Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: به تکرار غم نیما

  1. #1
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    به تکرار غم نیما

    قصد دارم که در مورد نیما و کلام نیما کمی بنویسم . کمی بیشتر به شعر و کلام نیما دقت کنیم .

    در اصل بهترین معرفی ، ارائه ی بهرین اشعار نیما هست ، ولیکن یه معرفی کوچولو از کلام نیما ، از ویژیگی های شعر نیما و از تحولی که نیما در شعر و ادبیات ایران ایجاد کرد ، مورد نیاز هست . برای اینکه به صورت چند جانبه از شعر و کلام نیما لذت برد ، باید ویژگی های شعر نیما رو به طور مناسب شناخت . باید دانست که زمان خوانش شعر نیما باید به چه نکاتی توجه کرد .

    نیما نقطه .
    شعر نقطه .
    کلام نقطه .
    لذت بی پایان خلاصه شدن در یک بیت نقطه .
    مجاز نقطه .
    انسان جدید نقطه .

    قصد دارم با هم ببینیم که تنها کار نیما بزرگ و کوچیک کردن بیت ها نبود و صرفا طول ابیات رو بالا پایین نکرد .

    می خواهیم بخوانیم که ...

    - در جهان نیما ما با کلام و زبان و بیان و فضای جدید و ترکیبات و کلمات جدید رو برو می شویم . کلام جدید لازمه و پیش زمینه ی مفاهیم جدید هستند .

    - در جهان نیما انسان با غم های جدیدی رو برو می شه ... دق دقه های انسان جهان نیما کاملا جدید و متفاوت با انسان ادبیات پیش از نیما است .

    - استعارات و تشخیص های شعر و جهان نیما از نظر جنس و نوع کاملا با استعارات و تشخیص های ادبیات پیش از نیما متفاوت هست .

    قبل از نیما را از روی اشعارش بشناسیم . اجازه بدین که کمی پیش زمینه بدم که به زوایای مختلف شعر نیما بهتر توجه کنیم و با هم لذت بیشتری از کلام و بیان نیما ببریم .

    در هم آمیختگی بین شعر و شاعر :

    بدون اغراق ، میزان درهم آمیختگی که بین شعر و شاعر در شعر نیما وجود دارد ، در بین اسلاف ادبیات فارسی بی سابقه ست . نیما صادقانه تر در شعر خودش حضور دارد . حتی حضورش هم متفاوت از حضور شاعران کلاسیک ایران هست ، همین نحوه ی حضور در اشعار شاعران شعر نو بعد از نیما ادامه پیدا می کند . شاید الان منظور من رو از حضور شاعر در شعر متوجه نشوید ولی در ادامه با مثال هایی که از اشعار نیما می زنم منظورم رو واضح تر بیان می کنم . این حضور شامل اندیشه ها ، تفکرات ، دق دقه ها و احساسات شاعر می شوند که بدون تقلید از شاعران ما قبل خود به شیوه ای جدید بیان می شوند . این حضور هم در کیفیت و هم در نحوه ی بیان کاملا جدید هستند . مثلا دق دقه هایی که نیما در شعرش بیان می کند کاملا با دق دقه های شاعران کلاسیک متفاوت هست ( به طور مثال با حافظ و مولوی که اکثر ماها با اشعارشون آشنا هستیم ) . مثلا اگر شما با حافظ و مولوی آشنا باشین ، به سختی می توانید در دیوان های شاعران دیگر حرف ها ، تفکرات و احساس های جدیدی ببینید . نیما برای بیان احساسات و تفکرات جدید و نو نیازمند کلامی جدید و قالبی جدید بود . همان رابطه ای که در ابتدا به آن شاره کردم ، رابطه ی بین تفکرات و کلام . شعر کلاسیک نمی توانست دق دقه ها و دلتنگی های انسان معاصر را به خوبی بازتاب دهد .

    تشخیص، طبیعت و نیما :

    یکی دیگر از ویژگی های برجسته ی شعر نیما ، حضور عناصر طبیعی و جان بخشی است که در اشعار نیما به چشم می خورد . تشخیص شعر نیما حقیقتا یگانه ست و سر آغازی بود برای شعر ایران ، که از آن به بعد چه از طرف پیروان شعر نیما و شعر نو و چه از طرف شاعران سبک کلاسیک مورد تقلید قرار گرفت . این قسمت از ویژگی هایی هست که من به شخصه ازش به شدت لذت می برم . تلفیق شاعر و احساس و با عناصر طبیعی اطراف شاعر و جان بخشی به اشیاء در بستری از فضای سورئالیستی انجام می شود .، این درهم آمیختگی و تلفیق چنان با ظرافت به تصویر کشیده می شوند که خواننده به سختی متوجه حضور عناصر طبیعی به عنوان یک شی خارجی می شود .

