Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 16 تا 30 , از مجموع 36

موضوع: نگاهی کوچک به زندگی کاشفان و مخترعان!

  1. #16
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ :ابو ریحان بیرونی

    بیرونی



    ابوریحان محمد بن احمد بیرونی از دانشمندان بزرگ ایران در علوم حکمت و اختر شناسی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مقام شامخ داشت، در سال 326 هچری قمری در حوالی خوارزم متولد شده و از این جهت به بیرونی یعنی خارج خوارزم معروف شده. هیچ اطلاعی در باره اصل و نسب و دوره کودکی بیرونی در دست نیست. نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد. در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث رصد کرد و قبلاٌ با ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کن. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بخارایی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مامون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباریان از کشتن وی در گذشت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمع‌آوری کرد.

    بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه نندنه به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.

    بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نامه سلطان مسعود غزنوی نوشته، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی دررلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل اومر ذوله در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباٌ‌ چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است. علایق بیرونی بسیار گسترده و ژرف بود و او تقریباٌ‌ در همه شعبه های علومی که در زمان وی شناخته شده بودند سخت کار می کرد وی از فلسفه و رشته های نظری نیز بی اطلاع نبود اما گرایش او به شدت به سوی مطالعه پدیده های قابل مشاهده در طبیعت و در انسان معطوف بود در داخل خود علوم نیز بیشتر جذب آن رشته هایی می شد که در آن زمان به تحلیل ریاضی درآمدند. در کانی شناسی، داروشناسی و زبان شناسی یعنی در رشته هایی که در آنها اعداد نقش چندانی نداشتند نیز کارهایی جدی انجام داد اما در حدود نیمی از کل محصولات کار او در اختر شناسی، اختر بینی و رشته های مربوط به آنها بود که علوم دقیقه به تمام معنی آن روزگاران به شمار می رفتند ریاضیات به سهم خود در مرتبه بعدی جای می گرفت اما آن هم همواره ریاضیات کاربسته بود از آثار دیگر بیرونی که هنوز هم در دسترس هستند و می توان اینها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحدید، چگالیها، سایه ها، وترها، پاتنجلی، قره الزیجات، قانون، ممرها، الجماهر و صیدنه، بیرونی در باره حرکت وضعی زمین و قوه جاذبه آن دلالیل علمی آورده است و می گویند وقتی کتاب قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان پیلواری سیم برای او جایزه فرستاد ابوریحان آن مال را پس فرستاد وگفت: من از آن بی نیازم زیرا عمری به قناعت گذرانیده ام و ترک آن سزاوار نیست.

    نظر پردازی، نقش کوچکی در تفکر او ایفا می کرد وی بر بهترین نظریه های علمی زمان خود تسلط کامل داشت اما دارای ابتکار و اصالت زیادی نبود و نظریه های تازه ای از خود نساخت ابوریحان بیرونی در سال 440 هجری در سن 78 سالگی در غزنه بدرود حیات گفت.
    You can fly...
    maybe You dont have wings...just like me. but with your gold heart!!! yes! you can.
    come in my dream....


  2. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #17
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ :امریگو وسپوچی

    آمریگو وسپوچی (به ایتالیایی: Amerigo Vespucci) کاشف و نقشه‌نگار ایتالیایی است که قاره غربی به نام او «آمریکا» نامیده می‌شود.
    وی در ۹ مارس ۱۴۵۴ در شهر فلورانس در کشور ایتالیا به دنیا آمد و در ۲۲ فوریه سال ۱۵۱۲ میلادی درگذشت. سفر دریایی آمریگو وسپوچی در سال ۱۴۹۷ یعنی پنج سال پس از سفر کریستف کلمب آغاز شد. هردو برای دولت اسپانیا کار می‌کردند و هزینه سفرهای آنان را آن دولت پرداخت می‌کرد. وسپوچی چهار بار به نیم‌کره غربی (قاره آمریکا) سفر کرد، و نسبت به کریستف کلمب از مکان‌های بیشتری در قاره جدید بازدید کرد.
    هیچ مقامی برای نیمکره غربی —که پیش از سفر اروپائیان مسکون و در پاره‌ای نقاط دارای تمدنی درخشان بود— نام آمریگو وسپوچی را پیشنهاد نکرده بود. این نام را «مارتین والدسیمولر» آلمانی بر قاره غربی نهاد؛ کار او ترسیم نقشه‌های جغرافیایی بر پایه اطلاعاتی بود که دریانوردان به او می‌دادند. وی بیشتر اطلاعات جغرافیایی مورد نیاز برای رسم نقشه‌هایش را از دریانوردان و همراهان گروه آمریگو وسپوچی دریافت می‌کرد. به همین علت در نقشه‌هایش از نام فرمانده گروه برای نامیدن قارهٔ جدید استفاده کرد.
    این نام به تدریج بر سر زبانها افتاد و قاره غربی «آمریکا» خوانده شد.

  4. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #18
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : گولیلمو مارکونی

    Anime Spoilerمتن پنهان: خیلی طولانیه.........گفتم اگه تو اسپویل باشه بهتره.:
    گوگلیلمو مارکونی (به ایتالیایی: ‎Guglielmo Marconi‏) (۲۵ آوریل ۱۸۷۴ - ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۷) مهندس برق ایتالیایی و دریافت‌کننده جایزه نوبل بود که سیستم بی‌سیم تلگرافی یا همان رادیو را اختراع کرد. مارکونی رئیس فرهنگستان ایتالیا و عضو شورای عالی فاشیستی ایتالیا بود.


    ابتدای زندگی


    گوگلیلمو مارکونی در شهر بولونیای ایتالیا زاده شد . وی دومین پسر خانواده جوزپه مارکونی و آنی جیمسون که از خانواده‌های اشراف و متشخصین ایتالیا به شمار می‌رفتند ، بود . مادرش آنی دختر آندرو جیمسون از نوادگان دافنه در وکسفورد ایرلند برای خود تاریخچه بزرگی خانوادگی داشت.
    مارکونی به طور خصوصی درس خواند و تحصیلاتش را زیر نظر آموزگاران کارکشته ایتالیایی در بولونیا و فلورانس ادامه داد . به عنوان یک پسربچه علاقه زیادی به فیزیک و علوم الکترونیکی داشت و کارها و پژوهش‌های کسانی مانند ماکسول ، هرتز و دیگران را بررسی و مطالعه می‌کرد.
    در سال ۱۸۹۵ تجربیات و فعالیتهای آزمایشگاهی اش را در آزمایشگاه پدرش در پونتچیو شروع کرد جایی که اولین سیگنالها و نشانه‌های رادیویی تلگراف بی‌سیم را در فاصله یک و نیم مایلی مخابره کرد. در سال ۱۸۹۶ مارکونی تجهیزات آزمایشگاهی خود را به انگلیس آورد و در آنجا با سر ویلیام پریس مهندس الکترونیک اداره پست آشنا شد و بعد از یک سال حق ثبت امتیاز نخستین سیستم تلگراف بی سیم را دریافت کرد و این اختراع را به نام خود ثبت کرد.


    تاسیس کمپانی مارکونی


    یکی از دستگاه‌های فرستنده رادیویی مارکونی او با موفقیت تمام سیستم مخابره بی سیم خود را در لندن بین ایستگاه مخابراتی سالیزبوری و بریستول در معرض نمایش گذاشت و در ژولای ۱۸۹۷ کمپانی تلگراف بی سیم و سیگنال & را با مسوولیت محدود تأسیس کرد. این شرکت در سال ۱۹۰۰ به کمپانی تلگراف بی سیم مارکونی تغییر نام داد. در همان سال سیستم بی سیم خود را در حضور مقامات دولتی ایتالیا در اسپتزیا[۱۰] به معرض نمایش گذاشت. این نمایش در ایتالیا در فاصله ۱۲ مایلی انجام شد که رکوردی چشمگیر تا آن زمان بود.
    در سال ۱۸۹۹ ارتباط تلگراف بی سیم میان دو کشور فرانسه و انگلیس برقرار شد. او ایستگاه‌های بی سیم ثابتی را در نیدلز، ایسل آو ویت ، بورن موث و پس از آن در هاون هتل، پول و دورستایجاد کرد. وی همچنین در سال ۱۹۰۰ شماره مشهور ۷۷۷۷ را برای امتیاز مخابرات بی سیم هم فرکانس را به نام خود ثبت کرد.
    [COLOR=rgb(0, 0, 0)]
    [/COLOR]

    [COLOR=rgb(0, 0, 0)]یک فرضیه با اثبات تجربی[/COLOR]


    در دسامبر سال ۱۹۰۱ او توانست فرضیه امواج رادیویی که تحت تأثیر چرخش زمین و در مدار آن قرار نمی‌گرفتند را اثبات کند. او با بیان این فرضیه اقدام به مخابره کردن اولین سیگنالهای امواج رادیویی در اقیانوس اطلس میان پولدهو ، کورن وال و سنت جونز ، نیوفوندلند به فاصله ۲۱۰۰ مایلی مخابره کرد.
    سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۲ او اختراعات دیگری را به ثبت رساند. در ۱۹۰۲ در طول سفر دریایی خود به فیلادلفیای آمریکا تأثیرات روشنایی روز و ارتباط مستقیم آن با ارتباطات و امواج بی سیم را کشف کرد و در همان سال امتیاز ردیاب مغناطیسی خود را که پس از آن تبدیل به گیرنده استاندارد امواج رادیویی شد ثبت نمود. این گیرنده برای سالهای طولانی یک الگوی استاندارد و جامع بود.


    مخابره اولین پیام تلگرافی و امواج کوتاه


    مارکونی به همراه همسر دوم و فرزندشان در دسامبر ۱۹۰۲ او اولین پیغام کامل تلگرافی را از ایستگاه‌هایی در گلاس بی، نووا اسکوشیا و پس از آن کیپ کود و ماساچوست به پولدهو مخابره شد. این آزمایشات در سال ۱۹۰۷ در آیین گشایش نخستین سرویس بازرگانی آن سوی اقیانوس اطلس بین گالاس بی و کلیفدن[۲۴] ایرلند به اوج خود رسید.
    این ماجرا پس از آن بود که نخستین سرویس همگانی تلگراف بی سیم در فاصله‌ای کوتاهتر میان باری در ایتالیا و آویداری در مونته‌نگرو برقرار شد.
    مارکونی در سال ۱۹۰۵ امتیاز آنتن هوایی رادیویی را نیز به نام خود ثبت کرد. در سال ۱۹۱۴ به عنوان ستوان ارتش ایتالیا و پس از آن درسال ۱۹۱۶ در سمت ناخدای ناوگان ایتالیایی و سرکرده آنان، در ارتش خدمت کرد.
    در سال ۱۹۱۷ او عضو هیئت اعزامی ایتالیا به آمریکا بود و در سال ۱۹۱۹ به عنوان نماینده تام‌الاختیار ایتالیا در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد. او نشان افتخار ارتش ایتالیا را به خاطر خدمت صادقانه به ارتش این کشور در سال ۱۹۱۹ دریافت کرده و طی سالهای خدمت در ارتش به پژوهش در مورد امواج کوتاه ادامه داد و اولین آزمایش‌ها پیرامون این امواج را به طور عملی انجام داد، در سال ۱۹۲۳ با همکارانش در انگلیس به آزمایش روی این سری از امواج پرقدرت میان ایستگاه رادیویی پولدهو و قایق تفریحی مارکونی که در آتلانتا و مدیترانه بود پرداخت.
    پیشنهادات استفاده از این سیستم به معنای امپراتوری باشکوه ارتباطات بود که از سوی دولت انگلستان پذیرفته گشت و بدین ترتیب اولین ایستگاه ارتباطی میان انگلیس و کانادا در سال ۱۹۲۶ شکل گرفت و ایستگاه‌های بعدی متعاقباً در سالهای بعد اضافه شدند.


