با گسترش دولت ماد، هگمتانه به صورت شهري بزرگ در آمد و به عنوان پايتخت مادها انتخاب شد. پس از چندی، ديگر اقوام ايرانی (پارت ها و پارس ها) هم با مادها متحد شدند و توانستند دولتی بسيار قوی بوجود آورند.
    با مرگ آشورباني پال (حدود 612 قبل از ميلاد)، نوه ديا اکو بنام هُوَخْشَتْرَه با پادشاه بابل (نابوپولوسار) متحد شد و بسوی آشور لشگر کشيد. آنها پس از جنگ های طولانی توانستند آشوريان را شکست دهند. هوخشتره و پادشاه بابل در خرابه هاي آشور پيماني را امضا کردند و براي تحکيم اين اتحاد، هوخشتره دختر خود آميتيس را به عقد پسر پادشاه بابل يعني بخت النصر در آورد. پس از آن سپاهيان ماد و بابل بسوي قلب امپراطوري آشور تاختند و در جنگي خونين نينوا را به تلي از خاک تبديل کردند. با سقوط نينوا، امپراطوري عظيم آشوريان که زماني نامش لرزه بر اندام همگان مي افکند، بسرعت و براي هميشه از هم فروپاشيد. پس از آن مادها و بابلي ها قلمرو آشوريان را بين خود تقسيم کردند. در زمان پادشاهی هوخشتره، ايرانيان توانستند بزرگترين پادشاهی غرب آسيا را بوجود آوردند.



    قلمرو ايران در زمان پادشاهي هوخشتره
    با سقوط دولت آشور، بابلي ها هم تصميم به کشورگشايی گرفتند. بخت النصر که به جاي پدر بر تخت پادشاهي نشسته بود، فرمان حمله به فينيقيه (لبنان و فلسطين امروزي) را صادر کـــرد. او در اين لشگر کشـی، اورشليم را به خاک و خون کشيـد و پس از خراب کـردن معبد حضرت سليمان، تعداد زيادی از يهوديان را اسير کرد و با خود بعنوان برده به بابل آورد.
    بخت النصر در يکي از كتيبه هايش آورده: «فرمان دادم صدهزار چشم از كاسه درآورند و صدها هزار قلم پا را بشكنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان كوفتم كه ديگر بانگ زنده اي از آنها برنخيزد.»
    بخت النصر در عين حال كه به فتوحاتش ادامه مي داد، از توسعه و شكوه شهر بابل غافل نبود. به دستور او دورتادور شهر بابل را حصار بزرگی ساختند که ورودی آن از طريق دروازه ايشتار بود. او همچنين دستور احداث زيگوراتي عظيم را صادر کرد و مجسمه طلايي بسيار بزرگي از مردوک، خداي شهر بابل را ساخته و داخل معبد قرار داد. پس از آن پادشاهان بابل با حضور در معبد و گرفتن دستهاي مجسمه، خود را پادشاه بابل مي خواندند.



    کاخ مجلل بخت النصر

  20. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #26
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    نگارشها
    625

    ایرانیان بدانند!

    .
    حماسه مقاومت سردار ایرانی با یاران اندکش در مقابل سپاه ده‌ها هزار نفری اسکندر


    آریوبرزن یا آریا برزن از نوادگان فارنابازوس یکی از اشراف زادگان ایران زمین است
    آریوبرزن سردار رشید هخامنشی در زمان داریوش سوم و حمله اسكندر و آخرین فرمانده سلسله هخامنشی بود
    آریوبرزن معروف فرزند ارتابازوس بود ارتابازوس نیز جزء اشراف زادگان به حساب می امد واز احترام زیادی نزد داریوش 3 برخوردار بود
    زمان دقیق تولد آریوبرزن دقیقا مشخص نیست اما برخی مورخان بر این عقیدا هستند که او در سال 368 قبل از
    میلاد به دنیا امده است، آریوبرزن فرمانده پرسیس بود.پرسیس جنوب استان فارس ایران امروزی بوده است
    بنا بر عقیده مورخان اینکه شخصی به فرمانداری پرسیس و پرسپولیس منصوب شود بسیار شگفت انگیز و قابل
    توجه است.به نظر میرسد چنین مقامی در گذشته وجود نداشته و این 2 شهر شخصا توسط خود داریوش سوم
    اداره میشده است.
    داریوش سوم کسی بود که در زمانی بر تخت پادشاهی تکیه زد که امپراتوری ایران مشکلات زیادی را احساس
    میکرد و او به مردی احتیاج داشت که مورد اعتماد او یاشد تا در زمانی که او در دربار نیست شخصی مورد اعتماد او
    حاضر باشد.
    فرمانداری آریوبرزن در پرسپولیس فقط و فقط یک دلیل میتواند داشته باشد،او فردی بسیار قوی بوده است که از
    پشتیبانی و حمایت داریوش سوم برخوردار بوده است

