Animparadise بهشت انیمه انیمیشن مانگا

 

 


دانلود زیر نویس فارسی انیمه ها  تبلیغات در بهشت انیمه

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 15 , از مجموع 36

موضوع: نگاهی کوچک به زندگی کاشفان و مخترعان!

  1. #1
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    نگاهی کوچک به زندگی کاشفان و مخترعان!

    سلام!
    من این جا براتون درباره ی زندگی کاشفان و مخترعان مختلف و کشف ها و اختراعاتشون مینویسم.
    هرکسی هم اگه مطلبی بزاره ممنون میشم.
    مرسی.
    You can fly...
    maybe You dont have wings...just like me. but with your gold heart!!! yes! you can.
    come in my dream....


  2. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  3. #2
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : کریستوف کلمب

    کریستوف کلمب (۱۴۵۱ - ۲۰ مه ۱۵۰۶) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قارهٔ آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلسآسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قاره‌ای ناشناخته را کشف کرده است. گذشت اما به جای
    کریستف کلمب از چهره‌های بحث برانگیز تاریخ است. برخی – از جمله اکثر سرخپوستان آمریکا – او را مسئول مستقیم یا غیرمستقیم کشتار دهها (اگر نه صدها) میلیون نفر از مردم بومی و عامل استثمار آمریکا از سوی اروپا می‌دانند؛ در حالیکه دیگران وی را به خاطر نقش مؤثری که در گسترش فرهنگ و تمدن غرب ایفا کرد می‌ستایند.

    همه می دانند كه كریستف كلمب به قصد یافتن راهی جدید به سوی خاور دور ، به جای آن كه به طرف شرق حركت كند به سوی غرب بادبان كشید و به جای آن كه به خاور دور برسد، به دنیایی جدید یعنی آمریكا رسید. این اكتشاف حقیقتاً تصادفی و حتی از جهاتی پر فایده بود.
    در سرگذشت كلمب عناصر تصادفی متعددی وجود دارد كه به اندازه ی سفر مشهورش شناخته شده نیستند. كریستف كلمب در حدود 1446 در جنوا به دنیا آمد. در پاویا به تحصیل در ریاضیات و علوم طبیعی ، از جمله اخترشناسی دریایی پرداخت. طبق زندگینامه ای كه پسرش فرناندو نوشته است، كلمب برای نخستین بار در حدود 15 سالگی به دریا رفت و احتمالاً از انگلستان، ایرلند، ایسلند و نیز یونان، پرتغال و اسپانیا دیدن كرد. در پرتغال با دختر یكی از ناخدایانی كه در خدمت شاهزاده هِنـریِ دریانورد بود آشنا شد و با او ازدواج كرد. هنریِ دریانورد نخستین كسی بود كه در غرب اروپا و افریقا در اقیانوس اطلس به كاوش پرداخت. كلمب با مطالعه ی نقشه های پدرزنش و دریانوردان دیگر وسوسه شد تا با حركت به سوی غرب راه جدیدی برای دستیابی به ثروتهای خاور دور بیابد. به عقیده ی یكی از كاوشگران معاصر به نام تورهیردال، كلمب از نامه هایی كه كشیشان اسكاندیناوی ساكن گروئنلند ، چهار قرن پیش از آن به واتیكان نوشته بودند اطلاع داشت.
    ظاهراً در این نامه ها كشیشان از سرزمینهایی كه به هنگام سفر به سوی غرب دیده می شدند چیزهایی نوشته بودند.
    كلمب می دانست كه برای انجام سفر اكتشافی بلند پروازانه اش احتیاج به حمایت دستگاه سلطنت دارد. وی با پشتكار كوشید این حمایت را از پادشاهان حاكم در پرتغال، اسپانیا، فرانسه و انگلستان بگیرد. هنری هفتم، پادشاه انگلستان، تقاضاهای او را رد كرد، اما ایزابلا و فردیناند، ملكه و پادشاه اسپانیا، او را از خود نراندند. در نتیجه بخش عمده ای از دنیای جدید به اسپانیایی ها رسید، نه انگلیسی ها.
    عنصر تصادفی دیگری كه در كشف دنیای جدید به دست كلمب وجود داشت. ارزیابی نادرستی بود كه از ابعاد كره ی زمین كرد. گرچه او به درستی بر این باور بود كه زمین كروی است، اما اندازه ی آن را دست كم گرفت، و تصور كرد قاره ی آسیا بزرگتر و به اسپانیا نزدیكتر از آنی است كه واقعاً هست. او بر اساس بهترین كره ی جغرافیایی زمان خود اندازه ی زمین را تخمین زد. اما مارتین بهایم كه طراح این كره بود، از محیطی كه بطلمیوس برای زمین فرض كرد و 25% كمتر از مقدار واقعی بود استفاده كرد (كره ی بهایم هنوز هم موجود است و در حال حاضر در موزه ای در نورنبرگ آلمان نگهداری می شود). كلمب پس از حدود 5000 كیلومتر مسافرت، تصور كرد به نحوی از ژاپن رد شده است، و اگر چه ساحلی كه به آن رسیده بود در واقع هزاران كیلومتر در سمت غرب قرار داشت، اما گمان كرد ساحل هند شرقی در جنوب ژاپن است ( به همین دلیل بومیان سرخپوست آنجا را «هندی» نامید)
    به هرحال كلمب گرچه كاوشگر شجاعی بود، اما آن قدر ذكاوت نداشت كه اهمیت اكتشافش را دریابد. او در حالی از دنیا رفت كه تصور می كرد نواحی جدیدی از خاور دور را كشف كرده است، نه قاره ای جدید. به علاوه كلمب آن طور كه امیدوار بود از اكتشافش سود نبرد. گرچه حامیان اسپانیای اش او را موقتاً مورد تحسین و ستایش قرار دادند، اما وقتی هدف دستیابی او و حامیانش به ثروت های خیره كننده ی خاور دور به تحقق نپیوست، شهرتش دوام نیاورد و با دلسردی از دنیا رفت. او امیدوار بود راهی كوتاه به سوی خاور دور و ثروتهایش بیابد، اما نتوانست از آنچه واقعاً بدان دست یافته بود بهره ای ببرد.

  4. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  5. #3
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : محمد زکریای رازی

    محمّد زَکَریای رازی (۲۵۱ ه.ق.۳۱۳ ه.ق.)[۱] پزشک، فیلسوف و شیمی‌دان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به‌عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.
    به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگ‌ترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آن‌جا که کتاب‌های خود را به زبان عربی می‌نوشت، نزد غربیان به جالینوس عرب[۲] نیز مشهور بوده‌است.
    رازی یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی سده سوم هجری است.

    نیمه دوم سده سوم (ه- ق) را جورج سارتون در تاریخ علم ، هم بدین عنوان "عصر" محمدبن زکریای رازی (251- 313 ه ق) نامیده است. عصر رازی دوره اولین جنبش نوزایی فرهنگی اسلامی به شمار می‌رود که در وسیع‌ترین محدوده زمانی خود فاصله میان سده‌های سوم و چهارم را در بر می‌گیرد. این دوره را که اوج "تمدن اسلام" دانسته‌اند، شاهد ظهور یک طبقه متوسط دولت مند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتیاق و امکانات کسب دانش و موقع اجتماعی به پرورش و پراکنش فرهنگ کهن مدد رساند.

    نام و نشان رازی

    رازی پزشک کیمیایی و فیلسوف نامدار که چیز زیادی از زندگانی او دانسته نیست. طبق قول ابوریحان بیرونی در ماه شعبان سال 251ق _ 865م در ری زاده شد. نام نیای رازی یحیی بوده است و بدین نام و نسب "ابوبکرمحمدبن زکریا بن یحیی الرازی" یاد کرده است. در بعضی از منابع ، پیشه زرگری اولین کار رازی شمرده شده است. گفته می‌شود که وی در روم شوشه‌های طلا معامله می‌کرد و شناخت کیمیا در نزد وی از همین داستان نتیجه گرفته شده است و بعدها رازی به طب پرداخته است.

    استادان زکریای رازی

    مورخان طب و فلسفه در قدیم به تفاریق استادان رازی را سه تن یاد کرده‌اند:

    ابن ربن طبری: زکریا در طب شاگرد وی بوده است. ابوزیذ بلخی: حکیم زکریای رازی در فلسفه شاگرد وی بوده است. ابوالعباس محمد بن نیشابوری: استاد محمد بن زکریا رازی در حکمت مادی (ماترلیسیم) یا گیتی شناسی بوده است. دانش شیمی و رازی رازی ، پزشک و طبیعت شناس بزرگ ایرانی را پدر شیمی یاد کرده‌اند، از آن رو که دانش کیمیایی کهن را به علم شیمی نوین دگرگون ساخت. ابن ندیم از قول رازی گفته است: "روا نباشد که دانش فلسفه را درست دانست و مرد دانشمند را فیلسوف شمرد، اگر دانش کیمیا در وی درست نباشد و آن را نداند."

    مکتب کیمیا

    رازی مکتب جدیدی در علم کیمیا تاسیس کرده که آن را می‌توان مکتب کیمیای تجربی و علمی نامید. ژولیوس روسکا دانشمند برجسته‌ای که در شناسایی کیمیا (شیمی) رازی به دنیای علم بیشتر سهم و جهد مبذول داشته ، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در علم دانسته ، شایان توجه و اهمیت است که قبلا این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی لاوازیه داده بودند. به هر حال آنچه مسلم است تاثیر فرهنگ ایرانی دوران ساسانی در پیشرفت علوم دوران اسلامی و از جمله کیمیاست که در نتیجه موجب پیشرفت علم شیمی امروزه شده است.

    نظریه اتمی و رازی

    در فرآیند دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی ، نکته‌ای که از نظر محققان و مورخان علم ، ثابت گشته ، نگرش "ذره یابی" یا اتمسیتی رازی است. کیمیاگران ، قائل به تبدیل عناصر به یکدیگر بوده‌اند و این نگرش موافق با نظریه ارسطویی است که عناصر را تغییر پذیر یعنی قابل تبدیل به یکدیگر می‌داند. لیکن از نظر ذره گرایان عناصر غیر قابل تبدیل به یکدیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به تعبیر تاریخی زکریا ، "کیمیا" ارسطویی بوده است و "شیمی" دموکریتی است. به عبارت دیگر ، شیمی علمی رازی ، مرهون نگرش ذره‌گرایی است، چنانچه همین نظریه را بیرونی در علم "فیزیک" کار است و بسط داد.

    در اروپا فرضیه اتمی را "دانیل سرت" Daniel Seer
    در سال 1619 از فلاسفه یونانی گرفت که بعدها "روبرت بویل" آن را در نظریه خود راجع به عنصرها گنجاند. با آنکه نظریه بویل با دیدگاه‌های کیمیاگران قدیم تفاوت آشکار دارد نباید گذشت که از زمان فیلسوفان کهن تا زمان او ، تنها رازی قائل به اتمی بودن ماده و بقاء و قدمت آن بوده است و با ان که نظریه رازی با مال بویل و یا نگرش نوین تفاوت دارد، لیکن به نظریات دانشمندان شیمی و فیزیک امروزی نزدیک است.

    اکتشافات رازی در شیمی

    رازی توانست مواد شیمیایی چندی از جمله الکل و اسید سولفوریک (زیت الزاج) و جز اینها را کشف کرد.


    ارتباط رازی با دیگر دانش‌ها

    رازی در علوم طبیعی و از جمله فیزیک تبحر داشته است. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری ، بررسی‌ها و پژوهش‌های خود را از جمله در چگال‌سنجی زر و سیم مرهون دانش "رازی" هستند. رازی در علوم فیزیولوژی و کالبدشکافی ، جانورشناسی ، گیاه شناسی ، کانی‌شناسی ، زمین شناسی ، هواشناسی و نورشناسی دست داشته است.


  6. 10 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  7. #4
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : برادارن رایت!