    کشف امواج کوتاه


    در سال ۱۹۳۱ مارکونی پژوهشهای گسترده خود را درباره انتشار گسترده امواج کوتاه از سر گرفت که نتیجه آن در سال ۱۹۳۲ در قالب اولین تلفن بی سیم که از امواج کوتاه الکترومغناطیسی بهره می‌برد ارائه داد که میان واتیکان رم و کستل گاندولفو ، شهری که پاپ تابستانها در آنجا مستقر بود بکار گرفته شد. دو سال بعد در سستری لوانته امواج کوتاه رادیویی که برای هدایت کشتی کشف کرده بود را در برابر نیروی دریایی به معرض نمایش گذاشت. او پس از این اختراعات، مدرک دکترای افتخاری دانشگاه‌های بسیاری را در سراسر اروپا کسب کرد و در مجامع جهانی جوائز و افتخارات زیادی را به نام خود ثبت نمود که از میان آنها می‌توان به جایزه نوبل با مشارکت فردیناند برون در فیزیک در سال ۱۹۰۹، نشان آلبرت از جامعه سلطنتی هنری، نشان جان فریتز، نشان کلوین و ... اشاره کرد.
    او همچنین از طرف تزار روسیه نیز مفتخر به کسب عنوان شد و حتی از سوی سنت آن، پادشاه ایتالیا به لقب فرمانده ارشد نایل آمد. بسیاری دیگر نیز در همان زمان به استعداد و نبوغ او واقف بودند. در ۱۹۱۴ او در مجلس سنای ایتالیا به مقام سناتوری رسید و در انگلستان به عنوان یک نجیب زاده در رویال ویکتورین به شهرت رسید و پس از آن در سال ۱۹۲۹ به عنوان موروثی مارچس دست پیدا کرد.


    زندگی شخصی


    در سال ۱۹۰۵ با بئاتریس اوبرین دختر بارون چهاردهم اینچیگوئین ازدواج کرد . ازدواجی که تا ۱۹۲۷ بیشتر دوام نداشت و در همان سال با کنتس بتزی-اسکالی از شهر رم پیمان زناشویی بست . مارکونی از ازدواج اولش یک پسر و دو دختر داشت و از همسر دومش فقط صاحب یک دختر شد . تفریح او در زمان فراغتش شکار ، دوچرخه سواری و خودرورانی بود . وی در نهایت در ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۷ در رم درگذشت.

  6. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #19
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ایزاک نیوتن


    ایزاک نیوتن فیزیکدان، ریاضیدان، منجم و فیلسوف، در 25 دسامبر 1642در وولز تورپ واقع در انگلیس متولد شد. مهمترین کشف او قانون اصلی جاذبه بود. پدرش سه ماه قبل از تولد او در گذشته بود. او دوران کودکی سختی را گذارند مادرش زمانی که ایزاک دو ساله بود دوباره ازدواج کرد و ایزاک تحت سرپرستی مادربزرگش قرار گرفت. جدایی از مادر بر زندگی او اثر بسیار گذاشت. نیوتن هرگز ازدواج نکرد. وقتی نیوتن ده ساله بود مادرش برای دومین بار بیوه شد و به وولز تورپ بازگشت. در سن 15 سالگی به کمبریج که در آن زمان دانشگاه مقام اول انگلیس بود رفت. نیوتن به مطالعه آثار ارسطو و افلاطون پرداخت. او از همان آغاز خود را همرده افلاطون و ارسطو می دانست. یافته های او در زمینه جبر پیش زمینه پیدایش حساب دیفرانسیل در زمانهای بعد شد.
    نیوتن در سال 1665 درجه کارشناسی خود را از کمبریج گرفت. در همان سالها مرض طاعون شیوع یافت و دانشگاه ها تعطیل شدند و نیوتن به زادگاه خود بازگشت. از آن پس بود که درجه هوش و نبوغ او بر همگان آشکار گشت او در آن زمان 22 ساله بود. نیوتن در همین دوره کوتاه یکسال و نیمه به مطالعات وسیعی در زمینه حساب مکانیک و نور پرداخت.او در همین زمان قانون جاذبه عمومی را کشف نمود و تئوری نور را بنیان گذاشت. گفته اند سقوط سیبی از درخت نیوتن را به کشف جاذبه عمومی و کشف قانون نیروی گرانش سوق دادند. نیوتن چند سال بعد پاسخ پرسش خود را توانست بیابد این پاسخ یکی از قانونهای فیزیک شد.
    او در باره نور و رنگهای آن تحقیق نمود و دلیل جزر و مد را کشف کرد. در واقع اساس و بنیان دانش مکانیک توسط نیوتن پی ریزی شده است. در مورد نیروی گرانش نیوتن معتقد بود که نه تنها زمین چنین نیروی گرانشی دارد بلکه تمام اجسام و اجرام چنین خصوصیتی دارند.
    نیوتن در پس آزمایشهای خود دریافت که تمام رنگهای رنگین کمان طیفی از رنگ سفید هستند. پرتو نور خورشیدی که از منشور عبور می نمود نور سفید را به7 پرتو نور اصلی با رنگهای گوناگون تجزیه می نمود و آنها رنگهای رنگین کمان بودند طیفی از رنگهای قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش.
    بعد از ریشه کن شدن طاعون، نیوتن به لندن برگشت و در سال 1668 به مسند استادی دست یافت. او جوانترین استاد ریاضی است که دانشگاه کمبریج تا کنون داشته است. پس از آن به کاوش و پژوهش در باره ماهیت نور پرداخت و اولین تلسکوپ انعکاسی را ساخت.
    نیوتن بعلت کار و مطالعات فراوان و مرگ مادرش به ناراحتی عصبی دچار شد و مدت طولانی از فعالیتهای علمی خود دست کشید سرانجام پس از شش سال، حدود سال 1685 هالی با تدبیر بسیار نیوتن را به تدوین اکتشافات خویش در نجوم و علم حرکات تشویق نمود و نیوتن در سال 1686 در آستانه 45 سالگی با پشتیبانی مالی هالی شاهکار خود "اصول ریاضی فلسفه طبیعی" را منتشر کرد.

    نیوتن در این کتاب کلیه قوانین جاذبه را که در سالهای 1665 کشف نموده بود با کمک ریاضیات اثبات و ارائه نمود. نیوتن با به کار بردن قوانین علم حرکت و قانون جاذبه عمومی فرورفتگی زمین را در دو قطب آن که نتیجه دوران روزانه زمین به دور محورش می باشد محاسبه کرد و به کمک این محاسبه ، سیر تکامل تدریجی زمین را مورد مطالعه قرار داد.
    نیوتن تغییرات وزن اجسام را برحسب تغییر عرض جغرافیایی مکان به دست آورد.
    او در پاییز سال 1692در آستانه پنجاه سالگی به سختی بیمار و بستری گردید او دچار خوابی کامل شد خبر کسالت شدید نیوتن در تمام اروپا انتشار یافت مدتی بعد اوضاع سلامتی او دوباره رو به بهبودی نهاد.در سال 1689 به نمایندگی مجلس بریتانیا برگزیده شد. در سال 1700 به عنوان خزانه دار کل انگلیس منصوب شد و تا پایان عمرش بر این مسند بود. نیوتن در همان سال به عضویت آکادمی علمی فرانسه نیز انتخاب شد در سال 1705 ملکه انگلستان به او عنوان سر مفتخر نمود. نیوتن در باره خود گفته است:
    من نمی دانم به چشم مردم دنیا چگونه می آیم اما در چشم خود به کودکی می مانم که در کنار دریا بازی می کند و توجه خود را هر زمان به یافتن ریگی صافتر یا صدفی زیباتر منعطف می کند در حالیکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان نامکشوف مانده در جلوی او گسترده است.
    نیوتن در پایان عمر خویش به سختی بیمار شد و پس از سه سال بیماری در لندن در 31 مارس 1727 در سن 84 سالگی در گذشت. او در کلیسای وست مینستر در کنار مدفن بسیاری از بزرگان به خاک سپرده شد و نامش با خدمات او به علم و بشریت تا ابد جاودان شد.

  8. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #20
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : الفرد برنهارد نوبل


    آلفردبرناردنوبل در بیست ویکم اکتبر سال ۱۸۳۳ در شهراستکهلم سوئدچشم به جهان گشود .
    در ۸ سالگی به همراه خانواده اش عازم روسیه شد . نشانه های علاقه به علوم و به ویژه شیمی درهمان نخستین سالهای کودکی در وی پدیدار شد.
    آموخته هایش را به شکل خودآموز فراگرفت و هیچ گاه تحصیلات دانشگاهی را از سرنگذراند . در سال ۱۸۶۳ به سوئد بازگشت و درکارگاه پدر در هلنبورگ به عنوان شیمیدان مشغول به کار شد . او در تولید صنعت مواد منفجره نیتروگلیسیرین موفقیت بسیاری بدست آورد .
    در۱۸۶۴ انفجاری منجر به ویرانی کارخانه و مرگ چند نفر از جمله برادر جوانترش شد ، پس از آن که کارخانه هایی در آلمان و نروژ ساخته شدند نوبل در۱۸۶۷ اختراع نوعی از نیترو گلیسیرین به نام دینامیت را به ثبت رسانید . در دینامیت او نیتروگلیسیرین جذب خاک دیاتومه جامد بی اثری شده بود از این رو کارکردن با آن ایمن تر بود . این اختراع به سرعت کار ساخت و ساز ها را در بسیاری از کشورها بهبودبخشید.
    نوبل در سال ۱۸۷۵ ژلاتین منفجرشونده قویتری را ارائه داد که در آن نیتروگلیسیرین با نیتروسلولز ژلاتینی شده بود . اختراع وی طرحهای بزرگ راه سازی مانند کانال کورینث و تونل گوتارد را امکان پذیرساخت . درسال۱۸۸۷ بالبیست ماده منفجره بی دود را برای امورنظامی معرفی کرد ، آلفرد نوبل مردی تنها غالباً بیمار فروتن کمرو و دوستدار انسان ها بود .
    در آوریل ۱۸۸۸یک روزنامه فرانسوی به اشتباه مرگ لودویک نوبل ، برادر الفرد نوبل را به وی نسبت داد و به طعن این واقعه را مرگ «بازرگان مرگ» یاد کرد ، بازرگانی که با یافتن راههای تازه برای کشتار جمعی ثروت کلانی را صاحب شده .
    این قضیه درست هشت سال قبل از مرگ آلفرد نوبل ، موجب پرشانی مخترع دینامیت شد و نامبرده بر آن شد تا این نگرش منفی نسبت به خود را به نوعی برطرف کند و تلاش کرد که ثروتش را در راه خدمت به بشریت صرف کند به همین خاطر در وصیت نامه اش تجدید نظر کرد و بخش اعظم ثروت خود را در مراکز اقتصادی قابل اطمینان سرمایه گذاری کرد .نامبرده در ساعت دو بعد از نیمه شب دهم دسامبر ۱۸۹۶در سن ۶۳ سالگی و در ایتالیا در گذشت .
    ▪ متن وصیت نامه آلفرد نوبل:
    « من امضا کننده زیر آلفرد برنهارد نوبل پس از مطالعات و ملاحضات دقیق اعلام می دارم که آخرین وصایای من نسبت به میراثی که ممکن است پس از مرگ بر جای بماند به شرح زیر است . به اجرا کنندگان وصایا خود توصیه می کنم در مورد میراث من که قابل تبدیل شدن به وجه نقد است به ترتیب زیر اقدام نمایند:
    آنچه که از من به ارث می ماند به پول نقد تبدیل کنند و در موسسات معتبر به شکل سرمایه بسپارند. پولی که به این صورت نگهداری می شود سرمایه ثابتی به وجود خواهد آورد . منافع حاصل از این سرمایه را همه ساله به عنوان جایزه به کسانی که طی سال قبل به بهترین نحو به سود بشر خدمت کرده اند اعطا نمایند. این پول را به پنج قسمت مساوی تبدیل کنید، یک سهم را به کسی بدهید که مهمترین اکتشاف یا اختراع را در دانش فیزیولوژی یا پزشکی نموده باشد ، سهم دیگر را به کسی بدهید که مهمترین اختراع یا اکتشاف را در رشته فیزیک به عمل آورده باشد . یک سهم را به کسی بدهید که از لحاظ معنوی برجسته ترین اثر ادبی را به وجود آورده باشد و بالخره یک سهم را به کسی اعطا کنید که حد اکثر مساعی را در استحکام و تشدید روابط برادرانه بین ملل و یا تشکیل و ازدیاد مجامع صلح مبذول داشته است.
    جایزه فیریک و شیمی توسط آکادمی علوم در استکهلم جایزه فیزیولوژی و پزشکی از طرف موسسه پزشکی و جراحی کارولین در استکهلم و جایزه ادبیات تو سط آکادمی سوئد و جایزه صلح از طرف کمیته ای مرکب از پنج نفر به انتخاب پارلمان نروژ تعیین و توزیع خواهد شد. علاقه خاص من این است که در تقسیم این جوایز به هیچ وجه ملیت نامزدها ملحوظ نشود یعنی شایسته ترین افراد مشمول اخذ جایزه قرار گیرند اعم از اینکه اسکاندیناوی باشند یا نباشند این وصیت نامه تنها وصیت معتبر من است و مفاد آن هر گونه وصیتی را که ممکن است پس از مرگ من ارائه شود باطل می سازد.