    در شعر نو ، زمانی که نیما دست به تشخیص می زند ، اینکار را در بستری جدید و بدیع و متفاوت از گذشته انجام می دهد . جان بخشی به اشیاء در شعر کلاسیک ایران هم وجود داشته است ، ولی در شعر نیما درآمیختگی احساس شاعر با اشیاء و طبیعت حقیقی تر از گذشته است .

    هست شب ، یک شب دم کرده و خاک
    رنگ رخ باخته است .
    باد، نوباوه ای ابر، از برکوه
    سوی من تاخته است .
    هست شب ، همچو ورم کرده تنی گرم دراستاده هوا،
    هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را.
    با تنش گرم ، بیابان دراز
    مرده را ماند درگورش تنگ
    با دل سوخته ی من ماند
    به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب
    هست شب ، آری شب .


    می بینید که شاعر چطور تن تب دارش را با هوای دم کرده ی بیرون درآمیخته کرده ؟ . شما به راحتی متوجه نمی شوید که آیا تن تب دار نیما باعث شده که نیما فضای اطراف را دم کرده و تب دار ببیند و یا تب فضای اطراف باعث ناراحتی و تب دار شدن نیما شده است . اینها از ویژگی های بارز شعر نیماست .
    در کنار این فضا سازی جدید و بدیع نیما در بکارگیری تشخیص ، نیما از توصیف هم به خوبی استفاده می کند ، زمانی که دست به توصیف می زند ، واقعا قصد دارد که فضایی را برای خواننده توصیف کند ، نه همانند شاعری کلاسیکی که به صورت انتزاعی انجام می شود .

    ادامه ...
    به صلیب صدا مصلوبم ای دوست /تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
    شرف نفس من اگه شد قفس من / به سكوت تن ندادم حالا میرم بی‌ كفن
    IPM

  2. 9 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #2
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به تکرار غم نیما

    کلام تازه ی نیمایی :

    از نظر من زبان امروزه ی مردم و البت بیشتر در شعر و نثر مدیون انقلاب نیما در درانداختن طرحی نو برای ابداع کلمات و ترکیبات تازه است . نیما با هوشمندی دایره ی لغات فارسی را افزایش داد و این سنت نیما در پیروان و شاعران بعد از نیما هم به شدت پیگیری شد . دایره ی زبانی که در شعر کلاسیک بعد از گذشت قرن ها خاک گرفته بود و توصیفاتی که به شدت تکراری و مستعمل شده بودند ، همانند : لب و لعل ، قد و سرو ، ماه و روی یار ، شب و گیسوی دلدار و ابرو کمان ، در شعر نیما به کنار گذاشته شدند و بجای اونجا کلمات و ترکیبات جدید تولید شد و به زبان فارسی هدیه شد . اگر در کشوری مثل آلمان فلاسفه مسئولیت تولید کلام و گسترش و نوآوری در زبان را دارند ، در ایران این شاعران هستند که در تاریخچه ی کلامی ایران مسئولیت تولید کلام و گسترش آن را به عهده داشته اند . البت باید یاد آوری بکنم که این ضعف فلسفه ی ایرانی را می رساند .

    نمونه ای از کلمات ابداعی توسط نیما ...

    نوخیزان . غزلباز. نازک اندامان . نهان بین . نهان پرور . بیمارناک . خنده ناک . آغاز دادن . ساز دادن . آواز برداشتن . رنج بستن . رنگ بستن . (منبع :شعر زمان ما)

    وقتی شما ترکیب "آغاز دادن " را می بینید می توانید پتانسیل این کلمه را برای تولید کلمات دیگر و بیان مضامین دیگر پیش بینی کنید . با نگاهی گذرا و کمی تامل می تواند فهمید که چرا نیما نه تنها در شعر بلکه در کلمات هم انقلابی جدید پدید آورد . حتی این انقلاب به دایره ی غم ها و انسان های شعر نیما هم می رسد . دق دقه ها و غم های انسان های جهان نیما جهان شعر ایران در وارد مرحله و دوره ای تازه می کند . غمی که در شعر بعد از نیما پس از سالیان سال همچنان سایه افنکن باقی مانده است .