    داستان پرواز
    در بهار سال 1900 مردم شهر کیتی هاواک هر روز متوجه دو آدم تقریبا سی ساله می شدند که ساعتها درازی را در روی پشته های شنی ساحل می گذراندند . این دو نفر بسیار پر مشغله به نظر می آمدند . اما مشکل می شد دریافت چه مشغله خاطری دارند و چه چیزی باعث شده است که تا این حد مستغرق باشند . آنها مثل آدمهایی به نظر می آمدند که با پرندگان بسیار درشت بازی می کنند .
    در واقع این مردها ، از بالای تپه های شنی بادبادکهای بزرگ و بسیار پیچیده ای هوا می کردند سپس در حینی که سرشان را به طرف آسمان بلند کرده بودند ، ساعتها درازی حرکت بادبادکها را در زیر فشار باد شدیدی که از سمت اقیانوس می آمد در مد نظر می گرفتند .
    رشته های ریسمانها و طنابهایی که بسیار استادانه تعبیه بودند این امکان را فراهم می آوردند که انحناء بادبادک تغییر بپذیرد ، به نحوی که در زیر سخترین بادها و تندبادها تعادل خود را از دست ندهد .
    این چه بازی عجیبی است و آن چه دستگاه عجیب و غریبی ؟
    این دو مرد برادارن رایت ( ویلبور رایت و اورویل رایت ) بودند که در آفرینش اجاز آمیز ترین ماشین قرن بیستم ، یعنی هواپیما سهمی به سزا داشتند . و این سهم روی دستگاه بالداری گذاشته شده بود که ( کلمان آدر ) فرانسوی ، سوار بر آن نخستین آزمایشهای پرواز را با دستگاه موتوری در سال 1897 یعنی سه سال قبل انجام داده و حدود پنجاه متر هم پرواز کرده بود .
    دو پسر کاردان
    ویلبور و اورویل در ( دیتون ) یکی از شهرهای کوچک ایالت اوهایو به دنیا آمده بودند . روزی از روزها پدرشان هدیه ای به آنها داد این هدیه خفاشی بود که از چوب و کاغذ ساخته شده بود و به وسیله دو ملخ یا دو پروانه به حرکت در می آمد و این پروانه ها هم به وسیله کش هایی به کار می افتادند و این بازیچه عجیب و غریب می توانست پروازهای کوچکی بکند .
    دو بچه از مشاهده آن در شوق و خلسه فرو رفتند . چرا نباید بازیچه ای مثل این ساخت که از جهت ابعاد چندان بزرگ باشد که بتواند از عهده حمل و نقل یک انسان بر آید ؟
    بازیچه توی دست بچه ها چندان دوام نیاورد اما بچه ها ، خودشان راه ساختن بازیچه ای نظیر آن را یاد گرفتند و بازیچه ای را که به این ترتیب ساخته بودند ، در مقابل شور و شعف بچه های آن حول و حوش توی خیابانها به پرواز در آوردند .
    دوره بچگی برادران رایت چندان قرین راحت و رفاه نبودند ، پدرشان به اندازه ای فقیر بود که ناگزیر شدند دست از تحصیل بردارند اما چون اهل کار و اهل علم بودند و از حس و شعور بسیار تکامل یافته ای برخوردار بودند ، با همه این اوضاع توانستند مسائل کوچک خودشان را حل کنند .
    آنها روزنامه ای به نام ( پشه ) تاسیس کردند و همه کارهای این روزنامه را از طبع و نشر گرفته تا فروش ، خودشان به عهده گرفتند و همه مطالب روزنامه را هم به قلم خودشان نوشتند . با وجود آن علاقه ای که به مکانیک داشتند بیشتر و نیرومند تر از همه چیز بود و از اینرو ، کارخانه ای به راه انداختند که کارخانه دوچرخه سازی بود . سپس چون کاروبارشان خوب شد ، از لحاظ اقتصادی تا اندازه ای آسوده خاطر و از رفاه برخوردار شدند این بار ، با وسایل و استطاعت کافی وجود خودشان را وقف آن طراحی کردند که بیشتر از هر چیز دیگر قلبشان را تسخیر کرده بود ، و چنانکه می دانیم این طرح ، طرح ساختن ماشین پرنده بود .
    تولد فلایر
    و اکنون بار دیگر ، در بهار سال 1900 در پلاژی هستیم که در کناره اقیانوس اطلس گسترده شده است . در اواخر این دوره اولیه برادران رایت هواپیمای بی موتور گلایدر مانندی ساختند که مجهز به دو بال به شکل مربع مستطیل ، و سرهایی برای فرود آمدن و سکانی برای هدایت و اوج گیری بود و ناگفته نماند که دوبال هواپیما هم بر روی هم قرار گرفته بودند .
    پیش از این تاریخ عده ای ماشینهای همانندی ساخته بودند اما این ماشینها استحکام بسیار نداشتند در حالیکه ماشین پرنده برادران رایت خصوصیت تازه و بسیار مهمی داشت ، به ویژه طنابهایی که تعبیه کرده بودند . این امکان به دست آمده بود که انتهای سطح مستوی بالها به سوی بالا یا به سوی پایین خم شود . اگر تندبادی یکی از بالها را به هوا باند می کرد و این خطر را به بار می آورد که دستگاه را پشت رو کند ، لبه بال را به سوی بالا می بردند و لبه بال دیگر را پایین می آوردند ، این حرکت تعادل گلایدر را بر قرار می کرد .
    پروازهای ماشین پرنده براداران رایت عالی از آب در آمد . در تابستانهای سال 1901 و 1902 ، دو برادر کارخانه دوچرخه سازی دیتون را ترک گفتند و روانه شهر کارولینا شدند تا آزمایشهای خودشان را دنبال کنند .
    این دفعه دستگاهی ساختند که قادر بود در حین پرواز یک نفر را حمل کند . یکی از ایشان روی بال تحتانی دراز کشید و برادر دیگر با مساعدت دستیاری که داشت گلایدر را در سراشیب تپه ای هل داد . بادبادک غول آسا به پشتیبانی بادی که جهت مخالفت می ورزید بزودی به پرواز در آمد . این پرواز در حدود صدمتر دوام یافت . اما برادران رایت ، پس از آزمایشهای بسیار توانستند خودشان را خلبان آگاهی بشمارند . زیرا که اکنون با استفاده از جریان های هوا می توانستند دور بگیرند ، به سمتی پیچید و زیر ضربه های باد شدید تعادل خودشان را حفظ کنند . و خلاصه ، بال بگسترند و دیگر کاری جز این نمانده بود که ماشین اعجاز آمیز خودشان را به موتوری مجهز کنند که بتواند قوه محرکه ای برایش فراهم بیاورد .
    موتور ، امروز چیز ساده ای به نظر می رسد . زیرا که موتورهایی هست که بیشتر از سه چهار کیلوگرم وزن ندارد و انرژی ای باور نکردنی تولید می کنند . در صورتی که حتی یک موتور ضعیف در آن دوره کمتر از دو کنتال وزن نداشت ( و می دانید که یک کنتال معادل صد کیلوگرم است ) اما براداران رایت در مقابل این مشکل تازه هم از پای نایستادند ، و خودشان موتوری ساختند ، در واقع یک موتور چهار سیلندری ساختند که صدوده کیلوگرم وزن داشت و قدرتی معادل دوازده اسب بخار تولید می کرد و این همان چیزی بود که می خواستند
    اکنون مساله ملخ در میان بود ، همه آن چیزهایی که در این زمینه می دانستند زائیده آزمایشهایی بود که در زمینه ملخ های دریایی اندوخته بودند ، دو برادر محاسبه هایی کردند و دست به آزمایشی زدند . در واقع شکل مقتضی و مناسب را پیدا کردند . اما مشاهده کردند که اگر ملخ تنها یک دانه باشد ، در موقعی که به چرخش در آید ، دستگاه را جهتی قرار می دهد که مخالف جهت حرکت آن است آن وقت تصمیم گرفتند که دو تا ملخ کار بگذارند که در جهت معکوس بچرخند ، دستگاه تازه ای که به این ترتیب مجهز شده بود ، به اسم فلایر خوانده شد .
    روز هفدهم دسامبر 1903
    فردا روز پرواز است ... اگر می خواهید پرواز نخستین انسان را ببینید ، ساعت ده در کیتی هاوک حضور داشته باشید .
    برادران رایت برای اعلام آزمایش خودشان ، این خبر را در کارخانه های اطراف پخش کردند . روز هفدهم دسامبر 1903 روزی بود که ( فلایر ) می خواست در کیتی هاوک به پرواز در آید اما فقط پنج نفر قضیه را جدی شمردند و در میعاد حضور یافتند .
    در میان این پنج نفر ، مردی که یکی از کارکنان مرکز نجات غریق آن حول و حوش بود از سوی اورویل رایت مامور شد که دستگاه عکاسی را به کار اندازد . این دوربین عکس برداری روبه انتهای ریلی کار گذاشته شده بود که قرار بود ماشین پرنده از آنجا بلند شود .
    هواپیما از آشیانه چوبی خودش که روی تپه ساخته شده بود ، بیرون آورده شد و روبه باد قرار گرفت . اورویل سوار هواپیما شد ، اهرم گاز در سمت راست و فرمان هواپیما در سمت چپ او بود ، طنابهایی را که برای تنظیم انحنای سرهای بالها بود ، به کمر خود بست : او می خواست بالها را با حرکت بدنش تنظیم کند .
    ویلبور ملخها را به کار انداخت و اورویل که سوار هواپیما بود موتور را روشن کرد ، تمام ماشین پرنده به ارتعاش و نوسان در آمد سپس سرسره هایش روی ریل لغزید ( ویلبور ) دوان دوان به دنبالش رفت ، در صورتی که یکدستش را روی بال هواپیما گذاشته بود تا تعادل را حفظ کند ، ناگهان متوجه شد که هواپیما خودش تنها تعادلش را حفظ کرده و برای بلند شدن از روی ریل تلاش می کند و بعد از مدتی حرکت بر روی ریل هواپیمای برادران رایت ابتدا دو سه سانتی متر و بعد از روی ریل برخاست .
    در آن روز برادران رایت چهار بار موفق به پرواز شدند از آن پس برادران رایت در کار پرواز آنقدر پیشرفت کردند که در سال 1908 ویلبور به فرانسه رفت و توانست مدت یک ساعت وسی دقیقه پرواز کند و به یک رکورد مهم دست یابد او موفق شد به خاطر پرواز به یاد ماندنیش به مدت 2 ساعت 20 دقیقه طی مسافتی حدود صد بیست چهار کیلومتر و هفتصدمتر نشان جام میشلن را دریافت کند .
    ویلبور که در سال 1867 تولد یافته بود روز سی ماه مه سال 1912 در گذشت ، و اورویل که در سال 1871 به دنیا آمده بود تا پایان جنگ جهانی دوم زنده بود در روز سی ژانویه 1948 از دنیا رفت در حالیکه صنعت هواپیما سازی به اوج پیشرفت و ترقی رسیده بود .

  8. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  9. #5
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : لویی بریل

    لويي بريل در چهارم ژانويه 1809 در شهر كوچكي در نزديكي پاريس بنام كاوپ وري متولد شد . پدرش كارگاه كوچكي داشت كه در آنجا به ساختن زين اسب مشغول بود و خانواده كوچك خود را اداره ميكرد .متاسفانه هوش سرشار لويي برايش بسيار گران تمام شد . تنها سه سال داشت كه هنگام كنجكاوي زياد در مورد ابزار كار پدرش ، در اثر برخورد يك درفش به يكي از چشمانش دچار كم بينايي شديد شد وبه خاطر گسترش عفونت ، يكسال بعد بكلي نابينا شد .
    با اينحال ، كودكان نابينايي كه از الفباي بريل اطلاع داشتند ، مجبور بودند اين الفبا را نزد خود فرابگيرند زيرا به خاطر عدم اعتماد عموم مردم و مسئولين ، اين الفبا هنوز اجازه آن را نيافته بود كه بطور رسمي تدريس شود و تنها در سال 1868 يعني دقيقا 16 سال بعد از مرگش ، بصورت يك الفباي جهاني از طرف همه كشور هاي دنيا پذيرفته شد .
    لويي بريل كه براي هميشه نامش برروي الفباي ساده و ابداعيش به يادگار ماند ، در سال 1852 ، در سن 43 سالگي درگذشت .
    امروز لويي بريل ، در معبد پانتئون كه در واقع آرامگاه بزرگان فرانسه محسوب ميشود ، در كنار جاوداناني همچون ويكتور هوگوو دخترش ادل هوگو، ژان ژاك روسو ، اميل زولا و ميرابو، سرمست افتخار ، آرميده است

    لويي بريل در چهارم ژانويه 1809 در شهر كوچكي در نزديكي پاريس بنام كاوپ وري متولد شد . پدرش كارگاه كوچكي داشت كه در آنجا به ساختن زين اسب مشغول بود و خانواده كوچك خود را اداره ميكرد .متاسفانه هوش سرشار لويي برايش بسيار گران تمام شد . تنها سه سال داشت كه هنگام كنجكاوي زياد در مورد ابزار كار پدرش ، در اثر برخورد يك درفش به يكي از چشمانش دچار كم بينايي شديد شد وبه خاطر گسترش عفونت ، يكسال بعد بكلي نابينا شد .
    اين حادثه تاثير بسيار بدي بر زندگيش گذاشت بشكلي كه مسير منطقي زندگي خانوادگيش دستخوش تغييرات اساسي شد . هنگامي كه نابينا شد ، مادرش با گريه به پدرلويي گفت : او هم مانند گداي كور دهكده خواهد شد . اما پدرش كه مردي خودساخته و قوي بود گفت : من دوبرابركار ميكنم . سه برابر كار ميكنم . گداي كور دهكده پدر ومادر نداشت اما لويي پدري مثل من و مادري مثل تو دارد . از اين گذشته لويي داراي هوش سرشاريست .
    درمورد هوش لويي ، اشتباهي صورت نگرفته بود . در سن 6 سالگي هنگامي كه پدرش او را براي سرگرمي به كارگاهش برد ، از او خواست قطعات چرمي كوچك و بزرگ و متوسط را از هم جدا كند . اما هنگامي كه براي سركشي نزد پسرش آمد ، نتوانست آنچه را كه ميديد باور كند . پسر بچه 6 ساله ، علاوه بر جدا كردن قطعات كوچك و بزرگ و متوسط ، رنگها را هم از هم جدا كرده بود . وقتي در اين مورد از پسر توضيح خواست ، لويي گفت : سياه ها زبر ترند . قرمز ها برآمدگي هاي منظم دارند و قهوه اي ها نرمترند . پسرك انگار با انگشتانش ميديد وهنگامي كه يكي از همسايگانش از او پرسيد چرا هميشه موقع راه رفتن آواز ميخواند ، لويي گفت : وقتي به ديوار نزديك ميشوم صدايم تغيير ميكند . آواز خواندن راهيست براي جلو گيري از برخوردنم به موانع . اين دقت باعث ميشد كه مغز لوييس به دقت و تمركز عادت كند . واين لازم بود . زيرا ميليونها كودك نابينا در تمام سالهاي قبل و بعد از او چشم انتظاراراده خستگي ناپذير او بودند .
    بخاطر نابينايي ديگر نتوانست در مدرسه شهر كوچكش درس بخواند . لذا در 10 سالگي وارد انستيتوي رويال كه مخصوص كودكان نابينا بود شد . اين انستيتو سالها پيش توسط شخص خير خواهي تاسيس شده بود . اما تنها امكانات آن ، 14 كتاب به زبان فرانسوي بود كه تنها حروفش برجسته بودند و استفاده از آنها براي كودكان نابينا بسيار خسته كننده و زجر آور بود . از طرف ديگر مقررات خشك و غير انساني اين موسسه و رفتار معلمين بي سوادش ، به انزواي كامل كودكان نابينا كمك شاياني ميكردند .
    لويي مطمئن بود كه بايد راه بهتري وجود داشته باشد . اما شروع چنين كار بزرگي براي يك نوجوان نابينا ، به ظاهر غير ممكن مينمود . شايد طبيعت منتظر تولد اين مرد آهنين بود تا بدون اهميت دادن به محدوديتهاي جسمانيش پاي در راهي بگذارد كه تمامي نابينايان تاريخ را در روشنايي شريك كند .
    نخستين جرقه اختراع بزرگ او ، ملاقات يك كهنه سرباز فرانسوي بنام كارلوس باربير بود . كارلوس باربير بخاطر ارائه روشي بنام نوشتن در شب تا حدي شهرت كسب كرده بود . اين روش استفاده از 12 نقطه برجسته بود كه سربازان را در برقراري ارتباط در مواقع بحراني جنگ ، كمك ميكرد . ترتيب هاي مختلف اين دوازده نقطه در واقع يك سيستم كد گذاري سري بود كه تنها افرادي كه از رمز آن باخبر بودند ميتوانستند پيامش را درك كنند .
    اما مشكلي كه لوييس داشت اين بود كه ياد گيري تركيبهاي مختلف 12 نقطه براي كساني كه نابينا به دنيا آمده بودند بسيار سخت بود . اين بود كه با تلاشي خستگي ناپذير 12 نقطه را به شش نقطه كاهش داد . لوييس در اين هنگام تنها 15 سال داشت . هنگامي كه در 1829 نخستين كتابش را با الفباي ابداعي خود نوشت ، هرچند مخالفت هاي زيادي از جانب كهنه پرستان موسسه هاي نابينايان صورت گرفت ، اما به سهولت جريان آب راه خود را در ميان نابينايان تشنه علم و دانش باز كرد . در واقع اولين كاربران روش لويي بريل ، همكلاسي هاي باهوش و بي امكاناتش بودند . لويي تنها به الفبا قانع نبود . اين بود كه در 1837 علايم مربوط به رياضيات و نت هاي موسيقي را هم به الفباي خود اضافه كرد .
    شايد تير خلاص بر پيكر تفكر متحجرانه مسوولين شكم پر معاصر لويي ، نكوداشتي بود كه در زمان حياتش براي او گرفته شد . در اين مراسم ، لويي از يك دختر بچه نابيناي 6 ساله خواست كه سالن را ترك كند . بعد از يكي از حضار خواست متني را با صداي بلند بخواند وهمزمان كودك نابيناي ديگري متن را با الفباي بريل بازنويسي كرد . بعد از اتمام متن ، لوييس از دختر بچه نابينا خواست كه وارد سالن شود و متن تهيه شده را بخواند . دختر با اعتماد به نفس كامل وارد سالن شد و متن را با شيوايي كامل از روي الفباي بريل بدون هيچ مكث يا اشتباهي خواند . اينجا بود كه صداي كر كننده تشويق حضار ، اعتراضات جاهلانه مخالفين را براي ابد خاموش كرد .
    با اينحال ، كودكان نابينايي كه از الفباي بريل اطلاع داشتند ، مجبور بودند اين الفبا را نزد خود فرابگيرند زيرا به خاطر عدم اعتماد عموم مردم و مسئولين ، اين الفبا هنوز اجازه آن را نيافته بود كه بطور رسمي تدريس شود و تنها در سال 1868 يعني دقيقا 16 سال بعد از مرگش ، بصورت يك الفباي جهاني از طرف همه كشور هاي دنيا پذيرفته شد .
    لويي بريل كه براي هميشه نامش برروي الفباي ساده و ابداعيش به يادگار ماند ، در سال 1852 ، در سن 43 سالگي درگذشت .
    امروز لويي بريل ، در معبد پانتئون كه در واقع آرامگاه بزرگان فرانسه محسوب ميشود ، در كنار جاوداناني همچون ويكتور هوگوو دخترش ادل هوگو، ژان ژاك روسو ، اميل زولا و ميرابو، سرمست افتخار ، آرميده است .
    متاسفانه عکسی از لویی پیدا نکردم!
    ویرایش توسط Gaara kazekage : 08-12-2010 در ساعت 01:47 PM