  10. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #21
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : هربرت اسپنسر

    هربرت اسپنسر، یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار می‌رود. او در سال ۱۸۲۰ میلادی زاده شد. پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقمند بود و مهندسی آموخت. لیکن از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکندهٔ خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به دست آورد.
    زندگی

    هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راه‌آهن در آمد. او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی می‌پرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیه‌ای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دست‌آوردهای دانشمندان زیست‌شناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافت‌های خود را در زمینه جامعه‌شناسی به کار گرفت.
    پس از مرگش بنا به وصیت او، جسد او سوزانده شد.
    زندگی علمی و تحقیقی

    مهم‌ترین علاقهٔ اسپنسر مطالعهٔ دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. از نظر اسپنسر تکامل از یک وضعیت نامعین، نامنسجم و یک‌دست به وضعیت منسجم، نا همگون و چنددست (متکثر) حرکت می‌کند. هرچه تمایز بیشتر باشد انسجام بیشتر خواهد شد و وابستگی تقویت می‌شود. از آغاز عمر به بحث درباره مسایل سیاسی، دینی و فلسفی علاقه داشت و از طریق مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی متحول و پیشرو دست یافت. در این مقصود رنج برد و ضعف پیری مانع کارش نگردید. وقتی که به این کار همت گماشت کتاب معروف داروین هنوز نوشته نشده بود و چون این کتاب منتشر شد اسپنسر در فلسفه و عقیده خود استوارتر گردید و از تحقیقات داروین نیز استفاده کرد. اسپنسر مانند سن سیمون، آگوست کنت و کارل مارکس به دنبال تفسیر جامعه و تغییر آن کوشش داشت. او در سال ۱۸۶۰ میلادی شاهکار زندگی خود را به نام «تکامل» آغاز کرد. اسپنسر اعتقاد داشت که تکوین اجسام به اهتمام اجزای متشکل در درون خود صورت می‌گیرد. مبدأ چنین تفکری که: تکامل به طور مستقل و خارج از مشیت الهی یا قدرت دیگری انجام می‌گیرد، در عهد خود فرضیه‌ای انقلابی بود. اسپنسر علاوه‌بر زیست‌شناسی، به قلمرو جامعه‌شناسی و سپس «اخلاق» که احتمالأ در آن دوره به عنوان درجات مترتب در نظم پدیده‌ها محسوب می‌شد، روی آورد. اسپنسر موفق شد با ارایه اصولی که از فرضیه تکامل برگرفته بود، فلسفه عمومی را بارور سازد. او معتقد بود که: کهکشان به صورت مجموعه‌ای عظیم حرکت می‌کند و پیوسته در جهت کسب ویژه‌گی‌ها و تفکیک و تنظیم عناصر، تکمیل می‌گردد و در این مسیر به هم‌آهنگی بیشتر بین عناصر تشکیل‌دهنده می‌پردازد. در مجموعه رسالات زیست‌شناسی (۶۷-۱۸۶۴)، اسپنسر از نظرات چارلز داروین و آلفرد راسل والس درباره تقسیم کار بین سازواره‌ها سود جسته‌است.
    آثار اسپنسر



    پایان عمر

    اسپنسر مردی جدی، منطقی و از اوهام شاعرانه به کلی دور بود. او فاقد ذوق و شور و عشق و زیبایی‌های زندگی بود و تا پایان عمر تأهل اختیار نکرد و به ثروت نیز اعتنایی نداشت. وی هشتاد و سه‌سال زندگی کرد و سرانجام در ۸ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی در برایتون درگذشت.

  12. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #22
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : الکساندر گراهام بل

    زندگينامه الكساندر گراهام بل، مخترع تلفن
    3 مارس مصادف با تولد الكساندر گراهام بل، مخترع اسكاتلندي تلفن بود. شايد اگر يك روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پي به وجود پراهميت اين وسيله مي‌بريم. تا اسم گراهام بل مي‌آيد، من ياد كارتوني مي‌افتم كه زمان كودكي از تلويزيون درباره زندگينامه بل پخش مي‌شد.



    تولد و داستان اولين اختراع

    در 3 مارس 1847 در ادينبورگ اسكاتلند كودكي به دنيا آمد كه بعدها نامش همواره با يك كلمه عجين شد. تلفن!
    خيلي فكر مي كردند شايد قسمت است كه پسران خانواده پروفسور الكساندر ملويل بل همگي بر اثر سل بميرند ولي گراهام عمرش به دنيا بود. گراهام كوچولو از سن 10 سالگي شروع به ايراد گرفتن از اسمش كرد. شايد او هم يك اسم سه قسمتي دوست داشت چرا كه در 11 سالگي پدرش را راضي كرد كه نام او را الكساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الك مي شناختند.
    شايد اگر John Herdman آنها را نصيحت نمي كرد كه به كارهاي مفيد پبردازند ما امروز تلفن نداشتيم. بل كوچك بعد از توبيخ شدن توسط همسايه خودشان ، جان ، به فكر كمك كردن به او افتاد. آن زمان جان در فكر پيدا كردن راهي براي تسهيل آسياب كردن گندم بود. كليد در دستان كودك كنجكاو قصه ما بود. الكساندر يك ماشين ساخت كه به وسيله پدال ، گندم را آسياب مي كرد. كار در كارگاه كوچكي كه جان راه انداخته بود آغاز شد
    الكساندر استعدادهاي ديگري هم داشت. او به سرعت خود را در زمينه هنر و شعر نشان داد. با تشويق هاي مادر و آموزشهاي غير رسمي او سريعا الكساندر به استادي در خانواده بل تبديل شد. ديگر همه او را به نام پيانيست خانواده بل مي شناختند. به همين خاطر اكساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر مي شد. هر روز بيشتر از روز قبل!
    مادر ناشنوا مي شود


    از سن 12 سالگي مادر الكساندر رو به ناشنوايي گذارد. هر روز بر ميزان ناشنوايي مادر اضافه مي شد. الكساندر بسيار از اين واقعه تحت تاثير قرار گرفت. مادر براي او ارزش بسيار بالايي داشت. بل كوچك شروع به يادگرفتن يك زبان انگشتي كرد كه باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. كم كم او موفق شد يك نوع تكنيك خاص ايجاد كند كه با صداهاي خاصي را به راحتي به مادر مفاهيم را منتقل كند. كم كم علاقه به مادر ، الكساندر را به يك مبحث علاقه مند كرد. صدا شناسي!
    كلا بايد خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتيد سخنوري بريتانيا بودند. پدر رساله اي درباره اصئل سخن با كرو لالها نوشت كه در زمان خود يك رساله انقلابي بود. چه كسي مي توانست بهتر از الكساندر نشان دهنده عملي بودن اين رساله باشد؟ لب خواني آموزش داده شده در اين كتاب به الكساندر هم ياد داده شد و هر جا كه الكساندر قدرت خود را در لب خواني به نمايش مي گذارد همه در بهت و حيرت فرو مي رفتند. لب خواني زباني مانند سانسكريت باعث جاودانگي لب خواني شد!
    دستگاهي كه صدا توليد مي كرد


    بعد از تحصيلات در كالج بود كه اكساندر يك چيز عجيب شنيد. شخصي به نام بارون ولفگانگ فون كمپلن دستگاهي براي شبيه سازي صداي انسان ساخته است. الكساندر جوان سريعا كتابي از فون كمپلن را يافت و دست به ترجمه آلماني به انگليسي كتاب زد. بعد از ترجمه بسيار سخت كتاب آنها شروع به ساخت دستگاه كردند. در اين قضيه برادر بزرگتر الكساندر يعني ملويل هم به او كمك مي كرد. قسمتهايي مانند ناي، گلو، شش و لب به سختي ساخته شد اما هنوز يك مشكل براي دريافت جايزه اي كه پدر تعيين كرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود يك جايزه بزرگ براي آنها تدارك ديده است كه اگر بتوانند چنين كاري را بكنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه اي كه بتواند حتي چند كلمه صدا را توليد كند بسيار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله “How are you grandma?” را بيان كنند. البته نتيجه يك ذره اشكال داشت. شايد اگر كسي جمله “Ow ah oo ga ma ma.” را مي شنيد اصلا متوجه منظور نمي شد اما اين براي اكساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!
    خانواده اي كه نابود شد


    در 1865 وقتي خانواده به لندن مهاجرت كرد الكساندر به دفتر كارش رفت و تمام مدت را بر روي آزمايشهاي خود كار كرد. تمام پاييز و زمستان او بر روي پروژه هايش كار مي كرد و همينطور سلامتي اش رو به تحليل مي رفت. از آن طرف برادر كوچكش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم مي كرد. الكساندر سال بعد كاملا حالش خوب شد ولي هميشه شانس با انسان يار نيست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.
    در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روي امتحانات مدرك دانشگاهيش كار كرد. زماني كه به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملويل ازدواج كرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملويل هم به دست سل به برادرش ادوارد پيوست.
    در همان سال الكساندر با بيوه ملويل و والدينش به كانادا مهاجرت كرد. در يك زمين 10.5 هكتاري كه در كانادا خريدند يك مزرعه ساختند. در مزرعه يك جايي هم ساخته شد. يك كارگاه براي آزمايشهايي براي كار با ناشنوايان.
    او پيانويي طراحي كرد كه مي توانست موزيكش را به وسيله الكتريسيته منتقل كند.او سعي كرد وسيله اي بسازد كه نه تنها نتهاي موسيقي،بلكه كلمه هاي سخنراني را نيز ارسال كند. اما داستان اصلي از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل كار خود را بر روي ساخت صدانگار شروع كرد. صدا نگار صداي برخورد يك ضربه را كه براي آزمايش به يك شيشه زده مي شد را توسط يك قلم بر روي يك ورقه ثبت كند. اين كار با يك سري از اشكال نشان داده مي شد ( مسلما همه ما چنين چيزهايي ديده ايم). در آن سال خطوط تلگراف با يك ترافيك عجيب دست به گريبان بود. بايد راه ديگري پيدا مي شد.
    داستان شروع يك دوران


    الكساندر يك شب تا دير وقت مشغول كار بود كه ناگهان يك باتري واژگون مي‌شود و اسيد سولفوريك آن روي لباسهاي او مي‌ريزد. بل با عصبانيت معاونش را صدا مي‌كند در حاليكه او در كارگاه زير شيرواني بود و در وضع عادي صدا به او نمي‌رسيد، ولي وجود يك سيم تلگراف كه از كارگاه زير شيرواني تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پايين امتداد داشت باعث شد كه معاونش صداي او را بشنود. اين سيم براي انتقال اصوات نتهاي پيانو توسط الكساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقريبا 40 سال اين حادثه را اينطور بازگو مي‌كند. برعكس اولين پيام تلگرافي مورس كه با جمله مقدس آنچه خدا اراده كرده است، شروع شد.
    اولين پيام تلفني بل با اين جمله آقاي واتسون بيا اينجا با تو كار دارم آغاز گرديد. شايد اگر گراهام بل مي‌دانست كه در آستانه يك اختراع بزرگي است اولين پيام خود را با يك جمله جالبي شروع مي‌كرد. آن جمله تاريخي البته اولين جمله كامل بود كه از طريق سيم ارسال شده بود.
    “Mr Watson - Come here - I want to see you”

    داستان بل ادامه دارد. در ادامه اين داستان بارها شاهد اختراعهاي جالبي از بل خواهيم بود. اتفاقاتي كه ديگر براي الكساندر عجيب نبود. او در 29 سالگي تلفن را اختراع كرده بود و ديگر اختراع كردن به جزئي از روحيه او تبديل شده بود.