    انسان جهان نیما :

    بهتر است بعد از این همه اشاره به انسان جهان شعر نیما ، نگاهی به این انسان و دق دقه های شاعر این جهان هم بپردازیم . قصد ندارم که در مورد غم و دق دقه های شاعر توضیحی بدهم بلکه نیت توجه به تفاوت در جنس این دق دقه ها است . این تفاوت هم در جنس و هم در بیان است . هنوز هم چشم نرگس به شقایق نگران است ولی این نگرانی دیگر برای زلف یار ، یا گیسوی به شب مانند دلدار ، یا جوی آب و گل و باغچه نیست . این نگرانی ، یک نگرانی انسان معاصر است ، نگرانی که در بیان و زبانی تازه و با کلماتی بدیع بیان می شود . نگرانی ای که بی پرده و واضح بیان می شود . برای بیان بجای استفاده از استعاره و تشبیه ، سر راست و صادقانه بیان می شود . بدون اینکه نیاز باشد امید به نیت خواجه ببندیم و بگویم که انشاالله نیت خواجه ی شیراز از این بیت خیر بوده و درگیر توجیه ابیات شویم .

    نمونه : این نمونه در اوج ابیات نیما قرار دارد .

    می تراود مهتاب .
    میدرخشد شب تاب
    نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
    غم این خفته ی چند
    خواب در چشم ترم می شکند
    نگران با من استاده سحر
    صبح می خواهد از من
    کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
    بلکه خبر
    در جگر لیکن خاری
    از ره این سفرم می شکند

    نازک آرای تن ساقه گلی
    که به جانش کشتم
    و به جان دادمش آب
    ای دریغا به برم می شکند.

    دست ها می سایم
    تا دری بگشایم
    بر عبث می پایم
    که به در کس آید
    در و دیوار به هم ریخته شان
    بر سرم می شکند.

    می تراود مهتاب
    می درخشد شب تاب
    مانده پای آبله از راه دراز
    بر دم دهکده مردی تنها
    کوله بارش بر دوش
    دست او بر در می گوید با خود: غم این خفته ی چند
    خواب در چشم ترم می شکند

    این شعر نمونه ی کاملی از نکاتی هست که در بالا ذکر کردم ... به این جمله ها بیشتر توجه کنید ...


    می تراود مهتاب . ( چه تشخیص قشنگ و ظریفی داره )

    خواب در چشم ترم می شکند . ( به نظر من یکی از بهترین تعبیرهایی هست که برای نخوابیدن گفته شده، استفاده از فعل غیر مرسوم برای یک نهاد )

    نگران با من استاده سحر ( مقایسه شود با چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد از حافظ ، ایهامی که در نگران وجود داره دقیقا در هر دو بیت یکیست . ولی در ادامه اختلاف در جنس رو متوجه می شیم . )

    نازک آرای تن ساقه گلی، که به جانش کشتم، و به جان دادمش آب، ای دریغا به برم می شکند.( این جمله همراه با این بیت از اخوان ، "داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید ."به نظرم دوتا از شاهکارهای شعر نوی فارسی هستند. )

    غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند ( غم و دق دقه ای که ذکرش در بالا رفت )

    نیما قطعا در این چند جنبه خلاصه نمی شود . ولی من سعی کردم که جبنه هایی که از دید من مهم و جذاب بودند را به طور مختصر بیان کنم و خواننده را در این لذت با خود شریک کنم .
    قصد داشتم که فقط شعرهای نیما را قرار بدم . ولی نگرانی از عدم توجه به جنبه های خاص شعر نیما باعث شد که این مقدمه را در مورد نیما بنویسم .
    ویرایش توسط Huashan : 08-03-2010 در ساعت 01:39 AM

  4. 8 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #3
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به تکرار غم نیما

    یک شعر کمی طنز ناک از نیما ... احتمالا این رو به صورت جوک شنیدین ... ولی باید براتون جالب باشه اگر بدونین که منشأش از شعر نیما بوده ... حد اقل تا جایی که من می دونم ... شعر در مورد میرداماد فیلسوف معروف ایرانی هست ...

    میر داماد ، شنیدستم من،
    که چو بگزید بن خاک وطن
    بر سرش آمد و از وی پرسید
    ملک قبر که :”من رب، من ؟”

    میر بگشاد دو چشم بینا
    آمد از روی فضیلت به سخن:
    اسطقسی ست - بدو داد جواب
    اسطقسات دگر زو متقن .