  10. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  11. #6
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : جیمز وات

    جیمز وات

    جیمز وات (1819-1736)، مهندس و مخترع اسکاتلندی است که به خاطر اصلاح و به سازی موتور بخار شهرت دارد. وی در 19 ژانویه 1736 در گرینوک اسکاتلند متولد شد و از سن 19 سالگی به کار ساختن ابزارهای اندازه گیری و محاسباتی ریاضی مشغول بود و خیلی زود به انجام اصلاحاتی در موتورهای بخار علاقمند شد. این موتورها که توسط مهندسین انگلیسی توماس ساوری Thomas Savery و توماس نیوکامن Thomas Newcomen در آن زمان برای پمپ کردن آب از معادن به کار میرفت.


    وات توجه خود را بر خواص بخار ، بخصوص به نسبت بین چگالی آن با دما و فشار متمرکز کرد. او یک فضای مخصوص متراکم کردن برای موتور بخار طراحی کرد که تا حد زیادی از به هدر رفتن بخار در سیلندرها جلوگیری میکرد و خاصیت مکش را تقویت میکرد.

    اختراعات و اصلاحات
    اولین اختراع وات در سال 1769 ثبت شد که شامل این قطعه و اصلاحات دیگر او برای موتور ساخت نیوکامن بود. این اصلاحات شامل سیستم steam-jacketing یا سیلندرهای دولایه، روغنکاری و عایق کاری سیلندر برای رسیدن به درجات بالای دما و حداکثر بازدهی بود.

    در این زمان وات شریک مخترع انگلیسی جان روباک (John Roebuck) بود که در واقع سرمایه گذار تحقیقات وات بود. در1775، تولید کننده انگلیسی ماتیو بولتون، که صاحب کارخانه مهندسی سوهو (Soho Engineering Works) در بیرمنگام (Birmingham) بود، توجه روباک را به کار تولید جلب کرد، در نتیجه روباک و وات دست به تولید موتورهای بخار زدند. وات به کار تحقیق و ثبت اختراعات مهم دیگری نیز پرداخت که موتورهای دوار (rotary engine) برای راه اندازی دستگاههای مختلف، موتور دوطرفه (double-action) که در آن بخار به طور متناوب به هردو انتهای سیلندر وارد میشود و همچنین فشارسنج بخار، که کارش اندازه گیری میزان فشار بخار در موتور است، از آن جمله اند. او در سال 1800 از شرکت استعفا داد و پس از آن مام وقت خود را به کار تحقیق اختصاص داد.

    یک توضیح
    این که جیمز وات مخترع اصلی موتور بخار است، یک تصور غلط است و دلیل به وجود آمدن آن، اختصاص داشتن بخش بزرگ دستاوردهای او در باره مسائل بنیادی موتور بخار بوده است. دستگاه گریز از مرکز کنترل سرعت، که او در سال 1788 اختراع کرد و به طور خودکار سرعت موتور را تنظیم میکند، یک مورد بسیار جالب توجه در جهان فنی امروز است.

    واحد الکتریکی "وات" به افتخار این مخترع برگزیده شده است. وات در عین حال یک مهندس شهرسازی مشهور نیز بود و مسیر چندین کانال را مساحی و نقشه برداری کرده بود. او در سال 1767 یک قطعه الصاقی اختراع کرد که تلسکوپ را به وسیله اندازه گیری مسافت تبدیل میکرد. اصطلاح اسب بخار horsepower نیز از وات به جا مانده است. او در 19 اگوست 1819، در هیت فیلد Heathfield انگلستان درگذشت.
    ویرایش توسط Gaara kazekage : 08-12-2010 در ساعت 01:46 PM

  12. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  13. #7
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ :ادوارد جنر

    ادوارد جنر

    مطابق مقاله اي كه ا.ل. كامپير در سال 1957 تحت عنوان " پژوهش، بخت ياري و جراحي ارتوپدي " نوشت كه شهرت "ادوارد جنر" به دليل آشنا كردن جهانيان با واكسني است كه جان ميليونها نفر را از مرگ شوم ناشي از آبله رهانيده و چندين ميليون نفر ديگر را از ظاهر زشت و وحشتناكي كه بر اثر ابتلا به اين بيماري ايجاد مي شود ، نجات داده است. دكتركامپير مي نويسد:

    جنر واكسن خود را در پي كار طولاني و طاقت فرسا در آزمايشگاه كشف نكرد. در 19 سالگي شيردوشي به او گفته بود كه هرگز به آبله مبتلا نخواهد شد، چون قبلاً به آبله گاوي مبتلا شده بود. بعدها وقتي جنر پزشك شد و به بي فايده بودن تلاشها يش براي درمان اين بيماري پي برد، جمله آن شيردوش را به خاطر آورد. تحقيق كرد و دريافت شيردوشان تقريباً هرگز، حتي وقتي از مبتلا يان به آبله پرستاري كنند، دچار آبله نمي شوند. به نظرش رسيد كه آبله گاوي را به افراد تلقيح كند، تا آنها را از ابتلا به بيماري مرگبارتر آبله مصون سازد. اين بخت ياري حقيقي بود. بدون اين كه زحمتي بكشد، دريافت كه آبله گاوي باعث ايمني در برابر آبله مي شود. قوه تشخيص او به اندازه اي بود كه توانست به ارزش اين حقيقت پي ببرد و از آن استفاده كند.

    ادوارد جنر به سال 1749 در "بركلي" از توابع گلاسترشر انگلستان به دنيا آمد. در شش سالگي پدرش كه يك روحاني مسيحي بود ، درگذشت و برادر بزرگترش مسئوليت تربيت او را به عهده گرفت. تحصيلات ابتدايي خود را در مدارس محلي گذراند، و در آنجا به تاريخ طبيعي علاقه مند شد. تحصيل طب را زير نظر "دانيل لادلو"، از جراحان "سادبري" در نزديكي "بريستول" آغازكرد. در اين هنگام بود كه شيردوش، رابطه بين آبله گاوي و آبله را برايش تعريف كرد.

    در 21 سالگي به لندن رفت تا زير نظر پزشك مشهوري به نام "جان هانتر" به تحصيل ادامه دهد. دوسال در منزل هانتر سكونت داشت. در سال 1771 "سرجوزف بنكس" او را استخدام كرد تا نمونه هاي جانوري را كه در سفر اول كاپيتان كوك جمع آوري كرده بود، برايش آماده و مرتب كند. در دومين سفر اكتشافي كوك، به او پيشنهاد شد كه به عنوان طبيعيدان با آنها همسفر شود، اما جنر براي آنكه طبابت خود را در بركلي، و بعدها در "چلتنهم" ادامه دهد، اين پيشنهاد را رد كرد. او به پرنده شناسي، زمين شناسي، موسيقي و سرودن شعر علاقه داشت، ولي در سال 1792 تصميم گرفت علاقه خود را منحصراً به پزشكي معطوف كند و بدين ترتيب، دكتراي پزشكي خود را از "سن اندروز" گرفت.

    قاعدتاً در همين زمان بود كه خيال ايمن سازي در ذهنش نشو و نما يافت. وقتي درلندن بود رابطه بين آبله گاوي و آبله را براي هانتر مطرح كرد، اما هانتر علاقه اي به آن نشان نداده بود. در سال 1775 جنر در زمينه عقايد روستاييان گلاسترشر در باره آبله به تحقيق پرداخت. تا سال 1780 دريافت كه دو نوع آبله گاوي وجود دارد، و فقط يكي از آنها از آبله پيشگيري مي كند. همچنين تعيين كرد كه نوع موثر آبله گاوي تنها وقتي اثر محافظتي دارد كه در مرحله خاصي از بيماري منتقل شود.

    چون موارد آبله گاوي در منطقه سكونتش اندك بود، فرصت چنداني براي آزمودن نظريه هايش نداشت. مقداري از مايع درون تاولهاي ( يا" آبله" ) دست شيردوشي را كه به آبله گاوي مبتلا بود بيرون كشيد و آن را به لندن برد تا به پزشكان آنجا نشان دهد. اما آنان باز هم به اهميت نظرياتش پي نبردند. با اين حال، در ماه مه سال 1796 پسر هشت ساله اي را به نام "جيمزفيپس" با مايعي كه از تاولهاي آبله گاوي دست شيردوش خارج كرده بود، مايه كوبي كرد. دو ماه بعد، با دقت ، مايع آبله را به پسرك تلقيح كرد و همان طور كه پيش بيني كرده بود، پسرك دچار آبله نشد.

    انسان تعجب مي كند كه چطور جنر توانست پسرك و والدينش را براي انجام چنين كار خطرناكي متقاعد كند. شايد درآن موقع همه گيري آبله در منطقه به وجود آمده بود. در اين مورد يك توجيه احتمالي در مبحث ايمني دايرة المعارف بريتانيكا( ويرايش سال 1962، جلد 12، صفحه116) آمده است:" تا قبل از كشف واكسن آبله در سال 1796، مردم را با تزريق مايع به دست آمده از ترشحات پوستي مبتلايان، ايمن مي كردند. برخي از افرادي كه بدين ترتيب مايه كوبي مي شدند آبله مي گرفتند، اما وحشت از اين بيماري آن قدر زياد بود كه بسياري ترجيح مي دادند به جاي ابتلا به شكل طبيعي آبله كه اغلب اوقات كشنده بود، به بيماري تلقيح شده كه احتمال مرگ و مير بر اثر آن كمتر بود، مبتلا شوند".

    نتيجه مطلوبي كه در فيپس به دست آمد براي جنر بسيار دلگرم كننده بود، اما قبل از آنكه موفقيت خود را اعلام كند، صبر كرد تا آزمايش دومي انجام دهد. اين آزمايش دو سال بعد انجام شد، چون موارد آبله گاوي در گلاسترشر موقتاً به صفر رسيد.

    پس از دومين مايه كوبي موفقيت آميز آبله گاوي و ايمن سازي عليه آبله، جنر براي اعلام كشفش رساله اي آماده كرد. اما تصميم گرفت نخست به لندن برود و شيوه اش را در آنجا تكرار كند. ولي در مدت سه ماهي كه در لندن اقامت داشت كسي را پيدا نكرد كه جرئت تن دادن به مايه كوبي را داشته باشد. اما همين كه به خانه اش بازگشت، "هنري كلاين" كه از پزشكان برجسته بيمارستان "سن توماس" در لندن بود، چندين مايه كوبي را با موفقيت انجام داد، و جامعه پزشكي را از كارايي آبله گاوي در پيشگيري از آبله آگاه ساخت.