    اما داستان حماسه معروف سردار آریو برزن این چنین شکل گرفت:

    بر پایه یادداشتهای روزانه "كالیستنس " مورخ رسمی اسكندر، 12 اوت سال 330 پیش از میلاد، نیروهای این فاتح
    مقدونی در پیشروی به سوی "پرسپولیس" پایتخت آن زمان ایران، در یك منطقه كوهستانی صعب العبور (دربند
    پارس، تكاب در كهگیلویه.این محل معبری بود كه از پارس به شوش می رفت) با یك هنگ ارتش ایران (1000 تا
    1200 نفر) به فرماندهی ژنرال «آریو برزن » رو به رو شدند
    اسكندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش كرد : بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه
    رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و خود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان كهگیلویه را در
    پیش گرفت
    ان هنگام که اسکندر بر تنگه تکاب وارد شد، سردار آریو برزن را به اتنظار خود دید ،گروهی در بالای تنگه با
    شمشیرهای اخته و گروهی بر فراز معبر سنگها و گروهی دیگر با فلاخن ( ابزار پرتاب سنگ) و تیر و کمان بر انان
    فرود می امدند
    وقتی اسكندر به آنجا رسید حملات سختی كرد اما كاری از پیش نبرد و سربازانش سپر را بر سر گذاشته و عقب
    نشینی كردند.در حالیكه اسكندر فكر میكرد بی هیچ قربانی آنجا را تسخیر میكند...عرصه بر اسکندر تنگ شده
    بود،شکست را روبروی خود می دید.
    اما در این بین چوپانی از مردمان لیکیه که به دست اسکندر اسیر بود ،ازادی خویش را با نشانی از بیراه و با یک
    خیانت با وی معامله کرد....ه
    اسکندر بدین طریق خود و سپاهیان را به پشت لشگر ایرانیان رسانید ، انان را دور زده و به شکل نعل اسبی از دو
    جهت انان را محاصره نمود
    آریو برزن بی پروا بر انان تاخت و با معدود یاران باقی مانده حلقه محاصره را شكافت
    آریو برزن به سوی پارسه رفت تا خود را زودتر از آنان به پایتخت برساند و مردم این شهر را نجات دهد که در میانه راه
    با لشکری دیگر از اسکندر که از پیش بر جلگه پارس اسکان یافته بودند مواجه شد ..... راه دیگری نبود ، سردار
    پارسی نبرد را اغاز نمود جنگی سهمگین در گرفت. یوتاب خواهر آریو برزن و سردار داریوش سوم در جنگ با
    اسکندر،همراه با برادر خود پا به پا جنگید.

    آریو برزن رشید حاضر به تسلیم نشد ، از جان خود گذشته وبه صفوف مقدونی ها زد .....

    مورخ اسكندر نوشته است كه اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا (كردستان كنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود،
    شكست مان قطعی بود. در "گاوگاملا" با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز كه
    درحال پیروز شدن بر ما بودند ؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت
    شمال شرقی ایران فرار كرده بود و « آریو برزن » در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی
    ادامه داده بود

    آریو برزن در نزدیکی های تخت جمشید به دفاع ازمیهن اقدام نمود ، مقاومتی بی نظیراز خود نشان داد
    در آن روز ژنرال آریو برزن دلیرانه از سرزمین خود پاسداری كرد،همان گونه که بارها برای دفاع از سزمین آریایی خود
    جنگیده بود
    فرمانده دلیر آنقدر جنگید تا خود و سربازانش شرافتمندانه بر خاك افتادند..و خاطره این جدال بر صفحه تاریخ باقی
    ماند.
    لازم به یادآوری است که یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان
    برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و
    به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.