  14. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #23
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : گالیلئو گالیله


    گاليلئو گاليله در سال 1564 در پيزا واقع در ايتاليا متولد شد. وي تا 19 سالگي تمام مطالعات خود را در ادبيات متمركز نموده بود تا اينكه روزي در يكي از مراسم مذهبي كليسا مشاهده چهل چراغي كه در بالاي سرش نوسان مي كرد توجه او را جلب كرد. او هنگام مشاهده توجه كرد كه هرچند دامنه نوسان هر بار كوتاهتر مي شود ليكن زمان نوسان همواره ثابت باقي مي ماند اغلب انسانها شايد در اين مشاهده چيز خاصي را نمي يافتند ولي گاليله از روح كنجكاو و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود او از آن لحظه شروع به اجراي يك رشته آزمايشهاي عملي كرد به اين ترتيب كه وزنه هايي را به يك ريسمان بست و از محلي آويزان نمود و آنها را به اين سو و آن سو به نوسان در آورد. در آن دوران هنوز ساعتهاي دقيق با عقربه ثانيه شمار نبود و بنابراين گاليله براي اندازه گيري زمان حركات وزنه هاي آويزان و در حال نوسان از ضربات نبض خود سود مي جست. او دريافت كه مشاهداتش در كليساي جامع پيزا صحت دارد. اگرچه دامنه نوسان هر بار كوتاهتر مي شد اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهاي قبلي را در بر مي گرفت به اين ترتيب گاليله قانون آونگ را كشف كرده بود. قانون آونگ گاليله امروزه همچنان در امور گوناگون به كار مي رود مثلاً براي اندازه گيري حركات ستارگان و يا مهار روند كار ساعتها از اين قانون استفاده مي كنند. آزمايشهاي او درباره آونگ آغاز فيزيك ديناميك جديد بود واكنشي كه قوانين حركت و نيروهايي را كه باعث حركت مي شوند در بر مي گيرد. گاليله در سال 1588 در دانشگاه پيزا مدرك دكتري (استادي) گرفت و در همانجا براي تدريس رياضيات باقي ماند. او در 25 سالگي دومين كشف بزرگ علمي خود را به انجام رسانيد، كشفي كه باعث از بين رفتن يك نظريه به جا مانده دوهزار ساله شد و دشمنان زيادي برايش آفريد. در دوران گاليله بخش بسياري از علوم براساس فرضيه هاي فيلسوف بزرگ يوناني- ارسطو كه در قرن چهارم پيش از ميلاد مي زيست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامي علوم به شمار مي آمد. هر كس كه به يكي از قانونها و قواعد ارسطو شك مي كرد انسان كامل و عاقلي به شمار نمي آمد. يكي از قواعدي كه ارسطو بيان كرده بود اين ادعا بود كه اجسام سنگين تندتر از اجسام سبك سقوط مي كنند. گاليله ادعا مي كرد كه اين قاعده اشتباه است به طوريكه مي گويند او براي اثبات اين خطا از استادان هم دانشگاهي خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترين طبقه برج مايل پيزا بروند. گاليله دو گلوله توپ يكي به وزن 5 كيلو و ديگري به وزن نيم كيلو با خود برداشت و از فراز برج پيزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پايين رها كرد، در كمال شگفتي تمام حاضران در صحنه مشاهده كردند كه هر دو گلوله به طور همزمان به زمين رسيدند. گاليله به اين ترتيب كه قانون فيزيكي مهم را كشف كرد (سقوط اجسام به وزن آنها بستگي ندارد.) در همين موقع كه گاليله مشغول مطالعه بود ناگهان شايع شد كه در سوئيس عدسي ها را با هم تركيب كرده اند و توانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمايند. از اين موضوع اطلاع صحيحي در دست نيست ولي اينطور مشهور است كه «زاخاري يانسن» كه در ميدان ميدلبورك عينك ساز بود اولين دوربين نزديك كننده اشياء را بين سالهاي 1590 و 1609 ساخته بود ولي عينك ساز ديگري به نام «هانس يپرشي» اختراع او را با تردستي از او مي ربايد و در اكتبر 1608 امتياز آن را به نام خود ثبت مي نمايد. گاليله هم در اين موقع موفق به ساختن دوربين مشابهي گرديد ولي اين دستگاه قدرت زيادي نداشت اما مطلب مهم اين بود كه اصل اختراع كشف شده بود و ساختن دوربين قوي تر فقط كار فني بود. اين دوربين به رئيس حكومت ونيز تقديم شد و در كنار ناقوس «سن مارك» گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربين قرار گرفتند و همگي دچار حيرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنين را ازكليساي مجاور و كشتيهايي را كه در دورترين نقاط افق در حركت بودند مشاهده نمودند ولي گاليله فوراً دوربين را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظري كه تا آن زمان هيچ چشمي قادر به تماشاي آن نبود شور و شعفي فراوان در گاليله به وجود آورد. گاليله مشاهده نمود كه ماه برخلاف گفته ارسطو كه آن را كره اي صاف و صيقلي مي دانست پوشيده از كوه ها و دره هايي است كه نور خورشيد برجستگي هاي آنها را مشخص تر مي سازد به علاوه ملاحظه نمود كه چهار قمر كوچك به دور سياره مشتري در حركت هستند و بالاخره لكه هاي خورشيد را به چشم ديد. دانشمند بزرگ در سال 1610 تمام اين نتايج را در جزوه اي به نام قاصد آسمان انتشار داد كه موجب تحسين و تمجيد بسيار گشت ولي انتشار كتاب قاصد آسمان فقط تحسين و تمجيد همراه نداشت بلكه جمعي از مردم بر او اعتراض كردند و از او مي پرسيدند كه چرا تعداد سيارات را هفت نمي داند و حال آنكه تعداد فلزات هفت است و شمعدان معبد هفت شاخه دارد و در كله آدمي هفت سوراخ موجود است، گاليله در جواب تمام اين سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربين نگاه كنيد تا از شما رفع اشتباه شود.
    مشاهدات و پژوهشهاي گاليله او را به اين وادي رهنمون شدند كه فرضيه هاي علمي را كه براساس آنها زمين در مركزيت عالم قرار داشت و خورشيد و ستارگان به دور آن مي گشتند مردود مي شمرد. نزديك به نيم قرن پيش از آن كوپرنيك اثر بزرگ خود را -كه طي آن ثابت كرد خورشيد در مركز دستگاه ستاره اي ما نيست و زمين و سياره ها به دور آن مي گردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود. اين فرضيه كوپرنيك مورد لعن و نفرين كليسا قرار گرفته بود و زماني كه گاليله آشكارا اعلام داشت كه اين فرضيه صحت دارد و او با آن موافق است، نظريه كوپرنيك به دست فراموشي سپرده شده بود اعلاميه گاليله اعتراضات شديدي را برانگيخت. روحانيون عالي مقام كليساي كاتوليك دوباره خشمگينانه فرضيه كوپرنيك را به شدت محكوم كرده و آن را مطرود شمردند. گاليله با شخصيتهاي بزرگي مانند كاردينال «بلاربن» و كاردينال «باربريني» سابقه دوستي داشت كه از او حمايت مي كردند ولي اين شخصيتهاي بزرگ نتوانستند مانع آن شوند كه واتيكان در سال 1616 اصول و عقايد كوپرنيك را محكوم كند.
    گاليله نمي توانست مخالفين خود را به وسيله تجربه و مشاهده محكوم كند زيرا هيچگونه استدلال غيرمذهبي براي ايشان كافي نبود و روحانيون براي هر چيز غير از كتاب مقدس را مطابق ميل خود تغيير دهد. چون اين كار ممكن نبود طبعاً مي بايست گاليله محكوم شود و حتي اگر خود پاپ هم از صميم قلب معتقد به عقايد كوپرنيك بود محاكمه گاليله و محكوميت او اجتناب ناپذير بود. در سال 1632 كه دوست او كاردينال «باربريني» به نام اوربن هفتم پاپ شده بود از موقعيت استفاده كرد و ضربت بزرگي را وارد نمود. وي كتابي به زبان ايتاليايي منتشر كرد كه در آن سه نفر مشغول گفتگو هستند يكي از آنها از بطلميوس و دو نفر ديگر از كوپرنيك دفاع مي كنند. با انتشار اين كتاب خشم و غضب روحانيون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اينكه براي پاپ اين سوء تفاهم ايجاد شد كه شخص ابله و احمقي كه در مكالمات از بطلميوس دفاع مي كند خود اوست. گاليله را به رم احضار كردند و او را در منزل يكي از اعضاي عالي رتبه ديوان تفتيش عقايد جاي دادند. در همين اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهيه ادعا نامه او بود و در روز 20 ماه ژوئن 1633 محكوم را به آنجا احضار كردند و در 22 ژوئن وادارش نمودند كه توبه نامه زير را امضاء كند.
    من گاليله در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حاليكه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دستهاي خود لمس مي كنم توبه مي كنم و ادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي كنم و آن را منفور و مطرود مي نمايم.
    گاليله بعد از محاكمه در منزل دوستش پيكولوميني اسقف شهر سين محبوس شد ولي بعد از مدتي به او اجازه داده شد تا در خانه ييلاقي خود واقع در آرستري اقامت كند.
    گاليله تا دم مرگ بر اعتقاد خويش پا برجا ماند. او به طور پنهاني به آزمايشهاي تجربي خود ادامه داد و پيش از آنكه در سال 1642 در آرستري در حومه فلورانس دار فاني را وداع گويد دو كتاب ارزشمند ديگر را نيز به رشته تحرير در آورد. آثار او نخست در سال 1835 از سوي كليساي كاتوليك از ليست سياه، (ليست كتابهاي ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار يافت. امروزه ما به گاليله به عنوان يك پژوهشگر سخت كوش كه بشريت بسيار به او مديون است احترام مي گذاريم. او به جهان نشان داد كه يك دانشمند بايد اين آزادي را داشته باشد كه نظريه هايي را كه اشتباه هستند نقد كند و نظريه هاي جديدي را بنيان گذارد. او همچنين نشان داد كه يك دانشمند نبايد خود را گرفتار دستورها و يا روايات ديني تحريف شده كند.