    اما بروز دو مشكل متفاوت باعث شد كه پذيرش روش ايمن سازي جنر باز هم به تأخيربيفتد. از يك طرف جراح معتبري به نام "ج . اينگنهاوز" آن را به شدت مورد انتقاد قرار داد و براي مدتي ديگران را نسبت به آن بدبين ساخت. از سوي ديگر پزشك تندرويي به نام "جورج پيرسون" سعي كرد اعتبار كشف ايمن سازي را بي آنكه دانش يا تجربه اي كافي در اين زمينه داشته باشد، از آن خود سازد، و ماده مايه كوبي آلوده اي تهيه كرد كه باعث بروز تاولهايي شبيه آبله مي شد. جنر ثابت كرد كه واكسن پيرسون آلوده بوده است و خبر موفقيت استفاده از مايع خالص آبله گاوي به زودي در سراسر جهان منتشر شد.

    فهرست زير نشان مي دهد كه در نهايت ، جنر تا چه حد مورد احترام قرار گرفت: در سال 1803 انجمن سلطنتي جنري براي گسترش شايسته ايمن سازي در لندن تأسيس شد؛ دانشگاه آكسفورد دانشنامه افتخاري دكتراي پزشكي را در سال 1813 به جنر اعطا كرد؛ سالگرد نخستين ايمن سازي موفقيت آميز ( بر روي جيمز فيپس) تا مدتها در آلمان جشن گرفته مي شد؛ وزير دارايي انگلستان 20000 پوند اعتبار در اختيار جنر گذاشت؛ هند 7383 پوند برايش كمك مالي جمع آوري كرد؛ مجسمه هاي جنر در گلاستر و لندن بر پا شد؛ و حتي گفته مي شد كه وقتي شخص ناپلئون شنيد كه جنر سفارش دو اسير جنگي انگليسي را كرده است، آنان را آزاد ساخت و گفت: " آه، نمي توانيم خواهشي را كه بدين نام شده است رد كنيم".

    اشاره:

    جنر از واژه واكسيناسيون استفاده نكرد، بلكه به جايش لفظ مايه كوبي يا" واريوله واكسينه" را به كار برد. معناي لغوي اصطلاح لاتيني اخير" تاولهاي ريز گاو" است. تا حدود يك قرن بعد، مايه كوبي جنري آبله گاوي، تنها روش ايمن سازي عليه بيماري بود.

    در سال 1880 لويي پاستور براي ايمن سازي مرغان عليه وبا كه در يك همه گيري، 10% طيور فرانسه را از بين برده بود، روشي ابداع كرد. او باكتري ايجاد كننده اين بيماري را جداسازي كرد و با كشت شكل ضعيف شده و تلقيح آن به مرغان، آنها را نسبت به حمله مرگبار بيماري ايمن ساخت. اصول كلي روش پاستور با روشي كه جنر براي مايه كوبي با آبله گاوي ابداع كرد يكي بود ( قبل از آنكه ويروس آبله به شكل آبله گاوي به شير دوش منتقل شود، در بدن گاو ضعيف شده بود.)

    در سال 1881، پاستور با روي آوردن به سياه زخم، كه از بيماري هاي گاو و گوسفند است، باسيل آن را جدا كرد. او اين باكتري را در دمايي بالاتر از دماي بدن حيوان كشت داد تا مايعي براي تلقيح تهيه كند كه موجب حمله خفيف سياه زخم در جانور شود، و حيوان را براي روزي كه دچار حمله شديد بيماري مي شود، ايمن سازد.

    همان طور كه خود پاستور گفت، او براي ارج نهادن به" شايستگي و خدمات مهم يكي از بزرگترين انگليسيان، يعني جنر"، واژه واكسيناسيون را به طور كلي براي روش مايه كوبي پيشگيري كننده وضع كرد.

    چهار سال بعد پاستور واكسني براي بيماري كه در حيوانات ، "هاري" و ( گاه ) در انسان "آب گريزي" خوانده مي شود، ابداع كرد. پژوهشهاي پيشگامانه پاستور، كه بر كشف بخت يارانه جنر مبتني بود، ايمن سازي را به دانشي بسيار كارامد تبديل كرد، و زمينه را براي وقوع انقلابي در مهار بيماريهاي عفوني آماده ساخت. شايد گذشته از كشف آنتي بيوتيك ها، هيچ اكتشافي چنين تأثير عميقي بر سلامت انسان نگذاشته باشد. به نوشته و.ر. كلارك در پايه هاي تجربي ايمني شناسي معاصر(1986) ، سرآمد موفقيت ها در فرايند ايمن سازي" ريشه كني كامل آبله بوده است. در نيمه نخست قرن بيستم ، سالانه حدود 2تا3 ميليون مورد جديد گزارش مي شد. در سال 1949 آخرين مورد آبله در ايالات متحده، و در سال 1977 آخرين مورد تأييد شده سراسر جهان در سومالي گزارش شد.

  14. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  15. #8
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : الکساندر فلمینگ

    الکساندر فلمینگ کاشف پنی‌سیلین است.[۱] او در سال ۱۹۴۵ موفق به دریافت جایزه نوبل پزشکی شد.
    عکس او بر روی یک استامپ:


    الکساندر فلمینگ کاشف پنی‌سیلین در سال ۱۸۸۱ در «لاچفیلد» اسکاتلند زاده شد. وی از مدرسهٔ پزشکی بیمارستان «سنت‌مری» لندن فارغ‌التحصیل شد و پس از پایان تحصیلات به تحقیق و بررسی در زمینهٔ ایمنی‌شناسی و مصونیت‌ها پرداخت. سپس به عنوان پزشک نظامی در جنگ جهانی لول زخم‌های عفونی را مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد که اغلب مواد ضد عفونی کننده خیلی بیش از آنکه میکروب‌ها را از پای درآورند سلول‌های بدن را از بین می‌برند. به این ترتیب فلمیتگ به ضرورت وجود ماده‌ای که بتواند بدون آسیب زدن به سلول‌های سالم باکتری را از بین ببرد، پی برد.

    پس از جنگ فلمینگ به بیمارستان سنت مری بازگشت و به کار تحقیق خود مشغول شد. در سال ۱۹۲۲ ماده‌ای را کشف کرد که آن را «لیسوزیم» نامید. لیسوزیم، آنزیمی است که در بدن انسان تولید می‌شود و در ترکیبات مخاط و اشک وجود دارد، به سلول‌های بدن آسیب نمی‌رساند. این ماده اگرچه برخی از میکرب‌ها را از بین می‌برد ولی در برابر میکرب‌های خاصّی که به انسان آسیب می‌رساند بی اثر است. این کشف با وجود جالب بودن از اهمیت چندانی برخوردار نبود.

    در سال ۱۹۲۸ فلمینگ کشف بزرگ خود را به انجام رساند. یکی از ظروف حاوی کشت باکتری «استافیلوکوک» در معرض هوا قرار گرفت که در نتیجه برخی قسمت‌های آن از کپک پوشیده شده. فلمینگ متوجه شد در آن قسمت‌هایی که در نتیجه برخی قسمت‌هایی که کپک نفوذ کرده است باکتری به کلّی از بین رفته‌اند. او به این نتیجه رسید ماده‌ای که کپک تولید می‌کند پادزهر باکتری استافیلوکوک است. وی توانست نشان دهد که ماده مزبور از رشد بسیاری از انواع باکتری مضر برای انسان جلوگیری می‌:ند. اینماده که فلمینگ آن را به خاطر عامل تولیدکنندهٔ آن (پنی سیلیوم نوتانیوم) پنی سیلین نامید. برای انسان و حیوان زیان‌آور نبود. حاصل کار فلمینگ در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. ولی توجه چندانی را جلب نکرد. فلمینگ دریافته بود که پنی‌سیلین استفاده‌های پزشکی بسیار مهمی می‌تواند داشته‌باشد. امّا به هرحال او نتوانست تکنیکی را برای تصفیه و پالایش پنی‌سیلین ارائه کند و این داروی اعجاب انگیز تا ده سال بعد بدون استفاده باقی ماند.

    سرانجام در اواخر دهه ۱۹۳۰ دو محقق انگلیسی «هوارد والتر فلوری» و «ارنست بوریس چاین» به مقاله فلمینگ برخوردند. آنها تجربه فلمینگ را تکرار کرده و ماده حاصله را روی حیوانات آزمایشگاهی تجربه کردند در سال ۱۹۴۱ پنی‌سیلین روی نمونه‌هایی از بیماران به کار بردهشد. این آزمایش‌ها نشان داد که داری جدید به شکلی حیرت‌انگیز مؤثر و کارا می‌باشد.

    با ترغیب دولت‌های آمریکا و انگلیس شرکتهای داروسازی وارد فعالیت در این زمینه شده و سریعاً روش‌هایی را برای تولید مقادیر زیاد پنی‌سیلینابداع کردند. در آغاز پنی‌سیلین انحصاراً برای استفاده مصدومان جنگی نگهداری می‌شد ولی تا سال ۱۹۴۴ برای معالجه غیرنظامی‌ها در انگلیس و آمریکا در دسترس همگان قرار گرفت. با پایان جمگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ استفاده از پنی‌سیلین در سراسر جهان معلمول شد.

    کشف پنی‌سیلین انگیزه‌ای برای جستجو و تحقیق برای یافتن سایر آنتی‌بیوتیک‌ها شد و آن تحقیقات منجر به کشف بسیاری از «داروهای معجزه‌گر » دیگر گردید. با وجود این پنی‌سیلین همچنان به عنوان پر مصرف‌ترین آنتی‌بیوتیک باقی ماند.

    یکی از دلایل ادامه تفوّق پنی‌سیلین آن است که این دارو علیه طیف وسیعی از موجودات ذره‌بینی آسیب رسان مؤثر است. از این دارو در درمان سفلیس،سوزاک، تب سرخ، دیفتری و همچنین برخی اشکال آرتریت، بُرُنشیت، مننژیت، مسمومیت خون، می‌شود. یکی دیگر از امتیازات پنی‌سیلین استعمال بی‌ضرر مقادیر زیاد آن است. یک دُز ۵۰۰۰۰واحدی پنی‌سیلین برای درمان برخی عفونت‌ها مؤثر است. امّا تزریق یکصد میلیون واحد پنی‌سیلین در روز بدون هیچ گونه مخاطره وعوارض جنبی تجویز می‌شود. البته برخی افراد نسبت به پنی‌سیلین حساسیت داردند ولی این دارو برای بیشتر مردم سلامتی و توانایی را به ارمغان می‌آورد.

    از آنجا که پنی‌سیلین تاکنون جان میلیونها نفر را نجات داده و مطمئناً در آینده جان افراد بیشتری را نجات خواهد داد تنها معدود افرادی اهمیت کشف پنی‌سیلین را زیر سوال برده‌اند. البته جایگاه واقعی و دقیق فلمینگ در این فهرست بستگی به این امر دارد که برای «فلوری» و چاین» چه اعتباری قائل شویم. من بر این باورم که تمام اعتبار این کار از آنِ فلمینگ است که کشف اصلی حاصل تحقیقات اوست. بدون او احتمالاً باید سال‌های زیادی می‌گذشت تا پنی‌سیلین کشف شود. همین که او نتایج کار خود را منتشر کرد دیگر از این که زود تکنیک و روش لازم برای تولید و پالایش پنی‌سیلین نیز ابداع می‌شود.

    فلمینگ از ازدواج سعادتمند خود صاحب یک فرزند شد. در سال ۱۹۴۵ جایزه نوبل در پزشکی به طور مشترک به او و فلوری و چاین داده شد. فلمینگ در سال ۱۹۵۵ درگذشت.

  16. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  17. #9
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ :ابن بطوطه



    ابن بطوطه محمدبن عبدالله بن محمدبن إبراهیم لواتی طنجی، ابوعبد الله، در شهر طنجه سال 703 هـ / 1304 م در مغرب بدنیا آمد و سال 725 هـ بسوی مکه عزیمت نمود و مصر، شام، حجاز، عراق، فارس ایران، یمن، بحرین، ترکستان، میانرودان و بخشی از هندوچین، جاوه و شرق افریقا را پیمود و سرانجام به مغرب نزد شاه ابی عنان از شاهان بنی مرین برگشت. سفر او 27 سال به درازا کشید (1325-1352 م) و در مراکش سال 779 هـ/1377 م درگذشت. این جهانگرد معروف آمازیغی ۵ و یا 6 بار به ایران سفر نمود و در تمام سفرهای شرقی خود از زبان فارسی برای ارتباط با غیر عربها استفاده نمود. سفرهای او در
    دو سوی سواحل دریای فارس (خلیج فارس کنونی) و شهرهای فارس از جمله شیراز، خوزیه (خوزستان)، تستر(شوشتر)، تبریز و خراسان خواندنی است. سفرنامه ابن بطوطه از کتابهای با ارزش جغرافیایی سده های میانه است.

    سفرنامه ابن بطوطه
    سفرنامه ابن بطوطه یکی از مشهورترین کتابهای جفرافیایی است. نویسنده این کتاب ابن بطوطه است. این کتاب نتیجه سفرهای طولانی ابن بطوطه است که در سال ۷۲۵ هجری قمرى آغاز شد و در سال ۷۵۴هجری قمرى پایان یافت و این سفرها ۲۹ سال و نیم بطول انجامید. به راستی کتاب سفرنامه ابن بطوطه حاصل چندین سفر پی در پی و طولانی نویسنده به دور دنیا است. چنانکه به بیشترین شهرهای سرشناس دوران خودش سفر کرده و بیشتر کشورهای آسیا و افریقا و قسمتی از قاره اروپا نیز دیدن کرده است، ولی از دو قاره آمریکای شمالی و جنوبی و استرالیا دیدن نکرده است، چونکه در آن زمان جهان به ۷ آسمان و هفت دریا و هفت اقلیم تقسیم می شد و جهان همانند سینی تصور می شد که سلسله کوه قاف آن را احاطه کرده است تا آب دریاها از آن به بیرون نریزند. هفت دریا عبارت بودند از دریای فارس، دریای روم، دریای هند، دریای مازندران، دریای قلزم، دریای اقیانوس و دریای زنگبار.