    در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول امده که در آخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بود
    که تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود (شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده
    تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.
    )) اسکندر نیز در جواب او گفته بود (شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.))
    ولی آریو برزن جواب داده بود (پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم))
    و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.
    و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.
    پس از مرگ او را در همان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس"


    نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد
    که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعهٔ تاریخی بسیار همانند یکدیگرند.
    از شباهت‌های مرگ لئو نیداس با آریوبرزن این است که هر دو در راه محافظت از یک معبر مردند و
    لئونیداس نیز مانند آریوبرزن حاضر به تسلیم نشدو خشایارشا دستور داده بود او را آن قدر با تیر و نیزه زدند
    تا از پا در آمد.و به دلیل همین شباهت در از خودگذشتگی او و آریوبرزن بود که اسکندر دستور داده بود روی قبر آریوبرزن بنویسند به "یاد لئونیداس".


    آریو برزن و مردانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس پادشاه اسپارتی ها كه در اوت سال 480 پیش از میلاد،
    در برابر ارتش خشایارشاه در تنگه ترموپیل ، كه آن هم در ماه اوت روی داد، مقاومت خود را به همان گونه در برابر
    اسكندر آغاز كرده بودند. اما میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» تفاوت در این است؛ كه یونانیان
    در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یك پارك و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین
    سخنانش را بر سنگ حك كرده اند :ای رهگذر، به مردم لاكونی ( اسپارت ) بگو كه ما در اینجا به خون خفته ایم تا
    وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت كرده باشیم( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد).

    ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست
    در طی دو یا سه سال اخیر تندیس این سردار ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب
    شده است

    آریو برزن یکی از وطن پرست ترین فرمانده هان ایران زمین بود کسی که تا حد مرگ مقابل اسکندر جنگید، اما
    نتوانست مانع پیروزی او و همچنین به اتش کشیدن و ویرانی پرسپولیس که پایتخت امپراتوری ایران ان زمان بود
    بشود
    دلاوری های ژنرال آریو برزن، یكی از فصول تحسین برانگیز تاریخ وطن ما را تشكیل می دهد و نمونه ای از جان
    گذشتگی ایرانی ها در راه میهن رانشان می دهد.
    ویرایش توسط Asura : 12-16-2010 در ساعت 05:05 AM

  22. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #27
    Registered User ASUMA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    محل سکونت
    جهنم همینجاست به جان خودم
    نگارشها
    4,020

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    اینا رو که میخونم به خودم میبالم واقعا ....

    وای که ایرانی ها چه اساطیری بودند ....
    vi veri veniversum vivus vici
    به قدرت حقیقت ، من جهان هستی رو فتح میکنم

  24. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #28
    Registered User e-ntei آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    محل سکونت
    In My Darkest Hour
    نگارشها
    462

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asura نمایش پست ها
    .
    حماسه مقاومت سردار ایرانی با یاران اندکش در مقابل سپاه ده‌ها هزار نفری اسکندر


    آریوبرزن یا آریا برزن از نوادگان فارنابازوس یکی از اشراف زادگان ایران زمین است
    آریوبرزن سردار رشید هخامنشی در زمان داریوش سوم و حمله اسكندر و آخرین فرمانده سلسله هخامنشی بود
    آریوبرزن معروف فرزند ارتابازوس بود ارتابازوس نیز جزء اشراف زادگان به حساب می امد واز احترام زیادی نزد داریوش 3 برخوردار بود
    زمان دقیق تولد آریوبرزن دقیقا مشخص نیست اما برخی مورخان بر این عقیدا هستند که او در سال 368 قبل از
    میلاد به دنیا امده است، آریوبرزن فرمانده پرسیس بود.پرسیس جنوب استان فارس ایران امروزی بوده است
    بنا بر عقیده مورخان اینکه شخصی به فرمانداری پرسیس و پرسپولیس منصوب شود بسیار شگفت انگیز و قابل
    توجه است.به نظر میرسد چنین مقامی در گذشته وجود نداشته و این 2 شهر شخصا توسط خود داریوش سوم
    اداره میشده است.
    داریوش سوم کسی بود که در زمانی بر تخت پادشاهی تکیه زد که امپراتوری ایران مشکلات زیادی را احساس
    میکرد و او به مردی احتیاج داشت که مورد اعتماد او یاشد تا در زمانی که او در دربار نیست شخصی مورد اعتماد او
    حاضر باشد.
    فرمانداری آریوبرزن در پرسپولیس فقط و فقط یک دلیل میتواند داشته باشد،او فردی بسیار قوی بوده است که از
    پشتیبانی و حمایت داریوش سوم برخوردار بوده است

    اما داستان حماسه معروف سردار آریو برزن این چنین شکل گرفت:

    بر پایه یادداشتهای روزانه "كالیستنس " مورخ رسمی اسكندر، 12 اوت سال 330 پیش از میلاد، نیروهای این فاتح
    مقدونی در پیشروی به سوی "پرسپولیس" پایتخت آن زمان ایران، در یك منطقه كوهستانی صعب العبور (دربند
    پارس، تكاب در كهگیلویه.این محل معبری بود كه از پارس به شوش می رفت) با یك هنگ ارتش ایران (1000 تا
    1200 نفر) به فرماندهی ژنرال «آریو برزن » رو به رو شدند
    اسكندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش كرد : بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه
    رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و خود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان كهگیلویه را در
    پیش گرفت
    ان هنگام که اسکندر بر تنگه تکاب وارد شد، سردار آریو برزن را به اتنظار خود دید ،گروهی در بالای تنگه با
    شمشیرهای اخته و گروهی بر فراز معبر سنگها و گروهی دیگر با فلاخن ( ابزار پرتاب سنگ) و تیر و کمان بر انان
    فرود می امدند
    وقتی اسكندر به آنجا رسید حملات سختی كرد اما كاری از پیش نبرد و سربازانش سپر را بر سر گذاشته و عقب
    نشینی كردند.در حالیكه اسكندر فكر میكرد بی هیچ قربانی آنجا را تسخیر میكند...عرصه بر اسکندر تنگ شده
    بود،شکست را روبروی خود می دید.

    اما در این بین چوپانی از مردمان لیکیه که به دست اسکندر اسیر بود ،ازادی خویش را با نشانی از بیراه و با یک
    خیانت با وی معامله کرد....ه
    اسکندر بدین طریق خود و سپاهیان را به پشت لشگر ایرانیان رسانید ، انان را دور زده و به شکل نعل اسبی از دو
    جهت انان را محاصره نمود
    آریو برزن بی پروا بر انان تاخت و با معدود یاران باقی مانده حلقه محاصره را شكافت
    آریو برزن به سوی پارسه رفت تا خود را زودتر از آنان به پایتخت برساند و مردم این شهر را نجات دهد که در میانه راه
    با لشکری دیگر از اسکندر که از پیش بر جلگه پارس اسکان یافته بودند مواجه شد ..... راه دیگری نبود ، سردار
    پارسی نبرد را اغاز نمود جنگی سهمگین در گرفت. یوتاب خواهر آریو برزن و سردار داریوش سوم در جنگ با
    اسکندر،همراه با برادر خود پا به پا جنگید.

    آریو برزن رشید حاضر به تسلیم نشد ، از جان خود گذشته وبه صفوف مقدونی ها زد .....

    مورخ اسكندر نوشته است كه اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا (كردستان كنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود،
    شكست مان قطعی بود. در "گاوگاملا" با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز كه
    درحال پیروز شدن بر ما بودند ؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت
    شمال شرقی ایران فرار كرده بود و « آریو برزن » در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی
    ادامه داده بود

    آریو برزن در نزدیکی های تخت جمشید به دفاع ازمیهن اقدام نمود ، مقاومتی بی نظیراز خود نشان داد
    در آن روز ژنرال آریو برزن دلیرانه از سرزمین خود پاسداری كرد،همان گونه که بارها برای دفاع از سزمین آریایی خود
    جنگیده بود
    فرمانده دلیر آنقدر جنگید تا خود و سربازانش شرافتمندانه بر خاك افتادند..و خاطره این جدال بر صفحه تاریخ باقی
    ماند.
    لازم به یادآوری است که یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان
    برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و
    به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.

    در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول امده که در آخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بود
    که تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود (شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده
    تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.
    )) اسکندر نیز در جواب او گفته بود (شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.))
    ولی آریو برزن جواب داده بود (پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم))
    و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.
    و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.
    پس از مرگ او را در همان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس"

    نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد
    که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعهٔ تاریخی بسیار همانند یکدیگرند.
    از شباهت‌های مرگ لئو نیداس با آریوبرزن این است که هر دو در راه محافظت از یک معبر مردند و
    لئونیداس نیز مانند آریوبرزن حاضر به تسلیم نشدو خشایارشا دستور داده بود او را آن قدر با تیر و نیزه زدند
    تا از پا در آمد.و به دلیل همین شباهت در از خودگذشتگی او و آریوبرزن بود که اسکندر دستور داده بود روی قبر آریوبرزن بنویسند به "یاد لئونیداس".