  16. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #24
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ماکس پلانک



    ماكس پلانك (1947-1858)

    ماكس كارل ارنست لودويگ پلانك در بيست و سوم آوريل سال 1858 در شهر كيل آلمان زاده شد. وي فرزند ششم ويلهلم پلانك استاد علوم قضايي دانشگاه شهر بود. افراد خانواده پلانك احترام زيادي براي آموزش و پرورش و فرهنگ و حفظ ارزشهاي سنتي خانواده قائل بودند. والدين همه آنها خصوصيات را به فرزند انتقال داده بودند. نامه هاي پلانك گوشه اي از زندگي خانوادگي اش را بازگو مي كنند كه در آنها سخن از گذرانيدن تابستان در تفرجگاه الدناي كنار درياي بالتيك و بازي كروكه روي چمن و از خواندن رمانهاي والتر اسكات در هنگام شب و از به روي صحنه آوردن نمايش و موسيقي با شركت افراد خانواده زياد به ميان مي آيد. پلانك دوره دبيرستان را درگيمنازوم مكسيميلان شهر مونيخ گذرانيد و در آنجا بود كه به علاقه خود پي برد. پلانك اعتبار و امتياز تفهيم معناي قوانين فيزيك را به خود براي اولين بار به هرمان مولر دبير رياضي خويش مي دهد. پلانك يك تيزهوش استثنايي نبود. دبيرانش در گيمنازيوم از لحاظ رتبه او را به شاگرد اولي نزديك ميدانستند اما او را در هيچ زماني شاگرد اول نشناختند. معلمان وي در او جز رفتار شخصي خوب و سختكوشي در كار نشانه اي كه حاكي از تابناكي هوش يا وجود استعداد خاصي باشد، نديدند. به هر حال مهارتهاي او در برخوردهاي اجتماعي بايد از گونه تراز اولي بوده باشد چرا كه محبوب معلمان و همكلاسان خود بود. پلانك در پايان دوره گيمنازيوم خود در سال 1784 هنوز تصميمي در زمينه انتخاب رشته براي آموزشهاي بعدي خود نگرفته بود. تا اينك سرانجام ابتدا دانشجوي دوره كارشناسي دانشگاه مونيخ و چندي بعد دانشجوي آن دوره دانشگاه برلين شد. وي به خواندن فيزيك عملي و رياضيات پرداخت و در پي انتقال به دانشگاه برلين در كلاسهاي فيزيكدانان مشهور آن روز هرمان فن هلمهولتز و گوستاو كيرشهوف شركت كرد. پلانك علاقه خويش به ترموديناميك را مديون اين دو استاد مي دانست. پلانك نظريه مكانيكي گرماي كلاوزيوس را به تفصيل مطالعه كرد و بعدها خاطر نشان ساخت كه اين مطالعه خصوصي چيزي بود كه سرانجام وي را به فيزيك كشاند. پلانك كه تحت تأثير كار و روشني روش استدلال كلاوزيوس قرار گرفته بود رشته اصلي درس خود را ترموديناميك انتخاب و بررسي در قانون دوم آن را موضوع تز دكتراي سال 1879 خويش در دانشگاه مونيخ كرد.
    تز دكتراي پلانك مروري بر دو اصل كلاسيك ترموديناميك بود. اصل اول، اصل بقاي انرژي و اصل دوم مفهوم آنتروپي (كميتي كه اندازه اش در تمام فرايندهاي فيزيكي حقيقي مدام در افزايش است). افكار پلانك درباره آنتروپي و آزمايشهاي پيشنهادي او در آن باره هيچكدام از راهنمايان دانشگاهي ممتاز او را تحت تأثير قرار نداد. استاد هلمهولتز او را اصلاً نخواند و كيرشهوف هم كه آن را خواند از ان خوشش نيامد. حتي كلاوزيوس كه منبع الهام او بود كمترين علاقه اي به موضوع نشان نداد. پلانك با آن واكنش استادان نسبت به پايان نامه دكتراي خود با وقار و آرامش برخورد كرد و با اشتياقي حتي بيش از پيش به كار برگشت. فارغ التحصيل شدن وي به سبب بيماري اش با دو سال تأخير همراه بود اما درجه دكترايي كه سرانجام در سال 1879 گرفت با رتبه ممتاز بود.
    پلانك در سال 1880 با سمت دانشياري به هيأت علمي دانشگاه مونيخ پيوست و پنج سال پس از آن به مقام استادي دانشگاه كيل رسيد. استخدام به عنوان استاد غيررسمي در دانشگاه كيل پلانك را از استقلال علمي بيشتري برخوردار ساخت. گوستاو كيرشهوف استاد راهنماي قديمي پلانك در سال 1889 درگذشت و كرسي استادي او در دانشگاه برلين خالي ماند و پلانك به جاي كيرشهوف به عنوان استاديار و مدير مؤسسه فيزيك نظري منصوب شد. پلانك در يكي ازروزها كه به ياد نداشته است در چه كلاسي از دانشگاه برلين درس دارد جلوي اتاق دفتر بخش ايستاده و از كارمندي نشاني محل برگزاري درس آن روز پروفسور پلانك را جويا ميشود. كارمند در جواب مي گويد: آنجا مرو مرد جوان تو بسيار جوانتر از آن هستي كه بتواني درس پلانك، استاد فرهيخته ما را بفهمي. پلانك در پي استقرار در كرسي استادي خويش توجه خود را معطوف پديده تابش جسم سياه مشكل روز فيزيك كلاسيك كرد كه آن را نخستين بار كيرشهوف به ميان آورده بود. پلانك در سال 1900 به اين نتيجه رسيد كه براي توضيح پديده تابش جسم سياه بايد ايده كاملاً جديدي را پيش كشيد. وي اين فكر را در ميان نهاد كه انرژي نيز مانند ماده از آحاد يا بسته هاي كوچكي درست شده است. او آن آحاد را كوانتوم نام داد. كلمه اي مأخوذ از زبان لاتيني به معني «چقدر» و جمع آن كوآنتا بود، اين فكر كه با اصول و قوانين آن زمان وفق نمي كرد بالطبع مخالفاني بوجود آورد ولي اين مخالفتها بيش از پنج سال طول نكشيد زيرا تئوري اينشتين كه متكي به تئوري كوآنتا بيان شد ارزش واقعي و حقيقي تئوري بيان شده بوسيله پلانك را معلوم نمود. بعد از آنكه پلانك و اينشتين با يكديگر مكاتباتي آغاز كردند كه تا پايان عمر پلانك ادامه يافت و سبب همكاري هاي مهمي بين آنها در زمينه خواص نور نيز شد.
    سهمي كه پلانك در پيشبرد علم ادا كرد او را «دانشمند دانشمندان» كرد. او مورد احترام همكاران خود در همه حوزه هاي علمي و از همه مليتهاي جهان بود. در سال 1918 كه جايزه نوبل در فيزيك اعطا مي شد، آلبرت اينشتين، نيلز بوهر، ارنست رادرفورد و ورنرهايزنبرگ – كه همه مي توانستند خود مستحق كسب آن افتخار باشند- مناسبت را با توافق بدون شرط خويش تاريخي تر كرده مستحق ترين شخص براي دريافت جايزه را پلانك دانستند. بدين ترتيب پلانك به اخذ جايزه نوبل نائل آمد و استاد دانشگاه برلين گرديد. همچنين شاهد تأسيس «انجمن ماكس پلانك براي پيشبرد علم» به جاي انجمن «قيصر ويلهلم» كه در سال 1911 پي افكنده شده بود- گرديد (خود او از 1930 تا 1937 رياست اين انجمن را برعهده داشت).
    پلانك در روز چهارم اكتبر سال 1947 در نود و دو سالگي در پي يك حمله قلبي درگذشت. تاريخ او را به پاس دو كشف عمده اش به ياد خواهد داشت: كشف نظريه كوآنتومي و كشف آلبرت اينشتين در سال 1948 در ستايشنامه اي كه عنوان آن «در رثاء ماكس پلانك» بود چنين نوشت:
    انسانهاي زيادي عمر خود را وقف علم مي كنند اما آنها همه به خاطر علم آن كار را نمي كنند عده اي براي آن به معبد علم مي آيند كه علم به آنها فرصت بروز استعدادهاي ويژه شان را مي دهد. براي اين گروه علم گونه اي ورزش است كه آنها از تمرين در آن به وجد مي آيند مانند آن ورزشكاري كه از تمرين دادن به ماهيچه هاي قوي خود شاد مي شود. گروه ديگري از انسانها به معبد علم براي عرضه توده مغز خود مي آيند به آن اميد كه از آن كار بازده مفيدي بياندوزند. اين عده تنها از آن رو سر از كار علمي در مي آورند كه شرايط گزينش حرفه انتخابي را به حسب اتفاق پيش روي آنها نهاده است. اگر شرايط حاكم بر آن گزينش به گونه ديگري بود، آنها ممكن بود سياستمدار يا مدير تجاري بشوند چنانچه پيش آيد كه خدا فرشته اي از فرشتگان خود را براي بيرون راندن گروههايي كه نام بردم از معبد به پايين بفرستد، بيم آن دارم كه معبد از بن خالي شود. با اين حال هنوز شمار اندكي از عابدان در آن باقي خواهند ماند برخي از زمان گذشته و برخي از عصر خود ما. پلانكِ ما جاي در گروه اخير دارد و از اين روست كه ما همه او را دوست داريم.

  18. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #25
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ولتا

    ولتا

    در سال 1745 در كومو كه در نزديكي ميلان ايتاليا بود به دنيا آمد دايي ولتا مسئوليت تربيت وي را كه در كالج يسوعي محلي آغاز شده بود به عهده گرفت سپس دايي ديگرش كه از فرقه دومينيكي و در معتقدات يسوعي با او سهيم بود آن را به پايان رسانيد ولتا تحصيلاتش را در مدرسه مدهبي بنتسي ادامه داد و در آنجا بود كه كتاب لوكريتوس سخت بر او اثر گذاشت داييهاي او مي خواستند كه او پيشه وكالت را كه از سوي خانواده مادرش شغل ابرومندي شناخته شده بود برگزيند ولتا ترجيح داد كه از آنچه نبوغ خود مي ناميد پيروي كند و اين نبوغ او را در هجده سالگي به مطالعه در باره برق كشانيد ولتا در بيست و نه سالگي معلم مدرسه شبانه روزي «كوم» گرديد. در همين موقع اسبابهاي مختلف الكتريكي از قبيل الكتروفور، آب سنج، الكتروسكوپ و غيره را ساخت و شهرت بسياري كسب نمود و در سال 1779 با سمت استادي در دانشگاه پاوي مشغول به كار شد ولتا در اختراع الكتروفور (دستگاه برق ساز) خود يعني شگفت آور ترين ابزار برقي پس از بطري ليد اين بينش را كه صمغ (رزين) برق خود را بيش از شيشه حفظ مي كند با اين واقعيت تلفيق كرد كه يك ورقه فلزي و عايق بارداري كه خوب تنظيم شده باشند مي توانند جرقه هاي فراوان توليد كنند بي آنكه برق را ضعيف سازند در سال 1772 ولتا صورت مفصل و دشواري از Electtricismo artificial را منتشر كرد كه بيش از پيش مؤيد اين نظر عجيب بود كه برقهاي ناهمنام در پيوند يك عايق باردار و يك هادي كه موقتاً به زمين وصل شده است فقط به اين منظور يكديگر را خنثي مي كنند كه در تجزيه هاي بعدي با تقويت مجدد پديد آيند گاز سنج ولتا يكي از مهمترين كشفهاي سده هيجدهم را محقق ساخت و آن عبارت بود از كشف تركيب آب كه لاووازيه در ميان چيزهاي ديگر با جرقه زدن اكسيژن و هيدروژن روي جيوه به دان پي برد. مطالعات بعدي ولتا در مورد هوا مربوط مي شد به عمل و تأثير گرما در گازها و بخارها تصور كلي او از گرما دنباله نظريه هاي كرافردوكرون درباره سيالات است با يك استثنا ي خاص گو آنكه منابع او پديده گرماي نهان را به تركيبي شيميايي نسبت مي دادند كه موجب تغيير حالت بود او گرما را عمده ساخت و گرماي نهان را نتيجه جهش بعدي در ظرفيت گرماي ويژه دانست ولتا در اندازه گيري انبساط هوا به عنوان تابعي از گرما يا شايد تابعي از دماي كه در دماسنج جيوه اي نشان داده مي شود موفقتر بود ولي مجلاتي كه مخصوص انتشار اين نتايج بودند در خارج ايتاليا كمتر خوانده مي شدند در هر حال حق قضيه «ثابت بودن ضريب انبساط هوا» بنابر رأي يكپارچه كنگره بين المللي فيزيكدانان در كومو كه به پاس صدمين سال درگذشت دو تشكيل شده بود بار ديگر به ولتا برگردانده شد در سال 1780 موضوع بحث مجامع علمي«الكتريسيته» بود والش ثابت كرده بود كه تكان حاصل از تماس با ماهي تورپيل از نوع تكانهاي الكتريكي است. درسال 1773 ماهي مزبور را تشريح كرد و عنصر مولد الكتريسيته را پيدا نمود هنتر در همان عنصر مشابهي در بدن يكي از انواع مارماهي پيدا كرد به اين ترتيب فكر اينكه حيوانات ديگر هم بايد داراي اين عضو باشند قوت گرفت لويي گالواني استاد تشريح دانشگاه بولوني در سال 1780 اين آزمايش را روي قورباغه انجام داد بطوريكه قورباغه را به برق گير آويزان نمود و ملاحظه نمود كه هنگام عبور ابر عمل انقباض در پنجه هاي قورباغه انجام مي شود گالواني براي اطمينان كامل در هواي خوب قورباغه را به بالكون فلزي منزل خودش آويزان كرد ولي نتايج قبلي را مشاهده نكرد يك شب كه حوصله اش از نگرفتن نتيجه به سر آمده بود با عصبانيت قورباغه را از محلي كه آويزان كرده بود جدا كرد و در اين موقع به موجب تصادف دراثر تماس گازانبري كه بوسيله آن قورباغه را گرفته بود با بالكون تكاني در قورباغه مشاهده مي نمايد و فكر مي كند كه واقعاً مسئله الكتريسيته حيواني را كشف كرده است. ولي صداي مخالفي از ولتا بلند شد كه الكتريسيته كه در اين عمل بوجود آمده است فقط در اثر تماس گاز انبر و بالكون آهني است ولتا در واقع تجربيات گالواني را تكرار نمود و در صدد برآمد كه ثابت كند قورباغه دخالتي در ايجاد الكتريسيته نداشته است آنگاه سكه اي ازنقره و قطعه اي روي به كار برد و آنها را با پارچه پشمي اسيددار از هم جدا نمود و بدينوسيله پيل الكتريكي تشكيل شد اين پيل فقط جرقه توليد نمي كرد بلكه جرياتي متصل كه در حال عبور بود ايجاد مي نمود دانشمند بزرگ روز بيستم مارس ضمن نامه اي اكتشاف خود را به جامعه پادشاهي اطلاع مي دهد و از همين زمان شهرت فراواني در سراسر اروپا كسب مي نمايد وكشف او تأثير عميقي در مجامع علمي بوجود آورد و ناپلئون او را به پاريس دعوت مي كند و از او مي خواهد ك تجربه اش را در مقابل آكادمي تكرار كند و بعد از اثبات آن او را به سمت كنت و سناتور كشور ايتاليا انتخاب مي كند ولتا بعد از سه سال از شغل خود كناره مي گيرد و به كوم مي رود او در سال 1827 در هشتاد و دو سالگي زندگي را وداع مي گويد.