    آغاز سفرنامه
    سفرنامه ابن بطوطه که مدت ۲۹ سال و نیم بطول انجامیده، در روز پنجشنبه ۶ تیر سال ۷۰۴ هجری خورشیدی آغاز شد و با بازگشت ایشان به شهر فاس پایتخت ابی عنان المرینی پادشاه مراکش در پایان دی ماه سال ۷۳۳ خورشیدی پایان یافت. در این جهانگردی دور و دراز و پر رنج در آن گاه که سفر بر روی چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر و شتر بود نویسنده از سرزمینهای شناخته شده دوران خود دیدن می کند، نخست از: مراکش و شهرهای آن، سپس موریتانی، الجزایر، تونس، لیبی، مصر، شهر قاهره، صعید مصر، دریای سرخ، مینا عیذاب، صحرای شرقی مصر، سینا، ************************ و شهرهای بزرگ آن بیروت، آسان البقا، ترابلس، جبل لبنان، بعلبک، دمشق، حمص، حماة، معرة النعمان، حلب، الساحل السوری، و حصون اسماعیلیه، حجاز، اردن.

    در سال ۷۲۶ قمری به مکه رفته و فریضه حج را ادا کرد. سپس از حجاز به عراق رفته و از شهرهای آن مانند: کوفه، بصره، بغداد، تکریت، موصل، دیدن کرده، دوباره به حجاز برگشته و به مکه رفته سال ۷۲۷ و برای بار دوم فریضه حج را ادا کرد. دوباره از شهرهای عربستان دیدن کرده و در سال ۷۲۸ برای بار سوم به مکه رفته و فریضه حج را ادا کرده، و از آنجا از راه ایران به شام رفته ولیکن دوباره به مکه برگشته و برای بار چهارم فریضه حج را ادا کرده، بعدا از مکه به یمن رفته، از یمن به جده برگشته و از آنجا از راه بحر احمر به کناره سودان و شرق افریقا، سومالی، کنیا، تانزانیا، سپس دوباره برگشت به جزیره عرب و سپس به یمن جنوبی و ظفار و از آنجا از راه کنداب پارس که آن را بحر فارس نامیده است به ایران رفت از راه کهورستان، کوخرد به لار رفت و از لار به خنج که در آن زمان «خنج بال» می نامیدند، و سپس از روستای کوهیج که از مراکز دانش و دانش شرعی در آن دوران بود دیدن کرد و از آنجا از راه کنداب پارس راهی بحرین شد، و از قطیف، و احسا، و یمامه در کشور عربستان سعودی دیدن کرد، و سپس برای بار پنجم در سال ۷۳۲ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد، از مکه به جده رفت از آنجا دوباره آهنگ یمن را کرد، ولی موفق نشد، از جده به عیذاب رفت و از آنجا دوباره به قاهره و از آنجا رهسپار سرزمین شام شد و از غزه و شهرهای الخلیل، بیت المقدس، الرمله، عکا، نابلس، و جبله و اللاذقیه دیدن کرد، و از آنجا به ترکیه رفت، و پس از ترکیه به شهر القرم (در جنوب روسیه) و سپس از شهر السرا پایتخت ملک السلطان محمد اوزبک که در کنار نهر الفولغا واقع بود دیدن کرد و بعد به شهر بلغار رفت.

    پس از بلفار آهنگ داشت که به ارض الظلمه بروند، منظور از ارض الظلمه یعنی مناطق در شمال قاره آسیا یعنی سیبری و اطراف آن ولیکن موفق نشد، دوباره به بلغار برگشت و از آنجا به شهر حاجی ترخان یعنی «استراخان» رفتند، سپس به القسطنطینیه و جبال قوقاز و به آسیا وسطی رفتند و از شهرهای اسلامی این منطقه مانند: خوارزم، بخارا، سمرقند، تستف، ترمذ، و از شهر ترمذ به خراسان رفت و از شهرهای بلخ، هرات، تربت جام، توس، سرخس، نیشابور، و بسطام دیدن کرد، سپس به کابل و غزنه و سپس وارد هند شد. در هند ۹ سال نزد پادشاه هند که محمد شاه نام داشت، ماند و مورد عنایت او قرار گرفت و به دستور پادشاه هند به سمت قاضی القضات برگزیده شد.

    پس از زمانی برای رساندن پیغام پادشاه هند به پادشاه چین به دستور پادشاه هند رهسپار چین شد، و در راه سفرش به چین از شهرهای هند مانند: دهلی، کالیور، دولت آباد، و در کناره الملیبار از شهرهای هنور، انو سرور، فاکنور، منجرور، هلی، جوزفتن، ده فتن، بدفتن و قالقوط (بندر کلکته) دیدن کردند، و از قالقوط سوار دریا شده و به جزیره ذیبه المهل یعنی «مالدیو» رفت و در آنجا ازدواج کرد، و از سوی حاکم مالدیو به سمت قاضی شهر گماشته شد و یک سال و نیم در آنجا ماند، پس از مالدیو به جزیره سرندیب (سیلان) یا (سریلانکا) رفت، دوباره از آنجا به سواحل ملیبار و هند برگشت، و سپس برای بار دوم به جزیره ذیبه المهل برگشت و از آنجا به بنگال (بنگلادش) و کوهستانهای کامرو (آسام) رفتند، سپس به سرزمین برهنکار (برمه) و از آنجا به جاوه (اندونزی) رفت. و از آنجا به مل جاوه (شبه جزیره ملایو) و سپس به چین رسید و از شهرهای جنوب چین مانند: الزیتون (شوان شوفو) و چین کلان، و قنجنفو، والخنسا (هانگ شو) رفت و از آنجا به ختن (شمال چین) رفت و سپس به سانشیق خان بالق (یعنی پکن) رسید.

    پس از اینکه به پکن رسید نتوانست پیغام پادشاه هند را به پادشاه چین برسانند چونکه پادشاه چین برای سرکوبی و جنگ با پسر عمویش که بر علیه او شورش کرده بود از پایتخت بیرون شده بود، در این جنگ پادشاه چین کشته می شود و پسر عمویش به جای او پادشاه جدید گزینش می شود، بنابراین ابن بطوطه از چین بیرون می شود بدون آنکه پیغام شاه هند بیشتر برساند، و بنا به نصیحت برخی از دوستانش که شاید پادشاه هند بر ایشان خشمگین شود به سوماترا می رود، و از آنجا دوباره به کناره میل بار و قالقوط می رود، در آنجا آگاهی می یابد که پادشاه هند اطلاع حاصل کرده که ایشان نتوانست پیغامش را به پادشاه چین برساند، از ترس غضب پادشاه از هند بر دریا سوار شده و آهنگ سرزمینهای باختری می کند، از قالقوط با کشتی از اقیانوس هند راهی ظفار می شود، و در روز دوشنبه از ماه اردیبهشت سال ۷۲۶ خورشیدی وارد ظفار می گردد. از ظفار به مسقط، القریات در عمان می رسد، از آنجا به جزیره هرمز و سواحل کنداب پارس می رود و سپس برای بار دوم وارد بصره و بعدا هم کوفه، الحله، بغداد، و از بغداد به الانبار و سپس آهنگ سرزمین شام را می کند. و در راه خود از شهرهای حدیثه، عانه، الرحبه، و السخنه و تدمر، و بعد از ۲۲ سال دوری از دمشق دوباره وارد دمشق می شود.

    از دمشق به حمص، حماه، حلب، سپس عجلون (اردن) بیت المقدس، الخلیل، و از غزه از راه خشکی به دمیاط در مصر، سپس فرسکو، سنمود، ابی صیر، المحله الکبری، ابیار، دمنهور، تا اینکه برای بار دوم به شهر اسکندریه رسید و از آنجا دوباره به قاهره برگشتند و از شهرهای صعید مصر می گذرد تا اینکه به عیذاب می رسد و از بحر احمر برای بار سوم وارد جده می شود، و از آنجا به مکه می رود و برای بار ششم و آخرین بار فریضه حج را ادا می کند در سال ۷۴۹ هجری قمری، سپس از مکه به مدینه فرستاده صلی الله علیه وآله وسلم می رود و بعد از زیارت به تبوک می رود و از آنجا برای سومین بار به بیت المقدس می رود، و از آنجا به الخلیل، غزه، و از غزه از راه سینا و صحرای مصر به قاهره بر می گردد، در قاهره خبر برتخت نشستن ابی عنان فارس السلطنه در دولت المرینیه به گوشش رسید و آنجا عزم ملاقات ایشان را نمود، و از قاهره به اسکندریه و با کشتی در سال ۷۵۰ آهنگ مراکش را نمود و در راه خود از: شهرهای جربه، قابس، صفاقص، بلیانه، و از آنجا از راه خشکی به تونس می رسد، و از تونس برکشتی سوار می شود و به جزیره سردینیه می رود، و از آنجا به تنس، مازونه، مستغانم، تلمسان، نازی، و در پایان شعبان سال ۷۵۰ به شهر فاس رسید. پس از اینکه به فاس می رسد به ملاقات السلطان ابی عنان می رود، و بعد از حمد والثنا از سرزمین مراکش و آبادانی و عمران آن دیار و مدح السلطان، پادشاه ابی عنان المرینی، از فاس به شهر طنجه زادگاه خود می رود. و بعد از زمانی از آنجا به شهر سبته می رود و از آنجا بر کشتی سوار شده و به جبل الطارق می رود، سپس شهرهای رنده، مربله، آسان، مالاگا، بلش، گرانادا (غرناطه) دیدن می کند، و دوباره از اندلس به مراکش بر می گردد.

    پس از ورود به شهر سویته سبته راهی: سلا، مراکش، فاس، و از آنجا به سرزمین السودان می رود (در اینجا منظور از سرزمین السودان، جمهوری سودان کنونی نیست، بلکه سرزمینی که ساکنین آن سیاه پوستانند، یعنی افریقا) پس از اینکه به افریقا می رسد از: سجلماسه، تغازی (جمهوری مالی) سپس ایوالاتنی (جمهوری موریتانیا)، میمه، تنبکتو، کولو، تکدا (جمهوری نیجر) و از آنجا به سرزمین قبیله بردامه بربری می رود، و سپس به سرزمین الهکار که نیز از قبیله بربر هستند، و از آنجا دوباره به سجلماسه و سپس به شهر فاس بر می گردد.

    پایان سفر
    در پایان ماه ذی حجه سال ۷۵۴ هجری قمری به فرمان ابی عنان المرینی، وی به این سفر پایان داد و به شهر فاس بر گشتد. ابن بطوطه پس از بازگشت به شهر فاس به دستور سلطان المرینی دار القضا بر دوش گرفتند و تا پایان زندگانیش در این سمت ماند. داستان است که وی فردی بخشنده، نیکوکار و مهمان دار بود. وی در سال ۷۷۹ هجرى قمرى این دار زودگذر را بدرود گفتند.

    در این سفر پرماجرا و طولانی ابن بطوطه تنها به دو زبان عربی و پارسی دشواری ارتباطی خود را برطرف می کرد او به جز پارسی و عربی و زبان بربر یا آمازیغ هیچ زبان دیگری را چیره نبود ولی از کشورهای گوناگونی دیدن کرد، و از مللهای گوناگونی سخن می گوید، همچنین از مواقع این کشورها، و مسافات میان آنها، و اتفاق تاریخی که در این کشورها افتاده بوده سخن می گوید، همچنین از آداب و رسوم اقوام و ملل گوناگون، و آبادانی و عمران این دیارها، و آثار باستانی موجود در آن دیارهای گوناگون سخن گفته است. او در چین و شرق افریقا نیز فارس زبانانی را ملاقات نموده است.

    این کتاب یک دانشنامه کوچک آن دوران بوده است و اکنون به ۴۰ زبان جهان برگردان شده است. گفتنی است که پروفسور عبدالهادی تازی که شرح و نقشه نغزی از راه گیتی نوردی او نوشته است در مقاله ای با نام «بلاد فارس بین الیوم و امس» اثبات نموده است که ابن بطوطه تنها ۴ بار به ایران و حجاز سفر کرده و نه ۶ بار. به هر روی ابن بطوطه همانند ابن خلدون از فرهنگ و شهریگری سرزمین فارس یا ایران با عظمت یاد کرده و حتی در تبریز و شوشتر (تستر) دانشمندانی را ملاقات نموده که بر تمام دانشها چیره بوده اند. او همچنین اشاره می کند که در شیراز زنان اجتماعات داشتند و در امور اجتماع همکاری داشتند. ابن بطوطه همچنین همسری ایرانی داشته است.

  18. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  19. #10
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : بلز پاسکال

    خــالـق ماشين‌حساب


    استفاده از ماشين حساب بسياري از عمليات رياضي را آسان كرده است. امروزه همه مردم از هر قشري يك ماشين حساب دارند. همه فروشندگان اجناس و كالاها، مهندسان، پزشكان، جراحان، معلمان و دانش‌آموزان از ماشين حساب به نحوي استفاده مي‌‌كنند. در واقع ماشين حساب يك وسيله پيش پاافتاده و در عين حال ضروري شده است. در هر خانه‌اي يك ماشين حساب يافت مي‌‌شود و هر روز هم كه مي‌‌گذرد ماشين حساب‌هاي پيشرفته‌تر از گذشته به بازار مي‌‌آيد كه همه را مديون زحمات (بلز پاسكال) هستيم.


    اين دانشمند، فيزيكدان، فيلسوف و نويسنده در عصر قرون وسطي توانست به بالاترين درجات علمي دست پيدا كند و با عقايد سرسختانه بجنگد و پا در دنياي رياضيات بگذارد. در اين مقاله به فعاليت‌هاي علمي و زندگي اشاره خواهيم كرد.