    حیرت افزودش از این حرف ملک
    برد این واقعه پیش ذوالمن
    که: به زبان دگر این بنده ی تو
    می دهد پاسخ ما در مدفن

    آفریننده بخندید و بگفت :
    " تو به این بنده ی من حرف نزن .
    او در آن عالم هم، زنده که بود،
    حرفها زد که نفهمیدم من ! "

  6. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #4
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به تکرار غم نیما

    در نخستین ساعات شب

    در نخستین ساعت شب،
    این چراغ رفته را خاموش تر کن
    من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی
    راهبردم
    را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
    من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند
    وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر
    دیرگاهی هست می خوانم.
    در بطون عالم اعداد بیمر
    در دل تاریکی بیمار
    چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته
    که بزور دستهای ما به گرد ما
    می روند این بی
    زبان دیوارها بالا.

    یکی دیگه از شعرهای نیما که من دوسش دارم ... از طرفی سنگینی کلام نیما رو هم نداره ولی اکثر المان های شعریش رو داراست ...

  8. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #5
    کاربر افتخاری فروم Huashan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2007
    محل سکونت
    abadan
    نگارشها
    827

    پاسخ : به تکرار غم نیما

    گل سر سبد اشعار نیما ... چنان تعبیر شاعره ای در این جمله ی ساده "تو را من چشم در راهم " قرار داده که انسان دوس داره بارها و بارها زمزمه اش بکنه ... واقعا چه معیاری وجود داره که یک جلمه را شعر بدانیم و یک جمله ی دیگر را نثر ؟، وقتی که نیما با کلام چنان کارهای عجیب و غریبی کرده ...

    تو را من چشم در راهم...
    تو را من چشم در راهم شبا هنگام
    که می گيرند در شاخ «تلاجن*» سايه ها رنگ سياسی
    وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
    تو را من چشم در راهم.
    شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
    در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
    گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
    تو را من چشم در راهم .


    این شعر رو سال های پایانی عمرش سروده ... (خیلی دوست دارم در مورد این شعر حرف بزنم ولی خب، به خودم گفتم حساسیت رو کم کن و نصفه کار پست بزن ... ههه هه هه )


  10. 2 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #6
    Registered User yuki آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نگارشها
    297

    پاسخ : به تکرار غم نیما

    آی آدم ها ....

    آی آدم‌ها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
    یك نفر در آب دارد می‌سپارد جان.
    یك نفر دارد كه دست و پای دائم می‌زند،
    روی این دریای تند و تیره و سنگین كه می‌دانید.
    آن زمان كه مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
    آن زمان كه پیش خود بیهوده پندارید،
    كه گرفتستید دست ناتوان را
    تا توانی بهتر را پدید آرید،
    آن زمان كه تنگ می‌بندید،
    بر كمرهاتان كمربند،
    در چه هنگامی بگویم من؟
    یك نفر در آب، دارد می‌كند بیهوده جان قربان!

    آی آدم‌ها كه بر ساحل بساط دلگشا دارید!
    نان به سفره، جامه‌تان بر تن؛
    یك نفر در آب می‌خواند شما را.
    موج سنگین را به دست خسته می‌كوبد،
    باز می‌دارد دهان، با چشم از وحشت دریده،
    سایه‌‌هاتان را ز راه دور دیده،
    آب را بلعیده در گود كبود و هر زمان بی‌تا بیش افزون،
    می‌كند زین آب‌ها بیرون،
    گاه سر، گه پا.
    ای آدم‌ها!
    او ز راه دور این كهنه جهان را باز می‌پاید،
    می‌زند فریاد و امید كمك دارد؛
    آی آدم‌ها كه روی ساحل آرام در كار تماشایید!
    موج می‌كوبد به روی ساحل خاموش،
    پخش می‌گردد چنان مستی به جا افتاده بس مدهوش،
    می‌رود نعره‌زنان. وین بانگ از دور می‌آید:
    ـ «آی آدم‌ها»...
    و صدای باد، هر دم دلگزاتر،
    در صدای باد، بانگ او رهاتر،
    از میان آب‌های دور و نزدیك
    باز در گوش آید این نداها.
    ـ «آی آدم‌ها»
    "نیما یوشیج"
    Princes of Vampires
    Be Care full...Death is near

  12. 2 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