  20. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #26
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : لئونارد اویلر


    لئونارد اويلر (1783-1707)

    لئونارد اويلر در پانزدهم آوريل 1707 در شهر بازل سوئس متولد شد. پدرش از كشيشان پيرو كالون بود و ميل داشت پسرش جانشين او شود ولي اويلر برخلاف ميل او در دانشگاه بازل به مطالعه علوم الهي پرداخت. پدر اويلر تعليمات مقدماتي از جمله رياضيات را به او داد. اويلر بعداً چند سالي را در بازل به سر برد و در يكي از دبيرستانهاي (گومنازيوم) نسبتاً در سطح پايين محلي به تحصيل پرداخت. در دبيرستان رياضيات اصلاً تدريس نمي شد و در نتيجه اويلر اين دانش را به طور خصوصي نزد رياضيداني به نام يوهان بوركهارت آموخت. در سال 1720، اويلر كه هنوز چهارده سال نداشت وارد بخش ادب و هنر دانشگاه بازل شد تا پيش از كسب تخصص اطلاعات عمومي بيندوزد. از جمله استادان او يوهان يكم برنوس بود كه در كرسي رياضيات جانشين برادر ياكوب شده بود. دويلر در سال 1722 معادل درجه ليسانس در ادبيات را دريافت كرد و در سال 1723 در رشته فلسفه فوق ليسانس گرفت. در هجده سالگي پژوهشهاي مستقل را آغاز كرد. نخستين كار او يادداشت كوچكي بود درباره رسم منحنيهاي همزمان در يك ملأ مقاوم كه در سال 1726 منتشر شد. در پي آن در همان نشريه مقاله اي درباره مسيرهاي متقابل جبري انتشار داد (1727). در پاييز 1726 از اويلر دعوت شد كه به عنوان دستيار فيزيولوژي در سن پترزبورگ خدمت كند. در 1727 از بازل به سن پترزبورگ رفت. در آنجا بي درنگ اين بخت مساعد را يافت كه در رشته واقعي خود كار كند و به عنوان عضو وابسته فرهنگستان بخش رياضيات منصوب شد. در سال 1731 به استادي فيزيك رسيد و در 1733 كه دانيل برنولي به عنوان استاد رياضيات به بازل بازگشت، اويلر جانشين وي شد. او از مرداد 1727 گزارشهايي درباره پژوهشهاي خويش به جلسات فرهنگستان مي فرستاد. او آنها را در جلد دوم صورت جلسات فرهنگستان (گزارشهاي فرهنگستان امپراتوري علوم يتروگراد) انتشار داد (سن پترزبورگ 1729). شهرت اويلر از 19 سالگي آغاز مي گردد زيرا در اين سن بود كه آكادمي پاريس حل مشكلي را درباره ساختمان دكل كشتي به مسابقه گذاشته بود و مقاله اويلر در اين مورد مقام دوم را احراز نمود. اويلر طي چهارده سالي كه در سن پترزبورگ بود به كشفهاي درخشاني در زمينه هايي چون تحليل رياضي، نظريه اعداد و مكانيك دست يافت تا 1741 بين هشتاد تا نود اثر براي انتشار آماده كرده بود كه پنجاه و پنج تاي آنها از جمله دو جلد (مكانيك) را منتشر ساخت. اويلر در آن زمان عضو دو فرهنگستان سن پترزبورگ و برلين بود و سپس به عضويت انجمن پادشاهي لندن (1749) و فرهنگستان علوم پاريس (1755) نيز انتخاب گرديد. در سال 1753 به عضويت انجمن فيزيك و رياضيات بازل برگزيده شد. اويلر در 1741 پس از چهارده سال اقامت در روسيه به برلين رفت و بيست و پنج سال بعد را در آنجا سپري كرد. او هنوز براي هر دو فرهنگستان برلين و سن پترزبورگ كار مي كرد. در تبديل «انجمن علوم» سابق به يك فرهنگستان بزرگ كه در سال 1744 رسماً با نام فرانسوي «فرهنگستان پادشاهي علوم و ادبيات برلين» بنياد نهاده شد، فعاليت فراوان داشت. طي اين دوره اويلر به تنوع پژوهشهاي خود بسيار افزود. در همچشمي با دالامبر و دانيل برنولي دانش فيزيك رياضي را پايه ريزي كرد و در پيشبرد نظريه حركت ماه و سيارات از رقيبان كلرو و دالامبر هر دو بود. در همان زمان نظريه حركت جامدات را منقح ساخت. ابزار رياضي هيدروديناميك را فراهم آورد. هندسه ديفرانسيل سطوح را ابداع كرد و به شدت درباره نورشناسي، برق و مغناطيس به پژوهش پرداخت. همچنين درباره مسائل فن آوري نظير ساختن دوربينهاي شكستني بيرنگ، تكميل دوربين آبي زگنر و نظريه چرخهاي دندانه دار به تفكر پرداخت. شمار آثار اويلر در دوره اقامت در برلين از 380 كمتر نبود كه از آن ميان 275 اثر انتشار يافتند. از جمله تعدادي كتابهاي مفصل تكنگاشتي درباره حساب جامع و فاضل تغييرات، كتابي بنيادين درباره محاسبه مدارهاي اجرام آسماني، كتابي درباره توپخانه و پرتاب گلوله، كتاب «مدخلي به تحليل نامتناهيها»، رساله اي در كشتي سازي و دريانوردي كه صورت آغازين آن در سن پترزبورگ تهيه شده بود. نخستين نظريه او درباره حركت ماه و اصول حساب ديفرانسيل سه كتاب آخر به هزينه فرهنگستان سن پترزبورگ انتشار يافتند و در آخر رساله اي بود درباره مكانيك جامدات به نام (نظريه حركت اجسام جامد) (1756)، رساله مشهور (نامه هايي به يك شاهزاده خانم آلماني درباره موضوعهاي مختلف فيزيك و فلسفه) كه در واقع درسهايي بود كه اويلر به يكي از بستگان پادشاه پروس داده بود، تا پيش از بازگشت اويلر به سن پترزبورگ انتشار نيافتند. اين كتاب موفقيتي بي نظير يافت و دوازده بار به زبان اصلي تجديد چاپ گرديد و به بسياري زبانهاي ديگر نيز ترجمه شد. اويلر همچنان به مطالعات رياضي خود ادامه مي داد و رفقايش او را روح آناليز رياضي مي دانستند. آراگو درباره اويلر چنين گفته است: اويلر با همان سهولتي كه انسان نفس مي كشد محاسبات رياضي را انجام مي دهد. اويلر به معناي گسترده اي كه در سده هجدهم براي كلمه هندسه به كار مي رفت هندسه دان بود. در كار او رياضيات بستگي نزديكي با كاربرد ساير علوم با مسائل فناوري و با زندگي عمومي داشت. در آثار رياضي اويلر تحليل رياضي جايگاه نخست را دارد. هفده جلد از (مجموعه آثار) او در اين زمينه است. او با كشفيات خاص متعدد به تحليل رياضي ياري داد. نحوه عرضه آن دركتابهاي درسي خود را منظم ساخت. در بنيانگذاري رشته هاي متعدد مهم رياضي نظير حساب جامع و فاضل تغييرات، نظريه معادلات ديفرانسيل، نظريه مقدماني توابع متغيرهاي مختلط و نظريه توابع خاص بي اندازه كمك كرد. اويلر بسياري از قراردادهاي كنوني علائم رياضي را وارد ميدان كرد:
    نماد e براي نمايش شالوده دستگاه لگاريتم طبيعي، استفاده از حرف f و دو كمان براي نمايش مثلاً تابع ، نشانه هاي نوين براي توابع مثلثاتي، نشانه n براي مجموع مقسوم عليه هاي عدد، علائم y و y و غيره براي تفاضلهاي متناهي و نشانه براي مجموع و حرف I براي 1- . كشفهايي كه درنيمه سده هجدهم در زمينه تحليل رياضي انجام گرفته بود به شيوه اي منظم به وسيله اويلر در دوره سه كتابي زير خلاصه شده است: مدخلي بر تحليل نامتناهي ها (1748)، روشهاي حساب ديفرانسيل (1755)و روشهاي حساب انتگرال (1768-1770). او هر روز اكتشافي به اكتشافات خود مي افزود و تعداد آنها آنقدر زياد است كه حتي امروزه موفق به چاپ كامل آثار او نگرديده اند. در همين اوقات بود كه مسئله اي از طرف آكادمي مطرح شد و اويلر در عرض سه روز آن را حل كرد و مريض شد و در اين بيماري يك چشم خود را از دست داد. در شصت سالگي بود كه بدبختي عجيبي به او روي كرد و آن از دست دادن چشم ديگرش بود. گرچه چشم او را با موفقيت عمل كردند ولي زخم آن دچار عفونت شد و براي هميشه چشمان خود را از دست داد. اويلر مردي كه از تندخويي و حسادت به كنار بود در هجدهم سپتامبر 1783 هنگامي كه مشغول محاسبه مسير اورانوس بود ناگهان با گفتن كلمه «من مردم» زندگي را بدرود گفت.