    نابغه كوچك به دنيا آمد

    بلز پاسكال رياضيدان، فيلسوف و فيزيكدان فرانسوي 19 ژوئن 1623 در كلرمون پاريس واقع در مركز فرانسه به دنيا آمد. او را پاك‌ترين موجود در آن روزگار نام نهادند. پدرش اتين پاسكال رياست اداره ماليات كلرمون را به عهده داشت. بلز در خانواده‌اي خشك و قانون‌مند پا به جهان گذاشت. او دو خواهر بزرگ‌تر به نام‌هاي ژيلبرت و ژاكلين داشت. مادرش آنتوانت بگون زير بار زندگي خشني كه پدر بوجود آورده بود كمر خم كرد و در حالي كه بلز 3 سال بيشتر نداشت چشم از جهان فرو بست و فرزندانش را تنها گذاشت. پدر بعد از مرگ همسرش سختگيري بيشتري به فرزندانش مي‌‌كرد. او مي‌‌خواست آنان را تحت تعاليم خشك كليساي آن دوران بزرگ كند و پرورش دهد. بلز از همان كودكي علاقه بسيار خود را به رياضيات نشان داد اما با مخالفت‌هاي پدر مواجه شد. پدر سعي مي‌‌كرد او را به جاي خواندن كتاب‌هاي علمي به مطالعه كتب ادبي تشويق كند. پدر حتي دست‌ زدن به كتاب‌هاي رياضي را در خانه منع كرد. او معتقد بود كه رياضي ذهن كودكش را خسته مي‌‌كند. پدر پاسكال بازنشست شد او تصميم گرفت اوقات بيشتري را براي تربيت فرزندانش در نظر بگيرد. او بيش از پيش نسبت به پرورش فرزندانش حساس شده بود. بچه‌ها نيز بايد تحت اوامر پدر مي‌‌بودند. پدر در سال 1631 وقتي بلز 8 ساله بود راهي پاريس شد تا در تحقيقات ادبي و مذهبي امكانات بيشتري داشته باشد. او تعليم پسرش را به عهده گرفت. در ابتدا همه كتاب‌هاي آموزش رياضي را در خانه جمع‌آوري كرد. او عقيده داشت نبايد انرژي خدادادي پسرش براي فعاليت‌هاي ديگر از بين برود اما بلز علاقه شديدي به آموختن رياضي داشت. او از طريق يكي از دوستانش كتاب‌هاي اقليدسي را دريافت مي‌‌كرد و پنهاني به مطالعه مي‌‌پرداخت. در سن 12 سالگي بلز در هندسه بسيار جدي شد و به تحقيق درباره قضيه‌هاي اقليدس پرداخت. او بدون اين كه معلمي داشته باشد توانست بسياري از قضيه‌هاي هندسه اقليدسي را نزد خود اثبات كند. در 16 سالگي قضيه‌اي از هندسه تصويري را كشف كرد كه بعدها (قضيه پاسكال) نام گرفت. او در همان سال كتاب (مقاطع مخروطي) را نوشت. پدرش وقتي به اين موضوع پي‌برد در ابتدا عصباني شد اما به عظمت فكري پسرش پي‌برد و از تصميم سابقش منصرف شد و او را آزاد گذاشت تا به تحصيل رياضيات بپردازد. اين نابغه كوچك با نوشتن كتابش به شهرت رسيد و نظر پدر را نسبت به رياضيات تغيير داد. در واقع پاسكال معلم خودش بود. پدر دريافت كه نمي‌‌تواند جلوي پسر باهوشش را بيش از اين بگيرد. پاسكال جوان شروع به مشاركت با گروهي از رياضيدانان و عالمان در مورد دايره مرسن در يك جلسه هفتگي كرد. زماني كه كتاب اين نابغه نوجوان به دست دكارت رسيد، قبول نمي‌‌كرد كه پسري 16 ساله آن هم بدون تعليم و تربيت زير نظر مربيان و معلمان رياضي، آن را نوشته باشد اما پس از مطمئن شدن،‌ نبوغ و استعداد وي را تحسين كرد.
    فعاليت‌هاي علمي

    پاسكال از كتب موجود همچون كتب مربوط به دكارت و اقليدس مطالب زيادي ياد مي‌‌گرفت اما همه مطالب را به خوبي نمي‌‌توانست بفهمد زيرا لغات و شكل‌هاي مشكلي داشت. پاسكال از معدود كساني بود كه از كارش لذت مي‌‌برد. او درهمان دوران مقاله‌اي در مورد هندسه در جلسه‌اي ميان بزرگان رياضي ارائه داد كه مورد توجه همگان قرار گرفت. علاوه بر فعاليت درهندسه و رياضيات، او در فيزيك نيز به تحقيق مي‌پرداخت. درسال 1640 شگفت‌آورترين اختراع زمان خود يعني ماشين حساب را اختراع كرد و تعجب و حيرت همگان را برانگيخت. اين اختراع سبب شهرت روزافزون او شد. پاسكال در زمينه فيزيك به كشفيات فراواني دست يافت كه از جمله آنها مي‌توان به (اصل پاسكال) درباره انتقال فشار در سيالات اشاره كرد. او كارهاي مهمي در هيدروستاتيك كه به همين سبب واحد فشار پاسكال ناميده مي‌شود انجام داد. بلزپاسكال بسيار باهوش و خلاق بود. در حاليكه همه در حال درك قضيه هندسه تحليلي دكارت بودند، او در سال 1639 مقاله‌اي در زمينه مقاطع مخروطي نوشت و آن را انتشار داد.اصل پاسكال يكي از مهمترين ايده‌هايش بود. اصل پاسكال در مورد انتقال فشار مايعات چنين مي‌گويد: فشاري كه بر يك قسمت از مايع محصور وارد مي‌شود بدون كاهش بر همه نقاط آن وارد مي‌شود. كاربرد اصل پاسكال در ترمز اتومبيل و بالا بر هيدروليكي است يكي از مزاياي بالابر هيدروليكي اين است كه مي‌توان در آن نيروي كوچك به نيروي بزرگ تبديل شود.
    قضيه شش ضلعي پاسكال نيز انقلابي در هندسه برپا كرد. او اظهار داشت كه سه نقطه‌اي كه از تقاطع اضلاع روبروي يك شش ضلعي محاط شده و در يك مقطع مخروطي به دست مي‌آيند، بر يك خط راست واقع مي‌شود. خط راستي كه بر هر كدام از سه نقطه تقاطع اضلاع روبرو قرار گيرد (خط پاسكال) ناميده مي‌شود. خواهرش ژيلبرت زندگي‌نامه او را نوشت. او در مورد زندگي برادرش نوشت كه مقالات و نظريات پاسكال جوان بهترين ايده‌هاي رياضي است كه از زمان ارشميدس تا به حال نوشته شده است.پاسكال از بي‌خوابي مزمن رنج مي‌برد. او تحت تاثير خواهرش ژاكلين قرار گرفت و جذب صومعه شد و خودش را وقف كليسا كرد. در واقع بي‌بهره شدن جهان دانش از وجود اين نابغه همين عقايد پوچ و متعصبانه خواهرش بود كه بر او تاثير گذاشت. لذا در سن 25 سالگي فعاليت‌هاي علمي خود را رها كرد و به دير ژان سنيست‌ها رو آورد و براي توبه و استفاده از طلسم كمربند ميخ‌دار مي‌بست و بر تخت سرد و آجري مي‌خوابيد. زيرا خواهرش معتقد بود كه دانش يك شهوت رواني است شبيه شهوت جسمي و بايد براي پاك كردن ذهن از دانش جسم خود را عذاب دهد تا بخشش خداوند شامل حال انسان شود. در همان حال بود كه پاسكال براي شوهر خواهرش نوشت: گمان نمي‌كنم ناچار باشيم انديشه‌ها و حكم‌هايي را كه از گذشته به ما رسيده است بپذيريم مگر آنكه استدلالي منطقي و بي‌ترديد داشته باشند و به نظر من نهايت ضعف و ناداني است كه به حقيقت‌هاي روشن و مسلم گردن ننهيم و به انديشه‌هاي كهنه خود باور داشته باشيم.> در حقيقت پاسكال به عقايد كوركورانه كليساي آن دوران اعتقاد نداشت و تنها تحت تاثير خواهرش قرار گرفته بود.در كليسا در سال 1668به درد دندان مبتلا شد و براي نجات از درد به رياضيات پناه برد و در 8 روز كتابي درباره انتگرال و ديگر كشفهاي خودش در زمينه محاسبه ديفرانسيل نوشت. او 4 سال آخر عمر خود كار مفيدي در زمينه رياضيات و فيزيك انجام نداد و تنها خود را شكنجه داد. همچنين او دست به كارهاي مذهبي زد و 18 نامه با موضوع (اگر خدا نبود) را خطاب به انسان‌هاي بي‌اعتقاد به خدا نوشت.پاسكال زندگي پر ثمر و مشكلي داشت او در يك حادثه در سال 1654 كه اسب‌ها كالسكه‌اش را مي‌كشيدند از بالاي پل به داخل رودخانه افتاد و آسيب ديد هر چند او نجات يافت اما به شدت تحت تاثير اين حادثه قرار گرفت و مريض احوال شد. او در سن 39 سالگي از بيماري كه در مغزش ايجاد شده بود در پاريس چشم از جهان فرو بست. پاسكال نه تنها يك رياضيدان و فيزيكدان و مخترع بود بلكه يك فيلسوف و نويسنده مذهبي نيز به شمار مي‌رفت و چندين كتاب از جمله كتاب (انديشه‌ها) را در زمينه مذهب مسيح نوشت و از خود بجا گذاشت.
    نوشته‌هاي فلسفي پاسكال

    بلز پاسكال بر اين عقيده بود كه براي فهميدن چيزي بايد از آن چيز فاصله گرفت تا آن را مورد داوري قرار داد. اما براي شناخت قلبي همان چيز بايد آن را بتوان احساس كرد. اين احساس آگاهي فرد نسبت به آن مسئله است. او مي‌گفت شما در دنياي بسيار پر سر و صدا زندگي مي‌كنيد و اين سر و صداهاي غير طبيعي كه به دست بشر به وجود آمده به حس‌هاي شما حمله‌ور مي‌شود و سكوت را از شما دور مي‌كند. انسان به گونه‌اي تربيت شده كه هميشه از سكوت در فرار است. در نظر بسياري از اشخاص تنها بودن نوعي كابوس است و تمام گرفتاريها و بدبختي‌هاي انسان از آنجا ناشي مي‌شود كه او نمي‌تواند در سكوت تك و تنها در اتاقي بنشيند و حرف نزند.

  20. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  21. #11
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : نگاهی کوچک به زندگی کاشفان و مخترعان!

    مختــرع اتومبيل
    عکس ازش پیدا نکردم!
    درباره مخترع اصلي اتومبيل بحث‌هاي زيادي در گرفته و اختلاف نظر وجود دارد. بعضياز طرفداران بنز، مخترع اتومبيل را كارل بنز مي‌نامند. از سويي ديگر نام آرماند پژونيز در ليست مخترعين اتومبيل جاي دارد. لئون برپوله يكي ديگر از مبتكران اتومبيلاست اما در واقع بايد گفت كه طبق اسناد و مدارك به جا مانده (گوتليب دايملر) نخستينموتور احتراق داخلي و نخستين موتورسيكلت و نخستين اتومبيل را اختراع كرده است .اوتوانست يك گاري بدون اسب را به حركت درآورد.دايملر با تلاش شبانه‌روزي خود موفق بهساخت موتور درون‌سوز شد و آن را بر روي موتور سيكلت و سپس اتومبيل قرار داد. اكنونبه شرح حال زندگي اين مخترع بزرگ مي‌پردازيم.
    زندگي يك مخترع
    (گوتليب دايملر) در 17 مارس 1834 در شوندرف آلمان به دنيا آمد. خانواده وي درسطح متوسط جامعه قرار داشتند. پدرش جوهانس دايملر نانوا بود و مادرش فردريكا درخانه براي مردم خياطي و گلدوزي مي‌كرد. پدر و مادر گوتليب همه تلاش خود را برايراحتي و آسايش فرزندشان به كار مي‌بردند.بعد از تولد گوتليب، دو فرزند ديگر پا بهاين خانه گذاشتند و جمع خانوادگي آنها به پنج نفر رسيد و گوتليب صاحب خواهر و برادرشد.در آن زمان به ويژه در شهر كوچكي چون شوندرف مردم به تحصيل فرزندشان توجهينمي‌كردند و پسرها بايد از همان دوران كودكي در كنار پدرشان مشغول به كار مي‌شدند وخرج خود و خانواده را درمي‌آوردند.
    اما پدر گوتليب با اين نظريه مخالف بود و بهدليل اين‌كه خودش در دوران كودكي فرصت تحصيل پيدا نكرده بود و تمام اوقات زندگي خودرا در كنار تنور نانوايي ايستاده بود، آرزو داشت فرزندانش تحصيل كنند و به مقاماتبالا دست يابند و به روياهاي پدر جامه عمل بپوشانند. گوتليب نيز از همان دورانطفوليت هوش سرشار خود را ابراز كرد. كتاب‌هاي داستاني را كه مادرش براي وي مي‌خواندبلافاصله حفظ مي‌كرد. همچنين طبق تربيت صحيح والدينش رفتار و اخلاق بزرگ‌منشانه دراين كودك پنج ساله به خوبي مشاهده مي‌شد.پدر، او را به مدرسه برد. او هم هر چه رامي‌آموخت به سرعت ياد مي‌گرفت. علاقه عجيبي به درس خواندن داشت. تمام مدت زنگ تفريحدر كلاس مي‌نشست و درس مي‌خواند و مسائل رياضي براي خودش طرح مي‌كرد. او مانند سايربچه‌ها به بازي علاقه‌اي نداشت و اوقات خود را در تنهايي و حل مسائل رياضيمي‌گذراند.
    سيزده ساله بود كه دوران دبستان و دبيرستان را به پايان رساند وزودتر از بچه‌هاي هم‌سن و سال خود ديپلم گرفت. به طور كلي پسري منزوي بود و بچه‌هابه او حسودي مي‌كردند زيرا هميشه مورد تشويق معلمان خود قرار مي‌گرفت. همكلاسي‌هايشبا او حرف نمي‌زدند و در بازي‌هاي دسته جمعي او را كنار مي‌گذاشتند البته گوتليبنيز علاقه چنداني به بازي با آنها نداشت او به دنبال هدفي والا بود و مي‌خواست باادامه تحصيل باعث افتخار والدينش شود. او حتي روزهاي يكشنبه كه روز تعطيل به حسابمي‌آمد باز هم درس و مطالعه را كنار نمي‌گذاشت.
    گوتليب از لابه‌لاي كتاب‌هايدرسي‌اش علاقه‌مندي خود را به مكانيك و علوم تكنيكي و فيزيك يافته بود.او در سال 1848 يعني در سن چهارده سالگي وارد رشته مكانيك و چهار سال بعد فارغ‌التحصيل شد وبراي تكميل تحصيلاتش بايد قدم‌هايي فراتر برمي‌داشت و در كنار آن، كار هممي‌كرد.