    آریو برزن و مردانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس پادشاه اسپارتی ها كه در اوت سال 480 پیش از میلاد،در برابر ارتش خشایارشاه در تنگه ترموپیل ، كه آن هم در ماه اوت روی داد، مقاومت خود را به همان گونه در برابر
    اسكندر آغاز كرده بودند. اما میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» تفاوت در این است؛ كه یونانیان
    در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یك پارك و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین
    سخنانش را بر سنگ حك كرده اند :ای رهگذر، به مردم لاكونی ( اسپارت ) بگو كه ما در اینجا به خون خفته ایم تا
    وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت كرده باشیم( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد).

    ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست
    در طی دو یا سه سال اخیر تندیس این سردار ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب
    شده است

    آریو برزن یکی از وطن پرست ترین فرمانده هان ایران زمین بود کسی که تا حد مرگ مقابل اسکندر جنگید، اما
    نتوانست مانع پیروزی او و همچنین به اتش کشیدن و ویرانی پرسپولیس که پایتخت امپراتوری ایران ان زمان بود
    بشود
    دلاوری های ژنرال آریو برزن، یكی از فصول تحسین برانگیز تاریخ وطن ما را تشكیل می دهد و نمونه ای از جان
    گذشتگی ایرانی ها در راه میهن رانشان می دهد.
    من خیلی خوش حالم که اسم همچین سردار رشیدی رو روی من گذاشتند , واقعا افتخار می کنم به گذشته ایران
    . I'd Яather Be Hated ᖷor Who I Am, Than Loved For Who I Am Иot
    http://forums.animparadise.ca/forumdisplay.php?f=97
    www.nevaak.ir

  26. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #29
    کاربر افتخاری فروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    نگارشها
    625

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    کاش تو این روزا که روزای غم و اندوهه کمی هم به خاطر این سردار میهن‌دوست ایرانی اشک بریزیم...
    حقیقتن غرورانگیزه که ما همچین انسان‌هایی درایران داشتیم...
    در تاریخ ثبت شده که در چنین روزهایی انسان آزاده‌ی دیگری به نام حسین بوده که حماسه‌ای مشابه رو آفریده...
    کاش از این فرصت استفاده کنیم و به یاد تمام انسان های آزاده تاریخ به خصوص ایرانیان بزرگ تاریخ هم باشیم...

  28. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #30
    vegeku
    Guest

    پاسخ : ایرانیان بدانند!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Asura نمایش پست ها
    کاش تو این روزا که روزای غم و اندوهه کمی هم به خاطر این سردار میهن‌دوست ایرانی اشک بریزیم...
    حقیقتن غرورانگیزه که ما همچین انسان‌هایی درایران داشتیم...
    در تاریخ ثبت شده که در چنین روزهایی انسان آزاده‌ی دیگری به نام حسین بوده که حماسه‌ای مشابه رو آفریده...
    کاش از این فرصت استفاده کنیم و به یاد تمام انسان های آزاده تاریخ به خصوص ایرانیان بزرگ تاریخ هم باشیم...
    بله حرف شما درست است
    آقا دستتون درد نكنه تاپيك خبلي عالي است من تا الان اين تاپيك را نديده بودم...!!!!؟
    من هم اطلاعات تاريخي خوبي دارم بعدا مي ايم و بهتون ملحق ميشم
    يادمه تا چند سال پيش تو تقويم هاي ايران برخي از مناسبات ها را كه مال قبل اسلام بود مينشتند مثل
    نبرد ها و پادشاه ها و ......
    اما ديكه از اين خبرها نيست ...!!!!
    همشون يا مهماشون حذف شده

    ديدم سوالاتي عجيب و غريب مطرح شده مثلا يكي از دوستان گفته بود " كوروش مگه پسر نداره كه پسر دخترش شاه ميشه؟ "
    چرا داشت دو تا پسر داشت(كمبوجيه و برديا) كه بزرگه كوچكه را براي رسيدن يه پادشاهي ميكشه و.....
    داستانش طولانيه در نهايت داريوش پسر ويشتاسب به پادشاهي ميرسه كه خشايار شاه هم پسر اون و اتوسا (دختر كوروش) است والبته داريوش كبير (به دليل مهم بودن پادشاهي اين فرد اين لقب را دارد)چهار فرزند دارد
    پس از پدر خشايار شاه به پادشاهي ميرسه
    يعني خشايار شاه نوه ي كوروش است نه پسر اون

  30. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