  22. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #27
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : فردریک گائوس

    فردريك گائوس (1855-1777)


    شارل. فردريك گائوس فرزند باغبان فقيري از اهالي «برونشويك» آلمان بود كه در تاريخ 30 آوريل سال 1777 متولد شد. پدرش مردي شرافتمند و مادرش زني فعال و باهوش بود. گائوس بيش از سه سال نداشت كه پدرش را از اشتباهي كه در حساب ورقه اي بود مطلع ساخت و بدين ترتيب توانست استعداد فوق العاده خود را در محاسبه نشان دهد. هنگاميكه گائوس در مدرسه ابتدايي مشغول تحصيل بود و بيش از ده سال نداشت يك روز معلم او سر كلاس شاگردان را وادار نمود كه مجموعه سلسله اي از اعداد را با هم جمع كنند ولي هنوز صورت مسئله تمام نشده بود كه گائوس ده ساله گفت كه من مسئله را حل كردم او متوجه شده بود كه اختلاف ما بين او عدد از اين سلسله مقداريست ثابت و خود به خود دستوري براي مجموع اين نوع سلسله اعداد بوجود آورد. معلم او سخت متعجب شد و اظهار داشت كه اين كودك از من قويتر است و من ديگر معلوماتي ندارم كه به او بياموزم گائوس در سال 1795 وارد دانشگاه گوتينگن شد و در 19 سالگي به حل بسياري از مسائل كه براي اويلر و لاگرانژ لاينحل مانده بود موفق گرديد گائوس نيز همچون ارشميدس و دكارت و نيوتن در كودكي دچار حادثه اي گرديد كه ممكن بود رياضيات را از وجود او محروم سازد وي در اولين سالهاي كودكي بود و طغيان آب ترعه اي را كه از كنار خانه محقر ايشان مي گذشت سرريز كرده بود. كودك كه در كنار آب بازي مي كرد در ترعه افتاد و چيزي نمانده بود كه غرق شود و اگر بر حسب تصادف كارگري كه در آن نزديكي بود وي را نجات نمي داد زندگاني گائوس به همين جا خاتمه مي يافت. روز سي ام مارس 1796 يكي از روزهاي تاريخي دوران زندگي گائوس است در اين روز يعني درست يك ماه قبل از اينكه نوزده ساله شود گائوس بطور قطع تصميم به مطالعه در رياضيات گرفت. از همين روز بود وي دفتر يادداشت علمي خويش را ترتيب داد كه يكي از ذيقيمت ترين مدارك تاريخ رياضيات مي باشد و اولين مسئله اي كه در آن ثبت شده است همين اكتشاف بزرگ او مي باشد.
    اين دفتر يادداشت فقط از سال 1898 در معرض مطالعه عموم قرار گرفت يعني چهال و سه سال بعد از وفات گائوس.
    گائوس در نهم اكتبر 1805 در بيست و هشت سالگي با يوهانا اشتهوف از اهالي شهر برونسويك ازدواج مي كند و در نامه اي كه سه روز بعد از نامزدي خود به دوست دانشگاهي خويش ولنگانگ بوليه نوشته است از خوشبختي خويش چنين گفتگو مي كند: «زندگاني هنوز به صورت بهاري ابدي با رنگهاي جديد و درخشان در مقابل من است.ظ از اين ازدواج سه فرزند نصيب او شد كه يوزف و مينا و لودويش نام داشتند زنش در يازدهم اكتبر سال 1809 بعد از تولد لودويش وفات يافت. اگرچه سال بعد (چهارم اوت 1810) بخاطر كودكانش از نو ازدواج كرد ولي سالها بعد نيز از زن اول خود با تأثر بسيار گفتگو مي كرد. زن دوم او كه مينا والدك نام داشت دو پسر و يك دختر برايش آورد.
    فقر و تنگدستي گائوس از يك طرف و فوت زنش از طرف ديگر بدبيني عجيبي در او بوجود آورد بطوريكه تا آخر عمر اين بدبيني از او جدا نگرديد ولي با وجود همه اين گرفتاريها و در حاليكه نوشته بود «مرگ بر اين زندگي ترجيح دارد» كتاب «تئوري اجسام آسماني روي مقاطع مخروطي حول خورشيد» را انتشار داد و در سال 1811 مسير ستاره دنباله دار عظيمي را محاسبه نمود و در همين سال يك متير موهومي را بيان كرد ولي از ديگران مخفي نگهداشت بطوريكه كوشي رياضيدان معروف دوباره مجبور به كشف آن شد و بدين ترتيب 50 سال علم رياضي عقب بود. در سال 1833 تلگراف الكتريكي را ساخت و دو كتاب يكي در سال 1827 به نام «تجسسات درباره مسائل مربوط به مساحي عالي» منتشر ساخت و در اين هنگام بود كه تمام مردم معتقد بودند كه گائوس بزرگترين رياضيدان جهان است ولي گائوس به اين افتخارات اهميت نمي داد و هيچ كس را نزد خود نمي پذيرفت و از خانه خارج نمي شد و تنها در مدت 27 سال فقط يكبار براي شركت در كنگره علمي به برلين مسافرت كرد. گائوس فقط با زني به نام «سوفي ژرمن» اهل فرانسه ارتباط داشت اين زن در سال 1816 از طرف آكادمي علوم پاريس به اخذ جايزه بزرگ رياضيات نائل شد. گائوس به آثار والتر اسكات و ژان پول علاقه فراوان داشت و در هفتاد سالگي به فكر آموختن زبان روسي افتاد. گائوس اكتشافات خود را طي سالهاي 1796 تا 1814 در نوزده صفحه كه شامل 146 اكتشاف مهم بود در سال 1898 منتشر ساخت اين جزوه چند صفحه اي گنجينه بزرگي بود كه دانشمندان را به كلي حيران نمود.
    گائوس اكتشافات خود را هميشه بصورت معما يادداشت مي نمود و معتقد بود كه فقط براي خود مطالعه مي كند. وي هنگامي كه در دانشگاه تحصيل مي كرد كتاب خود را به نام «تجسسات حسابي» تمام كرد و تئوري اعداد را كه تا آن زمان شكل واقعي به خود نگرفته بود بصورت دانش حقيقي درآورد. لاگرانژ رياضيدان معروف در مورد كتاب گائوس چنين اظهار داشته است:
    كتابي را كه به عنوان «تجسسات حسابي» منتشر نموده ايد مقام علمي شما را تا رديف بزرگترين رياضي دانان جهان بالا برده است و قسمتي ازآن كه شامل اكتشافات تحليلي است تاكنون نظيرش بوجود نيامده مقارن با انتشار كتاب گائوس در سال 1801 «پيازي» ستاره كوچك «سرس» را كشف نموده بود و منجمين در صدد محاسبه مدار آن بر آمدند ولي محاسبه آن به استفاده از اعدادي منجر شد كه چند كيلومتر طول داشتند. گائوس شروع به كار نمود و روش كلي مطالعه اين مسائل را به دست آورد در نتيجه اين اكتشاف به عنوان يك منجم مشهور شد و رياست رصدخانه گوتينگن را به دست آورد.
    گائوس در سالهاي آخر زندگي مورد توجه و محبت عمومي قرار داشت ولي آنقدر كه شايستگي داشت از نعمت خوشبختي بهره مند نبود. در ابتداي سال 1855 كم كم از تصلب عضلات قلب و اتساع حفره هاي ريوي رنج مي برد و آثار آب آوردن در او هويدا شد. آخرين نامه اي كه نوشت خطاب به سر ديويه يوستر (فيزيكدان انگليسي) و درباره اكتشاف تلگراف الكتريكي بود. در صبح روز 23 فوريه 1855 در سن هفتاد و هشت سالگي با آرامش كامل جان سپرد در قلمرو رياضيات نام او تا ابد جاويد خواهد ماند..

  24. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #28
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : جیمز کلارک



    جيمز. كلارك. ماكسول در سيزدهم نوامبر سال 1831 در ادينبراي اسكاتلند متولد شد از كودكي به رياضيات و فيزيك علاقه فراوان داشت از سال 1841 ماكسول در فرهنگستان ادينبرا حضور مي يافت و در آنجا با لوئيس كمبل زندگينامه نويس و دانش پژه افلاطوني و دوست تمام عمر ديدار مي كرد در 1847 وارد دانشگاه ادينبرا شد و تحت تأثير جيمز ديويد فاربز و سر ويليام هميلتن قرار گرفت در 1850 به كمبريج رفت و زير نظر معلم خصوصي بزرگ ويليام هاپكنز به تحصيل پرداخت و همچنين تحت تأثير استوكس و ويليام هيوئل واقع شد او در سال 1854 از تحصيل فراغت يافت و در سال 1855 به عضويت ترينيتي برگزيده شد ماكسول از سال 1856 تا 1865 استادي كالج مارشال در ابردين و كالج كينگ در لندن را عهده دار بود آنگاه از كارهاي منظم دانشگاهي كناره گرفت تا به نگارش اثر معروفش «رساله اي درباره برق و مغناطيس» بپردازد در 1871 به عنوان نخستين استاد فيزيك تجربي در كمبريج منصوب شد و نقشه آزمايشگاه كونديش را طرح كرد و آن را گسترش داد ماكسول علاوه بر پژوهشهاي انقلابي در برق مغناطيس و نظريه جنبشي گازها كه نام وي را در تاريخ علم جاودان ساختند خدمات قابل توجه ديگري در چندين زمينه انجام داد نخستين مقاله اش درباره روش جديد ترسيم يك مرغانه كامل زماني انتشار يافت كه وي چهارده ساله بود كارهاي ابتدايي او در نورشناسي هندسي بود از جمله كشف عدسي «چشم ماهي» (1843) و نور اكشساني (1840) كه با استفاده ازيك جفت منشور قطبنده كه ويليام نيكل به وي داده بود صورت پذيرفت ماكسول در سال 1839 پژوهش در مخلوط رنگها را درآزمايشگاه فاربز آغاز كرد و آنقدر پيش رفت تا دانش رنگ سنجي كمي را آفريد او ثابت كرد كه نظير همه رنگها را مي توان با مخلوط كردن عامل طيفي بوجود آورد مشروط بر اينكه افزايش يا كاهش عاملها امكان پذير باشد او نظريه تامس يانگ درباره سه گيرنده در ديدن رنگها را احيا كرد و نشان داد كه كور رنگي به علت ناكارآيي يكي يا بيشتر ازيكي از اين گيرنده هاست او اولين عكس سه رنگي را طرح ريزي كرد (1851) بيشتر وقت ماكسول بين سالهاي 1845 و 1849 صرف بررسيهاي رياضي حركات و پايداري حلقه هاي كيوان (زحل) گرديد. ماكسول بر اثر مطالعه در حلقه هاي زحل كه مسأله تعيين حركات تعداد زيادي از اجسام متصادم را پيش آورد و بر اثر مقالات كلاوزيوس (1847 و 1848) با تصوري از احتمال و مسيرهاي آزاد و نيز در نتيجه مطالعات قبلي (يعني نظريه جنبشي گازها) به فرمول هاي آماري براي توزيع سرعتها در گازي با فشار يكنواخت انجاميد و از آغاز عصر نويني در فيزيك خبر داد كه از تازگي فوق العاده انديشه ماكسول درباره توصيف فرايندهاي عملي فيزيك به وسيله تابعي آماري پديد آمد پژوهشهاي ماكسول درباره توصيف فرايندهاي عملي فيزيك به وسيله تابعي آماري پديد آمد پژوهشهاي ماكسول در زمينه برق در سال1844 آغاز شد اين پژوهشها به دو چرخه گسترده تقسيم مي شوند چرخه اول از زمان پنج مقاله عمده است در زمينه برق مغناطيس چرخه دوم با تنظيم «رساله اي درباره برق و مغناطيس» و بيشتر از ده مقاله كوتاهتر در زمينه مسائل خاص ادامه مي يابد. اندازه گيري هاي نارواني گازي در فشارها و دماهاي مختلف كه ماكسول و همسرش در سال 1855 انجام دادند در آن زمان مفيد ترين خدمت به فيزيك تجربي بود مقاله «نظريه پويشي گازها» كه بعد از آن عرضه شد بزرگترين تك مقاله ماكسول بود و ماكسول در آن نظريه تازه اي پرورد كه در آن مولكولهاي گاز به صورت مراكز نيرويي بودند دستخوش نيروي رانش مولكولي از درجه n ام و به جاي ميانگين مسير آزاد زمان مشخص كننده اي را قرار مي داد و آن «مدول زمان واهلش» تنشها در گاز بود فرايند هاي كوتاه مدت كه با زمان واهلش مقايسه شوند كشسانند و فرايندهايي كه طول مدتشان درازتر باشد ناروانند اين نظريه واهلش كشش آغازگر تغيير شكل ماده شد و به طور نامستقيم به هر شاخه فيزيك اثر گذاشت ماكسول در دو سال آخر عمر خود دو مقاله بسيار قوي درباره فيزيك مولكولي منتشر ساخت كتاب درسي ماكسول به نام Theory of Heat «نظريه گرما» در سال 1870 منتشر شد و چندين چاپ با تجديد نظر بسيار انتشار يافت همچنين در سال 1873 كتاب خود را به نام «دوره الكتريسيته و مغناطيس» منتشر ساخت و بلافاصله به سمت استاد كرسي فيزيك دانشگاه انتخاب شد ولي عمرش كوتاه بود و در پنجم نوامبر سال 1879 در چهل و نه سالگي وفات يافت.