    دايملر جهانگرد شد

    پس از به پايان رساندن تحصيلات خود در كالج شهر،دايملر به توصيه پدر و مادرش آلمان را ترك كرد و به فرانسه رفت. او در پاريس بهتحصيل در رشته مهندسي مكانيك پرداخت. در آن زمان هجده سال داشت. سپس در همانجا واردرشته پلي‌تكنيك شد. پس از فعاليت در چند رشته فيزيك و مكانيك در پاريس، راهيانگليس، اتريش و بلژيك شد.
    در لندن در كارگاه دوست پدرش (هنريش استراب) مشغول بهكار شد تا هزينه تحصيل و اقامت در كشورهاي خارجي را به دست آورد. او حتي برايوالدينش هم پول مي‌فرستاد. روزها به دانشگاه مي‌رفت و شب‌ها تا نيمه وقت در كارگاهريخته‌گري به كار مي‌پرداخت.دايملر پا به بيست و نه سالگي گذاشته بود. او باتوشه‌اي از علم و تجربه و بعد از چندين سال دوري از وطن به آلمان مراجعت كرد و برايخود كارگاهي كوچك اجاره كرد تا در آنجا به تحقيقات خود بپردازد.مادرش (فردريكا) بهفكر يافتن دختري مناسب براي پسر عزيزش افتاد. او در ميان دختران اقوام و دوستان، (اماكانز) را مناسب براي همسري با گوتليب يافت.گوتليب در ابتدا حاضر به ازدواجنمي‌شد زيرا احساس مي‌كرد با تشكيل خانواده نمي‌تواند به فعاليت‌هاي تحقيقاتي خودبپردازد اما بالاخره با اصرار مادرش در سال 1867 با اماكانز دختر زيبا و محجوب ازخانواده باشخصيتي ازدواج كرد. پدر همسرش داروساز بود و خانه‌اي را به اين عروس وداماد هديه داد تا گوتليب هم بتواند در زيرزمين خانه به تحقيقات خود ادامه دهد.حاصلاين ازدواج پنج فرزند بود كه به فاصله سه سال از هم پا به دنيا گذاشتند. در اينميان (پائول دايملر) فرزند سوم گوتليب به شغل پدر علاقه‌مند شد و راه پدر را در پيشگرفت.

    و اختراع موتور احتراق
    دايملر سي و پنج ساله سعي در ساخت يك موتور احتراق داخلي با سوخت بنزين داشت تابتواند يك گاري را بدون اسب به حركت درآورد. او در دوران دانشجويي با (مي باخ) يكياز جوانان با شور و اشتياق و علاقه‌مند به رشته مكانيك آشنا شد.
    او تصميم گرفتبا همكاري مي‌‌باخ دست به ابداع يك وسيله حركتي بزند و در جهت رفاه زندگي مردم گاميبردارد.
    دايملر همان طور كه از كودكي منزوي بود در دوران جواني نيز مردي ساكت وسر به زير به نظر مي‌رسيد. زماني كه در كارگاه خود سرگرم كار مي‌شد براي اين‌كه كسيمزاحمش نشود پرده‌اي تيره به پنجره مي‌زد و در را به روي خود قفل مي‌كرد و با شريكخود مي‌‌باخ مشغول كار و تحقيق مي‌شد اما از شر همسايه‌هاي كنجكاو در امان نبود. مردم اطراف خانه وي به او و شريكش مظنون شدند و فكر كردند كه آنها در كارگاهشان دستبه كارهاي خلاف از جمله چاپ اسكناس جعلي و يا ساخت داروهاي مخدر مي‌زنند؛ لذا پليسرا خبر كردند و اظهار داشتند در همسايگي ما دو مرد در كارگاهي مخوف مشغول تهيهموادمخدر و يا چاپ اسكناس جعلي هستند. تحقيقات پليس آغاز شد. البته پليس نيز ظنينبود و به موجب اين ظن و گمان، پدر همسر گوتليب را كه صاحب خانه بود دستگير كرد و تامشخص شدن ماجرا او را به زندان انداخت. بالاخره بعد از چند ماه تحقيق و بررسي معلومشد كه گوتليب سرگرم انجام كارهاي خلاف قانون نيست وفقط بر روي چند مقاله فيزيكيمشغول به آزمايش و تحقيق است، لذا پدر همسر او از زندان آزاد شد و (گوتليب) و (مي‌‌باخ) نيز كار خود را در كارگاه‌شان از سر گرفتند.
    بدين ترتيب دايملر توانستفرصت كافي براي انجام كارهاي خود پيدا كند و اختراعات خود را پشت سر هم عرضه كند. او موفق شد موتوري با سوخت بنزين ابداع كند. دايملر تجارب زياد خود را روي وسيلهحركتي كه همان اتومبيل بود، به كار گرفت و نام دخترش مرسدس را رويش گذاشت.
    درسال 1887، زماني كه او براي تكميل تحقيقاتش به پاريس سفر كرده بود، خبر مرگ همسرشاماكانز او را دچار شوك كرد. همسر مهربانش به دليل عارضه قلبي چشم از جهان فرو بستو او را تنها گذاشت.
    دايملر نيز از حال و روزگار خوبي برخوردار نبود گاه گاهيدرد عجيبي در ناحيه سينه و قلبش زندگي را جلوي چشمان وي تيره و تار مي‌كرد وسرانجام او با اختراع موتور درون‌سوز توانست اتومبيلي را وارد بازار كند و اتومبيلاو در بازار خوب به فروش رفت. دايملر كارگاه را روز به روز بيشتر توسعه داد تااين‌كه صنعت اتومبيل‌سازي او به صورت يك صنعت بسيار پر سوددرآمد.

  22. 6 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  23. #12
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ابل جانسون تاسمان

    آبل جانسون تاسمان (در انگلیسی: Abel Janszoon Tasman) (متولد ۱۶۰۳ - مرگ ۱۶۵۹) دریانورد و مکتشف هلندی در قرن هفدهم میلادی بود که بخاطر سفرهای دریایی متهورانه به سرزمین‌های دور دست و اکتشاف سرزمینهای جدید شهرت یافت.


    چهاردهم دسامبر سال ۱۶۴۲ میلادی «آبل تانسمان» دریانورد هلندی که در کمپانی هند هلند کار می‌کرد و ماموریت یافته بود راه دریایی به اروپا از جنوب اقیانوس آرام و از طریق اقیانوس اطلس را بیابد به جزایری از نیوزیلند رسید. وی قبلا جزیره بزرگی را که به نام او تاسمانیا اسم گذاری شده و بعدا دولت انگلستان ان را تصرف و ضمیمه استرالیا کرد رسیده بود نام ایالت و جزیزه تاسمانی در استرالیا برگرفته از آبل تاسمان است.
    کشف جزیره تاسمانی

    ۳۶۵ سال پیش، در روز ۲۴ نوامبر سال ۱۶۴۲ میلادی ابل تاسمان، دریانورد هلندی جزیره بی نظیری را کشف کرد که بعدها به نام او تاسمانی نامیده شد. این جزیره واقع در اقیانوسیه دارای پوشش گیاهی و طبیعت وحشی ویژه خود ، پس از پشت سر گذاشتن فراز و نشیب‌های تاریخی ، امروز بخشی از فدراسیون استرالیا است.


    آبل یانسزون تاسمان پس از کشف این جزیره آن را سرزمین وان دیمن نامید. وان دیمن نام فرماندار کل کمپانی هلندی هند غربی بود .

    در قرن هجدهم میلادی دریانوردان زیادی از قبیل کاپیتان کوک در ساحل تاسمانی پیاده شدند. اما در سال ۱۷۹۸ میلادی کاپیتان ماتیو فلیندرز ، دریانورد انگلیسی پیرامون تاسمانی را پیمود و متوجه جزیره بودن این سرزمین شد.

    او آن بخش از اقیانوس که جزیره تاسمانی را از قاره اقیانوسیه جدا می‌کرد ، تنگه باس نامید. در همان زمان، کینگ فرماندار نیو ولز جنوبی تصمیم گرفت یک مهاجرنشین دیگر را در جنوب سیدنی ایجاد کند و پس از تردید فراوان محلی را در مصب رودخانه درونت در تاسمانی انتخاب کرد. در سال ۱۸۰۴ میلادی در این مکان شهر هوبارت مرکز کنونی تاسمانی احداث شد.

    شهر هوبارت در ابتدا یک دهکده چادری بود که ۲۶۲ نفر جمعیت داشت که ۱۷۸ نفر آنها زندانیان محکوم بودند . از آن پس تاسمانی به محل انتقال زندانیان تبدیل شد تا اینکه در سال ۱۸۵۶ میلادی اعزام زندانیان به این جزیره منحصر به فرد ممنوع گردید. تا آن زمان بیش از ۶۰۰۰۰ زندانی به جزیره انتقال یافته بودند که تنها راه نجات آنها از این مکان فقط مرگ بود.

    پس از ممنوع شدن انتقال زندانیان برای زدودن این خاطره تلخ نام سرزمین وان دیمن به نام کاشف آن «تاسمانی» تغییر یافت. سرانجام در سال ۱۹۰۱ میلادی ، جزیره تاسمانی به عنوان بخشی از فدراسیون استرالیا درآمد.

    به این ترتیب، در روز ۲۴ نوامبر سال ۱۶۴۲ میلادی ، ابل یانسزون تاسمان جزیره منحصر به فردی را کشف کرد که حدود ۲ قرن بعد به نام خود او «تاسمانی» نامیده شد. تاسمانی دارای گیاهان و جانورانی است که نظیر آنها در سایر نقاط جهان مشاهده نمی‌شود. امروز تاسمانی به دلیل زیبایی و تنوع طبیعت آن در فهرست میراث طبیعی حفاظت شده جهان قرار گرفته‌است.

  24. 5 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  25. #13
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : ماری کوری


    ماری کوری
    در سال ۱۸۶۷ با نام ماریا اسکلو دووسکا در ورشو پایتخت لهستان متولد شد.آشنایی با پیر کوری

    او در سن ۱۹ سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد. در آنجا با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملی‌اش درباره الکتریسیته کمک می‌کرد.
    شروع فعالیت آزمایشگاهی ماری کوری

    زمانی که ماری کوری در سال ۱۸۹۵ در انباری چوبی کوچکی که آزمایشگاه او بود شروع بکار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی در باره عنصر شیمیایی رادیوم نمی‌دانست و این عنصر هنوز کشف نشده بود.
    البته یکی از همکاران پژوهشگر پاریسی و فیزیکدان فرانسوی، «هانری بکرل»، در آن زمان تشخیص داده بود که عنصر شیمیایی اورانیوم، پرتوهایی اسرار آمیز نامرئی از خود می‌افشاند.
    کشف هانری بکرل

    بکرل به طور اتفاقی یک قطعه کوچک از فلز اورانیوم را بر روی یک صفحه فیلم نورندیده که در کاغذ سیاه پیچیده شده بود گذاشته بود. صبح روز بعد مشاهده کرد که صفحه فیلم درست مثل این که نور دیده باشد سیاه شده‌است. بدیهی بود که عنصر اورانیوم، پرتوهایی را از خود ساطع کرده بود که از کاغذ سیاه گذشته و بر صفحه فیلم اثر کرده بودند.
    بکرل این فرآیند را دوباره با سنگ معدنی که سنگی سخت و سیاه قیرگون است و از اورانیوم بدست می‌آید، تکرار کرد. این بار، اثری که سنگ بر روی صفحه فیلم گذاشته بود، حتی از دفعه قبل هم قوی‌تر بود. بنابراین می‌بایست به غیر از عنصر اورانیوم، یک عنصر پرتوزای دیگر هم در سنگ وجود می‌داشت.
    ارائه نظریه

    در ۱۲ آوریل ۱۸۹۸ کوری‌ها نظریه خود را به آکادمی علوم پاریس گزارش کردند. در ۱۴ آوریل، کوری‌ها با همکاری «لمون» شیمیدان فرانسوی، به جستجوی عنصر ناشناخته مزبور پرداختند. نتیجه گرانبهای این کار پرزحمت و طاقت‌فرسا تنها چند قطره از ماده‌ای بود که آنها این ماده را در لوله‌های شیشه‌ای آزمایشگاهی نگهداری می‌کردند.
    بر اثر این کارهای طاقت‌فرسا در نخستین زمستان، ماری کوری دچار نوعی عفونت و التهاب ریوی شد و تمام فصل را مریض بود. ولی پس از بهبودی، کار پختن مواد در دیگها را در آزمایشگاه از سر گرفت. پس از آن، نخستین دخترش به نام ارینه متولد شد.
    پیر و ماری کوری در ماه جولای(مرداد ماه) همان سال توانستند این مسئله را انتشار دهند که سنگ معدن به غیر از اورانیوم، دو عنصر پرتوزای دیگر را نیز در خود دارد. نخسیتن عنصر را به یاد محل تولد و بزرگ شدن ماری کوری که لهستان بوده‌است، پولونیوم نامیدند و دومین عنصر را که اهمیت زیادی داشت رادیوم نامیدند که از واژه لاتین به معنی «پرتو» الهام می‌گرفت.
    تولد رادیوم

    در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۸(۵ دی ماه ۱۲۷۷) اعضای آکادمی علوم پاریس، گزارشی تحت عنوان «درباره ماده شدیدآٌ رادیواکتیوی که در پشبلند وجود دارد» انتشار دادند و این روز تاریخ تولد رادیوم است. پیدایش رادیوم در میان عناصر رادیو اکتیو طبیعی تقریباٌ به فوریت ثابت کرد که این عنصر مناسبترین عنصر رادیو اکتیو برای بسیاری کارهاست. بزودی معلوم شد که نیمه‌عمر رادیوم نسبتاٌ زیاد است(۱۶۰۰ سال). کشف رادیوم موجب دگرگونی‌های اساسی در دانش بشر درباره خواص و ساخت ماده شد و منجر به شناخت و دستیابی به انرژی اتمی شد.
    اولین جایزه نوبل