  26. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #29
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : دکتر فیروز نادری

    دکتر فیروز نادری

    مطمئنأ هر ایرانی نام "دکتر فیروز نادری" را شنیده ، شخصی که یکی از بزرگترین اشخاص نام آور مقیم خارج از کشور که در زمینه علوم فضایی و ناسا یک شخص بسیار معروف و شناخته شده برای دنیا میباشد ، مدیریت وی در پروژه مریخ و موفقیت وی در هدایت این پروژه ماه ها جزو مهمترین اخبار شبکه های خبری جهان بود ....شخصی که بالاترین نشان ناسا را دریافت میکند و موثرترین فرد سال ایالات متحده معرفی میشود. شخصی ایرانی که بزرگتر از وی در دنیای علوم نداریم ....


    دکتر فیروز نادری در سال 1325 در شهر شیراز به دنیا آمد ، تحصیلات ابتدایی خود را در شیراز و دوره متوسطه را در دبیرستان اندیشه تهران به اتمام رساند سپس در سال 1964 به آمریکا رفت و پس از تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق ،در سال 1976 تحصیلات دکترای خود را در رشته مهندسی الکترونیک به پایان رساند

    فیروز نادری پس از اتمام تحصیلات خود در سال 1976 به وطن باز می گردد و فعالیت خود را در مرکز سنجش از دور ايران در تهران آغاز می کند و پس از دو الی سه سال فعاليت در ايران به دليل نبود امکانات مورد نيازش برای بسط تحقيقات و پژوهش هایش کشور را به مقصد آمريکا ترک می کند و در سال 1979، يعنی حدود 29 سال پیش فعاليت خود را در ناسا آغاز می کند.

    او در این مدت مشاغل فنی و مدیریتی متعددی را در زمینه ماهواره های مخابراتی متحرک ، رادارهای سنجش از دور اقیانوسی ، رصد خانه های تحقيقاتی اختر فيزيک و اکتشاف مريخ و ساير اجرام منظومه شمسی بر عهده داشت .

    نادری علاوه بر اينکه مديریت طرح سرمنشاء را برای جستجوی سيارات فراخورشيدی بر عهده داشت ، مديريت آزمونهای علمی پروازهای فضايی را که وظيفه اصلی اش رصد و بررسی بادهای زمين از جو بود را نيز بر عهده داشت.

    اوج موفقیت دکتر نادری در مدیریت پروژه مریخ و هدایت مریخ نوردهای روح و فرصت بود ، پروژه ای که اگر دکتر نادری نبود شاید تا سال ها و حتی ده ها سال آینده نیز ناسا موفق به اتمام رساندن آن نمیشد.

    نادری از سال ۱۹۹۶ مدیر برنامه منشاء حیات ناسا بود. وی در سال ۱۹۷۶ به "جی پی ال" پیوست و به عنوان مدیر آزمایشات پروازی علوم فضا و مدیر طرح تفرق سنج ناسا به كار پرداخت. علاوه بر اینها وی در مركز مدیریت ناسا، سرپرستی برنامه فناوری ارتباطات پیشرفته ماهواره‌ای را بر عهده داشت و در "جی پی ال" نیز مدیر برنامه ماهواره‌های متحرك بود.

    در سال 2000 میلادی دانشمندان بزرگ ناسا پس از دو بار ناکامی در هدایت و مدیریت پروژه اکتشافی مریخ ، و تحمل زیان های میلیارد دلاری تصمیم میگیرند که این پروژه نا موفق را متوقف کنند اما راه کار ها و جدیت دکتر نادری باعث میشود که ناسا مدیریت این پروژه را به دکتر نادری واگذار کند و مجدد میلیون ها دلار هزینه کند .دکتر نادری با قبول این سمت باید تمام تحقیقات مربوط به مریخ را هدایت و برنامه ریزی كند.

    دکتر نادری و دیگر دانشمندان ناسا پس از چند سال تلاش و آماده کردن مریخ نوردهای جدید ، تصمیم به عملی کردن پروژه اشان یعنی نشاندن وهدایت مریخ نوردهای روح و فرصت بر روی کره مریخ میکنند .

    این پروژه البته چندان هم راحت نبود چرا که امکان نابودی " ماشین های مریخ نورد روح و فرصت " در حین پرواز به سوی مریخ و همچنین فرود آن وجود داشت ( بیاد دارم در این مقطع تمام تلویزیون های خبری دنیا با اضطراب و نگرانی زمان فرود این مریخ نشین را دنبال میکردند چرا که ممکن بود با اشتباهاتی که رخ دهد و یا اتفاقات پیش بینی نشده این مریخ نورد ها با کوه ها برخورد و یا در گودال های بسیار عمیقی که در مریخ هستند فرود آید و یا اتفاقات زیاد دیگر ، که یعنی شکست این پروژه اما با نشستن این مریخ نشین تمام شبکه های خبری سریع این خبر را پوشش دادند ، در عکس زیر هم خوشحالی بزرگترین دانشمندان ناسا را میتوانید در این لحظه ببینید )

    نادری در توصیف موفقیت پروژه اش میگوید : دو شبی که ما به وسیله ی روح و فرصت بر روی مریخ فرود آمدیم و نیز زمانی که از آشیانه ی خود خارج شدند، به عنوان یکی از بهترین لحظات زندگی ام برای همیشه در ذهنم باقی است. مریخ نورد روح و فرصت تا کنون تحولی در اکتشافات مریخ به وجود آورده اند. شاید تجربه ی ناسا در ماموریت رهیاب مریخ باعث شد تا عمر روح و فرصت را 90 روز تخمین بزند ولی پس از اتمام 90 روز اخلالی در مریخ نوردها حس نمی شد و ناسا 5 ماه دیگر ماموریت آنها را تمدید کرد و اخیرا نیز بازهم ماموریت آنها 7 ماه تمدید شد.

    دکتر نادری در این پروژه از همکاری 4 دانشمند بزرگ ایرانی دیگر هم سود میبرده که یکی از آنها دکتر بهزاد رئوفی بوده .

    وی پس از موفقیت در مدیریت این پروژه ترفیع درجه میگیرد و هم اکنون معاون آزمایشگاه پیشرانش جت ، مدیر ارشد برنامه های راهبردی "جی پی ال" ناسا و مدیر پژوهش های کل منظونه شمسی میباشد. وی در همین سال ( 2004 ) موفق به دریافت بالاترین نشان ناسا و موثرترین فرد سال آمریکا شناخته میشود.

    دکتر نادری اعتقاد دارد که حيات به کره زمين محدود نمی شود و اعتقاد به حیات در خارج از منظومه شمسی دارد . وی میگوید : من مطمئن هستم که حیات به کره زمین محدود نمیشود و در داخل منظومه شمسی احتمال حیات در مریخ و یکی از اقمار مشتری به نام اروپا زیاد است . وی میگوید : اکتشافات ما نشان میدهد که در زمان حال یا باستان در کره مریخ آب مایع وجود دارد و یا داشته و همین اکتشافات احتمال وجود حیات را زیاد میکند.

    دکتر نادری میگوید : البته در منظومه شمسی حیات بصورت کره زمین نیست بلکه اگر حیاتی باشد بصورت تک سلولی یا چند سلولی خواهد بود.

    مديريت نادری در ماموريت های مريخ در حالی با موفقيت فراوان و غير قابل تصور روبرو بوده است که ناسا و شوروی سابق از 40 سال پيش می خواستند به مريخ بروند. اما بيش از دو سوم ماموريت ها به دليل دشواريهای بسِار زياد آن با شکست مواجه شده بود و در سال 2001 او و تيم تحت مديريتش موفق شدند "مدار گرد " اودیسه را به مدار مريخ بفرستند و مريخ نورد روح را در سطح مريخ فرود بياورند و مريخ نورد دو قلوی آن به نام فرصت هم پنجم بهمن ماه سال 2004 در مريخ بر زمين نشست و حالا زمينی ها می توانند هر دو سال یکبار به مريخ بروند و در سال 2015 نمونه هایی از اين سياره را به زمين بياورند.

    نادری معتقد هست که تا سال 2030 سفر به مریخ امکان پذیر نخواهد بود اما معتقد هست که تا سال 2015 میتواند انسان در ماه زندگی کند.

    بزرگ‌ترین افتخار نادری دریافت بالاترین نشان سازمان فضایی ناسا " مدال خدمت برجسته " و انتخاب وی به عنوان موثرترین فرد سال در ایالات متحده است .


    دکتر فیروز نادری قرار بود که در ایران حضور به هم رساند اما مشکلات کاری وی باعث شد که سفر خود به ایران را به تعویق بیندازد ، متن دکتر فیروز نادری و پوزش وی از تأخیر در ورود به ایران این چنین است :

    پس از 28 سال، با شور و اشتیاقی فراوان در آستانه سفری به کشورم قرار داشتم تا نه تنها با خانواده ام و شهر و کشورم دیدار کنم بلکه بتوانم با جوانان کشورم و سازمانهای علمی پیشرو در تهران و شیراز به گفتگو بنشینم.

    در این مدت واکنشها و لطف مردمی که به نوعی مخاطبان سفر من به شمار می رفتند و به ویژه دانش جویان ، اساتید دانشگاه، و اصحاب رسانه مرا در بر گرفت .

    با وجود این زندگی همواره آنگونه که ما می خواهیم به پیش نمی رود. رخ دادن اتفاقی که در حوزه مسولیتی من قرار داشت ( و در باره یکی از کاوشگرهای عازم سیاره مریخ بود) ، مرا ناچار به حضور مستقیم در لس انجلس و در نتیجه لغو سفرم به ايران کرد.

    من مایلم در این فرصت از جمعی که وقت با ارزششان را صرف برنامه ریزی و هماهنگی این سفر کردند تشکر و قدردانی کنم به ویژه از پرفسور وفایی ار دانشگاه صنعتی شریف، پرفسور مدرس از دانشگاه تهران و پرفسور ریاضی و پرفسور براتی از دانشگاه شیراز. همچنین مایلم سپاسگزاری خود را ازگروهی از روزنامه نگاران علمی بسیار خوب کشور ابراز کنم .

  28. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #30
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : الیشا گوریز اوتیس

    الیشا گریوز اوتیس (به انگلیسی: Elisha Graves Otis ) (۱۸۱۱-۱۸۶۱) مخترع آمریکایی بود.
    او نخستین آسانسور با ترمز اتوماتیک را در ۱۸۵۲ اختراع نمود و کارکرد آنرا در نمایشگاه جهانی نیویورک در سال ۱۸۵۳ در معرض نمایش عمومی قرار داد. اختراع او سبب می‌شد تا در صورت پاره شدن کابل نگهدارندهٔ کابین آسانسور و پایین افتادن آن، ترمزها به طور خودکار فعال شده و جلوی سقوط آن را بگیرند. در نتیجهٔ این اختراع، راه برای ساخت و توسعهٔ بیشتر آسمانخراش‌ها و استفاده از آسانسور در آنها هموارتر شد.
    اوتیس در ۸ آوریل ۱۸۶۱ بر اثر ابتلا به بیماری دیفتری و در سن ۴۹ سالگی درگذشت.

  30. 3 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