    خانواده کوری بهمراه بکرل بخاطر کشفی که پس از آن همه کار طاقت‌فرسا به آن نائل شدند در سال ۱۹۰۳ جایزه نوبل در فیزیک را از آن خود کردند و به این ترتیب توانستند وامهایی را که برای کارهای پژوهشی طولانی خود گرفته بودند، پرداخت کنند.
    دومین جایزه نوبل

    پیر کوری در سال ۱۹۰۶ در ۴۷ سالگی بعلت تصادف با درشکه درگذشت. مادام کوری پس از مرگ شوهرش به مطالعات خود ادامه داد و در سال ۱۹۱۰ موفق به تهیه رادیوم خالص گردید. در این هنگام استاد سوربون و عضو آکادمی طب شد و در سال ۱۹۱۱ برای دومین بار به دریافت جایزه نوبل نائل شد.
    ماری کوری به غیر از «لیونس پاولینگ» برنده جایزه نوبل در شیمی در سال ۱۹۵۴ و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۶۲ تنها انسانی است که سه بار این جایزه ارزشمند را از آن خود کرده‌است.
    [ویرایش] مرگ

    مادام کوری در 5 ژوئن ۱۹۳۴ یعنی ۲۵ سال بعد از مرگ شوهرش و در سن ۶۲ سالگی درگذشت.
    دستاورد کشف کوری

    این واقعیت که پرتوهای رادیوم می‌توانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند، به‌عنوان مهم‌ترین دستاورد کشف کوری‌ها مشخص گردید. پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی بزودی دریافتند که به این وسیله می‌توانند غده‌ها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز می‌کنند، از بین ببرند.
    بسیاری از بیماران سرطانی که توانسته‌اند با موفقیت درمان شوند و از مرگ نجات یابند، عمر دوباره و سلامتی خود را مرهون تلاشهای خستگی‌ناپذیر و انگیزه والای این زن بی‌همتا هستند.

  26. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  27. #14
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : دیوید بوهر

    نیلز هنریك دیوید بوهر در سال ۱۸۸۵ و در كپنهاك دانمارك به دنیا آمد. پدر او كریستیان بوهر استاد فیزیولوژی دانشگاه كپنهاك و مادرش اِلن آلدر بوهر دختر یك خانواده یهودی دانماركی سرشناس در مراكز بانكی و پارلمانی بود. خانواده بوهر كلیسا رو نبودند ولی زن خانواده برخلاف یهودی بودنش توافق كرده بود كه بچه ها مسیحی بار آورده شوند. بوهر در سال ۱۹۰۳ در رشته فیزیك دانشگاه كپنهاك نام نویسی كرد.
    در دانشگاه نیلز با انجام آزمایشهایی درباره نیروی كشش سطحی آب و اندازه گیری آن نیرو خود را ممتاز كرد و توانست به پاس انجام آن كار مدال طلای آكادمی علوم و ادبیات دانمارك را به دست آورد. وی در سال ۱۹۱۱ با نوشتن تزی درباره نظریه الكترونی فلزات- كه تأكید آن بر نارسایی های فیزیك كلاسیك درتوضیح رفتار ماده در سطح اتمی بود- درجه دكترای خود را دریافت كرد. نوشتن آن تز آغاز تمركز اندیشه وی بر روی موضوع تحقیق بقیه دوره زندگی خود بود. بوهر در انگلستان پس از همكاری مختصری با ج.ج. تامسون در كمبریج رهسپار آزمایشگاه رادرفورد در منچستر شد. داشتن رابطه با رادرفورد سرمشق حیات علمی بعدی او شد. آن دو از همان نخستین ملاقات با یكدیگر دوست شدند و تا پایان عمر دوستانی نزدیك باقی ماندند. در واقع رادرفورد بود كه بوهر را به بالاترین تراز پژوهش در زمینه فیزیك آورد. بوهر كه در درك اهمیت نظری شگرف و ارزش انكشافی الگوی هسته ای اتم كه در سال ۱۹۱۰ توسط رادرفورد عرضه شده بود- ذهنی تند و تیز داشت از آن استفاده كرد تا نكات ریز را روشن سازد:
    ۱) خواص شیمیایی یك اتم از جمله جای آن در جدول تناوبی بستگی به آرایش الكترونهای آن دارد.
    ۲) خواص رادیواكتیو (پرتو زا) با هسته مرتبط است.
    ۳) ایزوتوپها متناظرند با اتمهایی كه دارای الكترونهای یكسان اما هسته های جرمی متفاوتند.
    ۴) فروپاشی پرتو زا بار هسته و در نتیجه تعداد الكترونها و هویت شیمیایی اتم را تغییر می دهد.
    بوهر سپس به نحوه تعیین ماهیت دقیق رابطه میان عدد اتمی یك عنصر كه فشرده و خلاصه ای از رفتار شیمیایی آن به شمار می رود و تعداد الكترونهای موجود در اتم پی برد. بوهر در سال ۱۹۱۲ به دانمارك بازگشت و به سمت دانشیاری فیزیك دانشگاه كپنهاك منصوب شد. او پس از شكل گیری حرفه آینده اش در كپنهاك با مارگارت نورلند ازدواج كرد.
    ازدواج آن دو پیوندی محكم و پر از خوشبختی از آب در آمد و برای بوهر منبع مادام العمر وفاق و قوت شد. زن و شوهر شش فرزند پسر پیدا كردند كه چهارتن از آنها به سن بلوغ و بالاتر از آن رسیدند. بوهر در پی استقرار در كپنهاك به اندیشه درباره جنبه های نظری مدل اتم هسته دار رادرفورد ادامه داد. این مدل مانند منظومه شمسی بسیار كوچك با هسته ای در میان به مثابه خورشید و الكترونهایی در حال گردش به گرد آن به مثابه سیارات بود. فیزیكدانان آن را در در كل پذیرفته بودند اما در آن اشكال بزرگی هم كه امروزه آن را یك ناهنجاری می خوانند می دیدند. به موجب نظریه الكترومغناطیس ذره باردار و چرخانی مانند الكتروند باید در هر دور گردش مقداری انرژی به صورت تابش پخش و در نتیجه بخشی از انرژی خود را از دست بدهد. طبق تئوری در چنین حالتی دایره مسیر باید مارپیچ وار تنگ و تنگ تر شده الكترون سرانجام به درون هسته سقوط میكند اما این وضع پیش نیامده و الكترونها به داخل هسته فرو نمی ریزند و اتم به مدت نامحدود پایدار باقی می ماند. ناهنجاری بدین سان در این مغایرت رفتار الكترون با پیش بینی نظریه الكترومغناطیس بود.
    بوهر برای یافتن توضیح مسأله شیوه تازه ای به كار برد و گفت: تئوری بی تئوری. الكترون تا زمانی كه به چرخش ادامه می دهد هیچ تابشی از خود به بیرون نمی فرستد. او این را در حالی می گفت كه نظریه و شواهد آزمایشگاهی، هر دو، نشان می دادند كه وقتی هیدروژن حرارت ببیند از خود نور تابش میكند و عقیده این بود كه آن نور از الكترون اتم هم تابش می شود. بوهر در سال ۱۹۱۳ با آن روش به تجسم ساختاری برای اتم دست یافت. بوهر در توضیح چگونگی رفتار الكترون از وجود رابطه جدیدی بین ماده و ور سخن به میان آورد و گفت كه الكترون در رفتن از مداری به مدار دیگر انرژی، بصورت بسته یا پیمانه هایی از انرژی تشعشعی جذب یا تابش می كند (چیزی كه امروزه فوتون یا كوآنتوم نور نامیده می شود). هرچه طول موج تابیده كمتر باشد انرژی فوتون آن بیشتر است.
    هیدروژن سه خط طیفی روشن به رنگهای قرمز، سبز متمایل به آبی و آبی دارد. بوهر تشریح كرد كه این خطوط رنگی واضح طیف همان تابشهای اتم هیدروژن هستند. نور قرمز هنگامی تابش می شود كه الكترون از مدار سوم به مدار دوم بجهد و نور سبز متمایل به آبی مربوط به جهش الكترون از مدار چهارم به دوم است. در آغاز بسیاری از فیزیكدانان مسن تر از جمله ج.ج تامسون درباره درستی نظریه بوهر تردید كردند اما رادرفورد از حامیان آن شد بطوریكه نظریه جدید سرانجام پذیرفته شد. بوهر در سال ۱۹۱۳ سه مقاله درباره ساختار اتم منتشر كرد كه یكی از آنها مقاله «درباره ساختمان اتم و مولكول» بود. او سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۶ را در منچستر گذرانید و یكبار دیگر در آنجا تحت حمایت رادرفورد به كار پراخت. پس از آن در سال ۱۹۱۶ تصدی كرسی استادی فیزیك دانشگاه كپنهاك به او پیشنهاد شد. وی به قصد قبول آن به دانمارك بازگشت و تا پایان عمر مدیر آن مؤسسه باقی ماند.
    فرهنگستان علوم سوئد در نوامبر سال ۱۹۲۲ جایزه فیزیك نوبل را به نیلز بوهر اعطاء كرد. او ششمین دانماركی و نخستین فیزیكدان دانماركی بود كه به دریافت آن نشان افتخار نائل می آمد. بوهر در دهه ۱۹۳۰ ضمن ادامه كار روی نظریه كوانتومی، سهمی نیز در پیشبرد زمینه جدید فیزیك هسته ای ادا كرد. برداشت او از هسته اتم كه وی آن را به قطره ای مایع تشبیه كرد، قدم مهمی در راه درك پدیده های هسته ای بسیار شد. مدل او به ویژه در درك نحوه شكافت هسته اتم كه در سال ۱۹۳۹ مشاهده شد نقشی كلیدی داشت. پس از جنگ جهانی دوم، بوهر كه بیشتر و به عبث كوشیده بود تا رهبران كشورهای متفق را به پذیرش نظرات خود در مورد پیشگامی بین المللی به منظور محدود ساختن خطرات جنگ هسته ای برانگیزد.
    در ماه ژوئن ۱۹۵۰ نامه سرگشاده ای خطاب به سازمان ملل متحد انتشار داد و درخواست خویش مبنی بر ایجاد یك «دنیای آزاد» را به عنوان پیش شرط صلح تكرار كرد. از جمله فعالیتهای علمی بعدی او نقش رهبرانه ای بود كه در سال ۱۹۵۵ در سازمان دادن به مؤسسه ای دانماركی برای استفاده سازنده از كار مایه هسته ای ایفا كرد. بوهر در سالهای پایانی عمر خود در عرصه دانش فیزیك بیشتر یك تماشاگر بود تا یك ایفا كننده نقش و با این حال هنوز در ایجاد یك جو اخلاقی قوی در جامعه اعمال نفوذ مهمی می كرد. او در دوره اشتغال به حرفه خود به دو نسل فیزیكدان اثر گذاشت، به روش برخورد آنها با مسائل علمی شكل داد و برای نشان دادن راه درست زیستن به انسان دانش پژوه الگویی از شخص خود ارائه داد. بوهر در ۱۸ نوامبر سال ۱۹۶۲ در سن هفتاد و هفت سالگی در كپنهاك درگذشت. وی شخصیت علمی بسیار محبوبی بود كه پس از مرگش جهان متمدن یكسر در سوگ فرو رفت. بوهر در سرتاسر زندگی حرفه ای ممتاز خود شخصیتی روحاً انسان دوست و عمیقاً بین المللی بود.
    عکسش نیومد!
    ویرایش توسط Gaara kazekage : 08-14-2010 در ساعت 07:01 PM

  28. 4 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


  29. #15
    Registered User Gaara kazekage آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2008
    محل سکونت
    ploto!
    نگارشها
    828

    پاسخ : دیوید لیوینگستون

    دیوید لیوینگستون(یا لیوینگستن) متولد ۱۸۱۳ پزشک اسکاتلندی و کاشف اکثر مناطق مرکزی و جنوبی قارهٔ آفریقاست.در خلال سال های ۱۸۴۱ تا ۱۸۷۳ وی جهت ترویج مسیحیت و جلوگیری از برده داری چندین بار به آفریقا سفر کرد.
    او اغلب با یک گاری که یک گاو نر آنرا می کشید سفر می کرد و با قایق کوچکی از رودخانه ها می گذشت ، اما سرزمینهای وحشی و اطراف رودخانه او را مجبور می کرد که برای شناسایی بیشتر پیاده روی نماید.
    در همین سال ها او موفق به کشف دریاچه تانگانیکا ، آبشار ویکتوریا، رودخانه زامبز و دریاچه نیامی(نیاسا) شد.لیوینگستون همچنین تلاش های بسیاری برای یافتن سرچشمهٔ رود نیل نمود.
    در ۱۸۶۹ تصور شد که وی مفقود شده یا مرده است تا آنکه در ۱۸۷۱ روزنامه نگاری بریتانیایی تبار به نام هنری مورتون استنلی وی را در کنار رود تانگانیکا یافت.آن دو به کمک یکدیگر مکانی را کشف می کنند که بعدها استنلی از آن به عنوان حوضه رود کنگو یاد می کند.
    دیوید لیوینگستون در ۱۸۷۳ بر اثر ابتلا به بیماری مالاریا در آفریقا درگذشت.از او به عنوان یکی از قهرمانان ملی بریتانیا در اواخر سده نوزدهم نام برده می شود.

    Anime Spoilerمتن پنهان: پ.ن:
    پ.ن1: این بیوگرافی رو کوتاه گذاشتم. چون اون قبلی ها خیلی بلند بودن!
    پ.ن 2: عکسش اومد.......اما انقدر بزرگ بود گفتم بیخیالش بشم بهتره!

  30. 2 كاربر برای این ارسال مفيد سپاسگزاری كرده اند :


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

قوانین ارسال

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
بهشت انیمه انیمیشن مانگا کمیک استریپ